تناسخ در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = تناسخ | عنوان مدخل = تناسخ | مداخل مرتبط = تناسخ در قرآن - تناسخ در کلام اسلامی | پرسش مرتبط = }} ==مقدمه== تناسخ از ماده «ن ـ س ـ خ» و به معنای جابه جایی<ref>اقرب الموار، ج ۵، ص۳۹۱، «نسخ».</ref>، زایل ساختن<ref>مفردات، ص۸۰۱...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۱۱: خط ۱۱:
==پیشینه [[اعتقاد]] به تناسخ==
==پیشینه [[اعتقاد]] به تناسخ==
برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند [[قرن]] قبل از میلاد بازگردانده‌اند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.</ref>. برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.</ref> و [[مصر]]<ref>دائره المعارف بستانی، ج ۶، ص۲۲۴.</ref> دانسته‌اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان [[مردم]] پس از عصر [[حضرت نوح]]{{ع}} پدید آمده<ref>راهنما، ج ۱۲، ص۶۵.</ref> و [[شاهد]] این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده می‌‌شویم و می‌‌میریم؛ ولی برانگیخته نمی‌شویم: {{متن قرآن|إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ}}<ref>«آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) می‌میریم و (برخی دیگر) زنده می‌شویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲؛ ج ۱۸، ص۱۷۴.</ref> آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده ای رایج در بین [[بت پرستان]] بوده است<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲.</ref>. از مانوی‌ها، سمنی‌ها، برهمانیان، [[بودائیان]] و [[صابئین]] و برخی از [[یهودیان]]، [[مسیحیان]]<ref>تبصرة العوام، ص۸۷.</ref> و [[مسلمانان]] نیز [[اعتقاد]] به این [[پندار]] [[باطل]]، نقل شده است؛ یهودیان گفته‌اند: ما در کتاب [[دانیال]] یافته ایم که [[خدا]] بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده ای [[مسخ]] کرده است تا [[عذاب]] خویش را ببیند و در پایان به صورت [[موحد]] [[مبعوث]] شود<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>. عده ای [[تناسخ]] را نشانه خاص نحله [[هندی]] دانسته<ref>تحقیق ماللهند، ص۳۵.</ref> و منشأ [[احترام]] کنونی آنان برای حیوانات را همین [[عقیده]] می‌‌دانند و حتی معتقدند که [[مانی]] در [[زمان]] [[تبعید]] از ایرانشهر وقتی به [[سرزمین]] هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به [[مذهب]] خویش آورد<ref>تحقیق ماللهند، ص۳۵.</ref>. سپس این عقیده در [[ارکان دین]] خرمی، سنباد، استأسیس و مقنع پدید آمد<ref>ایران و اسلام، ص۵۶۴.</ref>. به [[باور]] برخی، این عقیده را [[زردشت]] و [[ساسان]] پنجم از هند به [[ایران]] آوردند<ref>اسرار العقائد، ص۴۶.</ref>. برخی از [[اعراب]] نیز [[معتقد]] به تناسخ شدند<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۹۵.</ref>. اعتقاد به تناسخ بعد از [[اسلام]] در زمان [[دولت بنی عباس]] به تدریج از طریق هندی‌ها و [[ایرانی‌ها]] داخل حوزه اسلام شد<ref>مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص۶۷.</ref> و گروهی از [[معتزله]] به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که [[گناه]] [[آدم]]<ref>{{متن قرآن|فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ}} «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.</ref> موجب خروج او از [[بهشت]] شد و [[روح]] او به صورت [[مردم]] یا جاندار به [[دنیا]] گسیل شد. فرقه‌های غالی [[شیعی]] نظیر [[بیانیه]]، جناحیه، [[خطابیه]]، رواندیه و نیز برخی از [[صوفیه]]<ref>تحقیق ماللهند، ص۴۱.</ref> و حلولی‌ها، نصیری‌ها، دروزی‌ها، سبائی‌ها (که برخی آنان را ساخته دست [[شیعه]] می‌‌دانند)، [[کیسانیه]] و [[اخوان الصفا]] (که [[انتقال روح]] [[انسان]] به جمادات و نباتات را جایز شمرده‌اند)<ref>شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.</ref> نیز به گسترش این [[عقیده]] دامن زده‌اند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>. در [[مغرب زمین]]، بزرگان [[فلسفه]] غرب از ۶ [[قرن]] پیش از میلاد نظریه بازگشت [[ارواح]] و [[تناسخ]] را مطرح کرده‌اند<ref>موسوعة الادیان، ص۱۸۸؛ تاریخ جامع ادیان، ص۹۵؛ تاریخ فلسفه، ج ۱، ص۴۰.</ref> و برخی [[یونانیان]] [[معتقد]] به آن، تلاش در جهت [[تطهیر]] [[باطن]] و [[روح]] را موجب [[رهایی]] روح از [[حلول]] در [[جسم]] زمینی دیگر می‌‌دانسته‌اند. از دو گروه «نیوزفیون» و «والاسبریتیون» به عنوان مشهورترین [[مذاهب]] قائل به تناسخ در اروپا یاد می‌‌شود<ref>البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.</ref> و احتمالاً نظریه [[تحول]] [[داروین]] تحت تأثیر این [[اندیشه]] بوده است<ref>البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.</ref>. بسیاری از [[فلاسفه]] و روانپژوهان کنونی غرب نیز درصدد احیای آن برآمده‌اند<ref>مقالات فارسی، ص۴۱ - ۴۲.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص ۱۴.</ref>
برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند [[قرن]] قبل از میلاد بازگردانده‌اند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.</ref>. برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.</ref> و [[مصر]]<ref>دائره المعارف بستانی، ج ۶، ص۲۲۴.</ref> دانسته‌اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان [[مردم]] پس از عصر [[حضرت نوح]]{{ع}} پدید آمده<ref>راهنما، ج ۱۲، ص۶۵.</ref> و [[شاهد]] این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده می‌‌شویم و می‌‌میریم؛ ولی برانگیخته نمی‌شویم: {{متن قرآن|إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ}}<ref>«آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) می‌میریم و (برخی دیگر) زنده می‌شویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲؛ ج ۱۸، ص۱۷۴.</ref> آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده ای رایج در بین [[بت پرستان]] بوده است<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲.</ref>. از مانوی‌ها، سمنی‌ها، برهمانیان، [[بودائیان]] و [[صابئین]] و برخی از [[یهودیان]]، [[مسیحیان]]<ref>تبصرة العوام، ص۸۷.</ref> و [[مسلمانان]] نیز [[اعتقاد]] به این [[پندار]] [[باطل]]، نقل شده است؛ یهودیان گفته‌اند: ما در کتاب [[دانیال]] یافته ایم که [[خدا]] بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده ای [[مسخ]] کرده است تا [[عذاب]] خویش را ببیند و در پایان به صورت [[موحد]] [[مبعوث]] شود<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>. عده ای [[تناسخ]] را نشانه خاص نحله [[هندی]] دانسته<ref>تحقیق ماللهند، ص۳۵.</ref> و منشأ [[احترام]] کنونی آنان برای حیوانات را همین [[عقیده]] می‌‌دانند و حتی معتقدند که [[مانی]] در [[زمان]] [[تبعید]] از ایرانشهر وقتی به [[سرزمین]] هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به [[مذهب]] خویش آورد<ref>تحقیق ماللهند، ص۳۵.</ref>. سپس این عقیده در [[ارکان دین]] خرمی، سنباد، استأسیس و مقنع پدید آمد<ref>ایران و اسلام، ص۵۶۴.</ref>. به [[باور]] برخی، این عقیده را [[زردشت]] و [[ساسان]] پنجم از هند به [[ایران]] آوردند<ref>اسرار العقائد، ص۴۶.</ref>. برخی از [[اعراب]] نیز [[معتقد]] به تناسخ شدند<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۹۵.</ref>. اعتقاد به تناسخ بعد از [[اسلام]] در زمان [[دولت بنی عباس]] به تدریج از طریق هندی‌ها و [[ایرانی‌ها]] داخل حوزه اسلام شد<ref>مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص۶۷.</ref> و گروهی از [[معتزله]] به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که [[گناه]] [[آدم]]<ref>{{متن قرآن|فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ}} «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.</ref> موجب خروج او از [[بهشت]] شد و [[روح]] او به صورت [[مردم]] یا جاندار به [[دنیا]] گسیل شد. فرقه‌های غالی [[شیعی]] نظیر [[بیانیه]]، جناحیه، [[خطابیه]]، رواندیه و نیز برخی از [[صوفیه]]<ref>تحقیق ماللهند، ص۴۱.