عدل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۸۹: خط ۸۹:
*[[محمد عبده]] درباره کارهای [[معاویه]] برای [[پیشرفت]] امور خود می‌گوید: او گروهی از [[صحابه]] و [[تابعان]] را وادار کرد [[اخبار]] [[زشت]] و ناپسندی را درباره [[علی]]{{ع}} [[جعل]] کنند تا به وسیله این [[احادیث]] [[شخصیت علی]]{{ع}} را خدشه‌دار کند و خود را منزه جلوه دهد. [[معاویه]] برای این کار [[پاداش]] بسیار مناسبی در نظر گرفت که باعث [[طمع]] و روی آوردن جعل‌کنندگان [[حدیث]] به سوی او شد و جعل‌کنندگان [[حدیث]] برای کسب [[خشنودی]] او یکی پس از دیگری به نزد او می‌رفتند که یکی از آنان [[ابوهریره]] بود<ref>رسالة التوحید، ص۷-۸؛ و ر.ک: شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۲۰.</ref>. مانند این سخن را [[احمد]] أمین [[مصری]] بیان می‌کند<ref>ضحی الاسلام، ج۲، ص۱۲۳.</ref>.
*[[محمد عبده]] درباره کارهای [[معاویه]] برای [[پیشرفت]] امور خود می‌گوید: او گروهی از [[صحابه]] و [[تابعان]] را وادار کرد [[اخبار]] [[زشت]] و ناپسندی را درباره [[علی]]{{ع}} [[جعل]] کنند تا به وسیله این [[احادیث]] [[شخصیت علی]]{{ع}} را خدشه‌دار کند و خود را منزه جلوه دهد. [[معاویه]] برای این کار [[پاداش]] بسیار مناسبی در نظر گرفت که باعث [[طمع]] و روی آوردن جعل‌کنندگان [[حدیث]] به سوی او شد و جعل‌کنندگان [[حدیث]] برای کسب [[خشنودی]] او یکی پس از دیگری به نزد او می‌رفتند که یکی از آنان [[ابوهریره]] بود<ref>رسالة التوحید، ص۷-۸؛ و ر.ک: شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۲۰.</ref>. مانند این سخن را [[احمد]] أمین [[مصری]] بیان می‌کند<ref>ضحی الاسلام، ج۲، ص۱۲۳.</ref>.
*[[عباس محمود عقاد مصری]] در [[کتاب]] "[[معاویة بن ابی‌سفیان]] فی [[المیزان]]" می‌نویسد: اگر از [[اخبار]] این روزگار چیزی جز آن خبری که [[درستی]] آن مسلّم است، یعنی اینکه [[معاویه]] [[دستور]] [[لعن علی]] را بر فراز [[منبرها]] داده است، [[ثابت]] نشود، برای ترجیح [[علی]]{{ع}} بر [[معاویه]] کافی است<ref>بررسی نظریه عدالت صحابه، احمد حسین یعقوب أردنی (ترجمه: مالک محمودی)، ص۱۱۸.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۹-۳۳.</ref>
*[[عباس محمود عقاد مصری]] در [[کتاب]] "[[معاویة بن ابی‌سفیان]] فی [[المیزان]]" می‌نویسد: اگر از [[اخبار]] این روزگار چیزی جز آن خبری که [[درستی]] آن مسلّم است، یعنی اینکه [[معاویه]] [[دستور]] [[لعن علی]] را بر فراز [[منبرها]] داده است، [[ثابت]] نشود، برای ترجیح [[علی]]{{ع}} بر [[معاویه]] کافی است<ref>بررسی نظریه عدالت صحابه، احمد حسین یعقوب أردنی (ترجمه: مالک محمودی)، ص۱۱۸.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۹-۳۳.</ref>
==[[اهل سنت]] و [[نظریه]] "[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]"==
*برخی ادعا کرده‌اند که همه [[اهل سنت]] این نظریه را پذیرفته‌اند؛ زیرا [[اصحاب]] (با وجود تخلفات فراوان گروهی از آنان) بدون استثناء و به طور مطلق، [[عادل]] هستند، و چون این افراد، [[مجتهد]] بوده و بر مبنای [[اجتهاد]] خود عمل کرده‌اند، به همین [[دلیل]]، از [[عدالت]] ساقط نمی‌شوند!
*سرچشمه این مبنا آن است که [[اهل سنت]] بعد از [[قرآن کریم]]، [[احادیث]] و [[سنت]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[کردار]] [[اصحاب]] را نیز پایه [[اعتقادات]] و [[احکام دین]] می‌دانند؛ از این رو [[موثق]] بودن و [[عدالت]] [[اخلاقی]] و [[روایی]] [[اصحاب]]، اصلی مهم است.
*اما آیا تمام [[فرقه‌ها]] و گروه‌های [[اهل سنت]] این نظریه را [[باور]] دارند؟ برخی نویسندگان [[اهل سنت]] می‌نویسند: [[عدالت]] این گروه ([[صحابه]]) از [[معتقدات]] [[مورد اتفاق]] [[اهل سنت]] می‌باشد و [[ابوالعز حنفی]] در شرح [[فقه اکبر]] می‌نویسد: جمهور [[علما]] در [[عدالت]] همه [[صحابه]] [[اتفاق نظر]] دارند. اشکالی که در این ادعا وجود دارد و نویسنده متوجه آن نشده است، ناسازگاری در این مطلب است؛ چون بین [[عقیده]] [[مورد اتفاق]] و [[عقیده]] جمهور، تفاوت اساسی وجود دارد. در [[عقیده]] [[مورد اتفاق]]، هیچ اختلافی نیست؛ در صورتی که واژه جمهور درباره [[اکثریت]] [[مردم]] به کار برده می‌شود. بنابراین در برابر آن [[اکثریت]]، گروهی وجود دارند که به [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] [[اعتقادی]] ندارند. پس ادعای [[اتفاق]] [[اهل سنت]] بر [[عدالت]] [[صحابه]] با گفته کتاب شرح [[فقه اکبر]] که تعبیر جمهور را دارد، [[اثبات]] نمی‌شود. البته [[ابن حجر]] گفته است: [[اهل سنت]] بر اینکه جمیع [[صحابه]] [[عدالت]] دارند، [[اتفاق نظر]] دارند و مخالفی در این مورد مگر افراد نادری از مبتدعه وجود ندارد<ref>الاصابه، فصل سوم از مقدمه، ج۱، ص۱۶۲.</ref>. ولی [[ابن حزم]]، [[خطیب بغدادی]] و [[ابن اثیر]] تنها به بیان اصل نظریه [[عدالت]] همه [[صحابه]] و بهشتی بودن آنان پرداخته‌اند و تعبیر [[اتفاق]] [[اهل سنت]] را ندارند، بلکه [[ابن اثیر]]، تعبیر {{عربی|و ذلك المشهور}} را دارد<ref>المختصر فی علل الحدیث، ابن حزم، ج۲، ص۶۷.</ref>.
*[[ابن حاجب]] پس از آنکه می‌گوید بیشتر [[اهل سنت]] به [[عدالت صحابه]] معتقدند، می‌نویسد: کسانی این نظریه را نپذیرفته‌اند و برخی معتقدند که [[صحابه]] پیش از ورود در [[فتنه‌ها]] عادل‌اند و در آن هنگام (ورود به [[فتنه‌ها]]) [[عادل]] نیستند؛ زیرا [[فاسق]] شناخته نمی‌شود. [[معتزله]] می‌گویند جز کسانی که با [[علی]]{{ع}} جنگیدند [بقیه [[مسلمانان]]] [[عادل]] هستند<ref>المختصر فی علل الحدیث، ابن حزم، ج۲، ص۶۷. </ref>.
*با بررسی کتاب‌های [[اهل سنت]]، روشن می‌شود که برخی از علمای [[اهل سنت]]، نظریه [[عدالت]] همه [[صحابه]] را نپذیرفته‌اند. در اینجا به برخی از آنان اشاره می‌کنیم:
#[[سعدالدین تفتازانی]]، از علمای بزرگ [[کلامی]] [[اشاعره]]، می‌نویسد: رویدادها، [[جنگ‌ها]] و مشاجراتی که بین [[صحابه]] پدید آمد - چنانکه در کتاب‌های [[تاریخی]] آمده است و افراد قابل [[اطمینان]] یاد کرده‌اند - حاکی از این واقعیت است که برخی [[صحابه]] از [[راه]] [[حق]] [[منحرف]] گشته تا جایی که دچار [[ستم]] و [[فسق]] شدند و ریشه این [[انحراف]] و [[ستم]] آنان [[کینه]] و [[دشمنی]]، [[حسادت]] و [[خصومت]]، حکومت‌خواهی، [[ریاست‌طلبی]] و [[تمایل]] به [[لذت‌ها]] و [[شهوت‌ها]] بوده است<ref>شرح المقاصد، تفتازانی، ص۴-۵؛ تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۷.</ref>.
