سلمان فارسی در رجال و تراجم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا'
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
جز (جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا')
خط ۶۳: خط ۶۳:
# '''[[علم]] و [[دانش]] [[سلمان]]:''' هیچ یک از [[یاران پیامبر]] {{صل}} و [[شیعیان حضرت علی]] {{ع}} در [[علم]] و [[دانش]] به مرتبه [[سلمان]] نرسیدند؛ زیرا او در تمام [[عمر طولانی]] که داشت همواره دنبال [[کسب علم]] بود و پس از [[اسلام]] آوردنش با جلسات خاصی که با [[پیامبر]] {{صل}} داشت، بیشتر بر [[دانش]] و [[علم]] خود افزود به طوری که در [[روایات]] ما آمده که [[سلمان]]، [[لقمان حکیم]] است و حتی او را عالم به [[علوم]] پیشینیان و آیندگان و نیز به [[محدث]] معرفی کرده‌اند<ref>امالی صدوق، مجلس نهم، ح۵؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۱؛ رجال کشی، ص۱۲، ح۲۵ و ص۱۶، ح۲۷؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۷؛ الاختصاص، ص۱۱.</ref>. [[حسن بن منصور]] می‌گوید: به [[امام صادق]] {{ع}} عرض کردم: آیا [[سلمان]] [[محدث]] بود؟ فرمود: "آری"، گفتم: چه کسی به او [[حدیث]] می‌آموخت؟ فرمود: "[[فرشته]] [[کریم]]". گفتم: [[سلمان]] که چنین بود، پس صاحب او چه کسی بوده است؟ فرمود: "برو مشغول کار خودت باش (یعنی این گونه سؤال نکن)"<ref>{{متن حدیث|أَقْبِلْ عَلَى شَأْنِكَ}}؛ رجال کشی، ص۱۹، ح۴۴.</ref>.
# '''[[علم]] و [[دانش]] [[سلمان]]:''' هیچ یک از [[یاران پیامبر]] {{صل}} و [[شیعیان حضرت علی]] {{ع}} در [[علم]] و [[دانش]] به مرتبه [[سلمان]] نرسیدند؛ زیرا او در تمام [[عمر طولانی]] که داشت همواره دنبال [[کسب علم]] بود و پس از [[اسلام]] آوردنش با جلسات خاصی که با [[پیامبر]] {{صل}} داشت، بیشتر بر [[دانش]] و [[علم]] خود افزود به طوری که در [[روایات]] ما آمده که [[سلمان]]، [[لقمان حکیم]] است و حتی او را عالم به [[علوم]] پیشینیان و آیندگان و نیز به [[محدث]] معرفی کرده‌اند<ref>امالی صدوق، مجلس نهم، ح۵؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۱؛ رجال کشی، ص۱۲، ح۲۵ و ص۱۶، ح۲۷؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۷؛ الاختصاص، ص۱۱.</ref>. [[حسن بن منصور]] می‌گوید: به [[امام صادق]] {{ع}} عرض کردم: آیا [[سلمان]] [[محدث]] بود؟ فرمود: "آری"، گفتم: چه کسی به او [[حدیث]] می‌آموخت؟ فرمود: "[[فرشته]] [[کریم]]". گفتم: [[سلمان]] که چنین بود، پس صاحب او چه کسی بوده است؟ فرمود: "برو مشغول کار خودت باش (یعنی این گونه سؤال نکن)"<ref>{{متن حدیث|أَقْبِلْ عَلَى شَأْنِكَ}}؛ رجال کشی، ص۱۹، ح۴۴.</ref>.
# '''پیشگویی‌های [[سلمان]] و [[آگاهی]] از [[اسرار]] [[نهان]]:''' در میان [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} و [[یاران]] [[مخلص]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[سلمان]] از معدود کسانی است که علاوه بر [[آگاهی]] به معارف الهی و [[علوم اسلامی]] بر [[اسرار]] و [[نهان]] [[علم منایا و بلایا]] نیز [[دست]] یافت؛ زیرا [[سلمان]] علاوه بر [[لیاقت]] و استعداد ذاتی که داشت، بسیار خود را به [[رسول خدا]] {{صل}} نزدیک می‌دید و حتی در جلسات خصوصی [[پیامبر]] {{صل}} و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} حاضر می‌شد، و آن‌چه می‌فرمودند، می‌آموخت و لذا به او [[لقب]] "[[لقمان حکیم]]" و "[[محدث]]" داده شد. او با [[هم‌نشینی]] با سرچشمه [[وحی الهی]]، یعنی [[پیامبر خدا]] {{صل}} و [[وصی]] و [[جانشین]] به [[حق]] او [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به چنان اسراری [[دست]] یافت که گاهی باعث [[حیرت]] و اعجاب دیگران می‌شد که به چند نمونه‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:
# '''پیشگویی‌های [[سلمان]] و [[آگاهی]] از [[اسرار]] [[نهان]]:''' در میان [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} و [[یاران]] [[مخلص]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[سلمان]] از معدود کسانی است که علاوه بر [[آگاهی]] به معارف الهی و [[علوم اسلامی]] بر [[اسرار]] و [[نهان]] [[علم منایا و بلایا]] نیز [[دست]] یافت؛ زیرا [[سلمان]] علاوه بر [[لیاقت]] و استعداد ذاتی که داشت، بسیار خود را به [[رسول خدا]] {{صل}} نزدیک می‌دید و حتی در جلسات خصوصی [[پیامبر]] {{صل}} و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} حاضر می‌شد، و آن‌چه می‌فرمودند، می‌آموخت و لذا به او [[لقب]] "[[لقمان حکیم]]" و "[[محدث]]" داده شد. او با [[هم‌نشینی]] با سرچشمه [[وحی الهی]]، یعنی [[پیامبر خدا]] {{صل}} و [[وصی]] و [[جانشین]] به [[حق]] او [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به چنان اسراری [[دست]] یافت که گاهی باعث [[حیرت]] و اعجاب دیگران می‌شد که به چند نمونه‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:
## کشی از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمود: "[[سلمان]] [[علم]] اول و [[علم]] آخر را فرا گرفته بود و چون دریایی بی‌پایان می‌ماند و از ما [[اهل بیت]] محسوب می‌شود"<ref>این قسمت از حدیث قبلا گذشت.</ref>. سپس [[امام]] {{ع}} در ادامه فرمود: "او به جایی رسیده بود که در یکی از روزها با گروهی برخورد نمود، خطاب به یکی از آنها گفت: "ای [[بنده]] [[خدا]]، از گناهی که دیشب در داخل خانه‌ات مرتکب شدی، [[توبه]] کن و به [[خدای عزوجل]] بازگرد! [[سلمان]] این سخن را گفت و به [[راه]] خود ادامه داد، همراهان آن مرد به او گفتند: او تو را به گناهی متهم کرد و تو ساکت ماندی و [[اعتراض]] نکردی؟ مرد گفت: چه می‌گویید، به [[خدا]] [[سوگند]] او از کاری خبر داد که جز خودم و خدایم کسی از آن [[آگاهی]] نداشت"<ref>{{متن حدیث| يَا عَبْدَ اَللَّهِ تُبْ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ اَلَّذِي عَمِلْتَ بِهِ فِي بَطْنِ بَيْتِكَ اَلْبَارِحَةَ!}}؛ رجال کشی، ص۱۲، ح۲۵.</ref>. و بدین ترتیب آن مرد بر [[گناه]] خود [[اقرار]] کرد.
## کشی از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمود: "[[سلمان]] [[علم]] اول و [[علم]] آخر را فرا گرفته بود و چون دریایی بی‌پایان می‌ماند و از ما [[اهل بیت]] محسوب می‌شود"<ref>این قسمت از حدیث قبلا گذشت.</ref>. سپس [[امام]] {{ع}} در ادامه فرمود: "او به جایی رسیده بود که در یکی از روزها با گروهی برخورد نمود، خطاب به یکی از آنها گفت: "ای [[بنده خدا]]، از گناهی که دیشب در داخل خانه‌ات مرتکب شدی، [[توبه]] کن و به [[خدای عزوجل]] بازگرد! [[سلمان]] این سخن را گفت و به [[راه]] خود ادامه داد، همراهان آن مرد به او گفتند: او تو را به گناهی متهم کرد و تو ساکت ماندی و [[اعتراض]] نکردی؟ مرد گفت: چه می‌گویید، به [[خدا]] [[سوگند]] او از کاری خبر داد که جز خودم و خدایم کسی از آن [[آگاهی]] نداشت"<ref>{{متن حدیث| يَا عَبْدَ اَللَّهِ تُبْ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ اَلَّذِي عَمِلْتَ بِهِ فِي بَطْنِ بَيْتِكَ اَلْبَارِحَةَ!}}؛ رجال کشی، ص۱۲، ح۲۵.</ref>. و بدین ترتیب آن مرد بر [[گناه]] خود [[اقرار]] کرد.
## نمونه دیگر از [[کارهای خارق‌العاده]] [[سلمان]] به اختصار چنین است: روزی [[ابوذر]] به [[منزل]] [[سلمان]] رفت و در جریان پخت [[غذا]] اتفاقات [[خارق‌العاده]] از سوی [[سلمان]] رخ داد که [[ابوذر]] نتوانست کارهای عجیب او را [[تحمل]] کند، لذا از [[منزل]] [[سلمان]] خارج شد آن‌چه دیده بود، برای [[حضرت علی]] {{ع}} [[نقل]] کرد و علت تعجب خود را همین مشاهدات نزد [[سلمان]] دانست، [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} به او فرمود: "ای [[ابوذر]]، اگر آن‌چه [[سلمان]] میداند اظهار کند، خواهی گفت: [[خدا]] [[رحمت]] کند هر که [[سلمان]] را بکشد! همانا [[سلمان]] در [[زمین]] [[باب الله]] است، هر کس او را بشناسد [[مؤمن]] و هر کس منکر او شود [[کافر]] است، همانا [[سلمان]] از [[خاندان]] ما [[اهل بیت]] است"<ref>{{متن حدیث|بَا ذَرٍّ إِنَّ سَلْمَانَ لَوْ حَدَّثَكَ بِمَا يَعْلَمُ لَقُلْتَ رَحِمَ اَللَّهُ قَاتِلَ سَلْمَانَ يَا بَا ذَرٍّ إِنَّ سَلْمَانَ بَابُ اَللَّهِ فِي اَلْأَرْضِ مَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ إِنَّ سَلْمَانَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ}}؛ رجال کشی، ص۱۴، ح۳۳ و ر. ک: الاختصاص ص۱۱ و ۱۲.</ref>.
## نمونه دیگر از [[کارهای خارق‌العاده]] [[سلمان]] به اختصار چنین است: روزی [[ابوذر]] به [[منزل]] [[سلمان]] رفت و در جریان پخت [[غذا]] اتفاقات [[خارق‌العاده]] از سوی [[سلمان]] رخ داد که [[ابوذر]] نتوانست کارهای عجیب او را [[تحمل]] کند، لذا از [[منزل]] [[سلمان]] خارج شد آن‌چه دیده بود، برای [[حضرت علی]] {{ع}} [[نقل]] کرد و علت تعجب خود را همین مشاهدات نزد [[سلمان]] دانست، [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} به او فرمود: "ای [[ابوذر]]، اگر آن‌چه [[سلمان]] میداند اظهار کند، خواهی گفت: [[خدا]] [[رحمت]] کند هر که [[سلمان]] را بکشد! همانا [[سلمان]] در [[زمین]] [[باب الله]] است، هر کس او را بشناسد [[مؤمن]] و هر کس منکر او شود [[کافر]] است، همانا [[سلمان]] از [[خاندان]] ما [[اهل بیت]] است"<ref>{{متن حدیث|بَا ذَرٍّ إِنَّ سَلْمَانَ لَوْ حَدَّثَكَ بِمَا يَعْلَمُ لَقُلْتَ رَحِمَ اَللَّهُ قَاتِلَ سَلْمَانَ يَا بَا ذَرٍّ إِنَّ سَلْمَانَ بَابُ اَللَّهِ فِي اَلْأَرْضِ مَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ إِنَّ سَلْمَانَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ}}؛ رجال کشی، ص۱۴، ح۳۳ و ر. ک: الاختصاص ص۱۱ و ۱۲.</ref>.
# '''سفارش به [[ملک الموت]]:''' از دیگر فضایلی که در زندگانی [[سلمان]] ملاحظه می‌شود، این است که او با [[ملک الموت]] [[سخن]] گفته و سفارش محتضری را کرده است. در [[رجال]] کشی آمده: روزی [[سلمان]] در [[کوفه]] از بازار آهنگران عبور میکرد، [[جوانی]] را دید که نعره کشید و بی‌هوش شد و [[مردم]] اطرافش جمع شدند و به [[سلمان]] گفتند: ای [[ابو عبدالله]] ([[کنیه]] [[سلمان]]) این [[جوان]] [[بیماری]] صرع و [[جنون]] دارد، اگر دعایی در گوش او بخوانی بهبودی می‌یابد. [[سلمان]] جلو آمد و دعایی بر او خواند و [[جوان]] بلافاصله هشیار شد، و به [[سلمان]] گفت: ای [[ابو عبدالله]]، من بیماری‌ای که [[مردم]] [[گمان]] کرده‌اند، ندارم بلکه چون عبورم به آهنگرها افتاد از [[مشاهده]] کوبیدن میله‌های آهنی به یاد این [[آیه شریفه]] افتادم که [[خداوند]] متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ}}<ref>«و گرزهایی آهنین برای (عذاب) آنان (آماده) است» سوره حج، آیه ۲۱.</ref>. لذا از [[ترس]] [[عذاب]] [[خدا]] [[عقل]] از سرم پرید، و چنین حالی به من رخ داد! [[سلمان]] از آن [[جوان]] خوشش آمد و با او طرح [[دوستی]] ریخت و او را [[برادر دینی]] خود دانست و همواره با او رفت و آمد داشت تا آن‌که [[جوان]] مریض شد و چند روزی [[سلمان]] او را ندید، وقتی متوجه شد مریض است بر بالین او رفت و دید که در حال [[جان]] دادن است، [[سلمان]] خطاب به [[فرشته]] [[مرگ]] گفت: "ای [[ملک الموت]] بر [[قبض روح]] این [[برادر]] ایمانی‌ام [[مدارا]] کن؟"<ref>{{عربی|يَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي}}</ref> [[عزرائیل]] گفت: "ای [[ابو عبدالله]] من به همه [[مؤمنان]] با [[رفق و مدارا]] عمل می‌کنم"<ref>{{متن حدیث|یا عبدالله إنی بکل مؤمن رفیق}}</ref>؛ <ref>رجال کشی، ص۱۸، ح۴۳؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۸۵ و ۳۷۴ – ۳۸۰.</ref>. از این [[حدیث]] [[شخصیت]] [[سلمان]] بیش از پیش آشکار می‌شود که چشم او [[فرشته]] را میبیند و میتواند با [[فرشته]] [[سخن]] بگوید.
# '''سفارش به [[ملک الموت]]:''' از دیگر فضایلی که در زندگانی [[سلمان]] ملاحظه می‌شود، این است که او با [[ملک الموت]] [[سخن]] گفته و سفارش محتضری را کرده است. در [[رجال]] کشی آمده: روزی [[سلمان]] در [[کوفه]] از بازار آهنگران عبور میکرد، [[جوانی]] را دید که نعره کشید و بی‌هوش شد و [[مردم]] اطرافش جمع شدند و به [[سلمان]] گفتند: ای [[ابو عبدالله]] ([[کنیه]] [[سلمان]]) این [[جوان]] [[بیماری]] صرع و [[جنون]] دارد، اگر دعایی در گوش او بخوانی بهبودی می‌یابد. [[سلمان]] جلو آمد و دعایی بر او خواند و [[جوان]] بلافاصله هشیار شد، و به [[سلمان]] گفت: ای [[ابو عبدالله]]، من بیماری‌ای که [[مردم]] [[گمان]] کرده‌اند، ندارم بلکه چون عبورم به آهنگرها افتاد از [[مشاهده]] کوبیدن میله‌های آهنی به یاد این [[آیه شریفه]] افتادم که [[خداوند]] متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ}}<ref>«و گرزهایی آهنین برای (عذاب) آنان (آماده) است» سوره حج، آیه ۲۱.</ref>. لذا از [[ترس]] [[عذاب]] [[خدا]] [[عقل]] از سرم پرید، و چنین حالی به من رخ داد! [[سلمان]] از آن [[جوان]] خوشش آمد و با او طرح [[دوستی]] ریخت و او را [[برادر دینی]] خود دانست و همواره با او رفت و آمد داشت تا آن‌که [[جوان]] مریض شد و چند روزی [[سلمان]] او را ندید، وقتی متوجه شد مریض است بر بالین او رفت و دید که در حال [[جان]] دادن است، [[سلمان]] خطاب به [[فرشته]] [[مرگ]] گفت: "ای [[ملک الموت]] بر [[قبض روح]] این [[برادر]] ایمانی‌ام [[مدارا]] کن؟"<ref>{{عربی|يَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي}}</ref> [[عزرائیل]] گفت: "ای [[ابو عبدالله]] من به همه [[مؤمنان]] با [[رفق و مدارا]] عمل می‌کنم"<ref>{{متن حدیث|یا عبدالله إنی بکل مؤمن رفیق}}</ref>؛ <ref>رجال کشی، ص۱۸، ح۴۳؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۸۵ و ۳۷۴ – ۳۸۰.</ref>. از این [[حدیث]] [[شخصیت]] [[سلمان]] بیش از پیش آشکار می‌شود که چشم او [[فرشته]] را میبیند و میتواند با [[فرشته]] [[سخن]] بگوید.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش