تناسخ در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

تناسخ از ماده «ن ـ س ـ خ» و به معنای جابه جایی[۱]، زایل ساختن[۲]، باطل کردن[۳] و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن می‌‌آید[۴]، از این رو به آمد و شد زمان‌ها که در پی یکدیگر صورت می‌‌گیرند «تناسخ ازمنه» گویند[۵]. تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر می‌‌شود (Metempscose)، عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در دنیا برای تحمل کیفر یا برخورداری از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به کمال[۶] و آن بر ۴ قسم است؛ زیرا انتقال یا به پیکر انسان (نسخ) یا حیوان (مسخ)[۷] یا درختان و گیاهان (فسخ) یا جمادات (رسخ) است[۸]. البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانی» است که جمعی از منجمان و فلاسفه ایرانی، یونانی، بابلی و هندی، به ویژه حکمای خسروانی مانند شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره ای همه اوضاع جهانی تجدید می‌‌شود، گرچه می‌‌توان گفت این هم نوعی تناسخ است[۹]. در قرآن کریم از تناسخ به صراحت سخنی به میان نیامده است؛ ولی مفسران در تفسیر حدود ۲۰ آیه به بحث از آن پرداخته و برخی بیش از ۱۰۰۰ آیه قرآنی ناظر به معاد و مسائل مرتبط با آن را با بطلان تناسخ مرتبط دانسته‌اند؛ زیرا تناسخ انکار بهشت و جهنم را در پی داشته و برای توبه، انابه، شفاعت، عفو و غفران، جایگاهی باقی نمی‌گذارد، از همین رو بطلان تناسخ را به معنای مشهور همه دانشمندان مسلمان پذیرفته‌اند[۱۰]. تنها افکار هندوها و منقولاتی از عرب، گروهی را به سوی این عقیده باطل و کفرآور کشانده است[۱۱]. برخی بدون توجه به ماهیت رجعت و مبانی شیعی، رجعت را به تناسخ نزدیک دانسته‌اند. دانشمندان شیعه با ردّ این دیدگاه بر تفاوت رجعت و تناسخ و کفر معتقدان به تناسخ پای فشرده‌اند[۱۲]. تناسخ مورد بحث در مقاله حاضر تناسخ مُلْکی است و آن غیر از مسخی همانند مسخ گروهی از بنی اسرائیل[۱۳] است[۱۴] و نیز در برابر تناسخ ملکوتی است که همان تجسم اعمال و ملکات انسان در برزخ صعودی و موافق مذهب انبیا و مقبول اهل کشف و شرایع و ادیان حق است[۱۵].[۱۶]

پیشینه اعتقاد به تناسخ

برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند قرن قبل از میلاد بازگردانده‌اند[۱۷]. برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین[۱۸] و مصر[۱۹] دانسته‌اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان مردم پس از عصر حضرت نوح(ع) پدید آمده[۲۰] و شاهد این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده می‌‌شویم و می‌‌میریم؛ ولی برانگیخته نمی‌شویم: إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ[۲۱].[۲۲] آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده ای رایج در بین بت پرستان بوده است[۲۳]. از مانوی‌ها، سمنی‌ها، برهمانیان، بودائیان و صابئین و برخی از یهودیان، مسیحیان[۲۴] و مسلمانان نیز اعتقاد به این پندار باطل، نقل شده است؛ یهودیان گفته‌اند: ما در کتاب دانیال یافته ایم که خدا بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده ای مسخ کرده است تا عذاب خویش را ببیند و در پایان به صورت موحد مبعوث شود[۲۵]. عده ای تناسخ را نشانه خاص نحله هندی دانسته[۲۶] و منشأ احترام کنونی آنان برای حیوانات را همین عقیده می‌‌دانند و حتی معتقدند که مانی در زمان تبعید از ایرانشهر وقتی به سرزمین هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به مذهب خویش آورد[۲۷]. سپس این عقیده در ارکان دین خرمی، سنباد، استأسیس و مقنع پدید آمد[۲۸]. به باور برخی، این عقیده را زردشت و ساسان پنجم از هند به ایران آوردند[۲۹]. برخی از اعراب نیز معتقد به تناسخ شدند[۳۰]. اعتقاد به تناسخ بعد از اسلام در زمان دولت بنی عباس به تدریج از طریق هندی‌ها و ایرانی‌ها داخل حوزه اسلام شد[۳۱] و گروهی از معتزله به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که گناه آدم[۳۲] موجب خروج او از بهشت شد و روح او به صورت مردم یا جاندار به دنیا گسیل شد. فرقه‌های غالی شیعی نظیر بیانیه، جناحیه، خطابیه، رواندیه و نیز برخی از صوفیه[۳۳] و حلولی‌ها، نصیری‌ها، دروزی‌ها، سبائی‌ها (که برخی آنان را ساخته دست شیعه می‌‌دانند)، کیسانیه و اخوان الصفا (که انتقال روح انسان به جمادات و نباتات را جایز شمرده‌اند)[۳۴] نیز به گسترش این عقیده دامن زده‌اند[۳۵]. در مغرب زمین، بزرگان فلسفه غرب از ۶ قرن پیش از میلاد نظریه بازگشت ارواح و تناسخ را مطرح کرده‌اند[۳۶] و برخی یونانیان معتقد به آن، تلاش در جهت تطهیر باطن و روح را موجب رهایی روح از حلول در جسم زمینی دیگر می‌‌دانسته‌اند. از دو گروه «نیوزفیون» و «والاسبریتیون» به عنوان مشهورترین مذاهب قائل به تناسخ در اروپا یاد می‌‌شود[۳۷] و احتمالاً نظریه تحول داروین تحت تأثیر این اندیشه بوده است[۳۸]. بسیاری از فلاسفه و روانپژوهان کنونی غرب نیز درصدد احیای آن برآمده‌اند[۳۹].[۴۰]

اقسام تناسخ

تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشی از ارواح، دو قسم است:

  1. نامحدود: نفوس همه افراد بشر پیوسته و در همه دوره‌ها به هنگام مرگ از بدنی به بدن دیگر منتقل می‌‌شوند و برای این انتقال از نظر افراد و زمان محدودیتی نیست[۴۱].
  2. محدود: فقط آن گروه که از نظر حکمت نظری و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از رذایل، توفیق کامل به دست نیاورده‌اند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم نور، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق می‌‌یابند؛ ولی افراد کامل از نظر حکمت نظری و عملی، به جهان مجردات و مفارقات می‌‌پیوندند[۴۲].[۴۳]

گونه‌های تناسخ محدود

  1. تناسخ نزولی: در این تصویر، نخستین منزل نفس، بدن انسانی است که باب الأبواب برای حیات بدن‌های حیوانی و نباتی نام گرفته است. بر اساس این فرض از تناسخ، نفوس کامل سُعَدا پس از مفارقت از بدن، به عالم نور می‌‌پیوندند و نفوس متوسط و ناقص سعدا و نیز همه طبقات نفوس اَشقیا یکسره از بدنی به بدنی نازل‌تر، اعم از انسان، حیوان، گیاه و جماد، منتقل می‌‌شوند، براین اساس، هر حیوانی سابقه انسانیت و هر گیاهی سابقه حیوانیت و هر جمادی هم سابقه گیاهی دارد؛ اما اینکه نفس انسان به بدن چه نوع حیوانی تعلق می‌‌گیرد، به اخلاق و ملکات کسب شده وی بستگی دارد[۴۴].
  2. تناسخ صعودی: در این تصویر، سزاوارترین موجود برای پذیرش نفس جدید، گیاه است و مزاج انسانی نفسی را می‌‌طلبد که از درجات گیاهی و حیوانی گذشته باشد، پس هر انسانی سابقه گیاهی و حیوانی دارد[۴۵]. نظریه تناسخ صعودی غیر از نظریه صدرالمتألهین در باب حدوث جسمانی نفس است؛ زیرا در تناسخ صعودی، نفس، بدن گیاهی یا حیوانی را رها کرده، به بدنی کاملاً متمایز از بدن پیشین تعلق می‌‌گیرد[۴۶]، در حالی که در نظریه صدرالمتألهین گرچه نفس در ابتدا مادی است و بر اثر تحولات و استکمالات جوهری اطوار متفاوتی را طی می‌‌کند، یک واحدِ متصل است که مراحل جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی را پشت سر می‌‌گذارد[۴۷].[۴۸]

بطلان همه اقسام تناسخ

تناسخ به هر قسم و شکل آن باطل است، به ویژه قسم نزولی آنکه غرض از این مدخل اثبات بطلان آن است؛ زیرا تعلق نفس به بدن تعلق ذاتی و ترکیب آن دو طبیعی و اتحادی است نه صناعی و انضمامی و روح در عین حال که غیر مادی است اتصالی فوق العاده با جسم و ماده دارد. از سوی دیگر بر مبنای حرکت جوهری، هر یک از جوهر نفس و بدن با یکدیگر در سیلان و حرکت‌اند؛ یعنی در ابتدای پیدایش، هر دو نسبت به کمالات خود بالقوه‌اند و رو به سوی فعلیت دارند، بنابراین تا زمانی که نفس به بدن عنصری تعلق دارد درجات قوه و فعلیت او متناسب با درجات قوه و فعلیت بدن اوست. حال می‌‌گوییم هر نفس در مدت حیات دنیایی‌اش با افعال و اعمال خود به فعلیت می‌‌رسد و سقوط او به حد قوه محض محال است و همان طور که بدن یک حیوان پس از کامل شدن دیگر به حد نطفه بودن باز نمی‌گردد ـ زیرا حرکت همان اشتداد و خروج از قوه به فعلیت است ـ روح و نفس هم پس از کامل شدن و به فعلیت رسیدن، به بالقوه بودن تنزل نمی‌کند.

اگر تناسخ جایز باشد و نفس پس از مفارقت از بدن به بدنی دیگر در مرتبه جنینی و مانند آن تعلق گیرد، ناگزیر بدن در مرتبه قوه و نفس در مرتبه فعلیت خواهد بود و چون ترکیب این دو طبیعی و اتحادی است، یعنی هر دو به یک وجود موجودند، ترکیب دو موجود بالقوه و بالفعل که ترکیب متضادین است محال است[۴۹] و اگر گفته شود نفس هم به مرتبه قوه بازمی گردد تا با بدن هماهنگ باشد، این نیز محال است؛ زیرا رجوع از فعلیت به قوه محال است[۵۰] و با عنایت الهی هم ناسازگار است[۵۱]. مشائیان نیز که به حدوث نفس هنگام رسیدن بدن به حدّ مطلوب از استعداد و قابلیت پذیرش نفس، معتقد بوده، بر این باورند که نفس از سوی علل مجرد و غیر جسمانی[۵۲] قدیم به بدن افاضه می‌‌شود، در بیان بطلان تناسخ می‌‌گویند: چون رابطه نفس و بدن رابطه قابل و مقبول است، پس با رسیدن بدن به مزاج مناسب و استعداد کامل باید نفسی حادث شده و به آن تعلق گیرد؛ زیرا مشیت الهی بر این است که هر ممکن را به کمال مطلوب خود برساند. حال اگر نفس دیگری که بر اثر مرگ بدن خود را رها کرده است بخواهد به آن بدن جدید تعلق بگیرد لازمه‌اش تعلق دو نفس به یک بدن و این محال است[۵۳]؛ زیرا هر نفسی یگانگی خود را شهود می‌‌کند و نفس دیگری را که در بدن او تصرف کند، نمی‌یابد[۵۴]؛ به عبارت دیگر، نتیجه تعلق دو نفس به یک بدن این است که انسان دارای دو شخصیت و دو تعین و دو ذات باشد و آن مستلزم واحد بودن متکثر و متکثر بودن واحد است[۵۵] که عقلاً محال است.[۵۶]

ادله تناسخیان و پاسخ آنها

قرآن کریم تصریح دارد که روح مشرکان پس از جدا شدن از بدن به این دنیا باز نخواهد گشت: «حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ٱرْجِعُونِ * لَعَلِّىٓ أَعْمَلُ صَـٰلِحًۭا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّآ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَمِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ[۵۷]؛[۵۸] اما با این حال، اصحاب تناسخ برای اثبات آن به برخی از آیات استدلال کرده‌اند؛ مانند:

  1. آیه ۱۱ غافر که سخن اشقیا را مبنی بر تعدد مرگ و زندگی حکایت می‌‌کند[۵۹]: قَالُوا۟ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا ٱثْنَتَيْنِ فَٱعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَىٰ خُرُوجٍۢ مِّن سَبِيلٍۢ[۶۰]. روشن است که این آیه، نظیر آیات ۲۸ بقره[۶۱]. ۴۰ روم[۶۲]، ۶۶ حجّ[۶۳]، تنها دو زندگی و دو مرگ را برای انسان‌ها ثابت می‌‌کند و این خود ردّی بر گردونه مکرر تناسخ است که مرگ و زندگی را محدود به دو بار نمی‌داند[۶۴]. با توجه به آیات گذشته مراد از مرگ نخست، حالت قبل از زندگی این جهان است که انسان به صورت موجودی بی‌جان (خاک) بوده و تعبیر به میراندن در آن از باب تغلیب آن بر مرده بودن است[۶۵]. احتمال دیگر این است که مراد از «اَمَتَّنا اثنَتَین» میراندن در دنیا و عالم برزخ و مقصود از «اَحیَیتَنا اثنَتَین» زنده ساختن در عالم برزخ و قیامت باشد[۶۶].
  2. آیه ۵۶ دخان[۶۷] که بیان می‌‌کند پرهیزگاران جز مرگ نخستین مرگی نخواهند چشید: «لا یَذوقونَ فیهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولی».... وجه استدلال به زعم قائلان به تناسخ این است که بر اساس این آیه، پرهیزگاران از آن رو که صفات پسندیده ای دارند نفوس آنها به ابدان دیگر منتقل نمی‌شوند تا همواره و پیاپی طعم مرگ را بچشند[۶۸]. پاسخ آن است که این آیه، با توجه به آیات قبل، درباره بهشتیان است که در بهشت جاودان بوده، طعم مرگ را دوباره نخواهند چشید.
  3. آیه «ذر»[۶۹][۷۰] که در تفسیر آن چنین گفته‌اند: خداوند ذریه آدم را به شکل ذراتی ریز از صُلْب حضرت آدم بیرون آورد و آنان را فهیم، عاقل و شنوا ساخت[۷۱] و در حضور آدم(ع) از آنان اقرار گرفت که او پروردگار آن هاست. سپس آنان را به صلب حضرت آدم(ع) بازگرداند[۷۲]. باید توجه داشت که این تفسیر با ظاهر آیه که می‌‌فرماید: مِنۢ بَنِىٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ و نفرموده است: «من آدم من ظهره و ذریته» مخالفت دارد[۷۳]. معنای پذیرفته آیه این است که خداوند از هر مکلفی که از صلب آدم و فرزندانش خارج شود بر ربوبیت خویش تعهد گرفته است؛ زیرا عقلش را کامل و با آثار صنع خود او را راهنمایی کرده است[۷۴].
  4. آیه ۳۸ انعام[۷۵]: وَمَا مِن دَآبَّةٍۢ فِى ٱلْأَرْضِ وَلَا طَـٰٓئِرٍۢ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِى ٱلْكِتَـٰبِ مِن شَىْءٍۢ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ[۷۶].[۷۷]. مفاد این آیه این است که حیوانات و پرندگان همانند شما امت‌هایی هستند، در حالی که می‌‌دانیم آنها همانند ما نیستند، بنابراین باید با پذیرش تناسخ بگوییم روح انسان‌ها پس از جدا شدن از بدن در کالبد پرندگان و حیوانات قرار می‌‌گیرد تا پاداش و کیفر اعمال خود را ببیند[۷۸]. پاسخ این است که مجتمعات حیوانی از جهاتی، مانند اصل خلقت، رزق و تکثیر نسل، همانند مجتمعات انسانی هستند و همین اندازه در صدق مماثلت کافی است[۷۹] و این شباهت بالفعل است نه بالقوه؛ زیرا آنها نیز از ادراک، شعور، مسئولیت و رستاخیز سهمی دارند: وَإِذَا ٱلْوُحُوشُ حُشِرَتْ[۸۰]
  5. آیه ۳۰ شوری: وَمَآ أَصَـٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍۢ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا۟ عَن كَثِيرٍۢ[۸۱] و آیات مشابه آن، نظیر آیات ۱۶ - ۱۹ فجر[۸۲] و آیه ۴۱ روم[۸۳] و نیز آیات ناظر به موارد خاص، نظیر آیه ۸۵ بقره[۸۴]، آیه ۱۵۲ اعراف[۸۵]، آیه ۲۵ نازعات[۸۶]، و آیه ۱۶۰ نساء[۸۷]. این آیات دلالت می‌‌کنند که مصائب، مسبوق به جرم و جنایت است، چنان که آیات دیگری نیز دلالت می‌‌کنند که خیرات هم پاداش افعال خیر و نیکو هستند؛ مانند آیه ۶۴ سوره یونس[۸۸]، آیه ۹۱ سوره یوسف ۹۱[۸۹]؛ آیه ۱۴۸ سوره آل عمران ۱۴۸[۹۰]، بنابراین مصائبی که بی‌سبب بر اشخاص وارد می‌‌شوند و نیز خیراتی که در جایگاه مقتضی شرور به ایشان می‌‌رسند، جزای روح‌هایی‌اند که اکنون به بدن‌های آنان تعلق یافته‌اند[۹۱] و این همان تناسخ است[۹۲]. روایاتی نیز به این مضمون نقل شده‌اند[۹۳]. پاسخ استدلال آن است که مصیبت‌های دنیایی بین ملحدان و دوستان خدا مشترک است، بلکه برای دوستان بیشتر است و از باب امتحان[۹۴] و گاهی برای زیادی اجر است، چنان که نعمت‌ها نیز مشترک و درباره ملحدان برای امهال و استدراج یا اسباب دیگری‌اند که جز خدا به آنها آگاهی ندارد[۹۵].
  6. آیه فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً[۹۶] «اِرْکاس» به معنای وارونه کردن است[۹۷]. قائلان به تناسخ در تفسیر این آیه گفته‌اند: حیوان دو قسم است:
    1. مستوی القامه [و برپا]، مانند انسان؛
    2. منحنی [و وارونه]، مانند چارپایان و درندگان. روح شقاوتمندان هنگام مرگ به حیوان منحنی [وارونه] و روح سعادتمندان به حیوان مستوی القامه [برپا] انتقال می‌‌یابد[۹۸]ف چنان که از آیه أَفَمَن يَمْشِى مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِۦٓ أَهْدَىٰٓ أَمَّن يَمْشِى سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَٰطٍۢ مُّسْتَقِيمٍۢ[۹۹] برمی آید. از این استدلال پاسخ داده شده که «ارکاس» به قرینه أَتُرِيدُونَ.... به معنای وارونه شدن ادراک کفار برای هدایت یافتن است و با توجه به جمله كَمَا كَفَرُواْ در آیه بعد، مراد از «اِرکاس» گرایش آنان به کفر است. آیه ۲۲ ملک نیز ضرب المثلی برای انسان‌های کافر و مؤمن است و عبارت مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِۦٓ (پی در پی به رو افتاده)، اشاره به لغزنده بودن راه کفر است[۱۰۰].
  7. آیه عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَـٰلَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِى مَا لَا تَعْلَمُونَ[۱۰۱] وجه استدلال به این آیه که می‌‌فرماید: «اگر بخواهیم، شما را فانی کرده، خلقی دیگر مانند شما می‌‌آفرینیم و شما را در صورتی که اکنون از آن بی‌خبرید ایجاد می‌‌کنیم» آن است که صورت مذکور، بدن دیگری است که روح پس از مفارقت از بدن نخست در آن دمیده می‌‌شود[۱۰۲]. پاسخ این است که اولاً جمله «عَلی اَن نُبَدِّل» به تقدیر مرگ در آیه پیش مربوط است: نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ ٱلْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ[۱۰۳]؛ یعنی ما به این منظور که امثال شما (نسل‌های بعد) را جایگزینتان گردانیم مرگ را تقدیر کردیم. ثانیا «امثال» جمع مِثل است و دو چیز در صورتی مثل هم هستند که در نوع، مشترک و در شخص متمایز باشند. ثالثا جمله «و نُنشِئَکُم فی ما لا تَعلَمون» صریح در نشئه دیگر است که انسان در آن دوباره زنده می‌‌شود[۱۰۴].
  8. آیه فِىٓ أَىِّ صُورَةٍۢ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ[۱۰۵] استدلال کنندگان به این آیه، مراد از صورت در آن بدن‌های متوالی را اعم از انسان و حیوان دانسته‌اند، در حالی که مراد از صورت‌های مختلف، صورت‌های گوناگون افراد مختلف انسان است که خداوند حکیم هریک را به صورتی خاص تصویر می‌‌کند، نه صورت یک شخص در بدن‌های مختلف[۱۰۶].
  9. آیه إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِـَٔايَـٰتِنَا وَٱسْتَكْبَرُوا۟ عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدْخُلُونَ ٱلْجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلْجَمَلُ فِى سَمِّ ٱلْخِيَاطِ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِى ٱلْمُجْرِمِينَ[۱۰۷] به این آیه چنین استدلال کرده‌اند که شتر و مانند آن بدون آنکه از حجمشان کاسته شود نمی‌توانند از سوراخ سوزن بگذرند، پس مراد این است که روح انسان باید آن قدر از بدنی به بدن دیگر انتقال یابد تا در صورت حشرات ریز از سوراخ سوزن بگذرد و وارد بهشت شود[۱۰۸]. روشن است که آیه ضرب المثلی برای ارائه محال بودن ورود تکذیب کنندگان آیات الهی و مستکبران به بهشت است[۱۰۹].
  10. آیه قُل كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا * أَوْ خَلْقًا مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا[۱۱۰] در استدلال به این آیه گفته‌اند: ارواح انسان‌ها به جمادات، مانند سنگ و آهن نیز منتقل می‌‌شوند. جواب این است که آیه درصدد اثبات امکان معاد است و می‌‌فرماید: خداوندی که شما را آفرید، می‌‌تواند شما را دوباره زنده گرداند؛ حتی تبدیل شدن مردگان به سخت‌ترین اجسام و ماده بسیار دور از حیات مانع رستاخیز و حیات دوباره آنان نیست[۱۱۱].
  11. آیه إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِـَٔايَـٰتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًۭا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَـٰهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا۟ ٱلْعَذَابَ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًۭا[۱۱۲]، با این استدلال که مراد از «جُلودُهُم» ابدان گذشته و مقصود از «جُلودًا غَیرَها» بدن‌های جدید است[۱۱۳]، در حالی که در آیه سخن از جایگزینی پوست‌های تازه به جای پوست‌های بریان شده در جهنم برای چشیدن عذاب است.
  12. وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فَسَقُوا۟ فَمَأْوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوٓا۟ أَن يَخْرُجُوا۟ مِنْهَآ أُعِيدُوا۟ فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا۟ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّذِى كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ[۱۱۴] که در تفسیر آن گفته‌اند: هرگاه نفوس انسانی بخواهند از بدن‌های حیوانی بیرون روند بدان بازگردانده می‌‌شوند[۱۱۵]، در حالی که آیه ناظر به حال فاسقان در دوزخ و کنایه از خلود آنان در آتش است.
  13. آیه فَاطِرُ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَٰجًۭا وَمِنَ ٱلْأَنْعَـٰمِ أَزْوَٰجًۭا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِۦ شَىْءٌۭ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْبَصِيرُ[۱۱۶]، با این برداشت که خداوند از چارپایان جفت‌هایی برای ما متولد می‌‌سازد[۱۱۷]، در حالی که بر اساس آیه، خداوند برای انسان‌ها و همچنین چارپایان، ازواجی را برای تداوم نسل آنها آفریده است.[۱۱۸]

منابع

پانویس

  1. اقرب الموار، ج ۵، ص۳۹۱، «نسخ».
  2. مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
  3. التحقیق، ج ۱۲، ص۹۶، «نسخ».
  4. مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
  5. المنجد، ص۸۰۵، «نسخ».
  6. دایره المعارف تشیع، ج ۵، ص۹۵؛ دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص۶۷۲؛ المظاهر الالهیه، ص۹۰.
  7. دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۷۲.
  8. شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۶ - ۱۹۷.
  9. الملل و النحل، ج ۲، ص۲۵۵.
  10. حقیقت روح، ص۴۷۲.
  11. دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.
  12. الغدیر، ج ۲، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳.
  13. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعْتَدَوْا۟ مِنكُمْ فِى ٱلسَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا۟ قِرَدَةً خَـٰسِـِٔينَ «و میان خود، آنان را که در روز شنبه از اندازه در گذشتند شناخته‌اید که به آنها گفتیم بوزینگانی باشید، رانده» سوره بقره، آیه ۶۵.
  14. المیزان، ج ۱، ص۲۰۵؛ مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۵؛ شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۱.
  15. مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۴؛ شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۰.
  16. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۲.
  17. تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.
  18. دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.
  19. دائره المعارف بستانی، ج ۶، ص۲۲۴.
  20. راهنما، ج ۱۲، ص۶۵.
  21. «آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) می‌میریم و (برخی دیگر) زنده می‌شویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.
  22. المیزان، ج ۱۵، ص۳۲؛ ج ۱۸، ص۱۷۴.
  23. المیزان، ج ۱۵، ص۳۲.
  24. تبصرة العوام، ص۸۷.
  25. الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.
  26. تحقیق ماللهند، ص۳۵.
  27. تحقیق ماللهند، ص۳۵.
  28. ایران و اسلام، ص۵۶۴.
  29. اسرار العقائد، ص۴۶.
  30. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۹۵.
  31. مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص۶۷.
  32. فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
  33. تحقیق ماللهند، ص۴۱.
  34. شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.
  35. الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.
  36. موسوعة الادیان، ص۱۸۸؛ تاریخ جامع ادیان، ص۹۵؛ تاریخ فلسفه، ج ۱، ص۴۰.
  37. البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.
  38. البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.
  39. مقالات فارسی، ص۴۱ - ۴۲.
  40. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۴.
  41. الملل والنحل، ج ۲، ص۵۵؛ ج ۱، ص۲۵۳.
  42. تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵؛ سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴، ۶۷.
  43. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۱۵.
  44. اسفار، ج ۹، ص۸.
  45. اسفار، ج ۹، ص۸.
  46. همان، ص۲۹، ۳۱.
  47. اسفار، ج ۸، ص۳۲۵ - ۳۸۰.
  48. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۶.
  49. التحریروالتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۳.
  50. شرح فصوص الحکم، ص۳۵۴، ۴۶۸؛ مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۶.
  51. شرح حکمة الاشراق، شهر زوری، ص۵۱۷ - ۵۲۴؛ اسفار، ج ۹، ص۱۶.
  52. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۳۵۶ - ۳۵۷؛ تلخیص المحصل، ص۳۸۳ - ۳۸۵.
  53. المظاهر الالهیه، ص۹۱ - ۹۲؛ مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۷.
  54. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۳۵۶؛ الشفاء، ج ۲، ص۲۰۷؛ النجاة، ص۱۸۹.
  55. المیزان، ج ۱، ص۲۰۹.
  56. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۶.
  57. «هنگامی که مرگ هر یک از آنان فرا رسد می‌گوید: پروردگارا! مرا باز گردانید! * شاید من در آنچه وا نهاده‌ام، (بتوانم) کاری نیکو انجام دهم؛ هرگز! این سخنی است که او گوینده آن است و پیشاروی آنان تا روزی که برانگیخته گردند برزخی خواهد بود» سوره مؤمنون، آیه ۹۹-۱۰۰.
  58. مجمع البیان، ج ۷، ص۲۰۹؛ جوامع الجامع، ج ۲، ص۵۹۸؛ الصافی، ج ۳، ص۴۱۰.
  59. شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲؛ نمونه، ج ۱، ص۱۶۴؛ المیزان، ج ۱۷، ص۳۱۳.
  60. «می‌گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گرداندی، اینک ما به گناهان خویش اعتراف کرده‌ایم، آیا راه بیرون شدی از اینجا هست؟» سوره غافر، آیه ۱۱.
  61. كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَٰتًۭا فَأَحْيَـٰكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «چگونه به خداوند کفر می‌ورزید با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را می‌میراند، دگرباره زنده می‌گرداند و سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۸.
  62. ٱللَّهُ ٱلَّذِى خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَىْءٍۢ سُبْحَـٰنَهُۥ وَتَعَـٰلَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ «خداوند همان است که شما را آفرید سپس به شما روزی داد آنگاه شما را می‌میراند پس از آن زنده می‌گرداند؛ آیا از شریک‌هایی که (برای خداوند) قائلید کسی هست که چیزی از این کارها را انجام دهد؟ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه برای وی شریک می‌آورند» سوره روم، آیه ۴۰.
  63. وَقَضَيْنَآ إِلَيْهِ ذَٰلِكَ ٱلْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَـٰٓؤُلَآءِ مَقْطُوعٌۭ مُّصْبِحِينَ «و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه اینان پگاهان برکنده خواهد شد» سوره حجّ، آیه ۶۶.
  64. نمونه، ج ۱، ص۱۶۴.
  65. نمونه، ج ۱، ص۱۶۴.
  66. التبیان، ج ۹، ص۶۰؛ جامع البیان، ج ۲۴، ص۶۱.
  67. لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلْمَوْتَ إِلَّا ٱلْمَوْتَةَ ٱلْأُولَىٰ وَوَقَىٰهُمْ عَذَابَ ٱلْجَحِيمِ «جز مرگ نخستین (که داشتند) در آنجا مرگ را نمی‌چشند و (خداوند) آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است» سوره دخان، آیه ۵۶.
  68. شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲ - ۴۹۳؛ شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۳۱.
  69. اندیشه‌های کلامی، ص۴۸۳.
  70. وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِىٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا۟ بَلَىٰ شَهِدْنَآ أَن تَقُولُوا۟ يَوْمَ ٱلْقِيَـٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَـٰذَا غَـٰفِلِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده‌های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می‌دهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
  71. مجمع البیان، ج ۴، ص۷۶۵.
  72. مجمع البیان، ج ۴، ص۷۶۵.
  73. التبیان، ج ۵، ص۲۸.
  74. مجمع البیان، ج ۴، ص۷۶۶.
  75. کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۱۲.
  76. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست و نیز هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود می‌پرد، جز اینکه گروه‌هایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۳۸.
  77. مجمع البیان، ج ۴، ص۴۶۲.
  78. مجموعه مصنفات، ج ۲، ص۲۲۱.
  79. کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۱۲.
  80. «و آنگاه که جانوران وحشی را گرد آورند،» سوره تکویر، آیه ۵.
  81. «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در می‌گذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
  82. وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ * كَلاَّ بَل لّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلا لَّمًّا«و چون پروردگارش او را بیازماید و روزی‌اش را بر او تنگ گیرد می‌گوید پروردگارم مرا خوار داشت، * نه چنین است، بلکه شما یتیم را گرامی نمی‌دارید، * و بر خوراک دادن به بینوا، یکدیگر را برنمی‌انگیزید، * و میراث (خود و یتیمان) را یکجا می‌خورید،» سوره فجر، آیه ۱۶-۱۹.
  83. ظَهَرَ ٱلْفَسَادُ فِى ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ ٱلَّذِى عَمِلُوا۟ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «برای کارهایی که مردم کرده‌اند در خشکی و دریا تباهی به چشم می‌خورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
  84. ثُمَّ أَنتُمْ هَـٰٓؤُلَآءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًۭا مِّنكُم مِّن دِيَـٰرِهِمْ تَظَـٰهَرُونَ عَلَيْهِم بِٱلْإِثْمِ وَٱلْعُدْوَٰنِ وَإِن يَأْتُوكُمْ أُسَـٰرَىٰ تُفَـٰدُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ ٱلْكِتَـٰبِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍۢ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفْعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْىٌۭ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَيَوْمَ ٱلْقِيَـٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلْعَذَابِ وَمَا ٱللَّهُ بِغَـٰفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ «آنگاه، این شمایید که یکدیگر را می‌کشید و دسته‌ای از خودتان را از خانه‌هاشان بیرون می‌رانید در حالی که با گناه و ستم به زیان آنها از یکدیگر پشتیبانی می‌کنید و (با این حال) اگر به اسیری نزد شما آیند آنان را (بنابر حکم تورات) با دادن سربها آزاد می‌کنید با آنکه بیرون راندنشان بر شما حرام است. آیا به بخشی از کتاب (تورات) ایمان می‌آورید و به بخشی (دیگر) کفر می‌ورزید؟ کیفر کسانی از شما که چنین کنند جز خواری در این جهان چیست؟ و در رستخیز به سوی سخت‌ترین عذاب باز برده می‌شوند؛ و خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۸۵.
  85. إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُوا۟ ٱلْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌۭ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌۭ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِى ٱلْمُفْتَرِينَ «به زودی به کسانی که گوساله را (به پرستش) گرفتند در زندگانی این جهان خشمی از سوی پروردگارشان و خواری خواهد رسید و این‌گونه ما دروغبافان را کیفر می‌دهیم» سوره اعراف، آیه ۱۵۲.
  86. فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَكَالَ ٱلْـَٔاخِرَةِ وَٱلْأُولَىٰٓ «خداوند هم او را به عقوبت جهان بازپسین و نخستین، فرو گرفت» سوره نازعات، آیه ۲۵.
  87. فَبِظُلْمٍۢ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُوا۟ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَـٰتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرًۭا «آری، به سزای ستمی از (سوی) یهودیان و اینکه (مردم را) بسیار از راه خداوند باز می‌داشتند چیزهای پاکیزه‌ای را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم» سوره نساء، آیه ۱۶۰.
  88. لَهُمُ ٱلْبُشْرَىٰ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَفِى ٱلْـَٔاخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَـٰتِ ٱللَّهِ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ «در زندگی این جهان و در جهان واپسین نوید آنان راست. هیچ دگرگونی در کلمات خداوند نیست، این است که رستگاری سترگ است» سوره یونس، آیه ۶۴.
  89. قَالُوا۟ تَٱللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَـٰطِـِٔينَ «گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بی‌گمان ما گنهکار بودیم» سوره یوسف، آیه ۹۱.
  90. فَـَٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ ٱلْـَٔاخِرَةِ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلْمُحْسِنِينَ «پس خداوند به آنان پاداش این جهان و پاداش نیک جهان واپسین را بخشید و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۸.
  91. التحریروالتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۲ - ۱۰۳.
  92. همان، ص۱۰۲.
  93. سنن الترمذی، ج ۵، ص۵۵.
  94. التفسیر الکبیر، ج ۲۷، ص۱۷۲.
  95. التحریر والتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۲.
  96. «چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شده‌اید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام داده‌اند واژگون کرده است؛ آیا می‌خواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمی‌یابی» سوره نساء، آیه ۸۸.
  97. مفردات، ص۳۶۴، «رکس».
  98. شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص۳۹۹ - ۴۰۰.
  99. «آیا آنکه به روی درافتاده (و باژگون) راه می‌رود رهیاب‌تر است یا آنکه استوار و بر راهی راست راه می‌رود؟» سوره ملک، آیه ۲۲.
  100. الصافی، ج ۵، ص۲۰۴؛ المیزان، ج ۱۹، ص۳۶۰.
  101. «که همگونه‌هایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمی‌دانید، باز آفرینیم» سوره واقعه، آیه ۶۱.
  102. علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۲.
  103. «ما مرگ را میان شما رقم زده‌ایم و ناتوان نیستیم» سوره واقعه، آیه ۶۰.
  104. تبصرة العوام، ص۸۸.
  105. «به هر گونه‌ای که خواست، تو را به هم پیوست» سوره انفطار، آیه ۸.
  106. وقفة عند نظریة تناسخ الارواح، ص۱۳۸.
  107. «درهای آسمان بر کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزیدند گشوده نخواهد شد و به بهشت وارد نخواهند گشت تا آنگاه که شتر به سوراخ سوزن در آید! و این چنین تبهکاران را کیفر می‌دهیم» سوره اعراف، آیه ۴۰.
  108. المقالات والفرق، ص۴۹.
  109. فتح القدیر، ج ۲، ص۲۰۶.
  110. «بگو: سنگ باشید یا آهن * یا آفریده‌ای از آن دست که در دل‌هایتان بزرگ می‌نماید (باز هم پس از مرگ برانگیخته می‌شوید)؛ خواهند گفت: چه کس ما را (پس از مردن) باز می‌گرداند؟ بگو: همان که نخست بار شما را آفرید؛ آنگاه به سوی تو (به انکار) سر خواهند جنباند و می‌گویند که: در چه هنگام خواهد بود؟ بگو بسا که نزدیک باشد!» سوره اسراء، آیه ۵۰-۵۱.
  111. التبیان، ج ۶، ص۴۸۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۲۵۹؛ المیزان، ج ۱۳، ص۱۱۶.
  112. «آنان را که به آیات ما کفر ورزیدند به زودی در آتشی (دردناک) می‌افکنیم؛ هرگاه که پوست تنشان بریان گردد بر آنان پوست‌هایی تازه جایگزین می‌گردانیم تا عذاب را بچشند؛ بی‌گمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۵۶.
  113. شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۳۰؛ علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۱.
  114. «و اما نافرمانان جایگاهشان آتش (دوزخ) است؛ هر بار که می‌خواهند از آن بیرون روند دوباره به آن بازگردانده می‌شوند و به آنان می‌گویند: عذاب آتشی را که دروغ می‌شمردید، بچشید» سوره سجده، آیه ۲۰.
  115. مجموعه مصنفات، ص۲۲۱؛ نک: شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲.
  116. «پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفت‌هایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون می‌گرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.
  117. دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۷۳.
  118. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص ۱۷.