ویژگی امام در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'امکان پذیر' به 'امکان‌پذیر')
خط ۳۱: خط ۳۱:
=== بررسی اشکالات ===
=== بررسی اشکالات ===
ممکن است بر [[نظریه]] [[برگزیده]]، اشکالاتی وارد گردد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
ممکن است بر [[نظریه]] [[برگزیده]]، اشکالاتی وارد گردد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
* '''اشکال اول''': برخی محققان بر این نظر هستند که تمام [[پیامبران]] [[شأن]] [[زعامت سیاسی]] را دارند؛ بدین [[دلیل]] که [[قانون]] [[عقلی]] که بر [[ضرورت نبوت]] اقامه شده، دربردارنده چنین مقامی برای تمام [[پیامبران]] است. توضیح آنکه اولاً، [[بشر]] برای [[زندگی]] به [[اجتماع]] نیاز دارد؛ ثانیاً، برای جلوگیری از [[هرج و مرج]]، [[نیازمند]] قانونی مدون از سوی [[خداوند]] است؛ ثالثاً، صرف وجود [[قانون]]، ضامن رفع [[ظلم و ستم]] از [[جامعه]] نیست و این امر تنها با [[انذار]] و [[تبشیر]] امکان پذیر خواهد بود؛ پس افزون بر وضع [[قانون]]، [[خداوند]] باید مجریانی برای اجرای آن، در نظر بگیرد که آنان، همان پیامبران‌اند. با توجه به آن چه [[گذشت]]، روشن می‌شود که [[شأن]] [[زعامت سیاسی]] از [[نبوت]] انفکاک‌پذیر نیست؛ اگرچه برخی [[پیامبران]] به [[دلیل]] وجود موانع، نتوانستند [[حکومت]] تشکیل دهند<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۴۸-۴۴۹؛ نیز، ر. ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۳۳۱-۳۳۲.</ref>. '''پاسخ''': در بررسی این ایراد، باید خاطر نشان ساخت که چنین تبیینی از [[ضرورت بعثت پیامبران]] [[تأمّل]] برانگیز است و مراجعه به [[آیات قرآن کریم]]، مؤید [[تبیین]] یاد شده نیست؛ زیرا به [[باور]] برخی بزرگان - باوری که موافق با [[آیات قرآن کریم]] است - [[تبیین]] [[عقلی]] [[ضرورت بعثت پیامبران]] چنین است که [[هدف از آفرینش انسان]] آن است که با [[اختیار]] خود [[راه کمال]] را بپیماید. این امر بر [[شناخت]] [[راه]] [[رسیدن به کمال]] متوقف است. ابزار [[شناختی]] [[انسان‌ها]] که همان [[حس]] و [[عقل]] است، [[قادر]] بر [[شناخت کامل]] این [[راه]] نیست؛ از این‌رو نیاز به [[بعثت]] پیامبرانی از سوی [[خداوند]] است تا با در [[اختیار]] داشتن پیام‌های [[الهی]] که همان [[وحی]] است، [[راه]] [[رسیدن به کمال]] را به [[مردم]] نشان دهند و [[حجت]] را بر [[مردم]] تمام کنند<ref>ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، درس بیست و دوم:</ref>. روشن است که این [[تبیین]]، اقتضایی برای [[لزوم]] داشتن [[شأن]] [[زعامت سیاسی]] برای [[پیامبر]] ندارد. [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>. [[خداوند متعال]] در این [[آیه]]، به صراحت، [[مأموریت]] [[رسولان]] خود را [[تبشیر]] و [[انذار]] معرفی می‌کند، بدون آنکه از [[زعامت سیاسی]] آنها سخنی به میان آورد، و همین امر را موجب [[اتمام حجت]] بر [[مردم]] اعلام می‌کند. در ادامه نیز، این کار را موافق با [[حکمت]] معرفی می‌کند. دیگر [[آیات قرآن]] نیز به نوعی، [[شاهد]] بر همان تبیینی است که نگارنده برای [[اثبات]] [[ضرورت بعثت پیامبران]]، آن را عرضه کرد: شایان ذکر است، [[متکلم]] و [[مفسر]] شهیری همچون [[شیخ طوسی]] نیز با [[گزینش]] همین دیدگاه که تمام [[پیامبران]] شأنیت [[تشکیل حکومت]] را نداشته‌اند، برای [[اثبات]] نظریه خود، به برخی [[آیات]] استناد کرده‌اند<ref>محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۱۲.</ref>؛ از جمله آیه‌ای اشاره می‌کنند که می‌فرماید: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ...}}<ref>{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}} «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریسته‌ای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمی‌کنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان مانده‌ایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست * و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۷.</ref><ref>شایان ذکر است، افزون بر این آیه، آیات دیگری نیز وجود دارد که می‌توان آن را دلیل بر انفکاک مقام نبوت از شأن حکومت دانست: {{متن قرآن|وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ}} «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲. بر اساس این آیه، حضرت موسی {{ع}} برادرش، حضرت هارون {{ع}} را که خود حکم نبوت داشت، به مقام جانشینی خود منصوب کرد اگر نبوت هارون {{ع}} مشتمل بر حکومت یا شأن مدیریت جامعه نیز بود، نیازی به این سخنان حضرت موسی {{ع}} نبود؛ از این‌رو، برخی مفسران در این باره نوشته اند: «پرسش دیگری که در اینجا پیش می‌آید، این است که مگر هارون پیامبر نبود که موسی {{ع}} او را به جانشینی خود و رهبری و امامت بنی اسرائیل منصوب کرد؟ پاسخ این پرسش با توجه به یک نکته روشن می‌شود و آن این که مقام نبوت چیزی است و مقام امامت چیز دیگر، هارون {{ع}} پیامبر بود ولی عهده‌دار مقام رهبری همه جانبه بنی اسرائیل نبود، بلکه مقام امامت و رهبری همه جانبه مخصوص موسی {{ع}} بود، اما به هنگامی که می‌خواست برای مدتی از قوم خود جدا شود، برادرش را به عنوان امام و پیشوا انتخاب کرد». ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۴؛ همچنین ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۷۲۹.</ref>. از فضای کلی این [[آیه]] چنین استفاده می‌شود: [[پیامبری]] که در این [[آیه]]، از او سخن به میان می‌آید، از [[مقبولیت]] خوبی میان [[مردم]] برخوردار بوده؛ به این حال، [[شأن]] وی تنها همان [[نبوت]] بوده است و [[مردم]] برای [[انتخاب]] فرماندهِ خود، به او مراجعه می‌کرده‌اند. نکته جالب توجه این است که یکی از شاخه‌های [[شأن حکومت]] داری است، [[انتخاب]] می‌کند. محقق یاد شده که بر این [[باور]] بود، تمام [[پیامبران]] [[شأن]] [[اجرای احکام]] را نیز دارند، در [[تفسیر]] این [[آیه]] با [[نقل]] یک [[روایت]]<ref>{{متن حدیث|وَ كَانَ الْمَلِكُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ هُوَ الَّذِي يَسِيرُ بِالجُنُودِ وَ النَّبِيُّ يُقِيمُ لَهُ أَمْرَهُ وَ يُنَبِّئُهُ الْخَيْرَ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ}}. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۳۲.</ref> می‌نویسد: “پیامبر در [[حکم]] مقنن از طرف [[خداوند]] و [[ملک]] به مثابه مجری دستورهای [[وحیانی]] او بوده است”<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۱، ص۶۲۷.</ref>. با وجود این، ایشان آن‌گاه که در [[مقام]] [[تبیین]] [[امامت]] [[طالوت]] است، می‌نویسد: “امام [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] عصر، همان [[پیامبری]] است که به [[فرمان خداوند]] [[طالوت]] را به این سمت [[منصوب]] کرده... است”<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۳.