ابو کثیر زبیدی انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '-،' به '-')
خط ۵۲: خط ۵۲:
ابو کثیر زبیدی انصاری از [[اصحاب امیرمؤمنان]] {{ع}} بود و در [[جنگ نهروان]] آن [[حضرت]] را [[یاری]] کرد.
ابو کثیر زبیدی انصاری از [[اصحاب امیرمؤمنان]] {{ع}} بود و در [[جنگ نهروان]] آن [[حضرت]] را [[یاری]] کرد.
[[ابن حجر]] می‌نویسد: او [[آزاد]] شده [[عبدالله بن جحش]] است و مدتی هم [[مصاحب]] [[رسول خدا]] {{صل}} نیز بوده است، و به [[نقلی]] او در [[حیات رسول خدا]] {{صل}} به [[دنیا]] آمده است<ref>تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۲۳۷.</ref>.
[[ابن حجر]] می‌نویسد: او [[آزاد]] شده [[عبدالله بن جحش]] است و مدتی هم [[مصاحب]] [[رسول خدا]] {{صل}} نیز بوده است، و به [[نقلی]] او در [[حیات رسول خدا]] {{صل}} به [[دنیا]] آمده است<ref>تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۲۳۷.</ref>.
[[اسماعیل بن مسلم عبدی]] از [[ابو کثیر]] [[نقل]] می‌کند که گفت: موقعی که نهروانیان کشته شده بودند، در کنار [[سید]] و مولایم [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} بودم در حالی که [[مردم]] درباره [[کشتار]] نهروانیان در دلشان ناراحت بودند، که اینها به چه [[دلیل]] کشته شده‌اند؟! [[حضرت علی]] {{ع}} در [[رفع شبهه]] و تردید آنان فرمود: "ای [[مردم]]! [[رسول خدا]] {{صل}} برایم [[نقل]] کرد که: اقوامی از [[دین خدا]] خارج می‌شوند مانند خروج تیر از کمان و دیگر به [[دین]] برنمی‌گردند تا کمان به محل خودش بازگردد<ref>{{متن حدیث|يَمْرُقُونَ مِنَ اَلدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ اَلسَّهْمُ مِنَ اَلرَّمِيَّةِ }}</ref>؛ - یعنی عدم بازگشت آنان همیشگی است و همانا نشانه [[صدق]] این خبر، مردی در میان [[خوارج]] است که سیاه چهره بوده و یک دستش فلج و مانند برآمدگی سینه [[زن]] است – نام او مخدج ([[ذوالثدیه]]) <ref>ذوالثدیه: نام کسی از سران خوارج بود و چون دستی داشت همچون پستان زنان لذا به او "ذوالثدیه" می‌گفتند: زیرا دست او را چون می‌کشیدند به بلندی دست دیگرش و چون آن را رها می‌کردند، جمع می‌شد و به شکل پستان زن در‌می‌آمد.</ref> بود-، بنابراین بگردید و او را پیدا کنید.
[[اسماعیل بن مسلم عبدی]] از [[ابو کثیر]] [[نقل]] می‌کند که گفت: موقعی که نهروانیان کشته شده بودند، در کنار [[سید]] و مولایم [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} بودم در حالی که [[مردم]] درباره [[کشتار]] نهروانیان در دلشان ناراحت بودند، که اینها به چه [[دلیل]] کشته شده‌اند؟! [[حضرت علی]] {{ع}} در [[رفع شبهه]] و تردید آنان فرمود: "ای [[مردم]]! [[رسول خدا]] {{صل}} برایم [[نقل]] کرد که: اقوامی از [[دین خدا]] خارج می‌شوند مانند خروج تیر از کمان و دیگر به [[دین]] برنمی‌گردند تا کمان به محل خودش بازگردد<ref>{{متن حدیث|يَمْرُقُونَ مِنَ اَلدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ اَلسَّهْمُ مِنَ اَلرَّمِيَّةِ }}</ref>؛ - یعنی عدم بازگشت آنان همیشگی است و همانا نشانه [[صدق]] این خبر، مردی در میان [[خوارج]] است که سیاه چهره بوده و یک دستش فلج و مانند برآمدگی سینه [[زن]] است – نام او مخدج ([[ذوالثدیه]]) <ref>ذوالثدیه: نام کسی از سران خوارج بود و چون دستی داشت همچون پستان زنان لذا به او "ذوالثدیه" می‌گفتند: زیرا دست او را چون می‌کشیدند به بلندی دست دیگرش و چون آن را رها می‌کردند، جمع می‌شد و به شکل پستان زن در‌می‌آمد.</ref> بود- بنابراین بگردید و او را پیدا کنید.


ابو کثیر زبیدی انصاری و برخی دیگر از مؤرخین [[نقل]] می‌کنند: [[اصحاب]] جست و جو کردند ابتدا او را نیافتند، [[حضرت]] خود برخاست و بر اجساد کشته‌های نهروانیان رسید، فرمود: " بگردید، مخدج را پیدا کنید". آنان از [[چپ و راست]] در میان کشته‌های گشتند، سرانجام او را در گودالی کنار نهر آبی بین چهل و پنجاه کشته یافتند، او را بیرون کشیدند به بازوی او نگاه کردند دیدند روی منکب و بازوی او قطعه گوشتی مانند سینه [[زنان]] است، وقتی جنازه او پیدا شد [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} ندای [[تکبیر]] سرداد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، نه [[دروغ]] گویم و نه به من [[دروغ]] گفته شده است؛ یعنی [[پیامبر]] {{صل}} به من [[دروغ]] نگفته و من هم به شما دورغ نگفتم.
ابو کثیر زبیدی انصاری و برخی دیگر از مؤرخین [[نقل]] می‌کنند: [[اصحاب]] جست و جو کردند ابتدا او را نیافتند، [[حضرت]] خود برخاست و بر اجساد کشته‌های نهروانیان رسید، فرمود: " بگردید، مخدج را پیدا کنید". آنان از [[چپ و راست]] در میان کشته‌های گشتند، سرانجام او را در گودالی کنار نهر آبی بین چهل و پنجاه کشته یافتند، او را بیرون کشیدند به بازوی او نگاه کردند دیدند روی منکب و بازوی او قطعه گوشتی مانند سینه [[زنان]] است، وقتی جنازه او پیدا شد [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} ندای [[تکبیر]] سرداد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، نه [[دروغ]] گویم و نه به من [[دروغ]] گفته شده است؛ یعنی [[پیامبر]] {{صل}} به من [[دروغ]] نگفته و من هم به شما دورغ نگفتم.

نسخهٔ ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۴

ابو کثیر زبیدی انصاری
نام کاملابو کثیر زبیدی انصاری
جنسیتمرد
از اصحابامام علی
حضور در جنگجنگ نهروان

مقدمه

ابو کثیر زبیدی انصاری از اصحاب امیرمؤمنان (ع) بود و در جنگ نهروان آن حضرت را یاری کرد. ابن حجر می‌نویسد: او آزاد شده عبدالله بن جحش است و مدتی هم مصاحب رسول خدا (ص) نیز بوده است، و به نقلی او در حیات رسول خدا (ص) به دنیا آمده است[۱]. اسماعیل بن مسلم عبدی از ابو کثیر نقل می‌کند که گفت: موقعی که نهروانیان کشته شده بودند، در کنار سید و مولایم امیرالمؤمنین علی (ع) بودم در حالی که مردم درباره کشتار نهروانیان در دلشان ناراحت بودند، که اینها به چه دلیل کشته شده‌اند؟! حضرت علی (ع) در رفع شبهه و تردید آنان فرمود: "ای مردم! رسول خدا (ص) برایم نقل کرد که: اقوامی از دین خدا خارج می‌شوند مانند خروج تیر از کمان و دیگر به دین برنمی‌گردند تا کمان به محل خودش بازگردد[۲]؛ - یعنی عدم بازگشت آنان همیشگی است و همانا نشانه صدق این خبر، مردی در میان خوارج است که سیاه چهره بوده و یک دستش فلج و مانند برآمدگی سینه زن است – نام او مخدج (ذوالثدیه) [۳] بود- بنابراین بگردید و او را پیدا کنید.

ابو کثیر زبیدی انصاری و برخی دیگر از مؤرخین نقل می‌کنند: اصحاب جست و جو کردند ابتدا او را نیافتند، حضرت خود برخاست و بر اجساد کشته‌های نهروانیان رسید، فرمود: " بگردید، مخدج را پیدا کنید". آنان از چپ و راست در میان کشته‌های گشتند، سرانجام او را در گودالی کنار نهر آبی بین چهل و پنجاه کشته یافتند، او را بیرون کشیدند به بازوی او نگاه کردند دیدند روی منکب و بازوی او قطعه گوشتی مانند سینه زنان است، وقتی جنازه او پیدا شد امیرالمؤمنین علی (ع) ندای تکبیر سرداد و گفت: به خدا سوگند، نه دروغ گویم و نه به من دروغ گفته شده است؛ یعنی پیامبر (ص) به من دروغ نگفته و من هم به شما دورغ نگفتم. در این هنگام همه مردم چون چنین دیدند، تکبیر گفتند و به یک دیگر بشارت دادند و بدین ترتیب تردید افرادی که شک در حقانیت این جنگ داشتند برطرف گردید[۴][۵]

منابع

پانویس

  1. تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۲۳۷.
  2. «يَمْرُقُونَ مِنَ اَلدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ اَلسَّهْمُ مِنَ اَلرَّمِيَّةِ »
  3. ذوالثدیه: نام کسی از سران خوارج بود و چون دستی داشت همچون پستان زنان لذا به او "ذوالثدیه" می‌گفتند: زیرا دست او را چون می‌کشیدند به بلندی دست دیگرش و چون آن را رها می‌کردند، جمع می‌شد و به شکل پستان زن در‌می‌آمد.
  4. ر. ک: تاریخ طبری، ج۴، ص۶۵؛ مروج الذهب، ج۲،ص۴۱۵؛ شرح ابن اثیر: ج۲، ص۲۷۲ و تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۳۶۲.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴.