فلسفه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'علوم سیاسی' به 'علوم سیاسی')
خط ۱۳: خط ۱۳:
*[[فلسفۀ سیاسی]]، به معنای [[حکمت عملی]] در حوزۀ [[تدبیر]] [[جامعه]] و سیاست مُدن است که موجب شده برخی پژوهشگران حوزۀ [[فلسفۀ سیاسی]]، [[فارابی]] را "مهمترین [[فیلسوف سیاسی]] [[تاریخ]] ایران"<ref>سید جواد طباطبائی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران، ص۱۴.</ref> معرفی کنند و [[فلسفۀ سیاسی]] او را "بحث دربارۀ [[سعادت]] [[انسانی]] از مجرای فضیلت" بدانند؛ که "البته این کار امکانپذیر نیست، مگر به وسیلۀ [[حکومتی]] که در پرتو آن، [[افعال]] و [[سنن]] فاضله و ملکات و [[اخلاق]] در [[شهرها]] و میان [[مردم]] رواج یابد. و این [[حکومت]] باید در علاقمند کردن [[مردم]] به [[حفظ]] این ملکات کوشا باشد تا از میان نروند"<ref>سید جواد طباطبائی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران، ص۱۵.</ref>.
*[[فلسفۀ سیاسی]]، به معنای [[حکمت عملی]] در حوزۀ [[تدبیر]] [[جامعه]] و سیاست مُدن است که موجب شده برخی پژوهشگران حوزۀ [[فلسفۀ سیاسی]]، [[فارابی]] را "مهمترین [[فیلسوف سیاسی]] [[تاریخ]] ایران"<ref>سید جواد طباطبائی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران، ص۱۴.</ref> معرفی کنند و [[فلسفۀ سیاسی]] او را "بحث دربارۀ [[سعادت]] [[انسانی]] از مجرای فضیلت" بدانند؛ که "البته این کار امکانپذیر نیست، مگر به وسیلۀ [[حکومتی]] که در پرتو آن، [[افعال]] و [[سنن]] فاضله و ملکات و [[اخلاق]] در [[شهرها]] و میان [[مردم]] رواج یابد. و این [[حکومت]] باید در علاقمند کردن [[مردم]] به [[حفظ]] این ملکات کوشا باشد تا از میان نروند"<ref>سید جواد طباطبائی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران، ص۱۵.</ref>.
*این معنا از [[فلسفۀ سیاسی]]، هنوز هم در میان [[فیلسوفان]] [[سیاسی]]، بی‌طرفدار نیست. برخی از [[فیلسوفان]] [[سیاسی]] معاصر، [[فلسفۀ سیاسی]] را در همین راستا تعریف کرده‌اند. بنابر آنچه از لئواشتراوس<ref>Leo Strauss.</ref> [[نقل]] شده است، وی [[فلسفۀ سیاسی]] را - تقریباً - به همین معنا [[تفسیر]] می‌کند: "تمام [[اعمال]] [[سیاسی]]، ذاتاً جهتی بهسوی [[معرفت]] به [[ماهیت خیر]] می‌راند. اگر این جهتگیری به سوی [[معرفت]] به خیر تصحیح شود و اگر [[انسان‌ها]] [[هدف]] صریح خود را [[کسب معرفت]] نسبت به [[زندگی]] خوب و جامعۀ خوب قرار دهند، [[فلسفۀ سیاسی]] پدیدار می‌شود"<ref>سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: فلسفۀ سیاسی چیست، لئواشتراوس، ترجمۀ فرهنگ رجائی).</ref>.
*این معنا از [[فلسفۀ سیاسی]]، هنوز هم در میان [[فیلسوفان]] [[سیاسی]]، بی‌طرفدار نیست. برخی از [[فیلسوفان]] [[سیاسی]] معاصر، [[فلسفۀ سیاسی]] را در همین راستا تعریف کرده‌اند. بنابر آنچه از لئواشتراوس<ref>Leo Strauss.</ref> [[نقل]] شده است، وی [[فلسفۀ سیاسی]] را - تقریباً - به همین معنا [[تفسیر]] می‌کند: "تمام [[اعمال]] [[سیاسی]]، ذاتاً جهتی بهسوی [[معرفت]] به [[ماهیت خیر]] می‌راند. اگر این جهتگیری به سوی [[معرفت]] به خیر تصحیح شود و اگر [[انسان‌ها]] [[هدف]] صریح خود را [[کسب معرفت]] نسبت به [[زندگی]] خوب و جامعۀ خوب قرار دهند، [[فلسفۀ سیاسی]] پدیدار می‌شود"<ref>سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: فلسفۀ سیاسی چیست، لئواشتراوس، ترجمۀ فرهنگ رجائی).</ref>.
