امامت امام مهدی: تفاوت میان نسخهها
(←معجزه) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
اگرچه برگزیدگانی از [[شیعه]] برای این مرحله آمادگی کامل داشتند، میبایست هردو رخداد "[[امامت]] و [[غیبت]]"، برای عموم [[شیعیان]] به اثبات برسد؛ چرا که [[حضرت مهدی]] {{ع}} نخستین روز [[امامت]] را در حالی آغاز کرد که جز افرادی اندک که پیش از آن، در دوره [[امام عسکری]] {{ع}} آن حضرت را دیده بودند، کسی او را ندیده بود<ref>ر. ک: [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۲، ص ۳۸۴ و ۴۵۷.</ref>. تا اینکه روز درگذشت [[امام یازدهم]] و نخستین روز [[امامت]] [[حضرت مهدی]] {{ع}}، فرارسید و آن حضرت، ناگزیر میان [[مردم]] آمده، بر پیکر پدر [[نماز]] گزارد<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|فرهنگنامه مهدویت]]، ص۵۰-۶۲ و [[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت ج۲]]، ص۱۶-۲۸.</ref>. | اگرچه برگزیدگانی از [[شیعه]] برای این مرحله آمادگی کامل داشتند، میبایست هردو رخداد "[[امامت]] و [[غیبت]]"، برای عموم [[شیعیان]] به اثبات برسد؛ چرا که [[حضرت مهدی]] {{ع}} نخستین روز [[امامت]] را در حالی آغاز کرد که جز افرادی اندک که پیش از آن، در دوره [[امام عسکری]] {{ع}} آن حضرت را دیده بودند، کسی او را ندیده بود<ref>ر. ک: [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۲، ص ۳۸۴ و ۴۵۷.</ref>. تا اینکه روز درگذشت [[امام یازدهم]] و نخستین روز [[امامت]] [[حضرت مهدی]] {{ع}}، فرارسید و آن حضرت، ناگزیر میان [[مردم]] آمده، بر پیکر پدر [[نماز]] گزارد<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|فرهنگنامه مهدویت]]، ص۵۰-۶۲ و [[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت ج۲]]، ص۱۶-۲۸.</ref>. | ||
=== [[اخبار غیبی]] === | |||
# [[محمد بن ابراهیم بن مهزیار]] گوید: پس از [[وفات]] حضرت ابی محمد{{ع}} (درباره جانشینش) به [[شک]] افتادم و نزد پدرم [[مال]] بسیاری (از [[سهم امام]]{{ع}}) گرد آمده بود، آنها را برداشت و به کشتی نشست، من هم دنبال او رفتم، او را تب [[سختی]] گرفت و گفت: پسرجان! مرا برگردان که این [[بیماری]] [[مرگ]] است، آنگاه گفت: درباره این [[اموال]] از [[خدا]] بترس و به من [[وصیت]] نمود و سپس وفات کرد. من با خود گفتم: پدر من کسی نبود که وصیت نادرستی کند. من این اموال را به [[عراق]] میبرم و در آنجا خانهای بالای شط اجاره میکنم و به کسی چیزی نمیگویم، اگر موضوع برایم آشکار شد، چنان که [در] [[زمان]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} برایم واضح شد، به او میدهم و گرنه مدتی با آنها خوش میگذرانم. وارد عراق شدم و منزلی بالای شط اجاره کردم، و چند [[روز]] آنجام بودم، ناگاه فرستادهای آمد و نامهای همراه داشت که: ای محمد! تو چنین و چنان اموالی را در میان چنین و چنان ظروفی همراه داری تا آنجا که همه اموالی را که همراه من بود و خودم هم به تفصیل نمیدانستم برایم شرح داد، من آنها را به فرستاده [[تسلیم]] کردم و چند روز آنجا ماندم، کسی سربه سوی من بلند نکرد (و نزد من نیامد) من [[اندوهگین]] شدم، سپس نامهای به من رسید که: ترا به جای پدرت [[منصوب]] ساختیم، خدا را [[شکر]] کن<ref>الکافی، ج ۱، ص۵۱۸، ارشاد مفید، ج ۲، ص۳۵۵، غیبت طوسی، ص۲۸۱.</ref>. | |||
# حسن بن نضر و ابوصدام و جماعتی بعد از رحلت امام حسن عسکری{{ع}} درباره آنچه در دست وکلای حضرت بود، گفتگو میکردند و میخواستند تحقیقاتی به عمل آورند. پس حسن بن نضر نزد ابو صدام آمد و گفت: من میخواهم به [[حج]] بروم. ابوصدام گفت: آن را امسال به تأخیر بیانداز. حسن بن نضر گفت: من به قدری ناراحت شدهام که خوابم نمیبرد و ناچار به حرکت هستم. سپس احمد بن یعلی بن حماد را [[وصی]] خود گردانید و [[وصیت]] کرد که وی مقداری از مالش را به [[ناحیه مقدسه]] [[امام زمان]]{{ع}} [[تسلیم]] کند و چیزی از آن را بیرون ندهد مگر این که بعد از ظاهر شدن حضرت با دست خود به دست او بسپارد!. حسن بن نضر میگوید: هنگامی که به [[بغداد]] رسیدم؛ خانهای اجاره کرده [[منزل]] نمودم. در آن اثنا یکی از وکلای حضرت نزد من آمد و مقداری پارچه و [[پول]] آورد و نزد من گذارد. گفتم: اینها چیست؟ گفت این است که میبینی! سپس وکیلی دیگر آمد و همین کار را کرد. آنگاه چند نفر آمدند تا آنکه [[خانه]] را پر کردند. بعد از آن احمد بن اسحق –قمی- با آنچه با خود داشت نزد من آمد. من در شگفت ماندم و به [[فکر]] فرو رفتم. سپس نامهای رسید که چون قسمتی از [[روز]] بگذرد. آنچه [[مال]] با تو هست بردار و بیاور. من نیز همه آن [[اموال]] را برداشته و به راه افتادم شصت نفر (از مخالفین) سرراه را گرفته بودند ولی من از بین آنها گذشتم و [[خداوند]] مرا سالم نگاهداشت. وقتی به محله «[[عسکر]]» رسیدم فرود آمدم. در آنجا نامهای به من دادند که آنچه با خودداری بیاور. من نیز آنچه آورده بودم. در زنبیل حمالها نهادم و به راه افتادم. چون به دهلیزخانه رسیدم دیدم مردی سیاه آنجا ایستاده و از من پرسید: حسن بن نضر تو هستی؟ گفتم: آری. گفت: داخل شو! من به خانه درآمدم و به اطاقی رفتم و زنبیل حمالها را خالی کردم دیدم در گوشه خانه نان بسیاری هست. دو دانه نان به هر کدام از حمالها دادند و آنها را روانه کردند. بعد از آن اطاقی را دیدم که پرده به در آن آویختهاند. از پشت آن پرده کسی صدا زد: ای حسن بن نضر! [[خدا]] را [[شکر]] کن که بر تو [[منت]] نهاد و تردید مکن، چه که [[شیطان]] میخواهد تو [[شک]] کنی! پس دو قطعه پارچه از آنجا بیرون آمد و و به دادند و گفتند: اینها را بگیر که به آن احتیاج پیدا میکنی. من آنها را گرفتم و بیرون آمدم [[سعد بن عبدالله]] میگوید: حسن بن نضر رفت و [[ماه رمضان]] همان سال [[وفات]] یافت و او را با همان دو قطعه پارچه کفن کردند!<ref>الکافی، ج ۱، ص۵۱۷.</ref> | |||
# [[فضل بن شاذان]] در کتاب إثبات الرجعة از إبراهیم بن [[محمّد]] بن فارس نیسابور نقل میکند: زمانی که [[عمرو بن عوف]] که [[فرمانروایی]] [[ستمگر]] بود و به کشتن [[شیعیان]]، علاقه فراوان داشت قصد کشتن مرا کرد، به شدت بیمناک شدم و [[وحشت]] همه وجودم را فرا گرفت. پس با [[خاندان]] و [[دوستان]] خود خداحافظی کرده و رو به جانب [[خانه]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون به خانه امام وارد شدم، در کنار امام حسن عسکری{{ع}} پسری دیدم که رویش مانند ماه شب چهاردهم میدرخشید، به گونهای که از [[نور]] سیمای او حیران گشتم و نزدیک بود آنچه را در خاطر داشتم یعنی [[ترس]] از کشته شدن و تصمیم به فرار فراموش کنم. در این هنگام آن کودک به من گفت: «ای ابراهیم! نیازی به گریختن نیست. به زودی [[خدای متعال]]، [[شرّ]] او را از تو دور خواهد کرد». حیرتم بیشتر شد. به [[امام عسکری]]{{ع}} گفتم: «فدای شما شوم! این پسر کیست که از درون من خبر میدهد؟» آن حضرت فرمود: «او فرزند من و [[جانشین]] پس از من است». ابراهیم گوید: «بیرون آمدم؛ در حالی که به [[لطف خداوند]] [[امیدوار]] بودم و به آنچه از [[امام دوازدهم]]، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندی بعد، عمویم مرا به کشته شدن عمرو بن عوف، [[بشارت]] داد»<ref>اثبات الهداة، ج ۵، ص۳۲۸.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)| معارف و عقاید ۵ ج۲]]، ص۱۱۵-۱۲۱.</ref> | |||
== [[امامت]] در دوران کودکی == | == [[امامت]] در دوران کودکی == |
نسخهٔ ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۴
راههای اثبات امامت
چون امامت دارای جایگاه والایی است، شیعه آن را همانند نبوت به نصّ و امر الهی و از اصول دین "مذهب" میداند؛ در حالی که در دیدگاه اهل سنت، از فروع دین شمرده شده و از این جهت، از افعال مکلفان به شمار میآید[۱].
شیعه، بر این باور است که پیامبران چون از جهت عمر و امکانات محدودند، برای محقق ساختن اهداف خود به امر الهی، جانشین خود را به مردم معرفی و مردم را به اطاعت از آنان سفارش میکنند. بر این اساس اگر پیامبر خلیفه و امام معرفی نکند، رسالتش را به انجام نرسانده است.
دیگر آنکه، وجود امام در هر عصر و زمان و در هر جامعهای برای هدایت انسانها به سوی کمال و برقراری نظم در جامعه ضرورت دارد. خداوند در این باره فرمود: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[۲]
روایات تفسیری این آیه نیز این حقیقت را تأیید میکنند که امامی زنده تا روز قیامت میان انسانها حضور دارد. همچنین بر اساس روایاتی درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قیامت، فرشتگان بر امام آن زمان نازل میشوند و این سوره دلیل روشنی بر وجود امام در همه زمانهاست.
افزون بر آیات، از روایات فراوانی نیز استفاده میشود که زمین، هیچگاه از حجت الهی خالی نخواهد بود و هرگاه از حجت الهی تهی باشد، اهلش را فرو خواهد برد؛ به گونهای که حتی اگر دو نفر بر روی زمین زندگی کنند، یکی از آنان حجت و امام خواهد بود[۳].
راههای اثبات امامت امام مهدی(ع)
امامت حضرت مهدی (ع) به دو راه نصّ و معجزه ثابت شده است:
نص
آیات
آیات متعددی بر امامت حضرت مهدی(ع) تطبیق داده شده است که برخی از مهمترین آنها عبارتاند از:
- آیه ۱۰۵ سوره انبیاء: آیات متعددی در قرآن از سوی اهل بیت(ع) بر امامت امام زمان تطبیق یا تأویل شده است: ﴿وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾[۴]. خداوند در این آیه، بشارتی را که همان حکومت صالحان است، قطعی و تخلّفناپذیر بیان میکند و برای محکم جلوهدادن آن به دو کتاب آسمانی، که یکی تورات (ذکر) و دیگری زبور است، اشاره کرده که این وعده در این دو کتاب نوشته شده است. در تفسیر آیه مبارکه از پیامبر(ص) نقل شده است که مراد از صالحون حضرت مهدی(ع) و اصحاب آن حضرت است: «﴿أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾[۵] الْقَائِمِ وَ أَصْحَابِهِ»[۶].
- آیات ۳۲ و ۳۳ سوره توبه: ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[۷]. از مجموع این دو آیه به دست میآید، که نور خداوند همان دین و هدایت است و به حدّ نهایی خود خواهد رسید: ﴿يُتِمَّ نُورَهُ﴾ و همچنین دین خداوند جهانی خواهد شد: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ﴾. چون تاکنون، مفاد این دو آیه تحقق نیافته و وعده الهی تخلّفناپذیر است، باید در آینده تاریخ، شاهد این دو امر باشیم، که همان مهدویت خواهد بود. در تفسیر آیه مبارک، از امام کاظم(ع) نقل شده است که دین با قیام حضرت مهدی(ع) برای همگان ظاهر میشود: «﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ﴾ عَلَى جَمِيعِ الْأَدْيَانِ عِنْدَ قِيَامِ الْقَائِمِ»[۸].[۹]
روایات
روایات فراوانی در دست است که امامت در ادامه پیامبری اسلام در دوازده نفر معین شد که آخرین آنها حضرت مهدی (ع) است. نه فقط پیروان مکتب اهل بیت (ع) که برخی از دانشوران اهل سنت، در روایاتی چند به این حقیقت بزرگ اشاره کردهاند[۱۰].
سالها پیش از آنکه نهم ربیع الاول سال ۲۶۰ ق فرا رسد، پیشوایان معصوم (ع) و به ویژه واپسین فرستاده خداوند سبحانه و تعالی، پیامبر خاتم (ص) امامت آخرین حجّت الهی، حضرت مهدی (ع) را نوید داده بودند. رسول اکرم (ص) فرمود: "پیشوایان پس از من، دوازده نفرند؛ نخستین ایشان، علی بن ابی طالب (ع) و آخرین آنها قائم است. آنها جانشینان و اوصیای و اولیای من و حجتهای خداوند سبحانه و تعالی پس از من، بر امت من هستند. اقرارکننده به آنها مؤمن و انکارکننده ایشان، کافر است[۱۱].
پیشوایان معصوم (ع) نیز به پیروی از رسول گرامی اسلام (ص) همواره به سلسله امامان دوازدهگانه اشاره کردهاند؛ به روشنی از دوازدهمین ایشان یاد نموده، شیعیان را از افتادن در دام انحراف و مدعیان، بر حذر داشتهاند. آنگاه که از حضرت علی (ع) درباره معنای روایت پیامبر اکرم (ص) که فرموده بود: "همانا من دو چیز گرانبها را در میان شما میگذارم کتاب خداوند و عترتم را"[۱۲] پرسیده شد: "عترت" چه کسانی هستند؟ فرمود: من و حسن (ع) و حسین (ع) و پیشوایان نهگانه از فرزندان حسین (ع). نهمین آنها مهدی (ع) آنها است. هرگز از کتاب خدا جدا نمیشوند و کتاب خدا نیز از آنها جدا نمیشود. تا آن که کنار حوض پیامبر (ص)، بر او بازگردند[۱۳].
علاوه بر روایتهای یاد شده که از مهمترین دلیلها بر امامت حضرت مهدی (ع) است، دیگر پیشوایان معصوم (ع) نیز سخنان ارزشمندی در اینباره فرمودهاند، که برخی بدین قرار است:
- امام حسن (ع)، حضرت مهدی (ع) را نهمین فرزند برادر خود حسین و پسر سرور کنیزان دانسته است[۱۴].
- امام حسین (ع) در اشاره به امامت نهمین پیشوای هدایتگر از نسل خود، از وی با "قائم به حق" یاد کرده است[۱۵].
- امام سجاد (ع) نیز به امامت حضرت مهدی (ع) اشاره کرده، آن حضرت را دوازدهمین جانشینان پیامبر (ص) و پیشوایان پس از او دانسته است[۱۶]. ایشان از امام حسین از امیرالمؤمنین امام علی(ع) نقل کرده است: پیامبر(ص) فرمود: «ائمّه پس از من دوازده تن هستند که اوّل ایشان تویی ای علیّ و آخر آنها قائمی است که خدای تعالی بر دستهای او مشارق و مغارب زمین را فتح کند[۱۷].
- امام باقر (ع) حضرت مهدی (ع) را نهمین پیشوای پس از حسین بن علی (ع) و قائم آنها خوانده است[۱۸].
- ششمین پیشوای شیعیان، به روشنی حضرت مهدی (ع) را دوازدهمین از پیشوایان هدایت پس از پیامبر گرامی اسلام (ص) ذکر کرده است[۱۹]. ایشان از پدران گرامیش(ع) نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمود: «امامان بعد از من دوازده نفرند، اولشان علی بن ابی طالب است و آخرشان قائم، آنان خلفاء و اوصیاء منند و حجج خدا بر امتم بعد از من، اقرار کننده به آنها مؤمن و منکر آنها کافر است»[۲۰].
- هفتمین امام معصوم نیز آن حضرت را پنجمین از فرزندان خود دانسته است. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سندی صحیح به نقل از یونس بن عبد الرحمن آورده است که گفت: به محضر امام موسی بن جعفر (ع) مشرف شدم و عرضه داشتم: یابن رسول الله آیا تو قائم بالحقّ هستی؟ فرمودند: من هم قائم بالحق هستم و لکن آن قائمی که زمین را از دشمنان خدای عز و جل پاک میکند و آن را پر از عدالت مینماید، همچنانکه از جور و ستم پر شده باشد، پنجمین فرزند من است که غیبتی طولانی دارد، زیرا که بر جان خود میترسد. در این مدت عدّهای از حق برگشته و عدهای دیگر ثابتقدم میمانند. سپس فرمود: خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما به رشته ولایت ما چسبیده و به دوستی ما ثابت مانده و از دشمنان ما بیزار باشند. آنان از ما و ما از آنهاییم[۲۱].
- امام رضا (ع) پس از اشاره به دوران غیبت و سختیهای آن، سبب آن سختیها را پنهان بودن پیشوای ایشان ذکر کرده است[۲۲].
- امام جواد (ع) نیز درباره آن حضرت، وی را سومین از فرزندان خود دانسته است[۲۳]. آن حضرت فرمود: «امام پس از من فرزندم علیّ است، دستور او دستور من و سخن او سخن من و طاعت او طاعت من است و امام پس از او فرزندش حسن است، دستور او دستور من و دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و طاعت او طاعت پدرش باشد، سپس سکوت کرد. گفتم: ای فرزند رسول خدا! امام پس از حسن کیست؟ او به شدّت گریست و سپس فرمود: پس از حسن فرزندش قائم به حقّ امام منتظر است»[۲۴].
- امام هادی (ع)، جدّ بزرگوار آن حضرت نیز به پیشوایی آن حضرت پس از فرزند خود امام عسکری (ع) تأکید کرده است[۲۵]. حضرت فرمود: «امام پس از من فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش قائم کسی که زمین را از عدل و داد آکنده سازد همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد»[۲۶].
- و سرانجام این تلاش پیوسته، به دست یازدهمین پیشوای معصوم (ع) به اوج خود رسید که در آن، آخرین ذخیره الهی به نیکوترین صورت ممکن، معرفی شده است؛ آنجا که از آن حضرت درباره درستی یا چگونگی این خبر که به نقل از پدران بزرگوارش رسیده است، پرسیدند که: "زمین، هیچگاه از حجت خدا بر خلقش خالی نیست. هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است[۲۷]. آن حضرت فرمود: این مطلب حق است؛ آنگونه که روز، حق است[۲۸]. سپس از آن حضرت سؤال شد: ای پسر پیامبر! حجت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمّد. او امام و حجّت پس از من است. هرکس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است"[۲۹]. همچنین محمد بن عثمان عمری میگوید از پدرم شنیدم که میگفت: من نزد امام عسکری(ع) بودم که از آن حضرت خبری که از پدران بزرگوارش روایت شده است پرسش کردند که زمین از حجّت الهی بر خلایق تا روز قیامت خالی نمیماند و کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیّت درگذشته است. فرمود: این حقّ است همچنان که روز روشن حقّ است. گفتند: ای فرزند رسول خدا حجّت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمّد، او امام و حجّت پس از من است، کسی که بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیّت درگذشته است، آگاه باشید که برای او غیبتی است که نادان در آن سرگردان شوند و مبطلان در آن هلاک گردند و کسانی که برای آن وقت معیّن کنند دروغ گویند، سپس خروج میکند و گویا به پرچمهای سپیدی مینگرم که بر بالای سر او در نجف کوفه در اهتراز است[۳۰].[۳۱]
معجزه
یکی از راههای شناخت امام و حجت خدا توانمندیهای خاصی است که از امام آشکار میشود و نشانه آن است که این شخص مورد تأیید الهی بوده و با قدرتی که پروردگار به او عنایت کرده، چنین توانائیهایی را دارد. این قدرت ویژه، گاه به صورت کارهای خارقالعادهای نمایان میشود و گاه در پاسخ به سؤالات و گاه در نوع برخوردهایی است که از امام ظاهر شده و حاکی از پشتیبانی و اراده و اذن خاص خداوند است. این فرازهای خواندنی از زندگی امام مهدی(ع)، هم در سالهای نخستین تولد و پیش از دوران غیبت رخ داده، و هم در دوران غیبت کوتاه و بلند مدت. ما در این بخش به برخی از معجزات و کرامتهایی از ایشان میپردازیم که در دوران کودکی و یا غیبت کوتاه مدت انجام گرفته و معمولاً این بخش از حیات امام عصر(ع)، مورد غفلت واقع شده است.
- سخن گفتن در آغاز تولد: حکیمه خاتون(ع) میگوید: فرزند را به نزد امام حسن(ع) بردم. آن حضرت به نوزاد فرمود: «تكلم يا بني فقال أشهد أن لا إله الله و ثني بالصلاة علي محمد و علي أميرالمؤمنين و على الأئمة الطاهرين صلوات الله عليهم أجمعين حتي وقف علي أبيه ثم تلا هذه الآية بسم الله الرحمن الرحيم» ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾[۳۲].[۳۳].[۳۴]
- از علی بن محمد سمری نقل شده که به محضر مقدس حضرت مهدی (ع) نامه نوشت و درخواست کفن کرد. جواب آمد که در سال هشتاد یا هشتاد و یکم به آن نیازمند خواهی شد. پس در همان وقتی که آن حضرت برایش تعیین کرده بود وفات یافت و یک ماه پیش از فوتش کفن برایش فرستاده شد[۳۵].
- از جمله معجزات آشکار حضرت، حاجت گرفتن مردم از آن حضرت است که هر از گاهی زبان به زبان میچرخد و مشتاقان را امیدوارتر و مشتاقتر میکند. شفا یافتن بیماران لاعلاج در مسجد جمکران از آن جمله است. در کتابهای کمال الدین شیخ صدوق، بحارالانوار علامه مجلسی و نجم الثاقب میرزا حسین نوری از معجزات حضرت بسیار آمده است[۳۶].
با شهادت یازدهمین پیشوای شیعیان در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ ق[۳۷]، در حالی که بیش از پنج بهار[۳۸] از عمر آخرین ذخیره الهی سپری نشده بود، فصل بهرهمندی مستقیم انسانها از امام ظاهر به پایان رسید و در پی آن، دورانی بسیار مهّم در زندگی پیروان اهل بیت (ع) پیش آمد. این دوران، همزمان با دو رخداد مهم آغاز شد: رسیدن آخرین حجّت الهی به مقام امامت و دیگر؛ قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهانزیستی.
اگرچه برگزیدگانی از شیعه برای این مرحله آمادگی کامل داشتند، میبایست هردو رخداد "امامت و غیبت"، برای عموم شیعیان به اثبات برسد؛ چرا که حضرت مهدی (ع) نخستین روز امامت را در حالی آغاز کرد که جز افرادی اندک که پیش از آن، در دوره امام عسکری (ع) آن حضرت را دیده بودند، کسی او را ندیده بود[۳۹]. تا اینکه روز درگذشت امام یازدهم و نخستین روز امامت حضرت مهدی (ع)، فرارسید و آن حضرت، ناگزیر میان مردم آمده، بر پیکر پدر نماز گزارد[۴۰].
اخبار غیبی
- محمد بن ابراهیم بن مهزیار گوید: پس از وفات حضرت ابی محمد(ع) (درباره جانشینش) به شک افتادم و نزد پدرم مال بسیاری (از سهم امام(ع)) گرد آمده بود، آنها را برداشت و به کشتی نشست، من هم دنبال او رفتم، او را تب سختی گرفت و گفت: پسرجان! مرا برگردان که این بیماری مرگ است، آنگاه گفت: درباره این اموال از خدا بترس و به من وصیت نمود و سپس وفات کرد. من با خود گفتم: پدر من کسی نبود که وصیت نادرستی کند. من این اموال را به عراق میبرم و در آنجا خانهای بالای شط اجاره میکنم و به کسی چیزی نمیگویم، اگر موضوع برایم آشکار شد، چنان که [در] زمان امام حسن عسکری(ع) برایم واضح شد، به او میدهم و گرنه مدتی با آنها خوش میگذرانم. وارد عراق شدم و منزلی بالای شط اجاره کردم، و چند روز آنجام بودم، ناگاه فرستادهای آمد و نامهای همراه داشت که: ای محمد! تو چنین و چنان اموالی را در میان چنین و چنان ظروفی همراه داری تا آنجا که همه اموالی را که همراه من بود و خودم هم به تفصیل نمیدانستم برایم شرح داد، من آنها را به فرستاده تسلیم کردم و چند روز آنجا ماندم، کسی سربه سوی من بلند نکرد (و نزد من نیامد) من اندوهگین شدم، سپس نامهای به من رسید که: ترا به جای پدرت منصوب ساختیم، خدا را شکر کن[۴۱].
- حسن بن نضر و ابوصدام و جماعتی بعد از رحلت امام حسن عسکری(ع) درباره آنچه در دست وکلای حضرت بود، گفتگو میکردند و میخواستند تحقیقاتی به عمل آورند. پس حسن بن نضر نزد ابو صدام آمد و گفت: من میخواهم به حج بروم. ابوصدام گفت: آن را امسال به تأخیر بیانداز. حسن بن نضر گفت: من به قدری ناراحت شدهام که خوابم نمیبرد و ناچار به حرکت هستم. سپس احمد بن یعلی بن حماد را وصی خود گردانید و وصیت کرد که وی مقداری از مالش را به ناحیه مقدسه امام زمان(ع) تسلیم کند و چیزی از آن را بیرون ندهد مگر این که بعد از ظاهر شدن حضرت با دست خود به دست او بسپارد!. حسن بن نضر میگوید: هنگامی که به بغداد رسیدم؛ خانهای اجاره کرده منزل نمودم. در آن اثنا یکی از وکلای حضرت نزد من آمد و مقداری پارچه و پول آورد و نزد من گذارد. گفتم: اینها چیست؟ گفت این است که میبینی! سپس وکیلی دیگر آمد و همین کار را کرد. آنگاه چند نفر آمدند تا آنکه خانه را پر کردند. بعد از آن احمد بن اسحق –قمی- با آنچه با خود داشت نزد من آمد. من در شگفت ماندم و به فکر فرو رفتم. سپس نامهای رسید که چون قسمتی از روز بگذرد. آنچه مال با تو هست بردار و بیاور. من نیز همه آن اموال را برداشته و به راه افتادم شصت نفر (از مخالفین) سرراه را گرفته بودند ولی من از بین آنها گذشتم و خداوند مرا سالم نگاهداشت. وقتی به محله «عسکر» رسیدم فرود آمدم. در آنجا نامهای به من دادند که آنچه با خودداری بیاور. من نیز آنچه آورده بودم. در زنبیل حمالها نهادم و به راه افتادم. چون به دهلیزخانه رسیدم دیدم مردی سیاه آنجا ایستاده و از من پرسید: حسن بن نضر تو هستی؟ گفتم: آری. گفت: داخل شو! من به خانه درآمدم و به اطاقی رفتم و زنبیل حمالها را خالی کردم دیدم در گوشه خانه نان بسیاری هست. دو دانه نان به هر کدام از حمالها دادند و آنها را روانه کردند. بعد از آن اطاقی را دیدم که پرده به در آن آویختهاند. از پشت آن پرده کسی صدا زد: ای حسن بن نضر! خدا را شکر کن که بر تو منت نهاد و تردید مکن، چه که شیطان میخواهد تو شک کنی! پس دو قطعه پارچه از آنجا بیرون آمد و و به دادند و گفتند: اینها را بگیر که به آن احتیاج پیدا میکنی. من آنها را گرفتم و بیرون آمدم سعد بن عبدالله میگوید: حسن بن نضر رفت و ماه رمضان همان سال وفات یافت و او را با همان دو قطعه پارچه کفن کردند![۴۲]
- فضل بن شاذان در کتاب إثبات الرجعة از إبراهیم بن محمّد بن فارس نیسابور نقل میکند: زمانی که عمرو بن عوف که فرمانروایی ستمگر بود و به کشتن شیعیان، علاقه فراوان داشت قصد کشتن مرا کرد، به شدت بیمناک شدم و وحشت همه وجودم را فرا گرفت. پس با خاندان و دوستان خود خداحافظی کرده و رو به جانب خانه امام حسن عسکری(ع) کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون به خانه امام وارد شدم، در کنار امام حسن عسکری(ع) پسری دیدم که رویش مانند ماه شب چهاردهم میدرخشید، به گونهای که از نور سیمای او حیران گشتم و نزدیک بود آنچه را در خاطر داشتم یعنی ترس از کشته شدن و تصمیم به فرار فراموش کنم. در این هنگام آن کودک به من گفت: «ای ابراهیم! نیازی به گریختن نیست. به زودی خدای متعال، شرّ او را از تو دور خواهد کرد». حیرتم بیشتر شد. به امام عسکری(ع) گفتم: «فدای شما شوم! این پسر کیست که از درون من خبر میدهد؟» آن حضرت فرمود: «او فرزند من و جانشین پس از من است». ابراهیم گوید: «بیرون آمدم؛ در حالی که به لطف خداوند امیدوار بودم و به آنچه از امام دوازدهم، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندی بعد، عمویم مرا به کشته شدن عمرو بن عوف، بشارت داد»[۴۳].[۴۴]
امامت در دوران کودکی
این رخداد، به گونههایی چند روایت شده است. در یک روایت، شیخ صدوق، آن را به صورت مفصل از زبان ابو الادیان، یکی از خدمتکاران خانه و متصدی امور نامههای امام عسکری(ع) گزارش کرده است[۴۵]. در این رخداد، آنچه برای مردم، از همه شگفتآورتر بود، اینکه با کودکی پنج ساله روبهرو بودند که میگفت جانشین امام عسکری(ع) است. البته پیش از آن، با هدایتهای پیوسته پیامبر(ص) و امامان(ع) شیعه به این نکته باور پیدا کرده بود که خداوند سبحانه و تعالی، از طریق آخرین پیامبر خود، مقام امامت و ولایت را به سبب قابلیتهای ذاتی به افرادی خاص عطا فرموده و فقط از طرف اوست که برای جامعه، امام نصب میشود. نیز ایکه این قابلیت، هیچ ارتباطی به کمی یا زیادی سن ندارد. جالب اینکه اینگونه پیشوایی، پیش از آن، هم بین امامان(ع) و هم در زنجیره پیامبران(ع) دارای سابقه بود. یکی از دانشوران معاصر، امامت در سنین کم را پدیدهای واقعی دانسته، چنین استدلال کرده است: "امامی که در کودکی به پیشوایی روحی و فکری مردم رسیده، و مسلمانان ـ حتی در کشاکش آنهمه موج ویرانگر ـ باز خویشتن خویش را به پیروی و دوستی او گماشتند، به طور مسلّم باید از دانش و آگاهی و گستردگی دید و دانا بودن به فقه و تفسیر و عقاید، بهرهای آشکار و چشمگیر داشته باشد؛ چون در غیر این صورت، نمیتوانست مردم را به پیروی از خویش وادارد..."[۴۶].
به فرض محال که مردم نتوانستند حقیقت و واقعیت امر را دریابند، دستگاه خلافت و نیروی حاکم که آن همه دشمنی علنی با امام داشته، چرا برنخاسته و پرده از رخسار حقیقت نینداخته است؟ اگر امام خردسال، از دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود، خلفای معاصر، خیلی خوب میتوانستند جنجال به پا کنند؛ امّا سکوت آنها و سکوت تاریخ، گواه است که امامت در سنین کم، پدیدهای حقیقی بوده است، نه ساختگی[۴۷].
البته پیش از آنکه در مسیر هدایت جامعه، نوبت به پیشوایی جانشینان آخرین فرستاده الهی برسد، خداوند سبحانه و تعالی، پیامبرانی را در کودکی به مقام نبوت مفتخر ساخته بود. از میان پیامبران اولو العزم، یگانه پیامبری که از هنگام ولادت، به نبوّت خویش به طور آشکار تصریح کرده، حضرت عیسی بن مریم(ع) است. خداوند سبحانه و تعالی در آیات قرآن، در بخشی از داستان حضرت مسیح(ع) از زبان پیامبر خود در پاسخ منکران چنین میفرماید: ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا﴾[۴۸]. یزید کناسی از امام باقر(ع) پرسید: "آیا عیسی بن مریم(ع) هنگامی که در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟ حضرت فرمود: او آن زمان پیغمبر و حجت غیر مرسل خدا بود ـ در آن زمان، به تبلیغ و دعوت مأمور نبود ـ مگر نمیشنوی گفته خود او را که میگوید: من بنده خدایم. خدا به من کتاب داده و پیغمبر ساخته و هرجا باشم، پر برکتم قرار داده و تا زنده باشم، مرا به نماز و زکات سفارش کرده است. عرض کردم: در آن زمان و در همان حالی که در گهواره بود، حجّت خدا بود بر زکریا؟ فرمود:... چون عیسی هفت ساله شد و خدای سبحانه و تعالی به او وحی فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت و بر یحیی و همه مردم حجّت شد...[۴۹]. حضرت یحیی(ع) یکی دیگر از پیامبرانی است که در کودکی به مقام نبوت رسید. خداوند سبحانه و تعالی در این باره خطاب به وی فرمود: ﴿يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا﴾[۵۰].
یکی از مفسران اهل سنت، حکمی را که خداوند سبحانه و تعالی به حضرت یحیی(ع) داد، همان نبوت دانسته، بر این باور است که خداوند سبحانه و تعالی، عقل او را در سنین کودکی محکم و کامل کرد و به او وحی فرستاد[۵۱].
در یکی از تفسیرهای معاصر، پس از آیه پیشین چنین آمده است: درست است که دوران شکوفایی عقل انسان به صورت معمول حد و مرز خاصی دارد؛ ولی میدانیم همیشه در انسانها افرادی استثنایی وجود داشتهاند. چه مانعی دارد که خداوند سبحانه و تعالی این دوران را برای بعضی از بندگانش به خاطر مصالحی فشردهتر کند و در سالهای کمتری چکیده نماید؟ همانگونه که برای سخن گفتن، به صورت معمول گذشتن یکی دو سال از تولد لازم است؛ در حالی که میدانیم حضرت عیسی(ع) در همان روزهای نخست زبان به سخن گشود؛ آن هم سخنی پر محتوا که طبق روال عادی در شأن انسانهای بزرگسال بود[۵۲]. این تفسیر، در ادامه، این آیه را دلیل روشنی بر درست بودن امامت برخی امامان(ع) در خردسالی دانسته است.
بنابراین، همانگونه که خداوند سبحانه و تعالی، مقام نبوت را به کودک خردسالی داد، میتواند مقام امامت را نیز با تمام ویژگیهای لازم، به کودکی عطا فرماید. همانگونه که پیش از این نیز یاد شد، روایتهای فراوان و شواهد تاریخی، گویای آن است که پیش از حضرت مهدی(ع) دو امام "امام جواد(ع) و امام هادی(ع)" نیز پیش از سن بلوغ جسمانی به امامت رسیدند. این، خود ایجاد آمادگی برای پذیرش امامت حضرت مهدی(ع)، در کودکی بود. در میان امامان دوازده گانه، نخستین پیشوایی که در سن کودکی به امامت رسید، جواد الائمه(ع) بود.
امام محمد تقی(ع) نهمین پیشوای شیعیان و یگانه فرزند حضرت رضا(ع)، در روز دهم رجب سال ۱۹۵ ق در مدینه چشم به جهان گشود. آن حضرت، در هفت سالگی به مقام امامت رسید[۵۳]. از آنجا که این مسأله در دوران امامت بیسابقه بود، در ابتدا برخی بدان اعتراض کردند؛ ولی رفته رفته با هدایتهای امام رضا(ع) و کرامتهایی از خود آن حضرت، دل شیعیان آرام گرفت. معمّر بن خلّاد گوید: از امام رضا(ع) شنیدم مطلبی درباره امر امامت بیان کرد و سپس فرمود: "به این موضوع چه احتیاجی دارید؟ این ابو جعفر است که او را به جای خود نشانده و قائم مقام خود ساختهام" و فرمود: "ما خاندانی هستیم که خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث میبرند"[۵۴]. این روایت، بیانگر آن است که مقام امامت، به کمی و یا زیادی سن ربطی ندارد.
ابو بصیر گوید: خدمت امام صادق(ع) رسیدم، در حالی که کودک نابالغی عصاکش من بود. حضرت به من فرمود: چگونه خواهید بود زمانی که حجت بر شما هم سال این کودک باشد؟[۵۵]. یا فرمود: "همسال این کودک بر شما ولایت داشته باشد"[۵۶].
صفوان بن یحیی گوید: به امام رضا(ع) گفتم: پیش از آنکه خدا ابو جعفر را به شما ببخشد، درباره جانشینتان از شما میپرسیدیم و شما میفرمودید: "خدا به من پسری عنایت میکند" اکنون او را به شما عنایت کرد و چشم ما را روشن نمود. اگر خدای ناخواسته برای شما پیش آمدی پدید آید به که بگرویم؟ حضرت با دست به ابو جعفر که برابرش ایستاده بود، اشاره فرمود. عرض کردم: قربانت شوم! این پسر، سه ساله است. فرمود: چه مانعی دارد؟ عیسی سه ساله بود که به حجّت قیام کرد[۵۷]. اگرچه برخی برابر این اراده از خود واکنشهای نامناسبی نشان دادند، کم نبودند انسانهای وارستهای که برابر این خواست الهی، در کمال تواضع سر فروتنی و پذیرش فرود آورده، با خشنودی کامل آن را پذیرفتند. از جمله ایشان، علی بن جعفر بن محمد، عموی امام رضا(ع) بود که در کهولت سن، برابر امام جواد(ع) در نهایت فروتنی بر پیروی از ایشان تأکید میکرد[۵۸].
از اینجا بود که پیروان راستین اهل بیت(ع) با این باور که مقام امامت امری فراتر از محاسبات ظاهری است در امامت امام هادی(ع)، با اطمینان بیشتری آن را پذیرفتند؛ چراکه ایشان نیز در سنّ هشت سالگی به امامت رسید[۵۹].
از آنجا که شرایط امامت حضرت مهدی(ع) دیگرگون بود، تردیدهایی در ذهن شیعه پدید آورده، کار امام حسن عسکری(ع) را مشکل ساخت. آن حضرت، نه فقط در سن کمتر از دیگر امامان به امامت رسید، بلکه ولادتش نیز به خاطر مصالحی پنهانی بود و تا زمان امامت، جز اندکی، جمال دلآرای او را ندیده بودند. البته حافظه شیعه، آموزههای پیشوایان معصوم(ع) پیشین را که با اقداماتی مناسب، برای این امر زمینهسازی کرده بودند[۶۰]، هرگز فراموش نکرده بود.
شایان ذکر است که افزون بر پیامبران و پیشوایان معصوم(ع) که به تأیید الهی دارای ویژگیهای خاصی هستند، بین انسانهای معمولی نیز کسانی یافت میشوند که دارای نبوغ خاصی هستند که آنها را از دیگران متمایز میکند. یکی از پژوهشگران معاصر، پس از بیان آیات و روایات، کودکان نابغهای را مؤید رخداد فوق یاد کرده، افرادی چون ابو علی سینا، فاضل هندی، توماس یونگ، را فقط نمونهای از اینگونه انسانها دانسته است[۶۱].
برآیند سخن آنکه: امامت مانند نبوت، موهبتی الهی است که خدای متعال به بندگان برگزیده و شایسته خود بخشیده است و در این بخشش سن و سال، دخالتی ندارد؛ از اینرو امر پیشوایی در کودکی، نه فقط امری بعید نیست که در طول تاریخ میان پیامبران الهی(ع) سابقهای دیرینه دارد و کسانی که برای خردهگیری بر پیروان مکتب اهل بیت(ع) این مطلب را دستاویز خود قرار دادهاند، در بیان پیامبری برخی پیامبران و نبوغ برخی بزرگان دین و دانش هیچ تردیدی به خود راه ندادهاند[۶۲].
پرسش مستقیم
پرسشهای وابسته
- دلایل اثبات امامت امام مهدی چیست؟ (پرسش)
- آیا امام مهدی برای اثبات امامتش در کودکی اقدامی انجام داده است؟ (پرسش)
- آیا پیامبر خاتم از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام علی از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا حضرت زهرا از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام حسن از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام حسین از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام سجاد از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام باقر از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام صادق از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام کاظم از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام رضا از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام جواد از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام هادی از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام عسکری از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفاء
- اجتبا
- امامت در قرآن
- عهد امامت
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در فلسفه اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام علی
- امامت امام حسن مجتبی
- امامت امام حسین
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام کاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادی
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدی
- امامان از اهل بیت پیامبر خاتم
منابع
پانویس
- ↑ جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۲۲۰.
- ↑ و کافران میگویند: چرا نشانهای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیمدهندهای و هر گروهی رهنمونی دارد؛ سوره رعد، آیه: ۷.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۲۲۵.
- ↑ «و در زبور پس از تورات نگاشتهایم که بیگمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
- ↑ «بیگمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
- ↑ ر.ک: بحارالأنوار، ج۱۴، ص۳۷، باب ۳؛ إثبات الهداه، ج۵، ص۱۸۸؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۱۳، ص۳۳۱؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۱۳۲؛ علم الیقین فی أصول الدین، ج۲، ص۷۲۶؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۸، ص۱۶۸.
- ↑ «برآنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش گردانند و خداوند جز این نمیخواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۲-۳۳.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۳۷؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۲، ص۱۳۸.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص۱۷۷-۱۷۹.
- ↑ ر.ک: لطف اللّه صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، الفصل الاوّل فیما یدّل علی انّ الائمة اثنا عشر.
- ↑ «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۹
- ↑ «إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي»
- ↑ «أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّى يَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَوْضَهُ»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۲۴۰.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۳۱۵.
- ↑ «فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۳۱۷.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۳۱۹.
- ↑ «اَلْأئمَّةُ بَعدِي اِثْنا عَشَرَ أوَّلُهُم أنتَ يا عَليُّ و آخِرُهُم الْقائِمُ الَّذي يَفتَحُ اللهُ عَزَّوجَلَّ عَلي يَدَيهِ مَشارِقَ الْأرضِ و مَغارِبَه»؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۸۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۳۳، ح ۱۵.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۴۲.
- ↑ «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ»؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۵۹.
- ↑ «عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ فَقَالَ أَنَا الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ لَكِنَّ الْقَائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِي لَهُ غَيْبَةٌ يَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا آخَرُونَ ثُمَّ قَالَ ع طُوبَى لِشِيعَتِنَا الْمُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِينَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُم»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۶۱.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج ۱، ص ۲۷۳.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۷۷.
- ↑ «إِنَّ الْإِمَامَ بعْدِی ابنِی علِیٌ أَمرُهُ أَمرِی وَ قوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِیهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِیهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَةُ أَبِیهِ ثُمَّ سَکَتَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحسَنِ فَبَکَی(بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ»؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۷۸.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۸۳.
- ↑ «إن الإمام بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقَائِمُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۸۳.
- ↑ «أَنَ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَنَ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۰۹، ح ۹.
- ↑ «أَنَ هَذَا حَقٌ كَمَا أَنَ النَّهَارَ حَقٌ»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۰۹، ح ۹.
- ↑ «ابْنِي مُحَمَّدٌ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۰۹، ح ۹.
- ↑ «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُوعَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ قالَ سمِعْتُ مُحَمَّدَ بنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ: سُئِلَ أَبُومُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْخَبَرِ الَّذِی رُوِیَ عنْ آبَائِهِ «أَنَّ الْأَرْضَ لَاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلهِ عَلَی خَلْقِهِ إِلَی یَوْمِ الْقیَامَةِ وَ أَن منْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» فَقَالَ: إِنَّ هَذَا حَقٌّ کمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌ. فقِیلَ لَه: یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَک؟ فَقَالَ: ابْنِی مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِی منْ ماتَ وَ لَم یَعْرِفْهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً أَمَا إِنَّ لَهُ غَیْبَةً یَحَارُ فِیهَا الْجَاهِلُونَ وَ یَهْلِک فِیهَا الْمُبْطِلُونَ وَ یکذِبُ فِیهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ یَخْرُجُ فَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی الْأَعْلَامِ الْبِیضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْکوفةِ»؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۰۹، ح ۹.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۹؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۲، ص ۱۱۵-۱۲۱.
- ↑ «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص۴۲۵؛ غیبت طوسی، ص۲۳۶.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۲، ص ۱۱۵-۱۲۱.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۰۱.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۳.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۳۹.
- ↑ ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۸۴ و ۴۵۷.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲ و درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص۵۱۸، ارشاد مفید، ج ۲، ص۳۵۵، غیبت طوسی، ص۲۸۱.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص۵۱۷.
- ↑ اثبات الهداة، ج ۵، ص۳۲۸.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۲، ص۱۱۵-۱۲۱.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۷۵، باب ۴۳، ح ۲۵؛ همچنین ر.ک: نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئة، ص۱۵۷؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص۱۱۰۱.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲ و درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ سیّد محمد باقر صدر، جستوجو و گفتوگو پیرامون امام مهدی(ع)، ص۴۷- ۴۸.
- ↑ نوزاد گفت: بیگمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است؛ سوره مریم، آیه: ۳۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، باب حالات الأئمة(ع) فی السّن.
- ↑ ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛ سوره مریم، آیه: ۱۲.
- ↑ فخر رازی، تفسیر فخر رازی، ج ۱۱، ص۱۹۲.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص۲۷
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص۲۷۳.
- ↑ «مَا حَاجَتُكُمْ إِلَى ذَلِكَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِي وَ صَيَّرْتُهُ مَكَانِي وَ قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ يَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَكَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص۳۲۰، ح ۲.
- ↑ به نظر میرسد مقصود آن حضرت، امام جواد(ع) بوده است. اگرچه میتواند اشاره به امامت حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف نیز باشد
- ↑ «كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا احْتَجَ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ أَوْ قَالَ سَيَلِي عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، حالات الأئمة(ع) فی السن، ح ۴.
- ↑ «وَ مَا يَضُرُّهُ مِنْ ذلِكَ، فَقَدْ قَامَ عِيسى(ع) بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِينَ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، باب الاشارة و النّص علی ابی جعفر الثانی
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی،، ج ۲، ص۳۲۲، ح ۱۲.
- ↑ ر. ک: شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص۲۹۷.
- ↑ ابن ابی زینب نعمانی، الغیبة، ص۳۲۲، ح ۱.
- ↑ ابراهیم امینی، دادگستر جهان، ص۱۲۳ و ۱۲۴.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲ و درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.