|
|
خط ۹: |
خط ۹: |
| <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | | <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> |
|
| |
|
| ==مقدمه==
| | '''سلمان فارسی''' از برجستهترین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} و از [[شیعیان]] خاص [[حضرت علی]]{{ع}} بود. او بعد از [[آیین زرتشت]]، [[دین مسیحیت]] را [[انتخاب]] کرد، ولی بعد از شنیدن آوازۀ [[ظهور]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] در جست و جوی [[حضرت]] بود و سرانجام در [[مدینه]] ایشان را [[ملاقات]] کرده و [[مسلمان]] شد و همواره همراه [[پیامبر]]{{صل}} بود و خدمات ارزندهای انجام داده و [[مقام]] والایی یافت و مفتخر به [[حدیث]] [[سلمان]] از ما [[اهل بیت]] است گردید. |
| *نام [[سلمان]]، قبل از [[تشرف]] به [[اسلام]] "روزبه" بود، [[پیامبر]]{{صل}} او را "[[سلمان فارسی]]" خواند. [[زندگی]] [[سلمان]] تا پیش از [[پذیرش]] [[اسلام]] با ابهام روبهروست. در منابع کهن، مطلقاً اشارهای به نام سابق او نشده است؛ اما از [[قرن ششم]]، منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از [[اسلام]] او را "ماهبد بن بدخشان بن آذرحسمس بن مرد سالار" ضبط کرده<ref>مجمل التواریخ و القصص، ص۲۴۲.</ref> و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد، [[اسامی]] شبیه به این مورد را ضبط کردهاند که احتمالاً همه آنها تصحیف کلمه "ماهبه" در ردیف "روزبه" و "سالبه" از [[اسامی]] رایج ایرانی پیش [[اسلام]] در [[ایران]] است و همچنین کلمه "آذرجسس" نیز تغیر یافته "آذر گشنسب" است<ref>محمدرضا ترکی، پارسای پارسی، ص۱۸.</ref>.
| |
| *[[کنیه]] [[سلمان]] پس از [[اسلام]]، [[ابوعبدالله]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۱۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۷.</ref> بود. *وی از اهالی روستای جی از توابع [[اصفهان]]، پدرش دهقان و از متدینان زرتشتی بود و [[سلمان]] نیز در [[کودکی]] از [[پیروان]] این [[آیین]] بود<ref>عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۳۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶.</ref><ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سلمان فارسی (مقاله)|سلمان فارسی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۶۲.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[سلمان]] و [[مسیحیت]]==
| |
| *[[آیین]] [[مسیح]] در نخستین جلوه، مثل بارقهای از [[ایمان]] بر [[قلب]] روزبه میتابد. یک روز که وی از سوی [[پدر]] برای [[سرکشی]] به مزرعه فرستاده شده بود، در مسیر راه خود، عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول [[نیایش]] و عبادتاند.[[روح]] کنجکاوی و پرسشگری وی باعث شد تا او به دنبال حقیقتِ این [[آیین]] تازه باشد و از [[پیروان]] این [[آیین]] درباره کیششان، سؤالاتی پرسید و علاقه خود را نیز به آنان ابراز کرد و با [[راهنمایی]] آنان به این [[دین]] در آمد و [[آیین مسیحیت]] را [[اختیار]] کرد. این عمل وی سبب شد که [[پدر]] و [[خانواده]]، او را [[مؤاخذه]] کنند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶-۵۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۵.</ref>.
| |
| *سرانجام روزبه، همراه کاروانی به [[شام]]، مرکز [[مسیحیت]] آن زمان رفت و در کلیسایی، هفت سال به [[خدمتگزاری]] مشغول شد و بعد از آن نزد راهبی در [[موصل]] و بعد [[شهر]] عموریه رفت و از آنجا، همراه کاروانی برای پیدا کردن [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به [[حجاز]] آمد؛ ولی اهالی کاروان، او را به یک [[یهودی]] فروختند و او نیز [[سلمان]] را به زنی به نام خلیسه در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستانهای این [[زن]] را در یثرب انجام میداد که با خبر شد [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در [[مکه]] به امر [[رسالت]] [[مبعوث]] شده است؛ اما او نتوانست تا زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] آمد وی را ببیند<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۷-۵۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۶.</ref><ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سلمان فارسی (مقاله)|سلمان فارسی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۶۲-۵۶۳.</ref>.
| |
|
| |
| ==[[تشرف]] به [[اسلام]]==
| |
| *[[سلمان]] از قبل میدانست [[پیامبری]] در این سرزمین [[ظهور]] میکند و برای او نشانههایی است، همچون اینکه [[صدقه]] نمیپذیرد، هدیه میپذیرد و بین دو شانهاش مهر [[پیامبری]] ممهور است؛ از اینرو وقتی او [[پیامبر]]{{صل}} را در منطقه [[قبا]] [[ملاقات]] کرد، مقداری خرما برای ایشان به عنوان [[صدقه]] برد. وی دید که [[حضرت]] به [[یاران]] خود [[دستور]] تناول داد؛ ولی خود از آن خرماها تناول نکرد؛ چون [[صدقه]] بود. سپس یک روز در [[مدینه]]، وقتی که [[پیامبر]]{{صل}} را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کرد. [[سلمان]] برای دیدن نشانه سوم یک روز، زمانی که [[پیامبر]]{{صل}} برای [[تشییع]] یکی از [[اصحاب]] خود به "مقیع الفرقد" آمده بود، پشت سر [[حضرت]] قرار گرفت و با کنار رفتن [[جامه]] ایشان، مهر [[رسالت]] را بر پشت [[رسول خدا]]{{صل}} دید و خود را بر آن افکند و بوسید و گریست و سپس [[اسلام]] آورد و داستان خود را برای [[حضرت]] حکایت کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۶-۴۸۷.</ref><ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سلمان فارسی (مقاله)|سلمان فارسی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۶۳-۵۶۴.</ref>.
| |
|
| |
| ==[[آزادی]] از [[بردگی]]==
| |
| *درباره [[آزادی]] [[سلمان]] از [[بردگی]]، [[روایات]] زیادی [[نقل]] شده است؛ ولی روایتی که بیشتر به آن [[اعتماد]] شده است به این قرار است که [[سلمان]] به [[دستور پیامبر]]{{صل}} با ارباب خود [[قرارداد]] بست که در ازای سیصد تا چهارصد درخت خرمای زرد و قرمز که میکارد و به ثمر میرساند، [[آزاد]] شود؛ اما این کار چند سال طول میکشید و با [[اعجاز]] [[پیامبر]]{{صل}} بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و [[سلمان]] [[آزاد]] شد؛ از اینرو به همین [[دلیل]]، [[سلمان]] در جنگهای اولیه [[اسلام]] [[شرکت]] نداشت <ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ص۲۲۰-۲۲۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۷.</ref> و نخستین [[جنگی]] که موفق شد در آن شرکت کند، [[جنگ خندق]] بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۱۹.</ref><ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سلمان فارسی (مقاله)|سلمان فارسی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۶۴.</ref>.
| |
|
| |
| ==[[سلمان]] بعد از [[اسلام]]==
| |
| *در [[صدر اسلام]] به [[دلیل]] [[برابری]] [[مسلمانان]] به [[دستور پیامبر]]{{صل}} بین آنان [[پیمان اخوت]] بسته شد که [[سلمان]] نیز با [[ابودرداء]] [[پیمان اخوت]] بست<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۳؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۷.</ref>؛ اما ماندگاری نام [[سلمان]] در [[تاریخ]] از حضور او در [[جنگ خندق]] بود. هنگامی که سواران [[خزاعی]] در فاصله چهار روز از [[مکه]] به [[مدینه]] بودند و [[رسول خدا]]{{صل}} را از حرکت [[قریش]] و [[سپاه]] [[عظیم]] [[عرب]] باخبر ساختند و نیز هنگامی که [[مسلمانان]] از [[پیمانشکنی]] [[یهود]] مطلع شدند، [[هراس]] بر فضای [[مدینه]] [[سایه]] افکند. [[پیامبر]]{{صل}} بیدرنگ، [[یاران]] خود را برای [[رایزنی]] فرا خواند. گروهی بر آن بودند که از [[مدینه]] خارج شوند و هر جا با [[دشمن]] رو به رو شدند همانجا دست به [[شمشیر]] ببرند. ناگهان [[سلمان فارسی]] جلو آمد و پیشنهاد [[تاریخی]] خود را مطرح کرد، مبنی بر اینکه به رسم [[ایرانیان]] در موقع [[جنگ]]، بر اطراف [[شهر]]، خندقی حفر شود. [[حضرت]]، پیشنهاد او را پذیرفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۳۵.</ref>.
| |
| *در بحبوحه [[جنگ خندق]]، بین [[مهاجر]] و [[انصار]]، [[نزاع]] لفظی در گرفت که هر کدام، [[سلمان]] را به خود نسبت میدادند در این میان، [[پیامبر]]{{صل}} سخنی گفت که به این [[نزاع]] پایان داد: {{متن حدیث|سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ}}<ref>[[سلمان]] از [[اهل بیت]] من است".</ref> و از اینرو او را "[[سلمان]] محمدی" نیز شمردهاند <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۲ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۴۱۸.</ref>. [[سلمان]]، اولین کسی بود که [[قرآن]] را به [[فارسی]] ترجمه کرد و برای [[فرستاده الهی]]{{صل}} نیز کار مترجمی [[زبان فارسی]] به [[عربی]] و برعکس را انجام میداد<ref>محمد رضا ترکی، پارسای پارسی، ص۹۶.</ref><ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سلمان فارسی (مقاله)|سلمان فارسی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۶۴-۵۶۵.</ref>.
| |
|
| |
| ==[[سلمان]] بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}==
| |
| *او از جمله تعداد معدودی بود که در [[تدفین]] [[رسول خدا]]{{صل}}[[شرکت]] داشت و بر [[بدن]] آن [[حضرت]] [[نماز]] خواند و از جمله صحابهای بود که در بدو امر با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکرد تا زمانی که او را مجبور کردند. وی از [[شیعیان]] خاص و [[یاران حضرت علی]]{{ع}} است<ref>ثقفی کوفی ابراهیم، الغارات، ص۴۲۸.</ref>.
| |
| *[[سلمان]] در زمان [[خلافت عمر]]، حضور [[مستمری]] در [[فتوحات]] [[مسلمانان]] و جنگهای [[فتح]] [[ایران]] داشت و در [[فتح]] [[مداین]] با [[مردم]] [[شهر]] [[مذاکره]] کرد و آنان پذیرفتند که [[جزیه]] بپردازند <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۵.</ref><ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سلمان فارسی (مقاله)|سلمان فارسی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۶۵.</ref>.
| |
|
| |
| ==[[حکومت]] [[مداین]]==
| |
| *[[مداین]]، یکی از شهرهای سر سبز، خرم و افسانهای و پایتخت ساسانیان در [[ایران]] قبل از [[اسلام]] بود که به دست [[مسلمانان]] [[فتح]] شد. [[خلیفه دوم]] با [[مشورت]] [[حضرت علی]]{{صل}} [[سلمان]] را پس از [[حذیفة بن یمان]]، [[حاکم]] [[مداین]] کرد. احتمالاً همزبانی [[سلمان]] با [[مردم]] [[مداین]]، [[دلیل]] این [[انتخاب]] باشد. [[مردم]] [[مداین]] از قبل با [[سلمان]] آشنایی داشتند؛ ولی [[انتظار]] حاکمی [[جوان]] را میکشیدند و به همین [[دلیل]] برای استقبال از [[حاکم]] [[جدید]] در دروازه [[شهر]] [[مداین]] جمع شده بودند؛ ولی دیدند که پیرمردی اسب سوار، وارد [[مدائن]] شد و نه بر اسب ویژه سوار شد و نه به کاخ سلطنتی رفت؛ بلکه یکسره به طرف [[خانه]] کوچکی در کنار [[مسجد]] رفت و آنجا را اقامتگاه خویش قرار داد و به [[اداره امور]] مشغول شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۵.</ref>. وی در ایام [[حکومت]] خود، [[بیتالمال]] را صرف [[مردم]] و حتی [[حقوق]] شخصی خویش را به نفع [[جامعه]] و [[نیازمندان]] خرج میکرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۳۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۵.</ref><ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سلمان فارسی (مقاله)|سلمان فارسی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۶۵-۵۶۶.</ref>.
| |
|
| |
| ==[[وفات]] [[سلمان]]==
| |
| *یکی از خصوصیات [[انسانهای کامل]] و اولیای [[مقرب]] درگاه [[خداوند]]، آن است که گاهی از غیبها مطلع میشوند. [[سلمان]] نیز این چنین بود و از [[اجل]] خود باخبر بود؛ حتی روز و [[ساعت]] [[مرگ]] خویش را میدانست. او در [[مدائن]] مریض شد و بیماریاش روز به روز شدت یافت. وقتی که [[اطمینان]] یافت که فرصتهای آخر [[زندگی]] را میگذراند به [[وصیت]] مولا و حبیبش [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کرد و [[دستور]] داد تا وی را به [[قبرستان]] ببرند تا با مردگان صحبت کند. این [[سخن گفتن]] با اموات، نشانهای بود برای اینکه [[اجل]] [[سلمان]]، فرا رسیده است. او در بامداد سه [[شنبه]] در سال ۳۴ یا ۳۶ قمری از همسرش مقداری مشک طلبید و [[بدن]] خود را با آن خوشبو کرد و بعد [[منتظر]] ماند تا اجلش فرا رسد. طبق [[وصیت]] او برای مراسم تدفینش [[حضرت علی]]{{ع}} و [[قنبر]] آمدند و [[سلمان]] را [[غسل]] و [[کفن]] کردند.
| |
| *سپس او را به [[خاک]] سپردند. سن وی در این ایام، بین دویست و پنجاه تا سیصد و پنجاه سال بوده است <ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۱۱۹.</ref>. امروزه [[قبر]] او [[زیارتگاه]] [[مسلمانان]] زیادی است و گنبدی مجلل و باشکوه بر [[قبر]] ایشان سایه افکنده است صحن و بارگاهی دارد و هر [[روزه]]، زوار زیادی وی را [[زیارت]] میکنند<ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سلمان فارسی (مقاله)|سلمان فارسی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۶۶-۵۶۷.</ref>.
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |