بیت المال در فقه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
====معنای غنیمت====
====معنای غنیمت====
برای روشن شدن این نکته، لازم است به معناهایی که برای «غنیمت» گفته‌اند توجه کنیم.
برای روشن شدن این نکته، لازم است به معناهایی که برای «غنیمت» گفته‌اند توجه کنیم.
#در معجم مقائیس اللغه دربارۀ واژه «غنم» می‌نویسد: «غنم یک اصلی صحیح است که [[دلالت]] می‌کند [[برا]] استفاده چیزی که از پیش به [[مالکیت]] کسی در نیامده باشد. آن گاه ویژه شده به آنچه از [[اموال]] [[مشرکان]] با [[قهر]] و [[پیروزی]] به دست آمده باشد»<ref>{{عربی|غنم: أصل صحيح واحد يدل على إفادة شيء لم يملك من قبل ثم اختص به ما أخذ من مال المشركين بقهر وغلبة}}؛ معجم مقائیس اللغه، ج۴، ص۳۹۷، واژۀ غنم؛ التحقیق فی کلمات القرآن، ج۷، ص۲۷۱.</ref>؛ برابر معنای لغوی، کاربرد [[غنیمت]] در [[معدن]] و آنچه از دریا به دست می‌آید روشن است؛ زیرا سابقۀ ملکیت ندارند. و چنانچه {{عربی|"لم يملك"}} را به معنای قطع مالکیت گذشته بدانیم، اطلاق غنیمت درباره گنج‌ها و دفینه‌های گذشتگان مشکلی ندارد یا حتی نسبت به [[مالی]] که [[مالک]] آن ناشناخته است؛ مانند [[مال]] [[حلال]] مخلوط به [[حرام]]. و در این صورت علت کاربرد آن دربارۀ [[غنائم جنگی]]، این خواهد بود که به واسطه [[جنگ]] مالکیت گذشته افراد به رسمیت شناخته نمی‌شود، چه اموال [[کفار]] باشد و چه اموال مسلمانانی که جزو «[[بغات]]» هستند. همین گونه نسبت به زمینی که [[ذمی]] از [[مسلمان]] می‌خرد، برای وی عنوان غنیمتی دارد که نمی‌توانسته آن را به ملکیت خود درآورد مگر با شرایطی. اما آیا این معنا شامل [[سود]] کسب‌ها هم می‌شود، باید نوعی مجاز در نظر گرفت که مراد از «لم یملک» مواردی است که با [[وجه]] صحیح [[شرعی]]، ملکیت آن زائل و به دیگری منتقل شود. البته اشکال ندارد که مواردی از [[خمس]] را بر اساس [[سنت]] بدانیم.
#در بحث غنیمت [[گذشت]] که غنیمت، مغنم و غنم به یک معنا است. در معنای غنم گفته‌اند: {{عربی|الفوز بالشیء من غیر مشقة}}<ref>لسان العرب، ج۱۰، ص۱۳۳؛ ترتیب العین، ص۶۱۳.</ref>؛ [[دست]] یابی به چیزی بدون [[مشقت]]. برابر این معنا، نام‌گذاری غنیمت دربارۀ معدن البته معدن‌های ظاهری که از آن برداشت می‌شود و یافتن گنج و حتی آنچه از دریا به دست می‌آید، خیلی روشن است. بر این پایه، می‌‌توان گفت غنیمت به [[نعمت]] غیر قابل [[انتظار]] گفته می‌شود؛ یعنی آنچه [[انسان]] مستقیماً در نظر نداشته و [[هدف]] اصلی وی نبوده است و کاربرد آن در [[جنگ]]، بدان جهت است که [[هدف]] اصلی از جنگ، [[پیروزی بر دشمن]] است و در نتیجه [[غنائم]]، [[نعمت]] غیر مترقبه می‌باشد و هدف اصلی در کسب، تبدیل کالا است و [[سود]] زیاد، [[غنیمت]] شمرده می‌شود. در نتیجه [[آیه خمس]] همه سودها و فایده‌ها و حتی جوایز را دربرمیگیرد. [[نزول]] آن در [[جنگ بدر]] باعث اختصاص آن نمی‌شود؛ زیرا [[مسلمانان]] همان گونه که آن را [[حکم کلی]] نسبت به غنائم[[جنگ]] می‌دانستند، می‌‌توان آن را حکمی کلی درباره همه غنیمت‌ها دانست<ref>دراسات فی ولایة الفقیه، ج۳، ص۴۶.</ref>. البته کاربرد آن نسبت به [[مکاسب]] و [[تجارت]]، اندکی مشکل مینماید؛ چون پایه تجارت بر سود است و [[زیان]]، خلاف اصل است. جز آنکه بگوییم اساس مبادله در [[جوامع]] اولیه تبدیل کالا بوده و برآوردن نیازها؛ یعنی کسی که تخم مرغ داشته آن را می‌داده و شیر می‌گرفته؛ اما به مرور، دیدند این مبادله در مواردی سود و غنیمت دارد؛ یعنی بیشتر از آنچه [[انتظار]] داشتند کالای آنها را می‌خریدند و این جا عنوان غنیمت در سود فایده [[معامله]] به [[کار]] رفت.
#برخی [[مفسران]] برای غنیمت دو معنا [[ذکر]] کرده‌اند. شوکانی مدعی است که اصل غنیمت به معنای گرفتن گوسفند از [[دشمن]] است. آن گاه به هر چیزی که از دشمن گرفته شود اطلاق می‌گردد؛ اما معنای دوم آن این است که به آنچه [[انسان]] با [[تلاش]] و [[کوشش]] به دست آورد غنیمت می‌گویند و [[شاعر]] گوید:
{{شعر}}
{{ب|''و قد طوفت فی الآفاق حتی''|2=''رضیت من الغینمة بالایاب''}}
{{پایان شعر}}


در معجم مقائیس اللغه دربارۀ واژه «غنم» می‌نویسد:
{{عربی|غنم: أصل صحیح واحد یدل علی إفادة شیء لم یملک من قبل ثم اختص به ما أخذ من مال المشرکین بقهر و غلبة}}<ref>معجم مقائیس اللغه، ج۴، ص۳۹۷، واژۀ غنم؛ التحقیق فی کلمات القرآن، ج۷، ص۲۷۱.</ref>؛
غنم یک اصلی صحیح است که [[دلالت]] می‌کند [[برا]] استفاده چیزی که از پیش به [[مالکیت]] کسی در نیامده باشد. آن گاه ویژه شده به آنچه از [[اموال]] [[مشرکان]] با [[قهر]] و [[پیروزی]] به دست آمده باشد.
برابر معنای لغوی، کاربرد [[غنیمت]] در [[معدن]] و آنچه از دریا به دست می‌آید روشن است؛ زیرا سابقۀ ملکیت ندارند. و چنانچه «لم یملک» را به معنای قطع مالکیت گذشته بدانیم، اطلاق غنیمت درباره گنج‌ها و دفینه‌های گذشتگان مشکلی ندارد یا حتی نسبت به [[مالی]] که [[مالک]] آن ناشناخته است؛ مانند [[مال]] [[حلال]] مخلوط به [[حرام]]. و در این صورت علت کاربرد آن دربارۀ [[غنائم جنگی]]، این خواهد بود که به واسطه [[جنگ]] مالکیت گذشته افراد به رسمیت شناخته نمی‌شود، چه اموال [[کفار]] باشد و چه اموال مسلمانانی که جزو «[[بغات]]» هستند.
همین گونه نسبت به زمینی که [[ذمی]] از [[مسلمان]] می‌خرد، برای وی عنوان غنیمتی دارد که نمی‌توانسته آن را به ملکیت خود درآورد مگر با شرایطی.
اما آیا این معنا شامل [[سود]] کسب‌ها هم می‌شود، باید نوعی مجاز در نظر گرفت که مراد از «لم یملک» مواردی است که با [[وجه]] صحیح [[شرعی]]، ملکیت آن زائل و به دیگری منتقل شود. البته اشکال ندارد که مواردی از [[خمس]] را بر اساس [[سنت]] بدانیم.
[[ب]]) در بحث غنیمت [[گذشت]] که غنیمت، مغنم و غنم به یک معنا است. در معنای غنم گفته‌اند: {{عربی|الفوز بالشیء من غیر مشقة}}<ref>لسان العرب، ج۱۰، ص۱۳۳؛ ترتیب العین، ص۶۱۳.</ref>؛ [[دست]] یابی به چیزی بدون [[مشقت]]. برابر این معنا، نام‌گذاری غنیمت دربارۀ معدن البته معدن‌های ظاهری که از آن برداشت می‌شود و یافتن گنج و حتی آنچه از دریا به دست می‌آید، خیلی روشن است. بر این پایه، می‌‌توان گفت غنیمت به [[نعمت]] غیر قابل [[انتظار]] گفته می‌شود؛ یعنی آنچه [[انسان]] مستقیماً در نظر نداشته و [[هدف]] اصلی وی نبوده است و کاربرد آن در [[جنگ]]، بدان جهت است که [[هدف]] اصلی از جنگ، [[پیروزی بر دشمن]] است و در نتیجه [[غنائم]]، [[نعمت]] غیر مترقبه می‌باشد و هدف اصلی در کسب، تبدیل کالا است و [[سود]] زیاد، [[غنیمت]] شمرده می‌شود. در نتیجه [[آیه خمس]] همه سودها و فایده‌ها و حتی جوایز را دربرمیگیرد. [[نزول]] آن در [[جنگ بدر]] باعث اختصاص آن نمی‌شود؛ زیرا [[مسلمانان]] همان گونه که آن را [[حکم کلی]] نسبت به غنائم[[جنگ]] می‌دانستند، می‌‌توان آن را حکمی کلی درباره همه غنیمت‌ها دانست<ref>دراسات فی ولایة الفقیه، ج۳، ص۴۶.</ref>.
البته کاربرد آن نسبت به [[مکاسب]] و [[تجارت]]، اندکی مشکل مینماید؛ چون پایه تجارت بر سود است و [[زیان]]، خلاف اصل است. جز آنکه بگوییم اساس مبادله در [[جوامع]] اولیه تبدیل کالا بوده و برآوردن نیازها؛ یعنی کسی که تخم مرغ داشته آن را می‌داده و شیر می‌گرفته؛ اما به مرور، دیدند این مبادله در مواردی سود و غنیمت دارد؛ یعنی بیشتر از آنچه [[انتظار]] داشتند کالای آنها را میخریدند و این جا عنوان غنیمت در سود فایده [[معامله]] به [[کار]] رفت.
[[ج]]) برخی [[مفسران]] برای غنیمت دو معنا [[ذکر]] کرده‌اند. شوکانی مدعی است که اصل غنیمت به معنای گرفتن گوسفند از [[دشمن]] است. آن گاه به هر چیزی که از دشمن گرفته شود اطلاق می‌گردد؛ اما معنای دوم آن این است که به آنچه [[انسان]] با [[تلاش]] و [[کوشش]] به دست آورد غنیمت می‌گویند و [[شاعر]] گوید:
{{عربی|و قد طوفت فی الآفاق حتی رضیت من الغینمة بالایاب}}
اما در [[شرع]] برابر آنچه [[قرطبی]] آن را اتفاقی و [[اجماعی]] می‌داند، منظور از غنیمت در [[آیه قرآن]] {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ}} [[اموال]] [[کفار]] است که مسلمانان، با [[قهر و غلبه]] به آنها دست بیابند<ref>تفسیر شوکانی، ذیل آیه ۴۱ انفال.</ref>.
اما در [[شرع]] برابر آنچه [[قرطبی]] آن را اتفاقی و [[اجماعی]] می‌داند، منظور از غنیمت در [[آیه قرآن]] {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ}} [[اموال]] [[کفار]] است که مسلمانان، با [[قهر و غلبه]] به آنها دست بیابند<ref>تفسیر شوکانی، ذیل آیه ۴۱ انفال.</ref>.
[[ثعالبی]] در ذیل [[آیه]] ۴۱ و ۴۲ [[سوره انفال]] در معنای غنیمت گوید: {{عربی|ما یناله الرجل بسعی}}؛ آنچه را انسان با تلاش و کوشش به دست آورده باشد. و [[حدیث نبوی]] نیز به همین معناست که می‌فرماید:
 
{{متن حدیث|الصِّيَامُ فِي الشِّتَاءِ هِيَ الْغَنِيمَةُ الْبَارِدَةُ}}<ref>تفسیر تعالبی (الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن)، ج۲، ص۹۰ و چاپ دیگر ج۳، ص۱۳۶؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۵۲۸، «حاشیه»، اصل حدیث بدون ذکر واژه «هی» در منابع شیعه آمده است؛ مانند: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۵۶؛ معانی الأخبار، ص۲۷۲؛ وسائل الشیعه، ج۷، ص۳۰۲.</ref>؛
[[ثعالبی]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>، {{متن قرآن|إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که شما بر کناره نزدیک‌تر (مدینه) بودید و آنان  بر کناره دورتر و آن کاروان (تجاری قریش) پایین‌تر از شما بودند و اگر با هم وعده (ی کارزار) می‌گذاشتید در آن خلاف می‌کردید امّا خداوند بر آن بود تا کار انجام یافتنی را به پایان رساند تا هر کس که نابود می‌شود از روی برهانی باشد و هر کس زنده می‌ماند (نیز) با برهانی؛ و بی‌گمان خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۴۲.</ref> در معنای غنیمت گوید: {{عربی|"ما يناله الرجل بسعى"}}؛ آنچه را انسان با تلاش و کوشش به دست آورده باشد. و [[حدیث نبوی]] نیز به همین معناست که می‌فرماید: ،[[روزه]] در زمستان [[غنیمت]] خنکی است/<ref>{{متن حدیث|الصِّيَامُ فِي الشِّتَاءِ هِيَ الْغَنِيمَةُ الْبَارِدَةُ}}إ تفسیر تعالبی (الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن)، ج۲، ص۹۰ و چاپ دیگر ج۳، ص۱۳۶؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۵۲۸، «حاشیه»، اصل حدیث بدون ذکر واژه «هی» در منابع شیعه آمده است؛ مانند: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۵۶؛ معانی الأخبار، ص۲۷۲؛ وسائل الشیعه، ج۷، ص۳۰۲.</ref>؛
[[روزه]] در زمستان [[غنیمت]] خنکی است.
 
[[قرطبی]] نیز در معنای لغوی غنیمت به این معنا اشاره می‌کند که غنیمت چیزی است که مرد یا [[جماعت]] به [[تلاش]] به دست آورند<ref>قرطبی، التفسیر، ج۸، ص١.</ref>.
[[قرطبی]] نیز در معنای لغوی غنیمت به این معنا اشاره می‌کند که غنیمت چیزی است که مرد یا [[جماعت]] به [[تلاش]] به دست آورند<ref>قرطبی، التفسیر، ج۸، ص١.</ref>.
معنای فائده که برای غنیمت گفته‌اند بر این پایه است. و این [[سود]] و فایده ممکن است در [[جنگ]] باشد یا [[تجارت]]، یا تلاش برای به دست آوری گنج و [[معدن]] و مانند آن؛ از این رو گفته شده:
 
در [[صدق]] مفهوم غنم، شرط است که در نتیجه [[کار]] و [[مجاهدت]] به دست آمده باشد؛ اما آنچه بدون کار، به شخص می‌رسد، بر او صدق غنم و غنیمت نمی‌شود؛ مانند: هبه، [[عطیه]] و [[ارث]]؛ بنابراین، [[خمس]] ندارد مگر این که برای آن [[اموال]]، خمس داده نشده باشد<ref>التحقیق فی کلمات القرآن، ج۷، ص۲۷۳.</ref>.
معنای فائده که برای غنیمت گفته‌اند بر این پایه است. و این [[سود]] و فایده ممکن است در [[جنگ]] باشد یا [[تجارت]]، یا تلاش برای به دست آوری گنج و [[معدن]] و مانند آن؛ از این رو گفته شده: در [[صدق]] مفهوم غنم، شرط است که در نتیجه [[کار]] و [[مجاهدت]] به دست آمده باشد؛ اما آنچه بدون کار، به شخص می‌رسد، بر او صدق غنم و غنیمت نمی‌شود؛ مانند: هبه، [[عطیه]] و [[ارث]]؛ بنابراین، [[خمس]] ندارد مگر این که برای آن [[اموال]]، خمس داده نشده باشد<ref>التحقیق فی کلمات القرآن، ج۷، ص۲۷۳.</ref>. و می‌‌توان گفت: علت این که به اموالی که از [[کفار]] بدون جنگ به [[مسلمانان]] رسیده، غنیمت نمی‌گویند، همین است که برای به دست آوردن آن، تلاش نشده است.
و می‌‌توان گفت: علت این که به اموالی که از [[کفار]] بدون جنگ به [[مسلمانان]] رسیده، غنیمت نمی‌گویند، همین است که برای به دست آوردن آن، تلاش نشده است.
برابر این معنا سود ارباح [[مکاسب]] نیز غنیمت شمرده می‌شود؛ زیرا تلاش برای گذران [[زندگی]] مناسب بوده و زیاده بر آن و مخارجی که کرده، نوعی غنیمت است.
برابر این معنا سود ارباح [[مکاسب]] نیز غنیمت شمرده می‌شود؛ زیرا تلاش برای گذران [[زندگی]] مناسب بوده و زیاده بر آن و مخارجی که کرده، نوعی غنیمت است.
آنچه [[مسلم]] است این که [[اهل سنت]]، خمس را در گنج روا می‌دانند. این یا بر پایه [[توسعه]] در معنای غنمیت و نپذیرفتن اتفاقی است که درباره معنای [[آیه]] [[نقل]] شده یا بر اساس [[سنت نبوی]]. در این صورت، مشخص می‌شود که [[خمس]]، ویژه [[غنائم]] نیست و با هر دو روش، [[شیعه]] می‌تواند خمس را در موارد دیگر [[اثبات]] کند.
 
موارد خمس از نظر [[امام علی]]{{ع}}
آنچه [[مسلم]] است این که [[اهل سنت]]، خمس را در گنج روا می‌دانند. این یا بر پایه [[توسعه]] در معنای غنمیت و نپذیرفتن اتفاقی است که درباره معنای [[آیه]] [[نقل]] شده یا بر اساس [[سنت نبوی]]. در این صورت، مشخص می‌شود که [[خمس]]، ویژه [[غنائم]] نیست و با هر دو روش، [[شیعه]] می‌تواند خمس را در موارد دیگر [[اثبات]] کند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 506 - 509.</ref>
 
====موارد خمس از نظر [[امام علی]]{{ع}}====
برابر [[فقه شیعه]]، [[خمس]] در هفت مورد است:
برابر [[فقه شیعه]]، [[خمس]] در هفت مورد است:
۱. [[غنیمت]]؛
#[[غنیمت]]؛
۲. [[معدن]]؛
#[[معدن]]؛
۳. گنج؛
#گنج؛
۴. آنچه از دریا به دست آمده باشد؛
# آنچه از دریا به دست آمده باشد؛
۵. [[مال]] [[حلال]] مخلوط به [[حرام]]؛
#[[مال]] [[حلال]] مخلوط به [[حرام]]؛
۶. [[سود کسب]] ها؛
#[[سود کسب]] ها؛
۷. زمینی که [[ذمی]] از [[مسلمان]] بخرد.
#زمینی که [[ذمی]] از [[مسلمان]] بخرد.
 
پنج مورد از این موارد هفت گانه در [[سخنان امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نقل]] شده است. [[امیرالمؤمنین]] [[خمس]] را «[[وجه]] الإماره» می‌داند که در [[اختیار]] [[حاکم اسلامی]] است از وی در رساله [[محکم و متشابه]] چنین نقل شده است:
پنج مورد از این موارد هفت گانه در [[سخنان امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نقل]] شده است. [[امیرالمؤمنین]] [[خمس]] را «[[وجه]] الإماره» می‌داند که در [[اختیار]] [[حاکم اسلامی]] است از وی در رساله [[محکم و متشابه]] چنین نقل شده است:
{{متن حدیث|وَأَمَّا مَا جَاءَ فِي الْقُرْآنِ- مِنْ ذِكْرِ مَعَايِشِ الْخَلْقِ وَ أَسْبَابِهَا فَقَدْ أَعْلَمَنَا سُبْحَانَهُ ذَلِكَ مِنْ خَمْسَةِ أَوْجُهٍ وَجْهِ الْإِمَارَةِ وَ وَجْهِ الْعِمَارَةِ وَ وَجْهِ الْإِجَارَةِ وَ وَجْهِ التِّجَارَةِ وَ وَجْهِ الصَّدَقَاتِ فَأَمَّا وَجْهُ الْإِمَارَةِ فَقَوْلُهُ {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ...}} فَجُعِلَ لِلَّهِ خُمُسُ الْغَنَائِمِ وَ الْخُمُسُ يُخْرَجُ مِنْ أَرْبَعَةِ وُجُوهٍ مِنَ الْغَنَائِمِ الَّتِي يُصِيبُهَا الْمُسْلِمُونَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْغَوْصِ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۱ و ۳۶۱.</ref>؛
 
و اما آنچه در [[قرآن]] از بیان معیشت‌های [[مردم]] و اسباب آن آمده، به تحقیق [[خداوند سبحان]]، ما را [[آگاه]] کرد از پنج راه: راه [[امارت]]، راه عمارت و [[آبادانی]]، راه [[اجاره]]، راه [[تجارت]] و راه [[زکات]]؛ اما راه امارت، [[سخن]] [[خداوند]] است: «بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای [[خدا]] و برای [[پیامبر]] و برای [[نزدیکان]] و [[یتیمان]] و [[مسکینان]] [و واماندگان در راه از آنها] است».، پس ۵/۱ [[غنائم]]، برای خدا قرار داده شده و [[خمس]] از چهار راه است:
و اما آنچه در [[قرآن]] از بیان معیشت‌های [[مردم]] و اسباب آن آمده، به تحقیق [[خداوند سبحان]]، ما را [[آگاه]] کرد از پنج راه: راه [[امارت]]، راه عمارت و [[آبادانی]]، راه [[اجاره]]، راه [[تجارت]] و راه [[زکات]]؛ اما راه امارت، [[سخن]] [[خداوند]] است: {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>، پس ۵/۱ [[غنائم]]، برای خدا قرار داده شده و [[خمس]] از چهار راه است:
۱. از راه غنیمت‌هایی که [[مسلمانان]] از [[مشرکان]] به دست میآورند؛
#از راه غنیمت‌هایی که [[مسلمانان]] از [[مشرکان]] به دست می‌آورند؛
۲. از [[معادن]]؛
#از [[معادن]]؛
۳. از گنج‌ها؛
#از گنج‌ها؛
۴. از غوص و فرو رفتن در دریا.
#از غوص و فرو رفتن در دریا.<ref>{{متن حدیث|وَأَمَّا مَا جَاءَ فِي الْقُرْآنِ- مِنْ ذِكْرِ مَعَايِشِ الْخَلْقِ وَ أَسْبَابِهَا فَقَدْ أَعْلَمَنَا سُبْحَانَهُ ذَلِكَ مِنْ خَمْسَةِ أَوْجُهٍ وَجْهِ الْإِمَارَةِ وَ وَجْهِ الْعِمَارَةِ وَ وَجْهِ الْإِجَارَةِ وَ وَجْهِ التِّجَارَةِ وَ وَجْهِ الصَّدَقَاتِ فَأَمَّا وَجْهُ الْإِمَارَةِ فَقَوْلُهُ {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ...}} فَجُعِلَ لِلَّهِ خُمُسُ الْغَنَائِمِ وَ الْخُمُسُ يُخْرَجُ مِنْ أَرْبَعَةِ وُجُوهٍ مِنَ الْغَنَائِمِ الَّتِي يُصِيبُهَا الْمُسْلِمُونَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْغَوْصِ}}؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۱ و ۳۶۱.</ref>
 
در این [[روایت]]، [[حضرت]] چهار مورد از موارد خمس را بیان فرموده است و با توجه به آنکه در آغاز به بیان [[معیشت]] [[خلق]] در قرآن پرداخته و به [[آیه خمس]] استناد کرده، آنگاه چهار مورد را آورده، استفاده می‌شود که حضرت این چهار مورد را مشمول آیه خمس و غنیمت دانسته است.
در این [[روایت]]، [[حضرت]] چهار مورد از موارد خمس را بیان فرموده است و با توجه به آنکه در آغاز به بیان [[معیشت]] [[خلق]] در قرآن پرداخته و به [[آیه خمس]] استناد کرده، آنگاه چهار مورد را آورده، استفاده می‌شود که حضرت این چهار مورد را مشمول آیه خمس و غنیمت دانسته است.
۱. [[غنائم]]
 
برابر صریح [[آیه خمس]] و آنچه در معنای [[غنیمت]] [[گذشت]]، ۵/۱ غنائم به عنوان [[خمس]] [[تعیین]] شده که شامل [[اموال منقول]]، [[سبی]] و [[اسرا]] و [[زمین‌ها]] هم می‌شود.
'''۱. [[غنائم]]:''' برابر صریح [[آیه خمس]] و آنچه در معنای [[غنیمت]] [[گذشت]]، ۵/۱ غنائم به عنوان [[خمس]] [[تعیین]] شده که شامل [[اموال منقول]]، [[سبی]] و [[اسرا]] و [[زمین‌ها]] هم می‌شود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 511.</ref>
۲. [[معدن]] و رکاز
 
خمس معدن از مسائل اتفاقی [[شیعه]] است. [[شیخ طوسی]] آن را [[اجماعی]] دانسته که [[روایات]] بر آن [[دلالت]] دارد<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۷.</ref>. و در این باره، روایاتی [[محمد بن مسلم]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[نقل]] کرده و از [[امام صادق]]{{ع}} و [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نیز روایاتی در این باره رسیده است<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۲.</ref>. شیخ طوسی به روایاتی که می‌گوید «خمس [[زمین]] از آن ما می‌باشد یا برای ما خمس چیزها و ارباع [[مکاسب]] است»، [[استدلال]] کرده و به [[آیۀ خمس]]، به این بیان که [[معادن]] از آن چیزهایی است که [[انسان]] به غنیمت گرفته است<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
'''۲. [[معدن]] و رکاز:''' خمس معدن از مسائل اتفاقی [[شیعه]] است. [[شیخ طوسی]] آن را [[اجماعی]] دانسته که [[روایات]] بر آن [[دلالت]] دارد<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۷.</ref>. و در این باره، روایاتی [[محمد بن مسلم]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[نقل]] کرده و از [[امام صادق]]{{ع}} و [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نیز روایاتی در این باره رسیده است<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۲.</ref>. شیخ طوسی به روایاتی که می‌گوید «خمس [[زمین]] از آن ما می‌باشد یا برای ما خمس چیزها و ارباع [[مکاسب]] است»، [[استدلال]] کرده و به [[آیۀ خمس]]، به این بیان که [[معادن]] از آن چیزهایی است که [[انسان]] به غنیمت گرفته است<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
 
اما [[فقهای اهل سنت]] دربارۀ خمس معدن و شمار معادنی که خمس یا [[زکات]] دارند [[اختلاف]] نظر دارند: [[شافعی]] بر این [[باور]] است که در معادن طلا و [[نقره]]، تنها زکات [[واجب]] است. [[ابو حنیفه]] دربارۀ معادن، قائل به خمس است و آن را شامل معادن طلا، نقره، آهن و سرب می‌داند و بر این باور است که معادن جواهر؛ مانند: یاقوت، زمرد و فیروزه، [[خمس]] ندارد<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۶.</ref>.
اما [[فقهای اهل سنت]] دربارۀ خمس معدن و شمار معادنی که خمس یا [[زکات]] دارند [[اختلاف]] نظر دارند: [[شافعی]] بر این [[باور]] است که در معادن طلا و [[نقره]]، تنها زکات [[واجب]] است. [[ابو حنیفه]] دربارۀ معادن، قائل به خمس است و آن را شامل معادن طلا، نقره، آهن و سرب می‌داند و بر این باور است که معادن جواهر؛ مانند: یاقوت، زمرد و فیروزه، [[خمس]] ندارد<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۶.</ref>.
[[مالک]] نیز مانند شافعی[[زکات]] را در طلا و نقره واجب می‌داند و استدلال آنها این است که [[پیامبر]]{{صل}} فرموده:
 
{{متن حدیث|لا زکاة فی حجرة}}<ref>ابن قدامه، المغنی، ج۲، ص۳۳۰.</ref>؛
[[مالک]] نیز مانند شافعی [[زکات]] را در طلا و نقره واجب می‌داند و استدلال آنها این است که [[پیامبر]]{{صل}} فرموده: «زکاتی در سنگ نیست»<ref>{{متن حدیث|لا زکاة فی حجرة}}؛ ابن قدامه، المغنی، ج۲، ص۳۳۰.</ref>
زکاتی در سنگ نیست.
 
اما در معنی ابن [[قدامه]] که بر پایه [[فقه]] [[احمد حنبل]] است، زکات را در همه معادن واجب می‌داند و در تعریف معدن گوید:
اما در معنی ابن [[قدامه]] که بر پایه [[فقه]] [[احمد حنبل]] است، زکات را در همه معادن واجب می‌داند و در تعریف معدن گوید: «معدن هر چیزی است که از زمین بیرون آورده می‌شود که در آن از دیگری [[آفریده]] شده و [[ارزش]] دارد»
{{عربی|و هو کل ما خرج من الأرض مما یخلق فیها من غیرها مما له قیمه}}؛
<ref>{{عربی|"و هو کل ما خرج من الأرض مما یخلق فیها من غیرها مما له قیمه"}}</ref> او مثال می‌زند به آهن، یاقوت، زبرجد، بلور، [[عقیق]]، سبج، سرمه، زاج، زرنیخ، مغره، نفت، گاز، کبریت و مانند آن<ref>ابن قدامه، المغنی، ج۲، ص۳۳۰.</ref>.
معدن هر چیزی است که از زمین بیرون آورده می‌شود که در آن از دیگری [[آفریده]] شده و [[ارزش]] دارد.
 
او مثال می‌زند به آهن، یاقوت، زبرجد، بلور، [[عقیق]]، سبج، سرمه، زاج، زرنیخ، مغره، نفت، گاز، کبریت و مانند آن<ref>ابن قدامه، المغنی، ج۲، ص۳۳۰.</ref>.
اساس [[اختلاف]] در این که به [[معادن]] [[خمس]] تعلق می‌گیرد یا [[زکات]]، [[تفسیری]] است که هر یک از [[فقها]] از رکاز کرده‌اند؛ زیرا [[پیامبر]]{{صل}} فرموده: در رکاز [[خمس]] است. شماری از [[اهل سنت]]، رکاز را به معنای گنج گرفته‌اند. و گروهی از آنان، رکاز را در برگیرنده [[معدن]] و گنج دانسته‌اند. در نتیجه در هر دو، به خمس [[باور]] دارند. گروه اول که [[معتقد]] به زکات معادن هستند، آن را مشمول [[آیه]] [[شریف]] دانسته‌اند که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ}}<ref>«ای مؤمنان! از دستاوردهای پاکیزه خود و آنچه ما از زمین برای شما بر می‌آوریم ببخشید» سوره بقره، آیه ۲۶۷.</ref>.
اساس [[اختلاف]] در این که به [[معادن]] [[خمس]] تعلق می‌گیرد یا [[زکات]]، [[تفسیری]] است که هر یک از [[فقها]] از رکاز کرده‌اند؛ زیرا [[پیامبر]]{{صل}} فرموده: در رکاز [[خمس]] است. شماری از [[اهل سنت]]، رکاز را به معنای گنج گرفته‌اند. و گروهی از آنان، رکاز را در برگیرنده [[معدن]] و گنج دانسته‌اند. در نتیجه در هر دو، به خمس [[باور]] دارند. گروه اول که [[معتقد]] به زکات معادن هستند، آن را مشمول [[آیه]] [[شریف]] دانسته‌اند که می‌فرماید:
 
{{متن قرآن|وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ}}<ref>«ای مؤمنان! از دستاوردهای پاکیزه خود و آنچه ما از زمین برای شما بر می‌آوریم ببخشید» سوره بقره، آیه ۲۶۷.</ref>.
[[مالک]] در [[استدلال]] بر زکات معدن گفته است: «معدن مانند [[زراعت]] است که از آن زکات گرفته می‌شود. همان گونه که از زراعت پس از درو زکات می‌گیرند و معدن رکاز نیست؛ زیرا رکاز آن چیزی است که در [[جاهلیت]] [[دفن]] شده و بدون این که [[طلب]] شود پیدا می‌شود و برای به دست آوردن آن نیاز به [[کار]] زیاد نیست»<ref>ابو عبید، الأموال، ص۴۲۴؛ الموطأ، کتاب الزکاة، ج۱، ص۲۴۹.</ref>.
[[مالک]] در [[استدلال]] بر زکات معدن گفته است: «معدن مانند [[زراعت]] است که از آن زکات گرفته می‌شود. همان گونه که از زراعت پس از درو زکات می‌گیرند و معدن رکاز نیست؛ زیرا رکاز آن چیزی است که در [[جاهلیت]] [[دفن]] شده و بدون این که [[طلب]] شود پیدا می‌شود و برای به دست آوردن آن نیاز به [[کار]] زیاد نیست»<ref>ابو عبید، الأموال، ص۴۲۴؛ الموطأ، کتاب الزکاة، ج۱، ص۲۴۹.</ref>.
البته این استدلال چندان [[قوی]] نیست و قابل [[نقد]] است. از [[عمر بن عبدالعزیز]] نیز [[نقل]] شده که وی از معادن، [[زکات]] می‌گرفت نه خمس. و نقل کرده‌اند که [[رسول خدا]]{{صل}} معادنی را در ناحیه فرع به [[بلال]] بن [[حرث]] [[اقطاع]] کرد. و از آن معادن تا امروز جز زکات گرفته نشده<ref>الأموال، ص۴۲۴-۴۲۳.</ref>.
البته این استدلال چندان [[قوی]] نیست و قابل [[نقد]] است. از [[عمر بن عبدالعزیز]] نیز [[نقل]] شده که وی از معادن، [[زکات]] می‌گرفت نه خمس. و نقل کرده‌اند که [[رسول خدا]]{{صل}} معادنی را در ناحیه فرع به [[بلال]] بن [[حرث]] [[اقطاع]] کرد. و از آن معادن تا امروز جز زکات گرفته نشده<ref>الأموال، ص۴۲۴-۴۲۳.</ref>.
در واقع خواسته‌اند زکاتی را که گرفته میشده به [[سیره نبوی]] مستند کنند که [[درستی]] آن چندان [[تأیید]] نشده و ابو [[عبید]] آن را نپذیرفته است. و [[ابن حزم]] این [[روایت]] را مرسل دانسته که اصل اقطاع را ثابت می‌کند نه بیشتر<ref>ابن حزم، المحلی، ج۶، ص۱۱۰.</ref>.
در واقع خواسته‌اند زکاتی را که گرفته میشده به [[سیره نبوی]] مستند کنند که [[درستی]] آن چندان [[تأیید]] نشده و ابو [[عبید]] آن را نپذیرفته است. و [[ابن حزم]] این [[روایت]] را مرسل دانسته که اصل اقطاع را ثابت می‌کند نه بیشتر<ref>ابن حزم، المحلی، ج۶، ص۱۱۰.</ref>.
اما آنچه مهم است، بحث درباره معنای رکاز است که به اتفاق در آن خمس [[واجب]] است و نظر [[علی]]{{ع}} در این باره و همچنین معنای «سیوب» که در نامه‌ای پیامبر{{صل}} خمس آن را [[واجب]] دانسته.
اما آنچه مهم است، بحث درباره معنای رکاز است که به اتفاق در آن خمس [[واجب]] است و نظر [[علی]]{{ع}} در این باره و همچنین معنای «سیوب» که در نامه‌ای پیامبر{{صل}} خمس آن را [[واجب]] دانسته.
معنای رکاز
 
پیش از آنکه به معنای رکاز بپردازیم [[ب]] [[حدیث نبوی]] در این باره اشاره می‌کنیم.
'''معنای رکاز:''' پیش از آنکه به معنای رکاز بپردازیم به [[حدیث نبوی]] در این باره اشاره می‌کنیم.
[[شیخ صدوق]] در کتاب [[معانی الأخبار]] به [[سند]] خود از [[زید بن علی]] از پدرش [[علی بن الحسین]] از پدرش [[حسین]] از پدرش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود:
 
{{متن حدیث| الْعَجْمَاءُ جُبَارٌ وَ الْبِئْرُ جُبَارٌ وَ الْمَعْدِنُ جُبَارٌ وَ فِي الرِّكَازِ الْخُمُسُ وَ الْجُبَارُ الْهَدَرُ الَّذِي لَا دِيَةَ فِيهِ وَ لَا قَوَدَ}}<ref>معانی الأخبار، ص۳۰۳؛ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۲۰۳.</ref>؛
[[شیخ صدوق]] در کتاب [[معانی الأخبار]] به [[سند]] خود از [[زید بن علی]] از پدرش [[علی بن الحسین]] از پدرش حسین از پدرش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «[[چهار پایان]]، خسارت آن هدر است، و [[چاه]] هدر است و [[معدن]] هدر است و در رکاز، [[خمس]] است. و [[جبار]] به معنای هدر است که دیه و [[قصاص]] ندارد»<ref>{{متن حدیث| الْعَجْمَاءُ جُبَارٌ وَ الْبِئْرُ جُبَارٌ وَ الْمَعْدِنُ جُبَارٌ وَ فِي الرِّكَازِ الْخُمُسُ وَ الْجُبَارُ الْهَدَرُ الَّذِي لَا دِيَةَ فِيهِ وَ لَا قَوَدَ}}؛ معانی الأخبار، ص۳۰۳؛ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۲۰۳.</ref>؛
[[چهار پایان]]، خسارت آن هدر است، و [[چاه]] هدر است و [[معدن]] هدر است و در رکاز، [[خمس]] است. و [[جبار]] به معنای هدر است که دیه و [[قصاص]] ندارد.
 
به نظر می‌رسد که ذیل [[حدیث]] که معنای جبار را گفته جزو حدیث نباشد و جزو [[سخن]] [[راوی]] یا شیخ صدوق باشد. دقیقاً همین حدیث با اندک تفاوتی در آغاز آن، در [[منابع اهل سنت]] از [[ابوهریره]] از [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده است. در آغاز [[نقلی]] آمده: {{متن حدیث|اَلْعَجْمَاءُ جُرْحُهَا جُبَارٌ}} و در آغاز نقلی آمده:
به نظر می‌رسد که ذیل [[حدیث]] که معنای جبار را گفته جزو حدیث نباشد و جزو [[سخن]] [[راوی]] یا شیخ صدوق باشد. دقیقاً همین حدیث با اندک تفاوتی در آغاز آن، در [[منابع اهل سنت]] از [[ابوهریره]] از [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده است. در آغاز [[نقلی]] آمده: {{متن حدیث|اَلْعَجْمَاءُ جُرْحُهَا جُبَارٌ}} و در آغاز نقلی آمده: {{متن حدیث|جُرْحُ الْعَجْمَاءِ جُبَارٌ}}<ref>بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۵۵؛ بحار الأنوار، ج۸۷، ص۸۸ و ۲۶۶.</ref>؛ کسانی که در معدن قائل به [[زکات]] هستند، گفته‌اند منظور از رکاز، گنج است و در این حدیث، رسول خدا{{صل}} معدن را جدای از رکاز آورده است. در برابر کسانی که [[خمس]] را در معدن واجب دانسته‌اند گفته‌اند که رکاز شامل معدن می‌شود و منافاتی ندارد که رسول خدا جراحت در آن را هدر بداند و در عین حال بفرماید در آن خمس است؛ زیرا به رکاز تعبیر کرده تا بگوید در گنج هم خمس می‌باشد. ابو عبید گوید: «در معنای رکاز [[اختلاف]] کرده‌اند: [[مردم عراق]] آن را معدن و [[مال]] مدفون، هر دو دانسته‌اند و در هر یک خمس می‌باشد؛ اما [[اهل]] [[حجاز]]، رکاز را به مال مدفون تنها معنا کرده‌اند و گفته‌اند در آن خمس است؛ اما معدن رکاز نیست و [[خمس]] ندارد و تنها در آن [[زکات]] است و همۀ آنها در این باره به [[روایت]] و تأویلی [[استدلال]] کرده اند»<ref>ابوعبید، الأموال، ص۴۲۲.</ref>.
{{متن حدیث|جُرْحُ الْعَجْمَاءِ جُبَارٌ}}<ref>بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۵۵؛ بحار الأنوار، ج۸۷، ص۸۸ و ۲۶۶.</ref>؛
 
جراحت وارده از سوی [[حیوان]] هدر است.
این تفاوت را [[شیخ صدوق]] نیز از ابو [[عبید]] [[قاسم]] بن [[سلام]] [[نقل]] کرده است<ref>معانی الأخبار، ص۳۰۴.</ref>. به نظر می‌رسد منظور وی از [[اهل عراق]]، فقهای [[عراق]] باشد؛ مانند [[ابو حنیفه]] که رکاز را شامل [[معدن]] می‌داند و در آن قائل به خمس است؛ مانند گنج؛ اما فقهای [[حجاز]]، [[مالک]] و [[شافعی]] و [[احمد حنبل]]، رکاز را [[دفینه]] [[جاهلیت]] دانسته‌اند نه معدن؛ از این رو هر دو گروه به [[روایات]] استناد کرده‌اند. در گذشته استناد [[اهل]] حجاز را [[ذکر]] کردیم. اکنون به [[ادله]] اهل عراق توجه می‌کنیم. [[جرجانی]] معنای [[جامع]] رکاز را این گونه آورده است: «رکاز، [[مالی]] است در [[زمین]] که [[آفریده]] شده باشد (معدن) یا در آن نهاده باشند (گنج)»<ref>{{عربی|"الركاز هو المال المركوز في الأرض مخلوقاً كان أو موضوعاً"}}؛ التعریفات، ص۴۹.</ref>؛ معدن از «عدن» گرفته شده که به معنای [[ثبات]] است و به خاطر ثبات جواهر در آن، معدن گفته شده<ref>ر.ک: لسان العرب، ج۹، ص۸۹.</ref>. کسانی که رکاز را شامل معدن دانسته‌اند، گفته‌اند: رکاز به معنای ثبات است که در معنای معدن گفته‌اند.
کسانی که در معدن قائل به [[زکات]] هستند، گفته‌اند منظور از رکاز، گنج است و در این حدیث، رسول خدا{{صل}} معدن را جدای از رکاز آورده است.
 
در برابر کسانی که [[خمس]] را در معدن واجب دانسته‌اند گفته‌اند که رکاز شامل معدن می‌شود و منافاتی ندارد که رسول خدا جراحت در آن را هدر بداند و در عین حال بفرماید در آن خمس است؛ زیرا به رکاز تعبیر کرده تا بگوید در گنج هم خمس می‌باشد. ابو [[عبید]] گوید:
سرخسی در معنای رکاز، پس از نقل [[حدیث نبوی]] که «در رکاز، [[خمس]] است»، می‌نویسد: اسم رکاز، در برگیرنده گنج و معدن هر دو می‌شود؛ زیرا رکاز عبارت از [[اثبات]] است. گفته می‌شود: {{عربی|رکز رمحه فی الأرض إذا أثبته}}؛ نیزه‌اش را در زمین زد وقتی که آن را در زمین ثابت نگه دارد. و مالی که در معدن است، استقرار دارد همان گونه که در گنج است<ref>سرخسی، المبسوط، ج۲، ص۲۱۱؛ التمهید، ج۷، ص۱۹.</ref>.
«در معنای رکاز [[اختلاف]] کرده‌اند: [[مردم عراق]] آن را معدن و [[مال]] مدفون، هر دو دانسته‌اند و در هر یک خمس می‌باشد؛ اما [[اهل]] [[حجاز]]، رکاز را به مال مدفون تنها معنا کرده‌اند و گفته‌اند در آن خمس است؛ اما معدن رکاز نیست و [[خمس]] ندارد و تنها در آن [[زکات]] است و همۀ آنها در این باره به [[روایت]] و تأویلی [[استدلال]] کرده اند»<ref>ابوعبید، الأموال، ص۴۲۲.</ref>.
 
این تفاوت را [[شیخ صدوق]] نیز از ابو [[عبید]] [[قاسم]] بن [[سلام]] [[نقل]] کرده است<ref>معانی الأخبار، ص۳۰۴.</ref>. به نظر می‌رسد منظور وی از [[اهل عراق]]، فقهای [[عراق]] باشد؛ مانند [[ابو حنیفه]] که رکاز را شامل [[معدن]] می‌داند و در آن قائل به خمس است؛ مانند گنج؛ اما فقهای [[حجاز]]، [[مالک]] و [[شافعی]] و [[احمد حنبل]]، رکاز را [[دفینه]] [[جاهلیت]] دانسته‌اند نه معدن؛ از این رو هر دو گروه به [[روایات]] استناد کرده‌اند. در گذشته استناد [[اهل]] حجاز را [[ذکر]] کردیم. اکنون به [[ادله]] اهل عراق توجه می‌کنیم. [[جرجانی]] معنای [[جامع]] رکاز را این گونه آورده است.
{{عربی|الرکاز هو المال المرکوز فی الأرض مخلوقا کان أو موضوعا}}<ref>التعریفات، ص۴۹.</ref>؛
رکاز، [[مالی]] است در [[زمین]] که [[آفریده]] شده باشد [معدن] یا در آن نهاده باشند [گنج].
معدن از «عدن» گرفته شده که به معنای [[ثبات]] است و به خاطر ثبات جواهر در آن، معدن گفته شده<ref>ر.ک: لسان العرب، ج۹، ص۸۹.</ref>. کسانی که رکاز را شامل معدن دانسته‌اند، گفته‌اند: رکاز به معنای ثبات است که در معنای معدن گفته‌اند.
سرخسی در معنای رکاز، پس از نقل [[حدیث نبوی]] که «در رکاز، [[خمس]] است»، می‌نویسد:
اسم رکاز، در برگیرنده گنج و معدن هر دو می‌شود؛ زیرا رکاز عبارت از [[اثبات]] است. گفته می‌شود:
{{عربی|رکز رمحه فی الأرض إذا أثبته}}؛ نیزه‌اش را در زمین زد وقتی که آن را در زمین ثابت نگه دارد. و مالی که در معدن است، استقرار دارد همان گونه که در گنج است<ref>سرخسی، المبسوط، ج۲، ص۲۱۱؛ التمهید، ج۷، ص۱۹.</ref>.
[[شیخ طوسی]]<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۸.</ref> و کاسانی، رکاز را همان معدن دانسته‌اند<ref>بدائع الصنایع، ج۲، ص۶۷.</ref>. افزون بر معنای لغوی، به دو حدیث نبوی بر معنای رکاز استناد شده است.
[[شیخ طوسی]]<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۸.</ref> و کاسانی، رکاز را همان معدن دانسته‌اند<ref>بدائع الصنایع، ج۲، ص۶۷.</ref>. افزون بر معنای لغوی، به دو حدیث نبوی بر معنای رکاز استناد شده است.
الف) [[ابوهریره]] گوید که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: در رکاز، خمس است. گفته شد ای رسول خدا! رکاز چیست؟ فرمود:
#[[ابوهریره]] گوید که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: در رکاز، خمس است. گفته شد ای رسول خدا! رکاز چیست؟ فرمود: «طلا و [[نقره]] است که [[خداوند]] آن را در [[زمین]] آفرید [[روزی]] که زمین [[آفریده]] شد»<ref>{{متن حدیث|الذَّهَبُ وَ الْفِضَّةُ الَّذِي خَلَقَهُ اللَّهُ فِي الْأَرْضِ يَوْمَ خَلْقِهَا}}؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۵۲.</ref>؛ در این [[حدیث]]، [[رسول خدا]] رکاز را به [[معدن]] طلا و نقره [[تفسیر]] کرده است.
{{متن حدیث|الذَّهَبُ وَ الْفِضَّةُ الَّذِي خَلَقَهُ اللَّهُ فِي الْأَرْضِ يَوْمَ خَلْقِهَا}}<ref>بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۵۲.</ref>؛
#هنگامی که از رسول خدا{{صل}} پرسیده شد از آنچه یافته می‌شود در خرابه‌های عاد؟ فرمود: «در آن و در رکاز، [[خمس]] است»<ref>{{متن حدیث|فیه و فی الرکاز الخمس}}؛ الأموال، ص۴۲۵.</ref> در اینجا رسول خدا خمس رکاز را عطف بر گنج گرفته است. در نتیجه رکاز را معدن معرفی نموده است.
طلا و [[نقره]] است که [[خداوند]] آن را در [[زمین]] آفرید [[روزی]] که زمین [[آفریده]] شد.
 
در این [[حدیث]]، [[رسول خدا]] رکاز را به [[معدن]] طلا و نقره [[تفسیر]] کرده است.
[[مخالفان]] این نظر، گفته‌اند: این [[احادیث]]، [[ضعیف]] است. [[حدیث]] دوم مرفوع است. ابو عبید به این حدیث دوم استناده کرده است و مهم‌تر این است که با استناد به حدیث [[علی]]{{ع}} که در آن از معدن به رکاز تعبیر کرده، استفاده می‌کند که رکاز به معنای معدن است و بر آن، خمس [[واجب]] می‌شود<ref>الأموال، ص۴۲۵، {{متن حدیث|و قد روی عن علی بن ابی طالب: أنه جعل المعدن رکازاً}}.</ref>. حدیث علی{{ع}} چنین است: حدیث کرد ما را [[حجاج]] از [[حماد بن سلمه]] گفت: به ما [[خبر]] داد [[سماک بن حرب]] از [[حرث بن ابی حرث أزدی]] که پدرش از [[داناترین]] [[مردم]] به معدن بود و نزد علی مردی آمده بود که معدنی را استخراج کرده بود، پس آن را [پدرم] از او به صد گوسفند که همراه بچه‌هایشان بودند خرید. آنگاه مادرش آمد او را در جریان گذاشت. مادرش گفت: ای [[فرزند]]! این صد گوسفند، سیصد گوسفند است، مادرشان صدتا، بچه هاشان صدتا، در شکم آنها هم صدتا. نزد صاحب آن (معدن) برو و [[معامله]] را فسخ نما. به سوی وی بازگشت و گفت: پانزده تا از گوسفندان [[مال]] خودت، معامله را فسخ کن! آن مرد نپذیرفت. پس معدن را به دست گرفت و از آن به اندازه قیمت هزار گوسفند استخراج کرد. فروشنده گفت: معامله را به هم بزن. [[پاسخ]] داد این [[کار]] را نمی‌کنم گفت: نزد [[علی]] می‌روم و او تو را خواهد خواست. وی نزد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} رفت و گفت: ابو [[حرث]] به معدنی دست یافته است. علی{{ع}} نزد وی رفت و گفت: کجاست رکاز و معدنی که به دست آورده‌ای؟ گفت: من آن را به دست نیاوردم، بلکه این مرد به دست آورده و من از او به صد گوسفند خریدم. به یابنده [[معدن]] فرمود: «من [[خمس]] را جز بر تو نمی‌بینم»<ref>{{متن حدیث|ما أرى الخمس إلا عليك}}؛ ابو عبید، الأموال، ص۴۲۵؛ کنز العمال، ج۶، ص۵۵۴، ح۱۶۹۱۸.</ref>؛ آن گاه خمس صد گوسفند را گرفت.
[[ب]]) هنگامی که از رسول خدا{{صل}} پرسیده شد از آنچه یافته می‌شود در خرابه‌های عاد؟ فرمود:
 
{{متن حدیث|فیه و فی الرکاز الخمس}}<ref>الأموال، ص۴۲۵.</ref>؛
این [[حدیث]] را مرحوم [[کلینی]] در [[کافی]] با تفاوت‌هایی آورده که با توجه به آن، [[حدیث]] را [[ترجمه]] کردیم. در [[سند]] این [[نقل]] در دو مورد «عمن حدثه» دارد که بر پایه آن، حدیث مرسل می‌شود؛ [[ولی]] امتیازی که نقل کلینی دارد، این است که حرث بن حرث ازدی جریان را از حرث بن حصیره ازدی نقل کرده و اشکالی که در حاشیه الاموال گرفته که در [[نقل حدیث]]، حرث بن ابی حرث از علی، [[سخن]] زیادی است، بر طرف می‌شود؛ زیرا وی از ابن حصیره [[روایت]] را نقل کرده است.
در آن و در رکاز، [[خمس]] است.
 
در اینجا رسول خدا خمس رکاز را عطف بر گنج گرفته است. در نتیجه رکاز را معدن معرفی نموده است.
در نقل کلینی در آغاز و پایان حدیث، به رکاز تعبیر شده و با توجه به نقل جریان که به اندازه هزار گوسفند از آن چیز به دست آورده، استفاده می‌شود که اصل آن، معدن بوده است؛ زیرا اگر گنج می‌بود ابهامی در قیمت آن وجود نداشت. در کافی می‌نویسد: علی{{ع}} به صاحب رکاز که یابنده آن بود فرمود: «خمس آنچه را گرفته‌ای بده! به تحقیق که خمس بر تو [[واجب]] شده است؛ زیرا تو رکاز و معدن را یافته‌ای و بر دیگری چیزی نیست؛ زیرا وی بهای گوسفندان خود را گرفته است»<ref>{{متن حدیث|أَدِّ خُمُسَ مَا أَخَذْتَ؛ فَإِنَّ الْخُمُسَ عَلَيْكَ؛ فَإِنَّكَ أَنْتَ الَّذِي وَجَدْتَ الرِّكَازَ، وَ لَيْسَ عَلَى الْآخَرِ شَيْءٌ؛ لِأَنَّهُ إِنَّمَا أَخَذَ ثَمَنَ غَنَمِهِ}}إ کافی، ج۵، ص۳۱۵، ح۴۸؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۶.</ref>؛ [[ابن قدامه]] نیز این [[روایت]] را [[نقل]] کرده و فصلی به آن ویژه ساخته دربارۀ [[خاک]] [[معدن]] و از [[خمس]] آن به [[زکات]] تعبیر کرده است<ref>ابن قدامه، المغنی، ج۲، ص۳۳۳.</ref>.
[[مخالفان]] این نظر، گفته‌اند: این [[احادیث]]، [[ضعیف]] است. [[حدیث]] دوم مرفوع است. ابو [[عبید]] به این حدیث دوم استناده کرده است و مهم‌تر این است که با استناد به حدیث [[علی]]{{ع}} که در آن از معدن به رکاز تعبیر کرده، استفاده می‌کند که رکاز به معنای معدن است و بر آن، خمس [[واجب]] می‌شود<ref>الأموال، ص۴۲۵، {{متن حدیث|و قد روی عن علی بن ابی طالب: أنه جعل المعدن رکازاً}}.</ref>. حدیث علی{{ع}} چنین است:
 
حدیث کرد ما را [[حجاج]] از [[حماد بن سلمه]] گفت: به ما [[خبر]] داد [[سماک بن حرب]] از [[حرث]] بن ابی حرث أزدی که پدرش از [[داناترین]] [[مردم]] به معدن بود و نزد علی مردی آمده بود که معدنی را استخراج کرده بود، پس آن را [پدرم] از او به صد گوسفند که همراه بچه‌هایشان بودند خرید. آنگاه مادرش آمد او را در جریان گذاشت. مادرش گفت: ای [[فرزند]]! این صد گوسفند، سیصد گوسفند است، مادرشان صدتا، بچه هاشان صدتا، در شکم آنها هم صدتا. نزد صاحب آن [معدن] برو و [[معامله]] را فسخ نما. به سوی وی بازگشت و گفت: پانزده تا از گوسفندان [[مال]] خودت، معامله را فسخ کن! آن مرد نپذیرفت. پس معدن را به دست گرفت و از آن به اندازه قیمت هزار گوسفند استخراج کرد. فروشنده گفت: معامله را به هم بزن. [[پاسخ]] داد این [[کار]] را نمی‌کنم گفت: نزد [[علی]] می‌روم و او تو را خواهد خواست. وی نزد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} رفت و گفت: ابو [[حرث]] به معدنی دست یافته است. علی{{ع}} نزد وی رفت و گفت: کجاست رکاز و معدنی که به دست آورده‌ای؟ گفت: من آن را به دست نیاوردم، بلکه این مرد به دست آورده و من از او به صد گوسفند خریدم. به یابنده [[معدن]] فرمود:
قلعه چی در [[موسوعه فقه علی بن ابی طالب]] می‌گوید: [[علی]]{{ع}} با معدن، همانند رکاز [[معامله]] کرده و بر آن خمس [[واجب]] دانسته و آن گاه این روایت را آورده است. متأسفانه وی [[صداقت]] را در عنوان بندی مطالب رعایت ننموده و عنوان «خمس» را در این موسوعه اصلاً نیاورده و حتی از خمس رکاز و گنج به «[[زکاة]] الرکاز» تعبیر نموده است<ref>موسوعة فقه علی بن ابی طالب{{ع}}، ص۳۰۴-۳۰۵.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} در روایت صحیحی از [[معادن]] به رکاز تعبیر نموده و خمس آن را واجب دانسته است<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۳.</ref>. [[خوارزمی]] در [[مفاتیح العلوم]] با این که رکاز را به گنجینه‌های [[جاهلیت]] معنا کرده از اخماس معادن نیز [[سخن]] گفته است<ref>مفاتیح العلوم، ص۵۹.</ref>. [[حموی]] نیز در آغاز معجم البلدان از خمس [[غنائم]]، رکاز و معدن یاد نموده است<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۲.</ref>.
{{متن حدیث|ما أری الخمس إلا علیک}}<ref>ابو عبید، الأموال، ص۴۲۵؛ کنز العمال، ج۶، ص۵۵۴، ح۱۶۹۱۸.</ref>؛
 
من [[خمس]] را جز بر تو نمی‌بینم.
'''معنای سیوب:''' از مواردی که بر خمس در معادن [[استدلال]] شده، نامه‌ای است که [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[وائل بن حجر حضرمی]] نوشته و برخی [[دستورات]] اصلی و مهم [[اسلام]]؛ مانند [[نماز]] و زکات را برشمرده است. در آن [[نامه]] می‌فرماید: «و در سیوب، [[خمس]] واجب است»<ref>{{متن حدیث|وَ فِي السُّيُوبِ الْخُمُسُ}}؛ معانی الأخبار، ص۲۷۶؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۷۹.</ref>
آن گاه خمس صد گوسفند را گرفت.
 
این [[حدیث]] را مرحوم [[کلینی]] در [[کافی]] با تفاوت‌هایی آورده که با توجه به آن، [[حدیث]] را [[ترجمه]] کردیم. در [[سند]] این [[نقل]] در دو مورد «عمن حدثه» دارد که بر پایه آن، حدیث مرسل می‌شود؛ [[ولی]] امتیازی که نقل کلینی دارد، این است که حرث بن حرث [[ازدی]] جریان را از حرث بن حصیره ازدی نقل کرده و اشکالی که در حاشیه الاموال گرفته که در [[نقل حدیث]]، حرث بن ابی حرث از علی، [[سخن]] زیادی است، بر طرف می‌شود؛ زیرا وی از ابن حصیره [[روایت]] را نقل کرده است.
در کتاب [[مکاتیب الرسول]] منابع گوناگون این روایت را آورده است. برای سیوب دو معنا [[ذکر]] کرده‌اند:
در نقل کلینی در آغاز و پایان حدیث، به رکاز تعبیر شده و با توجه به نقل جریان که به اندازه هزار گوسفند از آن چیز به دست آورده، استفاده می‌شود که اصل آن، معدن بوده است؛ زیرا اگر گنج می‌بود ابهامی در قیمت آن وجود نداشت. در کافی می‌نویسد:
#[[ابوعبید]] گفته است: سیوب به معنای رکاز است و نمی‌بینم آن را جز این که از سیب به معنای [[عطیه]] گرفته شده است. گفته می‌شود: این از سیب [[عطای الهی]] است.
علی{{ع}} به صاحب رکاز که یابنده آن بود فرمود:
#سیب به معنای رگ‌های طلا و [[نقره]] معنا شده که در معدن تکون مییابد<ref>معانی الأخبار، ص۲۷۶؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۳۳۸ و ۳۴۳.</ref>.
{{متن حدیث|أَدِّ خُمُسَ مَا أَخَذْتَ؛ فَإِنَّ الْخُمُسَ عَلَيْكَ؛ فَإِنَّكَ أَنْتَ الَّذِي وَجَدْتَ الرِّكَازَ، وَ لَيْسَ عَلَى الْآخَرِ شَيْءٌ؛ لِأَنَّهُ إِنَّمَا أَخَذَ ثَمَنَ غَنَمِهِ}}<ref>کافی، ج۵، ص۳۱۵، ح۴۸؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۶.</ref>؛
 
خمس آنچه را گرفته‌ای بده! به تحقیق که خمس بر تو [[واجب]] شده است؛ زیرا تو رکاز و معدن را یافته‌ای و بر دیگری چیزی نیست؛ زیرا وی بهای گوسفندان خود را گرفته است.
برابر این معنا که ابن قدامه نیز آن را آورده<ref>المغنی، ج۲، ص۳۳۱.</ref>، در معدن، خمس واجب می‌شود. برخی سیب [[بحر]] (دریا) را به معنای عطای دریا دانسته‌اند؛ مانند لؤلؤ و مرجان و عنبر<ref>مفاتیح العلوم، ص۵۹؛ معجم البلدان، ج۱، ص۴۶.</ref>. و گروهی نیز آنها را [[معدن]] دریایی فرض نموده‌اند که بر آن، [[خمس]] [[واجب]] می‌شود.  
ابن [[قدامه]] نیز این [[روایت]] را [[نقل]] کرده و فصلی به آن ویژه ساخته دربارۀ [[خاک]] [[معدن]] و از [[خمس]] آن به [[زکات]] تعبیر کرده است<ref>ابن قدامه، المغنی، ج۲، ص۳۳۳.</ref>.
 
قلعه چی در موسوعه [[فقه]] [[علی بن ابی طالب]] می‌گوید: [[علی]]{{ع}} با معدن، همانند رکاز [[معامله]] کرده و بر آن خمس [[واجب]] دانسته و آن گاه این روایت را آورده است. متأسفانه وی [[صداقت]] را در عنوان بندی مطالب رعایت ننموده و عنوان «خمس» را در این موسوعه اصلاً نیاورده و حتی از خمس رکاز و گنج به «[[زکاة]] الرکاز» تعبیر نموده است<ref>موسوعة فقه علی بن ابی طالب{{ع}}، ص۳۰۴-۳۰۵.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} در روایت صحیحی از [[معادن]] به رکاز تعبیر نموده و خمس آن را واجب دانسته است<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۳.</ref>. خوارزمی در مفاتیح العلوم با این که رکاز را به گنجینه‌های [[جاهلیت]] معنا کرده از اخماس معادن نیز [[سخن]] گفته است<ref>مفاتیح العلوم، ص۵۹.</ref>. [[حموی]] نیز در آغاز معجم البلدان از خمس [[غنائم]]، رکاز و معدن یاد نموده است<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۲.</ref>.
در کتاب [[سبل السلام]] [[نقل]] می‌کند: هادویه بر این باورند که در معدن و رکاز، خمس واجب است و نصابی ندارند، بلکه در اندک و زیاد آن واجب است و در بر می‌گیرد همه آنچه از دریا و خشکی استخراج می‌شود از [[ظاهر]] یا درون آنها<ref>سبل السلام، ج۱، ص۷۸۰.</ref>.
معنای سیوب
 
از مواردی که بر خمس در معادن [[استدلال]] شده، نامه‌ای است که [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[وائل بن حجر حضرمی]] نوشته و برخی [[دستورات]] اصلی و مهم [[اسلام]]؛ مانند [[نماز]] و زکات را برشمرده است. در آن [[نامه]] می‌فرماید:
{{متن حدیث|وَ فِي السُّيُوبِ الْخُمُسُ}}<ref>معانی الأخبار، ص۲۷۶؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۷۹.</ref>؛
و در سیوب، [[خمس]] واجب است.
در کتاب [[مکاتیب الرسول]] منابع گوناگون این روایت را آورده است. برای سیوب دو معنا [[ذکر]] کرده اند:
۱. [[ابوعبید]] گفته است: سیوب به معنای رکاز است و نمی‌بینم آن را جز این که از سیب به معنای [[عطیه]] گرفته شده است. گفته می‌شود: این از سیب [[عطای الهی]] است.
۲. سیب به معنای رگ‌های طلا و [[نقره]] معنا شده که در معدن تکون مییابد<ref>معانی الأخبار، ص۲۷۶؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۳۳۸ و ۳۴۳.</ref>.
برابر این معنا که ابن قدامه نیز آن را آورده<ref>المغنی، ج۲، ص۳۳۱.</ref>، در معدن، خمس واجب می‌شود. برخی سیب [[بحر]] (دریا) را به معنای عطای دریا دانسته‌اند؛ مانند لؤلؤ و مرجان و عنبر<ref>مفاتیح العلوم، ص۵۹؛ معجم البلدان، ج۱، ص۴۶.</ref>. و گروهی نیز آنها را [[معدن]] دریایی فرض نموده‌اند که بر آن، [[خمس]] [[واجب]] می‌شود. در کتاب سبل [[السلام]] [[نقل]] می‌کند:
هادویه بر این باورند که در معدن و رکاز، خمس واجب است و نصابی ندارند، بلکه در اندک و زیاد آن واجب است و در بر می‌گیرد همه آنچه از دریا و خشکی استخراج می‌شود از [[ظاهر]] یا درون آنها<ref>سبل السلام، ج۱، ص۷۸۰.</ref>.
[[ابو حنیفه]] که قائل به [[خمس]] است، نصابی برای آن قرار نداده؛ اما کسانی که آن را [[زکات]] دانسته‌اند؛ مانند [[شافعی]]، گفته‌اند طلا به ۲۰ مثقال و [[نقره]] به ۲۰۰ [[درهم]] برسد یا قیمت آن و زکات آن را ۴ درهم دانسته‌اند. و درباره مراعات سال، دو قول از شافعی یاد شده که در یک قول، [[سال]] و نصاب را شرط دانسته است و در قول دیگر [[معتقد]] به سال نیست<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۸-۱۱۹؛ المغنی، ج۲، ص۳۳۰ و ۳۳۲.</ref>.
[[ابو حنیفه]] که قائل به [[خمس]] است، نصابی برای آن قرار نداده؛ اما کسانی که آن را [[زکات]] دانسته‌اند؛ مانند [[شافعی]]، گفته‌اند طلا به ۲۰ مثقال و [[نقره]] به ۲۰۰ [[درهم]] برسد یا قیمت آن و زکات آن را ۴ درهم دانسته‌اند. و درباره مراعات سال، دو قول از شافعی یاد شده که در یک قول، [[سال]] و نصاب را شرط دانسته است و در قول دیگر [[معتقد]] به سال نیست<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۸-۱۱۹؛ المغنی، ج۲، ص۳۳۰ و ۳۳۲.</ref>.
[[شیعه]] نیز سال و نصاب را شرط ندانسته و [[اخراج]] خمس، پس از [[تصفیه]] و کسر مؤونه معدن است<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۸، ۱۴۰.</ref>. در [[رساله‌های عملیه]] گفته‌اند: وقتی [[ارزش]] طلا به ۱۵ مثقال مسکوک و ارزش نقره به ۱۰۵ مثقال مسکوک برسد خمس واجب می‌شود.
 
۳ و ۴. گنج و جواهر دریا
[[شیعه]] نیز سال و نصاب را شرط ندانسته و [[اخراج]] خمس، پس از [[تصفیه]] و کسر مؤونه معدن است<ref>خلاف، ج۲، ص۱۱۸، ۱۴۰.</ref>. در [[رساله‌های عملیه]] گفته‌اند: وقتی [[ارزش]] طلا به ۱۵ مثقال مسکوک و ارزش نقره به ۱۰۵ مثقال مسکوک برسد خمس واجب می‌شود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 511 - 520.</ref>
با توجه به آنچه [[گذشت]]، تردیدی در [[وجوب خمس]] گنج [[باقی]] نمی‌ماند. پیش از این نیز روایتی را از [[علی]]{{ع}} از [[رسول خدا]] نقل کردیم که [[عبدالمطلب]] گنجی یافت و خمس آن را داد. [[خداوند]] نیز آن را [[تأیید]] نمود<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۵.</ref>.
 
[[اهل سنت]] از علی{{ع}} نقل کرده‌اند که وی در گنج، قائل به خمس بوده و آورده‌اند شخصی به نام [[جبلة]] بن حممه کیسه‌ای در دیری قدیمی در [[کوفه]] پیدا کرد که در آن چهار هزار درهم بود. آن را نزد علی{{ع}} برد. [[حضرت]] فرمود: آن را به پنج قسمت تقسیم کن. [[حضرت]] ۵/۱ آن را گرفت و ۵/۴ آن را به یابنده آن داد. هنگامی که میرفت، او را صدا زد و فرمود: آیا در [[همسایگی]] تو [[فقیر]] و [[مسکین]] هست؟ گفت: آری. حضرت [[دستور]] داد آنها را در میان ایشان تقسیم نماید<ref>موسوعة فقه علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۴، ص۳۰۴؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۵۷؛ تاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۱۹؛ مسند علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۱، ص۲۱۶، ح۱۱۹۷.</ref>. دربارۀ مرد دیگری که هزار و پانصد [[درهم]] در خرابه‌های اطراف [[کوفه]] پیدا کرده بود فرمود:
'''۳ و ۴. گنج و جواهر دریا:'''  با توجه به آنچه [[گذشت]]، تردیدی در [[وجوب خمس]] گنج [[باقی]] نمی‌ماند. پیش از این نیز روایتی را از [[علی]]{{ع}} از [[رسول خدا]] نقل کردیم که [[عبدالمطلب]] گنجی یافت و خمس آن را داد. [[خداوند]] نیز آن را [[تأیید]] نمود<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۴۵.</ref>.
{{متن حدیث|فلک أربعة أخماسه و لنا الخمس ثم الخمس لک}}؛
 
برای تو ۵/۴ آن و برای ما ۵/۱ است، سپس حضرت فرمود: [[خمس]] هم برای توست.
[[اهل سنت]] از علی{{ع}} نقل کرده‌اند که وی در گنج، قائل به خمس بوده و آورده‌اند شخصی به نام [[جبلة بن حممه کیسه‌ای]] در دیری قدیمی در [[کوفه]] پیدا کرد که در آن چهار هزار درهم بود. آن را نزد علی{{ع}} برد. [[حضرت]] فرمود: آن را به پنج قسمت تقسیم کن. [[حضرت]] ۵/۱ آن را گرفت و ۵/۴ آن را به یابنده آن داد. هنگامی که می‌رفت، او را صدا زد و فرمود: آیا در [[همسایگی]] تو [[فقیر]] و [[مسکین]] هست؟ گفت: آری. حضرت [[دستور]] داد آنها را در میان ایشان تقسیم نماید<ref>موسوعة فقه علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۴، ص۳۰۴؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۵۷؛ تاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۱۹؛ مسند علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۱، ص۲۱۶، ح۱۱۹۷.</ref>. دربارۀ مرد دیگری که هزار و پانصد [[درهم]] در خرابه‌های اطراف [[کوفه]] پیدا کرده بود فرمود: برای تو ۵/۴ آن و برای ما ۵/۱ است، سپس حضرت فرمود: [[خمس]] هم برای توست.
[[بیهقی]] این را [[تفسیر]] کرده که خودت [[خمس]] را در میان [[فقرا]] قسمت نما<ref>موسوعة فقه علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۴، ص۳۰۵؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۵۶؛ الأموال، ص۴۲۹.</ref>. هنگامی که [[علی]] به [[یمن]] اعزام شده بود، گنجی نزد وی آوردند، خمس آن را گرفت. وقتی [[خبر]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید، [[تعجب]] کرد<ref>المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۴؛ مجمع الزوائد، ج۳، ص۷۸.</ref>. درباره آنچه از دریا به دست می‌آید در گذشته روایتی از علی{{ع}} [[نقل]] کردیم و روایاتی از [[امام صادق]]{{ع}} و [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نقل شده است<ref>وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۴۷.</ref>.
 
گروهی نیز آن را ملحق به [[معدن]] دانسته‌اند.
[[بیهقی]] این را [[تفسیر]] کرده که خودت [[خمس]] را در میان [[فقرا]] قسمت نما<ref>موسوعة فقه علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۴، ص۳۰۵؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۵۶؛ الأموال، ص۴۲۹.</ref>. هنگامی که [[علی]] به [[یمن]] اعزام شده بود، گنجی نزد وی آوردند، خمس آن را گرفت. وقتی [[خبر]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید، [[تعجب]] کرد<ref>المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۴؛ مجمع الزوائد، ج۳، ص۷۸.</ref>. درباره آنچه از دریا به دست می‌آید در گذشته روایتی از علی{{ع}} [[نقل]] کردیم و روایاتی از [[امام صادق]]{{ع}} و [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نقل شده است<ref>وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۴۷.</ref>. گروهی نیز آن را ملحق به [[معدن]] دانسته‌اند.
ابو [[عبید]] در آغاز کتاب الأموال خود، موارد خمس را چهار چیز دانسته است: [[غنائم]] [[اهل حرب]]، رکاز و گنج، آنچه با غوص و فرو رفتن در دریا به دست آید یا معدن که در آن [[اختلاف]] است<ref>الاموال، ص۲۴.</ref>.
 
ظاهراً [[حموی]] در آغاز معجم البلدان همین عبارت را برای بیان موارد خمس آورده که غوص در آن به «عرض» تبدیل شده است؛ اما پس از آن به سیب [[البحر]] تعبیر نموده که در آن خمس است<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۲ و ۴۶.</ref>.
ابو عبید در آغاز کتاب الأموال خود، موارد خمس را چهار چیز دانسته است: [[غنائم]] [[اهل حرب]]، رکاز و گنج، آنچه با غوص و فرو رفتن در دریا به دست آید یا معدن که در آن [[اختلاف]] است<ref>الاموال، ص۲۴.</ref>.
۵. [[مال]] [[حلال]] مخلوط به [[حرام]]
 
مال حلال مخلوط به حرام، یکی از موارد خمس است که از نظر [[فقه شیعه]]، [[امر]] مسلمی است. در این باره روایاتی از [[علی]]{{ع}} [[نقل]] شده است. این [[روایات]] عموماً از طریق [[امام صادق]]{{ع}} به ما رسیده است. [[بدیهی]] است که آن [[حضرت]] از دیگران به [[احادیث]] و [[سیره علی]]{{ع}} آگاه‌تر بوده است. در [[وسائل الشیعه]]، چهار [[روایت]] در باب [[خمس]] [[مال]] [[حلال]] مخلوط به [[حرام]] آمده که به جز یک روایت که درباره [[کار]] در دستگاه [[سلطان]] است، سایر روایات از علی{{ع}} است:
ظاهراً [[حموی]] در آغاز معجم البلدان همین عبارت را برای بیان موارد خمس آورده که غوص در آن به «عرض» تبدیل شده است؛ اما پس از آن به سیب [[البحر]] تعبیر نموده که در آن خمس است<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۲ و ۴۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 520 - 521.</ref>
۱. امام صادق{{ع}} می‌فرماید: مردی نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! من [[مالی]] به دست آوردم که حلال آن را از حرامش تشخیص نمی‌دهم؟ حضرت فرمود:
 
{{متن حدیث|أَخْرِجِ الْخُمُسَ مِنْ ذَلِكَ الْمَالِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ رَضِيَ مِنَ الْمَالِ بِالْخُمُسِ وَ اجْتَنِبْ مَا كَانَ صَاحِبُهُ يُعْلَمُ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۲، ح۱.</ref>؛
'''۵. [[مال]] [[حلال]] مخلوط به [[حرام]]:''' مال حلال مخلوط به حرام، یکی از موارد خمس است که از نظر [[فقه شیعه]]، [[امر]] مسلمی است. در این باره روایاتی از [[علی]]{{ع}} [[نقل]] شده است. این [[روایات]] عموماً از طریق [[امام صادق]]{{ع}} به ما رسیده است. [[بدیهی]] است که آن [[حضرت]] از دیگران به [[احادیث]] و [[سیره علی]]{{ع}} آگاه‌تر بوده است. در [[وسائل الشیعه]]، چهار [[روایت]] در باب [[خمس]] [[مال]] [[حلال]] مخلوط به [[حرام]] آمده که به جز یک روایت که درباره [[کار]] در دستگاه [[سلطان]] است، سایر روایات از علی{{ع}} است:
خمس آن را بپردازد؛ زیرا [[خداوند]] از آن مال [که در [[اختیار]] تو باشد] با [[پرداخت خمس]] [[راضی]] است. دوری کن از مالی که صاحبش شناخته شده است [و آن را برگردان].
#امام صادق{{ع}} می‌فرماید: مردی نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! من [[مالی]] به دست آوردم که حلال آن را از حرامش تشخیص نمی‌دهم؟ حضرت فرمود: «خمس آن را بپردازد؛ زیرا [[خداوند]] از آن مال (که در [[اختیار]] تو باشد) با [[پرداخت خمس]] [[راضی]] است. دوری کن از مالی که صاحبش شناخته شده است (و آن را برگردان)»<ref>{{متن حدیث|أَخْرِجِ الْخُمُسَ مِنْ ذَلِكَ الْمَالِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ رَضِيَ مِنَ الْمَالِ بِالْخُمُسِ وَ اجْتَنِبْ مَا كَانَ صَاحِبُهُ يُعْلَمُ}}؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۲، ح۱.</ref> این روایت به این نکته نیز می‌پردازد که اگر صاحب مال شناخته شده است، باید مال را به او بازگرداند و در این صورت، دیگر خمس مورد ندارد.
این روایت به این نکته نیز میپردازد که اگر صاحب مال شناخته شده است، باید مال را به او بازگرداند و در این صورت، دیگر خمس مورد ندارد.
#امام صادق{{ع}} می‌فرماید: مردی نزد امیرالمؤمنین{{ع}} آمد و گفت: من مالی به دست آورده ام که در [[طلب]] آن از [[حلال و حرام]] [[چشم]] پوشیدم و [[هدف]] [[به دست آوردن مال]] بوده است و اکنون می‌خواهم [[توبه]] کنم و حلال مال را از حرامش تشخیص نمی‌دهم و این [[اموال]] بر من مشتبه شده است؟ امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: «۵/۱ مالت را [[تصدق]] بده؛ زیرا خداوند از چیزها به ۵/۱ آن راضی است و [[باقی]] مانده مال برای تو حلال است»<ref>{{متن حدیث|تَصَدَّقْ بِخُمُسِ مَالِكَ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ مِنَ الْأَشْيَاءِ بِالْخُمُسِ وَ سَائِرُ الْمَالِ لَكَ حَلَالٌ}}؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۳، ح۴.</ref> تعبیر به تصدق که حکایت از پرداخت ۵/۱ به عنوان [[زکات]] دارد، تنها در این نقل آمده است؛ زیرا [[راویان]] آن عامی هستند. [[کلینی]] این روایت را از [[علی بن ابراهیم]] از پدرش از نوفلی از [[سکونی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] کرده است. [[روایت]] مشابهی که [[صدوق]] به گونۀ مرسل از [[علی]]{{ع}} نقل کرده، این نکته را [[تأیید]] می‌کند؛ زیرا در آن، [[حضرت]] ۵/۱ [[اموال]] را میگیرد و سخنی از [[تصدق]] نیست.
۲. امام صادق{{ع}} می‌فرماید: مردی نزد امیرالمؤمنین{{ع}} آمد و گفت: من مالی به دست آورده ام که در [[طلب]] آن از [[حلال و حرام]] [[چشم]] پوشیدم و [[هدف]] [[به دست آوردن مال]] بوده است و اکنون می‌خواهم [[توبه]] کنم و حلال مال را از حرامش تشخیص نمی‌دهم و این [[اموال]] بر من مشتبه شده است؟ امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود:
#در [[فقیه]] آمده مردی نزد [[امیر المؤمنین]]{{ع}} آمد و گفت: ای [[امیرالمؤمنین]]! به [[مالی]] دست یافتم که [از [[حلال و حرام]] آن][[چشم]] پوشیدم، آیا برای من امکان [[توبه]] هست؟ فرمود: [[خمس]] آن را برای من بیاور پس خمس آن را آورد. فرمود: این [[مال]] از آن توست؛ زیرا هنگامی که مرد توبه کند مال او باز می‌گردد.
{{متن حدیث|تَصَدَّقْ بِخُمُسِ مَالِكَ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ مِنَ الْأَشْيَاءِ بِالْخُمُسِ وَ سَائِرُ الْمَالِ لَكَ حَلَالٌ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۳، ح۴.</ref>؛
<ref>{{متن حدیث|ائْتِنِي بِخُمُسِهِ فَأَتَاهُ بِخُمُسِهِ فَقَالَ هُوَ لَكَ إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا تَابَ تَابَ مَالُهُ مَعَهُ}}؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۳، ح۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۳.</ref>.
۵/۱ مالت را [[تصدق]] بده؛ زیرا خداوند از چیزها به ۵/۱ آن راضی است و [[باقی]] مانده مال برای تو حلال است.
 
تعبیر به تصدق که حکایت از پرداخت ۵/۱ به عنوان [[زکات]] دارد، تنها در این نقل آمده است؛ زیرا [[راویان]] آن عامی هستند. [[کلینی]] این روایت را از [[علی بن ابراهیم]] از پدرش از نوفلی از [[سکونی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] کرده است.
[[روایت]] مشابهی که [[صدوق]] به گونۀ مرسل از [[علی]]{{ع}} نقل کرده، این نکته را [[تأیید]] می‌کند؛ زیرا در آن، [[حضرت]] ۵/۱ [[اموال]] را میگیرد و سخنی از [[تصدق]] نیست.
۳. در [[فقیه]] آمده مردی نزد [[امیر المؤمنین]]{{ع}} آمد و گفت: ای [[امیرالمؤمنین]]! به [[مالی]] دست یافتم که [از [[حلال و حرام]] آن][[چشم]] پوشیدم، آیا برای من امکان [[توبه]] هست؟ فرمود:
{{متن حدیث|ائْتِنِي بِخُمُسِهِ فَأَتَاهُ بِخُمُسِهِ فَقَالَ هُوَ لَكَ إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا تَابَ تَابَ مَالُهُ مَعَهُ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۳، ح۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۳.</ref>؛
[[خمس]] آن را برای من بیاور پس خمس آن را آورد. فرمود: این [[مال]] از آن توست؛ زیرا هنگامی که مرد توبه کند مال او باز می‌گردد.
برابر آنچه [[گذشت]]، یکی دیگر از موارد خمس که علی{{ع}} به آن تصریح کرده، [[خمس]] مال [[حلال]] مخلوط به [[حرام]] است که در [[فقه شیعه]] آمده.
برابر آنچه [[گذشت]]، یکی دیگر از موارد خمس که علی{{ع}} به آن تصریح کرده، [[خمس]] مال [[حلال]] مخلوط به [[حرام]] است که در [[فقه شیعه]] آمده.
۶. زمینی که [[ذمی]] از [[مسلمان]] بخرد
 
زمینی که ذمی از مسلمان می‌خرد، یکی دیگر از موارد خمس در فقه شیعه است. تفاوت نمی‌کند که این [[زمین]] از [[اراضی]] [[خراج]] باشد یا زمین‌های دیگر. در این باره روایتی از علی{{ع}} به ما نرسیده؛ اما از [[امام باقر]] و [[صادق]]{{ع}} روایاتی نقل شده است. امام باقر{{ع}} می‌فرماید:
'''۶. زمینی که [[ذمی]] از [[مسلمان]] بخرد:'''زمینی که ذمی از مسلمان می‌خرد، یکی دیگر از موارد خمس در فقه شیعه است. تفاوت نمی‌کند که این [[زمین]] از [[اراضی]] [[خراج]] باشد یا زمین‌های دیگر. در این باره روایتی از علی{{ع}} به ما نرسیده؛ اما از [[امام باقر]] و [[صادق]]{{ع}} روایاتی نقل شده است. امام باقر{{ع}} می‌فرماید: «هر شخص ذمی که از مسلمان[[زمین]] بخرد، بر او خمس [[واجب]] است»<ref>{{متن حدیث|أَيُّمَا ذِمِّيٍ اشْتَرَى مِنْ مُسْلِمٍ أَرْضاً فَإِنَّ عَلَيْهِ الْخُمُسَ}}؛ ر.ک: وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۲.</ref>؛
{{متن حدیث|أَيُّمَا ذِمِّيٍ اشْتَرَى مِنْ مُسْلِمٍ أَرْضاً فَإِنَّ عَلَيْهِ الْخُمُسَ}}<ref>ر.ک: وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۲.</ref>؛
 
هر شخص ذمی که از مسلمان[[زمین]] بخرد، بر او خمس [[واجب]] است.
[[وجوب]] [[پرداخت خمس]] از سوی ذمی نشانه آن است که خمس جزو اموال [[حکومت اسلامی]] است که ذمی باید به [[حاکم]] بپردازد؛ زیرا [[اهل ذمه]] به خمس [[باور]] ندارند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 523.</ref>
[[وجوب]] [[پرداخت خمس]] از سوی ذمی نشانه آن است که خمس جزو اموال [[حکومت اسلامی]] است که ذمی باید به [[حاکم]] بپردازد؛ زیرا [[اهل ذمه]] به خمس [[باور]] ندارند.
 
۷. [[سود]] و فایده کسب
'''۷. [[سود]] و فایده کسب:''' یکی از مهم‌ترین موارد خمس در فقه شیعه، سود و فایده کسب است. [[اهل سنت]] چنین خمسی را یاد نکرده‌اند. در عوض در [[مال التجاره]] و بسیاری از موارد دیگر قائل به وجوب [[پرداخت زکات]] هستند.
یکی از مهم‌ترین موارد خمس در فقه شیعه، سود و فایده کسب است. [[اهل سنت]] چنین خمسی را یاد نکرده‌اند. در عوض در [[مال التجاره]] و بسیاری از موارد دیگر قائل به وجوب [[پرداخت زکات]] هستند.
برابر آنچه در معنای لغوی [[غنیمت]] [[گذشت]]، می‌‌توان غنیمت را شامل [[سود]] و فایده کسب نیز دانست؛ زیرا شماری از [[مفسران اهل سنت]] بر این [[عقیده]] بودند که غنیمت در لغت به چیزی گفته می‌شود که مرد یا جماعتی با [[تلاش]] به دست آورده باشند. این معنا بدون هیچ توجیهی، [[سود کسب]] را در بر می‌گیرد؛ زیرا در هر کسبی تلاش وجود دارد. درباره سود کسب‌ها، [[روایات]] زیادی از [[امامان]] [[نقل]] شده است. [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} می‌فرماید: «[[خمس]] در هر چیزی است که [[مردم]] سود برند کم [باشد] یا زیاد»<ref>{{متن حدیث|فِي كُلِّ مَا أَفَادَ النَّاسُ مِنْ قَلِيلٍ أَوْ كَثِيرٍ}}؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۰، ح۶.</ref>
برابر آنچه در معنای لغوی [[غنیمت]] [[گذشت]]، می‌‌توان غنیمت را شامل [[سود]] و فایده کسب نیز دانست؛ زیرا شماری از [[مفسران اهل سنت]] بر این [[عقیده]] بودند که غنیمت در لغت به چیزی گفته می‌شود که مرد یا جماعتی با [[تلاش]] به دست آورده باشند. این معنا بدون هیچ توجیهی، [[سود کسب]] را در بر می‌گیرد؛ زیرا در هر کسبی تلاش وجود دارد. درباره سود کسب‌ها، [[روایات]] زیادی از [[امامان]] [[نقل]] شده است. [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} می‌فرماید:
 
{{متن حدیث|فِي كُلِّ مَا أَفَادَ النَّاسُ مِنْ قَلِيلٍ أَوْ كَثِيرٍ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۵۰، ح۶.</ref>؛
در این مورد نیز روایتی از [[علی]]{{ع}} به ما نرسیده است؛ اما نامه‌ای از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} نقل شده که از آن، [[خمس]] سود کسب استفاده می‌شود. آن [[حضرت]] در نامه‌ای که همراه [[عمرو بن مره]] برای [[قبیله]] [[جهینة بن زید]] نوشته می‌فرماید: «برای شماست زمین‌های [[پست]] و سخت و [[زمین]] هموار و شیب‌های وادی‌ها و رودها و بلندی‌های آن، بنابراین که گیاه‌های آن را به [[چهار پایان]] بدهید و از [[آب]] آن استفاده کنید تا این که خمس آن را بدهید و نمازهای پنج گانه را به جا آوردید. و در [[گله]] گوسفند چهل گوسفند و ۲۰-۴۰ شتر دو گوسفند [[واجب]] می‌شود، اگر با هم [[محاسبه]] شود و اگر جدا شوند برای گوسفند، گوسفند واجب می‌گردد....»<ref>{{متن حدیث|إن لکم بطون الأرض و سهولها و تلاع الأودیة و ظهورها، علی أن ترعوا نباتها و تشربوا ماءها، علی أن تؤدوا الخمس، و تصلوا الخمس، و فی الغنیمة التیعة و الصریمة شاتان إذا اجتمعا فإن فرقتا فشاة شاة...}}؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۰۵، ح۳۷۲۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۶، ص۳۴۶؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۲۶، ش۳۹؛ معالم المدرستین، ج۲، ص۱۲۳ به نقل از وثائق السیاسیه، ص۱۴۲، ش۱۵۷ به نقل از جمع الجوامع سیوطی؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۹۱ و ۴۳۰.</ref>
[[خمس]] در هر چیزی است که [[مردم]] سود برند کم [باشد] یا زیاد.
 
در این مورد نیز روایتی از [[علی]]{{ع}} به ما نرسیده است؛ اما نامه‌ای از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} نقل شده که از آن، [[خمس]] سود کسب استفاده می‌شود. آن [[حضرت]] در نامه‌ای که همراه [[عمرو بن مره]] برای [[قبیله]] [[جهینة]] بن [[زید]] نوشته می‌فرماید:
آیا مراد از خمس ۵/۱ [[غنائم]] است یا غیر آن؟ با توجه به آنچه [[گذشت]] که برای شما زمین‌هایی است که می‌توانید از [[گیاه]] و [[آب]]، وادی‌ها و رودهای آن استفاده کنید، یقیناً منظور، [[خمس]] [[غنائم]] نیست، بلکه می‌‌توان آن را [[خمس]] [[سود]] دانست؛ زیرا پس از آن، مسئله [[نماز]] را مطرح کرده و بحث [[زکات]] را نیز آورده است. البته شاید بتوان از تعبیر «بطن [[زمین]]؛ [[دل]] زمین» [[حکم]] خمس [[معدن]] را استفاده نمود؛ زیرا در منطقه سکونت [[قبیله جهینه]]، معدن بوده است؛ اما بهره بردن از گیاه و آب، مناسب با [[سود کسب]] است.
{{متن حدیث|إن لکم بطون الأرض و سهولها و تلاع الأودیة و ظهورها، علی أن ترعوا نباتها و تشربوا ماءها، علی أن تؤدوا الخمس، و تصلوا الخمس، و فی الغنیمة [التیعة] و الصریمة شاتان إذا اجتمعا فإن فرقتا فشاة شاة...}}<ref>کنز العمال، ج۱۳، ص۱۰۵، ح۳۷۲۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۶، ص۳۴۶؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۲۶، ش۳۹؛ معالم المدرستین، ج۲، ص۱۲۳ به نقل از وثائق السیاسیه، ص۱۴۲، ش۱۵۷ به نقل از جمع الجوامع سیوطی؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۹۱ و ۴۳۰.</ref>؛
 
برای شماست زمین‌های [[پست]] [و سخت] و [[زمین]] هموار و شیب‌های وادی‌ها و رودها و بلندی‌های آن، بنابراین که گیاه‌های آن را به [[چهار پایان]] بدهید و از [[آب]] آن استفاده کنید تا این که خمس آن را بدهید و نمازهای پنج گانه را به جا آوردید. و در [[گله]] گوسفند [چهل گوسفند] و ۲۰-۴۰ شتر دو گوسفند [[واجب]] می‌شود، اگر با هم [[محاسبه]] شود و اگر جدا شوند برای گوسفند، گوسفند واجب می‌گردد....
با توجه به آنچه گذشت، باید دانست که تعبیر به «[[علی]] أن تؤدوا الخمس» مناسب‌تر است از آنچه در برخی منابع آمده که «علی أن تقروا بالخمس؛ تا این که [[اقرار]] به خمس نمایید»<ref>البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۹۱ و ۴۳۰؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۴۵؛ دلائل النبوه، ج۵، ص۱۲۳.</ref>؛ زیرا بحث از پذیرش خمس نیست، بلکه [[سخن]] از پرداخت آن است و در بیشتر کتاب‌های [[فقهی]] [[اهل سنت]] از تعبیر «باب اداء الخمس» استفاده شده و در نامه‌های [[حضرت رسول]] تعبیر به ادای خمس یا اعطای آن شده است<ref>ر.ک: معالم المدرستین، ج۲، ص۱۱۹-۱۲۷.</ref>. برابر این [[حدیث]]، سود کسب نیز خمس دارد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 524 - 525.</ref>
آیا مراد از خمس ۵/۱ [[غنائم]] است یا غیر آن؟ با توجه به آنچه [[گذشت]] که برای شما زمین‌هایی است که می‌توانید از [[گیاه]] و [[آب]]، وادی‌ها و رودهای آن استفاده کنید، یقیناً منظور، [[خمس]] [[غنائم]] نیست، بلکه می‌‌توان آن را [[خمس]] [[سود]] دانست؛ زیرا پس از آن، مسئله [[نماز]] را مطرح کرده و بحث [[زکات]] را نیز آورده است.
 
البته شاید بتوان از تعبیر «بطن [[زمین]]؛ [[دل]] زمین» [[حکم]] خمس [[معدن]] را استفاده نمود؛ زیرا در منطقه سکونت [[قبیله جهینه]]، معدن بوده است؛ اما بهره بردن از گیاه و آب، مناسب با [[سود کسب]] است.
با توجه به آنچه گذشت، باید دانست که تعبیر به «[[علی]] أن تؤدوا الخمس» مناسب‌تر است از آنچه در برخی منابع آمده که «علی أن تقروا بالخمس؛ تا این که [[اقرار]] به خمس نمایید»<ref>البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۹۱ و ۴۳۰؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۴۵؛ دلائل النبوه، ج۵، ص۱۲۳.</ref>؛ زیرا بحث از پذیرش خمس نیست، بلکه [[سخن]] از پرداخت آن است و در بیشتر کتاب‌های [[فقهی]] [[اهل سنت]] از تعبیر «باب اداء الخمس» استفاده شده و در نامه‌های [[حضرت رسول]] تعبیر به ادای خمس یا اعطای آن شده است<ref>ر.ک: معالم المدرستین، ج۲، ص۱۱۹-۱۲۷.</ref>. برابر این [[حدیث]]، سود کسب نیز خمس دارد.
[[مصرف خمس]]
[[مصرف خمس]]
مصرف خمس یکی از موارد اختلافی میان [[فقهای شیعه]] و فقهای [[عامه]] است. [[قرآن]] خمس را به شش قسم تقسیم نموده است:
مصرف خمس یکی از موارد اختلافی میان [[فقهای شیعه]] و فقهای [[عامه]] است. [[قرآن]] خمس را به شش قسم تقسیم نموده است:
خط ۳۴۸: خط ۳۲۸:
درباره [[جبیر بن مطعم]] - که [[وحشی]] [[قاتل]] [[حمزه]]، [[غلام]] وی بود<ref>سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۵۷۷.</ref>. - [[نقلی]] است که در فتح مکه مسلمان شده است<ref>الإصابه، ج۱، ص۵۷۱.</ref>. در این صورت، امکان [[حضور]] وی در [[فتح خیبر]] در [[سال هفتم هجری]] درست نمی‌نماید.
درباره [[جبیر بن مطعم]] - که [[وحشی]] [[قاتل]] [[حمزه]]، [[غلام]] وی بود<ref>سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۵۷۷.</ref>. - [[نقلی]] است که در فتح مکه مسلمان شده است<ref>الإصابه، ج۱، ص۵۷۱.</ref>. در این صورت، امکان [[حضور]] وی در [[فتح خیبر]] در [[سال هفتم هجری]] درست نمی‌نماید.
بنابراین از نظر [[فقه شیعه]]، بنی مطلب مستحق خمس نیستند و از [[ذی القربی]] نمی‌باشند. [[ابو حنیفه]] نیز آنان را از ذی القربی نمی‌داند<ref>خلاف، ج۴، ص۱۵۱.</ref>.
بنابراین از نظر [[فقه شیعه]]، بنی مطلب مستحق خمس نیستند و از [[ذی القربی]] نمی‌باشند. [[ابو حنیفه]] نیز آنان را از ذی القربی نمی‌داند<ref>خلاف، ج۴، ص۱۵۱.</ref>.
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش