حکمیت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:
* [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: آن‌گاه که ماجرای [[داوری]] پیش آمد، آن جمعیت، یکسره [[خشم]] گرفتند و برخی از برخی دیگر [[بیزاری]] جستند: [[برادر]] از [[برادر]]، و پسر از [[پدر]]. [[علی]]{{ع}} [[فرمان]] کوچ داد؛ زیرا می‌دانست که [[اختلاف]] [[رأی]] و نظر پیش آمده و رشته امور، گسسته و افراد از وی سر پیچیده‌اند. [[داوری]]، سبب چندگانگی در [[سپاه]] عراقیان شده بود و ایشان با تازیانه و نیامِ [[شمشیر]]، یکدیگر را فرو می‌کوفتند و به هم [[دشنام]] می‌دادند و هر گروه، [[رأی]] دیگری را [[سرزنش]] می‌کرد. [[علی]]{{ع}} به قصد [[کوفه]] در راه شد و [[معاویه]] به [[دمشق]] که جزو [[سرزمین]] [[شام]] بود، رهسپار گشت و سپاهیانش را پراکند و هر دسته از ایشان به سوی دیار خود، راهی شد<ref>[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، ج ۲، ص ۴۰۵.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۵۵.</ref>.
* [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: آن‌گاه که ماجرای [[داوری]] پیش آمد، آن جمعیت، یکسره [[خشم]] گرفتند و برخی از برخی دیگر [[بیزاری]] جستند: [[برادر]] از [[برادر]]، و پسر از [[پدر]]. [[علی]]{{ع}} [[فرمان]] کوچ داد؛ زیرا می‌دانست که [[اختلاف]] [[رأی]] و نظر پیش آمده و رشته امور، گسسته و افراد از وی سر پیچیده‌اند. [[داوری]]، سبب چندگانگی در [[سپاه]] عراقیان شده بود و ایشان با تازیانه و نیامِ [[شمشیر]]، یکدیگر را فرو می‌کوفتند و به هم [[دشنام]] می‌دادند و هر گروه، [[رأی]] دیگری را [[سرزنش]] می‌کرد. [[علی]]{{ع}} به قصد [[کوفه]] در راه شد و [[معاویه]] به [[دمشق]] که جزو [[سرزمین]] [[شام]] بود، رهسپار گشت و سپاهیانش را پراکند و هر دسته از ایشان به سوی دیار خود، راهی شد<ref>[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، ج ۲، ص ۴۰۵.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۵۵.</ref>.
==ارزیابی دو داور==
==ارزیابی دو داور==
* [[الطرائف‌ (کتاب)|الطرائف‌]] به [[نقل]] از [[ابو رافع]]: [[امیر مؤمنان]] مرا فرا خواند؛ و پیش‌تر [[ابو موسی اشعری]] را به [[اجبار]]] [[تعیین]] کرده بود. به وی گفت: "طبق [[کتاب خدا]] [[حکم]] کن و از آن ### [[313]]### نکن!". آن‌گاه که وی بازگشت، [[علی]]{{ع}}‌ گفت: "گویی می‌بینم که [[فریب]] می‌خورَد". گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! پس چرا او را [[تعیین]] کردی، حال آنکه می‌دانی [[فریب]] می‌خورَد؟ گفت: "پسرم! اگر [[خداوند]] به [[علم]] خویش با آفریدگانش [[رفتار]] می‌کرد، دیگر با [[پیامبران]]، برای ایشان [[حجت]] نمی‌آورد"<ref>الطرائف، ص ۵۱۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۶۰-۴۷۳.</ref>.
* [[الطرائف‌ (کتاب)|الطرائف‌]] به [[نقل]] از [[ابو رافع]]: [[امیر مؤمنان]] مرا فرا خواند؛ و پیش‌تر [[ابو موسی اشعری]] را به [[اجبار]]] [[تعیین]] کرده بود. به وی گفت: "طبق [[کتاب خدا]] [[حکم]] کن و از آن تجاوز نکن!". آن‌گاه که وی بازگشت، [[علی]]{{ع}}‌ گفت: "گویی می‌بینم که [[فریب]] می‌خورَد". گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! پس چرا او را [[تعیین]] کردی، حال آنکه می‌دانی [[فریب]] می‌خورَد؟ گفت: "پسرم! اگر [[خداوند]] به [[علم]] خویش با آفریدگانش [[رفتار]] می‌کرد، دیگر با [[پیامبران]]، برای ایشان [[حجت]] نمی‌آورد"<ref>الطرائف، ص ۵۱۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۶۰-۴۷۳.</ref>.