</ref>. با توجه به آن چه [[گذشت]]، روشن می‌شود که بر اساس [[آیات]] [[نورانی]] [[قرآن کریم]]، [[شأن]] [[نبوت]] همان [[تبلیغ دین]]، و نه [[تشکیل حکومت]]، است<ref>البته چنان‌که روشن است، امر تبلیغ دین خود دارای فروعات متعددی همچون تعلیم و تربیت، تزکیه انسان‌ها و تکمیل ارزش‌های اخلاقی است که آیات متعددی از قرآن کریم بر آنها دلالت می‌کنند، چنان‌که می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}} «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>. در پایان این قسمت توجه به سخن استاد [[شهید مطهری]] نیز خالی از [[لطف]] نیست: "[[نبوت]]، [[ابلاغ]]، [[اخبار]]، اطلاع دادن، [[اتمام حجت]] و [[راهنمایی]] است. [[راهنما]] چه می‌کند؟ [[راه]] را نشان می‌دهد؛ وظیفه‌اش بیش از این نیست که [[راه]] را نشان دهد. ولی [[بشر]] علاوه بر [[راهنمایی]] به [[رهبری]] نیاز دارد؛ یعنی [[نیازمند]] است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را [[بسیج]] کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند. [[نبوت]]، [[راهنمایی]] است و یک [[منصب]] است؛ اما [[امامت]]، [[رهبری]] است و [[منصب]] دیگری است. [[پیغمبران]] بزرگ، هم [[نبی]] و هم [[امام]] هستند. [[پیغمبران]] کوچک فقط [[نبی]] بودند و [[امام]] نبودند"<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۸.</ref>.
* '''اشکال اول''': برخی محققان بر این نظر هستند که تمام [[پیامبران]] [[شأن]] [[زعامت سیاسی]] را دارند؛ بدین [[دلیل]] که [[قانون]] [[عقلی]] که بر [[ضرورت نبوت]] اقامه شده، دربردارنده چنین مقامی برای تمام [[پیامبران]] است. توضیح آنکه اولاً، [[بشر]] برای [[زندگی]] به [[اجتماع]] نیاز دارد؛ ثانیاً، برای جلوگیری از [[هرج و مرج]]، [[نیازمند]] قانونی مدون از سوی [[خداوند]] است؛ ثالثاً، صرف وجود [[قانون]]، ضامن رفع [[ظلم و ستم]] از [[جامعه]] نیست و این امر تنها با [[انذار]] و [[تبشیر]] امکان‌پذیر خواهد بود؛ پس افزون بر وضع [[قانون]]، [[خداوند]] باید مجریانی برای اجرای آن، در نظر بگیرد که آنان، همان پیامبران‌اند. با توجه به آن چه [[گذشت]]، روشن می‌شود که [[شأن]] [[زعامت سیاسی]] از [[نبوت]] انفکاک‌پذیر نیست؛ اگرچه برخی [[پیامبران]] به [[دلیل]] وجود موانع، نتوانستند [[حکومت]] تشکیل دهند<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۴۸-۴۴۹؛ نیز، ر. ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۳۳۱-۳۳۲.</ref>. '''پاسخ''': در بررسی این ایراد، باید خاطر نشان ساخت که چنین تبیینی از [[ضرورت بعثت پیامبران]] [[تأمّل]] برانگیز است و مراجعه به [[آیات قرآن کریم]]، مؤید [[تبیین]] یاد شده نیست؛ زیرا به [[باور]] برخی بزرگان - باوری که موافق با [[آیات قرآن کریم]] است - [[تبیین]] [[عقلی]] [[ضرورت بعثت پیامبران]] چنین است که [[هدف از آفرینش انسان]] آن است که با [[اختیار]] خود [[راه کمال]] را بپیماید. این امر بر [[شناخت]] [[راه]] [[رسیدن به کمال]] متوقف است. ابزار [[شناختی]] [[انسان‌ها]] که همان [[حس]] و [[عقل]] است، [[قادر]] بر [[شناخت کامل]] این [[راه]] نیست؛ از این‌رو نیاز به [[بعثت]] پیامبرانی از سوی [[خداوند]] است تا با در [[اختیار]] داشتن پیام‌های [[الهی]] که همان [[وحی]] است، [[راه]] [[رسیدن به کمال]] را به [[مردم]] نشان دهند و [[حجت]] را بر [[مردم]] تمام کنند<ref>ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، درس بیست و دوم:</ref>. روشن است که این [[تبیین]]، اقتضایی برای [[لزوم]] داشتن [[شأن]] [[زعامت سیاسی]] برای [[پیامبر]] ندارد. [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>. [[خداوند متعال]] در این [[آیه]]، به صراحت، [[مأموریت]] [[رسولان]] خود را [[تبشیر]] و [[انذار]] معرفی می‌کند، بدون آنکه از [[زعامت سیاسی]] آنها سخنی به میان آورد، و همین امر را موجب [[اتمام حجت]] بر [[مردم]] اعلام می‌کند. در ادامه نیز، این کار را موافق با [[حکمت]] معرفی می‌کند. دیگر [[آیات قرآن]] نیز به نوعی، [[شاهد]] بر همان تبیینی است که نگارنده برای [[اثبات]] [[ضرورت بعثت پیامبران]]، آن را عرضه کرد: شایان ذکر است، [[متکلم]] و [[مفسر]] شهیری همچون [[شیخ طوسی]] نیز با [[گزینش]] همین دیدگاه که تمام [[پیامبران]] شأنیت [[تشکیل حکومت]] را نداشته‌اند، برای [[اثبات]] نظریه خود، به برخی [[آیات]] استناد کرده‌اند<ref>محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۱۲.</ref>؛ از جمله آیه‌ای اشاره می‌کنند که می‌فرماید: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ...}}<ref>{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}} «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریسته‌ای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمی‌کنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان مانده‌ایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست * و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۷.</ref><ref>شایان ذکر است، افزون بر این آیه، آیات دیگری نیز وجود دارد که می‌توان آن را دلیل بر انفکاک مقام نبوت از شأن حکومت دانست: {{متن قرآن|وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ}} «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲. بر اساس این آیه، حضرت موسی {{ع}} برادرش، حضرت هارون {{ع}} را که خود حکم نبوت داشت، به مقام جانشینی خود منصوب کرد اگر نبوت هارون {{ع}} مشتمل بر حکومت یا شأن مدیریت جامعه نیز بود، نیازی به این سخنان حضرت موسی {{ع}} نبود؛ از این‌رو، برخی مفسران در این باره نوشته اند: «پرسش دیگری که در اینجا پیش می‌آید، این است که مگر هارون پیامبر نبود که موسی {{ع}} او را به جانشینی خود و رهبری و امامت بنی اسرائیل منصوب کرد؟ پاسخ این پرسش با توجه به یک نکته روشن می‌شود و آن این که مقام نبوت چیزی است و مقام امامت چیز دیگر، هارون {{ع}} پیامبر بود ولی عهده‌دار مقام رهبری همه جانبه بنی اسرائیل نبود، بلکه مقام امامت و رهبری همه جانبه مخصوص موسی {{ع}} بود، اما به هنگامی که می‌خواست برای مدتی از قوم خود جدا شود، برادرش را به عنوان امام و پیشوا انتخاب کرد». ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۴؛ همچنین ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۷۲۹.</ref>. از فضای کلی این [[آیه]] چنین استفاده می‌شود: [[پیامبری]] که در این [[آیه]]، از او سخن به میان می‌آید، از [[مقبولیت]] خوبی میان [[مردم]] برخوردار بوده؛ به این حال، [[شأن]] وی تنها همان [[نبوت]] بوده است و [[مردم]] برای [[انتخاب]] فرماندهِ خود، به او مراجعه می‌کرده‌اند. نکته جالب توجه این است که یکی از شاخه‌های [[شأن حکومت]] داری است، [[انتخاب]] می‌کند. محقق یاد شده که بر این [[باور]] بود، تمام [[پیامبران]] [[شأن]] [[اجرای احکام]] را نیز دارند، در [[تفسیر]] این [[آیه]] با [[نقل]] یک [[روایت]]<ref>{{متن حدیث|وَ كَانَ الْمَلِكُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ هُوَ الَّذِي يَسِيرُ بِالجُنُودِ وَ النَّبِيُّ يُقِيمُ لَهُ أَمْرَهُ وَ يُنَبِّئُهُ الْخَيْرَ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ}}. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۳۲.</ref> می‌نویسد: “پیامبر در [[حکم]] مقنن از طرف [[خداوند]] و [[ملک]] به مثابه مجری دستورهای [[وحیانی]] او بوده است”<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۱، ص۶۲۷.</ref>. با وجود این، ایشان آن‌گاه که در [[مقام]] [[تبیین]] [[امامت]] [[طالوت]] است، می‌نویسد: “امام [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] عصر، همان [[پیامبری]] است که به [[فرمان خداوند]] [[طالوت]] را به این سمت [[منصوب]] کرده... است”<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۳.</ref>. با توجه به آن چه [[گذشت]]، روشن می‌شود که بر اساس [[آیات]] [[نورانی]] [[قرآن کریم]]، [[شأن]] [[نبوت]] همان [[تبلیغ دین]]، و نه [[تشکیل حکومت]]، است<ref>البته چنان‌که روشن است، امر تبلیغ دین خود دارای فروعات متعددی همچون تعلیم و تربیت، تزکیه انسان‌ها و تکمیل ارزش‌های اخلاقی است که آیات متعددی از قرآن کریم بر آنها دلالت می‌کنند، چنان‌که می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}} «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>. در پایان این قسمت توجه به سخن استاد [[شهید مطهری]] نیز خالی از [[لطف]] نیست: "[[نبوت]]، [[ابلاغ]]، [[اخبار]]، اطلاع دادن، [[اتمام حجت]] و [[راهنمایی]] است. [[راهنما]] چه می‌کند؟ [[راه]] را نشان می‌دهد؛ وظیفه‌اش بیش از این نیست که [[راه]] را نشان دهد. ولی [[بشر]] علاوه بر [[راهنمایی]] به [[رهبری]] نیاز دارد؛ یعنی [[نیازمند]] است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را [[بسیج]] کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند. [[نبوت]]، [[راهنمایی]] است و یک [[منصب]] است؛ اما [[امامت]]، [[رهبری]] است و [[منصب]] دیگری است. [[پیغمبران]] بزرگ، هم [[نبی]] و هم [[امام]] هستند. [[پیغمبران]] کوچک فقط [[نبی]] بودند و [[امام]] نبودند"<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۸.</ref>.
* '''اشکال دوم''': شواهد فراوانی در [[قرآن]] وجود دارد که روشن می‌سازد، [[پیامبران]] افزون بر داشتن [[وظیفه]] [[تبیین احکام]]، [[مأموریت]] اجرای آن را نیز بر عهده دارند؛ برای نمونه، [[شهادت]] بسیاری از [[پیامبران]] به [[دست]] [[طاغیان]] زمان خود، روشن می‌سازد که [[شأن]] آنها چیزی فراتر از [[تبیین احکام]] بوده است<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی‌تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست‌تر را به جای چیز بهتر می‌خواهید؟ به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست؛ و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند؛ این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می‌گذشتند» سوره بقره، آیه ۶۱؛ {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱؛ {{متن قرآن|وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ}} «و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶؛ {{متن قرآن|لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ}} «بی‌گمان ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و به سوی آنان پیامبرانی فرستادیم؛ هرگاه پیامبری نزد آنان چیزی آورد که دلخواهشان نبود دسته‌ای را دروغگو شمردند و دسته‌ای (دیگر) را کشتند» سوره مائده، آیه ۷۰؛ {{متن قرآن|فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا}} «پس، از کافران فرمان نبر و به (حکم) آن (قرآن) با آنان به جهادی بزرگ برخیز» سوره فرقان، آیه ۵۲.</ref>؛ چرا که اگر [[شأن]] آنها [[تبیین احکام]] بود، کار به درگیری و کشته شدن آنها نمی‌انجامید. همچنین [[قرآن کریم]]، [[دفاع]] مسلحانه از [[دین]] را به صراحت، یکی از اهداف مشترک [[بعثت پیامبران]] خوانده است: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. در ضمن، [[مبارزات]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} که [[شکستن بت‌ها]] یکی از آنهاست، نیز [[دلیل]] بر آن است که [[شأن]] ایشان به [[تبیین احکام]] محدود نبوده است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۰-۴۵۴.</ref>. در برخی از [[آیات]] نیز یکی از [[اهداف بعثت پیامبران]]، پایان دادن به [[اختلافات]] میان [[مردم]] عنوان شده است: {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref><ref>گفتنی است که استاد جوادی آملی به این استناد نمی‌کنند، اما از آنجا که شائبه مخالفت با دیدگاه مختار در آن هست، طرح و بررسی خواهد شد.</ref>. '''پاسخ''': در پاسخ به این ایراد، باید گفت: اولاً، کشته شدن و [[شهادت]] [[پیامبران]] به وسیله [[مردم]]، دلالتی ندارد بر اینکه آنها [[شأن]] [[اجرای احکام]] را داشتند؛ چرا که چنان‌که از [[آیات قرآن]] بیان شد، [[رسالت]] [[پیامبران]] [[تبشیر]] و [[انذار]] [[مردم]] است. روشن است که انجام این دو [[مأموریت]]، [[مخالفان]] بسیاری را به همراه خواهد داشت که گاهی این [[اختلافات]]، به درگیری نیز منجر خواهد شد؛ اما چنین مأموریتی تلازمی با [[شأن]] [[اجرای احکام]] و رعایت [[سیاسی]] ندارد. راجع به [[آیه]] ۲۵ [[سوره حدید]] نیز باید گفت که بر اساس ظاهر [[آیه]]، [[هدف]] از [[بعثت پیامبران]] این است که [[مردم]] به [[عدالت]] [[رفتار]] کنند، نه آنکه [[پیامبران]] خود متصدی [[اجرای عدالت]] باشند؛ بدین معنا که [[پیامبران]] حامل پیام‌هایی برای [[مردم]] هستند و ایشان [[وظیفه]] دارند به محتوای پیام‌های [[وحیانی]] [[پیامبران]] عمل کنند و [[رفتاری]] مطابق با [[عدل و داد]] داشته باشند<ref>علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: {{عربی|أن الغرض الإلهي من إرسال الرسل وإنزال الكتاب والميزان معهم أن يقوم الناس بالقسط، وأن يعيشوا في مجتمع عادل، وقد أنزل الحديد ليمتحن عباده في الدفاع عن مجتمعهم الصالح وبسط كلمة الحق في الأرض مضافا إلى ما في الحديد من منافع ينتفعون بها}}. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۱. نویسندگان تفسیر نمونه نیز چنین می‌نویسد: «نکته جالب دیگر در جمله {{متن قرآن|لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} این است که از "خودجوشی مردم" سخن می‌گوید؛ نمی‌فرماید، هدف این بوده که انبیا انسان‌ها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه می‌گوید: هدف این بوده که مردم مجری قسط و عدل باشند! آری مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجری عدالت گردند. و این راه را با پای خویش بپویند». ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۳۷۲.</ref> و روشن است که لازمه این امرف [[تشکیل حکومت]] به وسیله [[پیامبران]] نیست. بنابراین، به نظر می‌رسد که [[شأن]] [[نبی]] و [[رسول]] [[ابلاغ وحی]] است و حوزه [[اطاعت از پیامبر]]، همان [[اطاعت]] از پیام‌های [[وحیانی]] او و به کار بستن آنهاست. درگیری [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} با [[قوم]] خود نیز نمی‌تواند دلیلی بر این باشد که [[پیامبران]] دارای [[شأن]] اجرای احکام‌اند؛ چرا که هر [[پیامبری]] برای [[تبشیر]] و [[انذار]] [[قوم]] خود، روش‌های گوناگونی را به کار می‌گیرد و غرض آن [[حضرت]] از [[شکستن بت‌ها]] نیز، چیزی جز [[تنبیه]] و [[آگاهی بخشی]] به [[مردم]] نبود؛ از این‌رو، تمام [[بت‌ها]] را [[شکست]]، اما [[بت]] بزرگ را به حال خود رها کرد؛ آن‌گاه در [[مقام]] احتجاج با [[مردم]]، به آنها گفت که [[بت‌ها]] را، [[بت]] بزرگ شکسته است و اگر می‌خواهید این مطلب را از [[بت‌ها]] سؤال کنید. [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} آن‌گاه که [[حیرت]] [[قوم]] را دید، [[سخن]] [[حق]] را چنین بیان کرد: {{متن قرآن|قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ}}<ref>«گفت: آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.</ref>. بنابراین، اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[بت‌ها]] را می‌شکند، دلیلی بر داشتن [[شأن]] [[اجرای احکام]] نیست، وگرنه رها کردن [[بت]] بزرگ به حال خود، وجهی ندارد، بلکه [[مخالف]] با [[شأن]] [[اجرای احکام]] است. اما [[آیه]] ۲۱۳ بقره نیز می‌تواند مبین [[شأن]] اجرایی [[پیامبران]] باشد؛ بدین [[دلیل]] که اساساً این [[آیه]] در [[مقام]] رفع اختلافاتی است که میان [[مردم]] به لحاظ [[روح]] [[اجتماعی]] آنها پدید آمده است و تأکید [[قرآن]] بر این است که [[تبیین]] [[دستورات]] [[دینی]] و به کار بستن آنها از بین برنده این [[اختلافات]] است؛ افزون بر آن، [[خداوند متعال]] فرموده است: {{متن قرآن|وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«و چون عیسی برهان‌ها (ی روشن) آورد گفت: برای شما حکمت آورده‌ام و (آمده‌ام) تا برای شما چیزی را که در آن اختلاف دارید روشن گردانم پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید!» سوره زخرف، آیه ۶۳.</ref>. در این [[آیه]] نیز چنان‌که روشن است، بحث از [[رفع اختلاف]] به وسیله [[تبیین احکام]] است.
* '''اشکال دوم''': شواهد فراوانی در [[قرآن]] وجود دارد که روشن می‌سازد، [[پیامبران]] افزون بر داشتن [[وظیفه]] [[تبیین احکام]]، [[مأموریت]] اجرای آن را نیز بر عهده دارند؛ برای نمونه، [[شهادت]] بسیاری از [[پیامبران]] به [[دست]] [[طاغیان]] زمان خود، روشن می‌سازد که [[شأن]] آنها چیزی فراتر از [[تبیین احکام]] بوده است<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی‌تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست‌تر را به جای چیز بهتر می‌خواهید؟ به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست؛ و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند؛ این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می‌گذشتند» سوره بقره، آیه ۶۱؛ {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱؛ {{متن قرآن|وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ}} «و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶؛ {{متن قرآن|لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ}} «بی‌گمان ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و به سوی آنان پیامبرانی فرستادیم؛ هرگاه پیامبری نزد آنان چیزی آورد که دلخواهشان نبود دسته‌ای را دروغگو شمردند و دسته‌ای (دیگر) را کشتند» سوره مائده، آیه ۷۰؛ {{متن قرآن|فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا}} «پس، از کافران فرمان نبر و به (حکم) آن (قرآن) با آنان به جهادی بزرگ برخیز» سوره فرقان، آیه ۵۲.</ref>؛ چرا که اگر [[شأن]] آنها [[تبیین احکام]] بود، کار به درگیری و کشته شدن آنها نمی‌انجامید. همچنین [[قرآن کریم]]، [[دفاع]] مسلحانه از [[دین]] را به صراحت، یکی از اهداف مشترک [[بعثت پیامبران]] خوانده است: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. در ضمن، [[مبارزات]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} که [[شکستن بت‌ها]] یکی از آنهاست، نیز [[دلیل]] بر آن است که [[شأن]] ایشان به [[تبیین احکام]] محدود نبوده است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۰-۴۵۴.</ref>. در برخی از [[آیات]] نیز یکی از [[اهداف بعثت پیامبران]]، پایان دادن به [[اختلافات]] میان [[مردم]] عنوان شده است: {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref><ref>گفتنی است که استاد جوادی آملی به این استناد نمی‌کنند، اما از آنجا که شائبه مخالفت با دیدگاه مختار در آن هست، طرح و بررسی خواهد شد.</ref>. '''پاسخ''': در پاسخ به این ایراد، باید گفت: اولاً، کشته شدن و [[شهادت]] [[پیامبران]] به وسیله [[مردم]]، دلالتی ندارد بر اینکه آنها [[شأن]] [[اجرای احکام]] را داشتند؛ چرا که چنان‌که از [[آیات قرآن]] بیان شد، [[رسالت]] [[پیامبران]] [[تبشیر]] و [[انذار]] [[مردم]] است. روشن است که انجام این دو [[مأموریت]]، [[مخالفان]] بسیاری را به همراه خواهد داشت که گاهی این [[اختلافات]]، به درگیری نیز منجر خواهد شد؛ اما چنین مأموریتی تلازمی با [[شأن]] [[اجرای احکام]] و رعایت [[سیاسی]] ندارد. راجع به [[آیه]] ۲۵ [[سوره حدید]] نیز باید گفت که بر اساس ظاهر [[آیه]]، [[هدف]] از [[بعثت پیامبران]] این است که [[مردم]] به [[عدالت]] [[رفتار]] کنند، نه آنکه [[پیامبران]] خود متصدی [[اجرای عدالت]] باشند؛ بدین معنا که [[پیامبران]] حامل پیام‌هایی برای [[مردم]] هستند و ایشان [[وظیفه]] دارند به محتوای پیام‌های [[وحیانی]] [[پیامبران]] عمل کنند و [[رفتاری]] مطابق با [[عدل و داد]] داشته باشند<ref>علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: {{عربی|أن الغرض الإلهي من إرسال الرسل وإنزال الكتاب والميزان معهم أن يقوم الناس بالقسط، وأن يعيشوا في مجتمع عادل، وقد أنزل الحديد ليمتحن عباده في الدفاع عن مجتمعهم الصالح وبسط كلمة الحق في الأرض مضافا إلى ما في الحديد من منافع ينتفعون بها}}. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۱. نویسندگان تفسیر نمونه نیز چنین می‌نویسد: «نکته جالب دیگر در جمله {{متن قرآن|لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} این است که از "خودجوشی مردم" سخن می‌گوید؛ نمی‌فرماید، هدف این بوده که انبیا انسان‌ها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه می‌گوید: هدف این بوده که مردم مجری قسط و عدل باشند! آری مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجری عدالت گردند. و این راه را با پای خویش بپویند». ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۳۷۲.</ref> و روشن است که لازمه این امرف [[تشکیل حکومت]] به وسیله [[پیامبران]] نیست. بنابراین، به نظر می‌رسد که [[شأن]] [[نبی]] و [[رسول]] [[ابلاغ وحی]] است و حوزه [[اطاعت از پیامبر]]، همان [[اطاعت]] از پیام‌های [[وحیانی]] او و به کار بستن آنهاست. درگیری [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} با [[قوم]] خود نیز نمی‌تواند دلیلی بر این باشد که [[پیامبران]] دارای [[شأن]] اجرای احکام‌اند؛ چرا که هر [[پیامبری]] برای [[تبشیر]] و [[انذار]] [[قوم]] خود، روش‌های گوناگونی را به کار می‌گیرد و غرض آن [[حضرت]] از [[شکستن بت‌ها]] نیز، چیزی جز [[تنبیه]] و [[آگاهی بخشی]] به [[مردم]] نبود؛ از این‌رو، تمام [[بت‌ها]] را [[شکست]]، اما [[بت]] بزرگ را به حال خود رها کرد؛ آن‌گاه در [[مقام]] احتجاج با [[مردم]]، به آنها گفت که [[بت‌ها]] را، [[بت]] بزرگ شکسته است و اگر می‌خواهید این مطلب را از [[بت‌ها]] سؤال کنید. [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} آن‌گاه که [[حیرت]] [[قوم]] را دید، [[سخن]] [[حق]] را چنین بیان کرد: {{متن قرآن|قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ}}<ref>«گفت: آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.</ref>. بنابراین، اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[بت‌ها]] را می‌شکند، دلیلی بر داشتن [[شأن]] [[اجرای احکام]] نیست، وگرنه رها کردن [[بت]] بزرگ به حال خود، وجهی ندارد، بلکه [[مخالف]] با [[شأن]] [[اجرای احکام]] است. اما [[آیه]] ۲۱۳ بقره نیز می‌تواند مبین [[شأن]] اجرایی [[پیامبران]] باشد؛ بدین [[دلیل]] که اساساً این [[آیه]] در [[مقام]] رفع اختلافاتی است که میان [[مردم]] به لحاظ [[روح]] [[اجتماعی]] آنها پدید آمده است و تأکید [[قرآن]] بر این است که [[تبیین]] [[دستورات]] [[دینی]] و به کار بستن آنها از بین برنده این [[اختلافات]] است؛ افزون بر آن، [[خداوند متعال]] فرموده است: {{متن قرآن|وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«و چون عیسی برهان‌ها (ی روشن) آورد گفت: برای شما حکمت آورده‌ام و (آمده‌ام) تا برای شما چیزی را که در آن اختلاف دارید روشن گردانم پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید!» سوره زخرف، آیه ۶۳.</ref>. در این [[آیه]] نیز چنان‌که روشن است، بحث از [[رفع اختلاف]] به وسیله [[تبیین احکام]] است.
* '''اشکال سوم''': [[قرآن]] نشانه‌هایی از [[زعامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} را [[نقل]] نمی‌کند، حال آنکه [[رفتار]] او را [[اسوه]] دیگران قرار داده است. اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در سن [[پیری]] به [[مقام]] [[زعامت]] رسیده باشد، ادعایی بدون [[دلیل]] است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۴-۴۵۶.</ref>. '''پاسخ''': در بررسی این ایراد نیز باید یادآور شد که اوّلاً، چه نشانه‌هایی از [[هدایت باطنی]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}}- به معنایی که مدنظر معتقدان به آن است - در [[قرآن]] آمده است؟ اگر به صرف نیآمدن نشانه‌هایی از یک [[حقیقت]] در [[قرآن]]، بتوان اصل آن [[حقیقت]] را [[انکار]] کرد، [[شأن]] [[هدایت باطنی]] برای آن [[حضرت]] را نیز [[انکار]] می‌شود. ثانیاً، اینکه چه مسائلی باید و چه مسائلی نباید در [[قرآن]] بیان شود، خارج از [[عقول]] [[آدمیان]] است و [[خداوند متعال]] با [[حکمت]] مطلق خود [[مرجع]] تشخیص این امر است؛ [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} الگوی دیگران است؛ از این‌رو، [[خداوند متعال]] در [[آیات]] بسیاری، جزئیات [[زندگی]] او - همچون [[هجرت]] به [[سرزمین]] [[مکّه]]، [[مبارزه]] با جریان‌های [[بت پرستی]] عصر خود و [[مبتلا]] شدن به انواع [[امتحانات الهی]] - را بیان کرده است که هر یک از آنها خود درس بسیار مهمی برای [[پیامبران]] و سایر [[مردم]] است. افزون بر آن، [[خداوند متعال]] می‌تواند بسیاری از [[معارف]] مهم را نیز در قالب [[حدیث قدسی]] به [[پیامبر]] خود [[القا]] کند و او نیز به [[مردم]] منتقل سازد. از این‌رو، [[سخن]] درست آن است که [[مرجع]] تشخیص بیان کردن یا نکردن [[معارف]] در [[قرآن]]، صاحب آن است. ثالثاً، اینکه [[خداوند]] مقامت [[امامت]] را، در سن [[پیری]] به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} می‌دهد، لزوماً به این معنا نیست که ایشان در این سن، [[حکومت]] تشکیل می‌دهند، بلکه مقصود آن است که [[مقام امامت]] [[برتر]] از [[نبوت]] و [[مقام الهی]] و [[مأذون]] از سوی [[خداوند]] است. اگر [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در آن سن به این [[مقام]] می‌رسد، نشان از شایستگی‌های آن [[حضرت]] در دریافت [[مقام امامت]] دارد، اما لزوماً به این معنا نیست که شرایط زمانی و مکانی نیز در [[تشکیل حکومت]] وی را [[همراهی]] کرده باشد. نظیر این مسئله برای [[امامان]] [[شیعی]] نیز وجود داشته است. آنان نیز اگرچه دارای [[شأن]] [[تشکیل حکومت]] از سوی [[خداوند متعال]] بودند، جز [[امام علی]] و [[امام حسن]] {{ع}} از میانشان کسی به استفاده از این [[شأن]] و [[تشکیل حکومت]] موفق نشد.
* '''اشکال سوم''': [[قرآن]] نشانه‌هایی از [[زعامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} را [[نقل]] نمی‌کند، حال آنکه [[رفتار]] او را [[اسوه]] دیگران قرار داده است. اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در سن [[پیری]] به [[مقام]] [[زعامت]] رسیده باشد، ادعایی بدون [[دلیل]] است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۴-۴۵۶.</ref>. '''پاسخ''': در بررسی این ایراد نیز باید یادآور شد که اوّلاً، چه نشانه‌هایی از [[هدایت باطنی]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}}- به معنایی که مدنظر معتقدان به آن است - در [[قرآن]] آمده است؟ اگر به صرف نیآمدن نشانه‌هایی از یک [[حقیقت]] در [[قرآن]]، بتوان اصل آن [[حقیقت]] را [[انکار]] کرد، [[شأن]] [[هدایت باطنی]] برای آن [[حضرت]] را نیز [[انکار]] می‌شود. ثانیاً، اینکه چه مسائلی باید و چه مسائلی نباید در [[قرآن]] بیان شود، خارج از [[عقول]] [[آدمیان]] است و [[خداوند متعال]] با [[حکمت]] مطلق خود [[مرجع]] تشخیص این امر است؛ [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} الگوی دیگران است؛ از این‌رو، [[خداوند متعال]] در [[آیات]] بسیاری، جزئیات [[زندگی]] او - همچون [[هجرت]] به [[سرزمین]] [[مکّه]]، [[مبارزه]] با جریان‌های [[بت پرستی]] عصر خود و [[مبتلا]] شدن به انواع [[امتحانات الهی]] - را بیان کرده است که هر یک از آنها خود درس بسیار مهمی برای [[پیامبران]] و سایر [[مردم]] است. افزون بر آن، [[خداوند متعال]] می‌تواند بسیاری از [[معارف]] مهم را نیز در قالب [[حدیث قدسی]] به [[پیامبر]] خود [[القا]] کند و او نیز به [[مردم]] منتقل سازد. از این‌رو، [[سخن]] درست آن است که [[مرجع]] تشخیص بیان کردن یا نکردن [[معارف]] در [[قرآن]]، صاحب آن است. ثالثاً، اینکه [[خداوند]] مقامت [[امامت]] را، در سن [[پیری]] به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} می‌دهد، لزوماً به این معنا نیست که ایشان در این سن، [[حکومت]] تشکیل می‌دهند، بلکه مقصود آن است که [[مقام امامت]] [[برتر]] از [[نبوت]] و [[مقام الهی]] و [[مأذون]] از سوی [[خداوند]] است. اگر [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در آن سن به این [[مقام]] می‌رسد، نشان از شایستگی‌های آن [[حضرت]] در دریافت [[مقام امامت]] دارد، اما لزوماً به این معنا نیست که شرایط زمانی و مکانی نیز در [[تشکیل حکومت]] وی را [[همراهی]] کرده باشد. نظیر این مسئله برای [[امامان]] [[شیعی]] نیز وجود داشته است. آنان نیز اگرچه دارای [[شأن]] [[تشکیل حکومت]] از سوی [[خداوند متعال]] بودند، جز [[امام علی]] و [[امام حسن]] {{ع}} از میانشان کسی به استفاده از این [[شأن]] و [[تشکیل حکومت]] موفق نشد.

نسخهٔ ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۵

مقدمه

  1. جعل باید از سوی خدا باشد. خداوند برای امام اوصاف و شرایطی قائل است؛ زیرا در تداوم امامت ابراهیم می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۳۲].
  2. امام نباید ظالم و ستمگر باشد: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۳۳]. این نکته تعبیر دیگری از عصمت است؛ زیرا از شرایط امام داشتن بردباری صبر و یقین است. ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۳۴] و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند، قرار دادیم، آن گاه که شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند. در این آیه علت رسیدن به مقامت صبر و یقین بیان شده است. و چون صبر به صورت مطلق آمده، تمام مواردی که مربوط به آزمایش بندگان خاص است، شامل می‌شود. نکته دیگر، معنای: لَمٰا صَبَرُوا، صبر براطاعت، و خویشتن داری در برابر گناهان است.[۳۵].
  3. در جایی دیگر متابعت و پیروی را در صورتی می‌داند که شخص هدایت یافته باشد: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۳۶] بنابراین امام، باید هدایت یافته باشد، نباید آلوده به ناپاکی‌ها و رجس باشد. باید امامت، امام روشنایی باشد. به همین دلیل حضرت سلیمان درخواست کرد که مانند امامت او کسی نداشته باشد: ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ[۳۷] تا وصف ممتاز او از دیگران باز شناخته شود.
  4. از نظر شیعه باید امام معصوم باشد و این آیه در حق اهل بیت پیامبر (ع) برای نفی قذارتها آمده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۳۸]. از این رو خداوند فرموده است: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۳۹]
  5. البته شرایط دیگری هم مطرح است، مانند: علم، دعوت به خیرات، عبادت مستمر و برپاداشتن تعالیم الهی و در یاد و عمل برای محرومان بودن، که به برخی از آنها در قرآن اشاره شده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۴۰] ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۴۱][۴۲].