#[[سیوطی]] در ذیل بحث [[عدالت صحابه]] می‌نویسد: گفته شده که در [[پذیرش]] نظریه [[عدالت]] همه [[صحابه]] جستجو و [[تحقیق]] لازم است. برخی دیگر گفته‌اند: [[عدالت]] همه [[صحابه]] پس از پدید آمدن [[فتنه‌ها]] باید بررسی شود و گروه [[معتزله]] (از مهم‌ترین فرقه‌های [[اهل سنت]] در [[قرن دوم]] و سوم) می‌گویند: همه [[اصحاب]]، [[عادل]] هستند جز کسانی که با [[علی]] جنگیدند.
#[[طه حسین]] درباره [[فتنه]] روزگار [[خلافت عثمان]] می‌نویسد: [[مردم]] دیدگاه‌های ناهماهنگ و متضادی دارند؛ گروهی خود را راحت کرده و گفته‌اند: بسیاری از این پدیده‌ها ساختگی است. برخی رخدادها نیز پذیرفتنی و قابل توجیه و [[تأویل]] است؛ زیرا آنان [[[صحابه]]] بر پایه [[اجتهاد]] [[رفتار]] کرده و جز [[خیر و خوبی]] برای [[مسلمانان]] چیزی دیگر را در نظر نداشته‌اند. این گروه از این جهت، به چنین باوری [[گرایش]] پیدا کرده‌اند که آن زمان را با [[قداست]] ویژه‌ای می‌نگرند و [[دوست]] ندارند که [[باران]] [[پیامبر]]{{صل}} را به روی آوردن به [[دنیا]] و امور [[نفسانی]] متهم کنند. پس امکان ندارد [[صحابه]] [[رسول خدا]]{{صل}} که برای برپایی [[دولت اسلامی]] با [[خون]] و [[دارایی]] خویش [[جهاد]] کردند، در [[گناهان کبیره]] فرو روند؛ البته [[یاران پیامبر]]{{صل}} [[اهل]] [[خطا]] و صوابند، ولی همواره در اجتهادند. گروه دیگری، خویش را آسوده خاطر کرده و می‌گویند: بسیار بعید است که این [[فتنه‌ها]] و [[بدعت‌ها]] را [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} به پا کرده باشند، بلکه این [[آشوب‌ها]] حیله‌های [[دشمنان اسلام]] و افرادی مانند [[عبدالله بن سبا]] و برخی [[اهل کتاب]] و غیر آنان بود.
*[[طه حسین]] در ادامه می‌نویسد: ما نمی‌توانیم این نظریه را بپذیریم و خود را آسوده خاطر سازیم؛ زیرا این اندازه [[زیاده‌روی]] در [[تقدیس]] و قداست ‌بخشی را بعید دانسته و روا نمی‌دانیم. خود [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} نیز این نگاه و [[باور]] را نسبت به خود نداشتند، بلکه خودشان را بشری دانسته‌اند که مانند دیگر [[مردم]] از [[خطا]] و [[گناه]] [[پاک]] نیستند. [[روابط]] [[صحابه]] با یکدیگر نشان می‌دهد که برخی [[صحابه]] به یکدیگر نسبت‌های ناروا و [[کفر]] و [[فسق]] داده‌اند. [[روایت]] شده که [[عمار بن یاسر]] به [[عثمان]] نسبت [[کفر]] داده، به گونه‌ای که [[خون]] او را [[مباح]] شمرده و او را "[[نعثل]]" نامیده است. چنانکه [[روایت]] شده [[ابن مسعود]] نیز [[خون عثمان]] را [[حلال]] شمرده و در روزگار اقامتش در [[کوفه]] در خطبه‌اش می‌گفت: بدترین [[کارها]] رویدادهای جدید است و هر رویداد جدیدی، [[بدعت]] و هر بدعتی [[گمراهی]] و هر [[گمراهی]] نتیجه‌اش [[آتش]] است، و مقصود او [[عثمان]] و فرماندارش [[ولید]] بود.
*[[روایت]] شده، [[عبدالرحمن بن عوف]] در هنگام [[بیماری]] که به مرگش انجامید، به برخی از [[اصحاب]] خود گفت: پیش از آنکه [[عثمان]] در [[حکومت]] خود [[طغیان]] کند، در امر او بشتابید (او را به [[قتل]] رسانید) و از سویی [[اصحاب]] [[یاور]] [[عثمان]] بر این [[باور]] بودند که [[صحابه]] [[مخالف]] آنان از [[دین]] بیرون رفته‌اند و بدین جهت [[جنگ]] با آنان را [[حلال]] شمردند؛ چنانکه در [[صفین]] و [[جمل]] برخی [[صحابه]] با برخی دیگر جنگیدند، جز گروه اندکی مانند سعد و [[یاران]] او.
*بنابراین، هنگامی که [[اصحاب پیامبر]] بین خود [[اختلاف]] داشته و [[گناهان کبیره]] را به یکدیگر نسبت می‌دادند و با هم می‌جنگیدند، [[شایسته]] نیست که [[باور]] ما درباره آنان بهتر از [[باور]] خودشان درباره خودشان باشد و یا باید [[رفتار]] آنان را توجیه کرده و [[فتنه‌ها]] را به [[بیگانگان]] و دیگران نسبت داد یا به طور کلی همه آن رویدادها را نپذیریم. سپس می‌نویسد: اگر ما چنین کنیم، [[تاریخ اسلام]] را از هنگام [[بعثت پیامبر]]{{صل}} [[دروغ]] شمرده‌ایم؛ چون کسانی این [[اخبار]] را [[نقل]] کرده‌اند که [[اخبار]] [[جنگ‌ها]]، [[سیره پیامبر]]{{صل}} و [[خلفا]] را [[روایت]] کرده‌اند. از این‌رو سزاوار نیست که برخی سخنان آنان را پذیرفته و برخی دیگر را نپذیریم. در صورتی که هیچ انگیزه‌ای برای این کار وجود ندارد، جز آنکه برخی [[اخبار]]، مورد پسند ما و برخی برای ما [[ناپسند]] بوده و از سویی [[شایسته]] نیست که همه [[روایت‌ها]] را بپذیریم و با همه آنها را [[انکار]] کنیم؛ چرا که [[راویان]]، جزو [[مردم]] هستند و کار [[اشتباه]] و درست و [[راست‌گویی]] و [[دروغ‌گویی]] بر همه آنان نیز جایز است...<ref>الفتنة الکبری، طه حسین، ص۱۷۰-۱۷۳؛ و ر.ک: اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، ص۳۶۰.</ref>.
*[[احمد امین]] دیدگاه [[زیدیه]] و [[معتزله]] درباره [[عدالت]] همه [[صحابه]] را چنین شرح می‌دهد: بررسی [[زندگی]] و [[رفتار صحابه]] نشان می‌دهد که آنان از یکدیگر [[انتقاد]] کرده، بلکه یکدیگر را [[نفرین]] می‌کردند، و اگر [[صحابه]] در نزد خودشان مقامی داشتند که [[انتقاد]] و [[لعن]] درباره آنان صحیح نبود، به طور حتم آن را می‌گفتند؛ زیرا آنان یکدیگر را بهتر از [[مردم]] روزگار ما می‌شناختند. [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عایشه]] و [[پیروان]] آنان در برابر [[علی]] ایستادند، چنانکه [[معاویه]] و [[عمرو بن عاص]] نیز چنین بودند.
*[[صحابه]] گروهی از [[مردم]] بودند که مانند دیگر [[مردم]]، [[رفتار]] درست یا نادرست‌شان به حساب خودشان می‌باشد، و ما هر کس از [[صحابه]] را که [[رفتار]] [[بدی]] را به جا آورد، [[نکوهش]] و هر کسی را که [[رفتار]] [[نیکی]] به جا آورد، [[ستایش]] می‌کنیم و آنان جز امتیاز [[دیدار]] [[پیامبر]]، [[امتیاز]] دیگری نداشتند. چه بسا [[گناهان]] آنان بزرگ‌تر از [[گناهان]] دیگران بود؛ چون آنان بیننده [[معجزات]] و نشانه‌های [[پیامبری]] [[پیامبر]]{{صل}} بودند. بنابراین، [[گناهان]] ما سبک‌تر از آنان خواهد بود؛ چون عذر ما پذیرفته‌تر است.
*بنابر آنچه [[نقل]] شد، دانسته می‌شود که در میان [[اهل سنت]] هرگز [[وحدت]] نظری درباره [[عدالت]] همه [[صحابه]] نبوده است<ref>ضحی الاسلام، ج۳، ص۷۶ – ۷۵.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۳-۳۷.</ref>


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۲۰ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۸:۴۹


این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

عدالت و دادگری به معنای رفتار برابر نسبت به حقوق دیگران است، چه از سوی یک حاکم نسبت به مردم، یا از سوی قاضی نسبت به دو طرف نزاع و دعوا، یا از سوی داور در یک مسابقه یا آزمون. خداوند در قرآن فرمان به عدالت می‌‌دهد. عدالت، به معنای پرهیز از ظلم و تعدی به حقوق دیگران نیز به کار می‌‌رود. در بعضی موارد، مثل قاضی، پیشنماز، شاهد، "عدالت" شرط است و در اینگونه امور به معنای نداشتن هوای نفس و اهل گناه و معصیبت نبودن و رعایت تقوا است و حالتی است که کمال نفس انسان را می‌رساند و از والاترین فضایل است.در مباحث اعتقادی، "عدل" یکی از اصول دین و مذهب است، یعنی خدا را عادل دانستن و اینکه خداوند، براساس بدی‌ها و خوبی‌های بندگان و استحقاق آنان کیفر و پاداش می‌دهد و در حکم و حساب و پاداش او کم‌ترین ظلمی به بندگان انجام نمی‌شود. بر اساس این بحث‌ها فرقه‌هایی به نام معتزله و اشاعره پدید آمد. به پیروان عقیده به عدل خدا "عدلیه" هم می‌گویند. عدل و قسط گاهی با هم به کار برده می‌شود. در حکومت جهانی امام زمان(ع) عدالت اجتماعی در عالم تحقق کامل خواهد یافت و در آن دوران به کسی ظلم نخواهد شد[۱].

مقدمه

  1. نخستین وظیفه مردم نسبت به حق تعالی و آنچه بین آنها و خالق آنهاست که واهب الخیرات و منشأ فیوضات است و عدالت اقتضاء می‌کند که هر فردی به قدر طاقت و وسع بین خود و مولای خود با آنچه وظیفه بندگی است، عمل نماید.
  2. حقوقی که بعضی افراد نسبت به یکدیگر دارند که بایستی مراعات گردد.
  3. حقوقی که بایستی نسبت به آباء و گذشتگان مراعات کرد[۹].

واژه‌شناسی لغوی

  1. عدالت در برابر ستم؛ به معنای رعایت انصاف و ادای حقوق کسانی که شایستگی آن حقوق را دارند.
  2. عدالت در برابر سرکشی و فسق؛ به معنای پرهیز از گناه و به سخن دیگر، رعایت تقوای الهی در ابعاد گوناگون است.
  3. عدالت به معنای وجود ملکه و نیرویی که پرهیز از سرکشی و نابهنجاری را در پی دارد.
  4. عدالت به معنای پرهیز از دروغ‌گویی در نقل روایت و ایجاد انحراف در آن است؛ به عبارت دیگر، پرهیز از آنچه که موجب نپذیرفتن نقل روایت می‌شود[۲۳].

دیدگاه‌ها درباره عدالت صحابه

  1. یاران پیامبر(ص) را هم‌چون شخص پیامبر(ص)، معصوم از گناه بدانیم و معتقد باشیم که آنان از هرگونه لغزشی پاک بوده‌اند. چنین دیدگاهی با آیات قرآن و کردار صحابه در تضاد است و در واقع، معصوم دانستن مسلمانان پس از پیامبر خاتم است.
  2. شمار اندکی از اصحاب را عادل دانسته و معتقد باشیم که بقیه اصحاب در زندگی‌شان بر خلاف احکام اسلامی رفتار کرده و گناهانی داشته‌اند؛ تا آنجا که بتوان آنان را مرتد، منافق یا فاسق خواند!
  3. عدالت اصحاب را به دو بخش عدالت روایی و عدالت اخلاقی تقسیم کنیم.
  4. اصحاب از نظر ایمان و رفتار بر دیگر مسلمانان برتری داشته‌اند؛ زیرا آنان نخستین کسانی بودند که دعوت پیامبر اسلام(ص) را پذیرفتند و در سخت‌ترین شرایط در یاری دین اسلام کوشیدند.[۳۳]

پیشینه نظریه "عادل بودن همه صحابه"

اهل سنت و نظریه "عادل بودن همه صحابه"

  1. سعدالدین تفتازانی، از علمای بزرگ کلامی اشاعره، می‌نویسد: رویدادها، جنگ‌ها و مشاجراتی که بین صحابه پدید آمد - چنانکه در کتاب‌های تاریخی آمده است و افراد قابل اطمینان یاد کرده‌اند - حاکی از این واقعیت است که برخی صحابه از راه حق منحرف گشته تا جایی که دچار ستم و فسق شدند و ریشه این انحراف و ستم آنان کینه و دشمنی، حسادت و خصومت، حکومت‌خواهی، ریاست‌طلبی و تمایل به لذت‌ها و شهوت‌ها بوده است[۴۷].
  2. سیوطی در ذیل بحث عدالت صحابه می‌نویسد: گفته شده که در پذیرش نظریه عدالت همه صحابه جستجو و تحقیق لازم است. برخی دیگر گفته‌اند: عدالت همه صحابه پس از پدید آمدن فتنه‌ها باید بررسی شود و گروه معتزله (از مهم‌ترین فرقه‌های اهل سنت در قرن دوم و سوم) می‌گویند: همه اصحاب، عادل هستند جز کسانی که با علی جنگیدند.
  3. طه حسین درباره فتنه روزگار خلافت عثمان می‌نویسد: مردم دیدگاه‌های ناهماهنگ و متضادی دارند؛ گروهی خود را راحت کرده و گفته‌اند: بسیاری از این پدیده‌ها ساختگی است. برخی رخدادها نیز پذیرفتنی و قابل توجیه و تأویل است؛ زیرا آنان [[[صحابه]]] بر پایه اجتهاد رفتار کرده و جز خیر و خوبی برای مسلمانان چیزی دیگر را در نظر نداشته‌اند. این گروه از این جهت، به چنین باوری گرایش پیدا کرده‌اند که آن زمان را با قداست ویژه‌ای می‌نگرند و دوست ندارند که باران پیامبر(ص) را به روی آوردن به دنیا و امور نفسانی متهم کنند. پس امکان ندارد صحابه رسول خدا(ص) که برای برپایی دولت اسلامی با خون و دارایی خویش جهاد کردند، در گناهان کبیره فرو روند؛ البته یاران پیامبر(ص) اهل خطا و صوابند، ولی همواره در اجتهادند. گروه دیگری، خویش را آسوده خاطر کرده و می‌گویند: بسیار بعید است که این فتنه‌ها و بدعت‌ها را اصحاب پیامبر(ص) به پا کرده باشند، بلکه این آشوب‌ها حیله‌های دشمنان اسلام و افرادی مانند عبدالله بن سبا و برخی اهل کتاب و غیر آنان بود.

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۷-۱۴۸.
  2. راغب اصفهانی، المفردات، ماده عدل.
  3. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
  4. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۴۹.
  5. ر.ک: اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  6. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  7. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  8. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
  9. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
  10. ر.ک: نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸.
  11. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۱.
  12. السدیر مک اینتایر، فلسفه اخلاق در تفکر غرب، ترجمه حمید شهریاری، ص۸۷ – ۸۸.
  13. ر.ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  14. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  15. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹
  16. غرر الحکم، ج ۲ ص ۵۰۸
  17. میزان الحکمه، ج ۶ ص ۸۱
  18. غرر الحکم، ج ۶ ص ۶۸، مستدرک الوسائل، باب جهاد النفس، باب ۳۷ ح ۸
  19. «الْمُلْكُ يَبْقَى مَعَ الْكُفْرِ وَ لَا يَبْقَى مَعَ الظُّلْمِ»
  20. تعبیر از مرحوم نراقی در «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  21. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  22. النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰؛ و ر.ک: لسان العرب، ابن‌منظور، ج۹ (واژه عدل).
  23. پاورقی تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، جلال‌الدین سیوطی، ص۳۷۸.
  24. المستصفی، ج۱، ص۱۵۷؛ و ر.ک: الاحکام، آمدی، ج۲، ص۲۴۵.
  25. تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۸.
  26. تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۸.
  27. تحقیق مواقف الصحابة الفتنه، ج۱، ص۱۲۹.
  28. التقریب (مقدمه ج۱).
  29. مقصود از عدل و ضابط، عادل بودن راوی است و اینکه او اگر از حفظ حدیث را میگوید، آن را فراموش نکند و یا کتابش را مصون از تحریف و تصحیف و غلط بدارد و بداند که چه عواملی موجب اخلال به معنا می‌شود و از آنها پرهیز کند. (مقباس الهدایه، مامقانی، ج۲، ص۴۳)
  30. نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ص۳۲.
  31. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۲۴ (باب ۱۷ العداله، ح۱)؛ الاستبصار، شیخ طوسی، ج۳، ص۱۲؛ التهذیب، همو، ج۶، ص۲۴۱؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج۲۷، ص۳۹۱.
  32. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۵-۲۸.
  33. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۸.
  34. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۰۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۶۴؛ الصحبة و الصحابه، حسن بن فرحان مالکی، ص۲۳۲.
  35. المستدرک، حاکم نیشابوری، ص۷۷۱؛ ذهبی نیز این حدیث را صحیح دانسته است.
  36. صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب فضائل اهل بدر و قصة حاطب بن ابی بلتعه.
  37. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۲۹۵. ابن اثیر در شرح حال مالک مینویسد: هیچ نشانه‌ای درباره ارتداد وی یافت نمی‌شد، بلکه نشانه‌ها بر مسلمان بودن وی گواه بوده است؛ مانند نماز خواندن در شبی که به قتل رسید. سخن عمر درباره خالد که مسلمانی را به قتل رساندی! اقرار مالک و همراهان بر اینکه ما مسلمان هستیم و چهارمین نشانه، پرداخت دیه مالک از بیت المال است. نکته دیگر در اسدالغابه این است که خالد پس از کشتن مالک با همسر وی ازدواج کرد!
  38. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲، فصل سوم مقدمه.
  39. آراء علما المسلمین فی الشیعة و الصحابه، سید مرتضی رضوی، ص۸۵.
  40. رسالة التوحید، ص۷-۸؛ و ر.ک: شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۲۰.
  41. ضحی الاسلام، ج۲، ص۱۲۳.
  42. بررسی نظریه عدالت صحابه، احمد حسین یعقوب أردنی (ترجمه: مالک محمودی)، ص۱۱۸.
  43. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹-۳۳.
  44. الاصابه، فصل سوم از مقدمه، ج۱، ص۱۶۲.
  45. المختصر فی علل الحدیث، ابن حزم، ج۲، ص۶۷.
  46. المختصر فی علل الحدیث، ابن حزم، ج۲، ص۶۷.
  47. شرح المقاصد، تفتازانی، ص۴-۵؛ تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۷.
  48. الفتنة الکبری، طه حسین، ص۱۷۰-۱۷۳؛ و ر.ک: اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، ص۳۶۰.
  49. ضحی الاسلام، ج۳، ص۷۶ – ۷۵.
  50. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۳-۳۷.