مسلم بن عقیل در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ه. ق ' به 'ه‍.ق '
جز (جایگزینی متن - ' ه. ق ' به 'ه‍.ق ')
خط ۱۷: خط ۱۷:


== انگیزه اعزام مسلم به کوفه ==
== انگیزه اعزام مسلم به کوفه ==
هنگامی که [[معاویه]] در سال ۶۰ ه. ق به [[هلاکت]] رسید فرزندش [[یزید]] که [[مسند خلافت]] و [[حکومت]] نشست، بلافاصله، به تمام [[فرمانداران]] و [[استانداران]] بلاد، [[دستور]] داد تا از [[مردم]] برای او [[بیعت]] بگیرند، در این میان [[امام حسین]] {{ع}} از بیعت با یزید خودداری کرد و شبانه دست [[زن]] و [[فرزندان]] و برخی از [[باران]] و بستگان خود را گرفت و از [[مدینه]] خارج شد و به جانب [[مکه]] حرم امن الهی حرکت کرد و چون این خبر به [[شیعیان]] [[کوفه]] رسید، بر آن شدند که از [[اطاعت]] یزید با تمامی مخاطراتی که دارد [[سرپیچی]] کنند و از [[حسین بن علی]] {{ع}} برای [[رهبری جامعه اسلامی]] به کوفه [[دعوت]] به عمل آورند.
هنگامی که [[معاویه]] در سال ۶۰ه‍.ق به [[هلاکت]] رسید فرزندش [[یزید]] که [[مسند خلافت]] و [[حکومت]] نشست، بلافاصله، به تمام [[فرمانداران]] و [[استانداران]] بلاد، [[دستور]] داد تا از [[مردم]] برای او [[بیعت]] بگیرند، در این میان [[امام حسین]] {{ع}} از بیعت با یزید خودداری کرد و شبانه دست [[زن]] و [[فرزندان]] و برخی از [[باران]] و بستگان خود را گرفت و از [[مدینه]] خارج شد و به جانب [[مکه]] حرم امن الهی حرکت کرد و چون این خبر به [[شیعیان]] [[کوفه]] رسید، بر آن شدند که از [[اطاعت]] یزید با تمامی مخاطراتی که دارد [[سرپیچی]] کنند و از [[حسین بن علی]] {{ع}} برای [[رهبری جامعه اسلامی]] به کوفه [[دعوت]] به عمل آورند.


برای رسیدن به این منظور، ابتدا جمعی از بزرگان و [[شخصیت‌های کوفه]] در [[منزل]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]]<ref>سلیمان بن صرد اگر چه موفق نشد در کربلا امام {{ع}} را یاری کند چون بعد از شهادت مسلم بن عقیل احتمالاً زندانی شد و یا متواری و مخفی بود، ولی بعد از واقعه کربلا نهضت توابین را پایه‌گذاری کرد و در عین الورده در جنگ با ابن زیاد به شهادت رسید.</ref> که از [[صحابه رسول خدا]] {{صل}} و از [[یاران]] با وفای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود، گرد آمدند و پس از [[مذاکره]] و [[مشورت]] و [[دوراندیشی]] در این امر مهم، بر آن شدند که برای [[حضرت حسین]] {{ع}} [[نامه]] نوشته و از ایشان برای تشریف فرمایی به کوفه دعوت رسمی به عمل آورند.
برای رسیدن به این منظور، ابتدا جمعی از بزرگان و [[شخصیت‌های کوفه]] در [[منزل]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]]<ref>سلیمان بن صرد اگر چه موفق نشد در کربلا امام {{ع}} را یاری کند چون بعد از شهادت مسلم بن عقیل احتمالاً زندانی شد و یا متواری و مخفی بود، ولی بعد از واقعه کربلا نهضت توابین را پایه‌گذاری کرد و در عین الورده در جنگ با ابن زیاد به شهادت رسید.</ref> که از [[صحابه رسول خدا]] {{صل}} و از [[یاران]] با وفای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود، گرد آمدند و پس از [[مذاکره]] و [[مشورت]] و [[دوراندیشی]] در این امر مهم، بر آن شدند که برای [[حضرت حسین]] {{ع}} [[نامه]] نوشته و از ایشان برای تشریف فرمایی به کوفه دعوت رسمی به عمل آورند.
خط ۳۹: خط ۳۹:
# [[لطف]] و [[ملایمت]] با مردم را از دست ندهد<ref>عبارت امام {{ع}} چنین است: {{متن حدیث|أَمَرَهُ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ كِتْمَانِ أَمْرِهِ وَ اَللُّطْفِ}}</ref>. سپس به او فرمود: «اگر دیدی مردم به [[راستی]] بر سر گفتار خود هستند و [[اطمینان]] کامل به آنها هست [[نامه]] بنویس و مرا از توجه و اقبال آنان با خبر گردان»<ref>{{متن حدیث|فَإِنْ رَأَى اَلنَّاسَ مُجْتَمِعِينَ مُسْتَوْسِقِينَ عَجَّلَ إِلَيْهِ بِذَلِكَ}}؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴؛ کامل ابن اثیر ج۲، ص۵۳۴؛ ارشاد مفید ج۲، ص۳۹؛ الملهوف، ص۱۰۷؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۵؛ نفس المهموم، ص۸۱؛ ابصارالعین، ص۷۵.</ref>.
# [[لطف]] و [[ملایمت]] با مردم را از دست ندهد<ref>عبارت امام {{ع}} چنین است: {{متن حدیث|أَمَرَهُ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ كِتْمَانِ أَمْرِهِ وَ اَللُّطْفِ}}</ref>. سپس به او فرمود: «اگر دیدی مردم به [[راستی]] بر سر گفتار خود هستند و [[اطمینان]] کامل به آنها هست [[نامه]] بنویس و مرا از توجه و اقبال آنان با خبر گردان»<ref>{{متن حدیث|فَإِنْ رَأَى اَلنَّاسَ مُجْتَمِعِينَ مُسْتَوْسِقِينَ عَجَّلَ إِلَيْهِ بِذَلِكَ}}؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴؛ کامل ابن اثیر ج۲، ص۵۳۴؛ ارشاد مفید ج۲، ص۳۹؛ الملهوف، ص۱۰۷؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۵؛ نفس المهموم، ص۸۱؛ ابصارالعین، ص۷۵.</ref>.


مسلم حسب الأمر امام {{ع}} در نیمه [[ماه مبارک رمضان]] ۶۰ ه. ق پس از [[وداع]] با خانه خدا، با همراهان از مکه به [[مدینه]] آمد و در [[مسجد پیامبر]] نماز گزارد و با افراد خانواده‌اش خداحافظی کرد و با دو نفر از [[طایفه]] [[قیس]] که با راه آشنا بودند به سوی [[کوفه]] حرکت کرد. اما در طول مسیر [[مدینه]] به کوفه راه را گم کردند و آن دو [[راهنما]] از شدت [[تشنگی]] [[ناتوان]] و سرانجام [[جان]] سپردند و مسلم و همراهان از روی نشانه‌هایی که آن دو راهنما قبل از [[وفات]] داده بودند به راه ادامه دادند تا به محلی به نام مضیق که در آنجا آب بود رسیدند و خود را از تشنگی [[نجات]] دادند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴؛ مقتل مقرم، ص۱۴۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref>
مسلم حسب الأمر امام {{ع}} در نیمه [[ماه مبارک رمضان]] ۶۰ه‍.ق پس از [[وداع]] با خانه خدا، با همراهان از مکه به [[مدینه]] آمد و در [[مسجد پیامبر]] نماز گزارد و با افراد خانواده‌اش خداحافظی کرد و با دو نفر از [[طایفه]] [[قیس]] که با راه آشنا بودند به سوی [[کوفه]] حرکت کرد. اما در طول مسیر [[مدینه]] به کوفه راه را گم کردند و آن دو [[راهنما]] از شدت [[تشنگی]] [[ناتوان]] و سرانجام [[جان]] سپردند و مسلم و همراهان از روی نشانه‌هایی که آن دو راهنما قبل از [[وفات]] داده بودند به راه ادامه دادند تا به محلی به نام مضیق که در آنجا آب بود رسیدند و خود را از تشنگی [[نجات]] دادند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴؛ مقتل مقرم، ص۱۴۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref>


== نیمه راه و [[نامه]] مسلم به [[امام]] {{ع}} و پاسخ آن ==
== نیمه راه و [[نامه]] مسلم به [[امام]] {{ع}} و پاسخ آن ==
خط ۶۰: خط ۶۰:


== سخنان [[نعمان بن بشیر]] والی کوفه ==
== سخنان [[نعمان بن بشیر]] والی کوفه ==
برای اطلاع از برخورد [[حکومت]] با ورود مسلم به کوفه، سری به اوضاع [[سیاسی]] و [[حکومتی]] [[شهر کوفه]] می‌زنیم: نعمان بن بشیر<ref>نعمان فرزند بشیر بن سعد خزرجی انصاری و مادرش همره دختر رواحه بود. گفته شده، نعمان اول مولودی است از انصار که پس از ورود پیامبر خدا {{صل}} به مدینه به دنیا آمد، چنانچه عبدالله بن زبیر اول مولودی است از مهاجران، پس از ورود حضرت {{ع}} به مدینه به دنیا آمد. بشیر پدر نعمان اول کسی بود از انصار که در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت کرد و خلافت او را به رسمیت شناخت و پس از او دیگر انصار بیعت کردند و سرانجام بشیر در عین التمر کشته شد. اما نعمان پسر او از شعرای معروف زمان خود بود ولی عثمانی بود و با مردم کوفه که محب اهل بیت بودند عناد و دشمنی داشت و در جنگ صفین او تنها مردی از انصار بود که معاویه را بر ضد علی {{ع}} یاری نمود و با معاویه خیلی دوست و صمیمی بود و سپس با یزید پسر معاویه دوستی عمیقی داشت و تا خلافت مروان بن حکم زنده و ولایت حمص را داشت و بعد به عبدالله بن زبیر ملحق شد و بر ضد مروان قیام کرد اما مردم حمص از او اطاعت نکردند؛ لذا فرار کرد ولی او را تعقیب کردند و دستگیر و به قتل رساندند هلاکت او به سال ۶۵ ه. ق است. نفس المهموم، ص۸۵. برای آگاهی بیشتر ر. ک: اصحاب امام علی {{ع}} اثر دیگر مؤلف، ج۲.</ref> از طرف [[یزید بن معاویه]] [[والی]] و [[حاکم کوفه]] بود وقتی از ورود [[مسلم بن عقیل]] [[نماینده]] [[حضرت حسین]] {{ع}} و رفت و آمد [[کوفیان]] به نزد او [[آگاه]] شد به [[منبر]] رفت خطاب به [[مردم]] گفت: «ای [[بندگان خدا]]! از [[خدا]] بترسید و [[آشوب]] نکنید و در میان مردم [[فتنه]] و [[تفرقه]] ایجاد ننمایید حرکت مسلم بن عقیل برای [[هدایت]] [[جامعه اسلامی]] از جانب [[امام حسین]] {{ع}} در [[منطق]] [[حاکم کوفه]] [[فتنه]] و عامل [[تفرقه]] معرفی شد و چنین گفت: زیرا این فتنه و تفرقه موجب ریخته شدن [[خون‌ها]] و چپاول أموال آنان خواهد شد، من با کسی که سر [[جنگ]] ندارد نمی‌جنگم، کسی که علیه من [[قیام]] نکند اقدامی بر [[ضد]] او نمی‌کنم، کسی را به [[اتهام]]، بازداشت و گرفتار نمی‌سازم و... ، بعد هم آنها را [[تهدید]] کرد که اگر از [[بیعت]] من سرباز زنید و با من [[دشمنی]] کنید و با [[یزید]] به [[مخالفت]] برخیزید، به [[خدا]] [[سوگند]]، تا زمانی که [[شمشیر]] در دست من است با شما خواهم جنگید هر چند از شما کسی به [[یاری]] من برنخیزد و من امیدوارم که در میان شما تعداد افرادی که [[حق]] را می‌‌شناسد از افرادی که [[گرایش به باطل]] دارند زیادتر باشد».
برای اطلاع از برخورد [[حکومت]] با ورود مسلم به کوفه، سری به اوضاع [[سیاسی]] و [[حکومتی]] [[شهر کوفه]] می‌زنیم: نعمان بن بشیر<ref>نعمان فرزند بشیر بن سعد خزرجی انصاری و مادرش همره دختر رواحه بود. گفته شده، نعمان اول مولودی است از انصار که پس از ورود پیامبر خدا {{صل}} به مدینه به دنیا آمد، چنانچه عبدالله بن زبیر اول مولودی است از مهاجران، پس از ورود حضرت {{ع}} به مدینه به دنیا آمد. بشیر پدر نعمان اول کسی بود از انصار که در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت کرد و خلافت او را به رسمیت شناخت و پس از او دیگر انصار بیعت کردند و سرانجام بشیر در عین التمر کشته شد. اما نعمان پسر او از شعرای معروف زمان خود بود ولی عثمانی بود و با مردم کوفه که محب اهل بیت بودند عناد و دشمنی داشت و در جنگ صفین او تنها مردی از انصار بود که معاویه را بر ضد علی {{ع}} یاری نمود و با معاویه خیلی دوست و صمیمی بود و سپس با یزید پسر معاویه دوستی عمیقی داشت و تا خلافت مروان بن حکم زنده و ولایت حمص را داشت و بعد به عبدالله بن زبیر ملحق شد و بر ضد مروان قیام کرد اما مردم حمص از او اطاعت نکردند؛ لذا فرار کرد ولی او را تعقیب کردند و دستگیر و به قتل رساندند هلاکت او به سال ۶۵ه‍.ق است. نفس المهموم، ص۸۵. برای آگاهی بیشتر ر. ک: اصحاب امام علی {{ع}} اثر دیگر مؤلف، ج۲.</ref> از طرف [[یزید بن معاویه]] [[والی]] و [[حاکم کوفه]] بود وقتی از ورود [[مسلم بن عقیل]] [[نماینده]] [[حضرت حسین]] {{ع}} و رفت و آمد [[کوفیان]] به نزد او [[آگاه]] شد به [[منبر]] رفت خطاب به [[مردم]] گفت: «ای [[بندگان خدا]]! از [[خدا]] بترسید و [[آشوب]] نکنید و در میان مردم [[فتنه]] و [[تفرقه]] ایجاد ننمایید حرکت مسلم بن عقیل برای [[هدایت]] [[جامعه اسلامی]] از جانب [[امام حسین]] {{ع}} در [[منطق]] [[حاکم کوفه]] [[فتنه]] و عامل [[تفرقه]] معرفی شد و چنین گفت: زیرا این فتنه و تفرقه موجب ریخته شدن [[خون‌ها]] و چپاول أموال آنان خواهد شد، من با کسی که سر [[جنگ]] ندارد نمی‌جنگم، کسی که علیه من [[قیام]] نکند اقدامی بر [[ضد]] او نمی‌کنم، کسی را به [[اتهام]]، بازداشت و گرفتار نمی‌سازم و... ، بعد هم آنها را [[تهدید]] کرد که اگر از [[بیعت]] من سرباز زنید و با من [[دشمنی]] کنید و با [[یزید]] به [[مخالفت]] برخیزید، به [[خدا]] [[سوگند]]، تا زمانی که [[شمشیر]] در دست من است با شما خواهم جنگید هر چند از شما کسی به [[یاری]] من برنخیزد و من امیدوارم که در میان شما تعداد افرادی که [[حق]] را می‌‌شناسد از افرادی که [[گرایش به باطل]] دارند زیادتر باشد».


پس از سخنان [[نعمان بن بشیر]] یکی از هم پیمانان [[بنی امیه]] به نام [[عبدالله بن حضرمی]] از جای برخاست و گفت: «ای [[امیر]] با این روش که تو در پیش گرفته‌ای کاری از پیش نخواهی برد و این فتنه جز با [[سرکوب]] و جنگ از بین نخواهد رفت، ای نعمان! [[رأی]] تو رأی افراد [[ضعیف]] و [[ناتوان]] است».
پس از سخنان [[نعمان بن بشیر]] یکی از هم پیمانان [[بنی امیه]] به نام [[عبدالله بن حضرمی]] از جای برخاست و گفت: «ای [[امیر]] با این روش که تو در پیش گرفته‌ای کاری از پیش نخواهی برد و این فتنه جز با [[سرکوب]] و جنگ از بین نخواهد رفت، ای نعمان! [[رأی]] تو رأی افراد [[ضعیف]] و [[ناتوان]] است».
خط ۷۱: خط ۷۱:


== [[عبیدالله بن زیاد]] کیست؟ ==
== [[عبیدالله بن زیاد]] کیست؟ ==
عبیدالله فرزند «زیاد» است، او و پدرش «زیاد» هر دو افرادی سفاک و [[خون‌ریز]] بودند، آنها به خونخواری اشتهار داشتند، استاد [[شهید مطهری]] می‌‌نویسد: «پسر زیاد از شمشیرش [[خون]] می‌‌چکید، [[پدر]] سفاکش بیست سال قبل<ref>در تاریخ طبری، ج۵، ص۲۵۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۸۹؛ «آغاز حکومت زیاد در کوفه را به سال ۵۱ ه. ق بعد از هلاکت مغیرة بن شعبه می‌داند». بنابراین حکومت زیاد در کوفه نه سال قبل از قیام امام حسین {{ع}} بوده است نه بیست سال، شاید استاد مطهری تخمینی فرموده یا تکیه بر حافظه کرده است. والله العالم، مخفی نماند که زیاد در سال ۴۵ ه. ق از جانب معاویه به حکومت بصره منصوب شده بود و پس از مرگ مغیره به سال ۵۱ بر کوفه هم حاکم شد. ر. ک: اصحاب امام علی اثر دیگر مؤلف، ج۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۱۶.</ref> آن چنان از [[مردم کوفه]] زهر چشم گرفته و افرادی چون [[حجر بن عدی]] و یارانش را به [[شهادت]] رسانده بود که تا مردم کوفه شنیدند پسر [[زیاد]] [[مأمور]] [[کوفه]] شده است خود به خود از [[ترس]] او به [[خانه‌ها]] خزیدند، چون او و پدرش را می‌‌شناختند که چه افراد خونخواری هستند»<ref>ر. ک: اصحاب امام علی {{ع}}، ج۱، ص۴۸۲.</ref>.
عبیدالله فرزند «زیاد» است، او و پدرش «زیاد» هر دو افرادی سفاک و [[خون‌ریز]] بودند، آنها به خونخواری اشتهار داشتند، استاد [[شهید مطهری]] می‌‌نویسد: «پسر زیاد از شمشیرش [[خون]] می‌‌چکید، [[پدر]] سفاکش بیست سال قبل<ref>در تاریخ طبری، ج۵، ص۲۵۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۸۹؛ «آغاز حکومت زیاد در کوفه را به سال ۵۱ه‍.ق بعد از هلاکت مغیرة بن شعبه می‌داند». بنابراین حکومت زیاد در کوفه نه سال قبل از قیام امام حسین {{ع}} بوده است نه بیست سال، شاید استاد مطهری تخمینی فرموده یا تکیه بر حافظه کرده است. والله العالم، مخفی نماند که زیاد در سال ۴۵ه‍.ق از جانب معاویه به حکومت بصره منصوب شده بود و پس از مرگ مغیره به سال ۵۱ بر کوفه هم حاکم شد. ر. ک: اصحاب امام علی اثر دیگر مؤلف، ج۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۱۶.</ref> آن چنان از [[مردم کوفه]] زهر چشم گرفته و افرادی چون [[حجر بن عدی]] و یارانش را به [[شهادت]] رسانده بود که تا مردم کوفه شنیدند پسر [[زیاد]] [[مأمور]] [[کوفه]] شده است خود به خود از [[ترس]] او به [[خانه‌ها]] خزیدند، چون او و پدرش را می‌‌شناختند که چه افراد خونخواری هستند»<ref>ر. ک: اصحاب امام علی {{ع}}، ج۱، ص۴۸۲.</ref>.


[[ابن زیاد]] به [[خونریزی]] و ‌آدم‌کشی، خود [[اقرار]] و اعتراف داشت لذا وقتی که از [[بصره]] عازم کوفه شد روی [[منبر]] بصره در میان [[مردم]] گفت: از هر کس کاری بر خلاف میل من سر بزند خود او و [[عریف]]<ref>عریف: مفرد عرفاست، مسؤلین شهر را که امور مردم را می‌‌شناسند و گزارش می‌‌کنند، عرفا می‌‌گویند.</ref> و ولی او را می‌کشم تا [[مطیع]] من شود...<ref>{{عربی|"فَوَ الَّذي لا إلهَ غيرُهُ، لَئِن بَلَغَني عن رَجُلٍ مِنكُم خِلافٌ لأقتُلَنَّهُ‏ و عَريفَهُ‏ وَ وَلِيَّهُ..."}}؛ نفس المهموم، ص۹۰؛ و ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۸؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۳۹ و... .</ref>.
[[ابن زیاد]] به [[خونریزی]] و ‌آدم‌کشی، خود [[اقرار]] و اعتراف داشت لذا وقتی که از [[بصره]] عازم کوفه شد روی [[منبر]] بصره در میان [[مردم]] گفت: از هر کس کاری بر خلاف میل من سر بزند خود او و [[عریف]]<ref>عریف: مفرد عرفاست، مسؤلین شهر را که امور مردم را می‌‌شناسند و گزارش می‌‌کنند، عرفا می‌‌گویند.</ref> و ولی او را می‌کشم تا [[مطیع]] من شود...<ref>{{عربی|"فَوَ الَّذي لا إلهَ غيرُهُ، لَئِن بَلَغَني عن رَجُلٍ مِنكُم خِلافٌ لأقتُلَنَّهُ‏ و عَريفَهُ‏ وَ وَلِيَّهُ..."}}؛ نفس المهموم، ص۹۰؛ و ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۸؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۳۹ و... .</ref>.
خط ۲۵۹: خط ۲۵۹:
# برخی مثل [[سید بن طاووس]]، شهادت مسلم بن عقیل را [[روز]] سوم [[ذیحجه]] [[سال ۶۰ هجری]] دانسته و به گفته او حرکت امام حسین {{ع}} از [[مکه]] سوم ذیحجه بوده است<ref>الملهوف، ص۱۲۴.</ref>.
# برخی مثل [[سید بن طاووس]]، شهادت مسلم بن عقیل را [[روز]] سوم [[ذیحجه]] [[سال ۶۰ هجری]] دانسته و به گفته او حرکت امام حسین {{ع}} از [[مکه]] سوم ذیحجه بوده است<ref>الملهوف، ص۱۲۴.</ref>.
# برخی شهادت مسلم را روز هشتم ذیحجه که [[یوم]] الترویه است دانسته‌اند و این همان روزی است که بنا به قولی امام حسین {{ع}} از مکه حرکت کند<ref>. مروج الذهب، ج۳، ص۷۰؛ المهلوف، ص۱۲۴؛ [[ابصار]] العین، ۲ ۸۱. در [[نفس المهموم]]، ص۱۶۵ از کامل الزیارت، ص۷۳، از ابن قولویه: از [[امام باقر]] {{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «همانا امام حسین {{ع}} قبل از روز ترویه یعنی روز هفتم ذیحجه از مکه خارج شد [[اباعبدالله]] موقع [[حج]] فرا رسیده شما حج فرا رسیده شما حج را رها می‌کنید و به [[عراق]] می‌روید؟ امام حسین {{ع}} در پاسخ او گفت: {{متن حدیث|يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ لَأَنْ‏ أُدْفَنَ‏ بِشَاطِئِ‏ الْفُرَاتِ‏ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُدْفَنَ بِفِنَاءِ الْكَعْبَةِ}}؛ ای پسر [[زبیر]] اگر در کنار شط [[فرات]] [[دفن]] شوم برای من بهتر است در اطراف [[کعبه]] دفن شوم. از این [[روایت]] استفاده می‌شود [[امام حسین]] {{ع}} [[روز]] قبل از ترویه یعنی روز هفتم [[ذیحجه]] با [[ابن زبیر]] صحبت کرده‌اند و روز بعد حرکت نموده، چنانچه از نقل هبر بعدی چنین استفاده می‌شود. [[نفس المهموم]] از [[تاریخ]] [[طبری]] همین داستان را با تفوات از دو نفر به نام‌های [[عبدالله بن]] [[سلیم]] [[اسدی]] و مذری بن شعمل اسدی نقل می‌کند که این دو گفتند: «ما روز هشتم ذیحجه [[یوم]] الترویه وارد [[مکه]] شدیم و دیدیم [[حسین بن علی]] {{ع}} ابا [[عبدالله بن زبیر]] باب کعبه و ححجر [[اسماعیل]] هنگام ظهر با هم صحبت می‌کردند و امام حسین [[اصرار]] داشت خارج شود از مکه تا [[حریم]] [[خانه خدا]] شکستنه نشود... ، و سرانجام از عبدالله بن زبیر جدا شد و پس از [[طواف]] و سعی [[صفا و مروه]] [[تقصیر]] کرد و او به جانب [[کوفه]] حرکت کرد و ما به سوی [[منی]] رفتیم» از این روایت معلوم می‌شود [[حضرت]] در روز هشتم ذیحجه عازم کوفه شده است.</ref>.
# برخی شهادت مسلم را روز هشتم ذیحجه که [[یوم]] الترویه است دانسته‌اند و این همان روزی است که بنا به قولی امام حسین {{ع}} از مکه حرکت کند<ref>. مروج الذهب، ج۳، ص۷۰؛ المهلوف، ص۱۲۴؛ [[ابصار]] العین، ۲ ۸۱. در [[نفس المهموم]]، ص۱۶۵ از کامل الزیارت، ص۷۳، از ابن قولویه: از [[امام باقر]] {{ع}} نقل می‌کند که فرمود: «همانا امام حسین {{ع}} قبل از روز ترویه یعنی روز هفتم ذیحجه از مکه خارج شد [[اباعبدالله]] موقع [[حج]] فرا رسیده شما حج فرا رسیده شما حج را رها می‌کنید و به [[عراق]] می‌روید؟ امام حسین {{ع}} در پاسخ او گفت: {{متن حدیث|يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ لَأَنْ‏ أُدْفَنَ‏ بِشَاطِئِ‏ الْفُرَاتِ‏ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُدْفَنَ بِفِنَاءِ الْكَعْبَةِ}}؛ ای پسر [[زبیر]] اگر در کنار شط [[فرات]] [[دفن]] شوم برای من بهتر است در اطراف [[کعبه]] دفن شوم. از این [[روایت]] استفاده می‌شود [[امام حسین]] {{ع}} [[روز]] قبل از ترویه یعنی روز هفتم [[ذیحجه]] با [[ابن زبیر]] صحبت کرده‌اند و روز بعد حرکت نموده، چنانچه از نقل هبر بعدی چنین استفاده می‌شود. [[نفس المهموم]] از [[تاریخ]] [[طبری]] همین داستان را با تفوات از دو نفر به نام‌های [[عبدالله بن]] [[سلیم]] [[اسدی]] و مذری بن شعمل اسدی نقل می‌کند که این دو گفتند: «ما روز هشتم ذیحجه [[یوم]] الترویه وارد [[مکه]] شدیم و دیدیم [[حسین بن علی]] {{ع}} ابا [[عبدالله بن زبیر]] باب کعبه و ححجر [[اسماعیل]] هنگام ظهر با هم صحبت می‌کردند و امام حسین [[اصرار]] داشت خارج شود از مکه تا [[حریم]] [[خانه خدا]] شکستنه نشود... ، و سرانجام از عبدالله بن زبیر جدا شد و پس از [[طواف]] و سعی [[صفا و مروه]] [[تقصیر]] کرد و او به جانب [[کوفه]] حرکت کرد و ما به سوی [[منی]] رفتیم» از این روایت معلوم می‌شود [[حضرت]] در روز هشتم ذیحجه عازم کوفه شده است.</ref>.
# [[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] و برخی دیگر روز [[شهادت]] آن بزرگوار را سنه ۶۰ ه. ق روز نهم ذیحجه که معروف به [[روز عرفه]] است ذکر کرده‌اند و همین قول ظاهر قول طبری در تاریخ و [[مسعودی]] در مروج الذهب است و همین روز بنا به قولی همان روز [[خروج امام حسین]] {{ع}} از مکه است<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱ و مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref>.  
# [[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] و برخی دیگر روز [[شهادت]] آن بزرگوار را سنه ۶۰ه‍.ق روز نهم ذیحجه که معروف به [[روز عرفه]] است ذکر کرده‌اند و همین قول ظاهر قول طبری در تاریخ و [[مسعودی]] در مروج الذهب است و همین روز بنا به قولی همان روز [[خروج امام حسین]] {{ع}} از مکه است<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱ و مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref>.  


مسعودی نیز از قولی نقل می‌‌کند که شهادت [[مسلم بن عقیل]]، روز [[عید اضحی]] دهم ذیحجه [[سال]] ۶۰ ه. ق بوده است<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref> که این قول خیلی مورد [[اعتماد]] نیست و بنابراین درباره روز شهادت مسلم سه قول، صحیح است.
مسعودی نیز از قولی نقل می‌‌کند که شهادت [[مسلم بن عقیل]]، روز [[عید اضحی]] دهم ذیحجه [[سال]] ۶۰ه‍.ق بوده است<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref> که این قول خیلی مورد [[اعتماد]] نیست و بنابراین درباره روز شهادت مسلم سه قول، صحیح است.


[[عبیدالله بن زیاد]] پس از به شهادت رساندن مسلم و [[هانی بن عروه]]، [[دستور]] داد پاهای مسلم و هانی را به ریسمان بسته در بازارهای کوفه کشاندند و سپس [[جسد]] بی‌سر آن دو بزرگوار را به صورت واژگون در کنار [[کوفه]] به دار آویختند و به دنبال آن سرهای آن دو بزرگوار را برای [[یزید بن معاویه]] به [[دمشق]] فرستاد و [[یزید]] هم آن دو سر [[مبارک]] را به عنوان [[پیروزی]] و [[موفقیت]] بر [[دشمن]]، در یکی از دروازه‌های [[شهر]] دمشق آویزان کرد!<ref>مقتل مقرم، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref>
[[عبیدالله بن زیاد]] پس از به شهادت رساندن مسلم و [[هانی بن عروه]]، [[دستور]] داد پاهای مسلم و هانی را به ریسمان بسته در بازارهای کوفه کشاندند و سپس [[جسد]] بی‌سر آن دو بزرگوار را به صورت واژگون در کنار [[کوفه]] به دار آویختند و به دنبال آن سرهای آن دو بزرگوار را برای [[یزید بن معاویه]] به [[دمشق]] فرستاد و [[یزید]] هم آن دو سر [[مبارک]] را به عنوان [[پیروزی]] و [[موفقیت]] بر [[دشمن]]، در یکی از دروازه‌های [[شهر]] دمشق آویزان کرد!<ref>مقتل مقرم، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref>
۲۱۸٬۴۳۸

ویرایش