*تعریفی که از "سی.کلیمررودی"<ref>C. Clymer Rodee.</ref> در کتاب مقدم‌های بر [[علوم]] [[سیاسی]] [[نقل]] شده نیز، قریب به همین معناست: "هر [[عمل]] [[سیاسی]]، مستلزم ارزش‌های [[سیاسی]] اساسی می‌باشد. پس [[بدیهی]] است که [[اندیشمندان]] [[سیاسی]] از [[افلاطون]] تاکنون به ارزش‌هایی که مبنای جامعۀ خوب و عادلانه‌اند بیاندیشند. [[فلسفۀ سیاسی]] از جامعۀ خوب، [[عدالت]] و مسائلی از این قبیل بحث می‌کند"<ref>سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: Introduction to political science.)</ref>.
*تعریفی که از "سی.کلیمررودی"<ref>C. Clymer Rodee.</ref> در کتاب مقدم‌های بر [[علوم سیاسی]] [[نقل]] شده نیز، قریب به همین معناست: "هر [[عمل]] [[سیاسی]]، مستلزم ارزش‌های [[سیاسی]] اساسی می‌باشد. پس [[بدیهی]] است که [[اندیشمندان]] [[سیاسی]] از [[افلاطون]] تاکنون به ارزش‌هایی که مبنای جامعۀ خوب و عادلانه‌اند بیاندیشند. [[فلسفۀ سیاسی]] از جامعۀ خوب، [[عدالت]] و مسائلی از این قبیل بحث می‌کند"<ref>سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: Introduction to political science.)</ref>.
*این معنا از [[فلسفۀ سیاسی]] تا زمانی رواج کامل داشت که به تعبیر برخی [[دانشمندان]] [[علوم]] [[سیاسی]] معاصر "با سوژه گرایی مدرن دکارتی و ذره گرایی طبیعت انگارانۀ هابزی، فرایند جداسازی [[اخلاق]] از اجتماعیات آغاز شد و هگل نتوانست از این روند جلوگیری کند. با طرح نظریات کارکرد گرایانه و سیستمی، حذف کامل [[عقل عملی]] از عرصۀ اجتماعیات محقق شد و نهایتاً در عصر پیش از نیچه، اساساً هرگونه [[اعتقادی]] به [[حجیت عقل]] در [[حیات انسانی]]، مورد سؤال و [[نفی]] واقع شد"<ref>سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: فلسفه سیاسى در روایتى پارادایمى، عباس منوچهرى، نامۀ فرهنگ، (پاییز ۱۳۷۸)، به نقل از: J.Habermas. Between Facts and Norms (London Polity Press, ۱۹۹۲) pp.۲-۱۰).</ref>.
*این معنا از [[فلسفۀ سیاسی]] تا زمانی رواج کامل داشت که به تعبیر برخی [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] معاصر "با سوژه گرایی مدرن دکارتی و ذره گرایی طبیعت انگارانۀ هابزی، فرایند جداسازی [[اخلاق]] از اجتماعیات آغاز شد و هگل نتوانست از این روند جلوگیری کند. با طرح نظریات کارکرد گرایانه و سیستمی، حذف کامل [[عقل عملی]] از عرصۀ اجتماعیات محقق شد و نهایتاً در عصر پیش از نیچه، اساساً هرگونه [[اعتقادی]] به [[حجیت عقل]] در [[حیات انسانی]]، مورد سؤال و [[نفی]] واقع شد"<ref>سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: فلسفه سیاسى در روایتى پارادایمى، عباس منوچهرى، نامۀ فرهنگ، (پاییز ۱۳۷۸)، به نقل از: J.Habermas. Between Facts and Norms (London Polity Press, ۱۹۹۲) pp.۲-۱۰).</ref>.
*بر مبنای چنین تعریفی از [[فلسفۀ سیاسی]]، - تعریف [[فلسفۀ سیاسی]] به [[حکمت عملی]] در حوزۀ سیاست مدن - [[فلسفۀ سیاسی]]، وجه [[عقلی]] همان [[فقه]] [[سیاسی]] است؛ همانگونه که [[فقه]] [[سیاسی]]، وجه [[شرعی]] [[فلسفۀ سیاسی]] و [[حکمت عملی]] [[سیاسی]] است.
*بر مبنای چنین تعریفی از [[فلسفۀ سیاسی]]، - تعریف [[فلسفۀ سیاسی]] به [[حکمت عملی]] در حوزۀ سیاست مدن - [[فلسفۀ سیاسی]]، وجه [[عقلی]] همان [[فقه]] [[سیاسی]] است؛ همانگونه که [[فقه]] [[سیاسی]]، وجه [[شرعی]] [[فلسفۀ سیاسی]] و [[حکمت عملی]] [[سیاسی]] است.
*بر همین اساس است که [[غزالی]] سیاست را چنین تعریف می‌کند: مقصود من از "سیاست" تلاش برای [[اصلاح]] [[مردم]] از طریق [[ارشاد]] آنان به [[صراط مستقیم]] [[نجات]] بخش در [[دنیا]] و [[آخرت]] است<ref>{{عربی|وأعني بالسياسة استصلاح الخلق بإرشادهم إلی الطريق المستقيم المنجي في الدنيا و الآخرة}}؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۵، به نقل از: فاتحة العلوم (محمد بن محمد غزالی).</ref>. سپس می‌گوید: "پس [[فقیه]]، دانای به [[قانون]] سیاست است و واسطه‌ای است که بین [[مردم]] در منازعاتی که به [[حکم]] شهوت‌هایشان میانشان رخ می‌دهد میانجی‌گری می‌کند. پس [[فقیه]]، [[معلم]] [[سلطان]] و مرشد اوست به روش سیاست [[مردم]]، تا در امور دنیای خویش راه راست درپیش گیرند"<ref>{{عربی|فالفقيه هو العالم بقانون السياسة و طريق التوسط بين الخلق إذا تنازعوا بحكم الشهوات، فالفقيه هو معلم السلطان و مرشده إلی طريق سياسة الخلق لينتظم باستقامتهم أمورهم في الدنيا}}؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۷.</ref>.
*بر همین اساس است که [[غزالی]] سیاست را چنین تعریف می‌کند: مقصود من از "سیاست" تلاش برای [[اصلاح]] [[مردم]] از طریق [[ارشاد]] آنان به [[صراط مستقیم]] [[نجات]] بخش در [[دنیا]] و [[آخرت]] است<ref>{{عربی|وأعني بالسياسة استصلاح الخلق بإرشادهم إلی الطريق المستقيم المنجي في الدنيا و الآخرة}}؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۵، به نقل از: فاتحة العلوم (محمد بن محمد غزالی).</ref>. سپس می‌گوید: "پس [[فقیه]]، دانای به [[قانون]] سیاست است و واسطه‌ای است که بین [[مردم]] در منازعاتی که به [[حکم]] شهوت‌هایشان میانشان رخ می‌دهد میانجی‌گری می‌کند. پس [[فقیه]]، [[معلم]] [[سلطان]] و مرشد اوست به روش سیاست [[مردم]]، تا در امور دنیای خویش راه راست درپیش گیرند"<ref>{{عربی|فالفقيه هو العالم بقانون السياسة و طريق التوسط بين الخلق إذا تنازعوا بحكم الشهوات، فالفقيه هو معلم السلطان و مرشده إلی طريق سياسة الخلق لينتظم باستقامتهم أمورهم في الدنيا}}؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۷.</ref>.
خط ۴۱: خط ۴۱:
*بحث در مراقبتها (کنترل‌های) دولتی و فشارهای [[اخلاقی]] و بدنی (فیزیکی)؛ یعنی فشارهای محلی به [[قدرت]] نظامی و پلیس موجود در هر [[جامعه]].
*بحث در مراقبتها (کنترل‌های) دولتی و فشارهای [[اخلاقی]] و بدنی (فیزیکی)؛ یعنی فشارهای محلی به [[قدرت]] نظامی و پلیس موجود در هر [[جامعه]].
*این دسته از موضوعات [[فلسفۀ سیاسی]]، [[فلسفۀ سیاسی]] را به معنای [[علمی]] که دربارۀ تجزیه و تحلیل؛ [[روابط]] و وقایع [[سیاسی]] و [[تبیین]] [[علل]] و نتایج آنها می‌پردازد معرفی می‌کند.
*این دسته از موضوعات [[فلسفۀ سیاسی]]، [[فلسفۀ سیاسی]] را به معنای [[علمی]] که دربارۀ تجزیه و تحلیل؛ [[روابط]] و وقایع [[سیاسی]] و [[تبیین]] [[علل]] و نتایج آنها می‌پردازد معرفی می‌کند.
*[[بهاءالدین پازارگاد]]، سپس به این نکته اشاره می‌کند: "البته در [[فلسفۀ سیاسی]]، فرضیه‌های مختلف مربوط به مباحث [[علوم]] [[سیاسی]] نیز مورد بحث و تحلیل واقع می‌شود".
*[[بهاءالدین پازارگاد]]، سپس به این نکته اشاره می‌کند: "البته در [[فلسفۀ سیاسی]]، فرضیه‌های مختلف مربوط به مباحث [[علوم سیاسی]] نیز مورد بحث و تحلیل واقع می‌شود".
*سپس به شرح موضوعات مورد بحث [[علوم]] [[سیاسی]] پرداخته و چنین می‌گوید:
*سپس به شرح موضوعات مورد بحث [[علوم سیاسی]] پرداخته و چنین می‌گوید:
*"موضوعات مورد بحث در [[علوم]] [[سیاسی]]:
*"موضوعات مورد بحث در [[علوم سیاسی]]:
*رابطۀ فرد با [[دولت]]؛
*رابطۀ فرد با [[دولت]]؛
*روش‌های مختلف در [[امور سیاسی]]؛
*روش‌های مختلف در [[امور سیاسی]]؛

نسخهٔ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۱

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.


مقدمه

فلسفۀ سیاسی به معنای نخست

فلسفۀ سیاسی به معنای دوم

فلسفۀ سیاسی به معنای سوم

  1. دربارۀ بنیادهای فلسفی سیستم سیاسی به بحث می‌پردازند.
  2. دربارۀ ارکان و وظایف سیستم سیاسی بحث می‌کنند.
  • به نظر می‌رسد مباحثی نظیر: حقّ حاکمیت، رابطۀ فرد و دولت، چگونگی حقوق و قانون، هدف دولت، دستگاه حکومت و مشروطیت مباحث مربوط به بنیادهای فلسفی سیستم سیاسی است که با آنچه در اصطلاح رایج به آن "فلسفه" می‌گویند تناسب دارد، سایر مباحث فوق و نیز مباحثی که به عنوان موضوعات فلسفۀ سیاسی در بالا معرفی شد، با آنچه در اصطلاح رایج واژۀ "علم" در آن به کار می‌رود - و در نتیجه با مباحث "علوم سیاسی" - سازگارتر است.
  • در هر صورت، بنابر آنچه به نظر ما با کاربری واژۀ "فلسفۀ سیاسی" در استعمالات این واژه توسط سیاست شناسان، همخوان و سازگار است، فلسفۀ سیاسی، به همان معنای دوم، یعنی: دانشی که دربارۀ ماهیت قدرت سیاسی و مشروعیت و موجودیت آن و لوازم مترتب بر آنها به بحث و بررسی می‌پردازد در اینجا مد نظر است. و لذا فلسفۀ سیاسی اسلامی به عنوان پیشنیاز مباحث فقه سیاسی - به دلیل آنکه بخش مهمی از مبادی تصوریه و تصدیقیه فقه سیاسی اسلامی را تنقیح و تبیین می‌کند - مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت[۲۲].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. للنفس صحة و مرض كما للبدن صحة و مرض. فصحة النفس أن تكون هيئاتها و هيئات أجزائها هيئات تفعل بها أبداً الخيرات و الحسنات و الأفعال الجميلة...
  2. كما أنّ صحة البدن هي اعتدال مزاجه، و مرضه الانحراف عن الاعتدال كذلك صحة المدينة و استقامتها هي اعتدال أخلاق أهلها و مرضها التفاوت الذي يوجد في أخلاقهم و متی انحرف البدن عن الاعتدال من مزاجه فالذي يردّه إلی الاعتدال و يحفظه هو الطبيب، كذلك إذا انحرفت المدينة في أخلاق أهلها عن الاعتدال فالذي يردّها إلی الاستقامة و يحفظها عليها هو المدني...
  3. المعالج للأبدان هو الطبيب، و المعالج للأنفس هو الإنسان المدني...
  4. فإنّ المدني بالصناعة المدنية و الـمَلِك بصناعة المُلك يقدّر اين ينبغي أن يستعمل و في من ينبغي أن يستعمل و في من لا يستعمل و أي صنف من الصحة ينبغي أن يفيدها الأبدان و أي صنف من الصحة ينبغي أن لا يفيدها.
  5. المدني و الملك الذي يعالج الأنفس يحتاج إلی أن يعرف النفس بأسرها و أجزائها و ما يعرض لها و لكل واحد من أجزائها من النقائص و الرذائل و مما يعرض و من كم شيء وما الهيئات النفسانية التي يفعل بها الإنسان الخيرات و كم هي و كيف الوجه في إزالة الرذائل عن أهل المدن، و الحيلة في تمكينها في نفوس المدنيين، و وجه التدبير في حفظها عليهم حتی لاتزولفارابی، الفصول المنتزعۀ، تحقیق فوزی متری نجّار (دانشگاه میشیگان)، ص۲۵و۲۶.
  6. و الحكمة الفضيلية التي هي ثالثة العفة و الشجاعة فليس يعني بها الحكمة النظرية، فإنها لايكلّف فيها التوسّط البتّة، بل الحكمة العملية التي في الأفعال الدنيوية و التصرفات الدنيوية...
  7. فالفضائل ثلاثة: هيئة التوسّط في الشهوانية مثل لذة المنكوح و المطعوم و الملبوس و الراحة و غير ذلك من اللذات الحسّية و الوهمية و هيئة التوسّط في الغضبيات كلها مثل الخوف و الغضب و الغم و الأنفة و الحقد و الحسد و غير ذلك، و هيئة التوسط في التدبيرية. ورؤوس هذه الفضائل عفة و حكمة و شجاعة، و مجموعها العدالة، و هي خارجة عن الفضيلة النظرية. و من اجتمعت له معها الحكمة النظرية فقد سُعد، و من فاز مع ذلك بالخواص النبوية، كاد ان يصير رباً انسانياً و كاد أن تحل عبادته بعد الله تعالی، و هو سلطان العالم الأرضي و خليفة الله فيه؛ ابوعلی الحسین بن عبدالله ابن سینا، الهیات شفا، پایان مقالۀ عاشره از فصل خامس، ص۴۵۵.
  8. سید جواد طباطبائی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران، ص۱۴.
  9. سید جواد طباطبائی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران، ص۱۵.
  10. Leo Strauss.
  11. سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: فلسفۀ سیاسی چیست، لئواشتراوس، ترجمۀ فرهنگ رجائی).
  12. C. Clymer Rodee.
  13. سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: Introduction to political science.)
  14. سید صادق حقیقت، چیستی و گونه‌های فلسفۀ سیاسی، نامۀ مفید، سال هشتم، شماره بیست و پنجم (به نقل از: فلسفه سیاسى در روایتى پارادایمى، عباس منوچهرى، نامۀ فرهنگ، (پاییز ۱۳۷۸)، به نقل از: J.Habermas. Between Facts and Norms (London Polity Press, ۱۹۹۲) pp.۲-۱۰).
  15. وأعني بالسياسة استصلاح الخلق بإرشادهم إلی الطريق المستقيم المنجي في الدنيا و الآخرة؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۵، به نقل از: فاتحة العلوم (محمد بن محمد غزالی).
  16. فالفقيه هو العالم بقانون السياسة و طريق التوسط بين الخلق إذا تنازعوا بحكم الشهوات، فالفقيه هو معلم السلطان و مرشده إلی طريق سياسة الخلق لينتظم باستقامتهم أمورهم في الدنيا؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۷.
  17. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۴۳-۵۰.
  18. The Cambridge Dictionary of philosophy.p ۷۱۸.
  19. Anthony Quinton.
  20. آنتونی کوئینتن، مترجم: مرتضی اسعدی، فلسفۀ سیاسی، ص۱۱.
  21. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۵۰-۵۲.
  22. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۵۲-۵۵.