تجارت در معارف و سیره معصوم: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۵: خط ۴۵:


مردی به [[امام صادق]]{{ع}} از [[فقر]] و [[نیازمندی]] و موفق‌نشدن خود در کار [[شکایت]] کرد؛ درحالی‌که بعد از گشایشی که داشته است، به دنبال کاری نمی‌رفته، جز اینکه [[معیشت]] بر او سخت می‌شده است. امام صادق{{ع}} به او دستور داد به [[مقام پیامبر]]{{صل}} بین [[قبر]] و [[منبر]] برود و دو رکعت [[نماز]] بخواند و صد مرتبه بگوید: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ وَ قُدْرَتِكَ وَ بِعِزَّتِكَ وَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ أَنْ تُيَسِّرَ لِي مِنَ التِّجَارَةِ أَوْسَعَهَا رِزْقاً وَ أَعَمَّهَا فَضْلًا وَ خَيْرَهَا عَاقِبَةً}} آن مرد گفت: پس آنچه را حضرت به من امر کرده بود، انجام دادم؛ پس از آن به کاری روی نمی‌آوردم مگر اینکه [[خداوند]] به من [[رزق]] (زیاد) [[عنایت]] می‌کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۷۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۷۰.</ref>.
مردی به [[امام صادق]]{{ع}} از [[فقر]] و [[نیازمندی]] و موفق‌نشدن خود در کار [[شکایت]] کرد؛ درحالی‌که بعد از گشایشی که داشته است، به دنبال کاری نمی‌رفته، جز اینکه [[معیشت]] بر او سخت می‌شده است. امام صادق{{ع}} به او دستور داد به [[مقام پیامبر]]{{صل}} بین [[قبر]] و [[منبر]] برود و دو رکعت [[نماز]] بخواند و صد مرتبه بگوید: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ وَ قُدْرَتِكَ وَ بِعِزَّتِكَ وَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ أَنْ تُيَسِّرَ لِي مِنَ التِّجَارَةِ أَوْسَعَهَا رِزْقاً وَ أَعَمَّهَا فَضْلًا وَ خَيْرَهَا عَاقِبَةً}} آن مرد گفت: پس آنچه را حضرت به من امر کرده بود، انجام دادم؛ پس از آن به کاری روی نمی‌آوردم مگر اینکه [[خداوند]] به من [[رزق]] (زیاد) [[عنایت]] می‌کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۷۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۷۰.</ref>.
==[[معامله]] و [[تجارت]]==
یکی از راه‌های [[منابع درآمد]] [[معصومان]] تجارت بوده است. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ایرانیان]] را به تجارت توصیه می‌کرد و در اهمیت آن از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل کرده که می‌فرمود: [[رزق]] دارای ده جزء است که نه جزء آن از تجارت به دست می‌آید و یکی از دیگر شغل‌ها<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۳۱۹‌: {{متن حدیث|قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ: الرِّزْقُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِي التِّجَارَةِ وَ وَاحِدَةٌ فِي غَيْرِهَا}}.</ref>. چند گزارش از تجارت‌کردن معصومان{{عم}} نقل می‌کنیم:
۱. '''تجارت مُصادِف برای [[امام صادق]]{{ع}}''': در خبری آمده امام صادق{{ع}} [[غلام]] خود به نام مصادف را برای تجارت فرستاد. حضرت مصادف را فرا خواند و به او هزار دینار داد و فرمود: نانخوران من زیاد شده است. به سوی [[مصر]] برای تجارت [[حرکت]] کن. مصادف گوید: من کالا خریدم و همراه با تاجران به جانب مصر حرکت کردم. هنگامی که نزدیک مصر رسیدیم، با کاروانی بیرون از مصر روبرو شدیم. از آنان درباره وضعیت کالایی که با خود داشتیم و همۀ کاروانیان داشتند، پرسیدیم. گفتند: از این کالا در مصر چیزی نیست. همه هم‌سوگند شدند و [[پیمان]] بستند که کالایشان را به کمتر از یک دینار [[سود]] نفروشند. پس از فروش کالا و دریافت بهای آن، به [[مدینه]] بازگشتند. مصادف برای امام صادق{{ع}} دو کیسه زر آورد که در هر یک هزار درهم بود. او گفت: فدایت شوم، این کیسه [[سرمایه]] و این هم سود آن است. به نظر می‌رسد مصادف از این معاملۀ پرسود بسیار [[خرسند]] و خوشحال بود و خود را موفق می‌دانست و با [[افتخار]] پول‌ها را [[خدمت]] حضرت قرار داد و [[انتظار]] [[پاداش]] و [[تشویق]] داشت. [[حضرت صادق]]{{ع}} فرمود: این مقدار سود زیاد است، با کالاها چه کردید؟ مصادف جریان را آن‌گونه که رخ داده بود و سوگندی که خورده بودند، تعریف کرد. حضرت فرمود: {{متن حدیث|سُبْحَانَ اللَّهِ، تَحْلِفُونَ عَلَى قَوْمٍ مُسْلِمِينَ أَلَّا تَبِيعُوهُمْ إِلَّا رِبْحَ الدِّينَارِ دِينَاراً}}: «[[پاک]] و [[منزه]] است [[خداوند]]، بر ضرر گروهی از [[مسلمانان]] [[سوگند]] خوردید که به آنان چیزی نفروشید، جز به یک دینار [[سود]] در برابر یک دینار؟».
سپس حضرت یکی از دو کسیه را که اصل [[سرمایه]] در آن بود برداشت و فرمود: {{متن حدیث|هَذَا رَأْسُ مَالِي وَ لَا حَاجَةَ لَنَا فِي هَذَا الرِّبْحِ}}: «این سرمایۀ من است و ما نیازی به این سود نداریم»، آن‌گاه فرمود: {{متن حدیث|يَا مُصَادِفُ، مُجَالَدَةُ السُّيُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۰، ص۴۸ (چ دارالحدیث)؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۳؛ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۶، ص۴۱۴؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۴۲۲؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۷، ص۴۶۱؛ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۱۰، ص۴۸۰؛ در نسخه کتاب کافی (ج۵، ص۱۶۱) چاپ اسلامیه {{متن حدیث|مُجَادَلَةُ السُّيُوفِ}} آمده و در دیگر آثار ذکرشده {{متن حدیث|مُجَالَدَةُ السُّيُوفِ}} که این صحیح است.</ref>: «ای مصادف، برخورد شمشیرها آسان‌تر از [[طلب]] [[روزی حلال]] است».
توجه به نکته‌ای که [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[تجارت]] بیان کردند، بسیاری از [[مشکلات]] امروز ما را حل می‌کند و از گرانی‌ها، حرص‌ها، رانت‌ها و احتکارها جلوگیری می‌کند. متأسفانه ما به این آموزه‌های [[ارزشمند]] و راهگشا توجه نمی‌کنیم. با اینکه امام صادق{{ع}} در هنگام اعزام مصادف، نیاز [[مالی]] خود را علت [[سفر تجاری]] وی بیان کرد، از قبول آن سود خودداری فرمود و به غلامش و همه مسلمانان درس [[انصاف]] و مروّت آموخت. از خبری استفاده می‌شود که مصادف در [[زمان امام کاظم]]{{ع}} نیز برای ایشان در [[بازار]] به تجارت می‌پرداخته است و حضرت همیشه از او می‌خواسته صبح زود برای تجارت به بازار برود<ref>‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۴۹: {{متن حدیث|كَانَ أَبُو الْحَسَنِ{{ع}} يَقُولُ لِمُصَادِفٍ: اغْدُ إِلَى عِزِّكَ يَعْنِي السُّوقَ}}.</ref>.
۲. '''دادن سرمایه برای کسب''': [[محمد بن عذافر جریانی]] از پدرش نقل می‌کند و گوید: امام صادق{{ع}} به پدرم ۱۷۰۰ دینار داد و به او فرمود: با آن به [[تجارت]] بپرداز؛ آن‌گاه فرمود: {{متن حدیث|أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ لِي رَغْبَةٌ فِي رِبْحِهَا وَ إِنْ كَانَ الرِّبْحُ مَرْغُوباً فِيهِ وَ لَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ يَرَانِيَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ مُتَعَرِّضاً لِفَوَائِدِهِ}}: «[[آگاه]] باش که من اشتیاقی به [[سود]] آن ندارم، هرچند سود مورد [[عنایت]] است؛ بلکه من دوست دارم [[خداوند]] مرا ببیند که متعرض فواید تجارت شده‌ام».
عذافر گوید: من با آن [[پول]] صد دینار برای حضرت [[سود کسب]] کردم؛ سپس به دیدار حضرت رفته، گفتم: برای شما صد دینار سود دارم. [[امام صادق]]{{ع}} از آن به‌شدت خوشحال شد؛ به من فرمود: آن را در سرمایۀ من قرار ده. محمد گوید: پدرم مُرد و [[اموال امام]] صادق{{ع}} نزد وی بود. امام صادق{{ع}} در نامه‌ای به من [[پیام]] داد: خداوند ما و شما را [[عافیت]] بدهد. برای من نزد پدرت ۱۸۰۰ دینار بوده که داده بودم با آن تجارت کند. آن را به [[عمر بن یزید]] بده. من در نوشتۀ پدرم نگریستم دیدم در آن آمده برای [[ابو‌موسی]] نزد من ۱۷۰۰ دینار است و برای ایشان تجارت شد و صد دینار سود به دست آمد. [[عبدالله بن سنان]] و عمر بن یزید این موضوع را می‌دانند<ref>‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۶.</ref>.
قسمت اول این خبر را تا قراردادن سود جزو [[سرمایه]]، [[شیخ طوسی]] آورده است<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۳۲۶.</ref>. همین بخش را [[کلینی]] با سندی دیگر و [[شیخ صدوق]] نقل کرده‌اند، با این تفاوت که سرمایه اولیه‌ای که حضرت داده، هفتصد دینار بیان شده است. در این نقل آمده: در هنگام [[طواف]] خبر سود صد دینار را به حضرت دادم و ایشان فرمود: آن را جزو سرمایه قرار ده<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۷؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۵۸: {{متن حدیث|دَفَعَ إِلَيَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} سَبْعَمِائَةِ دِينَارٍ وَ قَالَ: يَا عُذَافِرُ، اصْرِفْهَا فِي شَيْ‌ءٍ أَمَّا عَلَى ذَاكَ مَا بِي شَرَهٌ وَ لَكِنْ أَحْبَبْتُ أَنْ يَرَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُتَعَرِّضاً لِفَوَائِدِهِ، قَالَ: عُذَافِرٌ، فَرَبِحْتُ فِيهَا مِائَةَ دِينَارٍ. فَقُلْتُ لَهُ فِي الطَّوَافِ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ رَزَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا مِائَةَ دِينَارٍ. فَقَالَ: أَثْبِتْهَا فِي رَأْسِ مَالِي}}.</ref>. چنانچه ناقل را محمد بدانیم که ظاهر خبر آن را می‌رساند، این خبر معتبر خواهد بود که به [[اخبار]] مشابه آن عمل می‌کنند. به نظر می‌رسد [[کلینی]] بر اساس قسمتی از این خبر عنوان باب خود را چنین برگزیده: «باب آنچه [[واجب]] است از [[اقتدا]] به [[رهبران]] [[معصوم]] برای تعرض به روزی»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۳: {{عربی|بَابُ مَا يَجِبُ مِنَ الِاقْتِدَاءِ بِالْأَئِمَّةِ{{ع}}فِي التَّعَرُّضِ لِلرِّزْقِ‌}}.</ref>.
[[عذافر بن عیسی کوفی]] به [[شغل]] صرافی مشغول بوده است. [[نجاشی]] در شرح [[حال]] پسرش محمد - که او را [[ثقه]] دانسته‌اند<ref>ابوالعباس احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص‌۳۵۹؛ شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص‌۳۴۳؛ علامه حلی، خلاصة الرجال، ص‌۱۳۸.</ref>- به شرح حال وی اشاره کرده است<ref>ابوالعباس احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص‌۳۶۰.</ref>. محمد کتابی داشته و از [[اصحاب امام صادق]]{{ع}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۵۷ و ج‌۶، ص‌۵۴۹.</ref> و [[امام کاظم]]{{ع}} بوده است<ref>ابوالعباس احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص‌۳۶۰؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص‌۴۱۸.</ref>؛ بنا بر این خبر، [[امام صادق]]{{ع}} سرمایۀ خود را به عذافر که صراف بوده، داده است.
به نظر می‌رسد که دادن هزار و هفتصد دینار از سوی امام صادق{{ع}} به عذافر برای این [[خاندان]] [[افتخار]] مهمی بوده که سرگذشتی خاص یافته است. گویا این [[پول]] را امام صادق{{ع}} در [[سفر حج]] به عذافر داده است. اینکه در هنگام [[طواف]] از [[سود]] صد دیناری آن با حضرت سخن گفته، این مطلب را می‌رساند. خبری در روضۀ کافی است که عمر برادرِ عذافر نیز از این پول سخن می‌گوید.
در جمع‌بندی این اخبار می‌توان گفت ممکن است امام صادق{{ع}} خواسته سرمایه‌اش در دست عذافر باشد و برادرش هم از سود صد دیناری آن خبر نداشته است. با توجه به این نکات، خبر عمر [[برادر]] عذافر را نقل می‌کنیم. عمر [[برادر]] عذافر گوید: مردی به من ششصد درهم یا هفتصد درهم داد که از [[مال]] [[امام صادق]]{{ع}} بود و این [[پول]] در میان جوال من بود و چون به حفیره (مکانی است) رسیدم، جوال پاره شد و هرچه در آن بود ریخت. در آنجا به [[حاکم مدینه]] برخوردم و او به من گفت: تویی که خورجین بارت پاره شده و هرچه داشته ای از بین رفته است؟ گفتم: آری. گفت: وقتی به [[مدینه]] رسیدی، پیش ما بیا تا عوض آن را به تو بدهیم. هنگامی که به مدینه رسیدم، نزد امام صادق{{ع}} رفتم. آن حضرت به من فرمود: ای عمر، خورجینت پاره شد و هرچه داشتی از بین رفت؟ عرض‌کردم: آری. فرمود: آنچه [[خدا]] به تو داد، بهتر است از آنچه از تو گرفت. همانا [[رسول خدا]]{{صل}} شترش گم شد و [[مردم]] ([[منافق]]) گفتند: این کسی است که از [[آسمان]] (و از [[غیب]]) به ما خبر می‌دهد، ولی نمی‌گوید (و نمی‌داند) شترش کجاست. همان وقت [[جبرئیل]] بر آن حضرت نازل شد و گفت: ای محمد، شترت در فلان دره است و افسارش به آن درخت پیچیده شده است. رسول خدا{{صل}} به [[منبر]] رفت، [[حمد]] و ثنای خدای را به جای آورد و فرمود: ای مردم، شما درباره شترم پشت سر من زیاد حرف زدید؛ بدانید که آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه از من گرفته است. بدانید که شتر من در فلان دره است و افسارش به فلان درخت گیر کرده. مردم طبق نشانی که آن حضرت داده بود رفتند و چنانچه رسول خدا{{صل}} فرموده بود، شتر را یافتند.
پس از نقل این جریان امام صادق{{ع}} فرمود: اکنون به نزد حاکم مدینه برو تا به [[وعده]] ای که به تو داده [[وفا]] کند و به‌راستی این چیزی است که خدا تو را بدان خوانده و تو از او درخواست نکردی<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۲۲۱؛ محمد بن یعقوب کلینی، الروضة من الکافی (ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی)، ج۲، ص۲۳.</ref>.
این گزارش عمر، برادرِ عذافر، وجود اصل سرمایه‌ای به مبلغ هفتصد درهم را برای [[امام صادق]]{{ع}} [[تأیید]] می‌کند؛ اما اینکه حضرت دستور داده باشد نزد [[حاکم مدینه]] برود، تا حدودی شبهه‌برانگیز است. ابن‌داود بنا بر خبری که در [[رجال کشی]]<ref>شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص‌۳۷۰؛ ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص‌۹.</ref> آمده، عمر را [[تکذیب]] می‌کند<ref>حسن بن علی بن داوود حلی، رجال ابن‌داود، ص‌۵۵۰: {{عربی|عمر أخو عذافر [كش] كذّبه الصادق}}.</ref>. با توجه به این خبر و خبر دیگری درباره عذافر، می‌توان گفت. در این [[سفر]] که عمر، [[برادر]] عذافر، به [[مدینه]] رفته و به دریافت خسارت خود از حاکم مدینه نایل شده است، بدان جهت بوده که برخی از [[کارگزاران]] اصلی [[حکومت عباسی]] نیز حضور داشتند و در واقع [[بخشش]] حاکم مدینه به جهت حضور اینان بوده است. این بخشش زمینه را برای [[همکاری]] عذافر با [[دربار عباسی]] فراهم ساخته است. آنچه این [[حدس]] را تقویت می‌کند، خبری است که ابن‌عذافر نقل می‌کند که امام صادق{{ع}} پدرش را از مراوده با [[مسئولان]] دربار عباسی [[نهی]] می‌کند. این نهی حضرت آن‌قدر تأثیرگذار بوده که بعد از مدت کوتاهی، عذافر از [[دنیا]] می‌رود. گزارش این موضوع در خبری در [[کتاب کافی]] چنین آمده است: [[محمد بن عذافر]] در خبری دارای سندی مشابه [[سند روایت]] اول، از پدرش نقل کرده که گوید: امام صادق{{ع}} به من فرمود: ای عذافر، تو با [[ابو‌ایوب]] و ربیع [[معامله]] می‌کنی؟ حالت چگونه خواهد بود وقتی تو را ندا کنند که جزو همکاران [[ستمکاران]] هستی؟ پس پدرم نگران و ساکت شد. وقتی امام صادق{{ع}} وضعیت وی را دید فرمود: {{متن حدیث|أَيْ عُذَافِرُ، إِنَّمَا خَوَّفْتُكَ بِمَا خَوَّفَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ}}: «ای عذافر، من تو را از چیزی ترساندم که [[خداوند]] مرا از آن ترسانده است». محمد گوید: پدرم آمد و همیشه [[غمگین]] و نگران بود تا اینکه از [[دنیا]] رفت<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۵.</ref>.
منظور از [[ابوایوب]]، [[سلیمان بن ابی‌سلیمان موریانی]]، کاتب منصور است<ref>احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۴، ص‌۳۲۵.</ref> و ربیع در این خبر، [[ربیع بن یونس]]، [[حاجب]] منصور است<ref>احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۴، ص‌۳۵۰.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۲۰۱.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۷۶٬۱۲۴

ویرایش