اجتهاد: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{خرد}} | |||
{{علم معصوم}} | |||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | |||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | |||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | |||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اجتهاد در قرآن]] | [[اجتهاد در حدیث]] | [[اجتهاد در کلام اسلامی]] | [[اجتهاد در فلسفه اسلامی]] | [[اجتهاد در عرفان اسلامی]]</div> | |||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | |||
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[اجتهاد (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | |||
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | |||
*واژه اجتهاد در [[قرآن]] نیامده؛ ولی میتوان واژه قرآنی "تفقه" را قریب به آن دانست؛ زیرا فقه در لغت بهمعنای فهم<ref>ترتیب العین، ص۶۳۴؛ النهایه، ج۳، ص۴۶۵.</ref> یا فهم دقیق<ref>التحریروالتنویر، ج۱۱، ص۶۱.</ref> است و در اصطلاح، بهمعنای فهم دین و شرع بهکار میرود. فقه اکبر<ref>الفرقان، ج۱۰ـ۱۱، ص۳۴۰.</ref> و تفقّه همان فهم دقیق معارف دینی است، اعم از اصول و فروع<ref>المیزان، ج۹، ص۴۰۴؛ التحریروالتنویر، ج۱۱، ص۶۲.</ref> و سنن یا آنچه به [[قرآن]] و [[علوم قرآن]] مربوط باشد<ref>مجمعالبیان، ج۵، ص۱۲۶.</ref>؛ ولی امروزه فقه را خصوص علم به احکام عملی براساس ادله تفصیلی میدانند<ref>الفصولالغرویه، ص۲؛ مصباحالاصول، ج۳، ص۴۳۶؛ مفردات، ص۶۴۲.</ref>. با این تعریف، علم مقلّد به فتوای مجتهد از گردونه بحث خارج است. | *'''اجتهاد:''' استنباط احکام و وظایف عملی از ادله و اصول<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==واژهشناسی لغوی== | |||
*این واژه در لغت بهمعنای سختکوشی است<ref>التحقیق، ج۲، ص۱۲۸، «جهد».</ref> و در اصطلاح از ۲ زاویه به آن نگریسته میشود<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>: | |||
#اجتهاد بهمعنای عام، بین فقیهان [[شیعه]] و [[اهل سنت]]، که برای آن تعاریف مختلفی شده است؛ برخی آن را بهکارگیری نهایت کوشش برای تحصیل ظن به حکم شرعی<ref>موسوعة الفقه، ج۳، ص۵؛ المنار، ج۵، ص۲۰۴؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۱۶۲.</ref> یا تحصیل حجت بر حکم شرعی یا تعیین وظیفه عملی دانستهاند<ref>مصباح الاصول، ج۳، ص۴۳۴.</ref>. برخی دیگر اجتهاد را تلاشی علمی و روشمند جهت استنباط و استخراج حجت بر وظایف شرعی مربوط به موضوعات و پدیدههای فرعی، از اصول و قواعد و منابع شرعی و عقلی میدانند<ref>آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص۱۸؛ مجموعه آثار، ج۳، ص۱۹۶، «ختم نبوت».</ref>. کاربرد واژه اجتهاد در ملکه استنباط حکمشرعی و توان بر استنباط، بسیار رایج است<ref>کفایةالاصول، ص۴۶۳؛ زبدةالاصول، ص۱۵۹؛ خلاصة القوانین، ص۱۷۵.</ref>. و کلمه مجتهد با همین نگرش، بر فقیه اطلاق میشود؛ بنابراین، مجتهد کسی است که واجد ملکه استنباط باشد؛ هر چند بالفعل به استنباط نپردازد. اجتهاد، چه از نوع ملکه استنباط و چه بهمعنای فعلیت آن، به ۲ قسم "اجتهاد مطلق و تجزّی در اجتهاد" تقسیم میشود<ref>کفایةالاصول، ص۴۶۴؛ الفصول، ج۲، ص۱۱۷ـ۱۱۹؛ الاصول العامه، ص۵۸۲.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | |||
#اجتهاد بهمعنای خاص، که تنها در میان فقیهان [[اهل سنت]] مطرح است. این اصطلاح مرادف با رأی و عبارت از نوعی تشریع و جعل قانون از سوی فقیه در موارد فقدان نص و مصداق روشن آن قیاس است<ref>الاصول العامه، ص۳۸۵.</ref>؛بلکه شافعی آن را مرادف قیاس میداند<ref>الرساله، ص۴۷۷.</ref>. [[شیعه]] به جهت غنای فرهنگی و برخوردار بودن از روایات [[امامان]]{{عم}} که ابواب گوناگون فقه را پوشش داده، خود را از اجتهاد بهمعنای خاص، بینیاز میداند ولی اجتهاد بهمعنای عام را که در عصر معصومان نیز میان اصحاب ایشان رواج داشته، میپذیرد. به نظر برخی از فقیهان [[شیعه]]، اگر بعضی از منابع اجتهاد، مانند قیاس، از حوزه اجتهاد نظری حذف گردد، تعریف اجتهاد در میان [[شیعه]] و [[اهل سنت]] یکی میشود؛ چون اجتهاد بر اعتباراتی نظری مبتنی است که بیشتر از ظاهر نصوص مستفاد نیست<ref>معارجالاصول، ص۱۷۹ـ۱۸۰.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | |||
==اجتهاد در قرآن== | |||
*واژه اجتهاد در [[قرآن]] نیامده؛ ولی میتوان واژه قرآنی "تفقه" را قریب به آن دانست؛ زیرا فقه در لغت بهمعنای فهم<ref>ترتیب العین، ص۶۳۴؛ النهایه، ج۳، ص۴۶۵.</ref> یا فهم دقیق<ref>التحریروالتنویر، ج۱۱، ص۶۱.</ref> است و در اصطلاح، بهمعنای فهم دین و شرع بهکار میرود. فقه اکبر<ref>الفرقان، ج۱۰ـ۱۱، ص۳۴۰.</ref> و تفقّه همان فهم دقیق معارف دینی است، اعم از اصول و فروع<ref>المیزان، ج۹، ص۴۰۴؛ التحریروالتنویر، ج۱۱، ص۶۲.</ref> و سنن یا آنچه به [[قرآن]] و [[علوم قرآن]] مربوط باشد<ref>مجمعالبیان، ج۵، ص۱۲۶.</ref>؛ ولی امروزه فقه را خصوص علم به احکام عملی براساس ادله تفصیلی میدانند<ref>الفصولالغرویه، ص۲؛ مصباحالاصول، ج۳، ص۴۳۶؛ مفردات، ص۶۴۲.</ref>. با این تعریف، علم مقلّد به فتوای مجتهد از گردونه بحث خارج است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | |||
==اهمیت اجتهاد== | ==اهمیت اجتهاد== | ||
خط ۱۰: | خط ۲۳: | ||
*هر انسانی به حکم عبودیت و بندگی، در برابر احکام الهی مسؤولیت دارد و باید رفتار خود را در همه مراحل زندگی با قوانین و دستورهای الهی هماهنگ سازد؛ ازاینرو لازم است موضع عملی خویش را در برابر هر رویدادی براساس خواست شارع مقدّس تعیین کند. | *هر انسانی به حکم عبودیت و بندگی، در برابر احکام الهی مسؤولیت دارد و باید رفتار خود را در همه مراحل زندگی با قوانین و دستورهای الهی هماهنگ سازد؛ ازاینرو لازم است موضع عملی خویش را در برابر هر رویدادی براساس خواست شارع مقدّس تعیین کند. | ||
*انجام تکالیف، جز با معرفت و شناخت ممکن نیست، و یگانه راه شناخت و معرفت تکالیف ـ باتوجه به صعوبت احتیاط در همه امور ـ اجتهاد و فقاهت است. اگر احکام شرعی در همه موضوعات، روشن بود، هر مکلّفی میتوانست حکم را به سادگی شناسایی کند و عمل خویش را بر آن منطبق سازد و نیازی به کاوش و تحقیق نداشت؛ ولی عواملی گوناگون از جمله فاصله زمانی ما با زمان تشریع و نقش علوم گوناگون دیگر، سبب ابهام در شناخت احکام شده است و همین امر سبب پیدایش و گسترش علم فقه شده تا با استنباط و اجتهاد، احکام و وظایف مکلّفان مشخّص شود و آنان بتوانند اعمال خود را در عبادات، معاملات، سیاسات و امور کیفری بر شریعت منطبق سازند و چون این کار، امری نظری و نیازمند صرف وقت برای تعلّم است و اگر همه افراد به تحصیل ملکه اجتهاد و فقاهت بپردازند، نظام معیشتی جامعه مختل میشود، تنها گروهی به آن اقدام میکنند و دیگران به آنان مراجعه و احکام را از آنان فرامیگیرند. | *انجام تکالیف، جز با معرفت و شناخت ممکن نیست، و یگانه راه شناخت و معرفت تکالیف ـ باتوجه به صعوبت احتیاط در همه امور ـ اجتهاد و فقاهت است. اگر احکام شرعی در همه موضوعات، روشن بود، هر مکلّفی میتوانست حکم را به سادگی شناسایی کند و عمل خویش را بر آن منطبق سازد و نیازی به کاوش و تحقیق نداشت؛ ولی عواملی گوناگون از جمله فاصله زمانی ما با زمان تشریع و نقش علوم گوناگون دیگر، سبب ابهام در شناخت احکام شده است و همین امر سبب پیدایش و گسترش علم فقه شده تا با استنباط و اجتهاد، احکام و وظایف مکلّفان مشخّص شود و آنان بتوانند اعمال خود را در عبادات، معاملات، سیاسات و امور کیفری بر شریعت منطبق سازند و چون این کار، امری نظری و نیازمند صرف وقت برای تعلّم است و اگر همه افراد به تحصیل ملکه اجتهاد و فقاهت بپردازند، نظام معیشتی جامعه مختل میشود، تنها گروهی به آن اقدام میکنند و دیگران به آنان مراجعه و احکام را از آنان فرامیگیرند. | ||
در سایر علوم نیز چنین است که برای رفع نیاز جامعه افرادی با صرف وقت و تعلیم و تعلّم، نیازهای همنوعان خود را برطرف میسازند و مردم نیز در رشتههای غیر تخصّصی خود به متخصّص آن مراجعه میکنند، تا آنجا که رجوع غیرمتخصّص به متخصّص، سیره عقلایی شناخته شده است. | در سایر علوم نیز چنین است که برای رفع نیاز جامعه افرادی با صرف وقت و تعلیم و تعلّم، نیازهای همنوعان خود را برطرف میسازند و مردم نیز در رشتههای غیر تخصّصی خود به متخصّص آن مراجعه میکنند، تا آنجا که رجوع غیرمتخصّص به متخصّص، سیره عقلایی شناخته شده است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==تاریخ اجتهاد== | ==تاریخ اجتهاد== | ||
*تاریخ اجتهاد را به ۳ عصر میتوان تقسیم کرد: عصر تشریع، عصر حضور [[امامان]]{{عم}} و عصر غیبت. | *تاریخ اجتهاد را به ۳ عصر میتوان تقسیم کرد: عصر تشریع، عصر حضور [[امامان]]{{عم}} و عصر غیبت. | ||
#'''اجتهاد در عصر تشریع:''' مقصود از عصر تشریع، زمان حیات [[پیامبر خاتم|پیغمبر]]{{صل}} و هنگام دریافت [[وحی]] است. در این عصر، احکام الهی به وسیله [[قرآن]] و سنّت بیان شده است. آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ}}﴾}}<ref> و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه:۱۲۲.</ref> بر جواز و وجود اجتهاد در این عصر دلالت دارد<ref>روحالمعانی، مج۷، ج۱۱، ص۷۰.</ref>؛ هرچند برخی، با استدلال به امکان تحصیل یقین به احکام از طریق [[وحی]]، اجتهاد در این عصر را جایز نمیدانند<ref>حاشیةالبنائی، ج۲، ص۳۸۷؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۴۰۷ـ۴۰۸.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | |||
#'''اجتهاد در عصر تشریع:''' مقصود از عصر تشریع، زمان حیات [[پیامبر خاتم|پیغمبر]]{{صل}} و هنگام دریافت [[وحی]] است. در این عصر، احکام الهی به وسیله [[قرآن]] و سنّت بیان شده است. آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ}}﴾}}<ref> و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه:۱۲۲.</ref> بر جواز و وجود اجتهاد در این عصر دلالت دارد<ref>روحالمعانی، مج۷، ج۱۱، ص۷۰.</ref>؛ هرچند برخی، با استدلال به امکان تحصیل یقین به احکام از طریق [[وحی]]، اجتهاد در این عصر را جایز نمیدانند<ref>حاشیةالبنائی، ج۲، ص۳۸۷؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۴۰۷ـ۴۰۸.</ref>. | #'''اجتهاد در عصر حضور [[امامان]]{{عم}}:''' [[عصمت]] [[امامان]]{{عم}} تبعیت از سنّت آنان را واجب میکند و براساس این اعتقاد، فقه [[شیعه]] پویا و غنی است. در این عصر، چنانکه در برخی از روایات نیز آمده، شیعیان با تشویق [[امامان]]{{عم}} به اجتهاد صحیح روی آوردند<ref>وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۶۱ـ۶۲.</ref> و [[امامان]]{{عم}} برای حفظ مواریث فقهی و کلامی، ضمن تأکید بر اجتهاد، پیروان خود را از خلط آرای شخصی با احادیث، بازداشتند، و بر حفظ، کتابت و نقل صحیح آن ترغیب کرده<ref>وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۷۹ و ۸۱.</ref>، همزمان، اجتهادات فقیهان [[اهل سنت]] را که بر اساس قیاس و استحسان و اجتهاد به رأی بوده، مردود دانستهاند<ref>وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۴۱؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#'''اجتهاد در عصر حضور [[امامان]]{{عم}}:''' [[عصمت]] [[امامان]]{{عم}} تبعیت از سنّت آنان را واجب میکند و براساس این اعتقاد، فقه [[شیعه]] پویا و غنی است. در این عصر، چنانکه در برخی از روایات نیز آمده، شیعیان با تشویق [[امامان]]{{عم}} به اجتهاد صحیح روی آوردند<ref>وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۶۱ـ۶۲.</ref> و [[امامان]]{{عم}} برای حفظ مواریث فقهی و کلامی، ضمن تأکید بر اجتهاد، پیروان خود را از خلط آرای شخصی با احادیث، بازداشتند، و بر حفظ، کتابت و نقل صحیح آن ترغیب کرده<ref>وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۷۹ و ۸۱.</ref>، همزمان، اجتهادات فقیهان [[اهل سنت]] را که بر اساس قیاس و استحسان و اجتهاد به رأی بوده، مردود دانستهاند<ref>وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۴۱؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸.</ref>. | #'''اجتهاد در عصر غیبت:''' در حدیثی، [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} مرجع دستیابی اهل دین به احکام، در عصر غیبت را فقیهان میداند<ref>وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰.</ref>. با توجّه به این بیان، رهبری فکری و مرجعیت دینی در عصر غیبت از [[امامان]]{{عم}} به فقیهان جامع شرایط سپرده شده است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#'''اجتهاد در عصر غیبت:''' در حدیثی، [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} مرجع دستیابی اهل دین به احکام، در عصر غیبت را فقیهان میداند<ref>وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰.</ref>. با توجّه به این بیان، رهبری فکری و مرجعیت دینی در عصر غیبت از [[امامان]]{{عم}} به فقیهان جامع شرایط سپرده شده است. | |||
*در عصر غیبت، اجتهاد فراز و نشیبها و تطوراتی را پشت سر گذاشته است: | *در عصر غیبت، اجتهاد فراز و نشیبها و تطوراتی را پشت سر گذاشته است: | ||
#مرحله جمعآوری و تنظیم احادیث و تألیف کتابهای فقهی بهصورت روایی با حذف سند<ref>تاریخ فقه وفقها، ص۱۲۸ـ۱۴۰، ۲۲۳، ۲۲۷، ۲۳۷ و ۲۴۰ـ۲۴۲؛ مناهجالوصول، ج۱، ص۱۴ـ۱۵.</ref>؛ کتابهایی نظیر مقنع [[شیخ صدوق]] و مقنعه [[شیخ مفید]] و نهایه شیخ به همین شکل تألیف شد. | #مرحله جمعآوری و تنظیم احادیث و تألیف کتابهای فقهی بهصورت روایی با حذف سند<ref>تاریخ فقه وفقها، ص۱۲۸ـ۱۴۰، ۲۲۳، ۲۲۷، ۲۳۷ و ۲۴۰ـ۲۴۲؛ مناهجالوصول، ج۱، ص۱۴ـ۱۵.</ref>؛ کتابهایی نظیر مقنع [[شیخ صدوق]] و مقنعه [[شیخ مفید]] و نهایه شیخ به همین شکل تألیف شد. | ||
خط ۲۴: | خط ۳۶: | ||
#مرحله حرکت و رشد مجدّد اجتهاد. | #مرحله حرکت و رشد مجدّد اجتهاد. | ||
#پیدایش اخباریگری که انزوای اجتهاد مبتنی بر اصول را سبب شد. | #پیدایش اخباریگری که انزوای اجتهاد مبتنی بر اصول را سبب شد. | ||
#مرحله احیای دوباره اجتهاد و افول تفکر اخباریگری. | #مرحله احیای دوباره اجتهاد و افول تفکر اخباریگری<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==مقدمات اجتهاد== | ==مقدمات اجتهاد== | ||
*اجتهاد در عصر حضور، بر استفاده حکم از کلام [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} اطلاق میشد؛ ازاینرو بر فراگیری علوم پیشنیاز متوقف نبود؛ ولی در عصر غیبت، بر شناخت مجموعهای از علوم، مانند: صرف، نحو، لغت، منطق، رجال، اصول و آشنایی با کتاب و سنّت و محاورات عرفی و... موقوف است. در مقدار لازم هر یک از این علوم پیشنیاز بحث است<ref>نهایة الافکار، ق ۲، ج۴، ص۲۲۷؛ مصباح الاصول، ج۳، ص۴۴۳ـ۴۴۴؛ الاجتهاد والتقلید، امام خمینی، ص۱۰ـ۱۷.</ref>؛ ولی در حقیقت اجتهاد، که همان ردّ فرع به اصل است، تفاوتی میان عصر حضور و عصر غیبت نیست<ref>الاجتهاد والتقلید، امام خمینی، ص۷۱ـ۷۲.</ref>. | *اجتهاد در عصر حضور، بر استفاده حکم از کلام [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} اطلاق میشد؛ ازاینرو بر فراگیری علوم پیشنیاز متوقف نبود؛ ولی در عصر غیبت، بر شناخت مجموعهای از علوم، مانند: صرف، نحو، لغت، منطق، رجال، اصول و آشنایی با کتاب و سنّت و محاورات عرفی و... موقوف است. در مقدار لازم هر یک از این علوم پیشنیاز بحث است<ref>نهایة الافکار، ق ۲، ج۴، ص۲۲۷؛ مصباح الاصول، ج۳، ص۴۴۳ـ۴۴۴؛ الاجتهاد والتقلید، امام خمینی، ص۱۰ـ۱۷.</ref>؛ ولی در حقیقت اجتهاد، که همان ردّ فرع به اصل است، تفاوتی میان عصر حضور و عصر غیبت نیست<ref>الاجتهاد والتقلید، امام خمینی، ص۷۱ـ۷۲.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==وجوب تحصیل اجتهاد== | ==وجوب تحصیل اجتهاد== | ||
*در فقه گفته شده که تحصیل ملکه اجتهاد و نیز استنباط احکام بر مکلّفان واجب است و این وجوب نه به جهت لزوم تطبیق عمل شخص مکلّف بر شریعت است، زیرا وی میتواند مقلّد یا محتاط باشد، بلکه به جهت زنده نگه داشتن شریعت و احکام آن است؛ بدین سبب این وجوب، کفایی است؛ یعنی در هر زمان گروهی باید به آن اقدام کنند و در این صورت تکلیف از دیگران ساقط میشود. برای وجوب تحصیل اجتهاد، به آیاتی از [[قرآن]] استدلال شده است: | *در فقه گفته شده که تحصیل ملکه اجتهاد و نیز استنباط احکام بر مکلّفان واجب است و این وجوب نه به جهت لزوم تطبیق عمل شخص مکلّف بر شریعت است، زیرا وی میتواند مقلّد یا محتاط باشد، بلکه به جهت زنده نگه داشتن شریعت و احکام آن است؛ بدین سبب این وجوب، کفایی است؛ یعنی در هر زمان گروهی باید به آن اقدام کنند و در این صورت تکلیف از دیگران ساقط میشود. برای وجوب تحصیل اجتهاد، به آیاتی از [[قرآن]] استدلال شده است: | ||
#'''آیه نَفْر:''' خداوند متعالی میفرماید: چرا از هر گروهی از مؤمنان، طایفهای کوچ نمیکنند، تا از [[دین]] آگاهی یابند و هنگام بازگشت بهسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید از مخالفت فرمان پروردگار بترسند، و خودداری کنند!{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ}}﴾}}<ref> و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه:۱۲۲.</ref>. کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| لَوْلاَ }}﴾}} برای تحضیض و تحریک است و از آن لزوم و وجوب کوچ برای تحصیل علم، استفاده میشود. از تعبیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ}}﴾}} نیز کفایی بودن این وجوب فهمیده میشود <ref>اطیبالبیان، ج۶، ص۳۳۳؛ مبادی الوصول، ص۲۴۷؛ الکشاف، ج۲، ص۳۲۳؛ التحریر والتنویر، ج۱۱، ص۶۱.</ref>. عقل نیز به وجوب کفایی حکم میکند؛ زیرا اگر همه مردم در همه امور، احتیاط را شیوه کار خویش قرار دهند یا به دنبال استدلالهای فقهی احکام بروند، نظام زندگی مختلّ خواهد شد؛ از اینرو، عقل، وجوب اجتهاد را بهصورت طریقی برای تحقّق امتثال احکام الهی، بر برخی از مردم لازم میبیند<ref>الاجتهاد و التقلید، صدر، ص۳۳.</ref>. | #'''آیه نَفْر:''' خداوند متعالی میفرماید: چرا از هر گروهی از مؤمنان، طایفهای کوچ نمیکنند، تا از [[دین]] آگاهی یابند و هنگام بازگشت بهسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید از مخالفت فرمان پروردگار بترسند، و خودداری کنند!{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ}}﴾}}<ref> و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه:۱۲۲.</ref>. کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| لَوْلاَ }}﴾}} برای تحضیض و تحریک است و از آن لزوم و وجوب کوچ برای تحصیل علم، استفاده میشود. از تعبیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ}}﴾}} نیز کفایی بودن این وجوب فهمیده میشود <ref>اطیبالبیان، ج۶، ص۳۳۳؛ مبادی الوصول، ص۲۴۷؛ الکشاف، ج۲، ص۳۲۳؛ التحریر والتنویر، ج۱۱، ص۶۱.</ref>. عقل نیز به وجوب کفایی حکم میکند؛ زیرا اگر همه مردم در همه امور، احتیاط را شیوه کار خویش قرار دهند یا به دنبال استدلالهای فقهی احکام بروند، نظام زندگی مختلّ خواهد شد؛ از اینرو، عقل، وجوب اجتهاد را بهصورت طریقی برای تحقّق امتثال احکام الهی، بر برخی از مردم لازم میبیند<ref>الاجتهاد و التقلید، صدر، ص۳۳.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#'''آیات ۱۷ـ۱۸ سوره زمر:''' خداوند در این آیه، هدف از شنیدن آرا و انظار را دستیابی به بهترین آنها و پیروی "در مقام اعتقاد و عمل<ref>مجمعالبیان، ج۸، ص۷۷۰.</ref>" قرار داده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}﴾}}<ref> و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند؛ سوره زمر، آیه: ۱۷- ۱۸.</ref>، و این جز با استدلال و اجتهاد حاصل نمیشود<ref>الفرقان، ج۲۲ـ۲۳، ص۳۱۲ـ۳۱۴؛ التفسیرالکبیر، ج۲۶، ص۲۶۱.</ref>؛ ولی استفاده وجوب اجتهاد از این آیات دشوار است؛ زیرا صرفاً بر ترغیب دلالت میکند؛ افزون بر آن که دستیابی به بهترین آرا، تنها با اجتهاد تحقق پیدا نمیکند؛ بلکه بهگونهای دیگر نیز میسّر است. | #'''آیات ۱۷ـ۱۸ سوره زمر:''' خداوند در این آیه، هدف از شنیدن آرا و انظار را دستیابی به بهترین آنها و پیروی "در مقام اعتقاد و عمل<ref>مجمعالبیان، ج۸، ص۷۷۰.</ref>" قرار داده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}﴾}}<ref> و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند؛ سوره زمر، آیه: ۱۷- ۱۸.</ref>، و این جز با استدلال و اجتهاد حاصل نمیشود<ref>الفرقان، ج۲۲ـ۲۳، ص۳۱۲ـ۳۱۴؛ التفسیرالکبیر، ج۲۶، ص۲۶۱.</ref>؛ ولی استفاده وجوب اجتهاد از این آیات دشوار است؛ زیرا صرفاً بر ترغیب دلالت میکند؛ افزون بر آن که دستیابی به بهترین آرا، تنها با اجتهاد تحقق پیدا نمیکند؛ بلکه بهگونهای دیگر نیز میسّر است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#'''آیات ۱۶۸ـ۱۷۰ سوره بقره:''' خداوند در این آیات با سیاق واحد، ابتدا از پیروی شیطان و سپس از تقلید کورکورانه پدران منع کرده و این نشان میدهد که بین پیروی از شیطان و تقلید کورکورانه فرقی نیست. به تعبیر فخررازی، آیات پیشین قویترین دلیل بر وجوب اجتهاد و نظر است<ref>التفسیر الکبیر، ج۵، ص۷.</ref>؛ ولی این آیه نیز بر وجوب اجتهاد دلالت نمیکند؛ زیرا میگوید: اگر میخواهید نظری ارائه دهید، باید بیدلیل نباشد؛ امّا اینکه بهطور حتم باید نظر داد یا نه، از آیه استفاده نمیشود. در مرحله عمل نیز انسان میتواند با احتیاط یا تقلید از فقیه اعلم، بهواقع برسد؛ بدون آن که به اجتهاد و نظر نیازی داشته باشد؛ زیرا آنچه آیه نفی میکند، تقلید کورکورانه است، نه عمل به احتیاط یا تقلید آگاهانه و عقلایی. | #'''آیات ۱۶۸ـ۱۷۰ سوره بقره:''' خداوند در این آیات با سیاق واحد، ابتدا از پیروی شیطان و سپس از تقلید کورکورانه پدران منع کرده و این نشان میدهد که بین پیروی از شیطان و تقلید کورکورانه فرقی نیست. به تعبیر فخررازی، آیات پیشین قویترین دلیل بر وجوب اجتهاد و نظر است<ref>التفسیر الکبیر، ج۵، ص۷.</ref>؛ ولی این آیه نیز بر وجوب اجتهاد دلالت نمیکند؛ زیرا میگوید: اگر میخواهید نظری ارائه دهید، باید بیدلیل نباشد؛ امّا اینکه بهطور حتم باید نظر داد یا نه، از آیه استفاده نمیشود. در مرحله عمل نیز انسان میتواند با احتیاط یا تقلید از فقیه اعلم، بهواقع برسد؛ بدون آن که به اجتهاد و نظر نیازی داشته باشد؛ زیرا آنچه آیه نفی میکند، تقلید کورکورانه است، نه عمل به احتیاط یا تقلید آگاهانه و عقلایی<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#از جمله آیاتی که برای وجوب اجتهاد به آن تمسّک شده، آیه ۸۳ سوره نساء است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}}﴾}}<ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.</ref> در این آیه از افشای آنچه به امور مسلمانان تعلّق دارد نهی میکند و دستور میدهد که آن امر باید به صاحبان بصیرت ارجاع داده شود که امکان تحقیق و استنباط از مصادر برای آنها فراهم است، تا تدبیر کنند که آیا افشای آن به صلاح مسلمانان هست یا نه<ref>المیزان، ج۵، ص۱۸ـ۱۹.</ref> در اینکه مراد از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ}}﴾}} چیست و مستنبطان چه کسانی هستند، ۲ احتمال وجود دارد: '''الف.''' مقصود، [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} و [[امامان]]اند{{صل}}<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. ولی با توجّه به اینکه آنان به احکام علم دارند و اجتهاد درباره آنان معنا ندارد، آیه به اجتهاد ربطی نخواهد داشت، مگر بنابر نظر [[اهل سنت]] که [[اولواالامر]] در آیه را اهل علم و فقه ملازم با [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} دانسته و نیز بنابر نظر بیشتر آنها که به اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} معتقد هستند<ref>المنار، ج۵، ص۲۹۹؛ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۱۸۸؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۲۶؛ المیزان، ج۵، ص۲۲.</ref>. '''ب.''' مقصود، مراجعهکنندگان به [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} و [[اولواالامر]] است؛ بدین معنا که موضوعات را به کتاب و سنّت "[[رسول]] و اولیالامر" ارجاع، و از طریق آنها استنباط حاصل شود<ref>الفرقان، ج۵ـ۶، ص۲۰۵؛ المیزان، ج۵، ص۲۲؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۲۶.</ref>. در این صورت، استنباط معنای اصطلاحی خود را خواهد داشت. این نظر را کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لَعَلِمَهُ}}﴾}} نیز تأیید میکند که لازمه آن، جهل پیش از استنباط است و [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} از آن بدورند<ref>الفرقان، ج۵ـ۶، ص۲۰۶.</ref>. دلالت این آیه نیز ناتمام است؛ زیرا اوّلاً آیه بر فرض تصمیم به اظهارنظر، مراجعه به کتاب و سنّت را لازم میکند؛ پس وجوب اجتهاد از آیه استفاده نمیشود. ثانیاً آیه به پخش شایعات درباره پیروزی یا شکست مسلمانان در جنگ مربوط است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۹۸.</ref>. | #از جمله آیاتی که برای وجوب اجتهاد به آن تمسّک شده، آیه ۸۳ سوره نساء است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}}﴾}}<ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.</ref> در این آیه از افشای آنچه به امور مسلمانان تعلّق دارد نهی میکند و دستور میدهد که آن امر باید به صاحبان بصیرت ارجاع داده شود که امکان تحقیق و استنباط از مصادر برای آنها فراهم است، تا تدبیر کنند که آیا افشای آن به صلاح مسلمانان هست یا نه<ref>المیزان، ج۵، ص۱۸ـ۱۹.</ref> در اینکه مراد از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ}}﴾}} چیست و مستنبطان چه کسانی هستند، ۲ احتمال وجود دارد: '''الف.''' مقصود، [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} و [[امامان]]اند{{صل}}<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. ولی با توجّه به اینکه آنان به احکام علم دارند و اجتهاد درباره آنان معنا ندارد، آیه به اجتهاد ربطی نخواهد داشت، مگر بنابر نظر [[اهل سنت]] که [[اولواالامر]] در آیه را اهل علم و فقه ملازم با [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} دانسته و نیز بنابر نظر بیشتر آنها که به اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} معتقد هستند<ref>المنار، ج۵، ص۲۹۹؛ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۱۸۸؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۲۶؛ المیزان، ج۵، ص۲۲.</ref>. '''ب.''' مقصود، مراجعهکنندگان به [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} و [[اولواالامر]] است؛ بدین معنا که موضوعات را به کتاب و سنّت "[[رسول]] و اولیالامر" ارجاع، و از طریق آنها استنباط حاصل شود<ref>الفرقان، ج۵ـ۶، ص۲۰۵؛ المیزان، ج۵، ص۲۲؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۲۶.</ref>. در این صورت، استنباط معنای اصطلاحی خود را خواهد داشت. این نظر را کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لَعَلِمَهُ}}﴾}} نیز تأیید میکند که لازمه آن، جهل پیش از استنباط است و [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} از آن بدورند<ref>الفرقان، ج۵ـ۶، ص۲۰۶.</ref>. دلالت این آیه نیز ناتمام است؛ زیرا اوّلاً آیه بر فرض تصمیم به اظهارنظر، مراجعه به کتاب و سنّت را لازم میکند؛ پس وجوب اجتهاد از آیه استفاده نمیشود. ثانیاً آیه به پخش شایعات درباره پیروزی یا شکست مسلمانان در جنگ مربوط است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۹۸.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==حجیت فتوای مجتهد== | ==حجیت فتوای مجتهد== | ||
*فقیهان در حجّیت فتوای مجتهد بر فرد عامی، به آیاتی استدلال کردهاند: | *فقیهان در حجّیت فتوای مجتهد بر فرد عامی، به آیاتی استدلال کردهاند: | ||
#{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ}}﴾}}<ref> و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه: ۱۲۲.</ref> خداوند در این آیه، با کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لَوْلاَ}}﴾}} مؤمنان را برانگیخته است که باید گروهی از ایشان در دین تفقّه و پس از بازگشت، دیگران را انذار کنند؛ سپس برای این انذار واجب، غایتی را ذکر کرده و آن ترس انذارشدگان از مخالفت است. اگر غایت و غرضِ عملی واجب، "تفقّه در دین و انذار قوم" فعلی از افعال اختیاری [[انسان]] "برحذر بودن قوم از مخالفت" باشد، متفاهم عرفی آن کلام، این است که آن عمل هم، واجب است و لازمه وجوب تحذیر از مخالفت، حجّیت و اعتبار قول منذِر و بیم دهنده است و هنگامی که مجتهد به وجوب یا حرمت عملی فتوا میدهد، مدلول التزامی آن این است که در ترک عملِ واجب یا انجام عملِ حرام مجازات وجود دارد؛ پس نفسِ افتا، مصداق انذار و بیم دادن میشود، و خوف عملی مکلّف، آن است که واجب را بیاورد و حرام را ترک کند. وقتی خداوند میفرماید: بر انذار شده لازم است از مخالفت خودداری کند، مدلول التزامی آن، حجّیت و اعتبار فتوا و گزارش فقیه از احکام الهی است. این ادّعا که لزوم خودداری از مخالفت، مختصّ مورد حصول قطع یا اطمینان برای شخص تحذیر شده است<ref>نهایة الافکار، ج۴، ص۲۴۴؛ کفایة الاصول، ص۴۷۳ـ۴۷۴؛ الاجتهاد والتقلید، صدر، ص۸۶.</ref>، با ظاهر آیه مخالف است؛ زیرا در آیه، لزوم حذر و خوف، به حصول قطع یا اطمینان مقید نشده است<ref>نهایه الدرایه، ج۳، ص۲۱۰.</ref>. بعضی گفتهاند: این آیه بر جواز رجوع عامی به مجتهد دلالت دارد؛ در عین حال ممکن است انذار، سبب نظر و اندیشه در ادلّه باشد<ref>معارج الاصول، ص۱۹۷ـ۱۹۸.</ref>؛ ولی این سخن درست نیست؛ زیرا وجوب اندیشه بر عامی در ادلّه فقه، مخالف اجماع است و به اختلال در امر معاش وی منجر خواهد شد؛ افزون بر اینکه امر عامی به اجتهاد در هنگام وقوع حادثه، امری محال و متعذّر است<ref>معارج الاصول، ص۱۹۷ـ۱۹۸.</ref>. [[محقق اصفهانی]]، مدّعی شده که اگر تفقّه در آیه، بر اعمال نظر موقوف باشد، آیه دلیل بر حجیت فتوا است و اگر بهمعنای علم به حکم از طریق سماع و شنیدن از معصوم باشد، بر حجّیت فتوا دلالتی ندارد؛ بلکه مضمون و مدلول التزامی آن، حجّیت خبر فقیه است که متضمّن حکم شرعی باشد؛ زیرا خداوند بر عباد، تفقّه در دین را واجب کرده و در صدر اسلام تفقّه چیزی جز تلقّی و شنیدن احکام شرعی از [[پیامبر|رسول مکرّم اسلام]]{{صل}} یا [[امام|امام معصوم]]{{ع}} نبوده است؛ بنابراین، مقصود از انذار و بیم دادن، همان اِخبار از حکم شرعی است که از معصوم نقل شود، نه اخبار از حکم شرعی که بر استنباط و حدس مبتنی باشد؛ پس این آیه از حجّیت و اعتبار فتوا بیگانه است<ref>نهایة الدرایه، ج۳، ص۲۱۰.</ref>. از این اشکال پاسخ داده شده که میپذیریم که تفقّه در صدر اسلام، به گرفتن حکم شرعی از معصوم و نقل به دیگران بوده است؛ چون راویان، خود، اهل زبان و لغت بودهاند و کافی بود حکم شرعی را از معصوم میشنیدند تا درباره آن، فقیه باشند؛ سپس آنچه را شنیده بودند، برای دیگران نقل میکردند و تفقّه در دین و آشنایی با احکام شرعی در زمان غیبت، به مقدّمات و استنباط نیاز دارد ولی با توجّه به اینکه امر به تفقّه در آیهشریفه، مطلق و بدون قید ذکر شده است، آیه شامل همه مراتب آن میشود؛ هر چند این تفقّه، بر حدس و استنباط مبتنی باشد<ref>التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۶ـ۸۷.</ref>. | #{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ}}﴾}}<ref> و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه: ۱۲۲.</ref> خداوند در این آیه، با کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لَوْلاَ}}﴾}} مؤمنان را برانگیخته است که باید گروهی از ایشان در دین تفقّه و پس از بازگشت، دیگران را انذار کنند؛ سپس برای این انذار واجب، غایتی را ذکر کرده و آن ترس انذارشدگان از مخالفت است. اگر غایت و غرضِ عملی واجب، "تفقّه در دین و انذار قوم" فعلی از افعال اختیاری [[انسان]] "برحذر بودن قوم از مخالفت" باشد، متفاهم عرفی آن کلام، این است که آن عمل هم، واجب است و لازمه وجوب تحذیر از مخالفت، حجّیت و اعتبار قول منذِر و بیم دهنده است و هنگامی که مجتهد به وجوب یا حرمت عملی فتوا میدهد، مدلول التزامی آن این است که در ترک عملِ واجب یا انجام عملِ حرام مجازات وجود دارد؛ پس نفسِ افتا، مصداق انذار و بیم دادن میشود، و خوف عملی مکلّف، آن است که واجب را بیاورد و حرام را ترک کند. وقتی خداوند میفرماید: بر انذار شده لازم است از مخالفت خودداری کند، مدلول التزامی آن، حجّیت و اعتبار فتوا و گزارش فقیه از احکام الهی است. این ادّعا که لزوم خودداری از مخالفت، مختصّ مورد حصول قطع یا اطمینان برای شخص تحذیر شده است<ref>نهایة الافکار، ج۴، ص۲۴۴؛ کفایة الاصول، ص۴۷۳ـ۴۷۴؛ الاجتهاد والتقلید، صدر، ص۸۶.</ref>، با ظاهر آیه مخالف است؛ زیرا در آیه، لزوم حذر و خوف، به حصول قطع یا اطمینان مقید نشده است<ref>نهایه الدرایه، ج۳، ص۲۱۰.</ref>. بعضی گفتهاند: این آیه بر جواز رجوع عامی به مجتهد دلالت دارد؛ در عین حال ممکن است انذار، سبب نظر و اندیشه در ادلّه باشد<ref>معارج الاصول، ص۱۹۷ـ۱۹۸.</ref>؛ ولی این سخن درست نیست؛ زیرا وجوب اندیشه بر عامی در ادلّه فقه، مخالف اجماع است و به اختلال در امر معاش وی منجر خواهد شد؛ افزون بر اینکه امر عامی به اجتهاد در هنگام وقوع حادثه، امری محال و متعذّر است<ref>معارج الاصول، ص۱۹۷ـ۱۹۸.</ref>. [[محقق اصفهانی]]، مدّعی شده که اگر تفقّه در آیه، بر اعمال نظر موقوف باشد، آیه دلیل بر حجیت فتوا است و اگر بهمعنای علم به حکم از طریق سماع و شنیدن از معصوم باشد، بر حجّیت فتوا دلالتی ندارد؛ بلکه مضمون و مدلول التزامی آن، حجّیت خبر فقیه است که متضمّن حکم شرعی باشد؛ زیرا خداوند بر عباد، تفقّه در دین را واجب کرده و در صدر اسلام تفقّه چیزی جز تلقّی و شنیدن احکام شرعی از [[پیامبر|رسول مکرّم اسلام]]{{صل}} یا [[امام|امام معصوم]]{{ع}} نبوده است؛ بنابراین، مقصود از انذار و بیم دادن، همان اِخبار از حکم شرعی است که از معصوم نقل شود، نه اخبار از حکم شرعی که بر استنباط و حدس مبتنی باشد؛ پس این آیه از حجّیت و اعتبار فتوا بیگانه است<ref>نهایة الدرایه، ج۳، ص۲۱۰.</ref>. از این اشکال پاسخ داده شده که میپذیریم که تفقّه در صدر اسلام، به گرفتن حکم شرعی از معصوم و نقل به دیگران بوده است؛ چون راویان، خود، اهل زبان و لغت بودهاند و کافی بود حکم شرعی را از معصوم میشنیدند تا درباره آن، فقیه باشند؛ سپس آنچه را شنیده بودند، برای دیگران نقل میکردند و تفقّه در دین و آشنایی با احکام شرعی در زمان غیبت، به مقدّمات و استنباط نیاز دارد ولی با توجّه به اینکه امر به تفقّه در آیهشریفه، مطلق و بدون قید ذکر شده است، آیه شامل همه مراتب آن میشود؛ هر چند این تفقّه، بر حدس و استنباط مبتنی باشد<ref>التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۶ـ۸۷.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید؛ سوره نحل، آیه:۴۳.</ref>. به این آیه که آیه سؤال نام دارد، بر حجّیت فتوای مجتهد استدلال کرده و گفتهاند: مقصود از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الذِّكْرِ}}﴾}} هر امری است که سبب ذکر خداوند شود؛ پس منظور از اهل ذکر کسانی هستند که با امر نبوّت و معاد و احکام الهی آشنا باشند. خداوند متعالی سؤال از اهل ذکر را واجب کرده و روشن است که پرسش به خودی خود مطلوبیت ندارد؛ بلکه مطلوبیت آن به لحاظ عمل کردن است؛ بنابراین، پس از سؤال کردن، کلام اهل ذکر حجّت و معتبر است<ref>التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۸ـ۸۹.</ref> بعضی آیه شریفه را ارشاد به اصل عام عقلایی "وجوب رجوع جاهل به اهل خبره" میدانند. به بیان دیگر، وجوب رجوع جاهل به عالم، اصلی عقلایی و سیره مستمر عقلا است و در این آیه، وجوب رجوع جاهل به عالم تعبّدی نیست؛ بلکه آیه در مقام ارشاد به همان سیره جاری عاقلان است<ref>المیزان، ج۱۲، ص۲۵۹.</ref>. | #{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید؛ سوره نحل، آیه:۴۳.</ref>. به این آیه که آیه سؤال نام دارد، بر حجّیت فتوای مجتهد استدلال کرده و گفتهاند: مقصود از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الذِّكْرِ}}﴾}} هر امری است که سبب ذکر خداوند شود؛ پس منظور از اهل ذکر کسانی هستند که با امر نبوّت و معاد و احکام الهی آشنا باشند. خداوند متعالی سؤال از اهل ذکر را واجب کرده و روشن است که پرسش به خودی خود مطلوبیت ندارد؛ بلکه مطلوبیت آن به لحاظ عمل کردن است؛ بنابراین، پس از سؤال کردن، کلام اهل ذکر حجّت و معتبر است<ref>التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۸ـ۸۹.</ref> بعضی آیه شریفه را ارشاد به اصل عام عقلایی "وجوب رجوع جاهل به اهل خبره" میدانند. به بیان دیگر، وجوب رجوع جاهل به عالم، اصلی عقلایی و سیره مستمر عقلا است و در این آیه، وجوب رجوع جاهل به عالم تعبّدی نیست؛ بلکه آیه در مقام ارشاد به همان سیره جاری عاقلان است<ref>المیزان، ج۱۲، ص۲۵۹.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
*بر استدلال به این آیه، اشکالاتی شده است: | *بر استدلال به این آیه، اشکالاتی شده است: | ||
#از سیاق آیه استفاده میشود که مقصود از اهل ذکر، عالمان اهل کتاباند؛ بنابراین، شامل مجتهدان و فقیهان نمیشود<ref>کفایة الاصول، ص۴۷۳.</ref>. از این اشکال پاسخ دادهاند که چون آیه بر کبرای کلّی مشتمل است، خصوصیت مورد، سبب نمیشود که اهل ذکر به عالمان اهل کتاب اختصاص داشته باشد؛ بلکه شامل [[امامان]]{{عم}} و فقیهان و مجتهدان نیز میگردد<ref>التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۹.</ref>. | #از سیاق آیه استفاده میشود که مقصود از اهل ذکر، عالمان اهل کتاباند؛ بنابراین، شامل مجتهدان و فقیهان نمیشود<ref>کفایة الاصول، ص۴۷۳.</ref>. از این اشکال پاسخ دادهاند که چون آیه بر کبرای کلّی مشتمل است، خصوصیت مورد، سبب نمیشود که اهل ذکر به عالمان اهل کتاب اختصاص داشته باشد؛ بلکه شامل [[امامان]]{{عم}} و فقیهان و مجتهدان نیز میگردد<ref>التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۹.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#در پارهای از روایات [[شیعه]]، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَهْلَ الذِّكْرِ}}﴾}} به [[امامان]]{{عم}} تفسیر شده است؛ بنابراین، مجتهد و فقیه را شامل نمیشود<ref>کفایة الاصول، ص۴۷۳.</ref>. پاسخ دادهاند که این تفسیر از باب تطبیق و ذکر مصداق است، نه اینکه مقصود، خصوص [[امامان]]{{عم}} باشد؛ پس آن روایات تفسیری، بر اختصاص دلالت نمیکند<ref>کفایة الاصول، ص۴۷۳.</ref> | #در پارهای از روایات [[شیعه]]، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَهْلَ الذِّكْرِ}}﴾}} به [[امامان]]{{عم}} تفسیر شده است؛ بنابراین، مجتهد و فقیه را شامل نمیشود<ref>کفایة الاصول، ص۴۷۳.</ref>. پاسخ دادهاند که این تفسیر از باب تطبیق و ذکر مصداق است، نه اینکه مقصود، خصوص [[امامان]]{{عم}} باشد؛ پس آن روایات تفسیری، بر اختصاص دلالت نمیکند<ref>کفایة الاصول، ص۴۷۳.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#ظاهر امر به سؤال و توجّه به ذیل آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}}﴾}} بیانگر این است که غرض و غایت از سؤال حصول علم است، نه اینکه خداوند ما را به پذیرش جواب متعبّد و ملزم سازد و اگر بار نخست، علم حاصل نشد باید دو مرتبه سؤال کرد و اگر بازهم علم حاصل نشد، برای حصول علم تکرار آن لازم است. مؤید این مطلب، شأن نزول آیه در ارجاع اهل کتاب به عالمان خودشان درباره [[نبوت]] [[پیامبر|نبی اکرم]] است و روشن است که [[رسالت]] و [[نبوت]] از اصول اعتقادی بهشمار میرود و در آن، علم و اعتقاد لازم است. و جایی برای تعبّد و اعتماد بر خبر واحد نیست. مؤید دیگر، آیات سابق و لاحق بر این آیه است<ref>کفایةالاصول، ص۴۷۳.</ref>. | #ظاهر امر به سؤال و توجّه به ذیل آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}}﴾}} بیانگر این است که غرض و غایت از سؤال حصول علم است، نه اینکه خداوند ما را به پذیرش جواب متعبّد و ملزم سازد و اگر بار نخست، علم حاصل نشد باید دو مرتبه سؤال کرد و اگر بازهم علم حاصل نشد، برای حصول علم تکرار آن لازم است. مؤید این مطلب، شأن نزول آیه در ارجاع اهل کتاب به عالمان خودشان درباره [[نبوت]] [[پیامبر|نبی اکرم]] است و روشن است که [[رسالت]] و [[نبوت]] از اصول اعتقادی بهشمار میرود و در آن، علم و اعتقاد لازم است. و جایی برای تعبّد و اعتماد بر خبر واحد نیست. مؤید دیگر، آیات سابق و لاحق بر این آیه است<ref>کفایةالاصول، ص۴۷۳.</ref>. | ||
*پاسخ این است که اشتمال آیه بر تعلیل، خصوصیت مورد را الغا میکند و مفاد آیه این میشود که در آنچه نمیدانید، از جمله احکام عملی به اهل علم مراجعه کنید. | *پاسخ این است که اشتمال آیه بر تعلیل، خصوصیت مورد را الغا میکند و مفاد آیه این میشود که در آنچه نمیدانید، از جمله احکام عملی به اهل علم مراجعه کنید<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==منابع اجتهاد== | ==منابع اجتهاد== | ||
*در بهکارگیری منابع اجتهاد، نظم و ترتیب خاصّی وجود دارد؛ زیرا بعضی از آنها حکم واقعی اعمّ از واقعی اوّلی یا واقعی تنزیلی را بیان میکند و مجتهد باید در مرحله نخست، به اینگونه ادلّه مراجعه کند و برخی دیگر از منابع، صرفاً وظیفه عملی انسان هنگام شک و تحیر را تبیین میکند و بعضی در مقامی که هیچ یک از منابع کاربرد نداشته باشد، رفع مشکل میکند<ref>الاصول العامه، ص۸۶ـ۸۷.</ref>. | *در بهکارگیری منابع اجتهاد، نظم و ترتیب خاصّی وجود دارد؛ زیرا بعضی از آنها حکم واقعی اعمّ از واقعی اوّلی یا واقعی تنزیلی را بیان میکند و مجتهد باید در مرحله نخست، به اینگونه ادلّه مراجعه کند و برخی دیگر از منابع، صرفاً وظیفه عملی انسان هنگام شک و تحیر را تبیین میکند و بعضی در مقامی که هیچ یک از منابع کاربرد نداشته باشد، رفع مشکل میکند<ref>الاصول العامه، ص۸۶ـ۸۷.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===[[قرآن کریم|قرآن مجید]]=== | ===[[قرآن کریم|قرآن مجید]]=== | ||
*از مهمترین منابع استنباط که بهسبب صدور قطعی آن از ناحیه خدا و اعجاز جاوید آن در میان منابع ویژگی خاصی دارد، [[قرآن کریم]] است. تحدّی [[قرآن]] در آیاتی چند نظیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا }}﴾}}<ref> بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمیتوانند آورد؛ سوره اسراء، آیه:۸۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ }}﴾}}<ref> یا میگویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست میگویید ده سورهای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم میتوانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید.پس اگر (فراخوان) شما را پاسخ نگویند بدانید که با دانش خداوند فرو فرستاده شده است و اینکه هیچ خدایی جز او نیست، اکنون آیا گردن مینهید؟؛ سوره هود، آیه: ۱۳- ۱۴.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ }}﴾}}<ref> یا میگویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست میگویید سورهای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را میتوانید فرا خوانید؛ سوره یونس، آیه:۳۸.</ref>، اهمّیت مسلمانان به حفظ آیات [[قرآن]]، وجود نویسندگان [[وحی]] که آیات را بدون فزونی و کاستی مینوشتند، و اهمّیت تلاوت قرآن میان مسلمانان، همه بر غیرقابل تردید بودن [[قرآن]] مهر تأیید میزند و آن را حجّتی قطعی حتّی برای آیندگان تا دامنه قیامت قرار میدهد<ref>المیزان، ج۱، ص۵۷؛ احسن الحدیث، ج۱، ص۷۲ و ج۲، ص۳۸۶؛ علماصولالفقه، ص۳۴ـ۳۵؛ الاصولالعامه، ص۱۰۰ـ۱۰۱.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}﴾}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه:۱۹.</ref> نصوص [[قرآن]]، حجتی قطعی است؛ زیرا احتمال خلاف در آن وجود ندارد. ظواهر آن نیز برای همه حجّت است و به مخاطب یا زمانی خاص اختصاص ندارد؛ زیرا شارع مقدّس در تفهیم و تفهّم، شیوهای تازه ابداع نکرده؛ بلکه همان سیره شایع عقلایی را امضا کرده است. انسانها با هر لغت و لهجهای با یکدیگر تفاهم دارند، بر اساس ظاهر کلام متکلّم عمل میکنند و به لوازم آن ملتزم میشوند و احتمال خلاف را پس از جستجو از مخصِّص و مقید و معارض مُلغا میدانند <ref>فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۲ و ۱۱۶.</ref>. برخی، برای نفی حجیت ظواهر [[قرآن]] دلیلهایی را ذکر کردهاند که اهمّ آنها از این قرار است: | *از مهمترین منابع استنباط که بهسبب صدور قطعی آن از ناحیه خدا و اعجاز جاوید آن در میان منابع ویژگی خاصی دارد، [[قرآن کریم]] است. تحدّی [[قرآن]] در آیاتی چند نظیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا }}﴾}}<ref> بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمیتوانند آورد؛ سوره اسراء، آیه:۸۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ }}﴾}}<ref> یا میگویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست میگویید ده سورهای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم میتوانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید.پس اگر (فراخوان) شما را پاسخ نگویند بدانید که با دانش خداوند فرو فرستاده شده است و اینکه هیچ خدایی جز او نیست، اکنون آیا گردن مینهید؟؛ سوره هود، آیه: ۱۳- ۱۴.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ }}﴾}}<ref> یا میگویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست میگویید سورهای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را میتوانید فرا خوانید؛ سوره یونس، آیه:۳۸.</ref>، اهمّیت مسلمانان به حفظ آیات [[قرآن]]، وجود نویسندگان [[وحی]] که آیات را بدون فزونی و کاستی مینوشتند، و اهمّیت تلاوت قرآن میان مسلمانان، همه بر غیرقابل تردید بودن [[قرآن]] مهر تأیید میزند و آن را حجّتی قطعی حتّی برای آیندگان تا دامنه قیامت قرار میدهد<ref>المیزان، ج۱، ص۵۷؛ احسن الحدیث، ج۱، ص۷۲ و ج۲، ص۳۸۶؛ علماصولالفقه، ص۳۴ـ۳۵؛ الاصولالعامه، ص۱۰۰ـ۱۰۱.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}﴾}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه:۱۹.</ref> نصوص [[قرآن]]، حجتی قطعی است؛ زیرا احتمال خلاف در آن وجود ندارد. ظواهر آن نیز برای همه حجّت است و به مخاطب یا زمانی خاص اختصاص ندارد؛ زیرا شارع مقدّس در تفهیم و تفهّم، شیوهای تازه ابداع نکرده؛ بلکه همان سیره شایع عقلایی را امضا کرده است. انسانها با هر لغت و لهجهای با یکدیگر تفاهم دارند، بر اساس ظاهر کلام متکلّم عمل میکنند و به لوازم آن ملتزم میشوند و احتمال خلاف را پس از جستجو از مخصِّص و مقید و معارض مُلغا میدانند <ref>فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۲ و ۱۱۶.</ref>. برخی، برای نفی حجیت ظواهر [[قرآن]] دلیلهایی را ذکر کردهاند که اهمّ آنها از این قرار است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>: | ||
#وجود علم اجمالی به مخصِّصات و مقیدات، حجّیت ظواهر [[قرآن]] را مخدوش میکند <ref>فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۹.</ref> پاسخ این است که اشکال، ظواهر سنّت را نیز شامل میشود<ref>فوائد الاصول، ج۴، ص۱۲ـ۱۶؛ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۹؛ الاصول العامه، ص۱۰۴.</ref> و به [[قرآن]] اختصاص ندارد. راه حلّ مطلب این است که پس از فحص از موارد احتمال مخصِّص و مقید، علم اجمالی از بین خواهد رفت؛ زیرا این علم اجمالی به علم تفصیلی در برخی از اطراف و شک بدوی در اطراف دیگر منحل میشود؛ در نتیجه، مواردی بهطور مشخّص، تخصیص و تقیید میخورد و مازاد آن "موارد شک بدوی" با کمک اصالة العموم و اصالة الاطلاق، بیتأثیر میگردد<ref>الاصول العامه، ص۱۰۳.</ref>. | #وجود علم اجمالی به مخصِّصات و مقیدات، حجّیت ظواهر [[قرآن]] را مخدوش میکند <ref>فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۹.</ref> پاسخ این است که اشکال، ظواهر سنّت را نیز شامل میشود<ref>فوائد الاصول، ج۴، ص۱۲ـ۱۶؛ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۹؛ الاصول العامه، ص۱۰۴.</ref> و به [[قرآن]] اختصاص ندارد. راه حلّ مطلب این است که پس از فحص از موارد احتمال مخصِّص و مقید، علم اجمالی از بین خواهد رفت؛ زیرا این علم اجمالی به علم تفصیلی در برخی از اطراف و شک بدوی در اطراف دیگر منحل میشود؛ در نتیجه، مواردی بهطور مشخّص، تخصیص و تقیید میخورد و مازاد آن "موارد شک بدوی" با کمک اصالة العموم و اصالة الاطلاق، بیتأثیر میگردد<ref>الاصول العامه، ص۱۰۳.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#احتمال تحریف در [[قرآن]] با حجیت ظواهر آن منافی است. با توجّه به روایاتی که در باب [[تحریف قرآن]] ـ بهصورت زیاده یا نقیصهـ در کتابهای حدیثی [[شیعه]] و [[اهل سنت]] آمده<ref>صحیح البخاری، ج۸، ص۳۲ـ۳۵؛ الکافی، ج۱، ص۴۲۰ـ۴۲۲و ۴۲۵ و ج۸، ص۱۸۳ـ۱۸۴؛ الاتقان، ج۱، ص۴۶ و ۱۹۸ و ج۳، ص۷۲ و ۷۴؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۲۵۴ـ۲۶۰.</ref>، اعتماد به ظواهر [[قرآن]] از دست میرود. پاسخ این است که اوّلاً این اخبار با روایاتی که به صراحت تحریف را نفی میکنند، و نیز با اخباری که میگویند: باید طبق [[قرآن]] موجود عمل کرد، تعارض دارند<ref>الاصول الاصلیه، ص۱۳۳.</ref>. ثانیاً اخبار تحریف، مخالف صریح آیات [[قرآن]] هستند؛ زیرا آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ }}﴾}}<ref> بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه:۹.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}﴾}}<ref> در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است؛ سوره فصلت، آیه:۴۲.</ref> بر نفی تحریف در [[قرآن]] به زیاده و نقیصه دلالت دارند<ref>الاصول العامه، ص۱۰۱ـ۱۰۵.</ref> در روایات نیز آمده است که در تعارض دو حدیث با یکدیگر، آنها را بر [[قرآن]] عرضه، و به آنچه موافق با کتاب است، عمل کنید<ref>الکافی، ج۱، ص۶۹؛ وصول الاخیار، ص۱۸۱.</ref>. این روایات نیز بر حجیت ظواهر [[قرآن]] و عدم تحریف آن دلالت دارند. | #احتمال تحریف در [[قرآن]] با حجیت ظواهر آن منافی است. با توجّه به روایاتی که در باب [[تحریف قرآن]] ـ بهصورت زیاده یا نقیصهـ در کتابهای حدیثی [[شیعه]] و [[اهل سنت]] آمده<ref>صحیح البخاری، ج۸، ص۳۲ـ۳۵؛ الکافی، ج۱، ص۴۲۰ـ۴۲۲و ۴۲۵ و ج۸، ص۱۸۳ـ۱۸۴؛ الاتقان، ج۱، ص۴۶ و ۱۹۸ و ج۳، ص۷۲ و ۷۴؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۲۵۴ـ۲۶۰.</ref>، اعتماد به ظواهر [[قرآن]] از دست میرود. پاسخ این است که اوّلاً این اخبار با روایاتی که به صراحت تحریف را نفی میکنند، و نیز با اخباری که میگویند: باید طبق [[قرآن]] موجود عمل کرد، تعارض دارند<ref>الاصول الاصلیه، ص۱۳۳.</ref>. ثانیاً اخبار تحریف، مخالف صریح آیات [[قرآن]] هستند؛ زیرا آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ }}﴾}}<ref> بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه:۹.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}﴾}}<ref> در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است؛ سوره فصلت، آیه:۴۲.</ref> بر نفی تحریف در [[قرآن]] به زیاده و نقیصه دلالت دارند<ref>الاصول العامه، ص۱۰۱ـ۱۰۵.</ref> در روایات نیز آمده است که در تعارض دو حدیث با یکدیگر، آنها را بر [[قرآن]] عرضه، و به آنچه موافق با کتاب است، عمل کنید<ref>الکافی، ج۱، ص۶۹؛ وصول الاخیار، ص۱۸۱.</ref>. این روایات نیز بر حجیت ظواهر [[قرآن]] و عدم تحریف آن دلالت دارند<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#روایاتی که مراجعه به [[قرآن]] را بدون رجوع به [[اهل بیت]]{{عم}} منع کرده است. این اشکال، با توجّه به اینکه عمل به [[قرآن]] باید پس از فحص از مخصّص و مقید باشد، جایگاهی ندارد. باید توجه داشت که بعضی از آن روایات، فهم حقیقی [[قرآن]] و شناخت ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ را به [[امامان]]{{عم}} اختصاص میدهد، نه مطلق فهم [[قرآن]] را<ref>البیان، ص۲۶۸.</ref>. افزون بر این، اخباری بر جواز عمل و رجوع به [[قرآن]] و ارجاع اخبار متعارض به آن دلالت دارند، تا به آنچه موافق [[قرآن]] است عمل، و آنچه مخالف آن است، کنار زده شود و این عمل ممکن نیست، مگر پس از فراغ از جواز عمل به [[قرآن]]<ref>فوائدالاصول، ج۳، ص۱۳۸؛ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۵ـ۱۰۶؛ الاصولالعامه، ص۱۰۴.</ref>. | #روایاتی که مراجعه به [[قرآن]] را بدون رجوع به [[اهل بیت]]{{عم}} منع کرده است. این اشکال، با توجّه به اینکه عمل به [[قرآن]] باید پس از فحص از مخصّص و مقید باشد، جایگاهی ندارد. باید توجه داشت که بعضی از آن روایات، فهم حقیقی [[قرآن]] و شناخت ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ را به [[امامان]]{{عم}} اختصاص میدهد، نه مطلق فهم [[قرآن]] را<ref>البیان، ص۲۶۸.</ref>. افزون بر این، اخباری بر جواز عمل و رجوع به [[قرآن]] و ارجاع اخبار متعارض به آن دلالت دارند، تا به آنچه موافق [[قرآن]] است عمل، و آنچه مخالف آن است، کنار زده شود و این عمل ممکن نیست، مگر پس از فراغ از جواز عمل به [[قرآن]]<ref>فوائدالاصول، ج۳، ص۱۳۸؛ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۵ـ۱۰۶؛ الاصولالعامه، ص۱۰۴.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#روایاتی که از تفسیر به رأی نهی کرده مخالف حجیت ظواهر [[قرآن]] است<ref>فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۳.</ref> با توجّه به اینکه ظواهر [[قرآن]] دلالت روشنی دارد و غموضی در آن نیست تا به تفسیر نیاز داشته باشد، این روایات بهطور قهری شامل ظواهر نخواهند بود<ref>فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۵؛ الاصول العامه، ص۱۰۴.</ref>. | #روایاتی که از تفسیر به رأی نهی کرده مخالف حجیت ظواهر [[قرآن]] است<ref>فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۳.</ref> با توجّه به اینکه ظواهر [[قرآن]] دلالت روشنی دارد و غموضی در آن نیست تا به تفسیر نیاز داشته باشد، این روایات بهطور قهری شامل ظواهر نخواهند بود<ref>فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۵؛ الاصول العامه، ص۱۰۴.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#فهم [[قرآن]] به مخاطبان آن اختصاص دارد؛ زیرا احتمال میرود قراین نهفتهای باشد که گوینده در فهماندن مقاصد خود، به آن اعتماد کرده است؛ ازاینرو دیگران نمیتوانند به ظواهر [[قرآن]] وثوق پیدا کنند<ref>البیان، ص۲۶۷ـ۲۶۸.</ref>؛ این ادّعا ناتمام است؛ زیرا اوّلاً [[قرآ«|قرآن مجید]] برای همه عصرها و نسلها است و به گروهی خاص در زمان [[پیامبر]]{{صل}} اختصاص ندارد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}﴾}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه:۱۹.</ref> و ثانیاً [[قرآن]] برای بیان مقصود خود، به شیوه معمول عقلایی عمل کرده است و عقلا در موارد احتمال قرینه با اصل عدم، وجود آن را منتفی میدانند و در این جهت میان مخاطب و غیر مخاطب تفاوتی نیست<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۳۸ـ۱۳۹.</ref>. | #فهم [[قرآن]] به مخاطبان آن اختصاص دارد؛ زیرا احتمال میرود قراین نهفتهای باشد که گوینده در فهماندن مقاصد خود، به آن اعتماد کرده است؛ ازاینرو دیگران نمیتوانند به ظواهر [[قرآن]] وثوق پیدا کنند<ref>البیان، ص۲۶۷ـ۲۶۸.</ref>؛ این ادّعا ناتمام است؛ زیرا اوّلاً [[قرآ«|قرآن مجید]] برای همه عصرها و نسلها است و به گروهی خاص در زمان [[پیامبر]]{{صل}} اختصاص ندارد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}﴾}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه:۱۹.</ref> و ثانیاً [[قرآن]] برای بیان مقصود خود، به شیوه معمول عقلایی عمل کرده است و عقلا در موارد احتمال قرینه با اصل عدم، وجود آن را منتفی میدانند و در این جهت میان مخاطب و غیر مخاطب تفاوتی نیست<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۳۸ـ۱۳۹.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===سنّت "قول، فعل یا تقریر معصوم{{ع}}"=== | ===سنّت "قول، فعل یا تقریر معصوم{{ع}}"=== | ||
*دلیل اعتبار سنّت نبوی آیاتی است که در آن به تبعیت از [[پیامبر خاتم|رسول الله]]{{صل}} امر شده {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}﴾}}<ref> آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است؛ سوره حشر، آیه:۷.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}﴾}}<ref> و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.</ref> و نیز اجماعی که همه مسلمانان بر عمل به سنّت نبوی{{صل}} دارند<ref>علم اصول الفقه، ص۳۷ـ۳۸.</ref>. | *دلیل اعتبار سنّت نبوی آیاتی است که در آن به تبعیت از [[پیامبر خاتم|رسول الله]]{{صل}} امر شده {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}﴾}}<ref> آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است؛ سوره حشر، آیه:۷.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}﴾}}<ref> و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.</ref> و نیز اجماعی که همه مسلمانان بر عمل به سنّت نبوی{{صل}} دارند<ref>علم اصول الفقه، ص۳۷ـ۳۸.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
*درباره سنّت [[اهل بیت]]{{عم}} بحث است که آیا مانند سنّت [[پیامبر خاتم|رسول الله]]{{صل}} حجّت است یا نه. نظیر این بحث، در حجیت سنّت صحابه نیز مطرح است. [[امامیه]] معتقدند که سنّت بر حسب اصطلاح، توسعه داشته فعل، قول و تقریر [[امامان]]{{عم}} را شامل میشود. بر این مطلب به آیاتی نیز استدلال میکنند؛ از جمله، [[آیه تطهیر]] <ref>سوره احزاب، آیه:۳۳.</ref>. که در آن از اراده خداوند به تطهیر [[اهل بیت]] از پلیدی سخن بهمیان آمده و در این صورت آیه بر [[عصمت]] آنان دلالت کرده و سنّت آنان بهطور قطع حجّت خواهد شد. آیه دیگر، آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.</ref> است که در آن، خداوند بر پیروی از [[اولی الامر]] همانند اطاعت از خدا و [[رسول]]، بهصورت جزمی و مطلق امر کرده است؛ در این زمینه روایاتی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز وجود دارد که پیروی از [[امام]] را بهصورت مطلق واجب کرده است<ref>سنن ابنماجه، ج۲، ص۹۵۴، کتاب الجهاد، ب ۳۹؛ مسند احمد، ج۲، ص۲۵۳؛ مسند ابیداوود، ص۳۱۸ـ۳۳۶.</ref>؛ لازمه این سخن، [[عصمت]] [[اولی الامر]] است و گرنه در فرض خطا لازم میآید امر خدا به فعل خطایی منهی عنه تعلّق گرفته باشد<ref>التفسیرالکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ المیزان، ج۴، ص۴۰۹ـ۴۱۴؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۰۰.</ref>. از نظر [[شیعه]]، [[اولی الامر]]، [[امامان]]{{عم}} هستند؛ بدین سبب قول و فعل و تقریر آنها حجّت است و بر این ادّعا، روایات فراوانی نیز وارد شدهاست<ref>مجمعالبیان، ج۳، ص۱۰۰؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۴۹ـ۲۵۴؛ المیزان، ج۴، ص۴۰۹ـ۴۱۴.</ref> | *درباره سنّت [[اهل بیت]]{{عم}} بحث است که آیا مانند سنّت [[پیامبر خاتم|رسول الله]]{{صل}} حجّت است یا نه. نظیر این بحث، در حجیت سنّت صحابه نیز مطرح است. [[امامیه]] معتقدند که سنّت بر حسب اصطلاح، توسعه داشته فعل، قول و تقریر [[امامان]]{{عم}} را شامل میشود. بر این مطلب به آیاتی نیز استدلال میکنند؛ از جمله، [[آیه تطهیر]] <ref>سوره احزاب، آیه:۳۳.</ref>. که در آن از اراده خداوند به تطهیر [[اهل بیت]] از پلیدی سخن بهمیان آمده و در این صورت آیه بر [[عصمت]] آنان دلالت کرده و سنّت آنان بهطور قطع حجّت خواهد شد. آیه دیگر، آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.</ref> است که در آن، خداوند بر پیروی از [[اولی الامر]] همانند اطاعت از خدا و [[رسول]]، بهصورت جزمی و مطلق امر کرده است؛ در این زمینه روایاتی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز وجود دارد که پیروی از [[امام]] را بهصورت مطلق واجب کرده است<ref>سنن ابنماجه، ج۲، ص۹۵۴، کتاب الجهاد، ب ۳۹؛ مسند احمد، ج۲، ص۲۵۳؛ مسند ابیداوود، ص۳۱۸ـ۳۳۶.</ref>؛ لازمه این سخن، [[عصمت]] [[اولی الامر]] است و گرنه در فرض خطا لازم میآید امر خدا به فعل خطایی منهی عنه تعلّق گرفته باشد<ref>التفسیرالکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ المیزان، ج۴، ص۴۰۹ـ۴۱۴؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۰۰.</ref>. از نظر [[شیعه]]، [[اولی الامر]]، [[امامان]]{{عم}} هستند؛ بدین سبب قول و فعل و تقریر آنها حجّت است و بر این ادّعا، روایات فراوانی نیز وارد شدهاست<ref>مجمعالبیان، ج۳، ص۱۰۰؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۴۹ـ۲۵۴؛ المیزان، ج۴، ص۴۰۹ـ۴۱۴.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
*از موضوعاتی که [[اهل سنت]] به آن اعتقاد دارند، حجّیت سنّت صحابه است. آنان به آیاتی از جمله آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ }}﴾}}<ref> شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۱۰.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref> و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبلهای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی میکند و چه کسی واپس میگراید، و بیگمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه: ۱۴۳.</ref> استدلال کردهاند<ref>منابعاجتهاد، ص۸۰؛ الاصولالعامه، ص۱۳۵؛ الموافقات، ج۴،ص۷۴.</ref>. | *از موضوعاتی که [[اهل سنت]] به آن اعتقاد دارند، حجّیت سنّت صحابه است. آنان به آیاتی از جمله آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ }}﴾}}<ref> شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۱۰.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref> و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبلهای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی میکند و چه کسی واپس میگراید، و بیگمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه: ۱۴۳.</ref> استدلال کردهاند<ref>منابعاجتهاد، ص۸۰؛ الاصولالعامه، ص۱۳۵؛ الموافقات، ج۴،ص۷۴.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
*در این ۲ آیه، برتری امّت اسلام و امّت میانه بودن آنان بیان شده که نشانه استقامت و عدالت امّت اسلام در هر حال است؛ ازاینرو قول و فعل و تقریر آنان حجّت خواهد بود. این استدلال بسیار بعید است؛ | *در این ۲ آیه، برتری امّت اسلام و امّت میانه بودن آنان بیان شده که نشانه استقامت و عدالت امّت اسلام در هر حال است؛ ازاینرو قول و فعل و تقریر آنان حجّت خواهد بود. این استدلال بسیار بعید است؛ | ||
#افعل تفضیل در آیه، برتری نسبی این امّت بر امّتهای پیشین را بیان میکند، نه ترجیح هر فردی و در هر حالی بر هر فرد دیگری از امّتهای گذشته. | #افعل تفضیل در آیه، برتری نسبی این امّت بر امّتهای پیشین را بیان میکند، نه ترجیح هر فردی و در هر حالی بر هر فرد دیگری از امّتهای گذشته<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#ظاهر آیه برتری امت اسلامی به جهت تشریع امر به معروف و نهی از منکر است<ref>الاصولالعامه، ص۱۳۵؛ منابع اجتهاد، ص۸۰ـ۸۱.</ref>. | #ظاهر آیه برتری امت اسلامی به جهت تشریع امر به معروف و نهی از منکر است<ref>الاصولالعامه، ص۱۳۵؛ منابع اجتهاد، ص۸۰ـ۸۱.</ref>. | ||
#صرف برتری، دلیل بر حجیت همه گفتارها و کردارهای آنان نیست. | #صرف برتری، دلیل بر حجیت همه گفتارها و کردارهای آنان نیست. | ||
#آیه عام است و جمیع امّت را در بر میگیرد و اگر آیه درصدد حجّیت سنّت باشد، باید سنّت صحابه و غیر صحابه همگی حجّت شود. از همه اینها گذشته، نظریات متضادّی میان صحابه وجود داشته که لازمه حجّیت سنّت آنان، حجّیت متناقضات است<ref>منابع اجتهاد، ص۸۰ـ۸۱؛ الاصول العامه، ص۱۳۵ـ۱۳۸.</ref> | #آیه عام است و جمیع امّت را در بر میگیرد و اگر آیه درصدد حجّیت سنّت باشد، باید سنّت صحابه و غیر صحابه همگی حجّت شود. از همه اینها گذشته، نظریات متضادّی میان صحابه وجود داشته که لازمه حجّیت سنّت آنان، حجّیت متناقضات است<ref>منابع اجتهاد، ص۸۰ـ۸۱؛ الاصول العامه، ص۱۳۵ـ۱۳۸.</ref> | ||
*نبود دلیل بر [[عصمت]] صحابه و نیز وقوع تناقض و اختلاف میان آنان "در مقام اندیشه و عمل" و نیز عدم لزوم تقلید مجتهد از غیر خو<ref>المستصفی، ج۲، ص۱۸۵ـ۱۸۷.</ref> و تصریح صحابه به جواز، بلکه وجوب مخالفت مجتهد صاحب نظر با مجتهد صاحب نظر دیگری که با نظر وی مخالف باشد، چهار دلیل قاطع بر عدم حجیت سنّت صحابه است. | *نبود دلیل بر [[عصمت]] صحابه و نیز وقوع تناقض و اختلاف میان آنان "در مقام اندیشه و عمل" و نیز عدم لزوم تقلید مجتهد از غیر خو<ref>المستصفی، ج۲، ص۱۸۵ـ۱۸۷.</ref> و تصریح صحابه به جواز، بلکه وجوب مخالفت مجتهد صاحب نظر با مجتهد صاحب نظر دیگری که با نظر وی مخالف باشد، چهار دلیل قاطع بر عدم حجیت سنّت صحابه است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===اجماع=== | ===اجماع=== | ||
*[[امامیه]]، حجّیت اجماع را تبعی، و آن را به اعتبار کاشف بودن آن از رأی معصوم، حجّت میدانند و [[اهل سنت]]، اجماع را حجّتی مستقل میشمرند<ref>معالم الاصول، ص۱۷۴ـ۱۷۵؛ فرائد الاصول، ص۱۲۷؛ المستصفی، ج۱، ص۱۷۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۱۳۴ـ۱۶۱.</ref> | *[[امامیه]]، حجّیت اجماع را تبعی، و آن را به اعتبار کاشف بودن آن از رأی معصوم، حجّت میدانند و [[اهل سنت]]، اجماع را حجّتی مستقل میشمرند<ref>معالم الاصول، ص۱۷۴ـ۱۷۵؛ فرائد الاصول، ص۱۲۷؛ المستصفی، ج۱، ص۱۷۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۱۳۴ـ۱۶۱.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===عقل=== | ===عقل=== | ||
*بعضی گفتهاند: مدرکات عقل نظری دو قسم است: یکی آنچه عقل، در ادراک آن استقلال دارد، مانند ادراک حُسن و قُبح برخی از اشیا، و دیگری مدرکاتی که عقل در ادراک آن استقلال ندارد. مقصود ما از عقل، عقل نظری است که پس از انضمام بیان شارع به حکم ثابت عقلی یا شرعی و ملازمه میان آن دو حاصل میشود؛ مانند ادراک وجوب شرعی مقدّمه که پس از ثبوت وجوب شرعی ذیالمقدّمه و وجوب عقلی مقدّمه، بهوسیله ملازمه حاصل میآید<ref>اصول الفقه، مظفر، ج۳ـ۴، ص۱۲۱ و ۱۲۷.</ref>. | *بعضی گفتهاند: مدرکات عقل نظری دو قسم است: یکی آنچه عقل، در ادراک آن استقلال دارد، مانند ادراک حُسن و قُبح برخی از اشیا، و دیگری مدرکاتی که عقل در ادراک آن استقلال ندارد. مقصود ما از عقل، عقل نظری است که پس از انضمام بیان شارع به حکم ثابت عقلی یا شرعی و ملازمه میان آن دو حاصل میشود؛ مانند ادراک وجوب شرعی مقدّمه که پس از ثبوت وجوب شرعی ذیالمقدّمه و وجوب عقلی مقدّمه، بهوسیله ملازمه حاصل میآید<ref>اصول الفقه، مظفر، ج۳ـ۴، ص۱۲۱ و ۱۲۷.</ref>. | ||
*بعضی گفتهاند: حکم عقل بر این اساس مبتنی است که احکام، تابع مصالح و مفاسدند؛ حال یا مصالح و مفاسد، در متعلّقات آنها وجود دارد یا در خود احکام. در هر دو فرض، اگر مصلحت و مفسده در حدّ الزام باشد، به وجوب و حرمت، حکم میشود و اگر در حدّ الزام نباشد، استحباب و کراهت استفاده میشود و اگر لااقتضا باشد "مقتضی هیچ کدام نباشد" حکم به اباحه خواهد شد. اگر شارع به وجوب چیزی حکم کرد، به نحو کشف انّی کشف میکنیم که در متعلّق آن مصلحت ملزمه وجود دارد و اگر بهوسیله عقل، مصلحت ملزمه را درک کردیم، حکم به وجوب شرعی را نیز کشف میکنیم و این کشف، لِمّی خواهدبود<ref>مقالات اصولی، ص۴۵ـ۴۶.</ref> | *بعضی گفتهاند: حکم عقل بر این اساس مبتنی است که احکام، تابع مصالح و مفاسدند؛ حال یا مصالح و مفاسد، در متعلّقات آنها وجود دارد یا در خود احکام. در هر دو فرض، اگر مصلحت و مفسده در حدّ الزام باشد، به وجوب و حرمت، حکم میشود و اگر در حدّ الزام نباشد، استحباب و کراهت استفاده میشود و اگر لااقتضا باشد "مقتضی هیچ کدام نباشد" حکم به اباحه خواهد شد. اگر شارع به وجوب چیزی حکم کرد، به نحو کشف انّی کشف میکنیم که در متعلّق آن مصلحت ملزمه وجود دارد و اگر بهوسیله عقل، مصلحت ملزمه را درک کردیم، حکم به وجوب شرعی را نیز کشف میکنیم و این کشف، لِمّی خواهدبود<ref>مقالات اصولی، ص۴۵ـ۴۶.</ref> | ||
*گفته شده است که بعضی، "مانند اصحاب رأی از فقیهان [[اهل سنت]]" عقل را بهطور مطلق حجّت میدانند و برخی "چون اخباریان شیعه و ظاهریه از [[اهل سنت]]" بهطور مطلق برای آن حجّیت قائل نیستند. بیشتر اصولیهای [[شیعه]] تفصیل داده و گفتهاند: ادراکات یقینی عقل در حوزه استنباط احکام شرعی معتبر است؛ ولی ادراکات غیر یقینی معتبر نیست؛ زیرا ادراکات عقلی دو دسته است: یکی ادراکات عقل سلیم و مستقلاّت عقلیه. بیتردید در این مورد حکم عقل ارزش و اعتبار دارد و دیگری، ادراکاتی که از تمایلات نفسی، غریزی، عاطفی و اجتماعی و... سرچشمه میگیرد که حجیتی نخواهد داشت. اینها به تسامح عرفی، حکم عقل نامیده میشود وگرنه در واقع ادراک یا حکم عقل نیست <ref>منابع اجتهاد، ص۲۴۰ـ۲۴۳، ر.</ref>ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۶۲ـ۱۸۲.</ref>. | *گفته شده است که بعضی، "مانند اصحاب رأی از فقیهان [[اهل سنت]]" عقل را بهطور مطلق حجّت میدانند و برخی "چون اخباریان شیعه و ظاهریه از [[اهل سنت]]" بهطور مطلق برای آن حجّیت قائل نیستند. بیشتر اصولیهای [[شیعه]] تفصیل داده و گفتهاند: ادراکات یقینی عقل در حوزه استنباط احکام شرعی معتبر است؛ ولی ادراکات غیر یقینی معتبر نیست؛ زیرا ادراکات عقلی دو دسته است: یکی ادراکات عقل سلیم و مستقلاّت عقلیه. بیتردید در این مورد حکم عقل ارزش و اعتبار دارد و دیگری، ادراکاتی که از تمایلات نفسی، غریزی، عاطفی و اجتماعی و... سرچشمه میگیرد که حجیتی نخواهد داشت. اینها به تسامح عرفی، حکم عقل نامیده میشود وگرنه در واقع ادراک یا حکم عقل نیست <ref>منابع اجتهاد، ص۲۴۰ـ۲۴۳، ر.</ref>ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۶۲ـ۱۸۲.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===قیاس و استحسان=== | ===قیاس و استحسان=== | ||
*قیاس عبارت است از الحاق واقعهای که بر حکم آن نصّی وارد نشده، به واقعه دیگر که بر حکم آن نص وارد شده است؛ به جهت شباهت آن دو در علت حکم<ref>علم اصول الفقه، ص۵۲.</ref>، و استحسان به تعبیر برخی، عدول مجتهد از مقتضای قیاس جلی "آشکار" به مقتضای قیاس پنهان، یا صرفنظر کردن از حکم کلّی به حکم استثنایی راجح نزد مجتهد<ref>الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۱ـ۳۹۳؛ علم اصول الفقه، ص۷۹ـ۸۰.</ref> است. | *قیاس عبارت است از الحاق واقعهای که بر حکم آن نصّی وارد نشده، به واقعه دیگر که بر حکم آن نص وارد شده است؛ به جهت شباهت آن دو در علت حکم<ref>علم اصول الفقه، ص۵۲.</ref>، و استحسان به تعبیر برخی، عدول مجتهد از مقتضای قیاس جلی "آشکار" به مقتضای قیاس پنهان، یا صرفنظر کردن از حکم کلّی به حکم استثنایی راجح نزد مجتهد<ref>الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۱ـ۳۹۳؛ علم اصول الفقه، ص۷۹ـ۸۰.</ref> است. | ||
*از نظر [[امامیه]]، عمل طبق قیاس و استحسان جایز نیست<ref>معارج الاصول، ص۱۸۷ـ۱۸۸.</ref>؛ ولی بیشتر عالمان [[اهل سنت]]، آن را جایز شمرده و به آیات فراوانی از جمله: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}﴾}}<ref> کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند؛ سوره زمر، آیه: ۱۸.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لا تَشْعُرُونَ}}﴾}}<ref> و پیش از آنکه ناگهان و بیآنکه دریابید عذاب شما را فراگیرد از بهترین چیزی که از پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است، پیروی کنید؛ سوره زمر، آیه:۵۵.</ref>،{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}}﴾}}<ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ }}﴾}}<ref> اوست که کافران اهل کتاب را از خانههایشان در نخستین گردآوری بیرون راند (هر چند) شما گمان نمیکردید که بیرون روند و (خودشان) گمان میکردند که دژهایشان بازدارنده آنان در برابر خداوند است اما (اراده) خداوند از جایی که گمان نمیبردند بدیشان رسید و در دلهایشان هراس افکند؛ به دست خویش و به دست مؤمنان خانههای خویش را ویران میکردند؛ پس ای دیدهوران پند بگیرید!؛ سوره حشر، آیه:۲.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَتِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ}}﴾}}<ref> و این مثلها را برای مردم میزنیم و آنها را جز دانشوران درنمییابند؛ سوره عنکبوت، آیه:۴۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ}}﴾}}<ref> گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید و (خداوند) بخشنده، چیزی فرو نفرستاده است و شما جز دروغ نمیگویید ؛ سوره یس، آیه: ۱۵.</ref> استدلال کردهاند<ref>علماصولالفقه، ص۵۴ـ۵۶، الاحکام،آمدی، ج۴، ص۲۸۷ـ۲۹۲.</ref>؛چنانکه بر رد قیاس به آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا }}﴾}}<ref> پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه:۶۵.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ }}﴾}}<ref> و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی میگزینند و آنها را چنان دوست میدارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بتها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) مینگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است و اینکه خداوند سختکیفر است؛ سوره بقره، آیه: ۱۶۵.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاریهای آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید و اینکه درباره خداوند چیزی بگویید که نمیدانید؛ سوره اعراف، آیه:۳۳.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ}}﴾}}<ref> و اگر از بیشتر کسان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند به گمراهی میکشانند؛ جز پندار را پی نمیگیرند و آنان جز نادرست برآورد نمیکنند؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۶.</ref> و آیات دیگری استدلال شدهاست<ref>ر.</ref>ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۰۰ـ۲۶۳.</ref>. | *از نظر [[امامیه]]، عمل طبق قیاس و استحسان جایز نیست<ref>معارج الاصول، ص۱۸۷ـ۱۸۸.</ref>؛ ولی بیشتر عالمان [[اهل سنت]]، آن را جایز شمرده و به آیات فراوانی از جمله: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}﴾}}<ref> کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند؛ سوره زمر، آیه: ۱۸.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لا تَشْعُرُونَ}}﴾}}<ref> و پیش از آنکه ناگهان و بیآنکه دریابید عذاب شما را فراگیرد از بهترین چیزی که از پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است، پیروی کنید؛ سوره زمر، آیه:۵۵.</ref>،{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}}﴾}}<ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ }}﴾}}<ref> اوست که کافران اهل کتاب را از خانههایشان در نخستین گردآوری بیرون راند (هر چند) شما گمان نمیکردید که بیرون روند و (خودشان) گمان میکردند که دژهایشان بازدارنده آنان در برابر خداوند است اما (اراده) خداوند از جایی که گمان نمیبردند بدیشان رسید و در دلهایشان هراس افکند؛ به دست خویش و به دست مؤمنان خانههای خویش را ویران میکردند؛ پس ای دیدهوران پند بگیرید!؛ سوره حشر، آیه:۲.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَتِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ}}﴾}}<ref> و این مثلها را برای مردم میزنیم و آنها را جز دانشوران درنمییابند؛ سوره عنکبوت، آیه:۴۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ}}﴾}}<ref> گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید و (خداوند) بخشنده، چیزی فرو نفرستاده است و شما جز دروغ نمیگویید ؛ سوره یس، آیه: ۱۵.</ref> استدلال کردهاند<ref>علماصولالفقه، ص۵۴ـ۵۶، الاحکام،آمدی، ج۴، ص۲۸۷ـ۲۹۲.</ref>؛چنانکه بر رد قیاس به آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا }}﴾}}<ref> پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه:۶۵.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ }}﴾}}<ref> و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی میگزینند و آنها را چنان دوست میدارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بتها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) مینگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است و اینکه خداوند سختکیفر است؛ سوره بقره، آیه: ۱۶۵.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاریهای آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید و اینکه درباره خداوند چیزی بگویید که نمیدانید؛ سوره اعراف، آیه:۳۳.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ}}﴾}}<ref> و اگر از بیشتر کسان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند به گمراهی میکشانند؛ جز پندار را پی نمیگیرند و آنان جز نادرست برآورد نمیکنند؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۶.</ref> و آیات دیگری استدلال شدهاست<ref>ر.</ref>ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۰۰ـ۲۶۳.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===مصالح مرسله=== | ===مصالح مرسله=== | ||
*منظور از مصالح مرسله، تشریع حکم برای پدیدههای نو است که بهصورت کلّی یا جزئی، فاقد نصّ هستند. شافعیه و حنفیه و شیعه عمل به مصالح مرسله را نمیپذیرند<ref>الاحکام،آمدی، ج۴، ص۳۹۴؛ معارجالاصول، ص۲۲۱ـ۲۲۴؛ منابع اجتهاد، ص۳۳۵.</ref>. در عین حال، بعضی سعی دارند اعتقاد به آن را به جمهور مسلمانان نسبت دهند<ref>علم اصول الفقه، ص۸۵؛ مصادر التشریع، ص۷۴، ر.</ref>ک: موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۲۶۴ـ۲۷۲.</ref>. | *منظور از مصالح مرسله، تشریع حکم برای پدیدههای نو است که بهصورت کلّی یا جزئی، فاقد نصّ هستند. شافعیه و حنفیه و شیعه عمل به مصالح مرسله را نمیپذیرند<ref>الاحکام،آمدی، ج۴، ص۳۹۴؛ معارجالاصول، ص۲۲۱ـ۲۲۴؛ منابع اجتهاد، ص۳۳۵.</ref>. در عین حال، بعضی سعی دارند اعتقاد به آن را به جمهور مسلمانان نسبت دهند<ref>علم اصول الفقه، ص۸۵؛ مصادر التشریع، ص۷۴، ر.</ref>ک: موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۲۶۴ـ۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
=== قاعده استصلاح=== | === قاعده استصلاح=== | ||
*استصلاح عبارت از حکم مبتنی بر مصلحت در موردی است که فاقد نص باشد و قیاس نیز در آن جاری نشود و حکم هم مطابق قواعد عامّه شریعت است<ref>منابع اجتهاد، ص۳۵۱ـ۳۵۲.</ref>. بعضی تفاوتی بین استصلاح و مصالح مرسله نمیدانند و هر دو را به یک معنا میگیرند<ref>اصول فقه، خضری، ص۳۰۲.</ref> و بعضی نیز در استصلاح، تندروی کرده گفتهاند: درصورت وجود نص از شارع نیز میتوان به قاعده استصلاح عمل کرد<ref>منابع اجتهاد، ص۳۵۳؛ ر.</ref>ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۶۴ـ۲۷۲.</ref> | *استصلاح عبارت از حکم مبتنی بر مصلحت در موردی است که فاقد نص باشد و قیاس نیز در آن جاری نشود و حکم هم مطابق قواعد عامّه شریعت است<ref>منابع اجتهاد، ص۳۵۱ـ۳۵۲.</ref>. بعضی تفاوتی بین استصلاح و مصالح مرسله نمیدانند و هر دو را به یک معنا میگیرند<ref>اصول فقه، خضری، ص۳۰۲.</ref> و بعضی نیز در استصلاح، تندروی کرده گفتهاند: درصورت وجود نص از شارع نیز میتوان به قاعده استصلاح عمل کرد<ref>منابع اجتهاد، ص۳۵۳؛ ر.</ref>ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۶۴ـ۲۷۲.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===سد و فتح ذرایع=== | ===سد و فتح ذرایع=== | ||
*سدّ ذرایع از اصول مالکیه<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، ق ۱، ص۲۸۰.</ref> عبارت است از منع شرعی از هر طریق یا وسیلهای که به محرمات شرعی بینجامد<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، ق ۱، ص۲۷۴.</ref> و فتح ذرایع از اصول حنفیه<ref>الاصول العامه، ص۴۰۷ـ۴۰۸؛ موسوعة، طبقاتالفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۲۸۰.</ref>، عبارت است از راههای خروج از تنگناها و حیلههایی که سبب اسقاط حکم شرعی یا تبدیل آن به حکم دیگر است. برای این دو عنوان به آیاتی نظیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ }}﴾}}<ref> و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند؛ بدینسان ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراستهایم سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است آنگاه آنان را از آنچه انجام میدادهاند آگاه میگرداند؛ سوره انعام، آیه: ۱۰۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}﴾}}<ref> و به زنان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند و زیور خود را آشکار نگردانند مگر آنچه از آن، که خود پیداست و باید روسریهایشان را بر گریبان خویش افکنند و زیور خود را آشکار نگردانند جز بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم آیین) شان یا کنیزهاشان یا مردان وابستهای که نیاز (به زن) ندارند یا کودکانی که از شرمگاههای زنان آگاهی ندارند و چنان پا نکوبند که آنچه از زیورشان پوشیده میدارند آشکار گردد و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید؛ سوره نور، آیه: ۳۱.</ref>؛{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}﴾}}<ref> و به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید ده که بوستانهایی خواهند داشت که جویبارهایی از بن آنها روان است. هرگاه میوهای از آن بوستانها روزی آنان گردد، میگویند این همان است که از پیش روزی ما شده بود و همانند آن برای آنان آورده میشود و آنها در آن همسرانی پاکیزه دارند و در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه:۲۵.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ }}﴾}}<ref> ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت ؛ سوره بقره، آیه:۱۰۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ}}﴾}}<ref> فرمود: در آن زندگی میکنید و در آن میمیرید و از آن بیرون آورده میشوید؛ سوره اعراف، آیه:۲۵.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ }}﴾}}<ref> و از ایشان درباره شهری که در کرانه دریا بود بپرس، آنگاه که (از حکم حرام بودن ماهیگیری) در روز شنبه تجاوز میکردند زیرا روز شنبه آنان ماهیهاشان نزد ایشان روی آب میآمدند و روزی که شنبهشان نبود نزد آنان نمیآمدند، بدینگونه آنها را برای آنکه نافرمانی میکردند، میآزمودیم؛ سوره اعراف، آیه:۱۶۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ}}﴾}}<ref> و دستهای گیاه در کف بگیر و با آن (یکبار همسرت را) بزن و سوگند مشکن؛ به راستی ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود؛ سوره ص، آیه: ۴۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}﴾}}<ref> و (یوسف) به غلامان خویش گفت: سرمایه آنان را در باربند شترهایشان بگذارید تا چون نزد خاندان خویش بازگردند آن را باز شناسند، شاید که آنان بازگردند؛ سوره یوسف، آیه:۶۲.</ref> و آیاتی دیگر استدلال شده است<ref>موسوعه طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۷۵ـ۲۷۶ ۲۸۲ـ۲۸۴؛ الاصول العامّه، ص۴۱۰ـ۴۱۱.</ref>. | *سدّ ذرایع از اصول مالکیه<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، ق ۱، ص۲۸۰.</ref> عبارت است از منع شرعی از هر طریق یا وسیلهای که به محرمات شرعی بینجامد<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، ق ۱، ص۲۷۴.</ref> و فتح ذرایع از اصول حنفیه<ref>الاصول العامه، ص۴۰۷ـ۴۰۸؛ موسوعة، طبقاتالفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۲۸۰.</ref>، عبارت است از راههای خروج از تنگناها و حیلههایی که سبب اسقاط حکم شرعی یا تبدیل آن به حکم دیگر است. برای این دو عنوان به آیاتی نظیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ }}﴾}}<ref> و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند؛ بدینسان ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراستهایم سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است آنگاه آنان را از آنچه انجام میدادهاند آگاه میگرداند؛ سوره انعام، آیه: ۱۰۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}﴾}}<ref> و به زنان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند و زیور خود را آشکار نگردانند مگر آنچه از آن، که خود پیداست و باید روسریهایشان را بر گریبان خویش افکنند و زیور خود را آشکار نگردانند جز بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم آیین) شان یا کنیزهاشان یا مردان وابستهای که نیاز (به زن) ندارند یا کودکانی که از شرمگاههای زنان آگاهی ندارند و چنان پا نکوبند که آنچه از زیورشان پوشیده میدارند آشکار گردد و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید؛ سوره نور، آیه: ۳۱.</ref>؛{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}﴾}}<ref> و به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید ده که بوستانهایی خواهند داشت که جویبارهایی از بن آنها روان است. هرگاه میوهای از آن بوستانها روزی آنان گردد، میگویند این همان است که از پیش روزی ما شده بود و همانند آن برای آنان آورده میشود و آنها در آن همسرانی پاکیزه دارند و در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه:۲۵.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ }}﴾}}<ref> ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت ؛ سوره بقره، آیه:۱۰۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ}}﴾}}<ref> فرمود: در آن زندگی میکنید و در آن میمیرید و از آن بیرون آورده میشوید؛ سوره اعراف، آیه:۲۵.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ }}﴾}}<ref> و از ایشان درباره شهری که در کرانه دریا بود بپرس، آنگاه که (از حکم حرام بودن ماهیگیری) در روز شنبه تجاوز میکردند زیرا روز شنبه آنان ماهیهاشان نزد ایشان روی آب میآمدند و روزی که شنبهشان نبود نزد آنان نمیآمدند، بدینگونه آنها را برای آنکه نافرمانی میکردند، میآزمودیم؛ سوره اعراف، آیه:۱۶۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ}}﴾}}<ref> و دستهای گیاه در کف بگیر و با آن (یکبار همسرت را) بزن و سوگند مشکن؛ به راستی ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود؛ سوره ص، آیه: ۴۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}﴾}}<ref> و (یوسف) به غلامان خویش گفت: سرمایه آنان را در باربند شترهایشان بگذارید تا چون نزد خاندان خویش بازگردند آن را باز شناسند، شاید که آنان بازگردند؛ سوره یوسف، آیه:۶۲.</ref> و آیاتی دیگر استدلال شده است<ref>موسوعه طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۷۵ـ۲۷۶ ۲۸۲ـ۲۸۴؛ الاصول العامّه، ص۴۱۰ـ۴۱۱.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===شریعت گذشته=== | ===شریعت گذشته=== | ||
*اگر حکمی از شرایع گذشته در [[قرآن]] یا حدیث نقل شود؛ ولی در رد یا تثبیت آن مطلبی نیامده باشد دلیل بر پذیرفته شدن آن حکم است<ref>علم اصول الفقه، ص۹۳ـ۹۴.</ref>. بعضی، صرف وجود حکمی در شرایع گذشته را با ویژگی عدم ردع و عدم تثبیت در شریعت خاتم، دلیل بر حجّیت آن میدانند و عدّهای آن را حجّت نمیدانند<ref>معارجالاصول، ص۲۱۷.</ref> ادلّه دو طرف را باید در جای گاه خود جست. اجمالاً به آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}﴾}}<ref> آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست؛ سوره انعام، آیه: ۹۰.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ }}﴾}}<ref> از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان میخوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمیگزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون میگردد؛ سوره شوری، آیه: ۱۳.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ }}﴾}}<ref> سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود؛ سوره نحل، آیه: ۱۲۳.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}﴾}}<ref> ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (توراتشناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری میکردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند؛ سوره مائده، آیه: ۴۴.</ref> بر حجّیت آن<ref>الاصول العامه، ص۴۳۰؛ منابع اجتهاد، ص۳۸۵.</ref> و به آیاتی نظیر آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}﴾}}<ref> و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.</ref> بر ردّ آن استدلال شده است <ref>معارجالاصول، ص۲۱۷.</ref>. | *اگر حکمی از شرایع گذشته در [[قرآن]] یا حدیث نقل شود؛ ولی در رد یا تثبیت آن مطلبی نیامده باشد دلیل بر پذیرفته شدن آن حکم است<ref>علم اصول الفقه، ص۹۳ـ۹۴.</ref>. بعضی، صرف وجود حکمی در شرایع گذشته را با ویژگی عدم ردع و عدم تثبیت در شریعت خاتم، دلیل بر حجّیت آن میدانند و عدّهای آن را حجّت نمیدانند<ref>معارجالاصول، ص۲۱۷.</ref> ادلّه دو طرف را باید در جای گاه خود جست. اجمالاً به آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}﴾}}<ref> آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست؛ سوره انعام، آیه: ۹۰.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ }}﴾}}<ref> از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان میخوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمیگزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون میگردد؛ سوره شوری، آیه: ۱۳.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ }}﴾}}<ref> سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود؛ سوره نحل، آیه: ۱۲۳.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}﴾}}<ref> ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (توراتشناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری میکردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند؛ سوره مائده، آیه: ۴۴.</ref> بر حجّیت آن<ref>الاصول العامه، ص۴۳۰؛ منابع اجتهاد، ص۳۸۵.</ref> و به آیاتی نظیر آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}﴾}}<ref> و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.</ref> بر ردّ آن استدلال شده است <ref>معارجالاصول، ص۲۱۷.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===مذهب صحابی=== | ===مذهب صحابی=== | ||
*مقصود از مذهب صحابی، فتواهایی است که یکی از صحابه [[پیامبر خاتم|رسولاللّه]]{{صل}} داده است و اتّفاق نظری از صحابه بر آن نیست؛ چنانکه برای آن مستندی شناخته نشده است. آیا چنین فتوایی میتواند ملاک و منبع استنباط حکم شرعی باشد یا خیر؟<ref>معارجالاصول، ص۹۵.</ref> بعضی بهصورت مطلق آن را حجّت، و بعضی بهصورت مطلق آن را باطل میدانند و بعضی بین صحابه تفصیل دادهاند<ref>المستصفی، ج۱، ص۱۳۵.</ref>. بعضی دیگر گفتهاند: محلّ بحث جایی است که قول صحابی از روی رأی و عقل باشد و نیز میان صحابه بر آن اتّفاق نباشد وگرنه، بهطور قطع بر عموم مسلمانان حجّت است<ref>علم اصول الفقه، ص۹۵.</ref>. بعضی افزون بر قول صحابی، سلوک صحابی را نیز در تعریف مذهب صحابی آوردهاند<ref>الاصول العامه، ص۴۳۹؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق۱، ص۲۹۰ـ۳۰۳.</ref> | *مقصود از مذهب صحابی، فتواهایی است که یکی از صحابه [[پیامبر خاتم|رسولاللّه]]{{صل}} داده است و اتّفاق نظری از صحابه بر آن نیست؛ چنانکه برای آن مستندی شناخته نشده است. آیا چنین فتوایی میتواند ملاک و منبع استنباط حکم شرعی باشد یا خیر؟<ref>معارجالاصول، ص۹۵.</ref> بعضی بهصورت مطلق آن را حجّت، و بعضی بهصورت مطلق آن را باطل میدانند و بعضی بین صحابه تفصیل دادهاند<ref>المستصفی، ج۱، ص۱۳۵.</ref>. بعضی دیگر گفتهاند: محلّ بحث جایی است که قول صحابی از روی رأی و عقل باشد و نیز میان صحابه بر آن اتّفاق نباشد وگرنه، بهطور قطع بر عموم مسلمانان حجّت است<ref>علم اصول الفقه، ص۹۵.</ref>. بعضی افزون بر قول صحابی، سلوک صحابی را نیز در تعریف مذهب صحابی آوردهاند<ref>الاصول العامه، ص۴۳۹؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق۱، ص۲۹۰ـ۳۰۳.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}}== | ==اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}}== | ||
*فقیهان و مفسّران [[شیعه]]<ref>معارج الاصول، ص۱۸۰؛ زبدةالاصول، ص۱۶۱ و ۱۶۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق اول، ص۱۱۳.</ref> و برخی از [[اهل سنت]]<ref>الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۸.</ref> معتقدند که پیامبران، اجتهاد نداشته و آنچه میگفتهاند، به [[وحی]] الهی بوده است، نه به فهم حاصل از اجتهاد؛ هر چند برخی از آنان اجتهاد نبی را عقلاً ممکن، و بر فرض وقوع، آن را از هرگونه خطا مصون میدانند. گروهی با تفکیک امور مربوط به دنیا، مانند امر متخاصمان، از امور مربوط به [[دین]] گفتهاند [[انبیا]] در امور دین اجتهاد نداشته ولی در امور مربوط به دنیا به اجتهاد عمل میکردهاند<ref>زبدة الاصول، ص۱۶۱ـ۱۶۳.</ref>. برخی دیگر از [[اهل سنت]]، وقوع آن را در امور جنگ "نه در احکام شرعی" پذیرفته<ref>زبدة الاصول، ص۱۶۱ـ۱۶۳.</ref> و بر آن، ادّعای اجماع کردهاند<ref>تاریخ الفقه الاسلامی، ص۵۸ـ۵۹.</ref>؛ زیرا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در جنگ، چیزی را که خدا تحریم نکرده بود تحریم کرد و در ترک جنگ به کسانی اذن داد که خدا به [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: چرا به آنان اذن دادی.<ref>التفسیرالکبیر، ج۲۸، ص۲۸۲.</ref> برخی نیز توقف کردهاند<ref>ارشادالفحول، ج۲، ص۲۲۰؛ موسوعة الفقه، ج۳، ص۹.</ref>. گروهی، نفی عمل به قیاس را ملازم نفی اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} دانستهاند<ref>تاریخ الفقه، ص۵۹.</ref>؛ ولی بیشتر آنان به اجتهاد انبیا اعتقاد دارند<ref>تاریخ الفقه ، ص۵۸ـ۵۹؛ الفصول فیالاصول، ج۳، ص۲۸۲ و ج۴، ص۴۳ و ۱۷۷؛ الاحکام، ابنحزم، ج۵، ص۷۰۰.</ref>؛ هرچند در چگونگی آن اختلاف کردهاند. | *فقیهان و مفسّران [[شیعه]]<ref>معارج الاصول، ص۱۸۰؛ زبدةالاصول، ص۱۶۱ و ۱۶۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق اول، ص۱۱۳.</ref> و برخی از [[اهل سنت]]<ref>الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۸.</ref> معتقدند که پیامبران، اجتهاد نداشته و آنچه میگفتهاند، به [[وحی]] الهی بوده است، نه به فهم حاصل از اجتهاد؛ هر چند برخی از آنان اجتهاد نبی را عقلاً ممکن، و بر فرض وقوع، آن را از هرگونه خطا مصون میدانند. گروهی با تفکیک امور مربوط به دنیا، مانند امر متخاصمان، از امور مربوط به [[دین]] گفتهاند [[انبیا]] در امور دین اجتهاد نداشته ولی در امور مربوط به دنیا به اجتهاد عمل میکردهاند<ref>زبدة الاصول، ص۱۶۱ـ۱۶۳.</ref>. برخی دیگر از [[اهل سنت]]، وقوع آن را در امور جنگ "نه در احکام شرعی" پذیرفته<ref>زبدة الاصول، ص۱۶۱ـ۱۶۳.</ref> و بر آن، ادّعای اجماع کردهاند<ref>تاریخ الفقه الاسلامی، ص۵۸ـ۵۹.</ref>؛ زیرا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در جنگ، چیزی را که خدا تحریم نکرده بود تحریم کرد و در ترک جنگ به کسانی اذن داد که خدا به [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: چرا به آنان اذن دادی.<ref>التفسیرالکبیر، ج۲۸، ص۲۸۲.</ref> برخی نیز توقف کردهاند<ref>ارشادالفحول، ج۲، ص۲۲۰؛ موسوعة الفقه، ج۳، ص۹.</ref>. گروهی، نفی عمل به قیاس را ملازم نفی اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} دانستهاند<ref>تاریخ الفقه، ص۵۹.</ref>؛ ولی بیشتر آنان به اجتهاد انبیا اعتقاد دارند<ref>تاریخ الفقه ، ص۵۸ـ۵۹؛ الفصول فیالاصول، ج۳، ص۲۸۲ و ج۴، ص۴۳ و ۱۷۷؛ الاحکام، ابنحزم، ج۵، ص۷۰۰.</ref>؛ هرچند در چگونگی آن اختلاف کردهاند. | ||
*برخی، اجتهاد [[انبیا]] را پس از یأس از وحی درباره احکام جایز میشمرند<ref>ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۸ـ۲۱۹؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۶؛ موسوعة الفقه، ج۳، ص۹.</ref>. و برخی دیگر، اجتهاد را در اوایل رسالت ممتنع و پس از آن بلامانع میدانند<ref>المصقول، ص۱۶۱.</ref>. گروهی [[عصمت]] [[انبیا]] را به اجتهاد نیز تعمیم دادهاند<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵؛ المنار، ج۵، ص۳۹۵ـ۳۹۶؛ اصولالسرخسی، ج۲، ص۹۵ـ۹۶.</ref> و برخی، خطا در اجتهاد را فقط درباره [[پیامبر اسلام]]{{صل}} منتفی میدانند. بدان جهت که پس از حضرت، کسی نیست تا اشتباهات او را تذکر دهد؛ امّا خطای دیگر [[انبیا]] از سوی [[پیغمبر]] بعدی برطرف میشد<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵.</ref>. گروهی نیز [[انبیا]] را در تبلیغ [[دین]]، نه در اجتهاد، معصوم دانستهاند<ref>المنار، ج۱۰، ص۹۴؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۱.</ref>. عدّهای هم معتقدند: خطا در اجتهاد برای [[انبیا]] ممتنع نیست؛ امّا بسیار بعید است<ref>المصقول، ص۱۶۱.</ref> | *برخی، اجتهاد [[انبیا]] را پس از یأس از وحی درباره احکام جایز میشمرند<ref>ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۸ـ۲۱۹؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۶؛ موسوعة الفقه، ج۳، ص۹.</ref>. و برخی دیگر، اجتهاد را در اوایل رسالت ممتنع و پس از آن بلامانع میدانند<ref>المصقول، ص۱۶۱.</ref>. گروهی [[عصمت]] [[انبیا]] را به اجتهاد نیز تعمیم دادهاند<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵؛ المنار، ج۵، ص۳۹۵ـ۳۹۶؛ اصولالسرخسی، ج۲، ص۹۵ـ۹۶.</ref> و برخی، خطا در اجتهاد را فقط درباره [[پیامبر اسلام]]{{صل}} منتفی میدانند. بدان جهت که پس از حضرت، کسی نیست تا اشتباهات او را تذکر دهد؛ امّا خطای دیگر [[انبیا]] از سوی [[پیغمبر]] بعدی برطرف میشد<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵.</ref>. گروهی نیز [[انبیا]] را در تبلیغ [[دین]]، نه در اجتهاد، معصوم دانستهاند<ref>المنار، ج۱۰، ص۹۴؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۱.</ref>. عدّهای هم معتقدند: خطا در اجتهاد برای [[انبیا]] ممتنع نیست؛ امّا بسیار بعید است<ref>المصقول، ص۱۶۱.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===دلایل جایز نبودن اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}}=== | ===دلایل جایز نبودن اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}}=== | ||
====آیات [[قرآن]]==== | ====آیات [[قرآن]]==== | ||
#{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}﴾}}<ref> و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.</ref> در این آیه، هرگونه سخنی که از [[وحی]] نشأت نگرفته باشد، از [[پیامبر]] نفی شده است و چون تحصیل یقین از طریق [[وحی]]، امکانپذیر است، پس به اجتهاد که یقینآور نیست، نیازی نیست<ref>مجمعالبیان، ج۹، ص۲۶۱؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵؛ التفسیر الکبیر، ج۲۸، ص۲۸۱.</ref>. این ادّعا که آیه پیشین در برابر کسانی وارد شده که میگفتند: [[قرآن]]، تعلیم بشری است، پس آیه به [[قرآن]] اختصاص دارد و سایر اقوال [[پیامبر]]{{صل}} را شامل نمیشود<ref>ارشادالفحول، ج۲، ص۲۱۹.</ref>، ناتمام است؛ زیرا لازمه این اختصاص، تخصیص مستهجن است<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۶.</ref>؛ و نیز ادّعای اینکه نطق حاصل از اجتهاد، [[وحی]] است نه هوا و هوس، نیز ناتمام است<ref>ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۹.</ref>؛ زیرا با امکان تحصیل یقین از طریق [[وحی]]، بسنده کردن به ظنّ و گمان از طریق اجتهاد نمیتواند نطقی از [[وحی]] باشد؛ بلکه از هوا خواهد بود و نیز این گفته که چون آیه در مقام بیان آن است که [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} هر چه را از جانب خداوند ادا میکند، وحی است، نه هر حکمی که با عقل و اجتهاد حاصل شود، پس آیه در صدد نفی اجتهاد [[انبیا]] نیست<ref>التّفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶.</ref>، ناتمام است؛ زیرا به حکم {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ }}﴾}}<ref> به راستی برهانی از پروردگارتان است؛ سوره انعام، آیه: ۵۷.</ref> احکام نبوی هم به تجویز الهی، احکام الهی است. | #{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}﴾}}<ref> و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.</ref> در این آیه، هرگونه سخنی که از [[وحی]] نشأت نگرفته باشد، از [[پیامبر]] نفی شده است و چون تحصیل یقین از طریق [[وحی]]، امکانپذیر است، پس به اجتهاد که یقینآور نیست، نیازی نیست<ref>مجمعالبیان، ج۹، ص۲۶۱؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵؛ التفسیر الکبیر، ج۲۸، ص۲۸۱.</ref>. این ادّعا که آیه پیشین در برابر کسانی وارد شده که میگفتند: [[قرآن]]، تعلیم بشری است، پس آیه به [[قرآن]] اختصاص دارد و سایر اقوال [[پیامبر]]{{صل}} را شامل نمیشود<ref>ارشادالفحول، ج۲، ص۲۱۹.</ref>، ناتمام است؛ زیرا لازمه این اختصاص، تخصیص مستهجن است<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۶.</ref>؛ و نیز ادّعای اینکه نطق حاصل از اجتهاد، [[وحی]] است نه هوا و هوس، نیز ناتمام است<ref>ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۹.</ref>؛ زیرا با امکان تحصیل یقین از طریق [[وحی]]، بسنده کردن به ظنّ و گمان از طریق اجتهاد نمیتواند نطقی از [[وحی]] باشد؛ بلکه از هوا خواهد بود و نیز این گفته که چون آیه در مقام بیان آن است که [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} هر چه را از جانب خداوند ادا میکند، وحی است، نه هر حکمی که با عقل و اجتهاد حاصل شود، پس آیه در صدد نفی اجتهاد [[انبیا]] نیست<ref>التّفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶.</ref>، ناتمام است؛ زیرا به حکم {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ }}﴾}}<ref> به راستی برهانی از پروردگارتان است؛ سوره انعام، آیه: ۵۷.</ref> احکام نبوی هم به تجویز الهی، احکام الهی است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا }}﴾}}<ref> پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند ؛ سوره نساء، آیه: ۶۵.</ref> تسلیم محض در برابر داوری [[پیامبر]] را شرط [[ایمان]] دانسته است. مفهوم آیه، کفر در صورت مخالفت با [[پیامبر]]{{صل}} است؛ حال آن که مخالفت با اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} مانند اجتهاد دیگران، بلامانع است؛ پس آنچه [[پیامبر]]{{صل}} میگوید، براساس اجتهاد نیست<ref>مجمعالبیان، ج۹، ص۵۷ و ۲۶۱؛ التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵.</ref>؛ ولی این آیه به داوریهای [[پیامبر]] مربوط میشود و تسلیم بودن در برابر داوری او به اجتهاد [[پیامبر]] ربطی ندارد. | #آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا }}﴾}}<ref> پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند ؛ سوره نساء، آیه: ۶۵.</ref> تسلیم محض در برابر داوری [[پیامبر]] را شرط [[ایمان]] دانسته است. مفهوم آیه، کفر در صورت مخالفت با [[پیامبر]]{{صل}} است؛ حال آن که مخالفت با اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} مانند اجتهاد دیگران، بلامانع است؛ پس آنچه [[پیامبر]]{{صل}} میگوید، براساس اجتهاد نیست<ref>مجمعالبیان، ج۹، ص۵۷ و ۲۶۱؛ التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵.</ref>؛ ولی این آیه به داوریهای [[پیامبر]] مربوط میشود و تسلیم بودن در برابر داوری او به اجتهاد [[پیامبر]] ربطی ندارد. | ||
#آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ}}﴾}}<ref> و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمیبرند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بیگمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ میهراسم؛ سوره یونس، آیه: ۱۵.</ref> به [[پیامبر]]{{صل}} دستور میدهد که در برابر درخواست تغییر و تبدیل آیات از سوی کافران بگوید: او حقّ تغییر یا تبدیل آیات و پیروی از غیر [[وحی]] را ندارد. این آیه دلالت دارد که حکم [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} بر اساس اجتهاد نبوده<ref>الکاشف، ج۴، ص۱۴۲.</ref>. تخصیص آیه به مورد درخواست کافران خلاف ظاهر است؛ زیرا آیه بهصورت عام، حکم کردن [[پیامبر]]{{صل}} را به غیر [[وحی]] الهی نفی میکند<ref>التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵.</ref>؛ ولی ضمیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أُبَدِّلَهُ}}﴾}} به [[قرآن]] بازمیگردد و پیروی [[پیامبر]]{{صل}} از [[وحی]] نیز به [[قرآن]] مربوط است؛ بنابراین، آیه اجتهاد [[پیامبر]] را نفی نمیکند. | #آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ}}﴾}}<ref> و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمیبرند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بیگمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ میهراسم؛ سوره یونس، آیه: ۱۵.</ref> به [[پیامبر]]{{صل}} دستور میدهد که در برابر درخواست تغییر و تبدیل آیات از سوی کافران بگوید: او حقّ تغییر یا تبدیل آیات و پیروی از غیر [[وحی]] را ندارد. این آیه دلالت دارد که حکم [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} بر اساس اجتهاد نبوده<ref>الکاشف، ج۴، ص۱۴۲.</ref>. تخصیص آیه به مورد درخواست کافران خلاف ظاهر است؛ زیرا آیه بهصورت عام، حکم کردن [[پیامبر]]{{صل}} را به غیر [[وحی]] الهی نفی میکند<ref>التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵.</ref>؛ ولی ضمیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أُبَدِّلَهُ}}﴾}} به [[قرآن]] بازمیگردد و پیروی [[پیامبر]]{{صل}} از [[وحی]] نیز به [[قرآن]] مربوط است؛ بنابراین، آیه اجتهاد [[پیامبر]] را نفی نمیکند. | ||
#آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّىَ يَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ }}﴾}}<ref> و از آنچه به تو وحی میگردد پیروی کن و شکیبایی پیشه ساز تا خداوند داوری فرماید و او بهترین داوران است؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۹.</ref> خطاب به [[پیامبر]] پیروی از [[وحی]] و شکیبایی تا صدور حکم الهی را سفارش کرده است. این آیه [[پیامبر|پیغمبر]] را از اجتهاد شخصی بر حذر داشته، او را تا آمدن [[وحی]] به صبر سفارش میکند؛ از اینرو، حضرت در مسأله ظهار و لعان تا رسیدن [[وحی]] توقّف کرد<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶ ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۲۵.</ref>. | #آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّىَ يَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ }}﴾}}<ref> و از آنچه به تو وحی میگردد پیروی کن و شکیبایی پیشه ساز تا خداوند داوری فرماید و او بهترین داوران است؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۹.</ref> خطاب به [[پیامبر]] پیروی از [[وحی]] و شکیبایی تا صدور حکم الهی را سفارش کرده است. این آیه [[پیامبر|پیغمبر]] را از اجتهاد شخصی بر حذر داشته، او را تا آمدن [[وحی]] به صبر سفارش میکند؛ از اینرو، حضرت در مسأله ظهار و لعان تا رسیدن [[وحی]] توقّف کرد<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶ ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۲۵.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#در آیه{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ}}﴾}}<ref> و چون برای آنان آیهای (دلخواه آنان) نیاوردهای میگویند: چرا خود آیهای برنگزیدی؟ بگو من تنها از آنچه از سوی پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم؛ این (ها) بینشهایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰۳.</ref> آمده است که [[پیامبر|پیغمبر]] هنگام تأخیر و انقطاع [[وحی]]، نهتنها نباید از نزد خود حکمی را بیان کند، بلکه باید تنها از آنچه بر او [[وحی]] میشود پیروی کند. در ادامه آیه، تبعیت از [[وحی]] را سبب بینایی و عدم تعدّی از آن را سبب هدایت و رحمت الهی میداند. و با توجّه به آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ}}﴾}}<ref> بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو:آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟؛ سوره انعام، آیه:۵۰.</ref> که بر انحصار پیروی [[پیامبر]] از [[وحی]] دلالت دارد. میتوان گفت که [[پیامبر]] در احکام الهی اجتهاد نمیکرده؛ بلکه در بیان آن از [[وحی]] بهره میجسته است<ref>المنار، ج۷، ص۴۲۹.</ref>. از آن گذشته، [[پیامبر|پیغمبر]] بهسبب علم به احکام واقعی، هیچگاه نیاز به اجتهاد پیدا نمیکرد؛ بنابراین، ذیل آیه تعریض به انسانها است تا [[پیامبر|پیغمبر]] را با خود مقایسه نکنند که به ناچار برای کشف احکام الهی اجتهاد میکنند. هرچند در ابتدای آیه، [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} را با دیگر انسانها در خصوصیات انسانی شریک دانسته، برای حضرت تنها امتیاز دریافت احکام از طریق [[وحی]] الهی را لحاظ میدارد که [[پیامبر]]{{صل}} براساس آن بشارت میدهد و انذار میکند<ref>المیزان، ج۷، ص۹۷.</ref>؛ بنابراین، [[پیامبر|پیغمبر]] که بر تلقّی [[وحی]] توانا است، به اجتهاد مفید ظن نیازی ندارد<ref>مبادی الوصول، ص۲۴۰.</ref> | #در آیه{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ}}﴾}}<ref> و چون برای آنان آیهای (دلخواه آنان) نیاوردهای میگویند: چرا خود آیهای برنگزیدی؟ بگو من تنها از آنچه از سوی پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم؛ این (ها) بینشهایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰۳.</ref> آمده است که [[پیامبر|پیغمبر]] هنگام تأخیر و انقطاع [[وحی]]، نهتنها نباید از نزد خود حکمی را بیان کند، بلکه باید تنها از آنچه بر او [[وحی]] میشود پیروی کند. در ادامه آیه، تبعیت از [[وحی]] را سبب بینایی و عدم تعدّی از آن را سبب هدایت و رحمت الهی میداند. و با توجّه به آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ}}﴾}}<ref> بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو:آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟؛ سوره انعام، آیه:۵۰.</ref> که بر انحصار پیروی [[پیامبر]] از [[وحی]] دلالت دارد. میتوان گفت که [[پیامبر]] در احکام الهی اجتهاد نمیکرده؛ بلکه در بیان آن از [[وحی]] بهره میجسته است<ref>المنار، ج۷، ص۴۲۹.</ref>. از آن گذشته، [[پیامبر|پیغمبر]] بهسبب علم به احکام واقعی، هیچگاه نیاز به اجتهاد پیدا نمیکرد؛ بنابراین، ذیل آیه تعریض به انسانها است تا [[پیامبر|پیغمبر]] را با خود مقایسه نکنند که به ناچار برای کشف احکام الهی اجتهاد میکنند. هرچند در ابتدای آیه، [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} را با دیگر انسانها در خصوصیات انسانی شریک دانسته، برای حضرت تنها امتیاز دریافت احکام از طریق [[وحی]] الهی را لحاظ میدارد که [[پیامبر]]{{صل}} براساس آن بشارت میدهد و انذار میکند<ref>المیزان، ج۷، ص۹۷.</ref>؛ بنابراین، [[پیامبر|پیغمبر]] که بر تلقّی [[وحی]] توانا است، به اجتهاد مفید ظن نیازی ندارد<ref>مبادی الوصول، ص۲۴۰.</ref> | ||
#در {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوسهای کسانی که (چیزی) نمیدانند پیروی مکن؛ سوره جاثیه، آیه: ۱۸.</ref> آمده است که تو را بر آیین حقّ قرار دادیم. از آن پیروی کن و پیرو هوسهای ناآگاهان نباش. خداوند، [[پیامبر|پیغمبر]] را بر شریعت اسلامی قرار داده که باید همه رفتار و گفتار خود را با آن تطبیق دهد و از [[وحی]] الهی پیروی کند وگرنه آن عمل، غیر عالمانه و در مسیر خواستههای جاهلیت خواهد بود<ref>المیزان، ج۱۸، ص۱۶۶؛ مجمعالبیان، ج۹ـ۱۰، ص۷۶.</ref> و کسی که به حقیقت [[دین]] علم دارد، از اجتهاد مبتنی بر ظن بینیاز است. البته این ویژگی برای همه [[انبیا]] است<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۳.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّه مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ}}﴾}}<ref> و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستادهایم که کتاب پیش از خود را راست میشمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواستههای آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی دادهایم و اگر خداوند میخواست شما را امّتی یگانه میگردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچهتان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف میورزیدید آگاه میگرداند؛ سوره مائده، آیه: ۴۸.</ref> | #در {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوسهای کسانی که (چیزی) نمیدانند پیروی مکن؛ سوره جاثیه، آیه: ۱۸.</ref> آمده است که تو را بر آیین حقّ قرار دادیم. از آن پیروی کن و پیرو هوسهای ناآگاهان نباش. خداوند، [[پیامبر|پیغمبر]] را بر شریعت اسلامی قرار داده که باید همه رفتار و گفتار خود را با آن تطبیق دهد و از [[وحی]] الهی پیروی کند وگرنه آن عمل، غیر عالمانه و در مسیر خواستههای جاهلیت خواهد بود<ref>المیزان، ج۱۸، ص۱۶۶؛ مجمعالبیان، ج۹ـ۱۰، ص۷۶.</ref> و کسی که به حقیقت [[دین]] علم دارد، از اجتهاد مبتنی بر ظن بینیاز است. البته این ویژگی برای همه [[انبیا]] است<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۳.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّه مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ}}﴾}}<ref> و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستادهایم که کتاب پیش از خود را راست میشمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواستههای آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی دادهایم و اگر خداوند میخواست شما را امّتی یگانه میگردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچهتان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف میورزیدید آگاه میگرداند؛ سوره مائده، آیه: ۴۸.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#در آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا }}﴾}}<ref> و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است؛ سوره نساء، آیه: ۱۱۳.</ref> آمده است که اگر فضل و رحمت الهی نبود، گروهی بر گمراهی [[پیامبر]] تصمیم داشتند؛ ولی آنان چنین قدرتی نمییابند. خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت و فضل خدا بر تو همواره بزرگ بوده است. به گفته مفسّران در هر امر مبهمی خداوند حق را برای [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} آشکار میکرد و او را از گمراهی نجات میداد<ref>المیزان، ج۵، ص۸۰.</ref> و مقتضای جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا }}﴾}}، استمرار فضل خدا در طول عمر و در همه وقایع است که حق را به حضرت بنمایاند، تا براساس آن حکم کند؛ از اینرو روشن است که چنین کسی به اجتهاد نیاز نخواهد داشت<ref>موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۶.</ref> | #در آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا }}﴾}}<ref> و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است؛ سوره نساء، آیه: ۱۱۳.</ref> آمده است که اگر فضل و رحمت الهی نبود، گروهی بر گمراهی [[پیامبر]] تصمیم داشتند؛ ولی آنان چنین قدرتی نمییابند. خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت و فضل خدا بر تو همواره بزرگ بوده است. به گفته مفسّران در هر امر مبهمی خداوند حق را برای [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} آشکار میکرد و او را از گمراهی نجات میداد<ref>المیزان، ج۵، ص۸۰.</ref> و مقتضای جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا }}﴾}}، استمرار فضل خدا در طول عمر و در همه وقایع است که حق را به حضرت بنمایاند، تا براساس آن حکم کند؛ از اینرو روشن است که چنین کسی به اجتهاد نیاز نخواهد داشت<ref>موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۶.</ref> | ||
====عقل==== | ====عقل==== | ||
*به جز آیات [[قرآن]]، استدلال عقلی نیز بر عدم جواز اجتهاد [[پیامبر]] اقامه شده است؛ زیرا اوّلا اگر اجتهاد [[نبی]] جایز باشد، مخالفت با اجتهاد او جایز است؛ در صورتی که مخالفت با پیغمبران روا نیست<ref>ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۹.</ref> و موجب تنزّل شأن ایشان و از بین رفتن اعتماد به آموزههای آنان میشود؛ زیرا گفته [[انبیا]] به [[وحی]] و نصّ الهی وابسته است. افزون بر این، و به دلیلی که ذکر شد اجتهاد توسط [[امامان]]{{عم}} نیز جایز نبوده و آنان احکام الهی را به تعلیم [[پیامبر]]{{صل}} یا [[الهام]] الهی درمییابند<ref>مبادی الوصول، ص۲۴۱؛ زبدةالاصول، ص۱۶۱ و ۱۶۳.</ref>. ثانیاً اجتهاد بهسبب ظنّی بودن قابل نقد است؛ ازاینرو مجتهد گاه خطا میکند وگاه بهواقع میرسد. حال اگر به اجتهاد [[پیامبر]] معتقد شدیم، نمیتوانیم به همه گفتههای وی اعتماد کنیم؛ درصورتی که حلال او همواره حلال و حرام او همواره حرام است: {{عربی|اندازه=150%|" حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ "}}<ref>مبادی الوصول، ص۲۴۰ـ۲۴۱؛ موسوعة الطبقات الفقهاء (مقدمه)، ق۱، ص۱۱۴ـ۱۱۵.</ref>. ثالثاً با توجّه بهنقدپذیری اجتهاد، فقط در فقدان نصّ باید سراغ آن رفت؛ در حالیکه فقدان نصّ برای [[پیامبر|رسول خدا]] ممتنع است و چنین کسی به اجتهاد مجاز نیست<ref>مجمعالبیان، ج۷، ص۹۱ـ۹۲؛ اصول السرخسی، ص۹۲؛ التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶.</ref>. | *به جز آیات [[قرآن]]، استدلال عقلی نیز بر عدم جواز اجتهاد [[پیامبر]] اقامه شده است؛ زیرا اوّلا اگر اجتهاد [[نبی]] جایز باشد، مخالفت با اجتهاد او جایز است؛ در صورتی که مخالفت با پیغمبران روا نیست<ref>ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۹.</ref> و موجب تنزّل شأن ایشان و از بین رفتن اعتماد به آموزههای آنان میشود؛ زیرا گفته [[انبیا]] به [[وحی]] و نصّ الهی وابسته است. افزون بر این، و به دلیلی که ذکر شد اجتهاد توسط [[امامان]]{{عم}} نیز جایز نبوده و آنان احکام الهی را به تعلیم [[پیامبر]]{{صل}} یا [[الهام]] الهی درمییابند<ref>مبادی الوصول، ص۲۴۱؛ زبدةالاصول، ص۱۶۱ و ۱۶۳.</ref>. ثانیاً اجتهاد بهسبب ظنّی بودن قابل نقد است؛ ازاینرو مجتهد گاه خطا میکند وگاه بهواقع میرسد. حال اگر به اجتهاد [[پیامبر]] معتقد شدیم، نمیتوانیم به همه گفتههای وی اعتماد کنیم؛ درصورتی که حلال او همواره حلال و حرام او همواره حرام است: {{عربی|اندازه=150%|" حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ "}}<ref>مبادی الوصول، ص۲۴۰ـ۲۴۱؛ موسوعة الطبقات الفقهاء (مقدمه)، ق۱، ص۱۱۴ـ۱۱۵.</ref>. ثالثاً با توجّه بهنقدپذیری اجتهاد، فقط در فقدان نصّ باید سراغ آن رفت؛ در حالیکه فقدان نصّ برای [[پیامبر|رسول خدا]] ممتنع است و چنین کسی به اجتهاد مجاز نیست<ref>مجمعالبیان، ج۷، ص۹۱ـ۹۲؛ اصول السرخسی، ص۹۲؛ التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶.</ref>. | ||
*باید توجّه داشت که احکام النّبی، با اختصاص حکم به خداوند منافات ندارد؛ زیرا اموری چون افزودن بر رکعات نماز، با اذن خدا و با توجّه به آگاهی [[پیامبر]]{{صل}} به ملاکات احکام بوده است، نه اجتهاد در برابر حکم الهی! | *باید توجّه داشت که احکام النّبی، با اختصاص حکم به خداوند منافات ندارد؛ زیرا اموری چون افزودن بر رکعات نماز، با اذن خدا و با توجّه به آگاهی [[پیامبر]]{{صل}} به ملاکات احکام بوده است، نه اجتهاد در برابر حکم الهی!<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
===ادلّه معتقدان به اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} و نقد آن=== | ===ادلّه معتقدان به اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} و نقد آن=== | ||
#در آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ}}﴾}}<ref> و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوهها و پرندهها را رام کردیم که همراه با داود نیایش میکردند و کننده (ی این کار) بودیم.و برای شما ساختن زرهی را به او آموختیم تا از (گزند) جنگتان نگه دارد پس آیا شما سپاسگزار هستید؟؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۹-۸۰.</ref> داوری متفاوت داوود و سلیمان درباره باغ یا کشتزاری که گوسفندان قومی شبانه در آن چریده و آن را خراب کرده بودند، بیان شده است. داوود به واگذاری گوسفندان به صاحب باغ حکم کرد؛ ولی سلیمان رأی داد که گوسفندان را برای استفاده از منافع به صاحب باغ، و باغ را برای بازسازی به صاحبان گوسفندان بدهند؛ سپس هریک به صاحبش بازگردد که خداوند نظر سلیمان را تأیید فرمود {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ}}﴾}}<ref>مجمعالبیان، ج۷، ص۹۲؛ نمونه، ج۱۳، ص۴۶۶ـ۴۶۷.</ref>. برخی از [[اهل سنت]] معتقدند که این دو [[پیامبر|پیغمبر]] اجتهاد کردند؛ ولی اجتهاد سلیمان مطابق واقع و اجتهاد داوود خطا بود<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴؛ المنیر، ج۱۷، ص۱۰۳.</ref>. خداوند، سلیمان را بر اجتهادش ستود و داوود را بر اجتهادش معذور دانست. قرطبی از حسن نقل میکند که گفته است: اگر این آیه نبود، قاضیان را نابود شده میدیدم<ref> الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>؛ ولی مفسّران شیعی و گروهی از [[اهل سنت]] برآنند که این آیه بر اجتهاد [[انبیا]]{{عم}} دلالتی ندارد و در تفسیر آن گفتهاند: آنچه داوود گفت، حکم واقعی بود، نه اجتهادی؛ سپس خداوند، با [[وحی]] بر سلیمان، آنچه را به داوود [[وحی]] کرده بود، نسخ کرد<ref>الصافی، ج۳، ص۳۴۸ـ۳۴۹؛ کشفالاسرار، ج۶، ص۲۷۸ـ۲۷۹؛ فتح القدیر، ج۳، ص۴۱۸.</ref>. برخی دیگر گفتهاند: با توجه به اینکه داوود پادشاه و حاکم بنیاسرائیل بوده و سلیمان با اجازه وی در کارها دخالت میکرده و از سویی روشن است که حکم نافذ دو قاضی در یک واقعه بهصورت مستقل معنا ندارد، استفاده میشود که آن دو باهم مشاوره میکردند تا به حکم واحدی برسند. مؤید این مطلب، جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِذْ يَحْكُمَانِ}}﴾}}<ref>سوره انبیاء، آیه: ۷۸.</ref> است که حال گذشته را حکایت میکند و نیز حکم داوود و سلیمان فی نفسه حکم واحد بوده و اختلاف، تنها در کیفیت اجرا صورت گرفته است؛ زیرا یک واقعه بوده و جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ}}﴾}} <ref>سوره انبیاء، آیه: ۷۸.</ref> که "حکم" را تثنیه نیاورده، این مطلب را تأیید میکند<ref>المیزان، ج۱۴، ص۳۱۱.</ref>. روایاتی نیز وارد شده که حکم واحد بوده و آن دو، ابتدا به مشاوره و مناظره پرداختند؛ سپس به حکم واحدی رسیدند<ref>المیزان، ج۱۴، ، ص۳۱۱ و ۳۱۷.</ref>. | #در آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ}}﴾}}<ref> و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوهها و پرندهها را رام کردیم که همراه با داود نیایش میکردند و کننده (ی این کار) بودیم.و برای شما ساختن زرهی را به او آموختیم تا از (گزند) جنگتان نگه دارد پس آیا شما سپاسگزار هستید؟؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۹-۸۰.</ref> داوری متفاوت داوود و سلیمان درباره باغ یا کشتزاری که گوسفندان قومی شبانه در آن چریده و آن را خراب کرده بودند، بیان شده است. داوود به واگذاری گوسفندان به صاحب باغ حکم کرد؛ ولی سلیمان رأی داد که گوسفندان را برای استفاده از منافع به صاحب باغ، و باغ را برای بازسازی به صاحبان گوسفندان بدهند؛ سپس هریک به صاحبش بازگردد که خداوند نظر سلیمان را تأیید فرمود {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ}}﴾}}<ref>مجمعالبیان، ج۷، ص۹۲؛ نمونه، ج۱۳، ص۴۶۶ـ۴۶۷.</ref>. برخی از [[اهل سنت]] معتقدند که این دو [[پیامبر|پیغمبر]] اجتهاد کردند؛ ولی اجتهاد سلیمان مطابق واقع و اجتهاد داوود خطا بود<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴؛ المنیر، ج۱۷، ص۱۰۳.</ref>. خداوند، سلیمان را بر اجتهادش ستود و داوود را بر اجتهادش معذور دانست. قرطبی از حسن نقل میکند که گفته است: اگر این آیه نبود، قاضیان را نابود شده میدیدم<ref> الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>؛ ولی مفسّران شیعی و گروهی از [[اهل سنت]] برآنند که این آیه بر اجتهاد [[انبیا]]{{عم}} دلالتی ندارد و در تفسیر آن گفتهاند: آنچه داوود گفت، حکم واقعی بود، نه اجتهادی؛ سپس خداوند، با [[وحی]] بر سلیمان، آنچه را به داوود [[وحی]] کرده بود، نسخ کرد<ref>الصافی، ج۳، ص۳۴۸ـ۳۴۹؛ کشفالاسرار، ج۶، ص۲۷۸ـ۲۷۹؛ فتح القدیر، ج۳، ص۴۱۸.</ref>. برخی دیگر گفتهاند: با توجه به اینکه داوود پادشاه و حاکم بنیاسرائیل بوده و سلیمان با اجازه وی در کارها دخالت میکرده و از سویی روشن است که حکم نافذ دو قاضی در یک واقعه بهصورت مستقل معنا ندارد، استفاده میشود که آن دو باهم مشاوره میکردند تا به حکم واحدی برسند. مؤید این مطلب، جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِذْ يَحْكُمَانِ}}﴾}}<ref>سوره انبیاء، آیه: ۷۸.</ref> است که حال گذشته را حکایت میکند و نیز حکم داوود و سلیمان فی نفسه حکم واحد بوده و اختلاف، تنها در کیفیت اجرا صورت گرفته است؛ زیرا یک واقعه بوده و جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ}}﴾}} <ref>سوره انبیاء، آیه: ۷۸.</ref> که "حکم" را تثنیه نیاورده، این مطلب را تأیید میکند<ref>المیزان، ج۱۴، ص۳۱۱.</ref>. روایاتی نیز وارد شده که حکم واحد بوده و آن دو، ابتدا به مشاوره و مناظره پرداختند؛ سپس به حکم واحدی رسیدند<ref>المیزان، ج۱۴، ، ص۳۱۱ و ۳۱۷.</ref>. | ||
#آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا}}﴾}}<ref> ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستادهایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش؛ سوره نساء، آیه:۱۰۵.</ref> درباره نزول [[قرآن]] و داوری بین مردم طبق آموختههای الهی با [[پیامبر]] سخن گفته است و مفهوم آن، افزون بر داوری به نصّ، حکم از روی اجتهاد را نیز شامل میشود؛ از اینرو [[پیامبر]] درصورت فقدان نص میتواند اجتهاد کند<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>؛ ولی دلالت این آیه بر اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} مخدوشاست<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵.</ref>؛ زیرا به گفته [[فخر رازی]] مقصود از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ}}﴾}} علمی است که هیچ گونه خفایی در آن نباشد که از آن به رؤیت و دیدن تعبیر میشود<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۳۳.</ref>؛ بنابراین، بعضی این آیه را دلیل بر عدم جواز اجتهاد [[انبیا]] گرفتهاند؛ زیرا داوری ظنّی مبتنی بر اجتهاد، مصداق آن نیست<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵.</ref>. افزون بر این، [[اهل سنت]] روایتی را از عمر نقل میکنند که گفته است: هیچ کس ادّعا نکند به آنچه خدا به او نمایانده و آموخته داوری میکند؛ زیرا این منصب جز برای پیغمبر نیست و هر یک از ماها بر اساس ظن و گمان داوری میکنیم، نهعلم<ref>التحریر والتّنویر، ج۵، ص۱۹۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۵۶۳.</ref>. | #آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا}}﴾}}<ref> ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستادهایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش؛ سوره نساء، آیه:۱۰۵.</ref> درباره نزول [[قرآن]] و داوری بین مردم طبق آموختههای الهی با [[پیامبر]] سخن گفته است و مفهوم آن، افزون بر داوری به نصّ، حکم از روی اجتهاد را نیز شامل میشود؛ از اینرو [[پیامبر]] درصورت فقدان نص میتواند اجتهاد کند<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>؛ ولی دلالت این آیه بر اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} مخدوشاست<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵.</ref>؛ زیرا به گفته [[فخر رازی]] مقصود از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ}}﴾}} علمی است که هیچ گونه خفایی در آن نباشد که از آن به رؤیت و دیدن تعبیر میشود<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۳۳.</ref>؛ بنابراین، بعضی این آیه را دلیل بر عدم جواز اجتهاد [[انبیا]] گرفتهاند؛ زیرا داوری ظنّی مبتنی بر اجتهاد، مصداق آن نیست<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵.</ref>. افزون بر این، [[اهل سنت]] روایتی را از عمر نقل میکنند که گفته است: هیچ کس ادّعا نکند به آنچه خدا به او نمایانده و آموخته داوری میکند؛ زیرا این منصب جز برای پیغمبر نیست و هر یک از ماها بر اساس ظن و گمان داوری میکنیم، نهعلم<ref>التحریر والتّنویر، ج۵، ص۱۹۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۵۶۳.</ref><ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#از دیگر آیات، آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}﴾}}<ref> همه خوردنیها برای بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه اسرائیل (- یعقوب) پیش از آنکه تورات فرو فرستاده شود، بر خویش حرام کرده بود، بگو: اگر راست میگویید تورات را بیاورید و آن را بخوانید؛ سوره آل عمران، آیه: ۹۳.</ref> است. مفهوم آیه این است که پیش از نزول تورات، هیچ طعامی بر بنیاسرائیل حرام نشده بود، مگر آنچه یعقوب با اجتهاد خویش بر خود حرام کرد<ref>المیزان، ج۳، ص۳۸۰؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۴۸.</ref>؛ زیرا اگر آن تحریم به نص بود باید به جای جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ}}﴾}} گفته میشد {{عربی|اندازه=150%|" إلاّ ماحَرَّمَ اللّه علی إِسرءِیل"}}؛ پس اضافه تحریم به اسرائیل دلیل بر جواز اجتهاد پیامبران است<ref>التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۴۸ـ۱۴۹.</ref>. پاسخ این است که اوّلاً ممکن است مقصود، منع نفس باشد، نه تحریم شرعی<ref>روضالجنان، ج۴، ص۴۳۴.</ref>؛ چون در برخی روایات آمده است که هرگاه [[حضرت یعقوب]] گوشت شتر مصرف میکرد، تهی گاهش درد شدیدی میگرفت؛ بدین سبب آن را بر خود حرام کرد<ref>المیزان، ج۳، ص۳۴۹؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. ثانیاً ممکن است تحریم در شریعت [[حضرت یعقوب]] مانند نذر در شریعت ما واجب الوفاء بودهاست<ref>التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۴۹.</ref>؛ چنانکه بعید نیست اگر کسی چیزی را بر خودش حرام کند، خداوند هم آن را بر وی حرامکند؛ چنانکه زن با طلاق و جاریه با عتق حرام میشود<ref>التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۴۸.</ref>. | #از دیگر آیات، آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}﴾}}<ref> همه خوردنیها برای بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه اسرائیل (- یعقوب) پیش از آنکه تورات فرو فرستاده شود، بر خویش حرام کرده بود، بگو: اگر راست میگویید تورات را بیاورید و آن را بخوانید؛ سوره آل عمران، آیه: ۹۳.</ref> است. مفهوم آیه این است که پیش از نزول تورات، هیچ طعامی بر بنیاسرائیل حرام نشده بود، مگر آنچه یعقوب با اجتهاد خویش بر خود حرام کرد<ref>المیزان، ج۳، ص۳۸۰؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۴۸.</ref>؛ زیرا اگر آن تحریم به نص بود باید به جای جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ}}﴾}} گفته میشد {{عربی|اندازه=150%|" إلاّ ماحَرَّمَ اللّه علی إِسرءِیل"}}؛ پس اضافه تحریم به اسرائیل دلیل بر جواز اجتهاد پیامبران است<ref>التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۴۸ـ۱۴۹.</ref>. پاسخ این است که اوّلاً ممکن است مقصود، منع نفس باشد، نه تحریم شرعی<ref>روضالجنان، ج۴، ص۴۳۴.</ref>؛ چون در برخی روایات آمده است که هرگاه [[حضرت یعقوب]] گوشت شتر مصرف میکرد، تهی گاهش درد شدیدی میگرفت؛ بدین سبب آن را بر خود حرام کرد<ref>المیزان، ج۳، ص۳۴۹؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. ثانیاً ممکن است تحریم در شریعت [[حضرت یعقوب]] مانند نذر در شریعت ما واجب الوفاء بودهاست<ref>التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۴۹.</ref>؛ چنانکه بعید نیست اگر کسی چیزی را بر خودش حرام کند، خداوند هم آن را بر وی حرامکند؛ چنانکه زن با طلاق و جاریه با عتق حرام میشود<ref>التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۴۸.</ref>. | ||
#[[پیامبر]]{{صل}} به گروهی اجازه ترک جهاد داد، و در آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ }}﴾}}<ref> خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟؛ سوره توبه، آیه: ۴۳.</ref> خداوند به او فرمود: چرا پیش از آن که راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی. اجازه [[پیامبر]]{{صل}} مسبوق به اجازه الهی نبوده وگرنه سرزنش معنا نداشت و مسبوق به منع نیز نبوده و گرنه لازم میآید که [[پیامبر]]{{صل}} به غیر ما انزل اللّه حکم کرده باشد؛ در نتیجه حالت سوم میماند که از جانب خود [[پیامبر]]{{صل}} بوده است و صدور اجازه از سوی [[پیامبر|پیغمبر]] نمیتواند از روی هوای نفس باشد؛ در نتیجه راهی نیست، جز اینکه بگوییم این اذن از جانب [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} اجتهادی بوده است<ref>التفسیرالکبیر، ج۱۶، ص۷۴ـ۷۵ و ج۲۲، ص۱۹۷؛ المنار، ج۱۰، ص۴۶۵ـ۴۶۶.</ref>. دلالت آیه بر اجتهاد [[پیامبر]] مخدوش است؛ زیرا اوّلاً آیه درباره موضوعات، و اجتهاد درباره احکام است. ثانیاً آیه در صدد ظهور کذب منافقان است که آنان با کوچکترین آزمونی رسوا میشوند. گویا خداوند میفرماید: اگر تو اجازه نمیدادی که آنها جهاد را ترک کنند، بازآنها به جهت سوء سریره، در جهاد شرکت نمیکردند و زودتر رسوا میشدند. اما اینکه چرا خطاب به [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ }}﴾}}، زیرا آیه، در صدد بیان نفاق منافقان است که بهصورت عتاب دوست ظاهر شده است. فرض کنید ستمگری میخواهد بهصورت فرزند شما سیلی بزند. یکی از دوستان شما دست او را میگیرد و شما نهتنها از این کار ناراحت نمیشوید، بلکه خوشحال نیز خواهید شد؛ امّا برای اثبات سوء سریره ستمگر، به شکل عتابآمیزی به دوستتان میگویید: چرا نگذاشتی سیلی بزند تا همه مردم این سنگدل را بشناسند؛ بنابراین، غرض جدّی، ظهور کذب منافقان است و آیات بعدی هم نشان میدهد که آنها در جهاد شرکت نمیکردند و اگر شرکت میکردند، نهتنها مصلحتی برای اسلام نداشت که زیانبار هم بود<ref>المیزان، ج۹، ص۲۸۴ـ۲۸۷.</ref> شاهد این برداشت، وجود روایاتی است که آنها با خود میگفتند: از [[پیامبر]] اجازه ترک جهاد میگیریم؛ ولی او چه اجازه بدهد یا ندهد، ما در جهاد شرکت نخواهیم کرد<ref>المنار، ج۱۰، ص۴۶۴.</ref>؛ بنابراین، آیه درصدد اثبات کذب منافقان است، نه سرزنش [[پیامبر]]{{صل}}. | #[[پیامبر]]{{صل}} به گروهی اجازه ترک جهاد داد، و در آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ }}﴾}}<ref> خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟؛ سوره توبه، آیه: ۴۳.</ref> خداوند به او فرمود: چرا پیش از آن که راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی. اجازه [[پیامبر]]{{صل}} مسبوق به اجازه الهی نبوده وگرنه سرزنش معنا نداشت و مسبوق به منع نیز نبوده و گرنه لازم میآید که [[پیامبر]]{{صل}} به غیر ما انزل اللّه حکم کرده باشد؛ در نتیجه حالت سوم میماند که از جانب خود [[پیامبر]]{{صل}} بوده است و صدور اجازه از سوی [[پیامبر|پیغمبر]] نمیتواند از روی هوای نفس باشد؛ در نتیجه راهی نیست، جز اینکه بگوییم این اذن از جانب [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} اجتهادی بوده است<ref>التفسیرالکبیر، ج۱۶، ص۷۴ـ۷۵ و ج۲۲، ص۱۹۷؛ المنار، ج۱۰، ص۴۶۵ـ۴۶۶.</ref>. دلالت آیه بر اجتهاد [[پیامبر]] مخدوش است؛ زیرا اوّلاً آیه درباره موضوعات، و اجتهاد درباره احکام است. ثانیاً آیه در صدد ظهور کذب منافقان است که آنان با کوچکترین آزمونی رسوا میشوند. گویا خداوند میفرماید: اگر تو اجازه نمیدادی که آنها جهاد را ترک کنند، بازآنها به جهت سوء سریره، در جهاد شرکت نمیکردند و زودتر رسوا میشدند. اما اینکه چرا خطاب به [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ }}﴾}}، زیرا آیه، در صدد بیان نفاق منافقان است که بهصورت عتاب دوست ظاهر شده است. فرض کنید ستمگری میخواهد بهصورت فرزند شما سیلی بزند. یکی از دوستان شما دست او را میگیرد و شما نهتنها از این کار ناراحت نمیشوید، بلکه خوشحال نیز خواهید شد؛ امّا برای اثبات سوء سریره ستمگر، به شکل عتابآمیزی به دوستتان میگویید: چرا نگذاشتی سیلی بزند تا همه مردم این سنگدل را بشناسند؛ بنابراین، غرض جدّی، ظهور کذب منافقان است و آیات بعدی هم نشان میدهد که آنها در جهاد شرکت نمیکردند و اگر شرکت میکردند، نهتنها مصلحتی برای اسلام نداشت که زیانبار هم بود<ref>المیزان، ج۹، ص۲۸۴ـ۲۸۷.</ref> شاهد این برداشت، وجود روایاتی است که آنها با خود میگفتند: از [[پیامبر]] اجازه ترک جهاد میگیریم؛ ولی او چه اجازه بدهد یا ندهد، ما در جهاد شرکت نخواهیم کرد<ref>المنار، ج۱۰، ص۴۶۴.</ref>؛ بنابراین، آیه درصدد اثبات کذب منافقان است، نه سرزنش [[پیامبر]]{{صل}}<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#از جمله آیاتی که برای اثبات اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} استفاده شده، آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}﴾}}<ref> بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است.اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید؛ سوره انفال، آیه: ۶۷- ۶۸.</ref> درباره این آیات ۲ بیان وجود دارد: '''الف.''' خدا میفرماید: هیچ پیغمبری حق ندارد اسیر بگیرد، جز پس از غلبه و تسلّط کامل: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ}}﴾}}؛ ولی [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} درباره اسیران بدر مشورت کرد و [[ابوبکر]] پیشنهاد فدیه گرفتن و [[عمر]] پیشنهاد قتل آنان را داد. [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} پیشنهاد [[ابوبکر]] را ترجیح داد؛ سپس خداوند [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} را بر خطا در اجتهاد ـ با حسن نیتی که داشت ـ سرزنش کرد و بر او به جهت بخشش از خطایش منّت گذاشت<ref>المنار، ج۱۰، ص۸۷ و ۹۴.</ref>؛ پس [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} نسبت به گرفتن فدیه اقدام کرد<ref>المنیر، ج۱۰، ص۷۵، الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>. '''ب.''' بعضی گفتهاند که مقصود از اثخان در جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ}}﴾}}، قتل و تخویف است؛ به حدّی که کافران وحشت کنند و بر جنگیدن با مسلمانان جرأت نیابند و اینکه آیا قتل کافران در جنگ به این حد رسیده یا خیر به اجتهاد واگذار شد و [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} گمان کرد که قتل بهاندازه کافی انجام گرفته و اثخان تحقق یافته است؛ ولی در واقع چنین نبود و این خطا در اجتهاد حضرت بود<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۱۹۹.</ref>. بر اساس این نظریه، اجتهاد [[پیامبر]] بر تحقّق اثخان تعلّق گرفت؛ ولی این اجتهاد خطا بود. امّا حقیقت این است که اسیر گرفتن کار افرادی متخلّف از مسلمانان بوده و عتاب در آیه نیز متوجه آنها است<ref>المیزان، ج۹، ص۱۳۶ـ۱۳۹؛ مجمعالبیان، ج۴، ص۸۵۸ـ۸۵۹؛ نمونه، ج۷، ص۲۴۳ـ۲۴۷.</ref>. شاهد این مطلب، آیه بعدی است که برداشتن مجازات بزرگ را از مسلمانان تأکید میکند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}﴾}}؛ بنابراین، [[پیامبر]]{{صل}} در قتل و گرفتن فدیه مشورت نکرده تا اجتهاد کرده باشد یا اینکه در تحقّق و عدم تحقّق اثخان، اجتهادش به اثخان تعلّق گرفته باشد. ثانیاً اجتهاد در اثخان، اجتهاد در موضوع است و به اجتهاد در احکام ربطی ندارد. | #از جمله آیاتی که برای اثبات اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} استفاده شده، آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}﴾}}<ref> بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است.اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید؛ سوره انفال، آیه: ۶۷- ۶۸.</ref> درباره این آیات ۲ بیان وجود دارد: '''الف.''' خدا میفرماید: هیچ پیغمبری حق ندارد اسیر بگیرد، جز پس از غلبه و تسلّط کامل: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ}}﴾}}؛ ولی [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} درباره اسیران بدر مشورت کرد و [[ابوبکر]] پیشنهاد فدیه گرفتن و [[عمر]] پیشنهاد قتل آنان را داد. [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} پیشنهاد [[ابوبکر]] را ترجیح داد؛ سپس خداوند [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} را بر خطا در اجتهاد ـ با حسن نیتی که داشت ـ سرزنش کرد و بر او به جهت بخشش از خطایش منّت گذاشت<ref>المنار، ج۱۰، ص۸۷ و ۹۴.</ref>؛ پس [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} نسبت به گرفتن فدیه اقدام کرد<ref>المنیر، ج۱۰، ص۷۵، الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>. '''ب.''' بعضی گفتهاند که مقصود از اثخان در جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ}}﴾}}، قتل و تخویف است؛ به حدّی که کافران وحشت کنند و بر جنگیدن با مسلمانان جرأت نیابند و اینکه آیا قتل کافران در جنگ به این حد رسیده یا خیر به اجتهاد واگذار شد و [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} گمان کرد که قتل بهاندازه کافی انجام گرفته و اثخان تحقق یافته است؛ ولی در واقع چنین نبود و این خطا در اجتهاد حضرت بود<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۱۹۹.</ref>. بر اساس این نظریه، اجتهاد [[پیامبر]] بر تحقّق اثخان تعلّق گرفت؛ ولی این اجتهاد خطا بود. امّا حقیقت این است که اسیر گرفتن کار افرادی متخلّف از مسلمانان بوده و عتاب در آیه نیز متوجه آنها است<ref>المیزان، ج۹، ص۱۳۶ـ۱۳۹؛ مجمعالبیان، ج۴، ص۸۵۸ـ۸۵۹؛ نمونه، ج۷، ص۲۴۳ـ۲۴۷.</ref>. شاهد این مطلب، آیه بعدی است که برداشتن مجازات بزرگ را از مسلمانان تأکید میکند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}﴾}}؛ بنابراین، [[پیامبر]]{{صل}} در قتل و گرفتن فدیه مشورت نکرده تا اجتهاد کرده باشد یا اینکه در تحقّق و عدم تحقّق اثخان، اجتهادش به اثخان تعلّق گرفته باشد. ثانیاً اجتهاد در اثخان، اجتهاد در موضوع است و به اجتهاد در احکام ربطی ندارد<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#از آیات ۱ـ۱۰ سوره عبس اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} استفاده شده است. این آیات، سرزنش کسی است که اغنیا را بر ضعیفان مؤمن مقدّم میدارد. مؤمن یا خود اهل عمل صالح است یا دیگران را به عمل صالح دعوت میکند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى}}﴾}}<ref> و تو چه دانی، بسا او پاکیزگی یابد،یا در یاد گیرد و آن یادکرد، او را سود رساند؛ سوره عبس، آیه: ۳- ۴.</ref> آنگاه میفرماید: او باسرعت و ترسی از خدا بهسوی تو میآید؛ امّا تو از او غافل میشوی:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَأَمَّا مَن جَاءَكَ يَسْعَى وَهُوَ يَخْشَى فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى}}﴾}}<ref> و اما آنکه شتابان نزد تو آمد؛ در حالی که (از خدا) میهراسد؛ تو از وی به دیگری میپردازی؛ سوره عبس، آیه: ۸- ۱۰.</ref>. [[اهل سنت]] گفتهاند: شأن نزول این آیات، چگونگی برخورد [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} با [[عبداللّه بن ام مکتوم]] بوده است. وی بر [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و حضرت گروهی از قریش را به اسلام دعوت میفرمود. در همین حال، [[عبداللّه بن ام مکتوم]] سخن [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را قطع کرد و گفت: از معارف آنچه را خدا به تو تعلیم داد، برای من بیان کن و این جمله را با اصرار و تکرار بیان میکرد تا آن که حضرت ناراحت شد و با خود گفت: اکنون این بزرگان میگویند که پیروان این [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} فقط نابینایان و بردگان هستند؛ بدین سبب از او روی گرداند و به آنها توجه کرد و با آنها به سخنگفتن پرداخت<ref>الدرالمنثور، ج۸، ص۴۱۸.</ref>؛ سپس خداوند این سوره را نازل کرد و حضرت را مورد عتاب و ملامت قرار داد به صورتی که هرگاه [[پیامبر|پیغمبر]] او را میدید، میفرمود: مرحبا به کسی که پروردگارم بهسبب او مرا ملامت کرد<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴.</ref>. گفته شده که این آیات، بر اجتهاد [[پیامبر]] دلالت دارد؛ زیرا او براساس تقدیم اهم بر مهم، هدایت کافران را مقدّم داشته و این، خود اجتهاد است، زیرا تنها خدا از سرایر با خبر است و حضرت از ورای ظواهر خبر نداشت و بر او وحی هم نشدهبود. در عین حال، خداوند پیغمبرش را در اشتباه باقی نگذارد و او را از طریق [[وحی]]، متوجّه خطایش کرد<ref>التحریر والتنویر، ج۳۰، ص۱۱۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴ـ۵۵.</ref>. بعضی از مفسّران [[اهل سنت]] برای پاسخ به این پرسش که چرا خداوند [[پیغمبر]]{{صل}} را بهسبب تقدیم اهمّ سرزنش کرد، گفتهاند: اوّلاً ظاهر واقعه نشان میدهد که [[پیامبر|پیغمبر]] اغنیا را بر فقیران مقدّم داشته و ثانیاً حضرت به جهت بزرگی، شرف و انتساب به کافران، به آنان متمایل و از فرد نابینا متنفر بوده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴ـ۵۵.</ref>. در حقیقت، این توجیه، نفی ادّعای تقدیم اهمّ بر مهمّ و به فراموشی سپردن چیزی است که برای اثبات اجتهاد [[پیامبر]] گفته شدهاست. از نظر مفسّران [[شیعه]]، این آیات درباره [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} نیست؛ بلکه شأن نزول آیات مردی از بنیامیه است که در محضر [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} بوده و وقتی [[عبداللّه بن ام مکتوم]] وارد میشود، آن مرد اموی از وی فاصله گرفته، با حالت عبوس از او روی میگرداند<ref>مجمعالبیان، ج۱۰، ص۶۶۴؛ المیزان، ج۲۰، ص۲۰۳.</ref> ثانیاً بر فرض که این آیات به [[پیامبر|رسولاللّه]] مربوط باشد، مقدّم داشتن هدایت کافران بر سخن گفتن با مرد نابینا، اجتهاد اصطلاحی نیست. | #از آیات ۱ـ۱۰ سوره عبس اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} استفاده شده است. این آیات، سرزنش کسی است که اغنیا را بر ضعیفان مؤمن مقدّم میدارد. مؤمن یا خود اهل عمل صالح است یا دیگران را به عمل صالح دعوت میکند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى}}﴾}}<ref> و تو چه دانی، بسا او پاکیزگی یابد،یا در یاد گیرد و آن یادکرد، او را سود رساند؛ سوره عبس، آیه: ۳- ۴.</ref> آنگاه میفرماید: او باسرعت و ترسی از خدا بهسوی تو میآید؛ امّا تو از او غافل میشوی:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَأَمَّا مَن جَاءَكَ يَسْعَى وَهُوَ يَخْشَى فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى}}﴾}}<ref> و اما آنکه شتابان نزد تو آمد؛ در حالی که (از خدا) میهراسد؛ تو از وی به دیگری میپردازی؛ سوره عبس، آیه: ۸- ۱۰.</ref>. [[اهل سنت]] گفتهاند: شأن نزول این آیات، چگونگی برخورد [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} با [[عبداللّه بن ام مکتوم]] بوده است. وی بر [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و حضرت گروهی از قریش را به اسلام دعوت میفرمود. در همین حال، [[عبداللّه بن ام مکتوم]] سخن [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را قطع کرد و گفت: از معارف آنچه را خدا به تو تعلیم داد، برای من بیان کن و این جمله را با اصرار و تکرار بیان میکرد تا آن که حضرت ناراحت شد و با خود گفت: اکنون این بزرگان میگویند که پیروان این [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} فقط نابینایان و بردگان هستند؛ بدین سبب از او روی گرداند و به آنها توجه کرد و با آنها به سخنگفتن پرداخت<ref>الدرالمنثور، ج۸، ص۴۱۸.</ref>؛ سپس خداوند این سوره را نازل کرد و حضرت را مورد عتاب و ملامت قرار داد به صورتی که هرگاه [[پیامبر|پیغمبر]] او را میدید، میفرمود: مرحبا به کسی که پروردگارم بهسبب او مرا ملامت کرد<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴.</ref>. گفته شده که این آیات، بر اجتهاد [[پیامبر]] دلالت دارد؛ زیرا او براساس تقدیم اهم بر مهم، هدایت کافران را مقدّم داشته و این، خود اجتهاد است، زیرا تنها خدا از سرایر با خبر است و حضرت از ورای ظواهر خبر نداشت و بر او وحی هم نشدهبود. در عین حال، خداوند پیغمبرش را در اشتباه باقی نگذارد و او را از طریق [[وحی]]، متوجّه خطایش کرد<ref>التحریر والتنویر، ج۳۰، ص۱۱۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴ـ۵۵.</ref>. بعضی از مفسّران [[اهل سنت]] برای پاسخ به این پرسش که چرا خداوند [[پیغمبر]]{{صل}} را بهسبب تقدیم اهمّ سرزنش کرد، گفتهاند: اوّلاً ظاهر واقعه نشان میدهد که [[پیامبر|پیغمبر]] اغنیا را بر فقیران مقدّم داشته و ثانیاً حضرت به جهت بزرگی، شرف و انتساب به کافران، به آنان متمایل و از فرد نابینا متنفر بوده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴ـ۵۵.</ref>. در حقیقت، این توجیه، نفی ادّعای تقدیم اهمّ بر مهمّ و به فراموشی سپردن چیزی است که برای اثبات اجتهاد [[پیامبر]] گفته شدهاست. از نظر مفسّران [[شیعه]]، این آیات درباره [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} نیست؛ بلکه شأن نزول آیات مردی از بنیامیه است که در محضر [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} بوده و وقتی [[عبداللّه بن ام مکتوم]] وارد میشود، آن مرد اموی از وی فاصله گرفته، با حالت عبوس از او روی میگرداند<ref>مجمعالبیان، ج۱۰، ص۶۶۴؛ المیزان، ج۲۰، ص۲۰۳.</ref> ثانیاً بر فرض که این آیات به [[پیامبر|رسولاللّه]] مربوط باشد، مقدّم داشتن هدایت کافران بر سخن گفتن با مرد نابینا، اجتهاد اصطلاحی نیست. | ||
#از آیه ۲ سوره حشر جواز، بلکه در مواردی وجوب اجتهاد [[پیامبر]] استفاده شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۷۴ و ج۲۲، ص۱۹۷؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۳؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ }}﴾}}؛ زیرا [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} در عموم لزوم اعتبار داخل بوده و سید اولی الابصار است و این دلیل تعبّد او به اجتهاد است. پاسخ این است که این آیه به تفکر در امدادهای الهی مربوط میشود و به اجتهاد ربطی ندارد و بر فرض که بر وجوب اجتهاد دلالت کند، فقط شامل غیر [[نبی]]{{صل}} میشود؛ زیرا [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} بهدلیل دسترسی به [[وحی]]، به اجتهاد نیازی ندارد. | #از آیه ۲ سوره حشر جواز، بلکه در مواردی وجوب اجتهاد [[پیامبر]] استفاده شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۷۴ و ج۲۲، ص۱۹۷؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۳؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ }}﴾}}؛ زیرا [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} در عموم لزوم اعتبار داخل بوده و سید اولی الابصار است و این دلیل تعبّد او به اجتهاد است. پاسخ این است که این آیه به تفکر در امدادهای الهی مربوط میشود و به اجتهاد ربطی ندارد و بر فرض که بر وجوب اجتهاد دلالت کند، فقط شامل غیر [[نبی]]{{صل}} میشود؛ زیرا [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} بهدلیل دسترسی به [[وحی]]، به اجتهاد نیازی ندارد<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#استدلال دیگر، به آیه ۸۳ سوره نساء است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}}﴾}}<ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.</ref>. به گفته [[فخر رازی]] در این آیه خداوند مستنبطان و مجتهدان را ستوده است و [[انبیا]] به ستایش اَوْلی و سزاوارتراند<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۷.</ref>؛ پس آنها هم باید مجتهد باشند تا مشمول مدح خداوند قرار گیرند؛ ولی حق، عدم دلالت آیه بر اجتهاد نبی است؛ زیرا اوّلاً در کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ}}﴾}} ۲ احتمال وجود دارد که پیشتر گذشت؛ بنابراین، دلالت قطعی در آیه نیست که مستنبطان، [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} را هم شامل باشد<ref>المنار، ج۵، ص۲۹۹ـ۳۰۲.</ref> ثانیاً آیه به ابهامزدایی از شایعات مربوط است و به اجتهاد اصطلاحی ربطی ندارد. | #استدلال دیگر، به آیه ۸۳ سوره نساء است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}}﴾}}<ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.</ref>. به گفته [[فخر رازی]] در این آیه خداوند مستنبطان و مجتهدان را ستوده است و [[انبیا]] به ستایش اَوْلی و سزاوارتراند<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۷.</ref>؛ پس آنها هم باید مجتهد باشند تا مشمول مدح خداوند قرار گیرند؛ ولی حق، عدم دلالت آیه بر اجتهاد نبی است؛ زیرا اوّلاً در کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ}}﴾}} ۲ احتمال وجود دارد که پیشتر گذشت؛ بنابراین، دلالت قطعی در آیه نیست که مستنبطان، [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} را هم شامل باشد<ref>المنار، ج۵، ص۲۹۹ـ۳۰۲.</ref> ثانیاً آیه به ابهامزدایی از شایعات مربوط است و به اجتهاد اصطلاحی ربطی ندارد<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#از آیاتی که برای جواز اجتهاد [[انبیا]] استشهاد شده، آیه ۱ سوره مجادله است و شأن نزول آن زنی است که همسرش وی را ظهار کرده بود. زن به محضر [[پیامبر|رسول خدا]] آمد و از حضرت چارهجویی کرد و عرضه داشت که ای [[پیامبر|رسول خدا]]! به من رحم کن؛ زیرا من فرزندانی صغیر دارم. اگر آنها را به مرد بسپرم، ضایع میشوند و اگر همراه خودم باشند، گرسنه میمانند<ref>مجمعالبیان، ج۹، ص۳۷۱ـ۳۷۲؛ الکشاف، ج۴، ص۴۸۵.</ref>. [[پیامبر|پیغمبر]] در پاسخ فرمود: نظر من آن است که تو بر شوهرت حرام شدهای و در مورد حکم ظهار فتوای شخصی خود را بیان کرد و با آمدن حکم از جانب خداوند روشن شد که حضرت خطا کرده است و همین آیه نیز دلیل بر آن قرار داده شده که [[پیامبر|پیغمبر]] هرچند در اجتهاد خود خطا میکند، در آن ثابت نمیماند<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۵؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۵.</ref>. | #از آیاتی که برای جواز اجتهاد [[انبیا]] استشهاد شده، آیه ۱ سوره مجادله است و شأن نزول آن زنی است که همسرش وی را ظهار کرده بود. زن به محضر [[پیامبر|رسول خدا]] آمد و از حضرت چارهجویی کرد و عرضه داشت که ای [[پیامبر|رسول خدا]]! به من رحم کن؛ زیرا من فرزندانی صغیر دارم. اگر آنها را به مرد بسپرم، ضایع میشوند و اگر همراه خودم باشند، گرسنه میمانند<ref>مجمعالبیان، ج۹، ص۳۷۱ـ۳۷۲؛ الکشاف، ج۴، ص۴۸۵.</ref>. [[پیامبر|پیغمبر]] در پاسخ فرمود: نظر من آن است که تو بر شوهرت حرام شدهای و در مورد حکم ظهار فتوای شخصی خود را بیان کرد و با آمدن حکم از جانب خداوند روشن شد که حضرت خطا کرده است و همین آیه نیز دلیل بر آن قرار داده شده که [[پیامبر|پیغمبر]] هرچند در اجتهاد خود خطا میکند، در آن ثابت نمیماند<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۵؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۵.</ref>. | ||
*این استدلال نیز به جهاتی مخدوش است: | *این استدلال نیز به جهاتی مخدوش است: | ||
#در چگونگی پاسخ [[پیامبر|پیغمبر]] به آن زن نقل دیگری از طرق [[شیعه]] و [[اهل سنت|سنّی]] آمده است که من برای تو پاسخی ندارم تا آن که خداوند حکم تو را بیان کند و پرهیز دارم که از زورگویان باشم<ref>المیزان، ج۱۹، ص۱۸۱؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۶۵ـ۳۶۶.</ref>. این کلمه، کنایه از حکم نکردن به غیر ما انزل اللّه و پرهیز از اجتهاد به رأی است. | #در چگونگی پاسخ [[پیامبر|پیغمبر]] به آن زن نقل دیگری از طرق [[شیعه]] و [[اهل سنت|سنّی]] آمده است که من برای تو پاسخی ندارم تا آن که خداوند حکم تو را بیان کند و پرهیز دارم که از زورگویان باشم<ref>المیزان، ج۱۹، ص۱۸۱؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۶۵ـ۳۶۶.</ref>. این کلمه، کنایه از حکم نکردن به غیر ما انزل اللّه و پرهیز از اجتهاد به رأی است. | ||
#بر فرض آن که [[پیامبر|پیغمبر]] در پاسخ فرموده باشد: تو بر شوهرت حرام شدهای {{عربی|اندازه=150%|" ما أراک إلاّ حرّمت علیه"}}، باز بهمعنای خطای [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} در نظر نیست؛ زیرا آن حضرت اصل حرمت آن زن بر شوهر را بیان کرده، نه حرمت ابدی که در جاهلیت بوده است و نیز آنچه را خداوند بهصورت راههای رجوع در سوره مجادله فرموده، نفی نکرده است. به بیان دیگر، در جاهلیت، حرمت ابدی بهوسیله ظهار بوده است که با آیات سوره مجادله برداشته شده؛ ولی اصل حرمت زناشویی آن مرد ظهارکننده با زنش نفی نشده است؛ بنابراین، [[قرآن مجید]] پس از اصل حرمت، راههای حلّیت و رجوع به زن از جانب شوهر را بیان کرده و آنچه [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} فرموده بیان اصل حرمت است که در [[قرآن]] نفی نشده است. | #بر فرض آن که [[پیامبر|پیغمبر]] در پاسخ فرموده باشد: تو بر شوهرت حرام شدهای {{عربی|اندازه=150%|" ما أراک إلاّ حرّمت علیه"}}، باز بهمعنای خطای [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} در نظر نیست؛ زیرا آن حضرت اصل حرمت آن زن بر شوهر را بیان کرده، نه حرمت ابدی که در جاهلیت بوده است و نیز آنچه را خداوند بهصورت راههای رجوع در سوره مجادله فرموده، نفی نکرده است. به بیان دیگر، در جاهلیت، حرمت ابدی بهوسیله ظهار بوده است که با آیات سوره مجادله برداشته شده؛ ولی اصل حرمت زناشویی آن مرد ظهارکننده با زنش نفی نشده است؛ بنابراین، [[قرآن مجید]] پس از اصل حرمت، راههای حلّیت و رجوع به زن از جانب شوهر را بیان کرده و آنچه [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} فرموده بیان اصل حرمت است که در [[قرآن]] نفی نشده است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==اجتهاد در برابر نص== | ==اجتهاد در برابر نص== | ||
*یعنی مقدّم داشتن رأی شخصی، بر اساس اجتهادات ظنّی، بر فرمان خدا و [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام{{ع}}. علّت اصلی گرایش به اجتهاد رأی، بنا به گفته بعضی<ref>منابع اجتهاد، ص۸۲ـ۸۵ و ۲۶۰ـ۲۶۲.</ref>، از سویی توهّم محدودیت کتاب و سنّت نبوی در بیان احکام، و از سوی دیگر، نامحدود بودن حوادث و تغییر و تحوّل موضوعات بر اساس تحوّل زمان بوده است. این نظریه باطل است؛ زیرا آیات [[قرآن]] و روایات<ref>الکافی، ج۱، ص۵۹ـ۶۲.</ref> بیانکننده این حقیقت هستند که [[اسلام]] [[دین]] کامل است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ }}﴾}}<ref>سوره مائده، آیه: ۳.</ref> و هر آنچه لازم بوده در [[قرآن]] آمدهاست: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}﴾}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه:۸۹.</ref> و همه چیز نزد [[امام مبین]] وجود دارد و خداوند، چیزی را فرو نگذاشته است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ}}﴾}}<ref> و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نیز هیچ پرندهای که با دو بال خود میپرد، جز اینکه گروههایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده میشوند؛ سوره انعام، آیه: ۳۸.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ }}﴾}}<ref> ما خود، مردگان را زنده میگردانیم و هر چه را پیش فرستادهاند و آنچه را از آنان بر جای مانده است مینگاریم و هر چیزی را در نوشتهای روشنبر شمردهایم؛ سوره یس، آیه:۱۲.</ref> درست است که موضوعات در طول زمان در تغییرند؛ ولی [[قرآن]] و سنّت برای همه موضوعات، احکامی دارند که باید تفریع فروع و تطبیق حکم بر موضوع شود. حال با توجّه به اینکه نصّ کتاب و سنّت از جهت صدور و دلالت، لازمالاطاعه، و عمل به ظواهر نیز از ضروریات است، ممنوع بودن اجتهاد در برابر نصّ و ظاهر، از نظر فریقین مسلّم و قطعی میشود. | *یعنی مقدّم داشتن رأی شخصی، بر اساس اجتهادات ظنّی، بر فرمان خدا و [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام{{ع}}. علّت اصلی گرایش به اجتهاد رأی، بنا به گفته بعضی<ref>منابع اجتهاد، ص۸۲ـ۸۵ و ۲۶۰ـ۲۶۲.</ref>، از سویی توهّم محدودیت کتاب و سنّت نبوی در بیان احکام، و از سوی دیگر، نامحدود بودن حوادث و تغییر و تحوّل موضوعات بر اساس تحوّل زمان بوده است. این نظریه باطل است؛ زیرا آیات [[قرآن]] و روایات<ref>الکافی، ج۱، ص۵۹ـ۶۲.</ref> بیانکننده این حقیقت هستند که [[اسلام]] [[دین]] کامل است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ }}﴾}}<ref>سوره مائده، آیه: ۳.</ref> و هر آنچه لازم بوده در [[قرآن]] آمدهاست: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}﴾}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه:۸۹.</ref> و همه چیز نزد [[امام مبین]] وجود دارد و خداوند، چیزی را فرو نگذاشته است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ}}﴾}}<ref> و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نیز هیچ پرندهای که با دو بال خود میپرد، جز اینکه گروههایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده میشوند؛ سوره انعام، آیه: ۳۸.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ }}﴾}}<ref> ما خود، مردگان را زنده میگردانیم و هر چه را پیش فرستادهاند و آنچه را از آنان بر جای مانده است مینگاریم و هر چیزی را در نوشتهای روشنبر شمردهایم؛ سوره یس، آیه:۱۲.</ref> درست است که موضوعات در طول زمان در تغییرند؛ ولی [[قرآن]] و سنّت برای همه موضوعات، احکامی دارند که باید تفریع فروع و تطبیق حکم بر موضوع شود. حال با توجّه به اینکه نصّ کتاب و سنّت از جهت صدور و دلالت، لازمالاطاعه، و عمل به ظواهر نیز از ضروریات است، ممنوع بودن اجتهاد در برابر نصّ و ظاهر، از نظر فریقین مسلّم و قطعی میشود. | ||
*صحابه و تابعان در اجتهادات خود، تقدیم نصّ بر اجتهاد را لازم میدانستند و افرادی، مانند [[احمد حنبل]]، هر چه را مخالف نصّ بود، کنار میگذاشتند<ref>اعلام الموقعین، ج۱، ص۲۹ـ۳۰.</ref> و اساساً تقصیر در طلب نصّ را پیش از اجتهاد، گناه میشمردند<ref>الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۸.</ref>. برخی دیگر چون [[طوفی]] گفتهاند: در معاملات و سیاسات اگر مصالح با نصوص تعارض کرد و امکان جمع نبود، مصالح مقدّم خواهد شد<ref>الاصول العامه، ص۳۸۴ـ۳۸۵؛ انوار الاصول، ج۳، ص۶۰۲.</ref> در عین حال، برای بعضی از صحابه، مواردی از اجتهاد در برابر نصّ ثبت شده است<ref>ر.ک: النصوالاجتهاد.</ref>؛ مانند دستور خلیفه به قطع نکردن دست دزد در سال قحطی و گرسنگی <ref>موسوعةالعقاد، ج۵، ص۹۲۷ـ۹۲۸.</ref> و همچنین اجتهاد مقابل نصّ در متعه حج و متعه زنان. | *صحابه و تابعان در اجتهادات خود، تقدیم نصّ بر اجتهاد را لازم میدانستند و افرادی، مانند [[احمد حنبل]]، هر چه را مخالف نصّ بود، کنار میگذاشتند<ref>اعلام الموقعین، ج۱، ص۲۹ـ۳۰.</ref> و اساساً تقصیر در طلب نصّ را پیش از اجتهاد، گناه میشمردند<ref>الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۸.</ref>. برخی دیگر چون [[طوفی]] گفتهاند: در معاملات و سیاسات اگر مصالح با نصوص تعارض کرد و امکان جمع نبود، مصالح مقدّم خواهد شد<ref>الاصول العامه، ص۳۸۴ـ۳۸۵؛ انوار الاصول، ج۳، ص۶۰۲.</ref> در عین حال، برای بعضی از صحابه، مواردی از اجتهاد در برابر نصّ ثبت شده است<ref>ر.ک: النصوالاجتهاد.</ref>؛ مانند دستور خلیفه به قطع نکردن دست دزد در سال قحطی و گرسنگی <ref>موسوعةالعقاد، ج۵، ص۹۲۷ـ۹۲۸.</ref> و همچنین اجتهاد مقابل نصّ در متعه حج و متعه زنان. | ||
*پس از عصر صحابه نیز عدهای "اصحاب رأی" از اصل عدم جواز اجتهاد مقابل نصّ تخطّی، و بیش از حد به رأی اعتماد کردند. آنان براساس فکر خود، مسائلی را تفریع کرده، صُوَری را مفروضالوجود میگرفتند و برای آنها احکامی فرضی ثابت میکردند. | *پس از عصر صحابه نیز عدهای "اصحاب رأی" از اصل عدم جواز اجتهاد مقابل نصّ تخطّی، و بیش از حد به رأی اعتماد کردند. آنان براساس فکر خود، مسائلی را تفریع کرده، صُوَری را مفروضالوجود میگرفتند و برای آنها احکامی فرضی ثابت میکردند<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
*آیاتی که بر عدم جواز اجتهاد در برابر نصّ دلالت دارند فراوان هستند. به برخی از آنها اشاره میشود: | *آیاتی که بر عدم جواز اجتهاد در برابر نصّ دلالت دارند فراوان هستند. به برخی از آنها اشاره میشود: | ||
#'''آیه ۵۰ سوره قصص:''' در این آیه، خداوند نقطه مقابل پذیرش دستور خدا و رسول را، پیروی از هوای نفس قرار داده<ref>اعلام الموقعین، ج۱، ص۴۹.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}﴾}}<ref> پس اگر پاسخت را ندهند بدان که از خواهشها (ی نفس) شان پیروی میکنند و گمراهتر از آنکه بیرهنمودی از خداوند، از خواهش (نفس) خویش پیروی کند کیست؟ بیگمان خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمیکند؛ سوره قصص، آیه:۵۰.</ref>؛ سپس پیروی کننده از هوای نفس را در مقابل هدایت الهی، گمراهترین مردم بهشمار آورده است و در پایان، کسانی را که در برابر هدایت الهی از هوای نفس خود پیروی میکنند، ستمگر معرّفی میکند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}﴾}}. | #'''آیه ۵۰ سوره قصص:''' در این آیه، خداوند نقطه مقابل پذیرش دستور خدا و رسول را، پیروی از هوای نفس قرار داده<ref>اعلام الموقعین، ج۱، ص۴۹.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}﴾}}<ref> پس اگر پاسخت را ندهند بدان که از خواهشها (ی نفس) شان پیروی میکنند و گمراهتر از آنکه بیرهنمودی از خداوند، از خواهش (نفس) خویش پیروی کند کیست؟ بیگمان خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمیکند؛ سوره قصص، آیه:۵۰.</ref>؛ سپس پیروی کننده از هوای نفس را در مقابل هدایت الهی، گمراهترین مردم بهشمار آورده است و در پایان، کسانی را که در برابر هدایت الهی از هوای نفس خود پیروی میکنند، ستمگر معرّفی میکند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}﴾}}. | ||
#'''آیه ۲۶ سوره ص:''' خداوند در این آیه، خطاب به [[حضرت داوود]] میفرماید: ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم تا به حق داوری کنی؛ یعنی براساس [[وحی]] نازل شده از سوی خدا. نقطه مقابل آن، چیزی است که خدا نازل نکرده<ref>اعلامالموقعین، ج۱، ص۴۹.</ref>، از آن پیروی نکن که تو را از راه و حکم خدا گمراه میکند. روشن است که اجتهاد در مقابل نص، حکم بر طبق هوای نفس و در برابر چیزی است که خدا نازل کرده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ}}﴾}} و سزای چنین کسانی عذاب شدید الهی است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ}}﴾}}. | #'''آیه ۲۶ سوره ص:''' خداوند در این آیه، خطاب به [[حضرت داوود]] میفرماید: ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم تا به حق داوری کنی؛ یعنی براساس [[وحی]] نازل شده از سوی خدا. نقطه مقابل آن، چیزی است که خدا نازل نکرده<ref>اعلامالموقعین، ج۱، ص۴۹.</ref>، از آن پیروی نکن که تو را از راه و حکم خدا گمراه میکند. روشن است که اجتهاد در مقابل نص، حکم بر طبق هوای نفس و در برابر چیزی است که خدا نازل کرده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ}}﴾}} و سزای چنین کسانی عذاب شدید الهی است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ}}﴾}}<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#'''آیات ۱۸ـ۱۹، سوره جاثیه:''' خداوند میفرماید: ما تو را به شریعت و آیین حق قرار دادیم. از آن پیروی کن و از هوسهای کسانی که آگاهی ندارند، پیروی مکن: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوسهای کسانی که (چیزی) نمیدانند پیروی مکن؛ سوره جاثیه، آیه:۱۸.</ref>؛ سپس میفرماید: آنها هرگز نمیتوانند تو را در برابر خدا بینیاز کنند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّهُمْ لَن يُغْنُوا عَنكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ}}﴾}}<ref> بیگمان آنان در برابر (عذاب) خداوند هرگز چیزی را از تو باز نمیتوانند داشت و ستمگران، دوستان یکدیگرند و خداوند دوست پرهیزگاران است؛ سوره جاثیه، آیه: ۱۹.</ref>. خداوند در این آیه امر را بین پیروی از شریعت الهی و عمل طبق آن یا پیروی از هواهای ناآگاهان دایر کرده و بدیهی است که اجتهاد در برابر نصّ همان پیروی از هواهای ناآگاهان است که خدای متعالی از آن نهیکرده است<ref>اعلامالموقعین، ج۱، ص۵۰.</ref>. نظیر این آیات، آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ }}﴾}}<ref> از آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید و جز وی از سرورانی (دیگر) پیروی نکنید؛ اندک پند میپذیرید؛ سوره اعراف، آیه: ۳.</ref>است که در آن، پیروی از کتاب و سنّت واجب، و نقطه مقابل آن که پیروی از اولیای دیگر است، محکوم شده است. | #'''آیات ۱۸ـ۱۹، سوره جاثیه:''' خداوند میفرماید: ما تو را به شریعت و آیین حق قرار دادیم. از آن پیروی کن و از هوسهای کسانی که آگاهی ندارند، پیروی مکن: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوسهای کسانی که (چیزی) نمیدانند پیروی مکن؛ سوره جاثیه، آیه:۱۸.</ref>؛ سپس میفرماید: آنها هرگز نمیتوانند تو را در برابر خدا بینیاز کنند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّهُمْ لَن يُغْنُوا عَنكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ}}﴾}}<ref> بیگمان آنان در برابر (عذاب) خداوند هرگز چیزی را از تو باز نمیتوانند داشت و ستمگران، دوستان یکدیگرند و خداوند دوست پرهیزگاران است؛ سوره جاثیه، آیه: ۱۹.</ref>. خداوند در این آیه امر را بین پیروی از شریعت الهی و عمل طبق آن یا پیروی از هواهای ناآگاهان دایر کرده و بدیهی است که اجتهاد در برابر نصّ همان پیروی از هواهای ناآگاهان است که خدای متعالی از آن نهیکرده است<ref>اعلامالموقعین، ج۱، ص۵۰.</ref>. نظیر این آیات، آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ }}﴾}}<ref> از آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید و جز وی از سرورانی (دیگر) پیروی نکنید؛ اندک پند میپذیرید؛ سوره اعراف، آیه: ۳.</ref>است که در آن، پیروی از کتاب و سنّت واجب، و نقطه مقابل آن که پیروی از اولیای دیگر است، محکوم شده است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#'''آیه۶۴ـ۶۵، سوره نساء:''' خداوند میفرماید: ما پیامبران را فرستادیم تا به اذن الهی، اطاعت شوند. سوگند به پروردگارت که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر آن که در اختلاف خود، تو را به داوری بطلبند؛ آن گاه از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا}}﴾}}<ref> و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو میآمدند و از خداوند آمرزش میخواستند و پیامبر برای آنان آمرزش میخواست خداوند را توبهپذیر بخشاینده مییافتند؛ سوره نساء، آیه: ۶۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا }}﴾}}<ref> پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه: ۶۵.</ref> این آیه هرگونه اجتهاد در مقابل نصّ [[پیامبر]]{{صل}} و هر نوع اظهار عقیده را در مواردی که حکم صریح از طرف خدا و [[پیامبر]]{{صل}} درباره آن رسیده باشد، نفی میکند؛ بنابراین، اگر تاریخ اسلام نشان میدهد که بعضی افراد در برابر حکم خدا و [[پیامبر]]{{صل}} اجتهاد یا اظهار نظر میکردند و بهطور مثال میگفتند: [[پیامبر]] چنین گفته و ما چنین میگوییم، باید بپذیریم که عمل آنها برخلاف صریح آیه است<ref>نمونه، ج۳، ص۴۵۶.</ref>. این آیه عام است و حکم خدا و رسول را در همه چیز، حجّت و واجبالاتّباع میداند<ref>المیزان، ج۴، ص۴۰۴.</ref>. | #'''آیه۶۴ـ۶۵، سوره نساء:''' خداوند میفرماید: ما پیامبران را فرستادیم تا به اذن الهی، اطاعت شوند. سوگند به پروردگارت که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر آن که در اختلاف خود، تو را به داوری بطلبند؛ آن گاه از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا}}﴾}}<ref> و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو میآمدند و از خداوند آمرزش میخواستند و پیامبر برای آنان آمرزش میخواست خداوند را توبهپذیر بخشاینده مییافتند؛ سوره نساء، آیه: ۶۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا }}﴾}}<ref> پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه: ۶۵.</ref> این آیه هرگونه اجتهاد در مقابل نصّ [[پیامبر]]{{صل}} و هر نوع اظهار عقیده را در مواردی که حکم صریح از طرف خدا و [[پیامبر]]{{صل}} درباره آن رسیده باشد، نفی میکند؛ بنابراین، اگر تاریخ اسلام نشان میدهد که بعضی افراد در برابر حکم خدا و [[پیامبر]]{{صل}} اجتهاد یا اظهار نظر میکردند و بهطور مثال میگفتند: [[پیامبر]] چنین گفته و ما چنین میگوییم، باید بپذیریم که عمل آنها برخلاف صریح آیه است<ref>نمونه، ج۳، ص۴۵۶.</ref>. این آیه عام است و حکم خدا و رسول را در همه چیز، حجّت و واجبالاتّباع میداند<ref>المیزان، ج۴، ص۴۰۴.</ref>. | ||
#'''آیه۱۰۵ سوره آلعمران:''' {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ }}﴾}}<ref> و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهانها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۰۵.</ref>؛ مانند کسانی نباشید که پراکنده شده، اختلاف کردند، پس از آنکه نشانهها و بینات<ref>مجمعالبیان، ج۲، ص۸۰۷.</ref> به آنان رسید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ}}﴾}}. مقصود از بینات ادلّه است<ref>التبیان، ج۲، ص۵۵۰.</ref>؛ یعنی آنچه طریق به حکم خداوند است و دلیل، شامل نص و ظاهر میشود. و چون اجتهاد مقابل نصّ و ظاهر، مقابل بینات است باطل است. | #'''آیه۱۰۵ سوره آلعمران:''' {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ }}﴾}}<ref> و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهانها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۰۵.</ref>؛ مانند کسانی نباشید که پراکنده شده، اختلاف کردند، پس از آنکه نشانهها و بینات<ref>مجمعالبیان، ج۲، ص۸۰۷.</ref> به آنان رسید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ}}﴾}}. مقصود از بینات ادلّه است<ref>التبیان، ج۲، ص۵۵۰.</ref>؛ یعنی آنچه طریق به حکم خداوند است و دلیل، شامل نص و ظاهر میشود. و چون اجتهاد مقابل نصّ و ظاهر، مقابل بینات است باطل است<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
#آیه ۵۹ سوره نساء: این آیه، به اطاعت از خدا و رسول و اولیالامر{{عم}} و رجوع به خدا و رسول در موارد اختلاف و تنازع مربوط است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.</ref> از این آیه استفاده میشود که در احکام دینی باید به خدا و رسول او و اولیالامر مراجعه کرد، نه به اجتهاد مقابل نص و هیچکس حقّ تغییر آنچه خدا و رسول و اولیالامر بیان کردهاند، ندارد<ref>المیزان، ج۴، ص۳۸۷.</ref>. | #آیه ۵۹ سوره نساء: این آیه، به اطاعت از خدا و رسول و اولیالامر{{عم}} و رجوع به خدا و رسول در موارد اختلاف و تنازع مربوط است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.</ref> از این آیه استفاده میشود که در احکام دینی باید به خدا و رسول او و اولیالامر مراجعه کرد، نه به اجتهاد مقابل نص و هیچکس حقّ تغییر آنچه خدا و رسول و اولیالامر بیان کردهاند، ندارد<ref>المیزان، ج۴، ص۳۸۷.</ref>. | ||
#در آیات ۶۶ سوره آلعمران و ۳۳ سوره اعراف از احتجاج بدون آگاهی و از قول به غیر علم، نهی شده<ref>اعلام الموقعین، ج۲، ص۲۸۰؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۷۶۹.</ref> و اجتهاد مقابل نص، قول به غیر علم است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> هان! شما همان کسانید که در آنچه بدان دانشی داشتید چون و چرا کردید؛ (دیگر) چرا در آنچه بدان دانشی ندارید چون و چرا میکنید؟ و خداوند میداند و شما نمیدانید؛ سوره آل عمران، آیه: ۶۶.</ref> | #در آیات ۶۶ سوره آلعمران و ۳۳ سوره اعراف از احتجاج بدون آگاهی و از قول به غیر علم، نهی شده<ref>اعلام الموقعین، ج۲، ص۲۸۰؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۷۶۹.</ref> و اجتهاد مقابل نص، قول به غیر علم است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> هان! شما همان کسانید که در آنچه بدان دانشی داشتید چون و چرا کردید؛ (دیگر) چرا در آنچه بدان دانشی ندارید چون و چرا میکنید؟ و خداوند میداند و شما نمیدانید؛ سوره آل عمران، آیه: ۶۶.</ref> | ||
#در آیات ۱۱۵ـ۱۱۶ سوره نحل، ابتدا محرمات الهی را بیان کرده، سپس فرموده: اگر کسی به دروغ حکم به حلال بودن و حرام بودن چیزی کند و بدعت گذارد، بر خداوند افترا زده است<ref>اعلام الموقعین، ج۲، ص۲۸۰ـ۲۸۱؛ مجمعالبیان، ج۶، ص۶۰۲.</ref> و اجتهاد در برابر نصّ، در حقیقت افترا بر خداوند است. | #در آیات ۱۱۵ـ۱۱۶ سوره نحل، ابتدا محرمات الهی را بیان کرده، سپس فرموده: اگر کسی به دروغ حکم به حلال بودن و حرام بودن چیزی کند و بدعت گذارد، بر خداوند افترا زده است<ref>اعلام الموقعین، ج۲، ص۲۸۰ـ۲۸۱؛ مجمعالبیان، ج۶، ص۶۰۲.</ref> و اجتهاد در برابر نصّ، در حقیقت افترا بر خداوند است. | ||
#از آیه ۳۶ سوره احزاب استفاده میشود که همه مؤمنان به پیروی از حکم خدا و رسول او ملزم هستند و در برابر آن هیچگونه اختیاری از خود ندارند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا }}﴾}}<ref> و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است؛ سوره احزاب، آیه: ۳۶.</ref>. در این آیه معصیت و تخلف از امر خدا و رسول را نشانه گمراهی انسان میداند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا }}﴾}}. از آیه به خوبی استفاده میشود که اعتماد به نظر خود و دیگران در برابر حکم خدا و رسول نشان گمراهی قطعی و بهطور مسلّم حرام است و مؤمنان حق ندارند در برابر خواسته خدا و رسول او، خواسته دیگری را برگزینند<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۵، ص۲۱۱؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۶۴؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۲۱.</ref> و روشن است که اجتهاد در برابر نصّ، چیزی جز اختیار خواسته خود یا دیگران در برابر حکم خدا و رسول و اولیالامر نخواهد بود. | #از آیه ۳۶ سوره احزاب استفاده میشود که همه مؤمنان به پیروی از حکم خدا و رسول او ملزم هستند و در برابر آن هیچگونه اختیاری از خود ندارند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا }}﴾}}<ref> و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است؛ سوره احزاب، آیه: ۳۶.</ref>. در این آیه معصیت و تخلف از امر خدا و رسول را نشانه گمراهی انسان میداند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا }}﴾}}. از آیه به خوبی استفاده میشود که اعتماد به نظر خود و دیگران در برابر حکم خدا و رسول نشان گمراهی قطعی و بهطور مسلّم حرام است و مؤمنان حق ندارند در برابر خواسته خدا و رسول او، خواسته دیگری را برگزینند<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۵، ص۲۱۱؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۶۴؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۲۱.</ref> و روشن است که اجتهاد در برابر نصّ، چیزی جز اختیار خواسته خود یا دیگران در برابر حکم خدا و رسول و اولیالامر نخواهد بود<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.</ref>. | ||
==نقش اجتهاد و جایگاه منابع آن== | ==نقش اجتهاد و جایگاه منابع آن== | ||
خط ۱۳۸: | خط ۱۴۹: | ||
#'''سنت:''' مجتهد آگاه به زمان میتواند با اشراف بر روایات و سیره [[پیامبر]] و [[امامان]]، هم جزئیات مسائل روزمره را عیناً کشف کند و هم موارد مشابه را انطباق دهد. یعنی با کشف ملاک احکام و انطباق آن بر مسائل جدید میتوان پاسخگوی مسائل جدید بود. | #'''سنت:''' مجتهد آگاه به زمان میتواند با اشراف بر روایات و سیره [[پیامبر]] و [[امامان]]، هم جزئیات مسائل روزمره را عیناً کشف کند و هم موارد مشابه را انطباق دهد. یعنی با کشف ملاک احکام و انطباق آن بر مسائل جدید میتوان پاسخگوی مسائل جدید بود. | ||
#'''عقل:''' عقل اولاً بهعنوان منبعی معرفتی، میتواند به اثبات و تبیین برخی از معارف جدید بپردازد. ثانیاً با استفاده از اصول و کلیات سایر منابع (قرآن و سنت) میتواند نیازهای متغیر را برطرف کند<ref>[[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[ انسانشناسی (کتاب)|انسانشناسی]]، ص:۱۸۹.</ref>. | #'''عقل:''' عقل اولاً بهعنوان منبعی معرفتی، میتواند به اثبات و تبیین برخی از معارف جدید بپردازد. ثانیاً با استفاده از اصول و کلیات سایر منابع (قرآن و سنت) میتواند نیازهای متغیر را برطرف کند<ref>[[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[ انسانشناسی (کتاب)|انسانشناسی]]، ص:۱۸۹.</ref>. | ||
==منابع== | |||
* [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲''']]؛ | |||
* [[پرونده:1368921.jpg|22px]] [[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسانشناسی (کتاب)|'''انسانشناسی (کتاب)''']]؛ | |||
==پانویس== | |||
{{یادآوری پانویس}} | |||
{{پانویس2}} | |||
[[رده:مدخلهای درجه دو دانشنامه]] | |||
[[رده:اجتهاد]] |
نسخهٔ ۱۳ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۴۰
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اجتهاد (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
- اجتهاد: استنباط احکام و وظایف عملی از ادله و اصول[۱].
واژهشناسی لغوی
- اجتهاد بهمعنای عام، بین فقیهان شیعه و اهل سنت، که برای آن تعاریف مختلفی شده است؛ برخی آن را بهکارگیری نهایت کوشش برای تحصیل ظن به حکم شرعی[۴] یا تحصیل حجت بر حکم شرعی یا تعیین وظیفه عملی دانستهاند[۵]. برخی دیگر اجتهاد را تلاشی علمی و روشمند جهت استنباط و استخراج حجت بر وظایف شرعی مربوط به موضوعات و پدیدههای فرعی، از اصول و قواعد و منابع شرعی و عقلی میدانند[۶]. کاربرد واژه اجتهاد در ملکه استنباط حکمشرعی و توان بر استنباط، بسیار رایج است[۷]. و کلمه مجتهد با همین نگرش، بر فقیه اطلاق میشود؛ بنابراین، مجتهد کسی است که واجد ملکه استنباط باشد؛ هر چند بالفعل به استنباط نپردازد. اجتهاد، چه از نوع ملکه استنباط و چه بهمعنای فعلیت آن، به ۲ قسم "اجتهاد مطلق و تجزّی در اجتهاد" تقسیم میشود[۸][۹].
- اجتهاد بهمعنای خاص، که تنها در میان فقیهان اهل سنت مطرح است. این اصطلاح مرادف با رأی و عبارت از نوعی تشریع و جعل قانون از سوی فقیه در موارد فقدان نص و مصداق روشن آن قیاس است[۱۰]؛بلکه شافعی آن را مرادف قیاس میداند[۱۱]. شیعه به جهت غنای فرهنگی و برخوردار بودن از روایات امامان(ع) که ابواب گوناگون فقه را پوشش داده، خود را از اجتهاد بهمعنای خاص، بینیاز میداند ولی اجتهاد بهمعنای عام را که در عصر معصومان نیز میان اصحاب ایشان رواج داشته، میپذیرد. به نظر برخی از فقیهان شیعه، اگر بعضی از منابع اجتهاد، مانند قیاس، از حوزه اجتهاد نظری حذف گردد، تعریف اجتهاد در میان شیعه و اهل سنت یکی میشود؛ چون اجتهاد بر اعتباراتی نظری مبتنی است که بیشتر از ظاهر نصوص مستفاد نیست[۱۲][۱۳].
اجتهاد در قرآن
- واژه اجتهاد در قرآن نیامده؛ ولی میتوان واژه قرآنی "تفقه" را قریب به آن دانست؛ زیرا فقه در لغت بهمعنای فهم[۱۴] یا فهم دقیق[۱۵] است و در اصطلاح، بهمعنای فهم دین و شرع بهکار میرود. فقه اکبر[۱۶] و تفقّه همان فهم دقیق معارف دینی است، اعم از اصول و فروع[۱۷] و سنن یا آنچه به قرآن و علوم قرآن مربوط باشد[۱۸]؛ ولی امروزه فقه را خصوص علم به احکام عملی براساس ادله تفصیلی میدانند[۱۹]. با این تعریف، علم مقلّد به فتوای مجتهد از گردونه بحث خارج است[۲۰].
اهمیت اجتهاد
- اسلام مکتبی جامع و منطبق با سرشت آدمی است که در همه عصرها قدرت پاسخگویی به نیازهای انسان را دارد. آموزههای اسلامی در ۳ بُعد عقاید، اخلاق و احکام خلاصه میشود. این تعالیم هر کدام در حوزه خود نیازهای انسان را تأمین و هدایت او را تضمین میکنند. فقه و احکام آن در مقام عمل متکفّل شناخت راه صحیح از سقیم و تبیین کننده عمل خوب از بد، براساس مصالح و مفاسد است.
- هر انسانی به حکم عبودیت و بندگی، در برابر احکام الهی مسؤولیت دارد و باید رفتار خود را در همه مراحل زندگی با قوانین و دستورهای الهی هماهنگ سازد؛ ازاینرو لازم است موضع عملی خویش را در برابر هر رویدادی براساس خواست شارع مقدّس تعیین کند.
- انجام تکالیف، جز با معرفت و شناخت ممکن نیست، و یگانه راه شناخت و معرفت تکالیف ـ باتوجه به صعوبت احتیاط در همه امور ـ اجتهاد و فقاهت است. اگر احکام شرعی در همه موضوعات، روشن بود، هر مکلّفی میتوانست حکم را به سادگی شناسایی کند و عمل خویش را بر آن منطبق سازد و نیازی به کاوش و تحقیق نداشت؛ ولی عواملی گوناگون از جمله فاصله زمانی ما با زمان تشریع و نقش علوم گوناگون دیگر، سبب ابهام در شناخت احکام شده است و همین امر سبب پیدایش و گسترش علم فقه شده تا با استنباط و اجتهاد، احکام و وظایف مکلّفان مشخّص شود و آنان بتوانند اعمال خود را در عبادات، معاملات، سیاسات و امور کیفری بر شریعت منطبق سازند و چون این کار، امری نظری و نیازمند صرف وقت برای تعلّم است و اگر همه افراد به تحصیل ملکه اجتهاد و فقاهت بپردازند، نظام معیشتی جامعه مختل میشود، تنها گروهی به آن اقدام میکنند و دیگران به آنان مراجعه و احکام را از آنان فرامیگیرند.
در سایر علوم نیز چنین است که برای رفع نیاز جامعه افرادی با صرف وقت و تعلیم و تعلّم، نیازهای همنوعان خود را برطرف میسازند و مردم نیز در رشتههای غیر تخصّصی خود به متخصّص آن مراجعه میکنند، تا آنجا که رجوع غیرمتخصّص به متخصّص، سیره عقلایی شناخته شده است[۲۱].
تاریخ اجتهاد
- تاریخ اجتهاد را به ۳ عصر میتوان تقسیم کرد: عصر تشریع، عصر حضور امامان(ع) و عصر غیبت.
- اجتهاد در عصر تشریع: مقصود از عصر تشریع، زمان حیات پیغمبر(ص) و هنگام دریافت وحی است. در این عصر، احکام الهی به وسیله قرآن و سنّت بیان شده است. آیه ﴿﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾﴾[۲۲] بر جواز و وجود اجتهاد در این عصر دلالت دارد[۲۳]؛ هرچند برخی، با استدلال به امکان تحصیل یقین به احکام از طریق وحی، اجتهاد در این عصر را جایز نمیدانند[۲۴][۲۵].
- اجتهاد در عصر حضور امامان(ع): عصمت امامان(ع) تبعیت از سنّت آنان را واجب میکند و براساس این اعتقاد، فقه شیعه پویا و غنی است. در این عصر، چنانکه در برخی از روایات نیز آمده، شیعیان با تشویق امامان(ع) به اجتهاد صحیح روی آوردند[۲۶] و امامان(ع) برای حفظ مواریث فقهی و کلامی، ضمن تأکید بر اجتهاد، پیروان خود را از خلط آرای شخصی با احادیث، بازداشتند، و بر حفظ، کتابت و نقل صحیح آن ترغیب کرده[۲۷]، همزمان، اجتهادات فقیهان اهل سنت را که بر اساس قیاس و استحسان و اجتهاد به رأی بوده، مردود دانستهاند[۲۸][۲۹].
- اجتهاد در عصر غیبت: در حدیثی، امام زمان(ع) مرجع دستیابی اهل دین به احکام، در عصر غیبت را فقیهان میداند[۳۰]. با توجّه به این بیان، رهبری فکری و مرجعیت دینی در عصر غیبت از امامان(ع) به فقیهان جامع شرایط سپرده شده است[۳۱].
- در عصر غیبت، اجتهاد فراز و نشیبها و تطوراتی را پشت سر گذاشته است:
- مرحله جمعآوری و تنظیم احادیث و تألیف کتابهای فقهی بهصورت روایی با حذف سند[۳۲]؛ کتابهایی نظیر مقنع شیخ صدوق و مقنعه شیخ مفید و نهایه شیخ به همین شکل تألیف شد.
- مرحله کمال اجتهاد و تدوین مستقلّ کتابهای فقهی نظیر مبسوط شیخ طوسی.
- رکود اجتهاد در فقه شیعه. در این مرحله، اجتهاد شیعه از پویایی و حرکت بازایستاد و با اثرپذیری غالب فقیهان از آرای شیخ طوسی، اجتهاد در عمل تعطیل شد.
- مرحله حرکت و رشد مجدّد اجتهاد.
- پیدایش اخباریگری که انزوای اجتهاد مبتنی بر اصول را سبب شد.
- مرحله احیای دوباره اجتهاد و افول تفکر اخباریگری[۳۳].
مقدمات اجتهاد
- اجتهاد در عصر حضور، بر استفاده حکم از کلام پیامبر(ص) و امامان(ع) اطلاق میشد؛ ازاینرو بر فراگیری علوم پیشنیاز متوقف نبود؛ ولی در عصر غیبت، بر شناخت مجموعهای از علوم، مانند: صرف، نحو، لغت، منطق، رجال، اصول و آشنایی با کتاب و سنّت و محاورات عرفی و... موقوف است. در مقدار لازم هر یک از این علوم پیشنیاز بحث است[۳۴]؛ ولی در حقیقت اجتهاد، که همان ردّ فرع به اصل است، تفاوتی میان عصر حضور و عصر غیبت نیست[۳۵][۳۶].
وجوب تحصیل اجتهاد
- در فقه گفته شده که تحصیل ملکه اجتهاد و نیز استنباط احکام بر مکلّفان واجب است و این وجوب نه به جهت لزوم تطبیق عمل شخص مکلّف بر شریعت است، زیرا وی میتواند مقلّد یا محتاط باشد، بلکه به جهت زنده نگه داشتن شریعت و احکام آن است؛ بدین سبب این وجوب، کفایی است؛ یعنی در هر زمان گروهی باید به آن اقدام کنند و در این صورت تکلیف از دیگران ساقط میشود. برای وجوب تحصیل اجتهاد، به آیاتی از قرآن استدلال شده است:
- آیه نَفْر: خداوند متعالی میفرماید: چرا از هر گروهی از مؤمنان، طایفهای کوچ نمیکنند، تا از دین آگاهی یابند و هنگام بازگشت بهسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید از مخالفت فرمان پروردگار بترسند، و خودداری کنند!﴿﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾﴾[۳۷]. کلمه ﴿﴿ لَوْلاَ ﴾﴾ برای تحضیض و تحریک است و از آن لزوم و وجوب کوچ برای تحصیل علم، استفاده میشود. از تعبیر ﴿﴿مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ﴾﴾ نیز کفایی بودن این وجوب فهمیده میشود [۳۸]. عقل نیز به وجوب کفایی حکم میکند؛ زیرا اگر همه مردم در همه امور، احتیاط را شیوه کار خویش قرار دهند یا به دنبال استدلالهای فقهی احکام بروند، نظام زندگی مختلّ خواهد شد؛ از اینرو، عقل، وجوب اجتهاد را بهصورت طریقی برای تحقّق امتثال احکام الهی، بر برخی از مردم لازم میبیند[۳۹][۴۰].
- آیات ۱۷ـ۱۸ سوره زمر: خداوند در این آیه، هدف از شنیدن آرا و انظار را دستیابی به بهترین آنها و پیروی "در مقام اعتقاد و عمل[۴۱]" قرار داده است: ﴿﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ﴾﴾[۴۲]، و این جز با استدلال و اجتهاد حاصل نمیشود[۴۳]؛ ولی استفاده وجوب اجتهاد از این آیات دشوار است؛ زیرا صرفاً بر ترغیب دلالت میکند؛ افزون بر آن که دستیابی به بهترین آرا، تنها با اجتهاد تحقق پیدا نمیکند؛ بلکه بهگونهای دیگر نیز میسّر است[۴۴].
- آیات ۱۶۸ـ۱۷۰ سوره بقره: خداوند در این آیات با سیاق واحد، ابتدا از پیروی شیطان و سپس از تقلید کورکورانه پدران منع کرده و این نشان میدهد که بین پیروی از شیطان و تقلید کورکورانه فرقی نیست. به تعبیر فخررازی، آیات پیشین قویترین دلیل بر وجوب اجتهاد و نظر است[۴۵]؛ ولی این آیه نیز بر وجوب اجتهاد دلالت نمیکند؛ زیرا میگوید: اگر میخواهید نظری ارائه دهید، باید بیدلیل نباشد؛ امّا اینکه بهطور حتم باید نظر داد یا نه، از آیه استفاده نمیشود. در مرحله عمل نیز انسان میتواند با احتیاط یا تقلید از فقیه اعلم، بهواقع برسد؛ بدون آن که به اجتهاد و نظر نیازی داشته باشد؛ زیرا آنچه آیه نفی میکند، تقلید کورکورانه است، نه عمل به احتیاط یا تقلید آگاهانه و عقلایی[۴۶].
- از جمله آیاتی که برای وجوب اجتهاد به آن تمسّک شده، آیه ۸۳ سوره نساء است: ﴿﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾﴾[۴۷] در این آیه از افشای آنچه به امور مسلمانان تعلّق دارد نهی میکند و دستور میدهد که آن امر باید به صاحبان بصیرت ارجاع داده شود که امکان تحقیق و استنباط از مصادر برای آنها فراهم است، تا تدبیر کنند که آیا افشای آن به صلاح مسلمانان هست یا نه[۴۸] در اینکه مراد از ﴿﴿الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ﴾﴾ چیست و مستنبطان چه کسانی هستند، ۲ احتمال وجود دارد: الف. مقصود، رسول خدا(ص) و اماماناند(ص)[۴۹]. ولی با توجّه به اینکه آنان به احکام علم دارند و اجتهاد درباره آنان معنا ندارد، آیه به اجتهاد ربطی نخواهد داشت، مگر بنابر نظر اهل سنت که اولواالامر در آیه را اهل علم و فقه ملازم با پیغمبر(ص) دانسته و نیز بنابر نظر بیشتر آنها که به اجتهاد پیامبر(ص) معتقد هستند[۵۰]. ب. مقصود، مراجعهکنندگان به رسول خدا(ص) و اولواالامر است؛ بدین معنا که موضوعات را به کتاب و سنّت "رسول و اولیالامر" ارجاع، و از طریق آنها استنباط حاصل شود[۵۱]. در این صورت، استنباط معنای اصطلاحی خود را خواهد داشت. این نظر را کلمه ﴿﴿لَعَلِمَهُ﴾﴾ نیز تأیید میکند که لازمه آن، جهل پیش از استنباط است و پیغمبر(ص) و امام(ع) از آن بدورند[۵۲]. دلالت این آیه نیز ناتمام است؛ زیرا اوّلاً آیه بر فرض تصمیم به اظهارنظر، مراجعه به کتاب و سنّت را لازم میکند؛ پس وجوب اجتهاد از آیه استفاده نمیشود. ثانیاً آیه به پخش شایعات درباره پیروزی یا شکست مسلمانان در جنگ مربوط است[۵۳][۵۴].
حجیت فتوای مجتهد
- فقیهان در حجّیت فتوای مجتهد بر فرد عامی، به آیاتی استدلال کردهاند:
- ﴿﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾﴾[۵۵] خداوند در این آیه، با کلمه ﴿﴿لَوْلاَ﴾﴾ مؤمنان را برانگیخته است که باید گروهی از ایشان در دین تفقّه و پس از بازگشت، دیگران را انذار کنند؛ سپس برای این انذار واجب، غایتی را ذکر کرده و آن ترس انذارشدگان از مخالفت است. اگر غایت و غرضِ عملی واجب، "تفقّه در دین و انذار قوم" فعلی از افعال اختیاری انسان "برحذر بودن قوم از مخالفت" باشد، متفاهم عرفی آن کلام، این است که آن عمل هم، واجب است و لازمه وجوب تحذیر از مخالفت، حجّیت و اعتبار قول منذِر و بیم دهنده است و هنگامی که مجتهد به وجوب یا حرمت عملی فتوا میدهد، مدلول التزامی آن این است که در ترک عملِ واجب یا انجام عملِ حرام مجازات وجود دارد؛ پس نفسِ افتا، مصداق انذار و بیم دادن میشود، و خوف عملی مکلّف، آن است که واجب را بیاورد و حرام را ترک کند. وقتی خداوند میفرماید: بر انذار شده لازم است از مخالفت خودداری کند، مدلول التزامی آن، حجّیت و اعتبار فتوا و گزارش فقیه از احکام الهی است. این ادّعا که لزوم خودداری از مخالفت، مختصّ مورد حصول قطع یا اطمینان برای شخص تحذیر شده است[۵۶]، با ظاهر آیه مخالف است؛ زیرا در آیه، لزوم حذر و خوف، به حصول قطع یا اطمینان مقید نشده است[۵۷]. بعضی گفتهاند: این آیه بر جواز رجوع عامی به مجتهد دلالت دارد؛ در عین حال ممکن است انذار، سبب نظر و اندیشه در ادلّه باشد[۵۸]؛ ولی این سخن درست نیست؛ زیرا وجوب اندیشه بر عامی در ادلّه فقه، مخالف اجماع است و به اختلال در امر معاش وی منجر خواهد شد؛ افزون بر اینکه امر عامی به اجتهاد در هنگام وقوع حادثه، امری محال و متعذّر است[۵۹]. محقق اصفهانی، مدّعی شده که اگر تفقّه در آیه، بر اعمال نظر موقوف باشد، آیه دلیل بر حجیت فتوا است و اگر بهمعنای علم به حکم از طریق سماع و شنیدن از معصوم باشد، بر حجّیت فتوا دلالتی ندارد؛ بلکه مضمون و مدلول التزامی آن، حجّیت خبر فقیه است که متضمّن حکم شرعی باشد؛ زیرا خداوند بر عباد، تفقّه در دین را واجب کرده و در صدر اسلام تفقّه چیزی جز تلقّی و شنیدن احکام شرعی از رسول مکرّم اسلام(ص) یا امام معصوم(ع) نبوده است؛ بنابراین، مقصود از انذار و بیم دادن، همان اِخبار از حکم شرعی است که از معصوم نقل شود، نه اخبار از حکم شرعی که بر استنباط و حدس مبتنی باشد؛ پس این آیه از حجّیت و اعتبار فتوا بیگانه است[۶۰]. از این اشکال پاسخ داده شده که میپذیریم که تفقّه در صدر اسلام، به گرفتن حکم شرعی از معصوم و نقل به دیگران بوده است؛ چون راویان، خود، اهل زبان و لغت بودهاند و کافی بود حکم شرعی را از معصوم میشنیدند تا درباره آن، فقیه باشند؛ سپس آنچه را شنیده بودند، برای دیگران نقل میکردند و تفقّه در دین و آشنایی با احکام شرعی در زمان غیبت، به مقدّمات و استنباط نیاز دارد ولی با توجّه به اینکه امر به تفقّه در آیهشریفه، مطلق و بدون قید ذکر شده است، آیه شامل همه مراتب آن میشود؛ هر چند این تفقّه، بر حدس و استنباط مبتنی باشد[۶۱][۶۲].
- ﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾﴾[۶۳]. به این آیه که آیه سؤال نام دارد، بر حجّیت فتوای مجتهد استدلال کرده و گفتهاند: مقصود از ﴿﴿الذِّكْرِ﴾﴾ هر امری است که سبب ذکر خداوند شود؛ پس منظور از اهل ذکر کسانی هستند که با امر نبوّت و معاد و احکام الهی آشنا باشند. خداوند متعالی سؤال از اهل ذکر را واجب کرده و روشن است که پرسش به خودی خود مطلوبیت ندارد؛ بلکه مطلوبیت آن به لحاظ عمل کردن است؛ بنابراین، پس از سؤال کردن، کلام اهل ذکر حجّت و معتبر است[۶۴] بعضی آیه شریفه را ارشاد به اصل عام عقلایی "وجوب رجوع جاهل به اهل خبره" میدانند. به بیان دیگر، وجوب رجوع جاهل به عالم، اصلی عقلایی و سیره مستمر عقلا است و در این آیه، وجوب رجوع جاهل به عالم تعبّدی نیست؛ بلکه آیه در مقام ارشاد به همان سیره جاری عاقلان است[۶۵][۶۶].
- بر استدلال به این آیه، اشکالاتی شده است:
- از سیاق آیه استفاده میشود که مقصود از اهل ذکر، عالمان اهل کتاباند؛ بنابراین، شامل مجتهدان و فقیهان نمیشود[۶۷]. از این اشکال پاسخ دادهاند که چون آیه بر کبرای کلّی مشتمل است، خصوصیت مورد، سبب نمیشود که اهل ذکر به عالمان اهل کتاب اختصاص داشته باشد؛ بلکه شامل امامان(ع) و فقیهان و مجتهدان نیز میگردد[۶۸][۶۹].
- در پارهای از روایات شیعه، ﴿﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾﴾ به امامان(ع) تفسیر شده است؛ بنابراین، مجتهد و فقیه را شامل نمیشود[۷۰]. پاسخ دادهاند که این تفسیر از باب تطبیق و ذکر مصداق است، نه اینکه مقصود، خصوص امامان(ع) باشد؛ پس آن روایات تفسیری، بر اختصاص دلالت نمیکند[۷۱][۷۲].
- ظاهر امر به سؤال و توجّه به ذیل آیه ﴿﴿إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾﴾ بیانگر این است که غرض و غایت از سؤال حصول علم است، نه اینکه خداوند ما را به پذیرش جواب متعبّد و ملزم سازد و اگر بار نخست، علم حاصل نشد باید دو مرتبه سؤال کرد و اگر بازهم علم حاصل نشد، برای حصول علم تکرار آن لازم است. مؤید این مطلب، شأن نزول آیه در ارجاع اهل کتاب به عالمان خودشان درباره نبوت نبی اکرم است و روشن است که رسالت و نبوت از اصول اعتقادی بهشمار میرود و در آن، علم و اعتقاد لازم است. و جایی برای تعبّد و اعتماد بر خبر واحد نیست. مؤید دیگر، آیات سابق و لاحق بر این آیه است[۷۳].
- پاسخ این است که اشتمال آیه بر تعلیل، خصوصیت مورد را الغا میکند و مفاد آیه این میشود که در آنچه نمیدانید، از جمله احکام عملی به اهل علم مراجعه کنید[۷۴].
منابع اجتهاد
- در بهکارگیری منابع اجتهاد، نظم و ترتیب خاصّی وجود دارد؛ زیرا بعضی از آنها حکم واقعی اعمّ از واقعی اوّلی یا واقعی تنزیلی را بیان میکند و مجتهد باید در مرحله نخست، به اینگونه ادلّه مراجعه کند و برخی دیگر از منابع، صرفاً وظیفه عملی انسان هنگام شک و تحیر را تبیین میکند و بعضی در مقامی که هیچ یک از منابع کاربرد نداشته باشد، رفع مشکل میکند[۷۵][۷۶].
قرآن مجید
- از مهمترین منابع استنباط که بهسبب صدور قطعی آن از ناحیه خدا و اعجاز جاوید آن در میان منابع ویژگی خاصی دارد، قرآن کریم است. تحدّی قرآن در آیاتی چند نظیر ﴿﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا ﴾﴾[۷۷]؛ ﴿﴿ أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴾﴾[۷۸]؛ ﴿﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴾﴾[۷۹]، اهمّیت مسلمانان به حفظ آیات قرآن، وجود نویسندگان وحی که آیات را بدون فزونی و کاستی مینوشتند، و اهمّیت تلاوت قرآن میان مسلمانان، همه بر غیرقابل تردید بودن قرآن مهر تأیید میزند و آن را حجّتی قطعی حتّی برای آیندگان تا دامنه قیامت قرار میدهد[۸۰] ﴿﴿قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ﴾﴾[۸۱] نصوص قرآن، حجتی قطعی است؛ زیرا احتمال خلاف در آن وجود ندارد. ظواهر آن نیز برای همه حجّت است و به مخاطب یا زمانی خاص اختصاص ندارد؛ زیرا شارع مقدّس در تفهیم و تفهّم، شیوهای تازه ابداع نکرده؛ بلکه همان سیره شایع عقلایی را امضا کرده است. انسانها با هر لغت و لهجهای با یکدیگر تفاهم دارند، بر اساس ظاهر کلام متکلّم عمل میکنند و به لوازم آن ملتزم میشوند و احتمال خلاف را پس از جستجو از مخصِّص و مقید و معارض مُلغا میدانند [۸۲]. برخی، برای نفی حجیت ظواهر قرآن دلیلهایی را ذکر کردهاند که اهمّ آنها از این قرار است[۸۳]:
- وجود علم اجمالی به مخصِّصات و مقیدات، حجّیت ظواهر قرآن را مخدوش میکند [۸۴] پاسخ این است که اشکال، ظواهر سنّت را نیز شامل میشود[۸۵] و به قرآن اختصاص ندارد. راه حلّ مطلب این است که پس از فحص از موارد احتمال مخصِّص و مقید، علم اجمالی از بین خواهد رفت؛ زیرا این علم اجمالی به علم تفصیلی در برخی از اطراف و شک بدوی در اطراف دیگر منحل میشود؛ در نتیجه، مواردی بهطور مشخّص، تخصیص و تقیید میخورد و مازاد آن "موارد شک بدوی" با کمک اصالة العموم و اصالة الاطلاق، بیتأثیر میگردد[۸۶][۸۷].
- احتمال تحریف در قرآن با حجیت ظواهر آن منافی است. با توجّه به روایاتی که در باب تحریف قرآن ـ بهصورت زیاده یا نقیصهـ در کتابهای حدیثی شیعه و اهل سنت آمده[۸۸]، اعتماد به ظواهر قرآن از دست میرود. پاسخ این است که اوّلاً این اخبار با روایاتی که به صراحت تحریف را نفی میکنند، و نیز با اخباری که میگویند: باید طبق قرآن موجود عمل کرد، تعارض دارند[۸۹]. ثانیاً اخبار تحریف، مخالف صریح آیات قرآن هستند؛ زیرا آیات ﴿﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴾﴾[۹۰] و ﴿﴿لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾﴾[۹۱] بر نفی تحریف در قرآن به زیاده و نقیصه دلالت دارند[۹۲] در روایات نیز آمده است که در تعارض دو حدیث با یکدیگر، آنها را بر قرآن عرضه، و به آنچه موافق با کتاب است، عمل کنید[۹۳]. این روایات نیز بر حجیت ظواهر قرآن و عدم تحریف آن دلالت دارند[۹۴].
- روایاتی که مراجعه به قرآن را بدون رجوع به اهل بیت(ع) منع کرده است. این اشکال، با توجّه به اینکه عمل به قرآن باید پس از فحص از مخصّص و مقید باشد، جایگاهی ندارد. باید توجه داشت که بعضی از آن روایات، فهم حقیقی قرآن و شناخت ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ را به امامان(ع) اختصاص میدهد، نه مطلق فهم قرآن را[۹۵]. افزون بر این، اخباری بر جواز عمل و رجوع به قرآن و ارجاع اخبار متعارض به آن دلالت دارند، تا به آنچه موافق قرآن است عمل، و آنچه مخالف آن است، کنار زده شود و این عمل ممکن نیست، مگر پس از فراغ از جواز عمل به قرآن[۹۶][۹۷].
- روایاتی که از تفسیر به رأی نهی کرده مخالف حجیت ظواهر قرآن است[۹۸] با توجّه به اینکه ظواهر قرآن دلالت روشنی دارد و غموضی در آن نیست تا به تفسیر نیاز داشته باشد، این روایات بهطور قهری شامل ظواهر نخواهند بود[۹۹][۱۰۰].
- فهم قرآن به مخاطبان آن اختصاص دارد؛ زیرا احتمال میرود قراین نهفتهای باشد که گوینده در فهماندن مقاصد خود، به آن اعتماد کرده است؛ ازاینرو دیگران نمیتوانند به ظواهر قرآن وثوق پیدا کنند[۱۰۱]؛ این ادّعا ناتمام است؛ زیرا اوّلاً قرآن مجید برای همه عصرها و نسلها است و به گروهی خاص در زمان پیامبر(ص) اختصاص ندارد: ﴿﴿قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ﴾﴾[۱۰۲] و ثانیاً قرآن برای بیان مقصود خود، به شیوه معمول عقلایی عمل کرده است و عقلا در موارد احتمال قرینه با اصل عدم، وجود آن را منتفی میدانند و در این جهت میان مخاطب و غیر مخاطب تفاوتی نیست[۱۰۳][۱۰۴].
سنّت "قول، فعل یا تقریر معصوم(ع)"
- دلیل اعتبار سنّت نبوی آیاتی است که در آن به تبعیت از رسول الله(ص) امر شده ﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ﴾﴾[۱۰۵]؛ ﴿﴿مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾﴾[۱۰۶]؛ ﴿﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾﴾[۱۰۷] و نیز اجماعی که همه مسلمانان بر عمل به سنّت نبوی(ص) دارند[۱۰۸][۱۰۹].
- درباره سنّت اهل بیت(ع) بحث است که آیا مانند سنّت رسول الله(ص) حجّت است یا نه. نظیر این بحث، در حجیت سنّت صحابه نیز مطرح است. امامیه معتقدند که سنّت بر حسب اصطلاح، توسعه داشته فعل، قول و تقریر امامان(ع) را شامل میشود. بر این مطلب به آیاتی نیز استدلال میکنند؛ از جمله، آیه تطهیر [۱۱۰]. که در آن از اراده خداوند به تطهیر اهل بیت از پلیدی سخن بهمیان آمده و در این صورت آیه بر عصمت آنان دلالت کرده و سنّت آنان بهطور قطع حجّت خواهد شد. آیه دیگر، آیه ﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ﴾﴾[۱۱۱] است که در آن، خداوند بر پیروی از اولی الامر همانند اطاعت از خدا و رسول، بهصورت جزمی و مطلق امر کرده است؛ در این زمینه روایاتی از پیامبر اکرم(ص) نیز وجود دارد که پیروی از امام را بهصورت مطلق واجب کرده است[۱۱۲]؛ لازمه این سخن، عصمت اولی الامر است و گرنه در فرض خطا لازم میآید امر خدا به فعل خطایی منهی عنه تعلّق گرفته باشد[۱۱۳]. از نظر شیعه، اولی الامر، امامان(ع) هستند؛ بدین سبب قول و فعل و تقریر آنها حجّت است و بر این ادّعا، روایات فراوانی نیز وارد شدهاست[۱۱۴][۱۱۵].
- از موضوعاتی که اهل سنت به آن اعتقاد دارند، حجّیت سنّت صحابه است. آنان به آیاتی از جمله آیات ﴿﴿كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴾﴾[۱۱۶] و ﴿﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ﴾﴾[۱۱۷] استدلال کردهاند[۱۱۸][۱۱۹].
- در این ۲ آیه، برتری امّت اسلام و امّت میانه بودن آنان بیان شده که نشانه استقامت و عدالت امّت اسلام در هر حال است؛ ازاینرو قول و فعل و تقریر آنان حجّت خواهد بود. این استدلال بسیار بعید است؛
- افعل تفضیل در آیه، برتری نسبی این امّت بر امّتهای پیشین را بیان میکند، نه ترجیح هر فردی و در هر حالی بر هر فرد دیگری از امّتهای گذشته[۱۲۰].
- ظاهر آیه برتری امت اسلامی به جهت تشریع امر به معروف و نهی از منکر است[۱۲۱].
- صرف برتری، دلیل بر حجیت همه گفتارها و کردارهای آنان نیست.
- آیه عام است و جمیع امّت را در بر میگیرد و اگر آیه درصدد حجّیت سنّت باشد، باید سنّت صحابه و غیر صحابه همگی حجّت شود. از همه اینها گذشته، نظریات متضادّی میان صحابه وجود داشته که لازمه حجّیت سنّت آنان، حجّیت متناقضات است[۱۲۲]
- نبود دلیل بر عصمت صحابه و نیز وقوع تناقض و اختلاف میان آنان "در مقام اندیشه و عمل" و نیز عدم لزوم تقلید مجتهد از غیر خو[۱۲۳] و تصریح صحابه به جواز، بلکه وجوب مخالفت مجتهد صاحب نظر با مجتهد صاحب نظر دیگری که با نظر وی مخالف باشد، چهار دلیل قاطع بر عدم حجیت سنّت صحابه است[۱۲۴].
اجماع
- امامیه، حجّیت اجماع را تبعی، و آن را به اعتبار کاشف بودن آن از رأی معصوم، حجّت میدانند و اهل سنت، اجماع را حجّتی مستقل میشمرند[۱۲۵][۱۲۶].
عقل
- بعضی گفتهاند: مدرکات عقل نظری دو قسم است: یکی آنچه عقل، در ادراک آن استقلال دارد، مانند ادراک حُسن و قُبح برخی از اشیا، و دیگری مدرکاتی که عقل در ادراک آن استقلال ندارد. مقصود ما از عقل، عقل نظری است که پس از انضمام بیان شارع به حکم ثابت عقلی یا شرعی و ملازمه میان آن دو حاصل میشود؛ مانند ادراک وجوب شرعی مقدّمه که پس از ثبوت وجوب شرعی ذیالمقدّمه و وجوب عقلی مقدّمه، بهوسیله ملازمه حاصل میآید[۱۲۷].
- بعضی گفتهاند: حکم عقل بر این اساس مبتنی است که احکام، تابع مصالح و مفاسدند؛ حال یا مصالح و مفاسد، در متعلّقات آنها وجود دارد یا در خود احکام. در هر دو فرض، اگر مصلحت و مفسده در حدّ الزام باشد، به وجوب و حرمت، حکم میشود و اگر در حدّ الزام نباشد، استحباب و کراهت استفاده میشود و اگر لااقتضا باشد "مقتضی هیچ کدام نباشد" حکم به اباحه خواهد شد. اگر شارع به وجوب چیزی حکم کرد، به نحو کشف انّی کشف میکنیم که در متعلّق آن مصلحت ملزمه وجود دارد و اگر بهوسیله عقل، مصلحت ملزمه را درک کردیم، حکم به وجوب شرعی را نیز کشف میکنیم و این کشف، لِمّی خواهدبود[۱۲۸]
- گفته شده است که بعضی، "مانند اصحاب رأی از فقیهان اهل سنت" عقل را بهطور مطلق حجّت میدانند و برخی "چون اخباریان شیعه و ظاهریه از اهل سنت" بهطور مطلق برای آن حجّیت قائل نیستند. بیشتر اصولیهای شیعه تفصیل داده و گفتهاند: ادراکات یقینی عقل در حوزه استنباط احکام شرعی معتبر است؛ ولی ادراکات غیر یقینی معتبر نیست؛ زیرا ادراکات عقلی دو دسته است: یکی ادراکات عقل سلیم و مستقلاّت عقلیه. بیتردید در این مورد حکم عقل ارزش و اعتبار دارد و دیگری، ادراکاتی که از تمایلات نفسی، غریزی، عاطفی و اجتماعی و... سرچشمه میگیرد که حجیتی نخواهد داشت. اینها به تسامح عرفی، حکم عقل نامیده میشود وگرنه در واقع ادراک یا حکم عقل نیست [۱۲۹]ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۶۲ـ۱۸۲.</ref>[۱۳۰].
قیاس و استحسان
- قیاس عبارت است از الحاق واقعهای که بر حکم آن نصّی وارد نشده، به واقعه دیگر که بر حکم آن نص وارد شده است؛ به جهت شباهت آن دو در علت حکم[۱۳۱]، و استحسان به تعبیر برخی، عدول مجتهد از مقتضای قیاس جلی "آشکار" به مقتضای قیاس پنهان، یا صرفنظر کردن از حکم کلّی به حکم استثنایی راجح نزد مجتهد[۱۳۲] است.
- از نظر امامیه، عمل طبق قیاس و استحسان جایز نیست[۱۳۳]؛ ولی بیشتر عالمان اهل سنت، آن را جایز شمرده و به آیات فراوانی از جمله: ﴿﴿ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ﴾﴾[۱۳۴]، ﴿﴿ وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لا تَشْعُرُونَ﴾﴾[۱۳۵]،﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ﴾﴾[۱۳۶]، ﴿﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾﴾[۱۳۷]، ﴿﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ ﴾﴾[۱۳۸]، ﴿﴿وَتِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ﴾﴾[۱۳۹]، ﴿﴿قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ﴾﴾[۱۴۰] استدلال کردهاند[۱۴۱]؛چنانکه بر رد قیاس به آیات ﴿﴿فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا ﴾﴾[۱۴۲]؛ ﴿﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ ﴾﴾[۱۴۳]؛ ﴿﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾﴾[۱۴۴]؛ ﴿﴿وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ﴾﴾[۱۴۵] و آیات دیگری استدلال شدهاست[۱۴۶]ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۰۰ـ۲۶۳.</ref>[۱۴۷].
مصالح مرسله
- منظور از مصالح مرسله، تشریع حکم برای پدیدههای نو است که بهصورت کلّی یا جزئی، فاقد نصّ هستند. شافعیه و حنفیه و شیعه عمل به مصالح مرسله را نمیپذیرند[۱۴۸]. در عین حال، بعضی سعی دارند اعتقاد به آن را به جمهور مسلمانان نسبت دهند[۱۴۹]ک: موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۲۶۴ـ۲۷۲.</ref>.[۱۵۰].
قاعده استصلاح
- استصلاح عبارت از حکم مبتنی بر مصلحت در موردی است که فاقد نص باشد و قیاس نیز در آن جاری نشود و حکم هم مطابق قواعد عامّه شریعت است[۱۵۱]. بعضی تفاوتی بین استصلاح و مصالح مرسله نمیدانند و هر دو را به یک معنا میگیرند[۱۵۲] و بعضی نیز در استصلاح، تندروی کرده گفتهاند: درصورت وجود نص از شارع نیز میتوان به قاعده استصلاح عمل کرد[۱۵۳]ک: موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۶۴ـ۲۷۲.</ref>[۱۵۴].
سد و فتح ذرایع
- سدّ ذرایع از اصول مالکیه[۱۵۵] عبارت است از منع شرعی از هر طریق یا وسیلهای که به محرمات شرعی بینجامد[۱۵۶] و فتح ذرایع از اصول حنفیه[۱۵۷]، عبارت است از راههای خروج از تنگناها و حیلههایی که سبب اسقاط حکم شرعی یا تبدیل آن به حکم دیگر است. برای این دو عنوان به آیاتی نظیر ﴿﴿وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴾﴾[۱۵۸]؛ ﴿﴿ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾﴾[۱۵۹]؛﴿﴿وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾﴾[۱۶۰]، ﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴾﴾[۱۶۱]، ﴿﴿ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾﴾[۱۶۲]، ﴿﴿وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴾﴾[۱۶۳]، ﴿﴿وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾﴾[۱۶۴]، ﴿﴿وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾﴾[۱۶۵] و آیاتی دیگر استدلال شده است[۱۶۶][۱۶۷].
شریعت گذشته
- اگر حکمی از شرایع گذشته در قرآن یا حدیث نقل شود؛ ولی در رد یا تثبیت آن مطلبی نیامده باشد دلیل بر پذیرفته شدن آن حکم است[۱۶۸]. بعضی، صرف وجود حکمی در شرایع گذشته را با ویژگی عدم ردع و عدم تثبیت در شریعت خاتم، دلیل بر حجّیت آن میدانند و عدّهای آن را حجّت نمیدانند[۱۶۹] ادلّه دو طرف را باید در جای گاه خود جست. اجمالاً به آیات ﴿﴿أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ﴾﴾[۱۷۰]؛ ﴿﴿ شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ﴾﴾[۱۷۱]؛ ﴿﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴾﴾[۱۷۲] و ﴿﴿إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾﴾[۱۷۳] بر حجّیت آن[۱۷۴] و به آیاتی نظیر آیه ﴿﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾﴾[۱۷۵] بر ردّ آن استدلال شده است [۱۷۶][۱۷۷].
مذهب صحابی
- مقصود از مذهب صحابی، فتواهایی است که یکی از صحابه رسولاللّه(ص) داده است و اتّفاق نظری از صحابه بر آن نیست؛ چنانکه برای آن مستندی شناخته نشده است. آیا چنین فتوایی میتواند ملاک و منبع استنباط حکم شرعی باشد یا خیر؟[۱۷۸] بعضی بهصورت مطلق آن را حجّت، و بعضی بهصورت مطلق آن را باطل میدانند و بعضی بین صحابه تفصیل دادهاند[۱۷۹]. بعضی دیگر گفتهاند: محلّ بحث جایی است که قول صحابی از روی رأی و عقل باشد و نیز میان صحابه بر آن اتّفاق نباشد وگرنه، بهطور قطع بر عموم مسلمانان حجّت است[۱۸۰]. بعضی افزون بر قول صحابی، سلوک صحابی را نیز در تعریف مذهب صحابی آوردهاند[۱۸۱][۱۸۲].
اجتهاد پیامبر(ص)
- فقیهان و مفسّران شیعه[۱۸۳] و برخی از اهل سنت[۱۸۴] معتقدند که پیامبران، اجتهاد نداشته و آنچه میگفتهاند، به وحی الهی بوده است، نه به فهم حاصل از اجتهاد؛ هر چند برخی از آنان اجتهاد نبی را عقلاً ممکن، و بر فرض وقوع، آن را از هرگونه خطا مصون میدانند. گروهی با تفکیک امور مربوط به دنیا، مانند امر متخاصمان، از امور مربوط به دین گفتهاند انبیا در امور دین اجتهاد نداشته ولی در امور مربوط به دنیا به اجتهاد عمل میکردهاند[۱۸۵]. برخی دیگر از اهل سنت، وقوع آن را در امور جنگ "نه در احکام شرعی" پذیرفته[۱۸۶] و بر آن، ادّعای اجماع کردهاند[۱۸۷]؛ زیرا پیامبر اکرم(ص) در جنگ، چیزی را که خدا تحریم نکرده بود تحریم کرد و در ترک جنگ به کسانی اذن داد که خدا به پیامبر(ص) فرمود: چرا به آنان اذن دادی.[۱۸۸] برخی نیز توقف کردهاند[۱۸۹]. گروهی، نفی عمل به قیاس را ملازم نفی اجتهاد پیامبر(ص) دانستهاند[۱۹۰]؛ ولی بیشتر آنان به اجتهاد انبیا اعتقاد دارند[۱۹۱]؛ هرچند در چگونگی آن اختلاف کردهاند.
- برخی، اجتهاد انبیا را پس از یأس از وحی درباره احکام جایز میشمرند[۱۹۲]. و برخی دیگر، اجتهاد را در اوایل رسالت ممتنع و پس از آن بلامانع میدانند[۱۹۳]. گروهی عصمت انبیا را به اجتهاد نیز تعمیم دادهاند[۱۹۴] و برخی، خطا در اجتهاد را فقط درباره پیامبر اسلام(ص) منتفی میدانند. بدان جهت که پس از حضرت، کسی نیست تا اشتباهات او را تذکر دهد؛ امّا خطای دیگر انبیا از سوی پیغمبر بعدی برطرف میشد[۱۹۵]. گروهی نیز انبیا را در تبلیغ دین، نه در اجتهاد، معصوم دانستهاند[۱۹۶]. عدّهای هم معتقدند: خطا در اجتهاد برای انبیا ممتنع نیست؛ امّا بسیار بعید است[۱۹۷][۱۹۸].
دلایل جایز نبودن اجتهاد پیامبر(ص)
آیات قرآن
- ﴿﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾﴾[۱۹۹] در این آیه، هرگونه سخنی که از وحی نشأت نگرفته باشد، از پیامبر نفی شده است و چون تحصیل یقین از طریق وحی، امکانپذیر است، پس به اجتهاد که یقینآور نیست، نیازی نیست[۲۰۰]. این ادّعا که آیه پیشین در برابر کسانی وارد شده که میگفتند: قرآن، تعلیم بشری است، پس آیه به قرآن اختصاص دارد و سایر اقوال پیامبر(ص) را شامل نمیشود[۲۰۱]، ناتمام است؛ زیرا لازمه این اختصاص، تخصیص مستهجن است[۲۰۲]؛ و نیز ادّعای اینکه نطق حاصل از اجتهاد، وحی است نه هوا و هوس، نیز ناتمام است[۲۰۳]؛ زیرا با امکان تحصیل یقین از طریق وحی، بسنده کردن به ظنّ و گمان از طریق اجتهاد نمیتواند نطقی از وحی باشد؛ بلکه از هوا خواهد بود و نیز این گفته که چون آیه در مقام بیان آن است که پیغمبر(ص) هر چه را از جانب خداوند ادا میکند، وحی است، نه هر حکمی که با عقل و اجتهاد حاصل شود، پس آیه در صدد نفی اجتهاد انبیا نیست[۲۰۴]، ناتمام است؛ زیرا به حکم ﴿﴿ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ ﴾﴾[۲۰۵] احکام نبوی هم به تجویز الهی، احکام الهی است[۲۰۶].
- آیه ﴿﴿فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا ﴾﴾[۲۰۷] تسلیم محض در برابر داوری پیامبر را شرط ایمان دانسته است. مفهوم آیه، کفر در صورت مخالفت با پیامبر(ص) است؛ حال آن که مخالفت با اجتهاد پیامبر(ص) مانند اجتهاد دیگران، بلامانع است؛ پس آنچه پیامبر(ص) میگوید، براساس اجتهاد نیست[۲۰۸]؛ ولی این آیه به داوریهای پیامبر مربوط میشود و تسلیم بودن در برابر داوری او به اجتهاد پیامبر ربطی ندارد.
- آیه ﴿﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾﴾[۲۰۹] به پیامبر(ص) دستور میدهد که در برابر درخواست تغییر و تبدیل آیات از سوی کافران بگوید: او حقّ تغییر یا تبدیل آیات و پیروی از غیر وحی را ندارد. این آیه دلالت دارد که حکم پیغمبر(ص) بر اساس اجتهاد نبوده[۲۱۰]. تخصیص آیه به مورد درخواست کافران خلاف ظاهر است؛ زیرا آیه بهصورت عام، حکم کردن پیامبر(ص) را به غیر وحی الهی نفی میکند[۲۱۱]؛ ولی ضمیر ﴿﴿أُبَدِّلَهُ﴾﴾ به قرآن بازمیگردد و پیروی پیامبر(ص) از وحی نیز به قرآن مربوط است؛ بنابراین، آیه اجتهاد پیامبر را نفی نمیکند.
- آیه ﴿﴿ وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّىَ يَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ ﴾﴾[۲۱۲] خطاب به پیامبر پیروی از وحی و شکیبایی تا صدور حکم الهی را سفارش کرده است. این آیه پیغمبر را از اجتهاد شخصی بر حذر داشته، او را تا آمدن وحی به صبر سفارش میکند؛ از اینرو، حضرت در مسأله ظهار و لعان تا رسیدن وحی توقّف کرد[۲۱۳][۲۱۴].
- در آیه﴿﴿ وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾﴾[۲۱۵] آمده است که پیغمبر هنگام تأخیر و انقطاع وحی، نهتنها نباید از نزد خود حکمی را بیان کند، بلکه باید تنها از آنچه بر او وحی میشود پیروی کند. در ادامه آیه، تبعیت از وحی را سبب بینایی و عدم تعدّی از آن را سبب هدایت و رحمت الهی میداند. و با توجّه به آیه ﴿﴿ قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ﴾﴾[۲۱۶] که بر انحصار پیروی پیامبر از وحی دلالت دارد. میتوان گفت که پیامبر در احکام الهی اجتهاد نمیکرده؛ بلکه در بیان آن از وحی بهره میجسته است[۲۱۷]. از آن گذشته، پیغمبر بهسبب علم به احکام واقعی، هیچگاه نیاز به اجتهاد پیدا نمیکرد؛ بنابراین، ذیل آیه تعریض به انسانها است تا پیغمبر را با خود مقایسه نکنند که به ناچار برای کشف احکام الهی اجتهاد میکنند. هرچند در ابتدای آیه، پیغمبر(ص) را با دیگر انسانها در خصوصیات انسانی شریک دانسته، برای حضرت تنها امتیاز دریافت احکام از طریق وحی الهی را لحاظ میدارد که پیامبر(ص) براساس آن بشارت میدهد و انذار میکند[۲۱۸]؛ بنابراین، پیغمبر که بر تلقّی وحی توانا است، به اجتهاد مفید ظن نیازی ندارد[۲۱۹]
- در ﴿﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ﴾﴾[۲۲۰] آمده است که تو را بر آیین حقّ قرار دادیم. از آن پیروی کن و پیرو هوسهای ناآگاهان نباش. خداوند، پیغمبر را بر شریعت اسلامی قرار داده که باید همه رفتار و گفتار خود را با آن تطبیق دهد و از وحی الهی پیروی کند وگرنه آن عمل، غیر عالمانه و در مسیر خواستههای جاهلیت خواهد بود[۲۲۱] و کسی که به حقیقت دین علم دارد، از اجتهاد مبتنی بر ظن بینیاز است. البته این ویژگی برای همه انبیا است[۲۲۲] ﴿﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّه مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾﴾[۲۲۳][۲۲۴].
- در آیه ﴿﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا ﴾﴾[۲۲۵] آمده است که اگر فضل و رحمت الهی نبود، گروهی بر گمراهی پیامبر تصمیم داشتند؛ ولی آنان چنین قدرتی نمییابند. خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت و فضل خدا بر تو همواره بزرگ بوده است. به گفته مفسّران در هر امر مبهمی خداوند حق را برای پیغمبر(ص) آشکار میکرد و او را از گمراهی نجات میداد[۲۲۶] و مقتضای جمله ﴿﴿وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا ﴾﴾، استمرار فضل خدا در طول عمر و در همه وقایع است که حق را به حضرت بنمایاند، تا براساس آن حکم کند؛ از اینرو روشن است که چنین کسی به اجتهاد نیاز نخواهد داشت[۲۲۷]
عقل
- به جز آیات قرآن، استدلال عقلی نیز بر عدم جواز اجتهاد پیامبر اقامه شده است؛ زیرا اوّلا اگر اجتهاد نبی جایز باشد، مخالفت با اجتهاد او جایز است؛ در صورتی که مخالفت با پیغمبران روا نیست[۲۲۸] و موجب تنزّل شأن ایشان و از بین رفتن اعتماد به آموزههای آنان میشود؛ زیرا گفته انبیا به وحی و نصّ الهی وابسته است. افزون بر این، و به دلیلی که ذکر شد اجتهاد توسط امامان(ع) نیز جایز نبوده و آنان احکام الهی را به تعلیم پیامبر(ص) یا الهام الهی درمییابند[۲۲۹]. ثانیاً اجتهاد بهسبب ظنّی بودن قابل نقد است؛ ازاینرو مجتهد گاه خطا میکند وگاه بهواقع میرسد. حال اگر به اجتهاد پیامبر معتقد شدیم، نمیتوانیم به همه گفتههای وی اعتماد کنیم؛ درصورتی که حلال او همواره حلال و حرام او همواره حرام است: " حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ "[۲۳۰]. ثالثاً با توجّه بهنقدپذیری اجتهاد، فقط در فقدان نصّ باید سراغ آن رفت؛ در حالیکه فقدان نصّ برای رسول خدا ممتنع است و چنین کسی به اجتهاد مجاز نیست[۲۳۱].
- باید توجّه داشت که احکام النّبی، با اختصاص حکم به خداوند منافات ندارد؛ زیرا اموری چون افزودن بر رکعات نماز، با اذن خدا و با توجّه به آگاهی پیامبر(ص) به ملاکات احکام بوده است، نه اجتهاد در برابر حکم الهی![۲۳۲][۲۳۳].
ادلّه معتقدان به اجتهاد پیامبر(ص) و نقد آن
- در آیات ﴿﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ﴾﴾[۲۳۴] داوری متفاوت داوود و سلیمان درباره باغ یا کشتزاری که گوسفندان قومی شبانه در آن چریده و آن را خراب کرده بودند، بیان شده است. داوود به واگذاری گوسفندان به صاحب باغ حکم کرد؛ ولی سلیمان رأی داد که گوسفندان را برای استفاده از منافع به صاحب باغ، و باغ را برای بازسازی به صاحبان گوسفندان بدهند؛ سپس هریک به صاحبش بازگردد که خداوند نظر سلیمان را تأیید فرمود ﴿﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ﴾﴾[۲۳۵]. برخی از اهل سنت معتقدند که این دو پیغمبر اجتهاد کردند؛ ولی اجتهاد سلیمان مطابق واقع و اجتهاد داوود خطا بود[۲۳۶]. خداوند، سلیمان را بر اجتهادش ستود و داوود را بر اجتهادش معذور دانست. قرطبی از حسن نقل میکند که گفته است: اگر این آیه نبود، قاضیان را نابود شده میدیدم[۲۳۷]؛ ولی مفسّران شیعی و گروهی از اهل سنت برآنند که این آیه بر اجتهاد انبیا(ع) دلالتی ندارد و در تفسیر آن گفتهاند: آنچه داوود گفت، حکم واقعی بود، نه اجتهادی؛ سپس خداوند، با وحی بر سلیمان، آنچه را به داوود وحی کرده بود، نسخ کرد[۲۳۸]. برخی دیگر گفتهاند: با توجه به اینکه داوود پادشاه و حاکم بنیاسرائیل بوده و سلیمان با اجازه وی در کارها دخالت میکرده و از سویی روشن است که حکم نافذ دو قاضی در یک واقعه بهصورت مستقل معنا ندارد، استفاده میشود که آن دو باهم مشاوره میکردند تا به حکم واحدی برسند. مؤید این مطلب، جمله ﴿﴿إِذْ يَحْكُمَانِ﴾﴾[۲۳۹] است که حال گذشته را حکایت میکند و نیز حکم داوود و سلیمان فی نفسه حکم واحد بوده و اختلاف، تنها در کیفیت اجرا صورت گرفته است؛ زیرا یک واقعه بوده و جمله ﴿﴿وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ﴾﴾ [۲۴۰] که "حکم" را تثنیه نیاورده، این مطلب را تأیید میکند[۲۴۱]. روایاتی نیز وارد شده که حکم واحد بوده و آن دو، ابتدا به مشاوره و مناظره پرداختند؛ سپس به حکم واحدی رسیدند[۲۴۲].
- آیه ﴿﴿إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا﴾﴾[۲۴۳] درباره نزول قرآن و داوری بین مردم طبق آموختههای الهی با پیامبر سخن گفته است و مفهوم آن، افزون بر داوری به نصّ، حکم از روی اجتهاد را نیز شامل میشود؛ از اینرو پیامبر درصورت فقدان نص میتواند اجتهاد کند[۲۴۴]؛ ولی دلالت این آیه بر اجتهاد پیامبر(ص) مخدوشاست[۲۴۵]؛ زیرا به گفته فخر رازی مقصود از ﴿﴿بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ﴾﴾ علمی است که هیچ گونه خفایی در آن نباشد که از آن به رؤیت و دیدن تعبیر میشود[۲۴۶]؛ بنابراین، بعضی این آیه را دلیل بر عدم جواز اجتهاد انبیا گرفتهاند؛ زیرا داوری ظنّی مبتنی بر اجتهاد، مصداق آن نیست[۲۴۷]. افزون بر این، اهل سنت روایتی را از عمر نقل میکنند که گفته است: هیچ کس ادّعا نکند به آنچه خدا به او نمایانده و آموخته داوری میکند؛ زیرا این منصب جز برای پیغمبر نیست و هر یک از ماها بر اساس ظن و گمان داوری میکنیم، نهعلم[۲۴۸][۲۴۹].
- از دیگر آیات، آیه ﴿﴿كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾﴾[۲۵۰] است. مفهوم آیه این است که پیش از نزول تورات، هیچ طعامی بر بنیاسرائیل حرام نشده بود، مگر آنچه یعقوب با اجتهاد خویش بر خود حرام کرد[۲۵۱]؛ زیرا اگر آن تحریم به نص بود باید به جای جمله ﴿﴿إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ﴾﴾ گفته میشد " إلاّ ماحَرَّمَ اللّه علی إِسرءِیل"؛ پس اضافه تحریم به اسرائیل دلیل بر جواز اجتهاد پیامبران است[۲۵۲]. پاسخ این است که اوّلاً ممکن است مقصود، منع نفس باشد، نه تحریم شرعی[۲۵۳]؛ چون در برخی روایات آمده است که هرگاه حضرت یعقوب گوشت شتر مصرف میکرد، تهی گاهش درد شدیدی میگرفت؛ بدین سبب آن را بر خود حرام کرد[۲۵۴]. ثانیاً ممکن است تحریم در شریعت حضرت یعقوب مانند نذر در شریعت ما واجب الوفاء بودهاست[۲۵۵]؛ چنانکه بعید نیست اگر کسی چیزی را بر خودش حرام کند، خداوند هم آن را بر وی حرامکند؛ چنانکه زن با طلاق و جاریه با عتق حرام میشود[۲۵۶].
- پیامبر(ص) به گروهی اجازه ترک جهاد داد، و در آیه ﴿﴿عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ ﴾﴾[۲۵۷] خداوند به او فرمود: چرا پیش از آن که راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی. اجازه پیامبر(ص) مسبوق به اجازه الهی نبوده وگرنه سرزنش معنا نداشت و مسبوق به منع نیز نبوده و گرنه لازم میآید که پیامبر(ص) به غیر ما انزل اللّه حکم کرده باشد؛ در نتیجه حالت سوم میماند که از جانب خود پیامبر(ص) بوده است و صدور اجازه از سوی پیغمبر نمیتواند از روی هوای نفس باشد؛ در نتیجه راهی نیست، جز اینکه بگوییم این اذن از جانب پیغمبر(ص) اجتهادی بوده است[۲۵۸]. دلالت آیه بر اجتهاد پیامبر مخدوش است؛ زیرا اوّلاً آیه درباره موضوعات، و اجتهاد درباره احکام است. ثانیاً آیه در صدد ظهور کذب منافقان است که آنان با کوچکترین آزمونی رسوا میشوند. گویا خداوند میفرماید: اگر تو اجازه نمیدادی که آنها جهاد را ترک کنند، بازآنها به جهت سوء سریره، در جهاد شرکت نمیکردند و زودتر رسوا میشدند. اما اینکه چرا خطاب به پیغمبر(ص) فرمود: ﴿﴿ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ ﴾﴾، زیرا آیه، در صدد بیان نفاق منافقان است که بهصورت عتاب دوست ظاهر شده است. فرض کنید ستمگری میخواهد بهصورت فرزند شما سیلی بزند. یکی از دوستان شما دست او را میگیرد و شما نهتنها از این کار ناراحت نمیشوید، بلکه خوشحال نیز خواهید شد؛ امّا برای اثبات سوء سریره ستمگر، به شکل عتابآمیزی به دوستتان میگویید: چرا نگذاشتی سیلی بزند تا همه مردم این سنگدل را بشناسند؛ بنابراین، غرض جدّی، ظهور کذب منافقان است و آیات بعدی هم نشان میدهد که آنها در جهاد شرکت نمیکردند و اگر شرکت میکردند، نهتنها مصلحتی برای اسلام نداشت که زیانبار هم بود[۲۵۹] شاهد این برداشت، وجود روایاتی است که آنها با خود میگفتند: از پیامبر اجازه ترک جهاد میگیریم؛ ولی او چه اجازه بدهد یا ندهد، ما در جهاد شرکت نخواهیم کرد[۲۶۰]؛ بنابراین، آیه درصدد اثبات کذب منافقان است، نه سرزنش پیامبر(ص)[۲۶۱].
- از جمله آیاتی که برای اثبات اجتهاد پیامبر(ص) استفاده شده، آیات ﴿﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾﴾[۲۶۲] درباره این آیات ۲ بیان وجود دارد: الف. خدا میفرماید: هیچ پیغمبری حق ندارد اسیر بگیرد، جز پس از غلبه و تسلّط کامل: ﴿﴿حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ﴾﴾؛ ولی پیغمبر(ص) درباره اسیران بدر مشورت کرد و ابوبکر پیشنهاد فدیه گرفتن و عمر پیشنهاد قتل آنان را داد. پیغمبر(ص) پیشنهاد ابوبکر را ترجیح داد؛ سپس خداوند پیغمبر(ص) را بر خطا در اجتهاد ـ با حسن نیتی که داشت ـ سرزنش کرد و بر او به جهت بخشش از خطایش منّت گذاشت[۲۶۳]؛ پس پیغمبر(ص) نسبت به گرفتن فدیه اقدام کرد[۲۶۴]. ب. بعضی گفتهاند که مقصود از اثخان در جمله ﴿﴿حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ﴾﴾، قتل و تخویف است؛ به حدّی که کافران وحشت کنند و بر جنگیدن با مسلمانان جرأت نیابند و اینکه آیا قتل کافران در جنگ به این حد رسیده یا خیر به اجتهاد واگذار شد و پیغمبر(ص) گمان کرد که قتل بهاندازه کافی انجام گرفته و اثخان تحقق یافته است؛ ولی در واقع چنین نبود و این خطا در اجتهاد حضرت بود[۲۶۵]. بر اساس این نظریه، اجتهاد پیامبر بر تحقّق اثخان تعلّق گرفت؛ ولی این اجتهاد خطا بود. امّا حقیقت این است که اسیر گرفتن کار افرادی متخلّف از مسلمانان بوده و عتاب در آیه نیز متوجه آنها است[۲۶۶]. شاهد این مطلب، آیه بعدی است که برداشتن مجازات بزرگ را از مسلمانان تأکید میکند:﴿﴿ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾﴾؛ بنابراین، پیامبر(ص) در قتل و گرفتن فدیه مشورت نکرده تا اجتهاد کرده باشد یا اینکه در تحقّق و عدم تحقّق اثخان، اجتهادش به اثخان تعلّق گرفته باشد. ثانیاً اجتهاد در اثخان، اجتهاد در موضوع است و به اجتهاد در احکام ربطی ندارد[۲۶۷].
- از آیات ۱ـ۱۰ سوره عبس اجتهاد پیامبر(ص) استفاده شده است. این آیات، سرزنش کسی است که اغنیا را بر ضعیفان مؤمن مقدّم میدارد. مؤمن یا خود اهل عمل صالح است یا دیگران را به عمل صالح دعوت میکند:﴿﴿وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى﴾﴾[۲۶۸] آنگاه میفرماید: او باسرعت و ترسی از خدا بهسوی تو میآید؛ امّا تو از او غافل میشوی:﴿﴿وَأَمَّا مَن جَاءَكَ يَسْعَى وَهُوَ يَخْشَى فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى﴾﴾[۲۶۹]. اهل سنت گفتهاند: شأن نزول این آیات، چگونگی برخورد پیغمبر(ص) با عبداللّه بن ام مکتوم بوده است. وی بر رسول خدا(ص) وارد شد و حضرت گروهی از قریش را به اسلام دعوت میفرمود. در همین حال، عبداللّه بن ام مکتوم سخن رسول خدا(ص) را قطع کرد و گفت: از معارف آنچه را خدا به تو تعلیم داد، برای من بیان کن و این جمله را با اصرار و تکرار بیان میکرد تا آن که حضرت ناراحت شد و با خود گفت: اکنون این بزرگان میگویند که پیروان این پیغمبر(ص) فقط نابینایان و بردگان هستند؛ بدین سبب از او روی گرداند و به آنها توجه کرد و با آنها به سخنگفتن پرداخت[۲۷۰]؛ سپس خداوند این سوره را نازل کرد و حضرت را مورد عتاب و ملامت قرار داد به صورتی که هرگاه پیغمبر او را میدید، میفرمود: مرحبا به کسی که پروردگارم بهسبب او مرا ملامت کرد[۲۷۱]. گفته شده که این آیات، بر اجتهاد پیامبر دلالت دارد؛ زیرا او براساس تقدیم اهم بر مهم، هدایت کافران را مقدّم داشته و این، خود اجتهاد است، زیرا تنها خدا از سرایر با خبر است و حضرت از ورای ظواهر خبر نداشت و بر او وحی هم نشدهبود. در عین حال، خداوند پیغمبرش را در اشتباه باقی نگذارد و او را از طریق وحی، متوجّه خطایش کرد[۲۷۲]. بعضی از مفسّران اهل سنت برای پاسخ به این پرسش که چرا خداوند پیغمبر(ص) را بهسبب تقدیم اهمّ سرزنش کرد، گفتهاند: اوّلاً ظاهر واقعه نشان میدهد که پیغمبر اغنیا را بر فقیران مقدّم داشته و ثانیاً حضرت به جهت بزرگی، شرف و انتساب به کافران، به آنان متمایل و از فرد نابینا متنفر بوده است[۲۷۳]. در حقیقت، این توجیه، نفی ادّعای تقدیم اهمّ بر مهمّ و به فراموشی سپردن چیزی است که برای اثبات اجتهاد پیامبر گفته شدهاست. از نظر مفسّران شیعه، این آیات درباره پیغمبر(ص) نیست؛ بلکه شأن نزول آیات مردی از بنیامیه است که در محضر پیغمبر(ص) بوده و وقتی عبداللّه بن ام مکتوم وارد میشود، آن مرد اموی از وی فاصله گرفته، با حالت عبوس از او روی میگرداند[۲۷۴] ثانیاً بر فرض که این آیات به رسولاللّه مربوط باشد، مقدّم داشتن هدایت کافران بر سخن گفتن با مرد نابینا، اجتهاد اصطلاحی نیست.
- از آیه ۲ سوره حشر جواز، بلکه در مواردی وجوب اجتهاد پیامبر استفاده شده است[۲۷۵]﴿﴿ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ ﴾﴾؛ زیرا پیغمبر(ص) در عموم لزوم اعتبار داخل بوده و سید اولی الابصار است و این دلیل تعبّد او به اجتهاد است. پاسخ این است که این آیه به تفکر در امدادهای الهی مربوط میشود و به اجتهاد ربطی ندارد و بر فرض که بر وجوب اجتهاد دلالت کند، فقط شامل غیر نبی(ص) میشود؛ زیرا پیغمبر(ص) بهدلیل دسترسی به وحی، به اجتهاد نیازی ندارد[۲۷۶].
- استدلال دیگر، به آیه ۸۳ سوره نساء است: ﴿﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾﴾[۲۷۷]. به گفته فخر رازی در این آیه خداوند مستنبطان و مجتهدان را ستوده است و انبیا به ستایش اَوْلی و سزاوارتراند[۲۷۸]؛ پس آنها هم باید مجتهد باشند تا مشمول مدح خداوند قرار گیرند؛ ولی حق، عدم دلالت آیه بر اجتهاد نبی است؛ زیرا اوّلاً در کلمه ﴿﴿الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ﴾﴾ ۲ احتمال وجود دارد که پیشتر گذشت؛ بنابراین، دلالت قطعی در آیه نیست که مستنبطان، پیغمبر(ص) را هم شامل باشد[۲۷۹] ثانیاً آیه به ابهامزدایی از شایعات مربوط است و به اجتهاد اصطلاحی ربطی ندارد[۲۸۰].
- از آیاتی که برای جواز اجتهاد انبیا استشهاد شده، آیه ۱ سوره مجادله است و شأن نزول آن زنی است که همسرش وی را ظهار کرده بود. زن به محضر رسول خدا آمد و از حضرت چارهجویی کرد و عرضه داشت که ای رسول خدا! به من رحم کن؛ زیرا من فرزندانی صغیر دارم. اگر آنها را به مرد بسپرم، ضایع میشوند و اگر همراه خودم باشند، گرسنه میمانند[۲۸۱]. پیغمبر در پاسخ فرمود: نظر من آن است که تو بر شوهرت حرام شدهای و در مورد حکم ظهار فتوای شخصی خود را بیان کرد و با آمدن حکم از جانب خداوند روشن شد که حضرت خطا کرده است و همین آیه نیز دلیل بر آن قرار داده شده که پیغمبر هرچند در اجتهاد خود خطا میکند، در آن ثابت نمیماند[۲۸۲].
- این استدلال نیز به جهاتی مخدوش است:
- در چگونگی پاسخ پیغمبر به آن زن نقل دیگری از طرق شیعه و سنّی آمده است که من برای تو پاسخی ندارم تا آن که خداوند حکم تو را بیان کند و پرهیز دارم که از زورگویان باشم[۲۸۳]. این کلمه، کنایه از حکم نکردن به غیر ما انزل اللّه و پرهیز از اجتهاد به رأی است.
- بر فرض آن که پیغمبر در پاسخ فرموده باشد: تو بر شوهرت حرام شدهای " ما أراک إلاّ حرّمت علیه"، باز بهمعنای خطای پیغمبر(ص) در نظر نیست؛ زیرا آن حضرت اصل حرمت آن زن بر شوهر را بیان کرده، نه حرمت ابدی که در جاهلیت بوده است و نیز آنچه را خداوند بهصورت راههای رجوع در سوره مجادله فرموده، نفی نکرده است. به بیان دیگر، در جاهلیت، حرمت ابدی بهوسیله ظهار بوده است که با آیات سوره مجادله برداشته شده؛ ولی اصل حرمت زناشویی آن مرد ظهارکننده با زنش نفی نشده است؛ بنابراین، قرآن مجید پس از اصل حرمت، راههای حلّیت و رجوع به زن از جانب شوهر را بیان کرده و آنچه پیغمبر(ص) فرموده بیان اصل حرمت است که در قرآن نفی نشده است[۲۸۴].
اجتهاد در برابر نص
- یعنی مقدّم داشتن رأی شخصی، بر اساس اجتهادات ظنّی، بر فرمان خدا و پیامبر(ص) و [[امام(ع). علّت اصلی گرایش به اجتهاد رأی، بنا به گفته بعضی[۲۸۵]، از سویی توهّم محدودیت کتاب و سنّت نبوی در بیان احکام، و از سوی دیگر، نامحدود بودن حوادث و تغییر و تحوّل موضوعات بر اساس تحوّل زمان بوده است. این نظریه باطل است؛ زیرا آیات قرآن و روایات[۲۸۶] بیانکننده این حقیقت هستند که اسلام دین کامل است: ﴿﴿ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴾﴾[۲۸۷] و هر آنچه لازم بوده در قرآن آمدهاست: ﴿﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾﴾[۲۸۸] و همه چیز نزد امام مبین وجود دارد و خداوند، چیزی را فرو نگذاشته است. ﴿﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾﴾[۲۸۹] و ﴿﴿ إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ ﴾﴾[۲۹۰] درست است که موضوعات در طول زمان در تغییرند؛ ولی قرآن و سنّت برای همه موضوعات، احکامی دارند که باید تفریع فروع و تطبیق حکم بر موضوع شود. حال با توجّه به اینکه نصّ کتاب و سنّت از جهت صدور و دلالت، لازمالاطاعه، و عمل به ظواهر نیز از ضروریات است، ممنوع بودن اجتهاد در برابر نصّ و ظاهر، از نظر فریقین مسلّم و قطعی میشود.
- صحابه و تابعان در اجتهادات خود، تقدیم نصّ بر اجتهاد را لازم میدانستند و افرادی، مانند احمد حنبل، هر چه را مخالف نصّ بود، کنار میگذاشتند[۲۹۱] و اساساً تقصیر در طلب نصّ را پیش از اجتهاد، گناه میشمردند[۲۹۲]. برخی دیگر چون طوفی گفتهاند: در معاملات و سیاسات اگر مصالح با نصوص تعارض کرد و امکان جمع نبود، مصالح مقدّم خواهد شد[۲۹۳] در عین حال، برای بعضی از صحابه، مواردی از اجتهاد در برابر نصّ ثبت شده است[۲۹۴]؛ مانند دستور خلیفه به قطع نکردن دست دزد در سال قحطی و گرسنگی [۲۹۵] و همچنین اجتهاد مقابل نصّ در متعه حج و متعه زنان.
- پس از عصر صحابه نیز عدهای "اصحاب رأی" از اصل عدم جواز اجتهاد مقابل نصّ تخطّی، و بیش از حد به رأی اعتماد کردند. آنان براساس فکر خود، مسائلی را تفریع کرده، صُوَری را مفروضالوجود میگرفتند و برای آنها احکامی فرضی ثابت میکردند[۲۹۶].
- آیاتی که بر عدم جواز اجتهاد در برابر نصّ دلالت دارند فراوان هستند. به برخی از آنها اشاره میشود:
- آیه ۵۰ سوره قصص: در این آیه، خداوند نقطه مقابل پذیرش دستور خدا و رسول را، پیروی از هوای نفس قرار داده[۲۹۷] ﴿﴿فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾﴾[۲۹۸]؛ سپس پیروی کننده از هوای نفس را در مقابل هدایت الهی، گمراهترین مردم بهشمار آورده است و در پایان، کسانی را که در برابر هدایت الهی از هوای نفس خود پیروی میکنند، ستمگر معرّفی میکند: ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾﴾.
- آیه ۲۶ سوره ص: خداوند در این آیه، خطاب به حضرت داوود میفرماید: ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم تا به حق داوری کنی؛ یعنی براساس وحی نازل شده از سوی خدا. نقطه مقابل آن، چیزی است که خدا نازل نکرده[۲۹۹]، از آن پیروی نکن که تو را از راه و حکم خدا گمراه میکند. روشن است که اجتهاد در مقابل نص، حکم بر طبق هوای نفس و در برابر چیزی است که خدا نازل کرده است: ﴿﴿فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾﴾ و سزای چنین کسانی عذاب شدید الهی است: ﴿﴿إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾﴾[۳۰۰].
- آیات ۱۸ـ۱۹، سوره جاثیه: خداوند میفرماید: ما تو را به شریعت و آیین حق قرار دادیم. از آن پیروی کن و از هوسهای کسانی که آگاهی ندارند، پیروی مکن: ﴿﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ﴾﴾[۳۰۱]؛ سپس میفرماید: آنها هرگز نمیتوانند تو را در برابر خدا بینیاز کنند: ﴿﴿إِنَّهُمْ لَن يُغْنُوا عَنكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ﴾﴾[۳۰۲]. خداوند در این آیه امر را بین پیروی از شریعت الهی و عمل طبق آن یا پیروی از هواهای ناآگاهان دایر کرده و بدیهی است که اجتهاد در برابر نصّ همان پیروی از هواهای ناآگاهان است که خدای متعالی از آن نهیکرده است[۳۰۳]. نظیر این آیات، آیه ﴿﴿اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ ﴾﴾[۳۰۴]است که در آن، پیروی از کتاب و سنّت واجب، و نقطه مقابل آن که پیروی از اولیای دیگر است، محکوم شده است[۳۰۵].
- آیه۶۴ـ۶۵، سوره نساء: خداوند میفرماید: ما پیامبران را فرستادیم تا به اذن الهی، اطاعت شوند. سوگند به پروردگارت که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر آن که در اختلاف خود، تو را به داوری بطلبند؛ آن گاه از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند: ﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا﴾﴾[۳۰۶]، ﴿﴿فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا ﴾﴾[۳۰۷] این آیه هرگونه اجتهاد در مقابل نصّ پیامبر(ص) و هر نوع اظهار عقیده را در مواردی که حکم صریح از طرف خدا و پیامبر(ص) درباره آن رسیده باشد، نفی میکند؛ بنابراین، اگر تاریخ اسلام نشان میدهد که بعضی افراد در برابر حکم خدا و پیامبر(ص) اجتهاد یا اظهار نظر میکردند و بهطور مثال میگفتند: پیامبر چنین گفته و ما چنین میگوییم، باید بپذیریم که عمل آنها برخلاف صریح آیه است[۳۰۸]. این آیه عام است و حکم خدا و رسول را در همه چیز، حجّت و واجبالاتّباع میداند[۳۰۹].
- آیه۱۰۵ سوره آلعمران: ﴿﴿وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴾﴾[۳۱۰]؛ مانند کسانی نباشید که پراکنده شده، اختلاف کردند، پس از آنکه نشانهها و بینات[۳۱۱] به آنان رسید: ﴿﴿مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ﴾﴾. مقصود از بینات ادلّه است[۳۱۲]؛ یعنی آنچه طریق به حکم خداوند است و دلیل، شامل نص و ظاهر میشود. و چون اجتهاد مقابل نصّ و ظاهر، مقابل بینات است باطل است[۳۱۳].
- آیه ۵۹ سوره نساء: این آیه، به اطاعت از خدا و رسول و اولیالامر(ع) و رجوع به خدا و رسول در موارد اختلاف و تنازع مربوط است: ﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ﴾﴾[۳۱۴] از این آیه استفاده میشود که در احکام دینی باید به خدا و رسول او و اولیالامر مراجعه کرد، نه به اجتهاد مقابل نص و هیچکس حقّ تغییر آنچه خدا و رسول و اولیالامر بیان کردهاند، ندارد[۳۱۵].
- در آیات ۶۶ سوره آلعمران و ۳۳ سوره اعراف از احتجاج بدون آگاهی و از قول به غیر علم، نهی شده[۳۱۶] و اجتهاد مقابل نص، قول به غیر علم است: ﴿﴿هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾﴾[۳۱۷]
- در آیات ۱۱۵ـ۱۱۶ سوره نحل، ابتدا محرمات الهی را بیان کرده، سپس فرموده: اگر کسی به دروغ حکم به حلال بودن و حرام بودن چیزی کند و بدعت گذارد، بر خداوند افترا زده است[۳۱۸] و اجتهاد در برابر نصّ، در حقیقت افترا بر خداوند است.
- از آیه ۳۶ سوره احزاب استفاده میشود که همه مؤمنان به پیروی از حکم خدا و رسول او ملزم هستند و در برابر آن هیچگونه اختیاری از خود ندارند: ﴿﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا ﴾﴾[۳۱۹]. در این آیه معصیت و تخلف از امر خدا و رسول را نشانه گمراهی انسان میداند: ﴿﴿وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا ﴾﴾. از آیه به خوبی استفاده میشود که اعتماد به نظر خود و دیگران در برابر حکم خدا و رسول نشان گمراهی قطعی و بهطور مسلّم حرام است و مؤمنان حق ندارند در برابر خواسته خدا و رسول او، خواسته دیگری را برگزینند[۳۲۰] و روشن است که اجتهاد در برابر نصّ، چیزی جز اختیار خواسته خود یا دیگران در برابر حکم خدا و رسول و اولیالامر نخواهد بود[۳۲۱].
نقش اجتهاد و جایگاه منابع آن
- مجتهد سعی میکند با استفاده از معقول و منقول، به مسائل موردنیاز مردم پاسخگو باشد.
- همواره موضوعهای جدید همراه با تحولات اجتماعی پدید میآیند. شناخت این موضوعها موجب بسط معارف دینی میشوند.
منابع اصلی اجتهاد
- قرآن: متخصصان دینی با فهم کتاب آسمانی تحریف ناپذیر، میتوانند به تحلیل عمیق شرایط جدید بپردازند.
- سنت: مجتهد آگاه به زمان میتواند با اشراف بر روایات و سیره پیامبر و امامان، هم جزئیات مسائل روزمره را عیناً کشف کند و هم موارد مشابه را انطباق دهد. یعنی با کشف ملاک احکام و انطباق آن بر مسائل جدید میتوان پاسخگوی مسائل جدید بود.
- عقل: عقل اولاً بهعنوان منبعی معرفتی، میتواند به اثبات و تبیین برخی از معارف جدید بپردازد. ثانیاً با استفاده از اصول و کلیات سایر منابع (قرآن و سنت) میتواند نیازهای متغیر را برطرف کند[۳۲۲].
منابع
پانویس
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ التحقیق، ج۲، ص۱۲۸، «جهد».
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ موسوعة الفقه، ج۳، ص۵؛ المنار، ج۵، ص۲۰۴؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۱۶۲.
- ↑ مصباح الاصول، ج۳، ص۴۳۴.
- ↑ آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص۱۸؛ مجموعه آثار، ج۳، ص۱۹۶، «ختم نبوت».
- ↑ کفایةالاصول، ص۴۶۳؛ زبدةالاصول، ص۱۵۹؛ خلاصة القوانین، ص۱۷۵.
- ↑ کفایةالاصول، ص۴۶۴؛ الفصول، ج۲، ص۱۱۷ـ۱۱۹؛ الاصول العامه، ص۵۸۲.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ الاصول العامه، ص۳۸۵.
- ↑ الرساله، ص۴۷۷.
- ↑ معارجالاصول، ص۱۷۹ـ۱۸۰.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ ترتیب العین، ص۶۳۴؛ النهایه، ج۳، ص۴۶۵.
- ↑ التحریروالتنویر، ج۱۱، ص۶۱.
- ↑ الفرقان، ج۱۰ـ۱۱، ص۳۴۰.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۴۰۴؛ التحریروالتنویر، ج۱۱، ص۶۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج۵، ص۱۲۶.
- ↑ الفصولالغرویه، ص۲؛ مصباحالاصول، ج۳، ص۴۳۶؛ مفردات، ص۶۴۲.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه:۱۲۲.
- ↑ روحالمعانی، مج۷، ج۱۱، ص۷۰.
- ↑ حاشیةالبنائی، ج۲، ص۳۸۷؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۴۰۷ـ۴۰۸.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۶۱ـ۶۲.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۷۹ و ۸۱.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۴۱؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ تاریخ فقه وفقها، ص۱۲۸ـ۱۴۰، ۲۲۳، ۲۲۷، ۲۳۷ و ۲۴۰ـ۲۴۲؛ مناهجالوصول، ج۱، ص۱۴ـ۱۵.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ نهایة الافکار، ق ۲، ج۴، ص۲۲۷؛ مصباح الاصول، ج۳، ص۴۴۳ـ۴۴۴؛ الاجتهاد والتقلید، امام خمینی، ص۱۰ـ۱۷.
- ↑ الاجتهاد والتقلید، امام خمینی، ص۷۱ـ۷۲.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه:۱۲۲.
- ↑ اطیبالبیان، ج۶، ص۳۳۳؛ مبادی الوصول، ص۲۴۷؛ الکشاف، ج۲، ص۳۲۳؛ التحریر والتنویر، ج۱۱، ص۶۱.
- ↑ الاجتهاد و التقلید، صدر، ص۳۳.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج۸، ص۷۷۰.
- ↑ و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند؛ سوره زمر، آیه: ۱۷- ۱۸.
- ↑ الفرقان، ج۲۲ـ۲۳، ص۳۱۲ـ۳۱۴؛ التفسیرالکبیر، ج۲۶، ص۲۶۱.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۵، ص۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۸ـ۱۹.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ المنار، ج۵، ص۲۹۹؛ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۱۸۸؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۲۶؛ المیزان، ج۵، ص۲۲.
- ↑ الفرقان، ج۵ـ۶، ص۲۰۵؛ المیزان، ج۵، ص۲۲؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۲۶.
- ↑ الفرقان، ج۵ـ۶، ص۲۰۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۹۸.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند؛ سوره توبه، آیه: ۱۲۲.
- ↑ نهایة الافکار، ج۴، ص۲۴۴؛ کفایة الاصول، ص۴۷۳ـ۴۷۴؛ الاجتهاد والتقلید، صدر، ص۸۶.
- ↑ نهایه الدرایه، ج۳، ص۲۱۰.
- ↑ معارج الاصول، ص۱۹۷ـ۱۹۸.
- ↑ معارج الاصول، ص۱۹۷ـ۱۹۸.
- ↑ نهایة الدرایه، ج۳، ص۲۱۰.
- ↑ التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۶ـ۸۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید؛ سوره نحل، آیه:۴۳.
- ↑ التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۸ـ۸۹.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۲۵۹.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ کفایة الاصول، ص۴۷۳.
- ↑ التنقیح، «الاجتهاد والتقلید»، ص۸۹.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ کفایة الاصول، ص۴۷۳.
- ↑ کفایة الاصول، ص۴۷۳.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ کفایةالاصول، ص۴۷۳.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ الاصول العامه، ص۸۶ـ۸۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمیتوانند آورد؛ سوره اسراء، آیه:۸۸.
- ↑ یا میگویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست میگویید ده سورهای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم میتوانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید.پس اگر (فراخوان) شما را پاسخ نگویند بدانید که با دانش خداوند فرو فرستاده شده است و اینکه هیچ خدایی جز او نیست، اکنون آیا گردن مینهید؟؛ سوره هود، آیه: ۱۳- ۱۴.
- ↑ یا میگویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست میگویید سورهای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را میتوانید فرا خوانید؛ سوره یونس، آیه:۳۸.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۵۷؛ احسن الحدیث، ج۱، ص۷۲ و ج۲، ص۳۸۶؛ علماصولالفقه، ص۳۴ـ۳۵؛ الاصولالعامه، ص۱۰۰ـ۱۰۱.
- ↑ بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه:۱۹.
- ↑ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۲ و ۱۱۶.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ فوائد الاصول، ج۴، ص۱۲ـ۱۶؛ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۹؛ الاصول العامه، ص۱۰۴.
- ↑ الاصول العامه، ص۱۰۳.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۳۲ـ۳۵؛ الکافی، ج۱، ص۴۲۰ـ۴۲۲و ۴۲۵ و ج۸، ص۱۸۳ـ۱۸۴؛ الاتقان، ج۱، ص۴۶ و ۱۹۸ و ج۳، ص۷۲ و ۷۴؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۲۵۴ـ۲۶۰.
- ↑ الاصول الاصلیه، ص۱۳۳.
- ↑ بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه:۹.
- ↑ در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است؛ سوره فصلت، آیه:۴۲.
- ↑ الاصول العامه، ص۱۰۱ـ۱۰۵.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۶۹؛ وصول الاخیار، ص۱۸۱.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ البیان، ص۲۶۸.
- ↑ فوائدالاصول، ج۳، ص۱۳۸؛ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۵ـ۱۰۶؛ الاصولالعامه، ص۱۰۴.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۳.
- ↑ فرائد الاصول، ج۱، ص۱۰۵؛ الاصول العامه، ص۱۰۴.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ البیان، ص۲۶۷ـ۲۶۸.
- ↑ بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که میورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه:۱۹.
- ↑ فوائد الاصول، ج۳، ص۱۳۸ـ۱۳۹.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
- ↑ آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است؛ سوره حشر، آیه:۷.
- ↑ و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.
- ↑ علم اصول الفقه، ص۳۷ـ۳۸.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ سوره احزاب، آیه:۳۳.
- ↑ ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
- ↑ سنن ابنماجه، ج۲، ص۹۵۴، کتاب الجهاد، ب ۳۹؛ مسند احمد، ج۲، ص۲۵۳؛ مسند ابیداوود، ص۳۱۸ـ۳۳۶.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ المیزان، ج۴، ص۴۰۹ـ۴۱۴؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۰۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۳، ص۱۰۰؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۴۹ـ۲۵۴؛ المیزان، ج۴، ص۴۰۹ـ۴۱۴.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۱۰.
- ↑ و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبلهای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی میکند و چه کسی واپس میگراید، و بیگمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه: ۱۴۳.
- ↑ منابعاجتهاد، ص۸۰؛ الاصولالعامه، ص۱۳۵؛ الموافقات، ج۴،ص۷۴.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ الاصولالعامه، ص۱۳۵؛ منابع اجتهاد، ص۸۰ـ۸۱.
- ↑ منابع اجتهاد، ص۸۰ـ۸۱؛ الاصول العامه، ص۱۳۵ـ۱۳۸.
- ↑ المستصفی، ج۲، ص۱۸۵ـ۱۸۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ معالم الاصول، ص۱۷۴ـ۱۷۵؛ فرائد الاصول، ص۱۲۷؛ المستصفی، ج۱، ص۱۷۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۱۳۴ـ۱۶۱.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ اصول الفقه، مظفر، ج۳ـ۴، ص۱۲۱ و ۱۲۷.
- ↑ مقالات اصولی، ص۴۵ـ۴۶.
- ↑ منابع اجتهاد، ص۲۴۰ـ۲۴۳، ر.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ علم اصول الفقه، ص۵۲.
- ↑ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۱ـ۳۹۳؛ علم اصول الفقه، ص۷۹ـ۸۰.
- ↑ معارج الاصول، ص۱۸۷ـ۱۸۸.
- ↑ کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند؛ سوره زمر، آیه: ۱۸.
- ↑ و پیش از آنکه ناگهان و بیآنکه دریابید عذاب شما را فراگیرد از بهترین چیزی که از پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است، پیروی کنید؛ سوره زمر، آیه:۵۵.
- ↑ ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
- ↑ و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
- ↑ اوست که کافران اهل کتاب را از خانههایشان در نخستین گردآوری بیرون راند (هر چند) شما گمان نمیکردید که بیرون روند و (خودشان) گمان میکردند که دژهایشان بازدارنده آنان در برابر خداوند است اما (اراده) خداوند از جایی که گمان نمیبردند بدیشان رسید و در دلهایشان هراس افکند؛ به دست خویش و به دست مؤمنان خانههای خویش را ویران میکردند؛ پس ای دیدهوران پند بگیرید!؛ سوره حشر، آیه:۲.
- ↑ و این مثلها را برای مردم میزنیم و آنها را جز دانشوران درنمییابند؛ سوره عنکبوت، آیه:۴۳.
- ↑ گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید و (خداوند) بخشنده، چیزی فرو نفرستاده است و شما جز دروغ نمیگویید ؛ سوره یس، آیه: ۱۵.
- ↑ علماصولالفقه، ص۵۴ـ۵۶، الاحکام،آمدی، ج۴، ص۲۸۷ـ۲۹۲.
- ↑ پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه:۶۵.
- ↑ و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی میگزینند و آنها را چنان دوست میدارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بتها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) مینگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است و اینکه خداوند سختکیفر است؛ سوره بقره، آیه: ۱۶۵.
- ↑ بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاریهای آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید و اینکه درباره خداوند چیزی بگویید که نمیدانید؛ سوره اعراف، آیه:۳۳.
- ↑ و اگر از بیشتر کسان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند به گمراهی میکشانند؛ جز پندار را پی نمیگیرند و آنان جز نادرست برآورد نمیکنند؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۶.
- ↑ ر.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ الاحکام،آمدی، ج۴، ص۳۹۴؛ معارجالاصول، ص۲۲۱ـ۲۲۴؛ منابع اجتهاد، ص۳۳۵.
- ↑ علم اصول الفقه، ص۸۵؛ مصادر التشریع، ص۷۴، ر.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ منابع اجتهاد، ص۳۵۱ـ۳۵۲.
- ↑ اصول فقه، خضری، ص۳۰۲.
- ↑ منابع اجتهاد، ص۳۵۳؛ ر.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ موسوعة طبقات الفقهاء، ق ۱، ص۲۸۰.
- ↑ موسوعة طبقات الفقهاء، ق ۱، ص۲۷۴.
- ↑ الاصول العامه، ص۴۰۷ـ۴۰۸؛ موسوعة، طبقاتالفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۲۸۰.
- ↑ و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند؛ بدینسان ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراستهایم سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است آنگاه آنان را از آنچه انجام میدادهاند آگاه میگرداند؛ سوره انعام، آیه: ۱۰۸.
- ↑ و به زنان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند و زیور خود را آشکار نگردانند مگر آنچه از آن، که خود پیداست و باید روسریهایشان را بر گریبان خویش افکنند و زیور خود را آشکار نگردانند جز بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم آیین) شان یا کنیزهاشان یا مردان وابستهای که نیاز (به زن) ندارند یا کودکانی که از شرمگاههای زنان آگاهی ندارند و چنان پا نکوبند که آنچه از زیورشان پوشیده میدارند آشکار گردد و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید؛ سوره نور، آیه: ۳۱.
- ↑ و به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید ده که بوستانهایی خواهند داشت که جویبارهایی از بن آنها روان است. هرگاه میوهای از آن بوستانها روزی آنان گردد، میگویند این همان است که از پیش روزی ما شده بود و همانند آن برای آنان آورده میشود و آنها در آن همسرانی پاکیزه دارند و در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه:۲۵.
- ↑ ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت ؛ سوره بقره، آیه:۱۰۴.
- ↑ فرمود: در آن زندگی میکنید و در آن میمیرید و از آن بیرون آورده میشوید؛ سوره اعراف، آیه:۲۵.
- ↑ و از ایشان درباره شهری که در کرانه دریا بود بپرس، آنگاه که (از حکم حرام بودن ماهیگیری) در روز شنبه تجاوز میکردند زیرا روز شنبه آنان ماهیهاشان نزد ایشان روی آب میآمدند و روزی که شنبهشان نبود نزد آنان نمیآمدند، بدینگونه آنها را برای آنکه نافرمانی میکردند، میآزمودیم؛ سوره اعراف، آیه:۱۶۳.
- ↑ و دستهای گیاه در کف بگیر و با آن (یکبار همسرت را) بزن و سوگند مشکن؛ به راستی ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود؛ سوره ص، آیه: ۴۴.
- ↑ و (یوسف) به غلامان خویش گفت: سرمایه آنان را در باربند شترهایشان بگذارید تا چون نزد خاندان خویش بازگردند آن را باز شناسند، شاید که آنان بازگردند؛ سوره یوسف، آیه:۶۲.
- ↑ موسوعه طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق۱، ص۲۷۵ـ۲۷۶ ۲۸۲ـ۲۸۴؛ الاصول العامّه، ص۴۱۰ـ۴۱۱.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ علم اصول الفقه، ص۹۳ـ۹۴.
- ↑ معارجالاصول، ص۲۱۷.
- ↑ آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست؛ سوره انعام، آیه: ۹۰.
- ↑ از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان میخوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمیگزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون میگردد؛ سوره شوری، آیه: ۱۳.
- ↑ سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود؛ سوره نحل، آیه: ۱۲۳.
- ↑ ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (توراتشناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری میکردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند؛ سوره مائده، آیه: ۴۴.
- ↑ الاصول العامه، ص۴۳۰؛ منابع اجتهاد، ص۳۸۵.
- ↑ و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.
- ↑ معارجالاصول، ص۲۱۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ معارجالاصول، ص۹۵.
- ↑ المستصفی، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ علم اصول الفقه، ص۹۵.
- ↑ الاصول العامه، ص۴۳۹؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق۱، ص۲۹۰ـ۳۰۳.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ معارج الاصول، ص۱۸۰؛ زبدةالاصول، ص۱۶۱ و ۱۶۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق اول، ص۱۱۳.
- ↑ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۸.
- ↑ زبدة الاصول، ص۱۶۱ـ۱۶۳.
- ↑ زبدة الاصول، ص۱۶۱ـ۱۶۳.
- ↑ تاریخ الفقه الاسلامی، ص۵۸ـ۵۹.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۲۸، ص۲۸۲.
- ↑ ارشادالفحول، ج۲، ص۲۲۰؛ موسوعة الفقه، ج۳، ص۹.
- ↑ تاریخ الفقه، ص۵۹.
- ↑ تاریخ الفقه ، ص۵۸ـ۵۹؛ الفصول فیالاصول، ج۳، ص۲۸۲ و ج۴، ص۴۳ و ۱۷۷؛ الاحکام، ابنحزم، ج۵، ص۷۰۰.
- ↑ ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۸ـ۲۱۹؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۶؛ موسوعة الفقه، ج۳، ص۹.
- ↑ المصقول، ص۱۶۱.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵؛ المنار، ج۵، ص۳۹۵ـ۳۹۶؛ اصولالسرخسی، ج۲، ص۹۵ـ۹۶.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵.
- ↑ المنار، ج۱۰، ص۹۴؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۱.
- ↑ المصقول، ص۱۶۱.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج۹، ص۲۶۱؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵؛ التفسیر الکبیر، ج۲۸، ص۲۸۱.
- ↑ ارشادالفحول، ج۲، ص۲۱۹.
- ↑ موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۶.
- ↑ ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۹.
- ↑ التّفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶.
- ↑ به راستی برهانی از پروردگارتان است؛ سوره انعام، آیه: ۵۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند ؛ سوره نساء، آیه: ۶۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج۹، ص۵۷ و ۲۶۱؛ التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵.
- ↑ و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمیبرند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بیگمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ میهراسم؛ سوره یونس، آیه: ۱۵.
- ↑ الکاشف، ج۴، ص۱۴۲.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵.
- ↑ و از آنچه به تو وحی میگردد پیروی کن و شکیبایی پیشه ساز تا خداوند داوری فرماید و او بهترین داوران است؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶ ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و چون برای آنان آیهای (دلخواه آنان) نیاوردهای میگویند: چرا خود آیهای برنگزیدی؟ بگو من تنها از آنچه از سوی پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم؛ این (ها) بینشهایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰۳.
- ↑ بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو:آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟؛ سوره انعام، آیه:۵۰.
- ↑ المنار، ج۷، ص۴۲۹.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۹۷.
- ↑ مبادی الوصول، ص۲۴۰.
- ↑ سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوسهای کسانی که (چیزی) نمیدانند پیروی مکن؛ سوره جاثیه، آیه: ۱۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۱۶۶؛ مجمعالبیان، ج۹ـ۱۰، ص۷۶.
- ↑ موسوعة طبقات الفقهاء، (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۳.
- ↑ و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستادهایم که کتاب پیش از خود را راست میشمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواستههای آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی دادهایم و اگر خداوند میخواست شما را امّتی یگانه میگردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچهتان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف میورزیدید آگاه میگرداند؛ سوره مائده، آیه: ۴۸.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است؛ سوره نساء، آیه: ۱۱۳.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۸۰.
- ↑ موسوعة طبقات الفقهاء (مقدمه)، ق ۱، ص۱۱۶.
- ↑ ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۱۹.
- ↑ مبادی الوصول، ص۲۴۱؛ زبدةالاصول، ص۱۶۱ و ۱۶۳.
- ↑ مبادی الوصول، ص۲۴۰ـ۲۴۱؛ موسوعة الطبقات الفقهاء (مقدمه)، ق۱، ص۱۱۴ـ۱۱۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۹۱ـ۹۲؛ اصول السرخسی، ص۹۲؛ التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوهها و پرندهها را رام کردیم که همراه با داود نیایش میکردند و کننده (ی این کار) بودیم.و برای شما ساختن زرهی را به او آموختیم تا از (گزند) جنگتان نگه دارد پس آیا شما سپاسگزار هستید؟؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۹-۸۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۹۲؛ نمونه، ج۱۳، ص۴۶۶ـ۴۶۷.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴؛ المنیر، ج۱۷، ص۱۰۳.
- ↑ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.
- ↑ الصافی، ج۳، ص۳۴۸ـ۳۴۹؛ کشفالاسرار، ج۶، ص۲۷۸ـ۲۷۹؛ فتح القدیر، ج۳، ص۴۱۸.
- ↑ سوره انبیاء، آیه: ۷۸.
- ↑ سوره انبیاء، آیه: ۷۸.
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۳۱۱.
- ↑ المیزان، ج۱۴، ، ص۳۱۱ و ۳۱۷.
- ↑ ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستادهایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش؛ سوره نساء، آیه:۱۰۵.
- ↑ المنار، ج۵، ص۳۹۵؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.
- ↑ المنار، ج۵، ص۳۹۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۳۳.
- ↑ المنار، ج۵، ص۳۹۵.
- ↑ التحریر والتّنویر، ج۵، ص۱۹۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۵۶۳.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ همه خوردنیها برای بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه اسرائیل (- یعقوب) پیش از آنکه تورات فرو فرستاده شود، بر خویش حرام کرده بود، بگو: اگر راست میگویید تورات را بیاورید و آن را بخوانید؛ سوره آل عمران، آیه: ۹۳.
- ↑ المیزان، ج۳، ص۳۸۰؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۴۸.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۴۸ـ۱۴۹.
- ↑ روضالجنان، ج۴، ص۴۳۴.
- ↑ المیزان، ج۳، ص۳۴۹؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۴۹.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۴۸.
- ↑ خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟؛ سوره توبه، آیه: ۴۳.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۱۶، ص۷۴ـ۷۵ و ج۲۲، ص۱۹۷؛ المنار، ج۱۰، ص۴۶۵ـ۴۶۶.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۲۸۴ـ۲۸۷.
- ↑ المنار، ج۱۰، ص۴۶۴.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است.اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید؛ سوره انفال، آیه: ۶۷- ۶۸.
- ↑ المنار، ج۱۰، ص۸۷ و ۹۴.
- ↑ المنیر، ج۱۰، ص۷۵، الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۱۹۹.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۱۳۶ـ۱۳۹؛ مجمعالبیان، ج۴، ص۸۵۸ـ۸۵۹؛ نمونه، ج۷، ص۲۴۳ـ۲۴۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و تو چه دانی، بسا او پاکیزگی یابد،یا در یاد گیرد و آن یادکرد، او را سود رساند؛ سوره عبس، آیه: ۳- ۴.
- ↑ و اما آنکه شتابان نزد تو آمد؛ در حالی که (از خدا) میهراسد؛ تو از وی به دیگری میپردازی؛ سوره عبس، آیه: ۸- ۱۰.
- ↑ الدرالمنثور، ج۸، ص۴۱۸.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴.
- ↑ التحریر والتنویر، ج۳۰، ص۱۱۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴ـ۵۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۵۴ـ۵۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۶۶۴؛ المیزان، ج۲۰، ص۲۰۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۷۴ و ج۲۲، ص۱۹۷؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۳؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۷.
- ↑ المنار، ج۵، ص۲۹۹ـ۳۰۲.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج۹، ص۳۷۱ـ۳۷۲؛ الکشاف، ج۴، ص۴۸۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۵؛ اصول السرخسی، ج۲، ص۹۵.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۱۸۱؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۶۵ـ۳۶۶.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ منابع اجتهاد، ص۸۲ـ۸۵ و ۲۶۰ـ۲۶۲.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۹ـ۶۲.
- ↑ سوره مائده، آیه: ۳.
- ↑ و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه:۸۹.
- ↑ و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نیز هیچ پرندهای که با دو بال خود میپرد، جز اینکه گروههایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده میشوند؛ سوره انعام، آیه: ۳۸.
- ↑ ما خود، مردگان را زنده میگردانیم و هر چه را پیش فرستادهاند و آنچه را از آنان بر جای مانده است مینگاریم و هر چیزی را در نوشتهای روشنبر شمردهایم؛ سوره یس، آیه:۱۲.
- ↑ اعلام الموقعین، ج۱، ص۲۹ـ۳۰.
- ↑ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۸.
- ↑ الاصول العامه، ص۳۸۴ـ۳۸۵؛ انوار الاصول، ج۳، ص۶۰۲.
- ↑ ر.ک: النصوالاجتهاد.
- ↑ موسوعةالعقاد، ج۵، ص۹۲۷ـ۹۲۸.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ اعلام الموقعین، ج۱، ص۴۹.
- ↑ پس اگر پاسخت را ندهند بدان که از خواهشها (ی نفس) شان پیروی میکنند و گمراهتر از آنکه بیرهنمودی از خداوند، از خواهش (نفس) خویش پیروی کند کیست؟ بیگمان خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمیکند؛ سوره قصص، آیه:۵۰.
- ↑ اعلامالموقعین، ج۱، ص۴۹.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوسهای کسانی که (چیزی) نمیدانند پیروی مکن؛ سوره جاثیه، آیه:۱۸.
- ↑ بیگمان آنان در برابر (عذاب) خداوند هرگز چیزی را از تو باز نمیتوانند داشت و ستمگران، دوستان یکدیگرند و خداوند دوست پرهیزگاران است؛ سوره جاثیه، آیه: ۱۹.
- ↑ اعلامالموقعین، ج۱، ص۵۰.
- ↑ از آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید و جز وی از سرورانی (دیگر) پیروی نکنید؛ اندک پند میپذیرید؛ سوره اعراف، آیه: ۳.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو میآمدند و از خداوند آمرزش میخواستند و پیامبر برای آنان آمرزش میخواست خداوند را توبهپذیر بخشاینده مییافتند؛ سوره نساء، آیه: ۶۴.
- ↑ پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه: ۶۵.
- ↑ نمونه، ج۳، ص۴۵۶.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۴۰۴.
- ↑ و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهانها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۰۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۸۰۷.
- ↑ التبیان، ج۲، ص۵۵۰.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۳۸۷.
- ↑ اعلام الموقعین، ج۲، ص۲۸۰؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۷۶۹.
- ↑ هان! شما همان کسانید که در آنچه بدان دانشی داشتید چون و چرا کردید؛ (دیگر) چرا در آنچه بدان دانشی ندارید چون و چرا میکنید؟ و خداوند میداند و شما نمیدانید؛ سوره آل عمران، آیه: ۶۶.
- ↑ اعلام الموقعین، ج۲، ص۲۸۰ـ۲۸۱؛ مجمعالبیان، ج۶، ص۶۰۲.
- ↑ و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است؛ سوره احزاب، آیه: ۳۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۵، ص۲۱۱؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۶۴؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۲۱.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۴۷.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص:۱۸۹.