==سفارش [[ابن عباس]] به ابو [[موسی‌]]==
==سفارش [[ابن عباس]] به ابو [[موسی‌]]==
* [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: در سال ۳۸ هجری‌، دو داور در دَومَة الجَندَل (و برخی گفته‌اند: در جایی دیگر، چنان که پیش‌تر [[اختلاف]] نظر در این باب را آوردیم) [[دیدار]] کردند. [[علی]]{{ع}}، [[عبد الله بن عباس]] و [[شُریح بن هانی همدانی]] را با چهارصد مرد روانه کرد که [[ابو موسی اشعری]] در میان ایشان بود. [[معاویه]]، [[عمرو بن عاص]] را فرستاد که با وی ### [[313]]###، همراه چهارصد مرد بودند. آن‌گاه که [[جماعت]] به جای گردهمایی نزدیک شدند، [[ابن عباس]] به [[ابو موسی]] گفت: همانا [[علی]] به [[دلیل]] وجود فضیلتی در تو، به داورشدنت [[رضایت]] نداده است و سرآمدان بر تو فراوان‌اند؛ اما [[مردم]] از [[پذیرفتن]] حکمیتِ‌ جز تو سر باز زدند و من [[گمان]] می‌کنم که این [گزینش‌]، از روی [تقدیر] [[بدی]] است که برای آن گزینندگان [[اراده]] شده است. و بدان که‌ [[زیرک]] [[عرب]]، طرف [[مذاکره]] تو قرار گرفته است. هر چه را فراموش کردی، این را از خاطر مبر که [[علی]] آن کسی است که بیعت‌کنندگان با [[ابو بکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]]، با وی [[بیعت]] کرده‌اند و هیچ ویژگی‌ای در او نیست که از [[خلافت]] دورش کند؛ و در [[معاویه]] نیز هیچ ویژگی‌ای نیست که به [[خلافت]] سزاوارش سازد<ref>[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، ج ۲، ص ۴۰۶.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۶۰-۴۷۳.</ref>.
* [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: در سال ۳۸ هجری‌، دو داور در دَومَة الجَندَل (و برخی گفته‌اند: در جایی دیگر، چنان که پیش‌تر [[اختلاف]] نظر در این باب را آوردیم) [[دیدار]] کردند. [[علی]]{{ع}}، [[عبد الله بن عباس]] و [[شُریح بن هانی همدانی]] را با چهارصد مرد روانه کرد که [[ابو موسی اشعری]] در میان ایشان بود. [[معاویه]]، [[عمرو بن عاص]] را فرستاد که با وی [[شُرَحْبیل بن سِمْط]]، همراه چهارصد مرد بودند. آن‌گاه که [[جماعت]] به جای گردهمایی نزدیک شدند، [[ابن عباس]] به [[ابو موسی]] گفت: همانا [[علی]] به [[دلیل]] وجود فضیلتی در تو، به داورشدنت [[رضایت]] نداده است و سرآمدان بر تو فراوان‌اند؛ اما [[مردم]] از [[پذیرفتن]] حکمیتِ‌ جز تو سر باز زدند و من [[گمان]] می‌کنم که این [گزینش‌]، از روی [تقدیر] [[بدی]] است که برای آن گزینندگان [[اراده]] شده است. و بدان که‌ [[زیرک]] [[عرب]]، طرف [[مذاکره]] تو قرار گرفته است. هر چه را فراموش کردی، این را از خاطر مبر که [[علی]] آن کسی است که بیعت‌کنندگان با [[ابو بکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]]، با وی [[بیعت]] کرده‌اند و هیچ ویژگی‌ای در او نیست که از [[خلافت]] دورش کند؛ و در [[معاویه]] نیز هیچ ویژگی‌ای نیست که به [[خلافت]] سزاوارش سازد<ref>[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، ج ۲، ص ۴۰۶.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۶۰-۴۷۳.</ref>.


==سفارش [[معاویه]] به عمرو بن عاص‌==
==سفارش [[معاویه]] به عمرو بن عاص‌==

نسخهٔ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۲۸

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حکمیت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

حکمیت به معنای داوری و قضاوت بین دو گروه یا دو شخص در مسألۀ مورد نزاع است. به آنکه دو طرف به داوری او راضی می‌شوند "حکم" گویند[۱].

مقدمه

مخالفت با امام(ع) در گزینشِ داور

  • امام باقر(ع): آن‌گاه که افراد از علی(ع) خواستند تا دو حَکم برگزیند، وی به ایشان گفت: "معاویه کسی نیست که برای این کار، کسی جز عمرو بن عاص را برگزیند که به اندیشه و نظرش اطمینان داشته باشد؛ و برای فرد قُرشی، جز شخص همتای او در هوش و اندیشه‌ روا نیست. پس بر شما باد که عمرو عاص را با [تیری چون‌] عبد الله بن عباس بزنید؛ زیرا عمرو، هیچ گرهی بر نمی‌بندد، مگر آنکه عبد الله بگشاید؛ و هیچ گرهی را نمی‌گشاید، مگر آنکه عبد الله بر بندد؛ و هیچ کاری را استوار نمی‌کند، جز آنکه عبد الله آن را بر شکند؛ و هیچ کاری را بر نمی‌شکند، جز آنکه عبد الله استوارش سازد". اشعث گفت: نه. به خدا سوگند، تا قیامت بر پا شود، نباید دو تن از مُضَر در این باب داوری کنند. اکنون که ایشان مردی از مُضَر را به داوری گزیده‌اند، تو مردی از یمن برگزین. علی(ع) گفت: "من بیم دارم که یمنی شما فریفته شود؛ زیرا عمرو کسی نیست که اگر کاری موافق هوای نفس او باشد، ذره‌ای از خدا پروا کند". اشعث گفت: به خدا سوگند، اگر یکی از آن دو یمنی باشد و داوری‌شان برابر با بخشی از خواسته ما نباشد، برای ما دوست داشتنی‌تر است از آنکه هر دو مُضَری باشند و داوری‌شان برابر با بخشی از خواسته ما باشد[۴][۵].

سندِ داوری‌

ناخشنودی اشتر از مفاد سند داوری‌

اختلاف نظر میان یاران امام(ع)‌

ارزیابی دو داور

سفارش ابن عباس به ابو موسی‌

سفارش معاویه به عمرو بن عاص‌

  • البیان و التبیین: معاویه به عمرو بن عاص گفت: ای عمرو! همانا عراقیان، علی را به تعیین ابو موسی ناچار کردند؛ اما من و شامیان به انتخاب تو خشنودیم. و همانا کسی در کنار تو قرار گرفته که زبان دراز و کوتاهْ خِرَد است. پس او را غافلگیرکن و تیغت را به بند استخوان برسان وهمه رأیت را یک‌جا به او ارائه نده[۱۶][۱۷].

اندرز امام(ع) به عمرو بن عاص‌

  • وقعة صفین- به نقل از شقیق بن سلمه-: علی(ع)، نامه‌ای به عمرو بن عاص نوشت و چنین اندرز و رهنمودش داد: "اما بعد؛ به راستی دنیا، آدمی را از هر چیز جز خودش باز می‌دارد و دنیادار، هیچ بهره‌ای از آن نمی‌گیرد، مگر این که [دریچه‌] طمعی [تازه‌] به رویش می‌گشاید که میل به دنیا را در او می‌افزاید و هرگز وی با آنچه به دست آورده، از آنچه به دست نیاورده، بی‌نیاز نمی‌شود؛ و در پسِ این همه، باید آنچه را گرد آورده ترک کند. نیک‌بخت آن است که از دیگران پند پذیرد. سپس ابو عبد الله! اجر خود را تباه مکن و با معاویه در باطل‌خواهی‌اش همدست مشو!". آن‌گاه، عمرو بن عاص به وی پاسخ نوشت: اما بعد؛ مایه صلاح و الفت ما، بازگشت به حق است. به راستی، ما قرآن را میان خود داور ساخته‌ایم. پس ما را به آن اجابت کن. هر یک از ما به آنچه قرآن حکم کند، تن سپرده است و بدین‌سان‌ پس از این کشمکش، مردم عذر او را خواهند پذیرفت. والسلام! پس علی(ع) به او نوشت: "اما بعد؛ آنچه از دنیا که تو را دلبسته خویش کرده و سبب شده که به آن اشتیاق یابی و اعتماد کنی، به تو پشت خواهد کرد و از تو جدا خواهد شد. پس به دنیا اعتماد مکن که سخت فریبنده است. و اگر از آنچه گذشته، عبرت پذیری، آینده را حفظ می‌کنی و از آنچه به تو اندرز داده می‌شود، سود می‌یابی. والسلام!". و عمرو به وی پاسخ داد: اما بعد؛ آن کس انصاف ورزیده که قرآن را پیشوای خود ساخته و مردم را به احکامش فرا خوانده است. پس ای ابو الحسن! صبر پیشه کن که من تو را جز به مقصدی که قرآن می‌رساندت، نمی‌رسانم[۱۸][۱۹].

مذاکرات داوران‌

رأی داوران‌

گفتار امام(ع) پس از دریافت خبرِ داوران‌

  • امام علی(ع)‌- برگرفته سخن وی پس از داوری و دریافت خبر داوران-: اما بعد؛ همانا نافرمانی از امر نیکخواهِ مهرورزِ دانای کارآزموده، حسرت می‌زاید و پشیمانی در پی دارد. من در ماجرای این داوری، فرمان خویش را به شما دادم و آنچه را در گنجینه‌ اندیشه داشتم، برایتان آشکار کردم؛ "و ای کاش از رأی قَصیر پیروی می‌کردند"[۲۶]. اما شما همچون مخالفانی جفاپیشه و پیمان‌شکنانی عصیان‌گر، از فرمانم سر باز زدید؛ چندان که اندرز دهنده نیکخواه در خیرخواهی‌اش به تردید افتاد و سنگِ آتش‌زنه در افروختنِ آتش، بُخل ورزید[۲۷]. پس من و شما مصداق سخن آن مرد قبیله‌ هَوازِن هستیم: من در منزلگاه‌ مُنعَرِجُ اللوی‌، امر خویش را با شما در میان نهادم‌ ولی‌شما جز در صبحگاهان روز بعد، خیرخواهی‌ام را درنیافتید[۲۸][۲۹].

بحثی در باره حکمیت‌

  1. پذیرفتن خطا در رهبری‌: نخستین درخواست خوارج این بود که امام(ع) بپذیرد که در رهبری و فرماندهی سپاه در ارتباط با پذیرش حکمیت خطا کرده است. اما امام(ع) نمی‌توانست خود را خطا کار اعلام کند؛ زیرا: حَکم قرار دادن برای حل اختلافات، نه تنها خطا نیست، بلکه موردتأیید قرآن است. تنها ایراد این است که حکمیت در این ماجرا برخلاف حکمت و سیاست بود و امام(ع) نیز این نکته را صریحاً اعلام کرده بود؛ ولی آنان خود نپذیرفتند و حکمیت را بر امام(ع) و سپاه کوفه تحمیل کردند.
  2. نقض عهد: برفرض که امام(ع) به خطای خود اعتراف می‌کرد، خوارج درخواست دیگری داشتند که پیمان‌نامه سپاهیان کوفه و شام نقض شود؛ اما از دیدگاه امام(ع) وفاداری به پیمان یکی از اصول بین المللی اسلام است که به‌هیچ بهانه‌ای نباید نقض شود چنانچه در عهدنامه معروف خود به مالک اشتر هم نوشت: و اگر با دشمنت پیمانی نهادی و در ذمه (بر گردن) خود، او را امان دادی، به عهد خود وفا کن و آنچه بر ذمه گرفته‌ای، ادا کن و خود را چون سپری در برابر پیمانت قرار بده‌[۳۱]
  3. سلطه جاهلان ناسک‌: از دیدگاه امام علی(ع) خطر سلطه جاهلان ناسک (عمل کننده به احکام شرع) کم‌تر از خطر عالمان فاسق نیست. اعتراف به خطا و نقض عهد در جریان حکمیت بدین معناست که علی(ع) سلطه جاهلان ناسک مبتلا به بیماری عُجب و دنیاطلبی و تعمق (تندروی دینی) را بر خود و امت اسلامی پذیرفته و تصمیم‌گیری‌های اساسی در جنگ و صلح و پس از آن در همه امور کلیدی را به آنان سپرده است[۳۲].

جستارهای وابسته

جستارهای وابسته


منابع

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۳۲.
  2. بحار الأنوار، ج ۳۲ ص ۵۲۹
  3. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۳۲.
  4. «الإمام الباقر(ع): لَما أرادَ الناسُ عَلِیاً عَلی‌ أن یضَعَ حَکمَینِ قالَ لَهُم عَلِی: إن مُعاوِیةَ لَم یکن لِیضَعَ لِهذَا الأَمرِ أحَداً هُوَ أوثَقُ بِرَأیهِ ونَظَرِهِ مِن عَمرِو بنِ العاصِ، وإنهُ لا یصلُحُ لِلقُرَشِی إلامِثلُهُ، فَعَلَیکم بِعَبدِ اللهِ بنِ عَباسٍ فَارموهُ بِهِ؛ فَإِن عَمراً لا یعقِدُ عُقدَةً إلاحَلها عَبدُ اللهِ، ولا یحُل عُقدَةً إلاعَقَدَها، ولا یبرِمُ أمراً إلانَقَضَهُ، ولا ینقُضُ أمراً إلاأبرَمَهُ. فَقالَ الأَشعَثُ: لا وَاللهِ، لا یحکمُ فیها مُضَرِیانِ حَتی‌ تَقومَ الساعَةُ، ولکنِ اجعَلهُ رَجُلًا مِن أهل الیمنِ إذ جَعَلوا رَجُلًا مِن مُضَرَ. فَقالَ عَلِی: إنی أخافُ أن یخدَعَ یمَنِیکم؛ فَإِن عَمراً لَیسَ مِنَ اللهِ فی شَی‌ءٍ إذا کانَ لَهُ فی أمرٍ هوی. فَقالَ الأَشعَثُ: وَاللهِ، لِأَن یحکما بِبَعضِ مانَکرَهُ، وأحَدُهُما مِن أهلِ الیمنِ، أحَب إلَینا مِن أن یکونَ بَعضُ ما نُحِب فی حُکمِهِما وهُما مُضَرِیانِ» (وقعة صفین، ص ۵۰۰).
  5. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۵۵.
  6. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۵۹.
  7. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۵۵.
  8. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۵۴.
  9. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۵۵.
  10. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۰۵.
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۵۵.
  12. الطرائف، ص ۵۱۱.
  13. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۶۰-۴۷۳.
  14. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۰۶.
  15. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۶۰-۴۷۳.
  16. البیان والتبیین، ج ۱، ص ۱۷۲.
  17. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۶۰-۴۷۳.
  18. وقعة صفین، ص ۴۹۸.
  19. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۶۰-۴۷۳.
  20. العقد الفرید، ج ۳، ص ۳۴۰.
  21. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۶۰-۴۷۳.
  22. اعراف، آیه ۱۷۶.
  23. جمعه، آیه ۵.
  24. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۷۰.
  25. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۶۰-۴۷۳.
  26. این مَثَل در جایی به کار می‌رود که کسی به پندِ ناصح، عمل نکند.
  27. کنایه از امتناع صاحبان اندیشه، از آشکار ساختن رأی خویش.
  28. «الإمام علی(ع)- مِن کلامٍ لَهُ بَعدَ التحکیمِ وما بَلَغَهُ مِن أمرِ الحَکمَینِ-: أما بَعدُ؛ فَإِن مَعصِیةَ الناصِح الشفیقِ العالِمِ المُجَربِ، تورِثُ الحَسرَةَ، وتُعقِبُ الندامَةَ. وقَد کنتُ أمَرتُکم فی هذِهِ الحُکومَةِ أمری، ونَخَلتُ لَکم مَخزونَ رَأیی، لَو کانَ یطاعُ لِقَصیرٍ أمرٌ! فَأَبیتُم عَلِی إباءَ المُخالِفینَ الجُفاةِ، وَالمُنابِذینَ العُصاةِ. حَتی ارتابَ الناصِحُ بِنُصحِهِ، وضَن الزندُ بِقَدحِهِ، فَکنتُ أنَا وإیاکم کما قالَ أخو هَوازِنَ: أمَرتُکمُ أمری بِمُنعَرَجِ اللوی‌ *** فَلَم تَستَبینُوا النصحَ إلاضُحَی الغَدِ »(نهج البلاغة، خطبه ۳۵).
  29. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۶۰-۴۷۳.
  30. نهج البلاغه: خطبه ۲۰۸.
  31. نهج البلاغة، نامه ۵۳؛ «وَإِنْ عَقَدْتَ بَيْنَکَ وَبَيْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاْمَانَةِ»
  32. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۶۰-۴۷۳.