</ref> و حلولی‌ها، نصیری‌ها، دروزی‌ها، سبائی‌ها (که برخی آنان را ساخته دست [[شیعه]] می‌‌دانند)، [[کیسانیه]] و [[اخوان الصفا]] (که [[انتقال روح]] [[انسان]] به جمادات و نباتات را جایز شمرده‌اند)<ref>شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.</ref> نیز به گسترش این [[عقیده]] دامن زده‌اند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>. در [[مغرب زمین]]، بزرگان [[فلسفه]] غرب از ۶ [[قرن]] پیش از میلاد نظریه بازگشت [[ارواح]] و [[تناسخ]] را مطرح کرده‌اند<ref>موسوعة الادیان، ص۱۸۸؛ تاریخ جامع ادیان، ص۹۵؛ تاریخ فلسفه، ج ۱، ص۴۰.</ref> و برخی [[یونانیان]] [[معتقد]] به آن، تلاش در جهت [[تطهیر]] [[باطن]] و [[روح]] را موجب [[رهایی]] روح از [[حلول]] در [[جسم]] زمینی دیگر می‌‌دانسته‌اند. از دو گروه «نیوزفیون» و «والاسبریتیون» به عنوان مشهورترین [[مذاهب]] قائل به تناسخ در اروپا یاد می‌‌شود<ref>البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.</ref> و احتمالاً نظریه [[تحول]] [[داروین]] تحت تأثیر این [[اندیشه]] بوده است<ref>البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.</ref>. بسیاری از [[فلاسفه]] و روانپژوهان کنونی غرب نیز درصدد احیای آن برآمده‌اند<ref>مقالات فارسی، ص۴۱ - ۴۲.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص ۱۴.</ref>
==اقسام [[تناسخ]]==
تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشی از [[ارواح]]، دو قسم است:
#'''نامحدود''': [[نفوس]] همه افراد [[بشر]] پیوسته و در همه دوره‌ها به هنگام [[مرگ]] از بدنی به بدن دیگر منتقل می‌‌شوند و برای این انتقال از نظر افراد و [[زمان]] محدودیتی نیست<ref>الملل والنحل، ج ۲، ص۵۵؛ ج ۱، ص۲۵۳.</ref>.
#'''محدود''': فقط آن گروه که از نظر [[حکمت نظری]] و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه [[تخلیه]] نفس از [[رذایل]]، [[توفیق]] کامل به دست نیاورده‌اند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم [[نور]]، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق می‌‌یابند؛ ولی افراد کامل از نظر حکمت نظری و عملی، به [[جهان]] مجردات و مفارقات می‌‌پیوندند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵؛ سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴، ۶۷.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص ۱۱۵.</ref>
==گونه‌های تناسخ محدود==
#'''تناسخ نزولی''': در این تصویر، نخستین [[منزل]] نفس، بدن [[انسانی]] است که باب الأبواب برای [[حیات]] بدن‌های حیوانی و نباتی نام گرفته است. بر اساس این فرض از تناسخ، نفوس کامل سُعَدا پس از مفارقت از بدن، به عالم نور می‌‌پیوندند و نفوس متوسط و ناقص [[سعدا]] و نیز همه طبقات نفوس اَشقیا یکسره از بدنی به بدنی نازل‌تر، اعم از [[انسان]]، [[حیوان]]، [[گیاه]] و جماد، منتقل می‌‌شوند، براین اساس، هر حیوانی سابقه [[انسانیت]] و هر گیاهی سابقه حیوانیت و هر [[جمادی]] هم سابقه گیاهی دارد؛ اما اینکه [[نفس انسان]] به بدن چه نوع حیوانی تعلق می‌‌گیرد، به [[اخلاق]] و [[ملکات]] کسب شده وی بستگی دارد<ref>اسفار، ج ۹، ص۸.</ref>.
#'''تناسخ صعودی''': در این تصویر، سزاوارترین موجود برای پذیرش نفس جدید، گیاه است و مزاج انسانی نفسی را می‌‌طلبد که از درجات گیاهی و حیوانی گذشته باشد، پس هر انسانی سابقه گیاهی و حیوانی دارد<ref>اسفار، ج ۹، ص۸.</ref>. نظریه تناسخ صعودی غیر از [[نظریه]] [[صدرالمتألهین]] در باب حدوث [[جسمانی]] نفس است؛ زیرا در تناسخ صعودی، نفس، بدن گیاهی یا حیوانی را رها کرده، به بدنی کاملاً متمایز از بدن پیشین تعلق می‌‌گیرد<ref>همان، ص۲۹، ۳۱.</ref>، در حالی که در [[نظریه]] [[صدرالمتألهین]] گرچه نفس در ابتدا مادی است و بر اثر تحولات و استکمالات جوهری اطوار متفاوتی را طی می‌‌کند، یک واحدِ متصل است که مراحل [[جمادی]]، نباتی، حیوانی و [[انسانی]] را پشت سر می‌‌گذارد<ref>اسفار، ج ۸، ص۳۲۵ - ۳۸۰.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص ۱۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۶ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۷