ویژگی امام در قرآن در معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان

ویژگی‌های امام در اصطلاح قرآن

در لابه لای مباحث، به برخی از ویژگی‌های منصب امام اشاره شد؛ با وجود این، مروری دگربار بر این مؤلفه‌ها و نگاهی جامع به آنها، ضروری می‌نُماید:

بررسی اشکالات

ممکن است بر نظریه برگزیده، اشکالاتی وارد گردد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

رابطه میان امامت قرآنی و امامت شیعی

پیش از تبیین رابطه میان امامت قرآنی و امامت شیعی، یادکرد مجدد این نکته ضروری است که اگرچه امام در قرآن کریم، در تمام موارد، به معنای پیشوا و مقتدا به کار رفته است، اما این کاربردها، در هر یک از لفظ دارای ملاک‌ها، ویژگی‌های خاصی است که بدون در نظر گرفتن آنها، اطلاق این مفهوم بر نمونه‌های متعدد، عملی ناصواب است. حال آنچه در این مقام، درباره آن بحث می‌شود، بالاترین مرتبه امامت است؛ یعنی امامت با همان ملاک‌هایی که بر حضرت ابراهیم (ع) صدق می‌کرد. اکنون پرسش محوری این است که چه رابطه‌ای میان امامت قرآنی - در بالاترین مرتبه آن، که مساوق با در اختیار داشتن دو شأن هدایتگری و زعامت سیاسی است - و امامت شیعی وجود دارد؟ آیا می‌توان امامت قرآنی را برای امامان پاک (ع) نیز قائل شد؟

به دو گونه می‌توان به این پرسش، پاسخ گفت:

  1. اگرچه تعیین حدود امامت شیعی، خود یکی از وظایف این نوشتار است و این مهم جز با مراجعه تفصیلی به متون روایی و کلامی به دست نمی‌آید، با مراجعه‌ای گذرا به متون کلامی شیعه، می‌توان چنین نتیجه گرفت که بارزترین ویژگی‌های امامت شیعی، علم خدادادی، عصمت، منصوص بودن و افضلیت است و امام دست کم دارای شئونی همچون مرجعیت دینی، رهبری اجتماعی و ولایت تکوینی است. از این‌رو، امام به معنای شیعی، افزون بر آنکه وظیفه هدایت مردم را بر عهده دارد، مسئولیت اجرای دستورات الهی نیز به اذن خداوند، بدو سپرده شده است. بنابراین تمام ویژگی‌هایی که برای امامت حضرت ابراهیم (ع) بیان شد، منطبق با ائمه اطهار (ع) است؛ پس امامت ائمه اطهار (ع) نیز همان امامت حضرت ابراهیم (ع) است. در بررسی این سخن باید گفت، این پاسخ به پرسش یادشده، بار معنایی فزون‌تری از مقام امامت، نسبت به آنچه که متکلمان می‌گویند، در اختیار حق جویان قرار نمی‌دهد؛ به دیگر بیان، در این پاسخ، ویژگی‌هایی برای امام در نظر گرفته‌ایم و سپس آنها را بر امامت قرآنی منطبق کرده‌ایم. در این شیوه پاسخ گویی، امامت در اصطلاح قرآنی، گویای ویژگی و صفت خاصی برای امام نیست؛
  2. مفسران راستین قرآن، یعنی همان امامان پاک (ع) در روایاتی که به حد استفاضه می‌رسد، با استناد به آیه ابتلا، امامت در آن را، به نوعی بر امامت مصطلح شیعی تطبیق کرده و خود را مصداق امام، به چنین معنایی معرفی کرده‌اند[۶۶]؛ از این‌رو، حتی اگر در آن روایات، صفاتی برای امام بیان نشده بود، از تطابق امامت امامان پاک (ع) با امامت حضرت ابراهیم (ع) می‌توانستیم صفاتی همچون علم الهی، عصمت، افضلیت، منصوص بودن و مبیّن و مجری دین بودن را به او نسبت دهیم.

افزون بر آنچه که گفته شد، برخی متکلمان برجسته شیعه، همچون هشام بن حکم نیز برای اثبات عصمت امام، به همین آیه استناد کرده‌اند[۶۷]. با توجه به آنکه هشام بن حکم، خود دارای شاگردان فراوانی بوده، به گونه‌ای که مدرسه هشامیه، به وی منسوب بوده است[۶۸]، می‌توان از شیوع تطابق مفهوم امامت در آیه ابتلا بر ائمه اطهار (ع) در دوران حضور ائمه (ع) خبر داد. با توجه به آنچه گذشت، می‌توان گفت در ادبیات شیعی، آن‌گاه که امام برای امامان پاک (ع) به کار می‌رود، منظور کسی است که صفاتی همچون علم الهدی، عصمت، افضلیت و منصوص بودن را دارد و افزون بر منصب هدایتگری و تبیین معارف الهی، شأن رهبری اجتماعی و اجرای احکام را نیز داراست و پیشوا در امور دین و دنیای مردم است.

نتیجه‌گیری

نتایج به دست آمده از این قسمت، عبارت‌اند از:

  1. امام در ادبیات قرآنی، ریاستی عام در حوزه‌های تبلیغی و حکومتی دارد؛ بدین معنا که افزون بر بُعد هدایتگری، شأن اجرای احکام را نیز داراست و صفاتی همچون علم الهدی، عصمت، افضلیت و منصوص بودن را نیز دارد؛
  2. امامان شیعی نیز مشمول این مفهوم‌اند و از این‌رو، همان شئون و صفات را دارایند[۶۹].

