قرظة بن کعب انصاری در تاریخ اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۱۶
، ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳←جستارهای وابسته
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
[[ثابت بن هبیره]] گوید: وقتی [[عمرو بن قرظة بن کعب]]، کشته شد، [[علی]]، برادرش، که همراه [[عمر بن سعد]] بود، فریاد زد: "ای [[حسین]]، ای [[دروغگو]] پسر دروغگو، برادرم را [[گمراه]] کردی و [[فریب]] دادی تا به کشتنش دادی". حسین {{ع}} فرمود: "[[خدا]] برادرت را گمراه نکرد بلکه برادرت را [[هدایت]] کرد و تو را گمراه کرد". او گفت: خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم یا پیش از رسیدن به تو کشته شوم". پس بر حسین {{ع}} [[حمله]] برد اما [[نافع بن هلال مرادی]] در [[راه]] به او ضربهای زد که از پای درآمد. یارانش او را از میدان [[جنگ]] بیرون بردند و بعدها او را مداوا کردند که بهتر شد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۴۳۴؛ وقعة الطف، یوسفی غروی، ص۲۱۴-۲۱۵ (به نقل از تاریخ الطبری).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[قرظة بن کعب (مقاله)|مقاله «قرظة بن کعب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۵۲.</ref> | [[ثابت بن هبیره]] گوید: وقتی [[عمرو بن قرظة بن کعب]]، کشته شد، [[علی]]، برادرش، که همراه [[عمر بن سعد]] بود، فریاد زد: "ای [[حسین]]، ای [[دروغگو]] پسر دروغگو، برادرم را [[گمراه]] کردی و [[فریب]] دادی تا به کشتنش دادی". حسین {{ع}} فرمود: "[[خدا]] برادرت را گمراه نکرد بلکه برادرت را [[هدایت]] کرد و تو را گمراه کرد". او گفت: خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم یا پیش از رسیدن به تو کشته شوم". پس بر حسین {{ع}} [[حمله]] برد اما [[نافع بن هلال مرادی]] در [[راه]] به او ضربهای زد که از پای درآمد. یارانش او را از میدان [[جنگ]] بیرون بردند و بعدها او را مداوا کردند که بهتر شد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۴۳۴؛ وقعة الطف، یوسفی غروی، ص۲۱۴-۲۱۵ (به نقل از تاریخ الطبری).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[قرظة بن کعب (مقاله)|مقاله «قرظة بن کعب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۵۲.</ref> | ||
== [[قرظة بن کعب انصاری]]، [[استاندار کوفه]] == | |||
[[قرظة بن کعب]] یکی از [[یاران امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود که حضرت او را به سمتهای مختلفی [[منصوب]] کرد: | |||
#بعد از [[عزل]] [[ابوموسی]]، [[کارگزار کوفه]] شد. | |||
#حضرت بعد از آمدن از [[بصره]] به [[کوفه]]، او را [[فرماندار]] بهقباذات کرد. | |||
#او بعدها [[مسئول]] [[جمعآوری مالیات]] و [[خراج]] در منطقه [[عین التمر]] گردید. | |||
#برابر نقل [[سفینة]] البحار و [[تنقیح المقال]]، مدتی [[والی فارس]] بود. | |||
[[ابن عبدالبر]] گوید: [[ابو عمرو قرظة بن کعب انصاری خزرجی]] در [[احد]] و بقیه [[جنگهای پیامبر]] حضور داشت. | |||
در سال بیست و سوم [[هجری]] در [[زمان]] [[عمر]]، [[ری]] را گشود. وی یکی از ده نفری است که [[عمر]] آنها را به کوفه فرستاد. این ده نفر از [[انصار]] بودند. او مردی [[فاضل]] بود و علی{{ع}} [[ولایت]] کوفه را به او داد و زمانی که به [[صفین]] رفت، او را همراه با خود برد و [[ابومسعود]] [[بدری]] را به عنوان [[جانشین]] خود در کوفه [[انتخاب]] کرد<ref>الإستیعاب، ج۳، ص۱۳۰۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 189.</ref> | |||
==[[زمان]] سکونت قرظه در کوفه== | |||
قرظة بن کعب جزو ده نفر انصاری بود که [[خلیفه دوم]] آنها را به کوفه فرستاد. [[مورخان]]، زمان اعزام وی را هنگامی دانستهاند که خلیفه دوم [[عمار یاسر]] را به [[امارت کوفه]] گمارد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۴۰۰، ش۴۲۸۵؛ خطیب، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۷.</ref>. جریان بدین گونه بود که [[امام علی]]{{ع}} به هنگام مشورتخواهی خلیفه دوم [[عمر بن خطاب]]، درباره سرزمینهای فتح شده، به وی پیشنهاد کرد به جای تقسیم کشاورزان و سرزمینهای فتح شده بر آنها خراج وضع کند. [[خلیفه]] هم با این نظر موافقت کرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۱؛ ابو یوسف، خراج، ص۳۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۲۶؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۹، ص۱۳۴؛ ابو عبید، الاموال، ص۷۶، ح۱۵۱.</ref>. پس از آن بنا به نقل [[واقدی]] [[دیوان]] در سال بیستم هجری تشکیل شد<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۲.</ref> و [[عمار]] در سال بیست و یکم به امارت کوفه منصوب گردید<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۷.</ref> که سال [[فتح نهاوند]] بود<ref> تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۲، فتح نهاوند که فتح الفتوح نامیده شده در زمان امارت عمار بر کوفه رخ داد، (ر.ک: نهایة الإرب فی أخبار الفُرس و العرب، ص۲۶۲).</ref>. | |||
چنین به نظر میرسد که [[خلیفه]] پس از پیشنهاد [[امام علی]]{{ع}} از [[یاران]] حضرت میخواهد که آنان، او را در اجرای این طرح [[یاری]] نمایند. از این روی [[عمار یاسر]] را به عنوان [[حاکم کوفه]]، [[عبدالله بن مسعود]] را به عنوان [[قاضی]] و [[مسئول]] [[بیتالمال]] و [[سهل بن حنیف]] را به عنوان مسّاح (مهندس) سرزمینهای [[عراق]] اعزام کرد<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۷.</ref>. [[حذیفة بن یمان]] هم مسئولیتی مشابه سهل یافت<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۳.</ref>. به همراه [[عمار]] ده تن از [[انصار]] نیز به [[کوفه]] اعزام شدند که شاخصترین آنها [[قرظة بن کعب انصاری]] بود<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۴۰۰، ش۴۲۸۵؛ خطیب، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۷.</ref>. [[عبید بن عازب]] که همراه برادرش براء در تمام [[جنگهای امام علی]]{{ع}} در کنار حضرتش بودند. جزو این ده نفر بود <ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۱۷؛ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۶۱۱، ش۱۷۴۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۵۴۳؛ ابن حجر، اصابه، ج۴، ص۳۴۴، ش۵۳۶۰.</ref>. [[زید بن صوحان]] هم در کنار قرظه بود<ref>طبرانی، معجم الأوسط، ج۶، ص۱۶۴.</ref>. [[سلیم بن لوذان انصاری]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۹، ص۵۰۰.</ref> و [[ابو احمد قَیظی بن قیس بن لوذان انصاری]] را جزو این ده نفر شمردهاند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۹، ص۵۰۰؛ ابن حجر، الإصابه، ج۷، ص۶، ش۹۵۰۶.</ref>. این هیئت با این ترکیب به دستور خلیفه [[شهر مدینه]] را ترک کردند. [[قرظة بن کعب]] گوید: در بیرون [[مدینه]] بودیم که [[خلیفة]] [[عمر بن خطاب]] به بدرقه ما آمد، او با ما آمد تا به منطقه [[صرار]] در سه یا چهار میلی مدینه رسیدیم پرسید: میدانید که چرا من اینجا آمدهام؟ گفتیم ما از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} هستیم گفت: شما به جایی میروید که آنها [[قرآن]] را بمانند [[زنبور عسل]] زمزمه میکنند پس برای آنان [[حدیث]] نگویید و به آن مشغولشان مسازید. [[قرآن]] را به [[تنهایی]] به آنان بیاموزید و [[روایت]] از [[پیامبر]] را کم کنید. بروید من [[شریک]] شما هستم<ref>احمدی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۶۳۴؛ طبقات الکبری، ج۶، ص۷؛ طبرانی، معجم الأوسط، ج۲، ص۲۷۹ و ج۶، ص۶۴؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۹۷؛ حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۲؛ امینی، الغدیر، ج۶، ص۲۹۴؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۲، ص۲۸۴، ش۴۰۱۷.</ref>. | |||
با توجه به [[گرایش]] [[انصار]] به علی{{ع}} و ترکیب گروه اعزامی به نظر میرسد [[خلیفه]] نگران بوده که آنها به نقل [[فضائل علی]]{{ع}} از [[قول پیامبر]]{{صل}} بپردازند. از این روی آنان را از [[نقل حدیث]] باز داشته و این دستور العمل را با روشی خاص [[ابلاغ]] کرد. | |||
از این [[زمان]] [[قرظة بن کعب]] ساکن [[کوفه]] میشود. او جزو [[یاران امام علی]]{{ع}} بود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 189 - 191.</ref> | |||
==قرظه در سمت [[امارت کوفه]]== | |||
[[حضرت امیر]]{{ع}} زمانی که عازم [[بصره]] بود، ابتدا [[محمد بن ابی بکر]] را به کوفه به سوی [[ابوموسی]] [[حاکم]] آنجا فرستاد، اما ابوموسی حاضر نشد با علی{{ع}} در [[جنگ]] با [[طلحه]] و [[زبیر]] [[همکاری]] کند. [[هاشم بن عتبه]] که به کوفه رفته بود در [[ربذه]] حضرت را از نظر ابوموسی [[آگاه]] ساخت. حضرت بار دیگر [[هاشم بن عتبة بن ابی وقاص]] را به کوفه بازگرادند و فرمود به ابوموسی چنین پیغام ده: [[مردم]] را برای جنگ بفرست؛ زیرا من تو را [[ولایت]] ندادم مگر به جهت این که جزو [[یاران]] من، در [[حمایت]] از [[حق]] باشی. ابوموسی باز هم همکاری نکرد. هاشم در نامهای به حضرت امیر{{ع}} نوشت: من بر مردی وارد شدهام که ناخالصی، [[مخالفت]] و [[دشمنی]] او آشکار است. وی این [[نامه]] را توسط [[مُحَلّ بن خلیفه طائی]] برای حضرت فرستاد. وقتی که نامه به حضرت رسید. [[امام حسن]]{{ع}} را با [[عمار یاسر]] فرستاد که مردم را برای جنگ حرکت دهند و در ضمن قرظة بن کعب را به عنوان [[کارگزار کوفه]] همراه آنها فرستاد و به [[ابو موسی]] [[پیام]] داد: باید از کار ما [[کنارهگیری]] کنی، من به [[قرظة بن کعب]] دستور دادهام که با تو مقابله کند و آن [[زمان]] که بر تو [[پیروزی]] بیابد، بدنت را قطعه قطعه خواهد کرد. وقتی که [[نامه]] به [[ابوموسی]] رسید، کنارهگیری کرد و [[امام حسن]]{{ع}} [[مردم]] را برای [[جنگ]] آماده نمود<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۳.</ref>. | |||
این گونه ابوموسی که از [[زمان عثمان]] بر [[کوفه]] [[حکومت]] میکرد، برکنار و قرظة بن کعب به جای وی گمارده شد. این نقل [[ابن اثیر]] بود و ما در شرح حال ابوموسی در این زمینه، توضیح بیشتری ارائه کردیم. | |||
قرظة بن کعب در هنگام [[جنگ جمل]] [[حاکم کوفه]] بود. [[امام علی]]{{ع}} به [[بصره]] رفت و [[طلحه]] و [[زبیر]] را [[شکست]] داد و بعد از پیروزی و [[تسلط]] بر بصره، در نامهای، [[مردم کوفه]] را از این پیروزی [[آگاه]] ساخت.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 191 - 192.</ref> | |||
==[[نامه]] [[امام علی]]{{ع}} به قرظه و مردم کوفه پس از [[پیروزی]] در [[جنگ جمل]]== | |||
[[محمد بن بشیر همدانی]] گوید: نامه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[عمرو بن سلمه ارحبی]] به کوفه رساند. با [[آگاهی]] مردم از نامه حضرت، صدای [[تکبیر]] آنها بلند شد و [[شهر]] یکپارچه [[غرق]] در [[شادی]] گردید. فریاد {{متن حدیث|الصَّلَاةُ جَامِعَةٌ}} در شهر طنین انداز شد، مردم با شنیدن تکبیر و این ندا متوجه شدند که موضوع مهمی اتفاق افتاده است و همه در [[مسجد کوفه]] [[اجتماع]] کردند؛ به گونهای که هیچ کس از حضور در [[مسجد]] [[تخلف]] نکرد <ref>نوری، مستدرک الوسائل (چاپ سنگی)، ج۲، ص۲۵۱.</ref>. | |||
وقتی که مردم جمع شدند، نامه [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را برای آنها قرائت کردند نامه چنین بود: | |||
به [[نام خداوند]] [[بخشاینده]] [[مهربان]]: از [[بنده خدا]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، به [[قرظة بن کعب]] و کسانی که از [[مسلمانان]] همراه او هستند. [[درود خدا]] بر شما باد! من همراه با شما خداوندی را [[ستایش]] میکنم که جز او [[معبود]] بحقی نیست. | |||
اما بعد، ما برخوردیم به آن گروهی از امتمان که [[بیعت]] ما را شکسته بودند و [[جماعت]] ما را گرفتار [[تفرقه]] نموده، بر ما [[طغیان]] کردند ما به خاطر [[خدا]] با آنها [[محاجه]] و [[جنگ]] کردیم و [[خداوند]] ما را بر آنها [[پیروز]] گرداند و [[طلحه]] و [[زبیر]] کشته شدند. اما قبل از کشته شدن، آنها را [[انذار]] کردم (و آن دو را [[نصیحت]] کردم) و [[صالحان]] [[امت]] را به [[گواهی]] گرفتم و امکان [[بیعت]] دوباره را برای آنها فراهم ساختم؛ اما آنها از ارشادکنندگان [[اطاعت]] نکردند و جواب ناصحین و [[خیرخواهان]] را ندادند. و بعد از این که به [[قتل]] رسیدند، [[اهل بغی]] و [[طغیان]] به [[عایشه]] [[پناه]] بردند. گروه زیادی - که تنها [[خداوند]] عدد آنها را میداند - در اطراف او کشته شدند و خداوند بقیه آنها را [[خوار]] کرده، پس فرار کردند. [[ناقه]] حِجر <ref>ممکن است درست ناقة حَجَر باشد و مقصود ناقه صالح است که از دل کوه بیرون آمد و به آن ناقه سنگی گفتهاند. ممکن است حِجر درست باشد؛ زیرا قوم صالح که ثمود باشد اصحاب حجر نامیده شدند، حجر به منازل آنان گفته میشد. علامه مجلسی این نظر را پذیرفته است (بحارالأنوار، ج۳۲، ص۲۳۲).