بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | ||
''' | '''حکمیت''' به معنای [[داوری]] و [[قضاوت]] بین دو گروه یا دو شخص در مسألۀ مورد [[نزاع]] است. به آنکه دو طرف به [[داوری]] او [[راضی]] میشوند "[[حکم]]" گویند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۳۲.</ref>. | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
* پس از آن پیشآمد که [[سپاه]] [[امام علی|علی]]{{ع}} در آستانۀ [[پیروزی]] [[قاطع]] بر [[معاویه]] قرار گرفته بود و [[معاویه]] که کار را تمامشده میدید، در [[فکر]] فرار بود و از [[عمرو عاص]] خواست که چارهای بیندیشد. [[عمرو عاص]] طرح [[قرآن]] بر نیزهکردن را پیشنهاد کرد و فراخواندن [[امام علی|علی]]{{ع}} و یارانش به تن دادن به [[داوری]] [[قرآن]] بین دو گروه متخاصم. توطئۀ آنان کارگر افتاد. هرچه [[امام]] به یارانش فرمود که این [[نیرنگ]] است و اینان [[اصحاب]] [[قرآن]] نیستند و [[قرآن ناطق]] منم، گوش ندادند. میانشان [[اختلاف]] افتاد. عدهای گفتند میجنگیم، جمعی گفتند بر ما روا نیست که با اینان بجنگیم چون ما را به [[حکم]] [[قرآن]] میخوانند.<ref>بحار الأنوار، ج ۳۲ ص ۵۲۹</ref> [[امام]] در فشار آن گروه که خواستار ترک [[نبرد]] بودند قرار گرفت و از آن [[حضرت]] هم خواستند که [[جنگ]] نکند و فشار آوردند که [[دستور]] دهد [[مالک اشتر]] هم برگردد. مالک میخواست نپذیرد، ولی [[احساس]] کرد که [[جان]] [[امام علی|علی]]{{ع}} در خطر است، [[دلشکسته]] و [[غمگین]] [[دست]] از [[نبرد]] کشید. قرار شد [[مذاکره]] شود و نمایندهای از هرطرف شرکت کند. [[امام]] ناچار شد [[حکمیّت]] را بپذیرد. [[امام]] میخواست [[ابن عباس]] را از سوی خود بفرستد، ولی با [[فتنهگری]] [[اشعث]] نگذاشتند و [[ابو موسی اشعری]] را مطرح کردند. [[امام]] [[راضی]] نبود ولی همچنانکه اصل [[حکمیّت]] را بر او [[تحمیل]] کردند، [[حکم]] را هم [[تحمیل]] کردند. از آنسو [[عمرو عاص]] [[تعیین]] شد. متنی به عنوان قرار تحکیم [[محکِّمه]] شد و قرار شد آن دو [[مذاکره]] کنند تا کار [[جنگ]] به پایان برسد. قرارشان بر آن شد که در جمع [[مردم]]، هردو طرف را ([[امام علی|علی]]{{ع}} و [[معاویه]] را) از [[حکومت]] [[عزل]] کنند. ابتدا [[ابوموسی]] گفت: من [[امام علی|علی]]{{ع}} را از [[خلافت]] [[عزل]] کردم، سپس [[عمرو عاص]] گفت: من [[معاویه]] را به [[خلافت]] [[نصب]] کردم. ولوله و [[اختلاف]] افتاد و گروهی از سربازان [[امام]] سر به [[شورش]] گذاشتند. [[حکمیّت]] بدون نتیجهای مثبت، به زیان [[امام]] تمام شد، به نحوی که میتوان از آن به عنوان یک کودتا برضدّ [[امام علی|علی]]{{ع}} یاد کرد. اعتراضها آغاز گشت. عدّهای که از آنان به[[خوارج]]، یاد میشود، از [[فرمان]] [[امام علی|علی]]{{ع}} بیرون رفتند و با این [[اعتقاد]] که [[حکمیّت]]، [[اشتباه]] و [[کفر]] بوده، ما [[توبه]] میکنیم، از [[امام علی|علی]]{{ع}} خواستند [[توبه]] کند، چون با [[پذیرش]] [[حکمیّت]]، او هم [[کافر]] شده است. [[امام علی|علی]]{{ع}} نپذیرفت، چراکه | * پس از آن پیشآمد که [[سپاه]] [[امام علی|علی]]{{ع}} در آستانۀ [[پیروزی]] [[قاطع]] بر [[معاویه]] قرار گرفته بود و [[معاویه]] که کار را تمامشده میدید، در [[فکر]] فرار بود و از [[عمرو عاص]] خواست که چارهای بیندیشد. [[عمرو عاص]] طرح [[قرآن]] بر نیزهکردن را پیشنهاد کرد و فراخواندن [[امام علی|علی]]{{ع}} و یارانش به تن دادن به [[داوری]] [[قرآن]] بین دو گروه متخاصم. توطئۀ آنان کارگر افتاد. هرچه [[امام]] به یارانش فرمود که این [[نیرنگ]] است و اینان [[اصحاب]] [[قرآن]] نیستند و [[قرآن ناطق]] منم، گوش ندادند. میانشان [[اختلاف]] افتاد. عدهای گفتند میجنگیم، جمعی گفتند بر ما روا نیست که با اینان بجنگیم چون ما را به [[حکم]] [[قرآن]] میخوانند.<ref>بحار الأنوار، ج ۳۲ ص ۵۲۹</ref> [[امام]] در فشار آن گروه که خواستار ترک [[نبرد]] بودند قرار گرفت و از آن [[حضرت]] هم خواستند که [[جنگ]] نکند و فشار آوردند که [[دستور]] دهد [[مالک اشتر]] هم برگردد. مالک میخواست نپذیرد، ولی [[احساس]] کرد که [[جان]] [[امام علی|علی]]{{ع}} در خطر است، [[دلشکسته]] و [[غمگین]] [[دست]] از [[نبرد]] کشید. قرار شد [[مذاکره]] شود و نمایندهای از هرطرف شرکت کند. [[امام]] ناچار شد [[حکمیّت]] را بپذیرد. [[امام]] میخواست [[ابن عباس]] را از سوی خود بفرستد، ولی با [[فتنهگری]] [[اشعث]] نگذاشتند و [[ابو موسی اشعری]] را مطرح کردند. [[امام]] [[راضی]] نبود ولی همچنانکه اصل [[حکمیّت]] را بر او [[تحمیل]] کردند، [[حکم]] را هم [[تحمیل]] کردند. از آنسو [[عمرو عاص]] [[تعیین]] شد. متنی به عنوان قرار تحکیم [[محکِّمه]] شد و قرار شد آن دو [[مذاکره]] کنند تا کار [[جنگ]] به پایان برسد. قرارشان بر آن شد که در جمع [[مردم]]، هردو طرف را ([[امام علی|علی]]{{ع}} و [[معاویه]] را) از [[حکومت]] [[عزل]] کنند. ابتدا [[ابوموسی]] گفت: من [[امام علی|علی]]{{ع}} را از [[خلافت]] [[عزل]] کردم، سپس [[عمرو عاص]] گفت: من [[معاویه]] را به [[خلافت]] [[نصب]] کردم. ولوله و [[اختلاف]] افتاد و گروهی از سربازان [[امام]] سر به [[شورش]] گذاشتند. [[حکمیّت]] بدون نتیجهای مثبت، به زیان [[امام]] تمام شد، به نحوی که میتوان از آن به عنوان یک کودتا برضدّ [[امام علی|علی]]{{ع}} یاد کرد. اعتراضها آغاز گشت. عدّهای که از آنان به[[خوارج]]، یاد میشود، از [[فرمان]] [[امام علی|علی]]{{ع}} بیرون رفتند و با این [[اعتقاد]] که [[حکمیّت]]، [[اشتباه]] و [[کفر]] بوده، ما [[توبه]] میکنیم، از [[امام علی|علی]]{{ع}} خواستند [[توبه]] کند، چون با [[پذیرش]] [[حکمیّت]]، او هم [[کافر]] شده است. [[امام علی|علی]]{{ع}} نپذیرفت، چراکه حکمیت را خود اینان بر [[حضرت]] [[تحمیل]] کرده بودند. از همینجا نطفۀ گروه [[خوارج]] شکل گرفت و فتنۀ آنان در نهایت به [[جنگ نهروان]] منتهی شد.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۳۲.</ref> | ||
==[[مخالفت با امام]]{{ع}} در گزینشِ داور== | ==[[مخالفت با امام]]{{ع}} در گزینشِ داور== | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
==بحثی در باره حکمیت== | ==بحثی در باره حکمیت== | ||
*واقعه حَکمیت در [[جنگ]] [[صِفین]]، یکی از تأسفبارترین وقایع دوران [[حکومت امام علی]]{{ع}} بود. این حادثه تلخ هنگامی پدید آمد که [[سپاه امام]]{{ع}} با [[پیروزی]] نهایی فاصلهای نداشت. [[پذیرفتن]] | *واقعه حَکمیت در [[جنگ]] [[صِفین]]، یکی از تأسفبارترین وقایع دوران [[حکومت امام علی]]{{ع}} بود. این حادثه تلخ هنگامی پدید آمد که [[سپاه امام]]{{ع}} با [[پیروزی]] نهایی فاصلهای نداشت. [[پذیرفتن]] حکمیت توسط [[امام]]{{ع}} نه تنها [[مانع]] [[پیروزی]] قریبالوقوع او شد؛ بلکه موجب بروز [[اختلاف]] در [[سپاه]] او و درگیر شدن [[امام]]{{ع}} با بخش عمدهای از زبدهترین رزمندگانِ خود گردید. برای روشن شدن این موضوع، چند مسئله باید مورد بررسی قرار گیرد: | ||
*'''علت [[پذیرش]] حکمیت''': نخستین مسئله این است که: چرا [[امام]]{{ع}} | *'''علت [[پذیرش]] حکمیت''': نخستین مسئله این است که: چرا [[امام]]{{ع}} حکمیت را پذیرفت؟ مگر در [[حق]] بودن اقدامات خود تردید داشت؟ اصولًا حکمیت میان [[حق]] و [[باطل]] چه مفهومی دارد؟ آیا [[حکمت]] و [[سیاست]] اقتضا نمیکرد که [[امام]]{{ع}} در مقابل فشار بخشی از [[سپاه]] خود [[مقاومت]] کند و به حکمیت تن در ندهد؟ پاسخ این است که: آری، مقتضای [[حکمت]] وسیاست، نپذیرفتن حَکمیت بود؛ لیکن [[امام]]{{ع}} بر اساس اسناد متقن [[تاریخی]]، به [[اختیار]] خود، حکمیت را نپذیرفت؛ بلکه آن را بر وی [[تحمیل]] کردند و [[مقاومت]] او در برابر این پیشنهاد جاهلانه، نه تنها سودی دربر نداشت، بلکه موجب میشد [[جنگ نهروان]] نیز در [[صِفین]] و بسی زودتر اتفاق افتد و [[امام]]{{ع}} در صحنه درگیری با [[شامیان]] مجبور شود با بخش عمدهای از سپاه خود بجنگد. جمله معروف [[امام]]{{ع}} هنگام [[پذیرش]] حکمیت که: {{متن حدیث|"لَقَد کنتُ أمسِ أمیراً، فَأصْبَحْتُ الیومَ مَأمُوراً! وکنتُ أمسِ ناهیاً، فَأصْبَحْتُ الیومَ مَنِهیاً!"}}؛ تا دیروز، [[فرمانده]] بودم و امروز فرمانبر گشتهام و تا دیروز، خود، [[نهی]] کننده بودم و امروز، [[نهی]] شدهام"<ref>نهج البلاغه: خطبه ۲۰۸.</ref> نشان دهنده این واقعیت تلخ است. | ||
*'''چرا [[ابو موسی]]؟''': اکنون این سؤال مطرح است که: چرا [[امام]]{{ع}} شخص [[سادهلوحی]] را با [[سوء]] سابقه بهعنوان [[نماینده]] خود در جریان | *'''چرا [[ابو موسی]]؟''': اکنون این سؤال مطرح است که: چرا [[امام]]{{ع}} شخص [[سادهلوحی]] را با [[سوء]] سابقه بهعنوان [[نماینده]] خود در جریان حکمیت [[تعیین]] کرد؟ آیا نمیدانست با [[تعیین]] [[ابوموسی]] به عنوان [[حَکم]]، نتیجه حکمیت چه خواهد شد؟ پاسخ این است که: آری، [[امام]]{{ع}} میدانست که نتیجه چه خواهد شد ولی اما همان جریان فشاری که [[امام]]{{ع}} را وادار به [[پذیرش]] حکمیت کرد، او را ناچار به [[پذیرش]] نمایندگی [[ابو موسی]] نیز نمود. هرچه [[امام]]{{ع}} تلاش کرد که [[عبد الله]] بن [[عباس]] یا [[مالک اشتر]] بهعنوان حَکمَ [[تعیین]] شود، آنها نپذیرفتند. | ||
*'''موضوع داوری''' اکنون باید دید موضوع [[داوری]] چه بود و داوران درباره چه چیزی باید میاندیشیدند و [[رأی]] میدادند؟ در متن [[پیماننامه]] | *'''موضوع داوری''' اکنون باید دید موضوع [[داوری]] چه بود و داوران درباره چه چیزی باید میاندیشیدند و [[رأی]] میدادند؟ در متن [[پیماننامه]] حکمیت، چیزی که موضوع [[داوری]] را روشن کند و همچنین اختیارات و [[وظایف]] داوران را مشخص نماید، دیده نمیشود. بهنظر میرسد موضوع حکمیت، [[حل اختلاف]] طرفین در همه موارد است و نیازی به ذکر آن نیست. بنا براین، منحصر کردن موضوع حکمیت در [[جنگ]] [[صِفین]] به مسئله [[قاتلان عثمان]]، صحیح نیست؛ بلکه موضوع حکمیت، همه مسائل مورد [[اختلاف]] میان [[امام]]{{ع}} و [[معاویه]] بود و عدم ذکر موضوع خاص در متن [[پیمان]] به همین جهت است. البته این دامنه، شامل [[تعیین خلیفه]] نمیشد. | ||
*'''علت [[فریب]] خوردن [[سپاه امام]]{{ع}}''': اکنون باید دید که: چرا [[سپاهیان]] [[امام علی]]{{ع}} [[فریب]] خوردند؟ و چرا ندانستند یا نخواستند بدانند [[قرآن]] بر نیزه افراشتن [[شامیان]]، نیرنگی است که میخواهند بدینوسیله آنان را از [[جنگ]] بازدارند؟ و چرا سخنِ [[امام]] خود را نشنیدند و او را به [[پذیرفتن]] حَکمیت مجبور گردانیدند؟ در پاسخ این سؤال باید گفت: اسناد [[تاریخی]] نشان میدهد که [[اکثریت]] [[قاطع]] [[سپاه امام]]{{ع}} از [[جنگ]] خسته شده بودند. علاوه بر این، میدانستند که اگر [[پیروز]] هم شوند، مانند [[جنگ]] [[بصره]]، غنیمتی نصیبشان نخواهد شد و انگیزهای برای ادامه [[جنگ]] نداشتند. [[قاریان]] [[کوفه]] که نقش عمدهای در [[سپاه امام]]{{ع}} داشتند، از این گروه ([[اکثریت]] خسته) بودند و بهدلیل موقعیتی که درمیان [[مردم کوفه]] داشتند، در این فضا کارگردان صحنه شدند. پیوند "تَعَمق (تندروی [[دینی]])" با "[[جهل]]" و "[[حماقت]]" در این عابدان [[جاهل]]، موجب شد تا امامِ خود را وادار به [[پذیرش]] | *'''علت [[فریب]] خوردن [[سپاه امام]]{{ع}}''': اکنون باید دید که: چرا [[سپاهیان]] [[امام علی]]{{ع}} [[فریب]] خوردند؟ و چرا ندانستند یا نخواستند بدانند [[قرآن]] بر نیزه افراشتن [[شامیان]]، نیرنگی است که میخواهند بدینوسیله آنان را از [[جنگ]] بازدارند؟ و چرا سخنِ [[امام]] خود را نشنیدند و او را به [[پذیرفتن]] حَکمیت مجبور گردانیدند؟ در پاسخ این سؤال باید گفت: اسناد [[تاریخی]] نشان میدهد که [[اکثریت]] [[قاطع]] [[سپاه امام]]{{ع}} از [[جنگ]] خسته شده بودند. علاوه بر این، میدانستند که اگر [[پیروز]] هم شوند، مانند [[جنگ]] [[بصره]]، غنیمتی نصیبشان نخواهد شد و انگیزهای برای ادامه [[جنگ]] نداشتند. [[قاریان]] [[کوفه]] که نقش عمدهای در [[سپاه امام]]{{ع}} داشتند، از این گروه ([[اکثریت]] خسته) بودند و بهدلیل موقعیتی که درمیان [[مردم کوفه]] داشتند، در این فضا کارگردان صحنه شدند. پیوند "تَعَمق (تندروی [[دینی]])" با "[[جهل]]" و "[[حماقت]]" در این عابدان [[جاهل]]، موجب شد تا امامِ خود را وادار به [[پذیرش]] حکمیت کنند. | ||
*'''[[حکمت]] بهرهگیری نکردن [[امام]]{{ع}} از [[فرصت]] پس از [[توبه]] خوارج''': پس از توقف [[جنگ]]، چیزی نگذشت که [[قاریان]] [[کوفه]] متوجه شدند که [[فریب]] خوردهاند و در ماجرای [[تحمیل]] | *'''[[حکمت]] بهرهگیری نکردن [[امام]]{{ع}} از [[فرصت]] پس از [[توبه]] خوارج''': پس از توقف [[جنگ]]، چیزی نگذشت که [[قاریان]] [[کوفه]] متوجه شدند که [[فریب]] خوردهاند و در ماجرای [[تحمیل]] حکمیت بر [[امام]]{{ع}} [[خطا]] کردهاند. از اینرو، نزد [[امام]] آمدند و گفتند: ما در [[تحمیل]] [[داوری]] [[خطا]] کردیم و [[توبه]] میکنیم. تو هم در [[پذیرفتن]] پیشنهاد ما [[خطا]] کردی و باید [[توبه]] کنی. نیز عهدنامهای را که بر پایه [[نیرنگ]] و [[خطا]] شکل گرفته است، فاقد [[ارزش]] دیدند و پیشنهاد نقض آن و بازگشت به [[جنگ]] را با [[اصرار]] تمام ارائه کردند؛ اما این بار، [[امام]]{{ع}} در برابر پیشنهادهای آنان [[مقاومت]] کرد، و این [[مقاومت]] به جدا شدن [[قاریان]] از [[امام]] و در نهایت، به [[جنگ نهروان]] انجامید. آخرین [[پرسش]] اساسی در جریان حکمیت این است که: چرا [[امام]]{{ع}} پیشنهاد [[قاریان]] را نپذیرفت؟ آیا نمیدانست که نپذیرفتن پیشنهاد آنان به کجا میانجامد؟ و سرانجام، [[حکمت]] بهرهگیری نکردن [[امام]]{{ع}} از این [[فرصت]] طلایی برای پایان دادن به [[فتنه]] [[قاسطین]] و [[پیشگیری]] از [[فتنه]] [[مارقین]] چیست؟ پاسخ این است که [[پذیرفتن]] پیشنهاد آنان، مستلزم سه خطای بزرگ [[سیاسی]] و [[دینی]] بود که [[امام]]{{ع}} نمیتوانست به آن تن در دهد: | ||
#'''[[پذیرفتن]] [[خطا]] در رهبری''': نخستین درخواست [[خوارج]] این بود که [[امام]]{{ع}} بپذیرد که در [[رهبری]] و [[فرماندهی سپاه]] در [[ارتباط]] با [[پذیرش]] | #'''[[پذیرفتن]] [[خطا]] در رهبری''': نخستین درخواست [[خوارج]] این بود که [[امام]]{{ع}} بپذیرد که در [[رهبری]] و [[فرماندهی سپاه]] در [[ارتباط]] با [[پذیرش]] حکمیت [[خطا]] کرده است. اما [[امام]]{{ع}} نمیتوانست خود را [[خطا]] کار اعلام کند؛ زیرا: [[حَکم]] قرار دادن برای [[حل اختلافات]]، نه تنها [[خطا]] نیست، بلکه موردتأیید [[قرآن]] است. تنها ایراد این است که حکمیت در این ماجرا برخلاف [[حکمت]] و [[سیاست]] بود و [[امام]]{{ع}} نیز این نکته را صریحاً اعلام کرده بود؛ ولی آنان خود نپذیرفتند و حکمیت را بر [[امام]]{{ع}} و [[سپاه]] [[کوفه]] [[تحمیل]] کردند. | ||
#'''[[نقض]] [[عهد]]''': برفرض که [[امام]]{{ع}} به خطای خود اعتراف میکرد، [[خوارج]] درخواست دیگری داشتند که [[پیماننامه]] [[سپاهیان]] [[کوفه]] و [[شام]] نقض شود؛ اما از دیدگاه [[امام]]{{ع}} [[وفاداری]] به [[پیمان]] یکی از اصول بین المللی [[اسلام]] است که بههیچ بهانهای نباید نقض شود چنانچه در [[عهدنامه]] معروف خود به [[مالک اشتر]] هم نوشت: و اگر با دشمنت پیمانی نهادی و در [[ذمه]] (بر گردن) خود، او را [[امان]] دادی، به [[عهد]] خود [[وفا]] کن و آنچه بر [[ذمه]] گرفتهای، ادا کن و خود را چون سپری در برابر پیمانت قرار بده<ref>نهج البلاغة، نامه ۵۳؛ {{متن حدیث|وَإِنْ عَقَدْتَ بَيْنَکَ وَبَيْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاْمَانَةِ}}</ref> | #'''[[نقض]] [[عهد]]''': برفرض که [[امام]]{{ع}} به خطای خود اعتراف میکرد، [[خوارج]] درخواست دیگری داشتند که [[پیماننامه]] [[سپاهیان]] [[کوفه]] و [[شام]] نقض شود؛ اما از دیدگاه [[امام]]{{ع}} [[وفاداری]] به [[پیمان]] یکی از اصول بین المللی [[اسلام]] است که بههیچ بهانهای نباید نقض شود چنانچه در [[عهدنامه]] معروف خود به [[مالک اشتر]] هم نوشت: و اگر با دشمنت پیمانی نهادی و در [[ذمه]] (بر گردن) خود، او را [[امان]] دادی، به [[عهد]] خود [[وفا]] کن و آنچه بر [[ذمه]] گرفتهای، ادا کن و خود را چون سپری در برابر پیمانت قرار بده<ref>نهج البلاغة، نامه ۵۳؛ {{متن حدیث|وَإِنْ عَقَدْتَ بَيْنَکَ وَبَيْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاْمَانَةِ}}</ref> | ||
#'''[[سلطه]] [[جاهلان]] ناسک''': از دیدگاه [[امام علی]]{{ع}} خطر [[سلطه]] [[جاهلان]] ناسک (عمل کننده به [[احکام شرع]]) کمتر از خطر [[عالمان]] [[فاسق]] نیست. اعتراف به [[خطا]] و [[نقض]] [[عهد]] در جریان | #'''[[سلطه]] [[جاهلان]] ناسک''': از دیدگاه [[امام علی]]{{ع}} خطر [[سلطه]] [[جاهلان]] ناسک (عمل کننده به [[احکام شرع]]) کمتر از خطر [[عالمان]] [[فاسق]] نیست. اعتراف به [[خطا]] و [[نقض]] [[عهد]] در جریان حکمیت بدین معناست که [[علی]]{{ع}} [[سلطه]] [[جاهلان]] ناسک [[مبتلا]] به [[بیماری]] [[عُجب]] و [[دنیاطلبی]] و تعمق (تندروی [[دینی]]) را بر خود و [[امت اسلامی]] پذیرفته و تصمیمگیریهای اساسی در [[جنگ]] و [[صلح]] و پس از آن در همه امور کلیدی را به آنان سپرده است<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۶۰-۴۷۳.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |