کرامات امام هادی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
برای [[امام هادی]] {{ع}} [[کرامات]] و امور خارق العادهای [[نقل]] شده<ref>ر.ک: إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۴۱۹ و بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۲۴، باب ۳ معجزاته و بعض مکارم أخلاقه و معالی أموره صلوات الله علیه. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۲، ص ۴۵۱.</ref> که هر یک نشانه [[مقام]] رفیع و [[منزلت]] آن [[حضرت]] نزد [[خداوند تعالی]] است در این درس به ذکر چند مورد بسنده میشود: | برای [[امام هادی]] {{ع}} [[کرامات]] و امور خارق العادهای [[نقل]] شده<ref>ر.ک: إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۴۱۹ و بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۲۴، باب ۳ معجزاته و بعض مکارم أخلاقه و معالی أموره صلوات الله علیه. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۲، ص ۴۵۱.</ref> که هر یک نشانه [[مقام]] رفیع و [[منزلت]] آن [[حضرت]] نزد [[خداوند تعالی]] است در این درس به ذکر چند مورد بسنده میشود: | ||
#'''[[آگاهی]] از [[نهان]]''': ابوهاشم [[جعفری]] گفت: مبتلا به یک [[تنگدستی]] شدید شدم خدمت [[امام]] [[ابوالحسن]] [[حضرت]] [[علی بن محمد]] {{ع}} رسیدم مرا اجازه داد همین که نشستم فرمود: کدامیک از نعمتهای [[خدا]] را میخواهی [[شکرگزاری]] کنی. من زبانم بند شد و ندانستم چه در جواب بگویم. قبل از اینکه سخنی بگویم خودش فرمود: [[خداوند]] ترا به [[نعمت]] [[ایمان]] آراسته که با این [[نعمت]] بدنت بر [[آتش]] [[جهنم]] [[حرام]] شده است و به تو [[سلامتی]] ارزانی داشته که توفیقی است برای [[عبادت]] و [[بندگی]] و به تو [[قناعت]] روزی فرموده که با این صفت از [[خواری]] و بیارزش شدن نگهداریت نموده؛ {{عربی|" | #'''[[آگاهی]] از [[نهان]]''': ابوهاشم [[جعفری]] گفت: مبتلا به یک [[تنگدستی]] شدید شدم خدمت [[امام]] [[ابوالحسن]] [[حضرت]] [[علی بن محمد]] {{ع}} رسیدم مرا اجازه داد همین که نشستم فرمود: کدامیک از نعمتهای [[خدا]] را میخواهی [[شکرگزاری]] کنی. من زبانم بند شد و ندانستم چه در جواب بگویم. قبل از اینکه سخنی بگویم خودش فرمود: [[خداوند]] ترا به [[نعمت]] [[ایمان]] آراسته که با این [[نعمت]] بدنت بر [[آتش]] [[جهنم]] [[حرام]] شده است و به تو [[سلامتی]] ارزانی داشته که توفیقی است برای [[عبادت]] و [[بندگی]] و به تو [[قناعت]] روزی فرموده که با این صفت از [[خواری]] و بیارزش شدن نگهداریت نموده؛ {{عربی|"إِنَّمَا ابْتَدَأْتُكَ بِهَذَا لِأَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَشْكُوَ إِلَيَّ مَنْ فَعَلَ بِكَ هَذَا"}}<ref>الأمالی (للصدوق)، ص ۴۱۲؛ بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۲۹. من جلوتر این سخنان را برایت توضیح دادم چون میدانستم میخواهی شکایت کنی از خدائی که چنین نعمتها را بتو ارزانی داشته اینک دستور دادم بتو صد دینار طلا بدهند آن را بگیر.</ref>. | ||
#'''تکلم به سایر زبانها''': [[محمد]] بن [[حسین]] از [[علی بن مهزیار]] [[نقل]] کرده که گفت خدمت [[حضرت هادی]] {{ع}} رسیدم قبل از اینکه من سخنی بگویم آن جناب به فارسی با من صحبت کرد. همچنین میگوید: [[غلام]] خود را که از اهالی سقلاب بود خدمت [[امام]] [[علی النقی]] {{ع}} فرستادم. پس از مراجعت دیدم [[غلام]] در تعجب است گفتم: چه شده؟ پسر گفت: چطور تعجب نکنم پیوسته با من به زبان سقلابی صحبت میکرد مثل اینکه اهل سقلاب است چنین خیال کردم که با آنها رفت آمد داشته<ref>ر.ک: بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، ج ۱، ص ۳۳۳، باب ۱۱ باب فی الأئمة {{عم}} أنهم یتکلمون الألسن کلها و بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۳۰.</ref>. | #'''تکلم به سایر زبانها''': [[محمد]] بن [[حسین]] از [[علی بن مهزیار]] [[نقل]] کرده که گفت خدمت [[حضرت هادی]] {{ع}} رسیدم قبل از اینکه من سخنی بگویم آن جناب به فارسی با من صحبت کرد. همچنین میگوید: [[غلام]] خود را که از اهالی سقلاب بود خدمت [[امام]] [[علی النقی]] {{ع}} فرستادم. پس از مراجعت دیدم [[غلام]] در تعجب است گفتم: چه شده؟ پسر گفت: چطور تعجب نکنم پیوسته با من به زبان سقلابی صحبت میکرد مثل اینکه اهل سقلاب است چنین خیال کردم که با آنها رفت آمد داشته<ref>ر.ک: بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، ج ۱، ص ۳۳۳، باب ۱۱ باب فی الأئمة {{عم}} أنهم یتکلمون الألسن کلها و بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۳۰.</ref>. | ||
#'''[[دعای مستجاب]]''': گروهی از اهالی [[اصفهان]] از آن جمله ابوالعباس [[احمد]] بن نضر و [[ابوجعفر]] [[محمد]] بن علویه گفتند که در [[اصفهان]] مردی بنام عبدالرحمن بود که [[مذهب]] [[شیعه]] داشت سبب [[شیعه]] شدنش را پرسیدند. گفت من چیزی مشاهده کردم که موجب این اعتقادم شد من مردی [[فقیر]] بودم ولی زبانآور و با جرأت. یک سال اهالی [[اصفهان]] مرا با چند نفر دیگر برای شکایت به دربار [[متوکل]] فرستادند. روزی جلو خانه [[متوکل]] [[ایستاده]] بودیم [[دستور]] داد [[علی بن محمد]] ابن [[الرضا]] را بیاورند. من به یکی از اشخاصی که پهلویم [[ایستاده]] بود گفتم: این مرد کیست؟ گفت: او مردی از [[اولاد علی]] است که [[شیعیان]] [[معتقد]] به امامتش هستند و ممکن است [[متوکل]] [[دستور]] داده او را بیاورند برای کشتن. همین که چشم من به آن جناب افتاد محبتش در دلم قرار گرفت، در [[دل]] دعایش کردم که [[خداوند]] شر [[متوکل]] را از سر او رفع نماید همین که به من رسید رو به جانب من نموده فرمود: {{عربی|" | #'''[[دعای مستجاب]]''': گروهی از اهالی [[اصفهان]] از آن جمله ابوالعباس [[احمد]] بن نضر و [[ابوجعفر]] [[محمد]] بن علویه گفتند که در [[اصفهان]] مردی بنام عبدالرحمن بود که [[مذهب]] [[شیعه]] داشت سبب [[شیعه]] شدنش را پرسیدند. گفت من چیزی مشاهده کردم که موجب این اعتقادم شد من مردی [[فقیر]] بودم ولی زبانآور و با جرأت. یک سال اهالی [[اصفهان]] مرا با چند نفر دیگر برای شکایت به دربار [[متوکل]] فرستادند. روزی جلو خانه [[متوکل]] [[ایستاده]] بودیم [[دستور]] داد [[علی بن محمد]] ابن [[الرضا]] را بیاورند. من به یکی از اشخاصی که پهلویم [[ایستاده]] بود گفتم: این مرد کیست؟ گفت: او مردی از [[اولاد علی]] است که [[شیعیان]] [[معتقد]] به امامتش هستند و ممکن است [[متوکل]] [[دستور]] داده او را بیاورند برای کشتن. همین که چشم من به آن جناب افتاد محبتش در دلم قرار گرفت، در [[دل]] دعایش کردم که [[خداوند]] شر [[متوکل]] را از سر او رفع نماید همین که به من رسید رو به جانب من نموده فرمود: {{عربی|"اسْتَجَابَ اللَّهُ دُعَاءَكَ وَ طَوَّلَ عُمُرَكَ وَ كَثَّرَ مَالَكَ وَ وَلَدَكَ"}}. [[خدا]] دعایت را [[مستجاب]] کرد [[خداوند]] به تو [[عمر طولانی]] و کثرت [[مال]] و [[فرزند]] عنایت کند. لرزه بر پیکرم افتاد، از شنیدن این سخنان به طوری که نتوانستم خود را نگه دارم، روی [[زمین]] افتادم دوستانم پرسیدند ترا چه شد؟ گفتم چیزی نبود، به آنها اطلاع ندادم. بعد برگشتیم به [[اصفهان]] [[خداوند]] مرا ثروتمند نمود و دارای ۱۰ [[فرزند]] شدم اکنون عمرم بیش از هفتاد و چند سال است و [[معتقد]] به [[امامت]] همان شخصی هستم که از [[اسرار]] دلم مرا مطلع نمود و [[خداوند]] دعایش را دربارهام [[مستجاب]] نمود<ref>ر.ک: الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۳۹۲ و الثاقب فی المناقب، ص ۵۴۹ و بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۴۱.</ref><ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، جلد ۲ ص ۸۸.</ref>. | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۷ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۱۶:۳۰
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث امامت است. "کرامات امام هادی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل کرامات امام هادی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
کرامات امام هادی
برای امام هادی (ع) کرامات و امور خارق العادهای نقل شده[۱] که هر یک نشانه مقام رفیع و منزلت آن حضرت نزد خداوند تعالی است در این درس به ذکر چند مورد بسنده میشود:
- آگاهی از نهان: ابوهاشم جعفری گفت: مبتلا به یک تنگدستی شدید شدم خدمت امام ابوالحسن حضرت علی بن محمد (ع) رسیدم مرا اجازه داد همین که نشستم فرمود: کدامیک از نعمتهای خدا را میخواهی شکرگزاری کنی. من زبانم بند شد و ندانستم چه در جواب بگویم. قبل از اینکه سخنی بگویم خودش فرمود: خداوند ترا به نعمت ایمان آراسته که با این نعمت بدنت بر آتش جهنم حرام شده است و به تو سلامتی ارزانی داشته که توفیقی است برای عبادت و بندگی و به تو قناعت روزی فرموده که با این صفت از خواری و بیارزش شدن نگهداریت نموده؛ "إِنَّمَا ابْتَدَأْتُكَ بِهَذَا لِأَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَشْكُوَ إِلَيَّ مَنْ فَعَلَ بِكَ هَذَا"[۲].
- تکلم به سایر زبانها: محمد بن حسین از علی بن مهزیار نقل کرده که گفت خدمت حضرت هادی (ع) رسیدم قبل از اینکه من سخنی بگویم آن جناب به فارسی با من صحبت کرد. همچنین میگوید: غلام خود را که از اهالی سقلاب بود خدمت امام علی النقی (ع) فرستادم. پس از مراجعت دیدم غلام در تعجب است گفتم: چه شده؟ پسر گفت: چطور تعجب نکنم پیوسته با من به زبان سقلابی صحبت میکرد مثل اینکه اهل سقلاب است چنین خیال کردم که با آنها رفت آمد داشته[۳].
- دعای مستجاب: گروهی از اهالی اصفهان از آن جمله ابوالعباس احمد بن نضر و ابوجعفر محمد بن علویه گفتند که در اصفهان مردی بنام عبدالرحمن بود که مذهب شیعه داشت سبب شیعه شدنش را پرسیدند. گفت من چیزی مشاهده کردم که موجب این اعتقادم شد من مردی فقیر بودم ولی زبانآور و با جرأت. یک سال اهالی اصفهان مرا با چند نفر دیگر برای شکایت به دربار متوکل فرستادند. روزی جلو خانه متوکل ایستاده بودیم دستور داد علی بن محمد ابن الرضا را بیاورند. من به یکی از اشخاصی که پهلویم ایستاده بود گفتم: این مرد کیست؟ گفت: او مردی از اولاد علی است که شیعیان معتقد به امامتش هستند و ممکن است متوکل دستور داده او را بیاورند برای کشتن. همین که چشم من به آن جناب افتاد محبتش در دلم قرار گرفت، در دل دعایش کردم که خداوند شر متوکل را از سر او رفع نماید همین که به من رسید رو به جانب من نموده فرمود: "اسْتَجَابَ اللَّهُ دُعَاءَكَ وَ طَوَّلَ عُمُرَكَ وَ كَثَّرَ مَالَكَ وَ وَلَدَكَ". خدا دعایت را مستجاب کرد خداوند به تو عمر طولانی و کثرت مال و فرزند عنایت کند. لرزه بر پیکرم افتاد، از شنیدن این سخنان به طوری که نتوانستم خود را نگه دارم، روی زمین افتادم دوستانم پرسیدند ترا چه شد؟ گفتم چیزی نبود، به آنها اطلاع ندادم. بعد برگشتیم به اصفهان خداوند مرا ثروتمند نمود و دارای ۱۰ فرزند شدم اکنون عمرم بیش از هفتاد و چند سال است و معتقد به امامت همان شخصی هستم که از اسرار دلم مرا مطلع نمود و خداوند دعایش را دربارهام مستجاب نمود[۴][۵].
پرسشهای وابسته
منابع
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در حکمت اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
- امامان از اهل بیت پیامبر خاتم
منبعشناسی جامع کرامات امام هادی
پانویس
- ↑ ر.ک: إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۴۱۹ و بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۲۴، باب ۳ معجزاته و بعض مکارم أخلاقه و معالی أموره صلوات الله علیه. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۲، ص ۴۵۱.
- ↑ الأمالی (للصدوق)، ص ۴۱۲؛ بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۲۹. من جلوتر این سخنان را برایت توضیح دادم چون میدانستم میخواهی شکایت کنی از خدائی که چنین نعمتها را بتو ارزانی داشته اینک دستور دادم بتو صد دینار طلا بدهند آن را بگیر.
- ↑ ر.ک: بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، ج ۱، ص ۳۳۳، باب ۱۱ باب فی الأئمة (ع) أنهم یتکلمون الألسن کلها و بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۳۰.
- ↑ ر.ک: الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۳۹۲ و الثاقب فی المناقب، ص ۵۴۹ و بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۱۴۱.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۸۸.