</ref> نسبت به [[مردم]] آن [[شهر]]، بدشگونتر از این نبود. افزون بر این که عایشه [[گناه]] بزرگی مرتکب شد به خاطر این که با این [[جنگ]]، بر خلاف [[فرمان خدا]] و پیامبرش{{صل}} عمل کرد؛ عدهای را [[فریب]] داد و باعث [[تفرقه]] بین [[مؤمنین]] گردید و [[خون]] [[مسلمانان]] را بدون دلیل و عذر و [[حجت]] (آشکاری) ریخت. | |||
پس آنگاه که خداوند آنها را [[شکست]] داد، دستور دادم که فراریان را تعقیب نکنند؛ در کشتن مجروحین [[شتاب]] ننمایند، [[هتک حرمت]] نکنند و بدون [[اجازه]] وارد [[منزل]] کسی نشوند و مردم را [[امان]] دادم. و [[مردمان]] صالحی از ما به [[شهادت]] رسیدند که خداوند بر [[حسنات]] آنها بیفزاید و درجات آنها را بالا ببرد و [[ثواب]] صبرکنندگان (و [[راستگویان]]) را به آنها بدهد و از جانب [[اهل بیت]] پیامبرشان، بهترین [[جزا]] و [[پاداش]] را خداوند به آنها [[عنایت]] فرماید؛ پاداشی که به عمل کنندگان به دستورهای او و شُکرکنندگان بر نعمتش میدهد. شما [[مردم کوفه]] شنیدید و اطاعت کردید و فراخوانده شدید؛ پس [[اجابت]] نمودید. پس شما [[برادران]] و [[یاران]] خوبی برای [[حق]] میباشید و [[درود]] بر شما و [[رحمت خدا]] و برکاتش.<ref>{{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى قَرَظَةَ بْنِ كَعْبٍ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ فَإِنِّي أَحْمَدُ إِلَيْكُمُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ. | |||
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّا لَقِينَا الْقَوْمَ النَّاكِثِينَ لِبَيْعَتِنَا الْمُفَرِّقِينَ لِجَمَاعَتِنَا الْبَاغِينَ عَلَيْنَا مِنْ أُمَّتِنَا فَحَاجَجْنَاهُمْ إِلَى اللَّهِ فَنَصَرَنَا اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ قَتَلَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ قَدْ تَقَدَّمْتُ إِلَيْهِمَا بِالنُذُرِ [وَ أَقْبَلْتُ إِلَيْهِمَا بِالنَّصِيحَةِ]وَ اسْتَشْهَدْتُ عَلَيْهِمَا صُلَحَاءَ الْأُمَّةِ وَ نَكْثِهِمَا بِالْبَيْعَةِ فَمَا أَطَاعَا الْمُرْشِدِينَ وَ لَا أَجَابَا النَّاصِحِينَ وَ لَاذَ أَهْلُ الْبَصْرَةِ بِعَائِشَةَ فَقُتِلَ حَوْلَهَا عَالَمٌ جَمٌّ لَا يُحْصِي عَدَدَهُمْ إِلَّا اللَّهُ ثُمَّ ضَرَبَ اللَّهُ وَجْهَ بَقِيَّتِهِمْ فَأَدْبَرُوا فَمَا كَانَتْ نَاقَةُ الْحِجْرِ بِأَشْأَمَ مِنْهَا عَلَى أَهْلِ ذَلِكَ الْمِصْرِ مَعَ مَا جَاءَتْ بِهِ مِنَ الْحُوبِ الْكَبِيرِ فِي مَعْصِيَتِهَا لِرَبِّهَا وَ نَبِيِّهَا وَ اغْتِرَارِ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا وَ مَا صَنَعَتْهُ مِنَ التَّفْرِقَةِ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَفْكِ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ بِلَا بَيِّنَةٍ وَ لَا مَعْذِرَةٍ وَ لَا حُجَّةٍ [ظَاهِرَةٍ] لَهَا. | |||
فَلَمَّا هَزَمَهُمُ اللَّهُ أَمَرْتُ أَنْ لَا يُقْتَلَ مُدْبِرٌ وَ لَا یُجَازَ [وَ لَا يُجْهَزَ] عَلَى جَرِيحٍ وَ لَا يُكْشَفَ عَوْرَةٌ وَ لَا يُهْتَكَ سِتْرٌ وَ لَا يُدْخَلَ دَارٌ إِلَّا بِإِذْنِ أَهْلِهَا وَ قَدْ آمَنْتُ النَّاسَ وَ قَدِ اسْتُشْهِدَ مِنَّا رِجَالٌ صَالِحُونَ ضَاعَفَ اللَّهُ لَهُمُ الْحَسَنَاتِ وَ رَفَعَ دَرَجَاتِهِمْ وَ أَثَابَهُمْ ثَوَابَ الصَّابِرِينَ [الصَّادِقِينَ] وَ جَزَاهُمُ [اللهُ] مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِمْ أَحْسَنَ مَا يَجْزِي الْعَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ وَ الشَّاكِرِينَ لِنِعْمَتِهِ فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ دُعِيتُمْ فَأَجَبْتُمْ فَنِعْمَ الْإِخْوَانُ وَ الْأَعْوَانُ عَلَى الْحَقِّ أَنْتُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ}}؛ شیخ مفید، الجمل، ص۲۱۶؛ محمودی، نهجالسعاده، ج۴، ص۷۶؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۲۵۳. نکتههای اضافی از منبع اخیر است.</ref> | |||
این [[نامه]] را [[عبیدالله بن ابی رافع]] در [[ماه رجب]] [[سال]] سی و ششم نوشته است. | |||
[[مردم کوفه]] با آمدن [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} متوجه شدند که حضرت [[پیروز]] شده است و [[خوشحالی]] سراسر [[کوفه]] را فراگرفت. حضرت در ماه رجب، [[بصره]] را به قصد کوفه ترک کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 192 - 195.</ref> | |||
==ورود امیرالمؤمنین{{ع}} به کوفه== | |||
[[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: زمانی که امیرالمؤمنین{{ع}} به نزدیک کوفه رسید، [[مردم]] همراه با [[قرظة بن کعب]] برای استقبال از ایشان تا نزدیک [[نهر]] [[نضر بن زیاد]] رفتند و در آنجا به حضرت رسیدند. مردم به [[امام]] به سبب [[پیروزی]] و فتح در [[جنگ]]، تهنیت میگفتند و امیرالمؤمنین در حالی که عرق از پیشانی خود [[پاک]] میکرد، به [[احساسات]] آنها پاسخ میداد. | |||
قرظة بن کعب ضمن خیر مقدم به حضرت گفت: ای امیرالمؤمنین! [[حمد]] و [[ستایش]] خداوندی را که [[دوستان]] تو را [[عزیز]] و دشمنانت را [[ذلیل]] و [[خوار]] نمود و تو را بر [[قوم]] [[طغیانگر]] و [[ظالم]] پیروز کرد<ref>قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۴۲۴.</ref>. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} [[روز]] [[دوشنبه]] دوازدهم [[رجب]] سال سی و ششم وارد کوفه شد. | |||
جمعی از بزرگان و [[قاریان کوفه]]، ضمن خیر مقدم گفتن به حضرت، چنین اظهار داشتند: ای [[امیرمؤمنان]]! کجا فرود میآیی؟ آیا به [[کاخ]] قدم مینهی؟ فرمود: خیر، به [[رحبه]] میروم. پس از آن وارد رحبه شد و در [[مسجد اعظم]] دو رکعت [[نماز]] گزارد. آنگاه بر فراز [[منبر]] آمد و برای مردم [[سخنرانی]] کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 195 - 196.</ref> | |||
==[[اولین خطبه حضرت]] در کوفه== | |||
اما بعد، ای [[کوفیان]]! شما را در [[اسلام]] فضیلتی است تا زمانی که بر این [[آیین]] [[استوار]] باشید و روش خود را در [[دفاع از اسلام]] [[تغییر]] ندهید. شما را به راه [[حق]] فراخواندم، پس آن را پذیرفتید و به محو نارواییها کمر ببستید. [[آگاه]] باشید که این [[فضیلت]] بین شما و خداست. اما در برابر [[احکام]] و تقسیم بیتالمال، شما با دیگران یکسان هستید کسانی که به شما میپیوندند و به روش شما میگروند. آگاه باشید بیش از هر چیزی که برای شما بیمناک هستم، [[پیروی از هوای نفس]] و داشتن [[آرزوهای دراز]] است؛ زیرا پیروی از هوای نفس، [[آدمی]] را از حق بازمیدارد و آرزوهای بلند، [[روز رستاخیز]] را از یادها میبرد. بدانید که [[دنیا]] در حال پشت کردن و [[آخرت]] در حال رو آوردن است و برای هر کدام از دنیا و آخرت، فرزندانی است. بکوشید که از [[فرزندان]] آخرت باشید. امروز [[روز]] عمل است و نه [[حسابرسی]] و فردا روز [[محاسبه]] است و نه عمل. [[حمد]] و [[سپاس]] خدایی را که دوستش را [[نصرت]] و [[یاری]] و دشمنش را [[ذلت]] داد و راستگوی حقجو را [[عزت]] و پیمان شکن پیرو [[باطل]] را [[خفت]] بخشید. | |||
بر شما باد [[تقوای الهی]] و [[پیروی]] کسانی که [[خدا]] را [[اطاعت]] نمودند؛ همان کسانی که از [[دودمان پیامبر]] شما هستند؛ کسانی که اطاعت آنها در [[دستورهای الهی]] سزاوارتر است از اطاعت کسانی که [[فرمانروایی]] را به خود میبندند؛ مدعیان دروغینی که در برابر ما قرار دارند، خود را [[برتر]] از ما نشان میدهند به فضائلی که در ماست و با [[حکومت]] ما به ستیزهگری و [[مخالفت]] [[دست]] میزنند و ما را از [[حق]] خود منع مینمایند. | |||
بالأخره آنها [[فرجام بد]] [[اعمال]] خود را [[مشاهده]] کردند و به زودی حاصل [[گمراهی]] خود را بِدرَوَند. بدانید که جمعی از شما به [[یاری]] من برنخاستند و من نیز زبان به [[نکوهش]] اینان گشودم. از ایشان دوری کنید و آنها را از آنچه خوش ندارند، آگاهشان سازید تا این که متنبه شوند و بدینسان [[یاران]] خدا حزبالله در کشاکش تفرقهها شناخته میشوند. | |||
بعد از [[سخنرانی]] حضرت، [[مالک بن حبیب یربوعی]] که [[مسئول]] نیروی انتظامی ([[رئیس]] شهربانی) ایشان بود، حرکت کرد و گفت: [[اجازه]] دهید گردن متخلفان از [[جهاد]] را بزنم. حضرت او را منع کرد و فرمود: [[خداوند]] چنین [[قضاوت]] نمیکند. | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[اشراف کوفه]] [[ملاقات]] کرد و آنها را به سبب عدم شرکت در [[جنگ جمل]] [[سرزنش]] نمود و [[روز جمعه]]، [[نماز جمعه]] را در [[کوفه]] به پا داشت و [[خطبه]] خواند.<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ فَإِنَّ لَكُمْ فِي الْإِسْلَامِ فَضْلًا مَا لَمْ تُبَدِّلُوا وَ تُغَيِّرُوا دَعَوْتُكُمْ إِلَى الْحَقِّ فَأَجْبُتْم وَ بَدَأْتُمْ بِالْمُنْكَرِ فَغَيَّرْتُمْ أَلَا إِنَّ فَضْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ فِي الْأَحْكَامِ وَ الْقَسْمِ فَأَنْتُمْ أُسْوَةُ مَنْ أَجَابَكُمْ وَ دَخَلَ فِيمَا دَخَلْتُمْ فِيهِ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ الْآخِرَةُ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَصَرَ وَلِيَّهُ وَ خَذَلَ عَدُوَّهُ وَ أَعَزَّ الصَّادِقَ الْمُحِقَّ وَ أَذَلَّ النَّاكِثَ الْمُبْطِلَ. | |||
عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ طَاعَةِ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ الَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِطَاعَتِكُمْ فِيمَا أَطَاعُوا اللَّهَ فِيهِ مِنَ الْمُنْتَحِلِينَ الْمُدَّعِينَ الْمُقَابِلِينَ إِلَيْنَا يَتَفَضَّلُونَ بِفَضْلِنَا وَ يُجَاحِدُونَّا أَمْرَنَا وَ يُنَازِعُونَّا حَقَّنَا وَ يُدَافِعُونَّا عَنْهُ فَقَدْ ذَاقُوا وَبَالَ مَا اجْتَرَحُوا فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا. | |||
أَلَا إِنَّهُ قَدْ قَعَدَ عَنْ نُصْرَتِي مِنْكُمْ رِجَالٌ فَأَنَا عَلَيْهِمْ عَاتِبٌ زَارٍ فَاهْجُرُوهُمْ وَ أَسْمِعُوهُمْ مَا يَكْرَهُونَ حَتَّى يُعْتَبُوا لِيُعْرَفَ بِذَلِكَ حِزْبُ اللَّهِ عِنْدَ الْفُرْقَةِ}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۳، ص۱۰۳؛ وقعة صفین، ص۳؛ محمودی، نهج السعاده، ج۱، ص۴۳۲؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۵۱- ۳۵۲ و ۳۵۴؛ مفید، امالی، ص۱۲۷؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۵۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 196 - 198.</ref> | |||
==اعزام [[کارگزاران]] به مناطق مختلف== | |||
حضرت بعد از این که در کوفه مستقر شدند، کارگزاران خود را برای [[شهرها]] تعیین کردند. [[یزید بن قیس أرحبی]] را بر «[[مدائن]]» و «جوخا»، [[مخنف بن سلیم]] را بر «[[اصفهان]]» و «[[همدان]]»، [[قرظة بن کعب]] را بر «بِهقُباذات»، [[قدامة بن عجلان ازدی]]<ref>صحیح قدامة بن عجلان است؛ زیرا قدامة بن مظعون که در برخی منابع آمده در سال سی و پنجم از دنیا رفته است و وی صلاحیت کارگزاری را نداشته است. در شرح حال وی توضیحات بیشتری ذکر خواهیم کرد.</ref> را بر «کسکر»، [[عدی بن حارث]]<ref>در بحارالأنوار به جای عدی بن حارث، عدی بن حاتم ذکر شده است، اما در کتاب صفین چاپ جدید و سنگی، صفحه هفت، عدی بن حارث آمده است.</ref> را بر «بَهُرسیر» و روستاهای آن، [[ابو حسان بکری]] را بر «أستان عالی» و [[سعد بن مسعود]] را بر «أستان زوابی» گماشت و [[ربعی بن کأس]] را بر [[سجستان]] و [[خلید]] را بر «[[خراسان]]» [[ولایت]] بخشید<ref>منقری، وقعة صفین، ص۱۱: واقعه صفین در تاریخ، ص۲۷؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۵۷، أخبار الطوال، ص۱۵۳، با تفاوتی اندک در برخی اسامی.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 198.</ref> | |||
==[[انتصاب]] [[قرظة بن کعب]] به [[کارگزاری]] بهقباذات== | |||
بنابر آنچه نقل شد [[حضرت امیر]]{{ع}} قرظة بن کعب را به کارگزاری بهقباذات [[منصوب]] فرمودند. | |||
بهقباذ: به کسر باء، سکون هاء و ضم قاف، اسم سه منطقه در [[بغداد]] بوده است که از طریق شط [[فرات]] آبیاری میشدند. اینها منصوب به قباد بن [[فیروز]]، پدر انوشیروان است<ref>حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۱۶.</ref>. | |||
وقایع مربوط به این سمت قرظه را در ضمن [[کارگزاران]] بهقباذات ذکر خواهیم کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 198 - 199.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |