شهادت امام حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '-،' به '-'
جز (جایگزینی متن - 'الإرشاد' به 'الارشاد')
جز (جایگزینی متن - '-،' به '-')
خط ۷: خط ۷:


== [[امام]] {{ع}}، لباسی را می‌طلبد که کسی بدان، رغبت نکند ==
== [[امام]] {{ع}}، لباسی را می‌طلبد که کسی بدان، رغبت نکند ==
در کتاب [[الملهوف (کتاب)|الملهوف]] آمده است: [[امام حسین]] {{ع}} فرمود: «برایم لباسی بیاورید که کسی به آن، رغبت نکند تا زیرِ [[لباس]] هایم بپوشم و مرا برهنه نکنند». برای امام {{ع}}، شلوارکی آوردند. امام {{ع}} نپذیرفت و فرمود: «این، لباس [[خواری]] است». سپس، خود امام {{ع}} لباس کهنه‌ای را برداشت و آن را پاره کرد و زیر لباسش پوشید؛ امّا هنگامی که [[شهید]] شد، آن را نیز بردند و امام {{ع}} را برهنه، رها کردند. آن گاه امام {{ع}}، شلوارهایی پنبه‌ای را - که بافتِ [[یمن]] بود-، خواست و آن را پاره کرد و پوشید و از آن رو پاره کرد تا آن را نبرَند؛ امّا هنگامی که کشته شد، [[بحر بن کعب]] - که [[خداوند]]، لعنتش کند-، آن را هم بُرد و [[حسین]] {{ع}} را برهنه، رها کرد. دستان بحر، پس از این کار، در تابستان، مانند چوبِ خشک می‌شد و در زمستان، از آنها چرک و [[خون]]، تراوش می‌کرد تا آنکه [[خدای متعال]]، او را هلاک کرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ الْحُسَيْنُ {{ع}} اِيتُونِي بِثَوْبٍ لَا يُرْغَبُ فِيهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِيَابِي لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِيَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاكَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَيْهِ الذِّلَّةُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِيَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ {{ع}}‏ جَرَّدُوهُ مِنْهُ {{ع}} ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَيْنُ {{ع}} بِسَرَاوِيلَ‏ مِنْ‏ حِبَرَةٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا يُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ {{ع}} سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَكَ الْحُسَيْنَ {{ع}} مُجَرَّداً فَكَانَتْ يَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِكَ تَيْبَسَانِ فِي الصَّيْفِ كَأَنَّهُمَا عُودَانِ يَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِي الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَيْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَكَهُ اللَّهُ تَعَالَى}} (الملهوف، ص۱۷۴؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۵۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۹۹.</ref>
در کتاب [[الملهوف (کتاب)|الملهوف]] آمده است: [[امام حسین]] {{ع}} فرمود: «برایم لباسی بیاورید که کسی به آن، رغبت نکند تا زیرِ [[لباس]] هایم بپوشم و مرا برهنه نکنند». برای امام {{ع}}، شلوارکی آوردند. امام {{ع}} نپذیرفت و فرمود: «این، لباس [[خواری]] است». سپس، خود امام {{ع}} لباس کهنه‌ای را برداشت و آن را پاره کرد و زیر لباسش پوشید؛ امّا هنگامی که [[شهید]] شد، آن را نیز بردند و امام {{ع}} را برهنه، رها کردند. آن گاه امام {{ع}}، شلوارهایی پنبه‌ای را - که بافتِ [[یمن]] بود- خواست و آن را پاره کرد و پوشید و از آن رو پاره کرد تا آن را نبرَند؛ امّا هنگامی که کشته شد، [[بحر بن کعب]] - که [[خداوند]]، لعنتش کند- آن را هم بُرد و [[حسین]] {{ع}} را برهنه، رها کرد. دستان بحر، پس از این کار، در تابستان، مانند چوبِ خشک می‌شد و در زمستان، از آنها چرک و [[خون]]، تراوش می‌کرد تا آنکه [[خدای متعال]]، او را هلاک کرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ الْحُسَيْنُ {{ع}} اِيتُونِي بِثَوْبٍ لَا يُرْغَبُ فِيهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِيَابِي لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِيَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاكَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَيْهِ الذِّلَّةُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِيَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ {{ع}}‏ جَرَّدُوهُ مِنْهُ {{ع}} ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَيْنُ {{ع}} بِسَرَاوِيلَ‏ مِنْ‏ حِبَرَةٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا يُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ {{ع}} سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَكَ الْحُسَيْنَ {{ع}} مُجَرَّداً فَكَانَتْ يَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِكَ تَيْبَسَانِ فِي الصَّيْفِ كَأَنَّهُمَا عُودَانِ يَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِي الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَيْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَكَهُ اللَّهُ تَعَالَى}} (الملهوف، ص۱۷۴؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۵۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۹۹.</ref>


== خداحافظی امام {{ع}} با [[زنان]] ==
== خداحافظی امام {{ع}} با [[زنان]] ==
خط ۱۳: خط ۱۳:


== وصیّت‌های [[امام]] {{ع}} ==
== وصیّت‌های [[امام]] {{ع}} ==
از کتاب [[إثبات الوصیة (کتاب)|إثبات الوصیة]] نقل شده: [[حسین]] {{ع}}، سپس [[علی بن الحسین]] ([[زین العابدین]]){{ع}} را - که [[بیمار]] بود-، فرا خواند و [[اسم اعظم]] و [[میراث‌های پیامبران]] را به او [[وصیّت]] کرد و او را [[آگاه]] کرد که [[علوم]] و نوشته‌ها و قرآنها و [[سلاح]] را به اُمّ سَلَمه - که [[خدا]] از وی [[خشنود]] باد-، سپرده و به وی [[فرمان]] داده است که همه آنها را به او (زین العابدین {{ع}}) بدهد<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ أَحْضَرَ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ {{ع}}، وَ كَانَ عَلِيلاً، فَأَوْصَى إِلَيْهِ بِالْاِسْمِ الأَعْظَمِ وَ مَوَارِيثِ الأَنْبِيَاءِ {{عم}}، وَعَرَّفَهُ أنَّهُ قَدْ دَفَعَ العُلُومَ وَالصُّحُفَ وَالمَصَاحِفَ وَالسِّلاحَ إلى اُمِّ سَلَمَةَ، وَ أمَرَهَا أَنْ تَدْفَعَ جَمِيعَ ذَلِكَ إلَيْهِ}} (إثبات الوصیّة، ص۱۷۷).</ref>.
از کتاب [[إثبات الوصیة (کتاب)|إثبات الوصیة]] نقل شده: [[حسین]] {{ع}}، سپس [[علی بن الحسین]] ([[زین العابدین]]){{ع}} را - که [[بیمار]] بود- فرا خواند و [[اسم اعظم]] و [[میراث‌های پیامبران]] را به او [[وصیّت]] کرد و او را [[آگاه]] کرد که [[علوم]] و نوشته‌ها و قرآنها و [[سلاح]] را به اُمّ سَلَمه - که [[خدا]] از وی [[خشنود]] باد- سپرده و به وی [[فرمان]] داده است که همه آنها را به او (زین العابدین {{ع}}) بدهد<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ أَحْضَرَ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ {{ع}}، وَ كَانَ عَلِيلاً، فَأَوْصَى إِلَيْهِ بِالْاِسْمِ الأَعْظَمِ وَ مَوَارِيثِ الأَنْبِيَاءِ {{عم}}، وَعَرَّفَهُ أنَّهُ قَدْ دَفَعَ العُلُومَ وَالصُّحُفَ وَالمَصَاحِفَ وَالسِّلاحَ إلى اُمِّ سَلَمَةَ، وَ أمَرَهَا أَنْ تَدْفَعَ جَمِيعَ ذَلِكَ إلَيْهِ}} (إثبات الوصیّة، ص۱۷۷).</ref>.


[[ابو حمزه ثمالی]] از [[امام باقر]] {{ع}} اینگونه نقل می‌کند: چون هنگام [[وفات]] [پدرم] علی بن الحسین {{ع}} فرا رسید، مرا به سینه‌اش چسباند و سپس فرمود: «ای فرزند عزیزم! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسیدن وفاتش به من وصیّت کرد، وصیّت می‌کنم، و نیز به آنچه پدرش به وی وصیّت کرده است». سپس فرمود: «ای پسر عزیزم! مبادا بر کسی [[ستم]] کنی که در برابر تو، هیچ [[یاوری]] جز خدا ندارد!»<ref>{{متن حدیث|لَمَّا حَضَرَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ {{ع}} الْوَفَاةُ ضَمَّنِي إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ أُوصِيكَ بِمَا أَوْصَانِي بِهِ أَبِي {{ع}} حِينَ‏ حَضَرَتْهُ‏ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَكَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ قَالَ يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ}} (الکافی، ج۲، ص۳۳۱، ح۵؛ الخصال، ص۱۶، ح۵۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۰.</ref>
[[ابو حمزه ثمالی]] از [[امام باقر]] {{ع}} اینگونه نقل می‌کند: چون هنگام [[وفات]] [پدرم] علی بن الحسین {{ع}} فرا رسید، مرا به سینه‌اش چسباند و سپس فرمود: «ای فرزند عزیزم! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسیدن وفاتش به من وصیّت کرد، وصیّت می‌کنم، و نیز به آنچه پدرش به وی وصیّت کرده است». سپس فرمود: «ای پسر عزیزم! مبادا بر کسی [[ستم]] کنی که در برابر تو، هیچ [[یاوری]] جز خدا ندارد!»<ref>{{متن حدیث|لَمَّا حَضَرَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ {{ع}} الْوَفَاةُ ضَمَّنِي إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ أُوصِيكَ بِمَا أَوْصَانِي بِهِ أَبِي {{ع}} حِينَ‏ حَضَرَتْهُ‏ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَكَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ قَالَ يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ}} (الکافی، ج۲، ص۳۳۱، ح۵؛ الخصال، ص۱۶، ح۵۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۰.</ref>
خط ۳۶: خط ۳۶:


== اصابت تیری به پیشانی [[امام]] {{ع}} ==
== اصابت تیری به پیشانی [[امام]] {{ع}} ==
در کتاب [[الفتوح (کتاب)|الفتوح]] نقل است: هرگاه حسین {{ع}}، به [[تنهایی]] به سوی فراتْ [[یورش]] می‌بُرد، به او [[حمله]] می‌کردند تا او را از [رسیدن به]آب، باز بدارند. آن گاه، مردی از آنان - که کنیه‌اش [[ابو حتوف جعفی]] بود-، تیری انداخت و بر پیشانی حسین {{ع}} نشست. حسین {{ع}}، تیر را کَنْد و آن را انداخت. [[خون]] بر صورت و محاسنش، سرازیر شد. سپس حسین {{ع}} گفت: «خدایا! تو می‌بینی که من از دست این [[بندگان]] نافرمان و طغیانگرت، در چه حالی هستم. خدایا! یک‌یکِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق، هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روی [[زمین]]، باقی مگذار و هرگز، آنان را میامرز!»<ref>{{متن حدیث|كُلَّمَا حَمَلَ [الحُسَيْنُ {{ع}}] بِنَفْسِهِ عَلَى الفُراتِ حَمَلُوا عَلَيْهِ حَتَّى أَحَالُوهُ عَنِ المَاءِ. ثُمَّ رَمَى رَجُلٌ مِنْهُم بِسَهْمٍ - يُكَنِّى أبَا الحُتُوفِ الجُعْفِيَّ - فَوَقَعَ السَّهْمُ فِي جَبْهَتِهِ، فَنَزَعَ الحُسَيْنُ {{ع}} السَّهْمَ فَرَمى بِهِ، فَسَالَتِ الدِّمَاءُ عَلَى وَجْهِهِ وَلِحْيَتِهِ. فَقَالَ الحُسَيْنُ {{ع}}: اللّهُمَّ إنَّكَ تَرَى مَا أَنَا فِيهِ مِنْ عِبَادِكَ هَؤُلاءِ العُصَاةِ الطُّغَاةِ، اللّهُمَّ فَأَحْصِهِمْ عَدَداً، وَاقْتُلهُمْ بَدَدا، وَ لَا تَذَرْ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مِنْهُم أَحَداً، وَ لَا تَغْفِرْ لَهُمْ أبَداً}} (الفتوح، ج۵، ص۱۱۷).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۴.</ref>
در کتاب [[الفتوح (کتاب)|الفتوح]] نقل است: هرگاه حسین {{ع}}، به [[تنهایی]] به سوی فراتْ [[یورش]] می‌بُرد، به او [[حمله]] می‌کردند تا او را از [رسیدن به]آب، باز بدارند. آن گاه، مردی از آنان - که کنیه‌اش [[ابو حتوف جعفی]] بود- تیری انداخت و بر پیشانی حسین {{ع}} نشست. حسین {{ع}}، تیر را کَنْد و آن را انداخت. [[خون]] بر صورت و محاسنش، سرازیر شد. سپس حسین {{ع}} گفت: «خدایا! تو می‌بینی که من از دست این [[بندگان]] نافرمان و طغیانگرت، در چه حالی هستم. خدایا! یک‌یکِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق، هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روی [[زمین]]، باقی مگذار و هرگز، آنان را میامرز!»<ref>{{متن حدیث|كُلَّمَا حَمَلَ [الحُسَيْنُ {{ع}}] بِنَفْسِهِ عَلَى الفُراتِ حَمَلُوا عَلَيْهِ حَتَّى أَحَالُوهُ عَنِ المَاءِ. ثُمَّ رَمَى رَجُلٌ مِنْهُم بِسَهْمٍ - يُكَنِّى أبَا الحُتُوفِ الجُعْفِيَّ - فَوَقَعَ السَّهْمُ فِي جَبْهَتِهِ، فَنَزَعَ الحُسَيْنُ {{ع}} السَّهْمَ فَرَمى بِهِ، فَسَالَتِ الدِّمَاءُ عَلَى وَجْهِهِ وَلِحْيَتِهِ. فَقَالَ الحُسَيْنُ {{ع}}: اللّهُمَّ إنَّكَ تَرَى مَا أَنَا فِيهِ مِنْ عِبَادِكَ هَؤُلاءِ العُصَاةِ الطُّغَاةِ، اللّهُمَّ فَأَحْصِهِمْ عَدَداً، وَاقْتُلهُمْ بَدَدا، وَ لَا تَذَرْ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مِنْهُم أَحَداً، وَ لَا تَغْفِرْ لَهُمْ أبَداً}} (الفتوح، ج۵، ص۱۱۷).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۴.</ref>


== اصابت تیری به سینه امام {{ع}} ==
== اصابت تیری به سینه امام {{ع}} ==
از [[خوارزمی]] نقل است: حسین {{ع}} که بر اثر [[نبرد]]، کم توان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی‌اش خورد. خون از پیشانی اش، سرازیر شد. پارچه‌ای را گرفت تا خون از پیشانی‌اش [[پاک]] کند که تیری با پیکانِ سه شاخه آهنین و [[مسموم]] آمد و در قلبش نشست<ref>در صورت درستی این بخش از گزارش، مقصود، اصابت تیر به ناحیه قلب است، نه خودِ قلب، چنان که در گزارش المناقب، محلّ اصابت، سینه امام {{ع}} ذکر شده است. بدیهی است که اگر قلب ایشان مورد اصابت قرار می‌گرفت، فرصتی برای اقدامات بعدی - که در گزارش آمده-، وجود نداشت.</ref>. [[حسین]] {{ع}} گفت: «به [[نام خدا]] و [[یاری خدا]]، و بر [[دین]] [[پیامبر خدا]]!». آن گاه، سرش را به سوی [[آسمان]]، بالا بُرد و گفت: «خدای من! تو می‌دانی که آنان، مردی را می‌کُشند که جز او، فرزند [[پیامبری]] بر روی [[زمین]] نیست». سپس، تیر را گرفت و آن را از پشت خود، بیرون کشید. [[خون]]، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین {{ع}}، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، آن را به آسمان پاشید. قطره‌ای از آن، بازنگشت... دوباره، دستش را بر زخم نهاد و چون [از خون] پُر شد، به سر و محاسنش کشید و فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]، این‌گونه خواهم بود تا جدّم [[محمّد]] {{صل}} را با [[خضاب]] خون، [[دیدار]] کنم و بگویم: «ای پیامبر خدا! فلانی و فلانی، مرا کُشتند»<ref>{{متن حدیث|فَوَقَفَ‏[الحُسَيْنُ {{ع}}] يَسْتَرِيحُ وَ قَدْ ضَعُفَ‏ عَنِ‏ الْقِتَالِ‏ فَبَيْنَمَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَسَالَتِ الدِّمَاءُ مِنْ جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِيَمْسَحَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مُحَدَّدٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى فِی قَلْبِهِ-فَقَالَ الحُسَیْنُ {{ع}} بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِي أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُونَ رَجُلًا لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ وَ أَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ كَأَنَّهُ کَالمِيزَابِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرْحِ، فَلَمَّا امْتَلَأَتْ دَمَا رَمَى بِهَا إلَى السَّمَاءِ فَمَا رَجَعَ مِنْ ذَلِكَ قَطْرَةٌ... ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرْحِ ثَانِياً، فَلَمَّا امْتَلَأَتْ لَطَخَ بِهَا رَأسَهُ وَ لِحْيَتَهُ، وَ قَالَ: هَكَذا وَاللّهِ أَكُونُ حَتَّى أَلْقَى جَدِّي مُحَمَّداً وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِي، وَ أَقُولُ: يَا رَسُولَ اللّهِ، قَتَلَنِي فُلانٌ وَ فُلانٌ}} (مقتل الحسین {{ع}}، خوارزمی، ج۲، ص۳۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۵.</ref>
از [[خوارزمی]] نقل است: حسین {{ع}} که بر اثر [[نبرد]]، کم توان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی‌اش خورد. خون از پیشانی اش، سرازیر شد. پارچه‌ای را گرفت تا خون از پیشانی‌اش [[پاک]] کند که تیری با پیکانِ سه شاخه آهنین و [[مسموم]] آمد و در قلبش نشست<ref>در صورت درستی این بخش از گزارش، مقصود، اصابت تیر به ناحیه قلب است، نه خودِ قلب، چنان که در گزارش المناقب، محلّ اصابت، سینه امام {{ع}} ذکر شده است. بدیهی است که اگر قلب ایشان مورد اصابت قرار می‌گرفت، فرصتی برای اقدامات بعدی - که در گزارش آمده- وجود نداشت.</ref>. [[حسین]] {{ع}} گفت: «به [[نام خدا]] و [[یاری خدا]]، و بر [[دین]] [[پیامبر خدا]]!». آن گاه، سرش را به سوی [[آسمان]]، بالا بُرد و گفت: «خدای من! تو می‌دانی که آنان، مردی را می‌کُشند که جز او، فرزند [[پیامبری]] بر روی [[زمین]] نیست». سپس، تیر را گرفت و آن را از پشت خود، بیرون کشید. [[خون]]، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین {{ع}}، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، آن را به آسمان پاشید. قطره‌ای از آن، بازنگشت... دوباره، دستش را بر زخم نهاد و چون [از خون] پُر شد، به سر و محاسنش کشید و فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]، این‌گونه خواهم بود تا جدّم [[محمّد]] {{صل}} را با [[خضاب]] خون، [[دیدار]] کنم و بگویم: «ای پیامبر خدا! فلانی و فلانی، مرا کُشتند»<ref>{{متن حدیث|فَوَقَفَ‏[الحُسَيْنُ {{ع}}] يَسْتَرِيحُ وَ قَدْ ضَعُفَ‏ عَنِ‏ الْقِتَالِ‏ فَبَيْنَمَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَسَالَتِ الدِّمَاءُ مِنْ جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِيَمْسَحَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مُحَدَّدٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى فِی قَلْبِهِ-فَقَالَ الحُسَیْنُ {{ع}} بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِي أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُونَ رَجُلًا لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ وَ أَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ كَأَنَّهُ کَالمِيزَابِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرْحِ، فَلَمَّا امْتَلَأَتْ دَمَا رَمَى بِهَا إلَى السَّمَاءِ فَمَا رَجَعَ مِنْ ذَلِكَ قَطْرَةٌ... ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرْحِ ثَانِياً، فَلَمَّا امْتَلَأَتْ لَطَخَ بِهَا رَأسَهُ وَ لِحْيَتَهُ، وَ قَالَ: هَكَذا وَاللّهِ أَكُونُ حَتَّى أَلْقَى جَدِّي مُحَمَّداً وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِي، وَ أَقُولُ: يَا رَسُولَ اللّهِ، قَتَلَنِي فُلانٌ وَ فُلانٌ}} (مقتل الحسین {{ع}}، خوارزمی، ج۲، ص۳۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۵.</ref>


== اصابت تیری به گلوی [[امام]] {{ع}} ==
== اصابت تیری به گلوی [[امام]] {{ع}} ==
خط ۵۸: خط ۵۸:
از [[ابو مخنف]] نثل است: سپس [[شمر بن ذی الجوشن]]، با تنی چند (حدود ده تن از پیادگان [[سپاه کوفه]])، پیشروی کردند و به سوی خیمه‌ای که اثاث و [[خانواده]] [[حسین]] {{ع}} در آن بود، رفتند و میان او و خیمه‌هایش، مانع شدند. حسین {{ع}} فرمود: «وای بر شما! اگر [[دین]] ندارید و از [[روز]] [[معاد]] نمی‌هراسید، دست‌کم در دنیایتان، [[آزاده]] و بزرگْ‌مَنش باشید. [[خیمه]] و خانواده‌ام را از دستبُردِ اراذل و اُوباشتان، دور بدارید». [[شمر ابن ذی الجوشن]] گفت: این [[حق]] برای تو هست، ای پسر [[فاطمه]]!<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ إنَّ شِمْرَ بْنَ ذِي الجَوْشَنِ، أقبَلَ فِي نَفَرٍ، نَحْوٍ مِنْ عَشَرَةٍ مِنْ رَجّالَةِ أهْلِ الكُوفَةِ، قِبَلَ مَنْزِلِ الحُسَيْنِ {{ع}} الَّذي فِيهِ ثَقَلُهُ وَ عِيَالُهُ، فَمَشى نَحْوَهُ، فَحَالُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَحْلِهِ. فَقَالَ الحُسَيْنُ {{ع}}: وَيْلَكُم! إنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ، وَ‌كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ يَوْمَ المَعَادِ، فَكُونُوا فِي أَمْرِ دُنْيَاكُمْ أَحْرَارَاً ذَوِي أَحْسَابٍ، امْنَعُوا رَحْلِي وَ أَهْلِي مِنْ طُغَامِكُمْ وَجُهّالِكُمْ. فَقَالَ ابْنُ ذِي الجَوْشَنِ: ذَلِكَ لَكَ يَابْنَ فَاطِمَةَ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۵۰؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۰۷).</ref>
از [[ابو مخنف]] نثل است: سپس [[شمر بن ذی الجوشن]]، با تنی چند (حدود ده تن از پیادگان [[سپاه کوفه]])، پیشروی کردند و به سوی خیمه‌ای که اثاث و [[خانواده]] [[حسین]] {{ع}} در آن بود، رفتند و میان او و خیمه‌هایش، مانع شدند. حسین {{ع}} فرمود: «وای بر شما! اگر [[دین]] ندارید و از [[روز]] [[معاد]] نمی‌هراسید، دست‌کم در دنیایتان، [[آزاده]] و بزرگْ‌مَنش باشید. [[خیمه]] و خانواده‌ام را از دستبُردِ اراذل و اُوباشتان، دور بدارید». [[شمر ابن ذی الجوشن]] گفت: این [[حق]] برای تو هست، ای پسر [[فاطمه]]!<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ إنَّ شِمْرَ بْنَ ذِي الجَوْشَنِ، أقبَلَ فِي نَفَرٍ، نَحْوٍ مِنْ عَشَرَةٍ مِنْ رَجّالَةِ أهْلِ الكُوفَةِ، قِبَلَ مَنْزِلِ الحُسَيْنِ {{ع}} الَّذي فِيهِ ثَقَلُهُ وَ عِيَالُهُ، فَمَشى نَحْوَهُ، فَحَالُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَحْلِهِ. فَقَالَ الحُسَيْنُ {{ع}}: وَيْلَكُم! إنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ، وَ‌كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ يَوْمَ المَعَادِ، فَكُونُوا فِي أَمْرِ دُنْيَاكُمْ أَحْرَارَاً ذَوِي أَحْسَابٍ، امْنَعُوا رَحْلِي وَ أَهْلِي مِنْ طُغَامِكُمْ وَجُهّالِكُمْ. فَقَالَ ابْنُ ذِي الجَوْشَنِ: ذَلِكَ لَكَ يَابْنَ فَاطِمَةَ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۵۰؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۰۷).</ref>


در کتاب [[الفصول المهمة (کتاب)|الفصول المهمة]] آمده است که: [[شمر بن ذی الجوشن]] - که [[خدا]]، لعنتش کند-، میان حسین {{ع}} و خانواده‌اش، مانع شد و با گروهی از قهرمانان و دلاوران [[لشکر]]، مانع از بازگشت او به سوی خانواده‌اش شد. حسین {{ع}} را در میان گرفتند و سپس، عدّه‌ای از آنان، به سوی خانواده و [[کودکان]] حسین {{ع}}، [[هجوم]] آوردند تا اموالشان را به تاراج ببرند. حسین {{ع}} بانگ زد: «وای بر شما، ای [[پیروان]] [[شیطان]]! نابخردانِ خود را از دست‌درازی به [[زنان]] و کودکان، باز دارید که آنان با شما نجنگیده‌اند». [[شمر]] - که خدا، لعنتش کند-، بانگ زد: از آنان، دست بکِشید و تنها خودِ او را قصد کنید<ref>{{متن حدیث|حَالَ الشِّمْرُ بْنُ ذِي الجَوْشَنِ - لَعَنَهُ اللّهُ - بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الحَرْيمِ وَالمَرْجِعِ إلَيْهِمْ فِي جَمَاعَةٍ مِنْ أَبْطالِهِمْ وَ شُجْعَانِهِمْ، وَ أَحْدَقُوا بِهِ، ثُمَّ جَمَاعَةٌ مِنْهُمْ تَبَادَرُوا إلَى الحَرِيمِ وَالأَطْفَالِ يُرِيدُونَ سَلَبَهُمْ. فَصَاحَ الحُسَيْنُ {{ع}}: وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ الشَّيْطَانِ، كُفُّوا سُفهَاءَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِلنِّسَاءِ وَالأَطْفَالِ، فَإِنَّهُم لَمْ يُقَاتِلُوا. فَقَالَ الشِّمْرُ لَعَنَهُ اللّهُ: كُفُّوا عَنْهُم وَاقْصِدُوا الرَّجُلَ بِنَفْسِهِ}} (الفصول المهمّة، ص۱۹۰).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۸.</ref>
در کتاب [[الفصول المهمة (کتاب)|الفصول المهمة]] آمده است که: [[شمر بن ذی الجوشن]] - که [[خدا]]، لعنتش کند- میان حسین {{ع}} و خانواده‌اش، مانع شد و با گروهی از قهرمانان و دلاوران [[لشکر]]، مانع از بازگشت او به سوی خانواده‌اش شد. حسین {{ع}} را در میان گرفتند و سپس، عدّه‌ای از آنان، به سوی خانواده و [[کودکان]] حسین {{ع}}، [[هجوم]] آوردند تا اموالشان را به تاراج ببرند. حسین {{ع}} بانگ زد: «وای بر شما، ای [[پیروان]] [[شیطان]]! نابخردانِ خود را از دست‌درازی به [[زنان]] و کودکان، باز دارید که آنان با شما نجنگیده‌اند». [[شمر]] - که خدا، لعنتش کند- بانگ زد: از آنان، دست بکِشید و تنها خودِ او را قصد کنید<ref>{{متن حدیث|حَالَ الشِّمْرُ بْنُ ذِي الجَوْشَنِ - لَعَنَهُ اللّهُ - بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الحَرْيمِ وَالمَرْجِعِ إلَيْهِمْ فِي جَمَاعَةٍ مِنْ أَبْطالِهِمْ وَ شُجْعَانِهِمْ، وَ أَحْدَقُوا بِهِ، ثُمَّ جَمَاعَةٌ مِنْهُمْ تَبَادَرُوا إلَى الحَرِيمِ وَالأَطْفَالِ يُرِيدُونَ سَلَبَهُمْ. فَصَاحَ الحُسَيْنُ {{ع}}: وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ الشَّيْطَانِ، كُفُّوا سُفهَاءَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِلنِّسَاءِ وَالأَطْفَالِ، فَإِنَّهُم لَمْ يُقَاتِلُوا. فَقَالَ الشِّمْرُ لَعَنَهُ اللّهُ: كُفُّوا عَنْهُم وَاقْصِدُوا الرَّجُلَ بِنَفْسِهِ}} (الفصول المهمّة، ص۱۹۰).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۸.</ref>


== احوال [[امام]] {{ع}} در لحظه‌های پایانی [[زندگی]] ==
== احوال [[امام]] {{ع}} در لحظه‌های پایانی [[زندگی]] ==
[[عبداللّه بن منصور]]، از [[امام صادق]] اینچنین نقل می‌کند: سپس [[حسین]] {{ع}} با گونه چپش به [[زمین]] افتاد و [[دشمن خدا]]، [[سنان بن انس ایادی]] و [[شمر بن ذی الجوشن عامری]] - که [[خدا]]، لعنتشان کند-، با مردانی از [[شامیان]]، پیش آمدند تا بر بالای سرِ حسین {{ع}} ایستادند. آنان به یکدیگر گفتند: [[منتظر]] چه هستید؟ او را راحت کنید! سِنان بن اَنَس اِیادی - که خدا، لعنتش کند-، فرود آمد و [[محاسن]] [[امام]] {{ع}} را گرفت و با [[شمشیر]]، به گلوی او می‌زد و می‌گفت: به خدا [[سوگند]]، سرت را جدا می‌کنم، با آنکه می‌دانم که تو، [[فرزند پیامبر]] خدایی و [[بهترین]] [[پدر]] و [[مادر]] را داری!<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ خَرَّ [الحُسَيْنُ {{ع}}] عَلَى خَدِّهِ الْأَيْسَرِ صَرِيعاً وَ أَقْبَلَ عَدُوُّ اللَّهِ سِنَانٌ الْإِيَادِيُّ وَ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ الْعَامِرِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي رِجَالٍ مِنْ أَهْلِ‏ الشَّامِ‏ حَتَّى‏ وَقَفُوا عَلَى‏ رَأْسِ‏ الْحُسَيْنِ {{ع}} فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا تَنْتَظِرُونَ أَرِيحُوا الرَّجُلَ فَنَزَلَ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ الْإِيَادِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ بِلِحْيَةِ الْحُسَيْنِ {{ع}} وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِالسَّيْفِ فِي حَلْقِهِ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَجْتَزُّ رَأْسَكَ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ صوَ خَيْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً}} (الأمالی، صدوق، ص۲۲۶، ح۲۳۹؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۲۲).</ref>
[[عبداللّه بن منصور]]، از [[امام صادق]] اینچنین نقل می‌کند: سپس [[حسین]] {{ع}} با گونه چپش به [[زمین]] افتاد و [[دشمن خدا]]، [[سنان بن انس ایادی]] و [[شمر بن ذی الجوشن عامری]] - که [[خدا]]، لعنتشان کند- با مردانی از [[شامیان]]، پیش آمدند تا بر بالای سرِ حسین {{ع}} ایستادند. آنان به یکدیگر گفتند: [[منتظر]] چه هستید؟ او را راحت کنید! سِنان بن اَنَس اِیادی - که خدا، لعنتش کند- فرود آمد و [[محاسن]] [[امام]] {{ع}} را گرفت و با [[شمشیر]]، به گلوی او می‌زد و می‌گفت: به خدا [[سوگند]]، سرت را جدا می‌کنم، با آنکه می‌دانم که تو، [[فرزند پیامبر]] خدایی و [[بهترین]] [[پدر]] و [[مادر]] را داری!<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ خَرَّ [الحُسَيْنُ {{ع}}] عَلَى خَدِّهِ الْأَيْسَرِ صَرِيعاً وَ أَقْبَلَ عَدُوُّ اللَّهِ سِنَانٌ الْإِيَادِيُّ وَ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ الْعَامِرِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي رِجَالٍ مِنْ أَهْلِ‏ الشَّامِ‏ حَتَّى‏ وَقَفُوا عَلَى‏ رَأْسِ‏ الْحُسَيْنِ {{ع}} فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا تَنْتَظِرُونَ أَرِيحُوا الرَّجُلَ فَنَزَلَ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ الْإِيَادِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ بِلِحْيَةِ الْحُسَيْنِ {{ع}} وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِالسَّيْفِ فِي حَلْقِهِ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَجْتَزُّ رَأْسَكَ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ صوَ خَيْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً}} (الأمالی، صدوق، ص۲۲۶، ح۲۳۹؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۲۲).</ref>


در کتاب [[الارشاد (کتاب)|الارشاد]] نقل است: شمر بن ذی الجوشن، سواران و پیادگانش را ندا داد و گفت: وای بر شما! مادرانتان، به عزایتان بنشینند! چه چیزی را از او، [[انتظار]] می‌کشید؟ سپس، از هر سو به امام {{ع}}، [[حمله]] شد. [[زرعة بن شریک]]، ضربه‌ای بر [[کف دست]] چپ امام {{ع}} زد و آن را قطع کرد. فردی دیگر از آنان، ضربه‌ای بر گردن امام {{ع}} زد که با صورت، [از اسب] بر زمین افتاد. سِنان بن اَنَس هم با نیزه او را زد و به خاکش افکند و [[خولی بن یزید اصبحی]] - که خدا، لعنتش کند-، بی‌درنگ، پیاده شد تا سرش را قطع کند؛ امّا ترسید و لرزید [و نتوانست]، [[شمر]] به او گفت: [[خدا]]، بازوانت را بشکند! چرا می‌لرزی؟ سپس خودِ [[شمر]] پیاده شد و سرِ [[امام]] {{ع}} را بُرید و آن را به [[خولی بن یزید]] داد و گفت: آن را برای [[امیر]] [[عمر بن سعد]] ببر<ref>{{متن حدیث|نَادَى شِمْرُ بْنُ ذِي‏ الْجَوْشَنِ‏ الْفُرْسَانَ‏ وَ الرَّجَّالَةَ فَقَالَ وَيْحَكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ ثَكِلَتْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ فَحُمِلَ عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَرِيكٍ عَلَى كَفِّهِ الْيُسْرَى فَقَطَعَهَا وَ ضَرَبَهُ آخَرُ مِنْهُمْ عَلَى عَاتِقِهِ فَكَبَا مِنْهَا لِوَجْهِهِ وَ طَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ بِالرُّمْحِ فَصَرَعَهُ وَ بَدَرَ إِلَيْهِ خَوَلِيُّ بْنُ يَزِيدَ الْأَصْبَحِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَنَزَلَ لِيَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَقَالَ لَهُ شِمْرٌ فَتَّ اللَّهُ فِي عَضُدِكَ مَا لَكَ تُرْعَدُ. وَ نَزَلَ شِمْرٌ إِلَيْهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى خَوَلِيِّ بْنِ يَزِيدَ فَقَالَ احْمِلْهُ إِلَى الْأَمِيرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ}} (الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ روضة الواعظین، ص۲۰۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۹.</ref>
در کتاب [[الارشاد (کتاب)|الارشاد]] نقل است: شمر بن ذی الجوشن، سواران و پیادگانش را ندا داد و گفت: وای بر شما! مادرانتان، به عزایتان بنشینند! چه چیزی را از او، [[انتظار]] می‌کشید؟ سپس، از هر سو به امام {{ع}}، [[حمله]] شد. [[زرعة بن شریک]]، ضربه‌ای بر [[کف دست]] چپ امام {{ع}} زد و آن را قطع کرد. فردی دیگر از آنان، ضربه‌ای بر گردن امام {{ع}} زد که با صورت، [از اسب] بر زمین افتاد. سِنان بن اَنَس هم با نیزه او را زد و به خاکش افکند و [[خولی بن یزید اصبحی]] - که خدا، لعنتش کند- بی‌درنگ، پیاده شد تا سرش را قطع کند؛ امّا ترسید و لرزید [و نتوانست]، [[شمر]] به او گفت: [[خدا]]، بازوانت را بشکند! چرا می‌لرزی؟ سپس خودِ [[شمر]] پیاده شد و سرِ [[امام]] {{ع}} را بُرید و آن را به [[خولی بن یزید]] داد و گفت: آن را برای [[امیر]] [[عمر بن سعد]] ببر<ref>{{متن حدیث|نَادَى شِمْرُ بْنُ ذِي‏ الْجَوْشَنِ‏ الْفُرْسَانَ‏ وَ الرَّجَّالَةَ فَقَالَ وَيْحَكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ ثَكِلَتْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ فَحُمِلَ عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَرِيكٍ عَلَى كَفِّهِ الْيُسْرَى فَقَطَعَهَا وَ ضَرَبَهُ آخَرُ مِنْهُمْ عَلَى عَاتِقِهِ فَكَبَا مِنْهَا لِوَجْهِهِ وَ طَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ بِالرُّمْحِ فَصَرَعَهُ وَ بَدَرَ إِلَيْهِ خَوَلِيُّ بْنُ يَزِيدَ الْأَصْبَحِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَنَزَلَ لِيَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَقَالَ لَهُ شِمْرٌ فَتَّ اللَّهُ فِي عَضُدِكَ مَا لَكَ تُرْعَدُ. وَ نَزَلَ شِمْرٌ إِلَيْهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى خَوَلِيِّ بْنِ يَزِيدَ فَقَالَ احْمِلْهُ إِلَى الْأَمِيرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ}} (الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ روضة الواعظین، ص۲۰۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۶۰۹.</ref>


== تعداد زخم‌های امام {{ع}} ==
== تعداد زخم‌های امام {{ع}} ==
۲۱۸٬۹۱۲

ویرایش