بغی در قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) |
||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۵: | ||
# [[پرونده:000056.jpg|22px]] [[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[بغی - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «بغی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۵''']] | # [[پرونده:000056.jpg|22px]] [[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[بغی - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «بغی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۵''']] | ||
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[زهرا محققیان|محققیان، زهرا]]، [[بغی - محققیان (مقاله)|مقاله «بغی»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']] | # [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[زهرا محققیان|محققیان، زهرا]]، [[بغی - محققیان (مقاله)|مقاله «بغی»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']] | ||
# [[پرونده: | # [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[سید امین ورعی|ورعی، سید امین]]، [[مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی (مقاله)|'''مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۴
معناشناسی
معنای لغوی
بغی در لغت به معنای طلب، ظلم، فساد، حسد، زنا، کبر و تجاوز از حق و حدّ آمده است[۱]. ابنفارس طلب کردن و فساد را معانی اصلی این ماده دانسته[۲]، اما برخی معنای اصلی آن را طلب شدید و فهم معانی دیگر را نیازمند قرینه دانستهاند[۳]. شماری از لغویان با توجه به آیاتی که بغی در آن مقید ﴿بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ شده: ﴿فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۴]؛ ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۵] بغی را بر دو گونه دانستهاند: بغی پسندیده و جایز که حرکت از عدالت به سوی احسان و از واجب به سمت مستحب است و بغی ناپسند که تجاوز از حق به سوی باطل و شبهات است، هرچند کاربرد آن در تجاوزهای ناپسند شایعتر است[۶][۷]
معنای اصطلاحی
بغی در اصطلاح فقهی
در اصطلاح فقه آرای متفاوتی میان فقیهان مطرح است؛ عموم فقهای اهل سنت بغی را خروج گروهی از مسلمانان دارای قدرت و شوکت بر ضدّ حاکم عادل یا غیر عادل اسلامی یا ندادن حق واجبی همچون زکات به او دانستهاند که این خروج و مخالفت از نظر باغی غالباً بر اساس اجتهاد و تأویل صحیح بوده است[۸]. در اصطلاح فقه امامیه بغی عبارت است از خروج بر ضدّ امام یا حاکم مشروع[۹]، اعم از خروج و تعدی گروهی یا فردی[۱۰]. برخی فقیهان دیگر امامیه دایره بغی را گستردهتر دانسته و خروج حکومتی اسلامی بر ضدّ حکومت اسلامی دیگر یا تعدی حکومت اسلامی جور بر ضدّ امت اسلامی یا خروج و جنگ گروهی از مسلمانان با مسلمانان دیگر را نیز مصداقی از بغی شمردهاند[۱۱]. به آنان که در برابر امام و حکومت اسلامی یا مسلمانان قیام کنند "بُغاة" (باغیان) یا "اهل بغی" میگویند[۱۲]. وجه این نامگذاری آن است که اینان با طغیان کردن در برابر حاکم اسلامی از حد تجاوز کرده، یا مرتکب ظلم میشوند[۱۳][۱۴]
به طور کلی اصطلاح بغی، در معنای سیاسی آن در زمان امام علی (ع) رواج یافت که دلیل اصلی آن درگیریهای متعدد سیاسی آن دوره و نیز رواج احادیثی از پیامبر (ص) پیرامون کشته شدن عمار به دست گروه اهل بغی بود[۱۵][۱۶]
تفاوت بغی با محاربه
«مُحاربه» نیز به معنای در دست گرفتن سلاح[۱۷] برای ترساندن مسلمانان و پیکار با آنان است[۱۸] و تفاوت آن با بغی آن است که محاربه بیشتر با هدف ایجاد رعب و شرارت و جلب منافع مادی انجام میگیرد، برخلاف بغی که با هدف براندازی حکومت انجام میگیرد؛ همچنین محاربه گاه به صورت فردی و گاه گروهی صورت میگیرد؛ ولی بغی غالباً شورشی دسته جمعی است. محاربه گاه از سوی مسلمان و گاه از سوی کافر روی میدهد؛ ولی بغی همواره از سوی مسلمان انجام میگیرد. محاربه از جرائمی است که دارای حد و مجازاتی معین است؛ اما بغی خارج از حدود و دارای کیفرهای متفاوت است[۱۹]. محارب به جهت عصیان و فسق به محاربه اقدام میکند؛ اما باغی بر اساس اجتهاد صحیح[۲۰] یا باطل)[۲۱] به بغی اقدام کرده، عمل خود را مشروع میپندارد[۲۲].
بغی در قرآن
واژه "بغی" و مشتقات آن ۹۶ بار، در ۹۰ آیه و ۴۱ سوره در قرآن آمده و در بیشتر موارد در معانی لغوی آن به کار رفته و تنها در چند آیه معنای اصطلاحی آن مراد است؛ مانند: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۲۳]، ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۴]، ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۵] و ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۶] که طبق برخی روایات مراد از باغی در آیات فوق خروج کننده بر حاکم اسلامی است[۲۷]. ظاهراً این واژه به معنای اصطلاحی آن نخستین بار در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) به کار رفته که آن حضرت در آن قاتلان عمّار را گروه باغی نامیدند: «يَا عَمَّارُ تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ»[۲۸]. در احادیث دیگر به ویژه سخنان امیرمؤمنان، علی (ع) نیز بسیار به کار رفته است[۲۹][۳۰]
پیشینه بغی
این واژه از قرون اولیه تاکنون در معنای سیاسی خود کاملاً شناخته شده و همواره در فقه و کلام اسلامی با معنای شورش بر ضد حاکم اسلامی مطرح بوده و معانی دیگر آن تحت الشعاع قرار گرفتهاند[۳۱]، اما عناصر دخیل در تحقق جرم بغی، عبارتاند از: مسلمان بودن باغیان[۳۲]، برخورداری از قدرت کافی، گروهی بودن شورش[۳۳]، مشروعیت نظام و عدالت حاکم[۳۴].
نمونه بارز بغات، اهل نهروان و اصحاب جملاند که تمام شروط بالا را دارا بودند. برخورد با اهل بغی در فقه همان رفتار امیر مؤمنان با خوارج است. ابتدا باید ارشاد و رفع شبهه کرد، اگر بازنگردند با بغات به جنگ پرداخته میشود. این رفتاری است که هر حکومتی با قیام مسلحانه علیه خود انجام میدهد.
بغات از حیث سازماندهی به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که دارای تشکیلاتی منسجم و رهبری مشخص نیستند و گروهی که تحت فرماندهی فرد مشخصی، سازماندهی منظمی یافتهاند. میان این دو گروه در احکام تفاتهایی وجود دارد. برخلاف گروه دوم، مجروحان گروه اول کشته نمیشوند و فراریان آنان تعقیب نمیگردند و تحت هیچ شرایطی فرزندانشان مورد هجوم قرار نمیگیرند؛ اما در هر صورت، هرگاه بغات جنگ را رها کنند و سلاح خود را به زمین بگذارند، یا تسلیم دولت اسلامی شوند، قتال با آنها حرام میگردد [۳۵].
در تاریخ دولتهای اسلامی با دور شدن از صدر اسلام، بغی اهمیت خود را از دست داده و حتی در وقایع عصر عباسی، به موضوع بغی کمتر اشاره شده است. البته در برخی دورهها، این اصطلاح اهمیت خود را بازیافته است. در حکومتهایی که دارای وجههای مذهبی بودهاند، مانند حکومت علویان در مغرب (سدههای ۷ و ۸ م) و دولت عثمانی این اصطلاح اهمیت داشته است[۳۶].
احکام اهل بغی
در آیه ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۳۷] از طغیان گروهی از مسلمانان بر ضد مسلمانان دیگر و یکی از مصادیق مهم بغی سخن به میان آمده است. بنابر روایتی این آیه درباره نزاع و درگیری دو طایفه اوس و خزرج نازل شد[۳۸]. روایتی دیگر شأن نزول آیه فوق را نزاع زن و شوهری دانسته که هر یک قبیله خود را برای پشتیبانی از خویش فرا خواند[۳۹]. برخی گفتهاند آیه مذکور درباره نزاع عبدالله بن ابیّ منافق با عبدالله بن رواح نازل شد که درباره مسئلهای مربوط به پیامبر اکرم (ص) با یکدیگر به مقابله و نزاع پرداخته، هریک قبیله خود را به یاری طلبیدند[۴۰]، با این همه غالب مفسران و فقهای شیعه[۴۱] و اهل سنت[۴۲] آیه مذکور را مستند احکام فقهی باغیان و بیانگر وظیفه مسلمانان در برابر آنان دانستهاند، چنان که روایات اهلبیت (ع) نیز به این مطلب پرداخته است؛ از جمله در روایتی آمده است: هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر (ص) فرمود: "کسانی هستند که پس از من بر اساس تأویل خواهند جنگید، همانگونه که من بر اساس تنزیل جنگیدم و علی (ع) از این افراد است[۴۳]. در روایتی دیگر امام صادق (ع) جنگ علی (ع) با مردم بصره را تأویل و مصداق آیه فوق برشمرد[۴۴]؛ اما برخی از فقیهان و مفسران شیعه[۴۵] با این استدلال که آیه فوق باغی را مؤمن شمرده، در حالی که به عقیده شیعه باغی کافر است این آیه را بیارتباط با اهل بغی دانسته و در این مورد آیات دیگری مانند: ﴿انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۴۶]، ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۴۷] را مربوط به بغی و برخورد با باغیان دانستهاند؛ لکن هرچند از عموم این آیات میتوان به گونهای برخی احکام بغی و وظایف مؤمنان در برابر باغیان را استفاده کرد؛ ولی آیه ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ ارتباط وثیقتری با موضوع بغی دارد که افزون بر استناد فقیهان شیعه و اهل سنت به آیه مذکور در این موضوع[۴۸] در روایات اهلبیت (ع) نیز ارتباط آن با بغی مورد تأیید قرار گرفته است[۴۹].
افزون بر آیات قرآن، روایات متعددی از پیامبر اکرم (ص)[۵۰] و اهلبیت (ع)[۵۱] در مورد باغیان و چگونگی برخورد مسلمانان با این گروه وارد شده است؛ همچنین سیره امیرمؤمنان علی (ع) در برخورد با ناکثین (اصحاب جمل)، مارقین (خوارج) و قاسطین (اهل شام)[۵۲] که از معروفترین گروههای شورشگر در تاریخ حکومتهای اسلامی بودند نیز مستند دیگری است که وظیفه مسلمانان را در برخورد با اهل بغی روشن میکند، چنانکه شافعی پیشوای یکی از مذاهب اهل سنت در برخی از احکام باغیان تنها سیره علی (ع) را مستند این احکام دانسته است[۵۳][۵۴]
برخی از احکام باغیان عبارتاند از:
کفر و اسلام باغیان
با توجه به تعریف فقهای اسلامی از بغی، باغیان را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
- باغیانی که بر ضدّ امام معصوم خروج میکنند.
- باغیانی که با غیر امام معصوم میجنگند[۵۵]. از این دو گروه، فقهای امامیه باغیانی را که بر امام معصوم خروج کنند خارج از اسلام و کافر شمردهاند[۵۶]. آیات متعددی از قرآن نیز مؤید این رأی است؛ از جمله آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۵۷] که در آن از ارتداد و کفر مسلمانان و جایگزینی این افراد با مؤمنان راستین سخن به میان آمده است. در روایتی حضرت علی (ع) باغیان اهل بصره را مصداق ﴿مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ﴾ در آیه مذکور برشمرده است[۵۸]. از امام باقر و صادق (ع) نیز روایت شده مراد از مؤمنان در این آیه علی (ع) و یاران او هستند که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند[۵۹]. در آیهای دیگر قرآن مسلمانان را به جهاد با عهد شکنان مأمور کرده و این افراد را کافر شمرده است: ﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ﴾[۶۰][۶۱] بنابر روایتی، علی (ع) جنگ خود با ناکثین را بر پایه این آیه دانست و هنگام نبرد با آنان فرمود که با مصادیق این آیه تاکنون جنگی واقع نشده است[۶۲]. امام صادق (ع) نیز در حدیثی طلحه و زبیر را مصداق این آیه و از پیشوایان کفر برشمرده است[۶۳]؛ همچنین در روایتی دیگر امیر مؤمنان (ع) یاران خود و گروه باغی را مصداق آیه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ﴾[۶۴] دانسته که در آن از جنگ میان امتهای پیشین یاد شده و گروهی کافر و گروه دیگر مؤمن شمرده شدهاند[۶۵].
قائلان به کفر اهل بغی در پاسخ این پرسش که چرا قرآن باغیان را مسلمان دانسته است: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۶۶] گفتهاند: اطلاق نام مسلمان بر آنان مجازی و بر اثر ظاهر مسلمانی آنهاست، چنانکه در آیات دیگر منافقان که تنها در ظاهر، اسلام را پذیرفته بودند، مسلمان نامیده شدهاند، یا اینکه این نامگذاری به سبب ایمان پیشین آنهاست یا از آنروست که آنان خود را مسلمان میشمارند[۶۷]. در برابر آیات و روایات مذکور روایات دیگری از اهلبیت (ع) نقل شده که از مسلمان بودن این گروه حکایت دارد[۶۸]؛ ولی برخی از فقیهان امامیه این روایات را بر تقیه حمل کردهاند[۶۹]، اما باغیانی که بر غیر امام معصوم خروج کنند کافر نمیشوند[۷۰] و برخی از فقیهان و مفسران امامیه تنها همین گروه را مصداق آیه ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۷۱] دانستهاند[۷۲]. در میان اهل سنت نیز درباره کافر یا مسلمان بودن باغیان دو رأی وجود دارد: گروهی از اهل حدیث از آنان بعضی از بغاة همچون خوارج را مرتد و کافر میدانند[۷۳]؛ همچنین بسیاری از فقیهان اهل سنت مانعان حق واجبی از حقوق حکومت همچون زکات را جزء باغیان دانسته[۷۴] و در مواردی به ارتداد آنان حکم کردهاند[۷۵]، لکن بیشتر فقیهان اهل سنت با استناد به آیه ۹ حجرات که گروه باغی را مؤمن شمرده و نیز برخی روایات، همه باغیان را مسلمان میدانند[۷۶][۷۷]
دعوت باغیان به سازش و خودداری از بغی
قبل از اقدام به جنگ بر حاکم اسلامی و مسلمانان واجب است بین دو گروه متنازع صلح برقرار کنند: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۷۸][۷۹] بدین منظور لازم است شبهاتی که موجب بغی آنان شده از ذهن آنان زدوده شود[۸۰]، چنانکه در جنگ نهروان امیرمؤمنان، علی (ع) پیش از آغاز نبرد، عبدالله بن عباس را برای مذاکره و دعوت آنان به صلح به سوی آنان گسیل داشت[۸۱][۸۲]
جنگ با اهل بغی
در صورتی که گروه باغی به مصالحه تن در ندهد بر مسلمانان و حکومت اسلامی لازم است با آنان وارد نبرد شوند: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۸۳]. در روایتی نیز علی (ع) در مورد وجوب جنگ با آنان به آیه ﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ﴾[۸۴] استناد کرد[۸۵] که در آن خداوند مؤمنان را به جنگ با عهدشکنان فرمان داده است. برخی آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[۸۶] را نیز که در آن پیامبر و مؤمنان به جنگ با کافران و منافقان مأمور گشتهاند دلیل وجوب مقابله با باغیان دانستهاند، با این استدلال که منافق کسی است که در ظاهر ادعای اسلام دارد و در باطن کافر است و باغی نیز چنین است[۸۷]؛ همچنین برخی دیگر لزوم جنگ با باغیان را از عموم آیاتی که بر وجوب جهاد در راه خدا دلالت دارد از جمله ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[۸۸]، ﴿انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۸۹] استفاده کردهاند[۹۰]. در روایات اهل بیت (ع) نیز جنگ با خروج کنندگان بر امام عادل واجب شمرده شده است[۹۱]. البته این وجوب در منابع فقهی شرایطی خاص دارد[۹۲][۹۳]
ضمان باغیان نسبت به جان و مال
قرآن در آیه ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾[۹۴] پس از فرمان دادن مؤمنان به جنگ با باغیان به آنان دستور میدهد که اگر اهل بغی از بغی دست برداشتند، صلح را میان آنان به عدالت و قسط برقرار سازند: ﴿فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۹۵]. بیشتر فقیهان اهل سنت با استناد به این آیه بر ضامن نبودن باغیان نسبت به اموال و جانهای تلف شده در جنگ به وسیله باغیان فتوا دادهاند و آن را مقتضای عدالت دانستهاند، زیرا ضامن دانستن آنان موجب خودداری آنان از صلح و تشدید بغی میشود[۹۶]؛ ولی فقهای امامیه[۹۷] و برخی از فقیهان اهل سنت[۹۸] باغیان را ضامن اموال و جانهای تلف شده دانسته و آن را مقتضای عدالت شمردهاند[۹۹]. برخی برای ضمان به آیه ﴿وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾[۱۰۰] که جزای بدی را بدی دانسته است: {{متن قرآن|﴿وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ استناد کرده[۱۰۱] و شماری دیگر به آیه ﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾[۱۰۲] استناد کردهاند[۱۰۳] که برای ولیّ مقتول حق قصاص قرار داده است: ﴿وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا﴾. مستند برخی فقها بر وجوب ضمان، عموم آیات قصاص است: ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۱۰۴] و نیز ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۰۵]، ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۱۰۶][۱۰۷] البته اگر مال یا جانی از باغیان تلف شود لشکر اسلام ضامن نخواهند بود، زیرا جنگ آنان با باغیان بر پایه حق و عدالت و به فرمان الهی بوده است[۱۰۸][۱۰۹]
تعقیب باغیان فراری
درباره لزوم یا عدم لزوم تعقیب فراریان شکست خورده از اهل بغی، فقها آرای متعددی دارند؛ از ظاهر آیه ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾[۱۱۰] استفاده میشود تا زمانی که باغیان از بغی دست نکشیدهاند، جنگیدن با آنان واجب است؛ چه در حال مقابله با حکومت اسلامی باشند و چه در حال فرار؛ ولی در برخی احادیث منقول از اهلبیت (ع) این حکم منحصر به فراریانی شده که دارای فرمانده و تشکیلات منسجم باشند تا پس از فرار نتوانند دوباره سازماندهی شوند[۱۱۱]. نظر فقهای امامیه[۱۱۲] و نیز برخی از فقهای اهل سنت[۱۱۳] همین است؛ اما شماری دیگر از فقهای اهل سنت تعقیب کردن فراریان و کشتن آنان را مطلقا جایز ندانستهاند[۱۱۴][۱۱۵]
ممنوعیت محرمات بر باغیان در حال اضطرار
برخی از محرمات مانند مردار، خون و گوشت خوک که استفاده از آن در حال اضطرار برای مسلمانان مباح دانسته شده بر باغیان حلال نگردیده است: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۱۶]، ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۱۷]، ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۱۸].
یکی از معانی باغی بنابر احادیث اهلبیت (ع) و رأی برخی مفسران متقدم مانند مجاهد و سعید بن جبیر افرادی هستند که در برابر امام و حاکم اسلامی طغیان کنند[۱۱۹] که در صورت اضطرار بر اساس این آیه حق استفاده از این محرمات را ندارند. گاه این اشکال مطرح شده که بازداشتن باغیان از تناول محرمات در حال اضطرار، موجب واقع شدن نفس در معرض تلف است که در اسلام حرام به شمار میرود[۱۲۰]. در پاسخ گفتهاند چنین افرادی با خروج بر حاکم مشروع جان خود را در معرض تلف شدن قرار دادهاند و ازاینرو حق ندارند برای حفظ آن خوردنیهایی را که خدا حرام کرده مباح شمارند[۱۲۱]. البته مفسران برای باغی معانی دیگری از جمله راهزن، کسی که برای تفریح و سرگرمی به شکار میرود، لذتجو، طالب حرام، روا داننده خوردن مردار نیز نقل کردهاند[۱۲۲][۱۲۳]
عقوبت بغی
از نظر اخلاقی، بغی به عنوان یکی از رذائل مهلکه به معنای سرکشی از فرمان کسی است که اطاعت او لازم است و در مقابل تسلیم و انقیاد قرار دارد و سرانجامی جز کفر و هلاکت ندارد. در حدیثی از پیامیر (ص) آمده: «عقوبت بغی زودتر از عقوبت هر بدی دیگر به آدمی میرسد»[۱۲۴].
طبق آیه ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾[۱۲۵]، بغی و طغیان علماء سبب بروز اختلاف در دین و محرومیت مردم از معارف الهی میشود[۱۲۶]. به همین دلیل خداوند، اهل بغی را معذور نمیداند: ﴿وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۲۷]. در حالی که خداوند کسانی که امر بر آنان مشتبه شده را، معذور میداند: ﴿إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ﴾[۱۲۸][۱۲۹]
بغی در حوزه فردی و اجتماعی
به طور کلی در قرآن و سنت دو گونه کاربرد بغی در حوزه فردی و اجتماعی قابل تشخیص است: کاربرد فردی مانند: ﴿خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ﴾[۱۳۰]؛ یا جریان ترور امام علی (ع) توسط ابن ملجم.
کاربرد اجتماعی بغی به معنای بغی گروهی نسبت به جامعه یا گروهی دیگر که در آیه: ﴿فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ﴾[۱۳۱]؛ ملاحظه میشود. هرچند اسباب نزول متفاوتی برای این آیه ذکر شده که عموماً به اختلافات جزئی میان برخی مسلمانان که احیاناً به درگیریهای قومی منجر شده، اشاره مینماید[۱۳۲]، اما به هر حال، این آیه، همواره آیه محوری در فهم معنای اجتماعی بغی در قرآن بوده است.
مفسران پیشین و معاصر، غالباً از دریچه این آیه به پدیده بغی نگریستهاند و آن را به درگیری دو گروه از مسلمانان و تجاوز یکی به دیگری تفسیر کردهاند و بر مبنای همین آیه، وظیفه دیگر مسلمانان را، جلوگیری از ادامه دشمنی و مبارزه با متجاوز تا دست کشیدن از تجاوز خود دانستهاند[۱۳۳]. با این همه، به نظر میرسد اگرچه مقابله با شورشیان بر ضدّ حکومت اسلامی مستندات مهمی در شرع اسلام دارد، اما بغی در این آیه، به معنای لغوی و قرآنی خود نزدیکتر است[۱۳۴]؛ زیرا این آیه درصدد بیان مسئله مقابله شورشیان ضد حکومت اسلامی نیست[۱۳۵]. البته برخی دیگر از مفسران معتقدند دستور آیه یا ناظر به درگیریهای پیش از تشکیل حکومت در جامعه مسلمانان است که خود تأکیدی بر تشکیل حکومت به شمار میآید[۱۳۶]؛ یا مربوط به درگیریهای دو حکومت مستقل است که میتواند کارکردی در عرصه روابط بین المللی نیز داشته باشد. در همین راستا، عبدالملک منصور حسن با تألیف اثری با عنوان «البغی السیاسی»، منازعات نظامی درون جهان اسلام را از منظر قرآن و احکام اسلامی بررسی کرده است. گرچه در برخی آیات نیز در مواجهه با پدیده بغی فردی، مقابله به مثل پیشنهاد شده است: ﴿ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾[۱۳۷]، اما در کنار آن، توصیههایی همچون عفو و اصلاح روابط به جای مقابله به مثل نیز وجود دارد: ﴿فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾[۱۳۸]؛ که بر مبنای جهان بینی خدامحوری و آخرتگرایی قرآن استوار است[۱۳۹].
آیات بغی
پس از بررسی معانی لغوی و اصطلاحی بغی و فهمیدن این مطلب که بغی در اصطلاح به «خروج بر امام عادل» با روشها و طرق مختلف اطلاق میشود، حال به سراغ آیاتی میرویم که به موضوع بغی پرداختهاند.
کلمه «بغی» در قرآن
کلمه «بغی» و مشتقاتش در قرآن، اکثراً به یکی از این چهار معنای ذیل به کار رفته است: اول، به معنای طلب کردن: ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾[۱۴۰]. ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۱۴۱]. فعل ﴿يَبْغُونَ﴾ در هر دو آیه، به معنای طلب کردن به کار رفته است.
دوم، به معنای بدکار و بدکاره بودن: ﴿قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا﴾[۱۴۲]. ﴿يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا﴾[۱۴۳]. در هر دو آیه کلمه ﴿بَغِيًّا﴾ به معنای زن بدکاره و فاسد به کار رفته است.
سوم، به معنای ظلم و ستم: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۱۴۴]. ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ﴾[۱۴۵]. در آیه اول کلمه ﴿الْبَغْي﴾ و در آیه دوم عبارت ﴿فَبَغَى عَلَيْهِمْ﴾ به معنای ظلم و ستم به کار رفته است.
چهارم، به معنای تجاوز و تعدّی: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۱۴۶]. در این آیه دو فعل ﴿بَغَتْ﴾ و ﴿تَبْغِي﴾ به معنای تجاوز و تعدّی ظالمانه به کار رفته است.[۱۴۷]
تحلیل و بررسی آیات
کلمه «بغی» به معنای اول، دوم و سوم در آیات ذکر شده، بیانکننده معنای لغوی این کلمه است. تنها معنای چهارم با اینکه به معنای سوم نزدیک است ولی بیانکننده معنای اصطلاحی و فقهی این کلمه است. منظور دقیق ما از کلمه «بغی» در این نوشتار، معنای چهارم آن است و کلمه «بغی» تنها در سوره حجرات به معنای «تجاوز و تعدّی» به کار رفته است. بنابراین، بحث را بر روی همین آیه متمرکز میکنیم. در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاهی که آیه فوق را مستند بغی مصطلح فقهی نمیداند و دیدگاهی که آیه را مستند بغی اصطلاحی میشمارد. اینک به بیان دلایل هر دو گروه میپردازیم.[۱۴۸]
دیدگاه اول: آیه، مستندِ بغی اصطلاحی نیست.
گفته شده که آیه سوره حجرات در زمانی نازل شده که بین دو قبیله اوس و خزرج در مدینه جنگ و قتال در گرفته بود[۱۴۹] که کاملاً جنگ و قتال دو طائفه از مؤمنین بوده است؛ لذا برخی از فقها در استدلال به آیه شریفه برای قتال و جنگ با باغیان اشکال کرده و آیه را مربوط به باغیان مصطلح در فقه که جنبه سیاسی پیدا میکند، ندانسته و به دلایلی استدلال کردهاند:
دلایل دیدگاه اول: دلیل یکم، اولاً کسی که خروج بر امام عادل کرده باشد (باغی)، نزد ما کافر است در حالی که آیه شریفه، او را مؤمن خطاب میکند.
دلیل دوم، همانگونه که بیان شد، معنای اصطلاحی بغی، خروج بر «امام عادل» است در حالی که در این آیه شریفه، بحث از جنگ و قتال دو طائفه از مؤمنین است و ارتباطی به امام عادل ندارد ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا﴾. پس مراد از آیه، باغی مصطلح در فقه نیست: استدلّ بهذه الآية المعاصر على قتال البغاة وهو خطاء فإنّ الباغي هو من خرج على الإمام العادل بتأويل باطل وحاربه وهو عندنا كافر لقوله(ص) لعليّ(ع) «يا عليّ حربك حربي وسلمك سلمي» فكيف يكون الباغي المذكور مؤمنا حتّى يكون داخلا في الآية ولا يلزم من ذكر لفظ البغي في الآية أن يكون المراد بذلك البغاة المعهودين عند أهل الفقه[۱۵۰] و به همین دلیل است که قطب راوندی این آیه را دلیل بر قتال و جنگ با بغاه مصطلح فقهی قرار نداده بلکه آن را مختص به گروهی از مسلمین یا مؤمنین دانسته که بینشان جنگ درمیگیرد و گروهی بر گروه دیگر تجاوز و تعدی میکند. پس در این آیه، «بغی»، به معنای تعدی (معنای لغوی) است و نه به معنای مصطلح فقهی آنکه خروج بر امام عادل باشد. بنابراین با فرد متجاوز جنگ میشود تا به طاعت خداوند و امتثال اوامر او بازگردد ولذلك لم يجعلها الراونديّ حجّة على قتال البغاة بل جعلها في قسم من يكون من المسلمين أو المؤمنين فيقع بينهم قتال وتعدّى بعض على بعض فيكون البغي بمعنى التعدّي فيقاتل المتعدّي حتّى يرجع عن تعدّيه إلى طاعة الله وامتثال أوامره[۱۵۱]. محقق خوئی هم در کتاب منهاج الصالحین، باغیان را به دو دسته تقسیم کرده، دسته اول کسانی که بر امام(ع) خروج میکنند و دسته دوم یک طائفه از مسلمانان که بر علیه طائفه دیگر شورش و خروج مینمایند. ایشان به این آیه به عنوان شاهد و دلیل برای دسته دوم از بغاة نقل میکند[۱۵۲].
نقد و بررسی: به دو اشکال مطرح شده توسط فاضل مقداد، دو پاسخ داده شده است. اول آنکه، آیه عنوان ﴿مُؤْمِنِين﴾ را موقعی به این دو گروه نسبت داده که هنوز باغی نبودهاند بلکه تنها با هم قتال میکردهاند؛ چراکه ابتدای آیه که عنوان «مؤمنین» آورده شده، فقط به بحث جنگ و قتال آنان پرداخته شده است. سپس در ادامه به تعدی و بغی گروهی بر دیگری با عبارت ﴿فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى﴾ اشاره کرده که در این عبارت نیز ضمیر ﴿هُمَا﴾ به ﴿طَائِفَتَان﴾ برمیگردد و ربطی به کلمه ﴿مُؤْمِنِين﴾ ندارد. به علاوه میتوان گفت این عنوان، به اعتبار گذشته آنها که مؤمن بودهاند، به آنان نسبت داده شده است. در این صورت یا باید اعمّی شده و قائل به وضع مشتق برای اعمّ از متلبّس بالمبدأ بالفعل و ممّا انقضی عنه المبدأ شویم، یا بگوییم بغاه در این آیه به اعتبار اعتقاداتشان مؤمن خطاب شدهاند و یا استعمال کلمه ﴿مُؤْمِنِين﴾ در گروه باغی را مجاز و یا مجرد تسمیه بدانیم. این مطالب و توجیهات در باره آیات ۵ و ۶ سوره انفال هم مطرح میشود: ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ * يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ﴾[۱۵۳]. معلوم است که تعبیر ﴿الْمُؤْمِنِينَ﴾ در آیه، مربوط به منافقین است چون ﴿كَارِهُونَ﴾ بالاجماع صفت منافقین است[۱۵۴]. پس مشخص میشود که اینگونه دلائل و توجیهات در آیات دیگر قرآنی هم مطرح است.
از وجوه ذکر شده در کلام صاحب جواهر در توجیه آیه، وجه دوم بهتر است؛ چراکه دارای قرینه میباشد. ما با توجه به موازین فقه امامیه میدانیم که فرد باغی کافر بوده و مؤمن نیست، پس اطلاق لفظ مؤمن بر او، به اعتبار گذشته اوست. همچنین به عنوان وجه سوم میتوان گفت: اطلاق عنوان مؤمن بر گروه باغی، به حکم ظاهر است[۱۵۵] یعنی اگر بخواهیم به ظاهر حال آنان حکم کنیم، باید بگوییم که مؤمن هستند.
دوم آنکه، اطلاق آیه شامل همه گروههای مسلمانی میشود که علیه یکدیگر به جنگ و قتال برمیخیزند. این گروهها ممکن است دو دولت اسلامی یا دو گروه غیر دولتی باشند. همچنین ممکن است یک گروه و افراد غیر دولتی علیه حکومت شورش کرده و باغی شوند و یا این بغی و شورش از ناحیه والیان و حکّام بر علیه مردم باشد. بنابراین قیام براندازانه یک گروه علیه حکومت مرکزی، تنها یکی از مصادیق موارد فوق است که همان «بغی» مصطلح فقهی است[۱۵۶].[۱۵۷]
دیدگاه دوم: آیه مستندِ بغی اصطلاحی است.
فقهای فراوانی آیه شریفه را مستند برای بغی مصطلح نزد فقها دانستهاند[۱۵۸]. اینان برای اثبات مدعای خود به دلائلی چند تمسّک کردهاند.
دلایل دیدگاه دوم:
دلیل یکم: برای تکمیل استدلال به آیه میتوان گفت کلمه ﴿طَائِفَتَانِ﴾ در آیه بدون هیچ اشکالی بر سپاه امام عادل و سپاه گروه باغی صدق میکند و این مصداق را هم شامل میشود. پس میتوان آیه شریفه را درباره بغی مصطلح فقهی دانست؛ چراکه بغی بر سپاه امام عادل در واقع همان بغی بر خود امام است زیرا وقتی گروهی عزم بغی بر امام را داشته باشد، طبیعتاً باید با سپاه امام به جنگ و قتال بپردازد که این هم، مصداق قتال دو طائفه و بغی گروهی بر علیه گروه دیگر است[۱۵۹].
نقد و بررسی: این استدلال تمام به نظر نمیرسد زیرا درست است که در آیه شریفه کلمه ﴿طَائِفَتَانِ﴾ میتواند بر سپاه امام عادل و سپاه گروه باغی صدق میکند اما این دیگر بغی بر امام عادل نخواهد بود بلکه بغی و شورش بر سپاه امام است در حالی که بغی مصطلح فقهی آن است که گروهی بر امام عادل تمرّد کنند که طبیعتاً امام، با سپاه خود به جنگ با آنان خواهد آمد، لکن در این صورت گفته میشود: این گروه بر امام عادل شوریدهاند و نه بر سپاه او. به نظر میرسد این استدلال برای توجیه کلمه ﴿طَائِفَتَانِ﴾ در آیه بیان شده است.
دلیل دوم: برای اثبات دلالت آیه بر بغی مصطلح فقهی، میتوان به آیه شریفه به ضمیمه یک قیاس اولویّت استدلال کرد. وقتی به استناد آیه شریفه دفع گروه باغیِ بر گروهی از مؤمنین، واجب باشد، به طریق اولی دفع گروه باغیِ بر امام عادل مؤمنین، واجب خواهد بود والخدشة في الاستدلال بها بأنها في اقتتال طائفتين من المؤمنين لأمر ما لا في خروج طائفة على الإمام، مدفوعة. أولا بصدق الطائفتين على جند الإمام والباغي بلا إشكال، وثانيا بالأولوية القطعية. إذ لو وجب دفع الباغي على بعض المؤمنين فدفعه عن إمام المؤمنين يجب بطريق أولى[۱۶۰]. این استدلال به نظر تامّ و قابل قبول میرسد.
دلیل سوم: روایاتی وجود دارد که آیه شریفه مورد بحث را به بغی بر امام عادل تفسیر و تطبیق میکند.
روایت یکم: ابوبصیر گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: مفهوم واقعی این آیه چیست که خدا فرموده: «و چنانچه دو گروه از مؤمنان با یکدیگر جنگیدند، میان آن دو را اصلاح دهید و اگر یکی از آنان بر دیگری تعدّی و تجاوز کرد، با آنکه متجاوز است بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آنان را دادگرانه سازش دهید»؟ امام صادق(ع) در پاسخ فرمود: «آن دو گروه (از مسلمانانند). مفهوم واقعی این آیۀ شریفه، در جنگ بصره [با ناکثین یعنی بیعتشکنان جنگ جمل] روشن شد. آنها شایستۀ (حکم) این آیه بودند چون بر امیر مؤمنان(ع) [[[حضرت علی]](ع)] شوریدند و در پی آن، بر امیر مؤمنان(ع) واجب شد با آنها بجنگد و به کشتار آنان بپردازد تا به فرمان خدا بازگردند و اگر باز نمیگشتند، طبق آنچه [همین آیه] که خدا نازل کرده بود، واجب بود شمشیر را از روی سرشان برندارد تا بازگردند و از تمرّد و بغی دست بکشند؛ چراکه آنان با میل و اراده، بدون آنکه مجبور باشند با آن حضرت بیعت کرده بودند و چنانکه خدای تعالی فرموده آنان همان گروه شورش گر بودند. همچنین بر امیر مؤمنان(ع) واجب بود پس از پیروز شدن، با آنها به عدالت رفتار کند همچنان که پیغمبر خدا(ص) با مردم مکه چنین کرد؛ بر آنها منت نهاد و از آنان درگذشت. امیرالمؤمنین هم زمانی که بر اهل بصره پیروز شد، دقیقاً رفتاری مانند رفتار پیامبر کرم(ص) با اهل مکه را پیاده کرد[۱۶۱]. همانطور که ملاحظه میشود در این روایت، امام(ع) مفهوم واقعی آیه را شورش و بغی اصحاب جمل بر علیه حضرت علی(ع) در جنگ جمل آن هم در زمان خلافت وی به عنوان خلیفه مسلمین بیان میدارند یعنی از این آیه، برای بحث بغی گروهی بر علیه امام عادل و معصوم استفاده میکنند».
نقد و بررسی روایت: روایت با اینکه از نظر دلالت صحیح و قابل قبول است لکن دارای سندی ضعیف است لذا نمیتواند قابل استناد قرار گیرد. در این روایت، تمامی رواه امامی ثقه هستند لکن «علیّ بن الحسین» جدّاً ضعیف است و نسبت غلوّ به او داده شده است. اسم او نیز تحریف شده؛ چراکه نام اصلی و حقیق او «علیّ بن العبّاس الجراذینی» است[۱۶۲]. به علاوه این روایت مورد عمل اصحاب قرار نگرفته تا این عمل، جابر ضعف سند باشد.
روایت دوم: «حفص بن غیاث گوید: امام صادق(ع) فرمود: مردی از علاقهمندان ما اهل بیت، از پدرم(ع) درباره جنگهای امیرالمؤمنین(ع) پرسید. امام باقر(ع) به او فرمود: خداوند پیامبر اکرم(ص) را با پنج شمشیر مبعوث کرد. سه مورد از این شمشیرها عیان و بیرون از غلاف هستند... یکی از اینها مکفوف (باز داشته شده) است و یکی از اینها نیز مغمود (در غلاف) است... اما شمشیر مکفوف آن است که بر علیه اهل بغی و اهل تأویل قرآن به کار میرود. خداوند میفرماید: «هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند در میان آنها صلح برقرار سازید و اگر یکی از آنها بر دیگری تجاوز کند با طائفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد.»... زمانی که این آیه نازل شد، رسول خدا(ص) فرمود: به تحقیق پس از من کسی خواهد آمد که همان گونه که من بر سر تنزیل و فرود آمدن قرآن جنگیدم، او بر سر تأویل آن خواهد جنگید. سپس از رسول خدا پرسیدند: آن شخص کیست؟ [[[پیامبر اکرم]](ص)] فرمود: همان کسی که در حال تعمیر کفش خویش است یعنی امیر مؤمنان علی(ع).
عمّار بن یاسر گفت: من سه بار همراه رسول خدا(ص) با این پرچم جنگیدهام و این چهارمین جنگ است. به خدا سوگند! اگر ما را بزنند و وادار به عقبنشینی کنند تا به نخلستانهای سرزمین بحرین برسیم، باز هم یقین داریم که ما بر حق هستیم و آنان (دشمنان) باطل هستند و روش امیر المؤمنین(ع) با آنان همان روش رسول خدا(ص) بود که در زمان فتح مکّه خانواده آنها را اسیر نکرد و فرمود: هرکس در خانۀ خود را ببندد، در امان است و هرکس اسلحۀ خود را زمین بگذارد، در امان است. حضرت علی(ع) نیز در روز جنگ بصره [[[جنگ جمل]] با ناکثین] دستور داد: خانواده آنها را اسیر نکنید، مجروحان را نکشید و فراریان را تعقیب نکنید و هرکس درب خانهاش را بست و سلاح خود را بر زمین گذاشت، در امان خواهد بود... این شمشیرهایی است که خداوند متعال، حضرت محمّد(ص) را با آنها برانگیخت. پس هر کس اینها را انکار کند یا یکی از آنها یا بخشی از مأموریت یا احکام آنها را انکار نماید، نسبت به آنچه خداوند بر حضرت محمّد(ص) فرستاده کافر شده است»[۱۶۳]. وقتی امام باقر(ع) به بخش «سیف مکفوف» میرسند، آن را شمشیری بر علیه اهل بغی و اهل تأویل قرآن بیان میکنند. سپس به قرائت آیه مورد بحث پرداخته و میفرماید: هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: پس از من کسی خواهد آمد که همانگونه که من بر سر تنزیل و فرود آمدن قرآن جنگیدم، او بر سر تأویل آن خواهد جنگید و او همان علی(ع) است. یعنی پیامبر اکرم این آیه را شاهد برای جنگهای حضرت علی(ع) آوردند و این شمشیر حضرت علی(ع)، شمشیری بر علیه بغاة است. پس این آیه بر بغی بر علیه امام عادل دلالت میکند. البته روایت بیان میکند که این آیه، دلالت بر بغی علیه امام عادل میکند اما نسبت به بغی گروهی از مؤمنین بر علیه گروهی دیگر ساکت است. البته احتمال دارد آیه معنایی اعم داشته باشد که خللی در بحث ایجاد نمیکند؛ چراکه جنگهایی که امام علی(ع) انجام دادند، همگی در زمان خلافت و حکومت ایشان بود.
نقد و بررسی روایت: این روایت نیز با اینکه از نظر دلالت صحیح و قابل قبول است لکن دارای سندی ضعیف است لذا نمیتواند قابل استناد قرار گیرد. در سند این روایت، «قاسم بن محمد» امامی است لکن مورد رضایت و قبول علمای رجال واقع نشده است[۱۶۴]. به علاوه این روایت مورد عمل اصحاب قرار نگرفته تا این عمل، جابر ضعف سند باشد.
روایت سوم: «حبیب إبن أبی ثابت میگوید: وقتی مسجد بنا شد، عمّار [برای کمک به ساخت مسجد] دو سنگ را با خود حمل میکرد. رسول خدا به او فرمود: ای پدر یقظان! خودت را به سختی نینداز. [عمّار] گفت: من دوست دارم در این مسجد کار کنم. [پیامبر اکرم(ص)] دستی به پشت او کشید و گفت: تو از اهل بهشتی. تو را گروه باغی و متمرّد به قتل میرسانند»[۱۶۵]. این روایت با سندها و عبارات مختلف دیگری هم نقل شده است.
روایت چهارم: «محمد بن عمّار از پدرش و او از جدش عمّار یاسر نقل میکند: در بعضی از جنگهای پیامبر با او همراه بودم... پیامبر اکرم(ص) فرمود:... ای عمّار بعد از من گروهی خواهند آمد. در این هنگام از حضرت علی و حزب او تبعیّت کن. به تحقیق علی با حقّ است و حقّ با علی است. ای عمّار تو بعد از من همراه علی با دو گروه ناکثین و قاسطین خواهی جنگید. سپس گروهی باغی و متمرّد تو را خواهند کشت.»..[۱۶۶].
در این دو روایت، پیامبر اسلام به عمّار میگوید تو را گروهی باغی و متمرّد خواهند کشت. منظور از گروه باغی در این روایات، گروه ظالمی است که از اطاعت امام معصوم خارج شده و بر او باغی شده است[۱۶۷]. عمّار یاسر در جنگ صفّین و در رکاب امیرالمؤمنین به شهادت رسید[۱۶۸]. پس معلوم میشود در جنگ صفّین، معاویه و اصحاب او بر حضرت علی بغی کرده بودند.[۱۶۹]
جستارهای وابسته
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ مجمعالبحرین، ج۱، ص ۲۲۵، ۲۲۷، «بغی»؛ لسانالعرب، ج۱، ص ۷۶، ۷۹؛ تاجالعروس، ج ۱۰، ص ۳۸، ۴۰، «بغا».
- ↑ مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۲۷۱ ـ ۲۷۲، «بغی».
- ↑ التحقیق، ج ۱، ص ۳۰۹، ۳۱۱، «بغی».
- ↑ «و چون رهاییشان دهد ناگاه به ناحقّ بر زمین، ستم میورزند، ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را میبرید سپس به سوی ما باز میگردید و شما را از آنچه انجام میدادید آگاه میگردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳.
- ↑ «ایراد تنها بر کسانیست که به مردم ستم میورزند و ناحقّ در زمین گردنکشی میکنند، آنان عذابی دردناک خواهند داشت» سوره شوری، آیه ۴۲.
- ↑ مفردات، ص ۵۵، «بغی»؛ تاج العروس، ج ۱۰، ص ۳۹، «بغا».
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵؛ محققیان، زهرا، مقاله «بغی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
- ↑ الفقهالاسلامی، ج ۷، ص ۵۴۷۸ ـ ۵۴۷۹؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۵، ص ۴۱۸؛ التشریع الجنایی الاسلامی، ج ۲، ص ۶۷۳.
- ↑ الروضة البهیه، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع الفایده، ج ۷، ص ۵۲۴؛ مصطلحات الفقه، ص ۱۰۱.
- ↑ مصطلحات الفقه، ص ۱۰۱؛ ولایة الفقیه، ج ۳، ص ۲۸۰ ـ ۲۸۱.
- ↑ ولایة الفقیه، ج ۳، ص ۲۸۰ ـ ۲۸۱؛ الفقه، ج ۴۸، ص ۱۳۱؛ جهاد در اسلام، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۷.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۲۲ ـ ۳۲۳؛ مصطلحات الفقه، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۲.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص ۴۵۲؛ ج ۹، ص ۳۹۱؛ فتح الوهاب، ج ۲، ص ۲۶۵.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ بلوغ المرام، ص۲۲۱.
- ↑ محققیان، زهرا، مقاله «بغی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم
- ↑ الخلاف، ج ۵، ص ۴۵۷؛ مصطلحات الفقه، ص ۴۷۵.
- ↑ الروضة البهیه، ج ۹، ص ۲۹۰.
- ↑ فقه سیاسی اسلام، ص ۲۰۹ ـ ۲۱۰؛ الفقه الاسلامی، ج ۷، ص ۵۴۷۹.
- ↑ الفقه الاسلامی، ج ۷، ص ۵۴۷۹.
- ↑ کنزالعرفان، ج ۱، ص ۵۶۰؛ ریاض المسائل، ج ۷، ص ۴۵۸.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که اف» سوره انعام، آیه ۱۴۵.
- ↑ «جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشایند» سوره نحل، آیه ۱۱۵.
- ↑ مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۷۶؛ نورالثقلین؛ ج ۱، ص ۱۵۵.
- ↑ الکافی، ج ۵، ص ۱۱؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۲۰۶؛ صحیح البخاری، ج ۳، ص ۲۰۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۷، ۱۹۲.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ احکام القرآن، جصاص، ج۴، ص۷۹.
- ↑ احکام البغاه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ المبسوط، ج۷، ص۲۶۷.
- ↑ دیدگاههای نو در حقوق کیفری اسلام، ص۶۶.
- ↑ النهایه، ص۹۷.
- ↑ محققیان، زهرا، مقاله «بغی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ کشفالاسرار، ج ۹، ص ۲۵۱؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۲۲۰.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۱۶۶؛ احکامالقرآن، ابن العربی، ج ۴، ص ۱۷۱۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۱۶.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۱۶۷؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۲۲۰.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۸، ص ۲۴؛ مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۶۲؛ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۲۳.
- ↑ احکام القرآن، ابنالعربی، ج ۴، ص ۱۷۱۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۱۷؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۵، ص ۴۱۷؛ الفقهالاسلامی، ج ۷، ص ۵۴۸۰.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۱ـ۱۲؛ تهذیب، ج۴، ص ۱۱۶؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۸۴.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۱۸۰؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۸۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۶۷.
- ↑ کنزالعرفان، ج ۱، ص ۳۸۶؛ فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۶۳؛ نمونه، ج ۲۲، ص ۱۶۹، ۱۷۲.
- ↑ «سبکبار و گرانبار رهسپار شوید و با مال و جانتان در راه خداوند جهاد کنید؛ این، اگر بدانید برای شما بهتر است» سوره توبه، آیه ۴۱.
- ↑ «به خداوند سوگند میخورند که (سخنی) نگفتهاند در حالی که بیگمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آوردهاند و پس از اسلام خویش کفر ورزیدهاند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافتهاند و کینهجویی نکردهاند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را» سوره توبه، آیه ۷۴.
- ↑ الام، ج۴، ص۲۲۶؛ ریاض المسائل، ج ۷، ص ۴۵۶؛ جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۳۲۳، ۳۲۵.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۱ـ۱۲؛ تهذیب، ج ۴، ص ۱۱۶؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۸۵ ـ ۸۶.
- ↑ مسند احمد، ج ۴، ص ۳۴۸؛ السنن الکبری، ج ۸، ص۱۶۹.بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۴۲۹
- ↑ دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۸۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۷۳ ـ ۸۳؛ جامع احادیثالشیعه، ج ۱۶، ص ۱۳۰، ۱۶۰.
- ↑ کنزالعرفان، ج ۱، ص ۵۶۱؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۳۳۸ - ۳۳۹.
- ↑ ریاضالمسائل، ج ۷، ص ۴۵۸؛ کنزالعرفان، ج ۱، ص ۳۸۶.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۲۴ـ۳۲۵؛ منهاج الصالحین، ج ۱، ص ۳۶۱.
- ↑ المبسوط، ج ۷،ص ۲۶۴؛ مجمع الفائده، ج ۷، ص ۵۲۴؛ الحدائق، ج ۳، ص ۴۲۱.
- ↑ «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزا» سوره مائده، آیه ۵۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۳۲۲؛ کنز العرفان، ج ۱، ص ۳۹۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۳۵۸؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۲.
- ↑ «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۲.
- ↑ الصافی، ج ۲، ص ۳۲۴ ـ ۳۲۵؛ بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۴۲۹؛ نور الثقلین، ج ۲، ص ۱۹۰.
- ↑ الصافی، ج ۲، ص ۳۲۴؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۸۸؛ قرب الاسناد، ص ۹۶.
- ↑ «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت و پایگاههای برخی از ایشان را بالا برد. و ما به عیسی پسر مریم، برهانها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس پشتیبانی کردیم و اگر خداوند میخواست پس از آنان کسا» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ الامالی، ص ۱۹۷؛ بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۴۵۱؛ المیزان، ج ۲، ص ۳۲۳.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ المبسوط، ج ۷، ص ۲۶۴؛ مسالک الافهام، ج۲، ص ۳۶۳ ـ ۳۶۴؛ جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۳۲۳.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۸۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۶۶؛ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۳۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۸۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۳۲۸ ـ ۳۲۹.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ کنزالعرفان، ج ۱، ص ۳۸۶؛ نمونه، ج ۲۲، ص ۱۶۹، ۱۷۲؛ منهاج الصالحین، ج ۱، ص ۳۶۱.
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۵، ص ۴۱۸؛ حاشیة رد المحتار، ج ۴، ص ۴۲۲، المغنی، ج ۱۰، ص ۴۹ ـ ۵۰.
- ↑ المغنی، ج ۱۰، ص ۴۹؛ التحریر والتنویر، ج ۲۶، ص ۲۴۰؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۵، ص ۴۱۸.
- ↑ الام، ج ۴، ص ۲۲۷؛ الخلاف، ج ۵، ص ۳۳۷.
- ↑ الام، ج ۴، ص ۲۲۷.المغنی، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المنیر، ج ۲۶، ص ۲۴۱.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۶۲؛ المبسوط، ج ۷، ص ۲۶۵؛ احکامالقرآن، ابنالعربی، ج ۴، ص ۱۷۱۹.
- ↑ مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۶۲؛ البحر الرائق، ج ۵، ص ۲۳۵.
- ↑ المبسوط، ج ۷، ص ۲۶۵؛ مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۶۲؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۵۹۸.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
- ↑ الصافی، ج ۲، ص ۳۲۴؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۸۹؛ بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۲۷۱.
- ↑ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ کنزالعرفان، ج ۱، ص ۳۸۷؛ فقه الصادق علیه السلام، ج ۱۳، ص ۱۷.
- ↑ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ «سبکبار و گرانبار رهسپار شوید و با مال و جانتان در راه خداوند جهاد کنید؛ این، اگر بدانید برای شما بهتر است» سوره توبه، آیه ۴۱.
- ↑ فقهالصادق علیه السلام، ج ۱۳، ص ۱۷، ۱۱۰.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۸۰ ـ ۸۱؛ تهذیب، ج ۶، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۵؛ تذکرة الفقهاء، ج ۹، ص ۳۹۱.
- ↑ المبسوط، ج ۷، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ «و از ایشان، کسی است که میگوید: به من اجازه (کناره گیری از جهاد) بده و مرا در آشوب میفکن! آگاه باش که آنان در آشوب افتادهاند و دوزخ فراگیرنده کافران است» سوره توبه، آیه ۴۹.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ احکام القرآن، ابنالعربی، ج ۴، ص ۱۷۲۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۲۰؛ الفقه الاسلامی، ج ۷، ص ۵۴۸۱.
- ↑ شرایع الاسلام، ج ۱، ص ۲۵۷؛ مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۶۳؛ جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۳۴۷.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۱۰؛ الفقه الاسلامی، ج ۷، ص ۵۴۸۱.
- ↑ شرایع الاسلام، ج ۱، ص ۲۵۷؛ مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۶۳؛ جهاد در اسلام، ص ۱۴۲.
- ↑ «و کیفر هر بدی بدییی، مانند آن است پس هر که درگذرد و به راه آید پاداش وی بر خداوند است، بیگمان او ستمگران را دوست نمیدارد» سوره شوری، آیه ۴۰.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج ۹، ص ۴۱۸؛ جهاد در اسلام، ص ۱۴۱.
- ↑ «و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهادهایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج ۹، ص ۱۴۰؛ مسالک الافهام، ج ۲، ص ۳۶۳.
- ↑ «و بر آنان در آن (تورات) مقرّر داشتیم که: آدمی در برابر آدمی و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و (نیز) زخمها قصاص دارند و هر کس از آن در گذرد کفّاره (گناهان) اوست و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
- ↑ «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی) اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خونبها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
- ↑ «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.
- ↑ الخلاف، ج ۵، ص ۳۳۶ ـ ۳۳۷؛ تذکرهالفقهاء، ج ۹، ص ۴۱۸ ـ ۴۱۹.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۴۱؛ الفقه الاسلامی، ج ۷، ص ۵۴۸۱؛ نمونه، ج ۲۲، ص ۱۷۰.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ «و از ایشان، کسی است که میگوید: به من اجازه (کناره گیری از جهاد) بده و مرا در آشوب میفکن! آگاه باش که آنان در آشوب افتادهاند و دوزخ فراگیرنده کافران است» سوره توبه، آیه ۴۹.
- ↑ الکافی، ج ۵، ص ۳۲ ـ ۳۳؛ تهذیب، ج ۶، ص ۱۴۳ـ ۱۴۴؛ وسائلالشیعه، ج ۱۵، ص ۷۳ ـ ۷۴.
- ↑ الخلاف، ج ۵، ص ۳۳۹ ـ ۳۴۰؛ تذکرة الفقهاء، ج ۹، ص ۴۲۲؛ تحریر الاحکام، ج ۲، ص ۲۳۳.
- ↑ الخلاف، ج ۵، ص ۳۳۹؛ المغنی، ج ۱۰، ص ۶۳؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۵، ص ۴۲۰.
- ↑ المغنی، ج ۱۰، ص ۶۳؛ احکام القرآن، ابنالعربی، ج ۴، ص ۱۷۲۲؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۵، ص ۴۲۱.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که اف» سوره انعام، آیه ۱۴۵.
- ↑ «جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشایند» سوره نحل، آیه ۱۱۵.
- ↑ جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۱۱۹؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۵۵؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۶۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۴۶۷؛ فقهالقرآن، ج ۱، ص ۳۶۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۴۶۷؛ فقهالقرآن، ج ۱، ص ۳۶۴.
- ↑ جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۲۰؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۶۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۱۵۶.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ جامع السعادات، ص۲۳۱.
- ↑ «و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۱۵.
- ↑ «ایراد تنها بر کسانیست که به مردم ستم میورزند و ناحقّ در زمین گردنکشی میکنند، آنان عذابی دردناک خواهند داشت» سوره شوری، آیه ۴۲.
- ↑ «یا عذابشان میفرماید و یا آنان را میبخشاید» سوره توبه، آیه ۱۰۶.
- ↑ محققیان، زهرا، مقاله «بغی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم
- ↑ «آنگاه که بر داوود وارد شدند و او از ایشان ترسید؛ گفتند: نترس! ما دو داد خواهیم که یکی بر دیگری ستم کرده است، میان ما به درستی داوری کن و ستم مکن و ما را به راه میانه راهنما باش!» سوره ص، آیه ۲۲.
- ↑ «پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ الدر المنثور، ج۶، ص۹۰.
- ↑ روح المعانی، ج۱۳، ص۳۰۲.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۲۲.
- ↑ التحریر، ج۲۶، ص۲۰۰.
- ↑ الفرقان، ج۱، ص۵۱۶.
- ↑ «چنین است و هر کس مانند کیفری که دیده است (دیگران را) کیفر کند سپس بر او ستم رود خداوند او را یاری خواهد کرد، بیگمان خداوند درگذرندهای آمرزنده است» سوره حج، آیه ۶۰.
- ↑ «و کیفر هر بدی بدییی، مانند آن است پس هر که درگذرد و به راه آید پاداش وی بر خداوند است، بیگمان او ستمگران را دوست نمیدارد» سوره شوری، آیه ۴۰.
- ↑ محققیان، زهرا، مقاله «بغی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم
- ↑ «آیا جز دین خداوند را باز میجویند با آنکه آنان که در آسمانها و زمینند خواهناخواه گردن نهاده فرمان اویند و به سوی او بازگردانده میشوند» سوره آل عمران، آیه ۸۳.
- ↑ «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند» سوره هود، آیه ۱۹.
- ↑ «گفت: چگونه مرا پسری تواند بود که بشری به من دست نزده است و بدکاره هم نبودهام» سوره مریم، آیه ۲۰.
- ↑ «ای خواهر هارون! نه پدرت مردی بد و نه مادرت بدکاره بود» سوره مریم، آیه ۲۸.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «بیگمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنجها چندان دادیم که (حمل) مخزنهای آن بر گروه نیرومند هم گرانبار میآمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمیدارد» سوره قصص، آیه ۷۶.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۷۸.
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۸۰.
- ↑ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۵، ص۵۰.
- ↑ فاضل مقداد، کنز العرفان فی فقه القرآن، ج۱، ص۳۸۶.
- ↑ فاضل مقداد، کنز العرفان فی فقه القرآن، ج۱، ص۳۸۶ و ۳۸۷.
- ↑ خوئی، سید ابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج۱، ص۳۶۱.
- ↑ «چنان که پروردگارت تو را از خانهات به درستی بیرون آورد با آنکه بیگمان دستهای از مؤمنان ناخرسند بودند * با تو درباره حقّ پس از آشکار شدن آن چالش میورزیدند گویی آنان را به سوی مرگ میرانند و آنان مینگرند» سوره انفال، آیه ۵-۶.
- ↑ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ۳۲۳؛ سبزواری، سید عبدالأعلی، مهذّب الأحکام، ج۱۵، ص۲۰۱.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۷، ص۲۶۲.
- ↑ منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ج۱، ص۶۱۳؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۶۲۷؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۸، ص۱۲۶؛ پورحسین، مهدی، بغی و تمرد در حکومت اسلامی، ص۵۲
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۸۰.
- ↑ طباطبایی، سیدعلی بن محمد، ریاض المسائل، ج۸، ص۲۳؛ قاضی إبن برّاج، المهذّب، ج۱، ص۳۲۵؛ منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ج۱، ص۶۱۳؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۶۲۷.
- ↑ منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۷۹ و ۱۸۰.
- ↑ نرم افزار درایة النور، نسخه ۲/۱.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۱۰-۱۲.
- ↑ نرم افزار درایة النور، نسخه ۲/۱.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۳۳، ص۲۵.
- ↑ خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر، ص۱۲۰؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۴۸.
- ↑ صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، محمد بن ابراهیم، شرح اصول الکافی، ج۲، ص۲.
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۱۹۱ و ۲۳۳.
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۸۳.