مقدمه

تناسخ از ماده «ن ـ س ـ خ» و به معنای جابه جایی[۱]، زایل ساختن[۲]، باطل کردن[۳] و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن می‌‌آید[۴]، از این رو به آمد و شد زمان‌ها که در پی یکدیگر صورت می‌‌گیرند «تناسخ ازمنه» گویند[۵]. تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر می‌‌شود (Metempscose)، عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در دنیا برای تحمل کیفر یا برخورداری از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به کمال[۶] و آن بر ۴ قسم است؛ زیرا انتقال یا به پیکر انسان (نسخ) یا حیوان (مسخ)[۷] یا درختان و گیاهان (فسخ) یا جمادات (رسخ) است[۸]. البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانی» است که جمعی از منجمان و فلاسفه ایرانی، یونانی، بابلی و هندی، به ویژه حکمای خسروانی مانند شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره ای همه اوضاع جهانی تجدید می‌‌شود، گرچه می‌‌توان گفت این هم نوعی تناسخ است[۹]. در قرآن کریم از تناسخ به صراحت سخنی به میان نیامده است؛ ولی مفسران در تفسیر حدود ۲۰ آیه به بحث از آن پرداخته و برخی بیش از ۱۰۰۰ آیه قرآنی ناظر به معاد و مسائل مرتبط با آن را با بطلان تناسخ مرتبط دانسته‌اند؛ زیرا تناسخ انکار بهشت و جهنم را در پی داشته و برای توبه، انابه، شفاعت، عفو و غفران، جایگاهی باقی نمی‌گذارد، از همین رو بطلان تناسخ را به معنای مشهور همه دانشمندان مسلمان پذیرفته‌اند[۱۰]. تنها افکار هندوها و منقولاتی از عرب، گروهی را به سوی این عقیده باطل و کفرآور کشانده است[۱۱]. برخی بدون توجه به ماهیت رجعت و مبانی شیعی، رجعت را به تناسخ نزدیک دانسته‌اند. دانشمندان شیعه با ردّ این دیدگاه بر تفاوت رجعت و تناسخ و کفر معتقدان به تناسخ پای فشرده‌اند[۱۲]. تناسخ مورد بحث در مقاله حاضر تناسخ مُلْکی است و آن غیر از مسخی همانند مسخ گروهی از بنی اسرائیل[۱۳] است[۱۴] و نیز در برابر تناسخ ملکوتی است که همان تجسم اعمال و ملکات انسان در برزخ صعودی و موافق مذهب انبیا و مقبول اهل کشف و شرایع و ادیان حق است[۱۵].[۱۶]

پیشینه اعتقاد به تناسخ

برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند قرن قبل از میلاد بازگردانده‌اند[۱۷]. برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین[۱۸] و مصر[۱۹] دانسته‌اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان مردم پس از عصر حضرت نوح(ع) پدید آمده[۲۰] و شاهد این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده می‌‌شویم و می‌‌میریم؛ ولی برانگیخته نمی‌شویم: إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ[۲۱].[۲۲] آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده ای رایج در بین بت پرستان بوده است[۲۳]. از مانوی‌ها، سمنی‌ها، برهمانیان، بودائیان و صابئین و برخی از یهودیان، مسیحیان[۲۴] و مسلمانان نیز اعتقاد به این پندار باطل، نقل شده است؛ یهودیان گفته‌اند: ما در کتاب دانیال یافته ایم که خدا بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده ای مسخ کرده است تا عذاب خویش را ببیند و در پایان به صورت موحد مبعوث شود[۲۵]. عده ای تناسخ را نشانه خاص نحله هندی دانسته[۲۶] و منشأ احترام کنونی آنان برای حیوانات را همین عقیده می‌‌دانند و حتی معتقدند که مانی در زمان تبعید از ایرانشهر وقتی به سرزمین هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به مذهب خویش آورد[۲۷]. سپس این عقیده در ارکان دین خرمی، سنباد، استأسیس و مقنع پدید آمد[۲۸]. به باور برخی، این عقیده را زردشت و ساسان پنجم از هند به ایران آوردند[۲۹]. برخی از اعراب نیز معتقد به تناسخ شدند[۳۰]. اعتقاد به تناسخ بعد از اسلام در زمان دولت بنی عباس به تدریج از طریق هندی‌ها و ایرانی‌ها داخل حوزه اسلام شد[۳۱] و گروهی از معتزله به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که گناه آدم[۳۲] موجب خروج او از بهشت شد و روح او به صورت مردم یا جاندار به دنیا گسیل شد. فرقه‌های غالی شیعی نظیر بیانیه، جناحیه، خطابیه، رواندیه و نیز برخی از صوفیه[۳۳] و حلولی‌ها، نصیری‌ها، دروزی‌ها، سبائی‌ها (که برخی آنان را ساخته دست شیعه می‌‌دانند)، کیسانیه و اخوان الصفا (که انتقال روح انسان به جمادات و نباتات را جایز شمرده‌اند)[۳۴] نیز به گسترش این عقیده دامن زده‌اند[۳۵]. در مغرب زمین، بزرگان فلسفه غرب از ۶ قرن پیش از میلاد نظریه بازگشت ارواح و تناسخ را مطرح کرده‌اند[۳۶] و برخی یونانیان معتقد به آن، تلاش در جهت تطهیر باطن و روح را موجب رهایی روح از حلول در جسم زمینی دیگر می‌‌دانسته‌اند. از دو گروه «نیوزفیون» و «والاسبریتیون» به عنوان مشهورترین مذاهب قائل به تناسخ در اروپا یاد می‌‌شود[۳۷] و احتمالاً نظریه تحول داروین تحت تأثیر این اندیشه بوده است[۳۸]. بسیاری از فلاسفه و روانپژوهان کنونی غرب نیز درصدد احیای آن برآمده‌اند[۳۹].[۴۰]

اقسام تناسخ

تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشی از ارواح، دو قسم است:

  1. نامحدود: نفوس همه افراد بشر پیوسته و در همه دوره‌ها به هنگام مرگ از بدنی به بدن دیگر منتقل می‌‌شوند و برای این انتقال از نظر افراد و زمان محدودیتی نیست[۴۱].
  2. محدود: فقط آن گروه که از نظر حکمت نظری و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از رذایل، توفیق کامل به دست نیاورده‌اند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم نور، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق می‌‌یابند؛ ولی افراد کامل از نظر حکمت نظری و عملی، به جهان مجردات و مفارقات می‌‌پیوندند[۴۲].[۴۳]

گونه‌های تناسخ محدود

  1. تناسخ نزولی: در این تصویر، نخستین منزل نفس، بدن انسانی است که باب الأبواب برای حیات بدن‌های حیوانی و نباتی نام گرفته است. بر اساس این فرض از تناسخ، نفوس کامل سُعَدا پس از مفارقت از بدن، به عالم نور می‌‌پیوندند و نفوس متوسط و ناقص سعدا و نیز همه طبقات نفوس اَشقیا یکسره از بدنی به بدنی نازل‌تر، اعم از انسان، حیوان، گیاه و جماد، منتقل می‌‌شوند، براین اساس، هر حیوانی سابقه انسانیت و هر گیاهی سابقه حیوانیت و هر جمادی هم سابقه گیاهی دارد؛ اما اینکه نفس انسان به بدن چه نوع حیوانی تعلق می‌‌گیرد، به اخلاق و ملکات کسب شده وی بستگی دارد[۴۴].
  2. تناسخ صعودی: در این تصویر، سزاوارترین موجود برای پذیرش نفس جدید، گیاه است و مزاج انسانی نفسی را می‌‌طلبد که از درجات گیاهی و حیوانی گذشته باشد، پس هر انسانی سابقه گیاهی و حیوانی دارد[۴۵]. نظریه تناسخ صعودی غیر از نظریه صدرالمتألهین در باب حدوث جسمانی نفس است؛ زیرا در تناسخ صعودی، نفس، بدن گیاهی یا حیوانی را رها کرده، به بدنی کاملاً متمایز از بدن پیشین تعلق می‌‌گیرد[۴۶]، در حالی که در نظریه صدرالمتألهین گرچه نفس در ابتدا مادی است و بر اثر تحولات و استکمالات جوهری اطوار متفاوتی را طی می‌‌کند، یک واحدِ متصل است که مراحل جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی را پشت سر می‌‌گذارد[۴۷].[۴۸]

منابع

پانویس

  1. اقرب الموار، ج ۵، ص۳۹۱، «نسخ».
  2. مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
  3. التحقیق، ج ۱۲، ص۹۶، «نسخ».
  4. مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
  5. المنجد، ص۸۰۵، «نسخ».
  6. دایره المعارف تشیع، ج ۵، ص۹۵؛ دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص۶۷۲؛ المظاهر الالهیه، ص۹۰.
  7. دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۷۲.
  8. شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۶ - ۱۹۷.
  9. الملل و النحل، ج ۲، ص۲۵۵.
  10. حقیقت روح، ص۴۷۲.
  11. دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.
  12. الغدیر، ج ۲، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳.
  13. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعْتَدَوْا۟ مِنكُمْ فِى ٱلسَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا۟ قِرَدَةً خَـٰسِـِٔينَ «و میان خود، آنان را که در روز شنبه از اندازه در گذشتند شناخته‌اید که به آنها گفتیم بوزینگانی باشید، رانده» سوره بقره، آیه ۶۵.
  14. المیزان، ج ۱، ص۲۰۵؛ مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۵؛ شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۱.
  15. مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۴؛ شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۰.
  16. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۲.
  17. تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.
  18. دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.
  19. دائره المعارف بستانی، ج ۶، ص۲۲۴.
  20. راهنما، ج ۱۲، ص۶۵.
  21. «آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) می‌میریم و (برخی دیگر) زنده می‌شویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.
  22. المیزان، ج ۱۵، ص۳۲؛ ج ۱۸، ص۱۷۴.
  23. المیزان، ج ۱۵، ص۳۲.
  24. تبصرة العوام، ص۸۷.
  25. الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.
  26. تحقیق ماللهند، ص۳۵.
  27. تحقیق ماللهند، ص۳۵.
  28. ایران و اسلام، ص۵۶۴.
  29. اسرار العقائد، ص۴۶.
  30. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۹۵.
  31. مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص۶۷.
  32. فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
  33. تحقیق ماللهند، ص۴۱.
  34. شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.
  35. الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.
  36. موسوعة الادیان، ص۱۸۸؛ تاریخ جامع ادیان، ص۹۵؛ تاریخ فلسفه، ج ۱، ص۴۰.
  37. البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.
  38. البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.
  39. مقالات فارسی، ص۴۱ - ۴۲.
  40. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۴.
  41. الملل والنحل، ج ۲، ص۵۵؛ ج ۱، ص۲۵۳.
  42. تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵؛ سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴، ۶۷.
  43. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۱۵.
  44. اسفار، ج ۹، ص۸.
  45. اسفار، ج ۹، ص۸.
  46. همان، ص۲۹، ۳۱.
  47. اسفار، ج ۸، ص۳۲۵ - ۳۸۰.
  48. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۶.