منابع

پانویس

  1. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  2. التفسیر الکبیر، ج۴، ص۳۶-۳۷، ج۱۰، ص۱۴۴.
  3. المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  4. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  5. المیزان، ج۹، ص۴۰۲.
  6. التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۲۲۱؛ پیام قرآن، ج۹، ص۵۰؛ حق الیقین، ص۵۴-۵۵.
  7. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  8. المیزان، ج۴، ص۳۸۹-۳۹۱؛ حق‌الیقین، ص۴۰.
  9. التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ التفسیر المنار، ج۵، ص۲۰۳.
  10. المیزان، ج۴، ص۳۹۲-۳۹۳.
  11. «خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  12. «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند» سوره نساء، آیه ۸۳.
  13. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  14. المیزان، ج۵، ص۲۲؛ ج۴، ص۳۸۷-۳۹۱.
  15. روض‌الجنان، ج۶، ص۳۵؛ المیزان، ج۴، ص۳۸۷-۳۹۱؛ ج۵، ص۲۳-۲۴.
  16. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  17. المیزان، ج۱۲، ص۲۵۹، ۲۸۵.
  18. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  19. «و پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم، اگر نمی‌دانید از اهل کتاب بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷.
  20. المیزان، ج۱۲، ص۲۵۹، ۲۸۵.
  21. المیزان، ج۱۲، ص۲۸۵؛ پیام قرآن، ج۹، ص۱۱۴.
  22. روض‌الجنان، ج۱۳، ص۲۰۹.
  23. «و استواران در دانش»... سوره آل عمران، آیه ۷.
  24. الکافی، ج۱، ص۲۱۳؛ نورالثقلین، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۸.
  25. «و کسی که دانش کتاب نزد اوست» سوره رعد، آیه ۴۳.
  26. مجمع‌البیان، ج۶، ص۴۶۲؛ نورالثقلین، ج۲، ص۵۲۱-۵۲۴؛ المیزان، ج۱۱، ص۳۸۷-۳۸۹.
  27. «اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.
  28. الکافی، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴؛ مجمع‌البیان، ۸، ص۴۵۱؛ المیزان، ج۱۶، ص۱۴۲.
  29. الکافی، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۶؛ المیزان، ج۱۸، ص۱۹۲.
  30. الکافی، ج۱، ص۱۷۶، ۲۷۰، ۲۲۳، ۲۳۱، ۲۳۸-۲۴۲.
  31. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  32. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  33. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  34. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  35. ر. ک: المیزان ذیل آیات یادشده و ترجمه قرآن بر اساس تفسیر المیزان، ص ۱۹. مرکز فرهنگ قرآن، ۱۳۸۷ ش.
  36. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  37. «گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا آن پادشاهی ده که پس از من هیچ کس را نسزد؛ بی‌گمان این تویی که بسیار بخشنده‌ای» سوره ص، آیه ۳۵.
  38. «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  39. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  40. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  41. «بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  42. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۶۳-۱۷۰
  43. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  44. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  45. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۴.
  46. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۴۸-۴۴۹؛ نیز، ر. ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۳۳۱-۳۳۲.
  47. ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، درس بیست و دوم:
  48. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  49. محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۱۲.
  50. ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریسته‌ای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمی‌کنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان مانده‌ایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست * و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۷.
  51. شایان ذکر است، افزون بر این آیه، آیات دیگری نیز وجود دارد که می‌توان آن را دلیل بر انفکاک مقام نبوت از شأن حکومت دانست: ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲. بر اساس این آیه، حضرت موسی (ع) برادرش، حضرت هارون (ع) را که خود حکم نبوت داشت، به مقام جانشینی خود منصوب کرد اگر نبوت هارون (ع) مشتمل بر حکومت یا شأن مدیریت جامعه نیز بود، نیازی به این سخنان حضرت موسی (ع) نبود؛ از این‌رو، برخی مفسران در این باره نوشته اند: «پرسش دیگری که در اینجا پیش می‌آید، این است که مگر هارون پیامبر نبود که موسی (ع) او را به جانشینی خود و رهبری و امامت بنی اسرائیل منصوب کرد؟ پاسخ این پرسش با توجه به یک نکته روشن می‌شود و آن این که مقام نبوت چیزی است و مقام امامت چیز دیگر، هارون (ع) پیامبر بود ولی عهده‌دار مقام رهبری همه جانبه بنی اسرائیل نبود، بلکه مقام امامت و رهبری همه جانبه مخصوص موسی (ع) بود، اما به هنگامی که می‌خواست برای مدتی از قوم خود جدا شود، برادرش را به عنوان امام و پیشوا انتخاب کرد». ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۴؛ همچنین ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۷۲۹.
  52. «وَ كَانَ الْمَلِكُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ هُوَ الَّذِي يَسِيرُ بِالجُنُودِ وَ النَّبِيُّ يُقِيمُ لَهُ أَمْرَهُ وَ يُنَبِّئُهُ الْخَيْرَ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ». محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۳۲.
  53. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۱، ص۶۲۷.
  54. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۳.
  55. البته چنان‌که روشن است، امر تبلیغ دین خود دارای فروعات متعددی همچون تعلیم و تربیت، تزکیه انسان‌ها و تکمیل ارزش‌های اخلاقی است که آیات متعددی از قرآن کریم بر آنها دلالت می‌کنند، چنان‌که می‌فرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  56. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۸.
  57. ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی‌تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست‌تر را به جای چیز بهتر می‌خواهید؟ به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست؛ و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند؛ این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می‌گذشتند» سوره بقره، آیه ۶۱؛ ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱؛ ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ «و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶؛ ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ «بی‌گمان ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و به سوی آنان پیامبرانی فرستادیم؛ هرگاه پیامبری نزد آنان چیزی آورد که دلخواهشان نبود دسته‌ای را دروغگو شمردند و دسته‌ای (دیگر) را کشتند» سوره مائده، آیه ۷۰؛ ﴿فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا «پس، از کافران فرمان نبر و به (حکم) آن (قرآن) با آنان به جهادی بزرگ برخیز» سوره فرقان، آیه ۵۲.
  58. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  59. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۰-۴۵۴.
  60. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  61. گفتنی است که استاد جوادی آملی به این استناد نمی‌کنند، اما از آنجا که شائبه مخالفت با دیدگاه مختار در آن هست، طرح و بررسی خواهد شد.
  62. علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: أن الغرض الإلهي من إرسال الرسل وإنزال الكتاب والميزان معهم أن يقوم الناس بالقسط، وأن يعيشوا في مجتمع عادل، وقد أنزل الحديد ليمتحن عباده في الدفاع عن مجتمعهم الصالح وبسط كلمة الحق في الأرض مضافا إلى ما في الحديد من منافع ينتفعون بها. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۱. نویسندگان تفسیر نمونه نیز چنین می‌نویسد: «نکته جالب دیگر در جمله ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ این است که از "خودجوشی مردم" سخن می‌گوید؛ نمی‌فرماید، هدف این بوده که انبیا انسان‌ها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه می‌گوید: هدف این بوده که مردم مجری قسط و عدل باشند! آری مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجری عدالت گردند. و این راه را با پای خویش بپویند». ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۳۷۲.
  63. «گفت: آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.
  64. «و چون عیسی برهان‌ها (ی روشن) آورد گفت: برای شما حکمت آورده‌ام و (آمده‌ام) تا برای شما چیزی را که در آن اختلاف دارید روشن گردانم پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید!» سوره زخرف، آیه ۶۳.
  65. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۴-۴۵۶.
  66. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۹؛ حسن بن شیعه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۷؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۷۵؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۱۰؛ معانی الاخبار، ص۹۷؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع) ج۱، ص۲۱۶-۲۱۸ و ج۲، ص۱۹۵؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ص۶۷۵-۶۷۶؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۲۱۶-۲۱۸.
  67. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴.
  68. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۲۱۶.
  69. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۱۰-۱۲۳.