امکان عصمت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۹: خط ۱۹:


== امکان عصمت ==
== امکان عصمت ==
«این مبحث را غالباً کسانی مطرح می‌کنند که منکر [[عصمت]] می‌باشند یا دست کم بعضی از اقسام و ابعاد آن را [[انکار]] می‌کنند. با مطرح کردن این بحث درواقع دلیل عمده [[منکران عصمت]] در مورد محال بودن رخداد چنین پدیده‌ای بررسی و نقد می‌شود.
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا عصمت برای امامان امکان دارد؟ (پرسش)| آیا عصمت برای امامان امکان دارد؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
این مبحث را غالباً کسانی مطرح می‌کنند که منکر [[عصمت]] می‌باشند یا دست کم بعضی از اقسام و ابعاد آن را [[انکار]] می‌کنند. با مطرح کردن این بحث درواقع دلیل عمده [[منکران عصمت]] در مورد محال بودن رخداد چنین پدیده‌ای بررسی و نقد می‌شود.


دلیل عمده آنها این است که عصمت با [[بشریت]] [[انسان]] منافات دارد. بیان این تنافی در آن است که [[پیامبران]] همانا انسان‌هایی هستند همچون سایر [[انسان‌ها]]؛ تنها تفاوت آنها با دیگر افراد [[بشر]] در این است که آنها واسطه در ابلاغ رسالت الهی به [[مردم]] می‌باشند؛ یعنی تنها تفاوت این است که آنها بشرهایی هستند که به آنها [[وحی]] می‌شود و [[وحی الهی]] را برای مردم بازخوانی می‌کنند. تنها [[فضیلت]] و [[برتری]] آنها بر افراد عادی بشر در این است که مخاطب وحی الهی واقع می‌شوند و [[مأمور]] انتقال [[پیام]] [[خداوند]] به سایر افراد بشر می‌باشند؛ همان‌طور که خداوند [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را [[فرمان]] می‌دهد که به مردم بگوید من همچون شما بشری عادی هستم<ref>{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ}} «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود» سوره کهف، آیه ۱۱۰</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۲۸۰-۲۸۶.</ref>
دلیل عمده آنها این است که عصمت با [[بشریت]] [[انسان]] منافات دارد. بیان این تنافی در آن است که [[پیامبران]] همانا انسان‌هایی هستند همچون سایر [[انسان‌ها]]؛ تنها تفاوت آنها با دیگر افراد [[بشر]] در این است که آنها واسطه در ابلاغ رسالت الهی به [[مردم]] می‌باشند؛ یعنی تنها تفاوت این است که آنها بشرهایی هستند که به آنها [[وحی]] می‌شود و [[وحی الهی]] را برای مردم بازخوانی می‌کنند. تنها [[فضیلت]] و [[برتری]] آنها بر افراد عادی بشر در این است که مخاطب وحی الهی واقع می‌شوند و [[مأمور]] انتقال [[پیام]] [[خداوند]] به سایر افراد بشر می‌باشند؛ همان‌طور که خداوند [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را [[فرمان]] می‌دهد که به مردم بگوید من همچون شما بشری عادی هستم<ref>{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ}} «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود» سوره کهف، آیه ۱۱۰</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۲۸۰-۲۸۶.</ref>

نسخهٔ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۰۷

در آثار کلامی پیشینیان بحثی تحت عنوان "امکان عصمت" آورده نشده است؛ چرا که آنها غالباً این مسأله را مسلّم گرفته و نیازی به بحث درباره آن نمی‌دیده‌اند، هر چند برخی از مباحث مربوط به این موضوع در مسأله "عصمت و اختیار" مطرح گردیده است. امّا اخیراً در پاره‌ای از کتب کلامی و اعتقادی، این مسأله مورد توجه قرار گرفته و عموماً از سوی منکران عصمت ـ ولو منکران بعضی از ابعاد آن ـ مسأله عدم امکان عصمت مطرح شده است. منشأ بسیاری از این‌گونه سخنان، در این است که صاحبان آنها نتوانسته‌اند بین عصمت معصومین و اختیار آنان وجه جمعی بیابند و از آنجا که قوام انسانیت به اختیار و اراده آزاد است، نتیجه گرفته‌اند که عصمت با انسان بودن سازگار نیست. در مجموع نه تنها دلیلی وجود ندارد تا عصمت عملی را برای غیر معصومین محال ذاتی دانسته و آن را منحصر در انبیا و امامان بدانیم؛ بلکه امکان ذاتی این مساله و نیز برخی عمومات قرآن هم بر امکان بهره‌مندی عموم افراد بشر از برخی اقسام و درجات عصمت عملی دلالت می‌کنند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

امکان عصمت

این مبحث را غالباً کسانی مطرح می‌کنند که منکر عصمت می‌باشند یا دست کم بعضی از اقسام و ابعاد آن را انکار می‌کنند. با مطرح کردن این بحث درواقع دلیل عمده منکران عصمت در مورد محال بودن رخداد چنین پدیده‌ای بررسی و نقد می‌شود.

دلیل عمده آنها این است که عصمت با بشریت انسان منافات دارد. بیان این تنافی در آن است که پیامبران همانا انسان‌هایی هستند همچون سایر انسان‌ها؛ تنها تفاوت آنها با دیگر افراد بشر در این است که آنها واسطه در ابلاغ رسالت الهی به مردم می‌باشند؛ یعنی تنها تفاوت این است که آنها بشرهایی هستند که به آنها وحی می‌شود و وحی الهی را برای مردم بازخوانی می‌کنند. تنها فضیلت و برتری آنها بر افراد عادی بشر در این است که مخاطب وحی الهی واقع می‌شوند و مأمور انتقال پیام خداوند به سایر افراد بشر می‌باشند؛ همان‌طور که خداوند پیامبر اکرم (ص) را فرمان می‌دهد که به مردم بگوید من همچون شما بشری عادی هستم[۱۱].[۱۲]

پیشینه اندیشه عدم امکان عصمت

آغاز اندیشه عدم امکان عصمت به غزالی نسبت داده می‌شود. او درباب وجوب توبه بر تمامی افراد بشر سخنی دارد که دستاویز مستشرقان و پاره‌ای از نویسندگان اهل سنت قرار گرفته است. غزالی درباب وجوب توبه، سخنی در مورد وجوب توبه بر تمامی افراد بشر دارد: توبه بر همه اشخاص در هر حالی لازم می‌باشد و ظاهر کتاب خدا بر این واقعیت گواهی می‌دهد: ﴿وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۱۳]. ... در عالم آفرینش، هیچ انسانی نیست مگر آنکه شهوت او بر عقل او سابق است و غرایز شیطانی‌اش بر غرایز فرشته‌ای‌اش مقدم می‌باشد؛ بنابراین توبه از اموری که با کمک غرایز شهوانی انجام گرفته است، امری ضروری برای تمام انسان‌ها می‌باشد، چه پیامبر باشد یا نباشد؛ پس گمان مبر که توبه تنها مخصوص حضرت آدم (ع) بود...، بلکه این سنت الهی و حکم همیشگی خداوند است که بر تمامی بشر نوشته شده است و تغییر و تبدیل آن به هیچ روی ممکن نیست.... اما دلیل اینکه توبه در همه احوال و همیشگی بر انسان‌ها لازم است، به این جهت است که هیچ انسانی از معصیت جوارحی مصون نیست؛ انبیا نیز از این معاصی مصون نبودند؛ همان‌گونه که در قرآن مواردی از خطاهای انبیا و توبه و گریه آنها آمده است[۱۴].

احمد امین با توجه به سخنان غزالی نظریه عدم امکان عصمت را مطرح کرده است: اندیشه عصمت با طبیعت بشری انسان سازگاری ندارد؛ زیرا انسان دارای نیروی شهوت و قوای نفسانی است. هم به خوبی‌ها تمایل دارد هم به بدی‌ها؛ بنابراین طبیعت آدمی با عصمت منافات دارد؛ ازاین رو فضیلت و کمال انسان در این نیست که معصوم باشد، بلکه کمال آدمی در این است که درحالی که قدرت بر انجام کارهای زشت دارد، در بیشتر مواقع و حالت، جانب خیر و پاکی را برگزیند و از زشتی‌ها دوری کند.

خلاصه اینکه انسان موجودی است دارای غریزه‌های متضاد و امیال متقابل. اگر امیال شهوانی و نیروی نفسانی او را که دعوت کننده به بدی‌ها و زشتی‌هاست از او بگیریم به معنای آن است که بشریت او و انسان بودن او را از او سلب کرده‌ایم و آدمی به طبیعت دیگری تحوّل پیدا کرده است[۱۵].

احمد الکاتب، نویسنده معاصر، نیز با تکیه بر چنین سخنانی عصمت امامان، بلکه به‌طور کلی اندیشه عصمت را مورد حمله و تاخت و تاز قرار داده است[۱۶].

بسی روشن است که منشأ بسیاری از این سخنان در آن است که صاحبان این اندیشه‌ها نتوانسته‌اند وجه جمع مناسبی میان عصمت معصومان و آزادی و اختیار آنها از یک طرف و بشر عادی بودن آنها از طرف دیگر، بیابند. تصور می‌کنند با منتفی شدن احتمال گناه و خطا در یک بشر، او از سطح یک بشر عادی فراتر رفته است. گویا در ذات بشر عادی بودن و هویت او، احتمال و ارتکاب خطا و گناه نهفته است. در فصل نخست، کلام مفصّلی در مورد عدم تنافی عصمت با اختیار معصوم ارائه شد. خلاصه آن سخن این است که وجود انگیزه و قوه شهوت و غضب و غرایز حیوانی در آدمی تنها مقتضی ارتکاب گناه و معصیت می‌باشند. وجود مقتضی گناه به معنای حتمیت و تمامیت علت تحقق گناه نمی‌باشد. مسلّم است که مواقع متعددی می‌تواند مانع اثر کردن این مقتضی باشد. همان‌طور که در کلام شیخ مفید، گذشت، تمامی افراد بشر اگر به حبل الهی چنگ بزنند و از خداوند متعال طلب عصمت کنند، خداوند آنها را در حفظ و عصمت خود قرار می‌دهد. شاهد این مسئله آن است که بسیاری از افراد بشر نسبت به گناهان زیادی معصوم می‌باشند؛ یعنی حتی تصور ارتکاب آن گناهان در مورد آنها منتفی است؛ یعنی مصداق عصمت نسبی در افراد زیادی تحقق دارد و هیچ‌گاه نسبت به بشربودن آنها خدشه‌ای وارد نمی‌سازد[۱۷]. به همین ترتیب در مورد عصمت مطلق نیز می‌توان گفت: با وجود مقتضی همه گناهان در معصوم، او با اختیار و اراده خود از تمامی گناهان و معاصی دوری می‌کند، حتی تصور آنها را به خود راه نمی‌دهد؛ بنابراین صرف مصونیت معصومان از گناهان آنها را از دایره بشر عادی بودن خارج نمی‌سازد.

بله، آنچه می‌توان تصور نمود که از حدّ یک بشر عادی خارج باشد، عصمت از سهو، نسیان، خطا و اشتباه در امور عادی زندگی است که البته در مورد این حوزه از عصمت نیز می‌توان گفت که قوام انسانیت آدمی و بشربودن او به صدور خطا و بروز سهو و نسیان نیست. حتی اگر بپذیریم - و البته نپذیرفتیم - این موهبت به جبر به معصوم داده شده است، باز هم به معنای خلع ردای بشریت از معصومان نیست؛ هیچ مانعی نیست که خداوند متعال به عنوان پاداش اعمال نیک بندگان و نیت و قصد خیر آنها، به جبر موهبت عصمت از خطا و سهو را به آنها عنایت کند. همان‌طور که در بحث حقیقت عصمت گفته شد، افراد زیادی عصمت از خطا را نیز اختیاری دانسته‌اند. نکته دیگری که در کلام احمد امین و احمد الکاتب به چشم می‌خورد، این است که معصوم نبودن امام و پیامبر را نکته مثبتی در جهت الگو بودن آنها برای سایر افراد بشر بر شمرده‌اند و تصور می‌کنند صدور گناه و خطا از معصوم محال می‌باشد. در پاسخ این تصور نیز باز تکرار می‌کنیم که عصمت با اختیار و آزادی معصوم هیچ چالشی ایجاد نمی‌کند.

نقد و بررسی برداشت از سخن غزالی:

گفتیم که ریشه سخن احمد امین تمسّک به سخن غزالی درباب وجوب توبه بر همگان می‌باشد. رونالدسون از این سخن غزالی نتیجه گرفته است که اندیشه عصمت از ساخته‌ها و بافته‌های شیعیان می‌باشد و می‌گوید: حتی تا قرن پنجم هجری قمری اثری از رواج این اندیشه در میان اهل سنت به چشم نمی‌خورد[۱۸]. اندیشه عصمت از صدر اسلام در میان مسلمانان وجود داشته است. افزون بر آن معتقدیم از این سخن غزالی نیز نمی‌توان استفاده کرد که او معتقد به عصمت نبوده است. دست کم این فقرات از سخن غزالی درباب وجوب توبه بر همگان نه تنها نشان دهنده افکار او درباره عصمت انبیا نیست، بلکه به عکس نشان دهنده دفاع او از این نظریه می‌باشد؛ چراکه بعد از اینکه می‌گوید همه آدمیان حتی انبیا نیازمند توبه هستند، می‌گوید آدمی دچار معصیت جوارحی است و اگر معصیت جوارحی نداشته باشد دچار اهتمام قلبی به گناهان است؛ پس اگر در بعض حالات اهتمام به گناه هم نداشته باشد دچار وسوسه‌های شیطانی است که او را از یاد خدا غافل می‌کند و اگر از وسوسه نیز مبرّا باشد، دچار غفلت و کوتاهی در شناخت خدا و صفات اوست. تمامی اینها نقص است و انسان با توبه، بر خلاف این نقص‌ها قدم برمی‌دارد؛ بنابراین هیچ انسانی از نقص مبرّا نیست و توبه و رجوع از آن نقص بر او واجب است، گرچه درجات و مقادیر این نقص‌ها با هم تفاوت داشته باشد و به همین جهت است که پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ سَبْعِينَ مَرَّةً»[۱۹]: همانا پوششی قلب مرا فرا می‌گیرد تا اینکه در شب و روز هفتاد مرتبه استغفار می‌کنم.

با مطالعه این فقره و فقرات بعدی این مبحث در کلام غزالی متوجه می‌شویم که مقصود وی به هیچ روی انکار عصمت انبیا نیست؛ مقصود او از گناه بسیار وسیع‌تر از ارتکاب حرام شرعی است و نیز منظور او از وجوب توبه، وجوب شرعی و فقهی توبه نمی‌باشد که مستلزم ارتکاب حرام و گناه باشد؛ بلکه مراتبی از توبه برای عارفان و سالکان و اولیای خدا لازم می‌باشد که انبیا و اولیا نسبت به آن اهتمام تام و کامل دارند. به این جهت در ادامه مطلب چند نمونه از توبه انبیا که در مسیر رسیدن به درجات بالای قرب الی الله است، ذکر می‌کند. حضرت عیسی (ع) از اینکه سنگی را بالش خود قرار داده بود، توبه کرد و سر بر زمین سخت گذاشت یا پیامبر (ص) از اینکه لباس خاصی را در نماز پوشیده بود که مانع توجه تام او به خدا می‌شد، توبه کرد؛ حال آنکه از جهت شرعی و فقهی هیچ یک از اینها ارتکاب حرام و توبه از گناه محسوب نمی‌شود[۲۰].[۲۱].[۲۲]

به هر حال منشأ بسیاری از این‌گونه سخنان، در این است که صاحبان آنها نتوانسته‌اند بین عصمت معصومین و اختیار آنان وجه جمعی بیابند و از آنجا که قوام انسانیت به اختیار و اراده آزاد می‌باشد، نتیجه گرفته‌اند که عصمت با انسان بودن سازگار نیست»[۲۳].

«در پاسخ باید گفت: اولین گروه از غیر انبیا - که لااقل برخی از مراتب عصمت آنها مورد پذیرش تمامی مسلمین قرار گرفته است - ملائکه الهی می‌باشند. امّا وجود اشخاص معصوم در بین "انسان‌ها"یی که پیامبر نیستند، در سه مرحله قابل بحث است: مرحله اول این است که آیا اساساً برخورداری از این موهبت الهی برای انسان‌های دیگر امکان دارد؟ پس از اینکه در این مرحله امکان عصمت غیر انبیا به اثبات رسید، در مرحله دوم سخن از وقوع به میان می‌آید. و این بحث مطرح می‌شود که آیا وجود انسان‌هایی معصوم - به غیر از انبیا - قابل اثبات با ادله عقلی و نقلی می‌باشد یا نه؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، در مرحله سوم باید به تعیین مصداق پرداخت و بررسی نمود که این عناوین کلّی که دلالت بر عصمت گروهی از انسان‌ها دارند، بر چه کسانی انطباق می‌یابد؟

مرحله اول: هیچ محالی از این ناحیه لازم نمی‌آید و عصمت یک شخص (اعم از پیامبر و غیر پیامبر) منافاتی با انسانیت او ندارد. بلکه منشأ عصمت، در هر انسانی که تحقق یابد، موجب عصمت او خواهد گردید.

مرحله دوم: از برخی آیات قرآن می‌توان استظهار کرد که عصمت، اختصاصی به انبیا ندارد. از آن جمله می‌توان به آیاتی که عده‌ای را به عنوان عباد "مُخلَص" معرفی می‌کنند، اشاره کرد. همچنان که قبلاً گفتیم واژه مخلَص را می‌توان تقریباً معادل معصوم دانست. بندگان مخلَص، کسانی هستند که از دستبرد تسهیلات شیطانی در امان بوده، شیطان هیچ طمعی در گمراه کردن آنها ندارد. هر چند قدر متقّین از مخلَصین، انبیای عظام هستند، اما آیات شریفه عمومیت داشته، ابائی از صدق بر دیگر انسان‌ها ندارند. همچنین در آینده به طور مفصل اثبات خواهیم نمود که عصمت گروهی از غیر انبیا تحت عناوین "اولوالامر"، "اهل البیت" و امثال آن در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است، بنابراین، قرآن مجید، وجود انسان‌های معصوم را در میان غیر انبیا، تأیید می‌کند.(...)[۲۴].[۲۵]

ادله امکان عصمت برای عموم افراد بشر

برخی معاصرین عصمت را برای عموم مردم امری ممکن تلقی کرده‌ و برای اثبات آن به دو دلیل تمسک کرده‌اند:

امکان ذاتی

در این خصوص باید گفت هیچ دلیلی بر محال بودن عصمت و امتناع آن برای انسان وجود ندارد، لذا با فرض عصمت برای انسان بما هو انسان، هیچ‌گونه محال یا امتناع ذاتی ایجاد نخواهد شد.

عمومات قرآن

در قرآن کریم آیاتی موجود است که عموم افراد را به کسب عصمت و عالی‌ترین درجه تقوا تشویق می‌کند:

  1. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...[۲۶]. در این آیه از طرفی به مردم امر به تقوا می‌شود و از طرف دیگر پاداش تقوا، کسب فرقان است. پس اگر تقوا امری غیرممکن بود خداوند به آن امر نمی‌کرد و اگر کسب فرقان ممکن نبود خداوند به آن وعده نمی‌داد، لذا می‌توان گفت کسب تقوا و فرقان که با تلاش حاصل می‌شود همان عصمت عملی است و راهش برای همه باز است. امر قرآن بر کسب تقوا و فرقان بر امکان آن برای تمام مؤمنین دلالت دارد، وگرنه امر قرآن به کسب تقوا و وعده خدا برای اعطای فرقان غیر حکیمانه و عبث می‌بود، چون برای بشر محال بود، در حالی که کار عبث از خداوند سرنمی‌زند. در نهایت اگر کسب عصمت عملی یا همان تقوای عالیه ممکن نبود خداوند تعالی به آن امر نمی‌کرد.
  2. ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۲۷]. این آیه با کلمه ﴿مَنْ شروع شده و همه مردم را شامل می‌شود. پس هر کسی با اطاعت از قرآن و راهنمایان الهی می‌تواند به مرحله اعلای تقوا و عصمت عملی برسد. در مقابل خداوند تعالی نیز برای پاداش اطاعت آنها وعده آرامش و رفع غم و خوف می‌دهد که مربوط به آخرت است. حال می‌پرسیم که چه کسی از غم و خوف آخرت در امان است؛ پاسخ این است: مسلماً کسی که از هادیان الهی اطاعت محض کرده و به آرامش رسیده، وعده خدا بر عدم خوف و غم در آخرت، شامل آنها می‌شود و این همان عصمت عملی است. پس رسیدن به مقام اطاعت مطلق از هادیان ممکن است، چون خداوند خبر از آن داده و دلالت خبر، از امر قوی‌تر است، پس کسب تقوای عالیه یا عصمت عملی ممکن است.
  3. ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ[۲۸]. این آیه هم با کلمه ﴿الَّذِينَ آغاز شده که همه انسان‌ها را شامل می‌شود و راه رسیدن به شاه‌راه هدایت و عصمت را جهاد و تلاش پیگیر انسان معرفی می‌کند. از طرفی می‌دانیم که راه خداوند، همان صراط مستقیم، یعنی راه قرآن و راهنمایان الهی است که هیچ نقص و ضلالت و گناهی در آن راه ندارد. پس کسی که به راه خدا متصل شد از گناهان دوری می‌کند، چون هدایت الهی همیشه شامل حال اوست و در نهایت به تقوای عالیه و عصمت عملی می‌رسد.

تمام کسانی که عصمت را برای عموم انسان‌ها امری ممکن می‌دانند، به دلایل عقلی و روایات و این آیات و نظایر آن تمسک می‌جویند و می‌گویند این آیات قرآن، غالباً با ﴿الَّذِينَ یا ﴿مَنْ شروع شده است که افاده عموم می‌کنند و پیمودن راه عصمت را برای عموم افراد باز می‌دانند[۲۹].

جمع بندی

با توجه به نکات گفته شده می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

  1. دلیلی وجود ندارد تا عصمت عملی را برای غیر معصومین محال ذاتی دانسته و آن را منحصر در انبیا و امامان بدانیم؛ چون راه کسب عصمت عملی، برای عموم باز است.
  2. عصمت، موهبتی الهی است که هر کس زمینه آن را ایجاد کند خداوند متعال به واسطه بخشش و رحمت خود به او عطا می‌کند؛ همان‌طور که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ...[۳۰]؛ بنابراین انسان وقتی با تهذیب نفس و انجام دستورات شرعی و اطاعت از انبیاء و امامان، راه کسب عصمت را طی و زمینه را مهیا کرد، خداوند هم، به او عصمت را عطا می‌کند که از گناهان و فواحش اجتناب کند و این موضوع، زمان و شخص و مکان خاصی را طلب نمی‌کند.
  3. قرآن خود آمر به کسب عصمت و تقوای عالیه است و دو نمونه عملی را به مردم معرفی می‌کند که نه پیامبر بودند و نه امام، لکن به مقام عصمت نائل گشتند، مثل حضرت زهرا (س) در آیه تطهیر[۳۱] و حضرت مریم (س) در سوره آل‌عمران[۳۲]. در طول تاریخ مردان و زنان اندکی نیز بودند که به عصمت عملی رسیدند و تالی تلو معصومین شمرده شدند، شخصیت‌هایی همچون حضرت زینب کبری(س)، حضرت اباالفضل العباس(ع)، حضرت فاطمه معصومه(س) و حتی برخی اصحاب ائمه و یا عالمان و عارفان شیعه.
  4. عصمت مطلق از حیث مراتب علمی و عملی و از حیث حدود (از ابتدای عمر تا لحظه مرگ) مختص به امامان و انبیا الهی است و انسان‌های معمولی به آن دست پیدا نمی‌کنند، زیرا وحی مختص به انبیای الهی است و الهامات غیبی در علوم، توسط فرشته‌ای به نام "روح القدس" مربوط به امامان است، لذا انسان‌های معمولی از عصمت مطلق محروم‌اند، لکن در باب عصمت عملی و اجتناب از معاصی نه تنها دلیلی بر امتناع ذاتی برای غیر معصومین وجود ندارد، بلکه قرآن، روایات و عقل، راه آن را برای همه کسانی که طالب عصمت عملی باشند باز و میسور می‌داند[۳۳].
  5. نظر شیعه، در بین مسلمین، غیر از پیامبر اکرم (ص) سیزده معصوم دیگر نیز وجود دارند. البته این سخن بدین معنا نیست که غیر از اینها، انسان مسلمان دیگری یافت نشود که هیچ گناه کبیره و صغیره‌ای از او صادر نشده باشد. بلکه حصر معصومین در این چهارده نفر، به این لحاظ است که:اولاً ما دلیلی بر اثبات عصمت غیر از این افراد نداریم و ثانیا: منظور ما از عصمت، تنها عصمت از گناهان، آن هم پس از سنین متعارف بلوغ و تکلیف نیست. بلکه عصمت از سهو و خطا و از زمان طفولیت را نیز در بر می‌گیرد. روشن است که چنین عصمتی در امت اسلام، منحصراً در اختیار چهارده معصوم می‌باشد[۳۴]»[۳۵].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود» سوره کهف، آیه ۱۱۰
  12. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۸۰-۲۸۶.
  13. «و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید» سوره نور، آیه ۳۱.
  14. ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۴، ص۲۴۲-۲۴۳، کتاب التوبه، کتاب اول از ربع منجیات.
  15. احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۹-۲۳۰.
  16. ر.ک: پایگاه احمد الکاتب در شبکه جهانی اینترنت در: http://www.alkatib. co.uk/shia۴.htm
  17. ر.ک: نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۱۱۶.
  18. رونالدسون، عقیدةالشیعه، ص۳۲۹-۳۳۱.
  19. ر.ک: ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ص۲۴۳-۲۴۴.
  20. ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ص۲۴۵.
  21. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۸۰-۲۸۶.
  22. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۶۵.
  23. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۳۱-۳۳.
  24. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۷۵-۶۷۶.
  25. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۶۵.
  26. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد.».. سوره انفال، آیه ۲۹.
  27. «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
  28. «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  29. به عنوان نمونه: آیت‌الله جوادی آملی می‌فرماید: “انسان می‌تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. عصمت، منحصر در انبیاء و امامان نیست، البته هر پیغمبر یا امامی باید معصوم باشد ولی هر معصومی پیامبر یا امام نیست” تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۲۱-۲۲؛ آیت‌الله معرفت نیز می‌فرماید: “هر انسانی اگر خود را از همه گناهان وارهاند و بر این امر تداوم بخشد، خداوند نیز قلب سلیم شخص را به نور فروزان خود تابناک می‌فرماید و او را مشمول عنایت خاص خود قرار می‌دهد، لذا این امر محال نیست و ضرورتی ندارد که آن را در انبیا و امامان منحصر سازیم و دلیل این مطلب، آیات و روایات است” تنزیه الانبیاء از آدم تا خاتم، ص۵۵-۶۲.
  30. «و از هر چه خواستید به شما داده است...» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
  31. ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  32. ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
  33. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۹۰-۹۴.
  34. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۷۵-۶۷۶.
  35. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۶۵.