بدعت در فقه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵: خط ۵۵:
در پاسخ به سؤال اول دو دیدگاه وجود دارد:  
در پاسخ به سؤال اول دو دیدگاه وجود دارد:  
====دیدگاه اول====
====دیدگاه اول====
برخی از [[علماء]]<ref>نگاه کنید: کشف الغطاء، ج۱، ص۲۶۹؛ رسائل فقهیة (تراث‌الشیخ الأعظم)، ص۱۳۹. فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴؛ مستمسک العروة، ج۵، ص۳۴۱ ـ ۳۴۲.</ref> معتقدند، تمام ملاک و مناط [بدعت] در نظر [[عقل]] اسناد دادن به دین هر آن چیزی است که جزء دین بودنش معلوم نیست و واقعیت مسأله در آن دخیل نیست. بر این اساس اگر آنچه مکلف نسبت به آن ملتزم شده در واقع از اموری باشد که [[شارع]] آن را [[جعل]] کرده است، ولی مکلف به تشریع آن از جانب شارع [[علم]] ندارد، با این وجود بدون علم آن را به شارع نسبت می‌دهد، این از مصادیق تشریع و [[قبیح]] است؛ زیرا تمام مناط و موضوع آنچه عقل قبیح می‌داند محقق شده است. ولی اگر مسأله بر عکس باشد و مکلف آنچه را که علم به تشریعش دارد، به شارع اسناد دهد و در واقع از اموری باشد که شارع آن را جعل نکرده باشد، مکلف [[بدعت‌گذار]] و مشرِّع نیست، نه اینکه مشرِّع است و به [[دلیل]] جهلش نزد عقل معذور باشد. [[محقق نائینی]] می‌گوید: "خلاصه اینکه تشریع، واقعیتی نیست که مکلف [[توانایی]] دستیابی به آن را داشته باشد یا نداشته باشد، بلکه واقعیت تشریع، اسناد چیزی به شارع است بدون اینکه علم به تشریع آن داشته باشد و تفاوتی هم ندارد مکلف علم به عدم تشریع یا [[ظن]] به تشریع یا [[شک]] به [[تشریع]] داشته باشد، همچنین تفاوتی ندارد درواقع از اموری باشد که [[شارع]] حکمی [[جعل]] کرده باشد یا جعل نکرده باشد"<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۴.</ref>.
برخی از [[علماء]]<ref>ر.ک: کشف الغطاء، ج۱، ص۲۶۹؛ رسائل فقهیة (تراث‌الشیخ الأعظم)، ص۱۳۹. فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴؛ مستمسک العروة، ج۵، ص۳۴۱ ـ ۳۴۲.</ref> معتقدند، تمام ملاک و مناط [بدعت] در نظر [[عقل]] اسناد دادن به دین هر آن چیزی است که جزء دین بودنش معلوم نیست و واقعیت مسأله در آن دخیل نیست. بر این اساس اگر آنچه مکلف نسبت به آن ملتزم شده در واقع از اموری باشد که [[شارع]] آن را [[جعل]] کرده است، ولی مکلف به تشریع آن از جانب شارع [[علم]] ندارد، با این وجود بدون علم آن را به شارع نسبت می‌دهد، این از مصادیق تشریع و [[قبیح]] است؛ زیرا تمام مناط و موضوع آنچه عقل قبیح می‌داند محقق شده است. ولی اگر مسأله بر عکس باشد و مکلف آنچه را که علم به تشریعش دارد، به شارع اسناد دهد و در واقع از اموری باشد که شارع آن را جعل نکرده باشد، مکلف [[بدعت‌گذار]] و مشرِّع نیست، نه اینکه مشرِّع است و به [[دلیل]] جهلش نزد عقل معذور باشد. [[محقق نائینی]] می‌گوید: "خلاصه اینکه تشریع، واقعیتی نیست که مکلف [[توانایی]] دستیابی به آن را داشته باشد یا نداشته باشد، بلکه واقعیت تشریع، اسناد چیزی به شارع است بدون اینکه علم به تشریع آن داشته باشد و تفاوتی هم ندارد مکلف علم به عدم تشریع یا [[ظن]] به تشریع یا [[شک]] به [[تشریع]] داشته باشد، همچنین تفاوتی ندارد درواقع از اموری باشد که [[شارع]] حکمی [[جعل]] کرده باشد یا جعل نکرده باشد"<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۴.</ref>.


همچنین ایشان می‌گوید: "صرف عدم احراز [[مشروعیت]]، تمام آنچه موضوع [[حکم عقل]] به [[قبح]] استناد به شارع و تشریع است محقق می‌شود، در نتیجه جایی برای [[شک]] باقی نمی‌ماند تا اینکه برای [[حلیت]] [[تشریعی]] به اصالة الحل [[تمسک]] شود"؛ سپس می‌گوید: "این مطلب بر اساس قول [[مختار]] است که تمام موضوع قبح تشریع، عدم [[علم]] به مشروعیت است... ولی بنابر احتمال دیگر که حکم عقل به قبح تشریع بر عدم مشروعیت [[واقعی]] مترتب می‌شود و حکم عقل به قبح تشریع در صورتی است که مشروعیت مشکوک باشد، به جهت اجتناب از وقوع در تشریع واقعی... در این صورت اصل عدم مشروعیت مجال طرح شدن دارد"<ref>الصلاة (النائینی، تقریرات الکاظمی)، ج۱، ص۳۱۵ و ۳۱۶.</ref>. همچنین ایشان در جای دیگری می‌گوید: "تمام موضوع برای [[حرمت]] تشریع و عدم جواز [[تعبد]]، شک است و جریان [[استصحاب]] برای [[اثبات]] این اثر تحصیل حاصل است بلکه وضعیتی بدتر از آن دارد"<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۹.</ref>.
همچنین ایشان می‌گوید: "صرف عدم احراز [[مشروعیت]]، تمام آنچه موضوع [[حکم عقل]] به [[قبح]] استناد به شارع و تشریع است محقق می‌شود، در نتیجه جایی برای [[شک]] باقی نمی‌ماند تا اینکه برای [[حلیت]] [[تشریعی]] به اصالة الحل [[تمسک]] شود"؛ سپس می‌گوید: "این مطلب بر اساس قول [[مختار]] است که تمام موضوع قبح تشریع، عدم [[علم]] به مشروعیت است... ولی بنابر احتمال دیگر که حکم عقل به قبح تشریع بر عدم مشروعیت [[واقعی]] مترتب می‌شود و حکم عقل به قبح تشریع در صورتی است که مشروعیت مشکوک باشد، به جهت اجتناب از وقوع در تشریع واقعی... در این صورت اصل عدم مشروعیت مجال طرح شدن دارد"<ref>الصلاة (النائینی، تقریرات الکاظمی)، ج۱، ص۳۱۵ و ۳۱۶.</ref>. همچنین ایشان در جای دیگری می‌گوید: "تمام موضوع برای [[حرمت]] تشریع و عدم جواز [[تعبد]]، شک است و جریان [[استصحاب]] برای [[اثبات]] این اثر تحصیل حاصل است بلکه وضعیتی بدتر از آن دارد"<ref>فوائد الاصول، ج۳، ص۱۲۹.</ref>.


بله از کلمات بعضی از [[علماء]] استفاده می‌شود مراد ایشان از جریان [[حکم]] تشریع همان قبح اسناد در مجهول است نه اینکه [[بدعت]] و تشریع موضوعیت داشته باشند<ref>نگاه کنید: فوائد الاصول، ج۴، ص۴۵۶.</ref>. مرحوم [[حکیم]] می‌گوید: "از [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] حرمت تشریع استفاده می‌شود که موضوع آن عدم علم به مشروعیت است نه عدم مشروعیت واقعی و در صورتی که مشروعیت مشکوک باشد، درواقع موضوع حرمت تشریع محقق شده است، در نتیجه تشریع [[محرز]] است. نه اینکه با وجود شک در مشروعیت، حرمت تشریع مشکوک باشد تا مجال اصالة الحل باشد و به آن مراجعه شود. بر فرض که موضوع حرمت تشریع، عدم مشروعیت واقعی باشد، هرچند شک در مشروعیت و عدم مشروعیت موجب شک در حلیت و حرمت است، ولی مجالی برای جریان اصالة الحل نیست، زیرا اولاً اصلِ عدم [[مشروعیت]] جاری است که بنابراین قول، مانعی از جریان آن نیست چراکه بر جریان این اصل اثر مترتب می‌شود و این اصل، [[حاکم]] بر اصالة الحل است. ثانیاً بنابراین قول باید آنچه [[دلالت]] دارد بر عدم جواز [[التزام]] به آنچه [مشروعیتش] معلوم نیست، حمل شود به [[حکم ظاهری]] نه [[حکم واقعی]] که مبنای قول اول است. در صورتی که این حکم ظاهری [[ثابت]] شود، باید از [[عمومیت]] اصالة الحل رفع ید کرد به [[دلیل]] تخصیص دلیل اصالة الحل به دلیل حکم ظاهری. به هر حال این تقریب بسیار [[ضعیف]] است"<ref>مستمسک العروة، ج۵، ص۳۴۱- ۳۴۲؛ حقائق الاصول، ج۲، ص۲۹.</ref>.
بله از کلمات بعضی از [[علماء]] استفاده می‌شود مراد ایشان از جریان [[حکم]] تشریع همان قبح اسناد در مجهول است نه اینکه [[بدعت]] و تشریع موضوعیت داشته باشند<ref>ر.ک: فوائد الاصول، ج۴، ص۴۵۶.</ref>. مرحوم [[حکیم]] می‌گوید: "از [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] حرمت تشریع استفاده می‌شود که موضوع آن عدم علم به مشروعیت است نه عدم مشروعیت واقعی و در صورتی که مشروعیت مشکوک باشد، درواقع موضوع حرمت تشریع محقق شده است، در نتیجه تشریع [[محرز]] است. نه اینکه با وجود شک در مشروعیت، حرمت تشریع مشکوک باشد تا مجال اصالة الحل باشد و به آن مراجعه شود. بر فرض که موضوع حرمت تشریع، عدم مشروعیت واقعی باشد، هرچند شک در مشروعیت و عدم مشروعیت موجب شک در حلیت و حرمت است، ولی مجالی برای جریان اصالة الحل نیست، زیرا اولاً اصلِ عدم [[مشروعیت]] جاری است که بنابراین قول، مانعی از جریان آن نیست چراکه بر جریان این اصل اثر مترتب می‌شود و این اصل، [[حاکم]] بر اصالة الحل است. ثانیاً بنابراین قول باید آنچه [[دلالت]] دارد بر عدم جواز [[التزام]] به آنچه [مشروعیتش] معلوم نیست، حمل شود به [[حکم ظاهری]] نه [[حکم واقعی]] که مبنای قول اول است. در صورتی که این حکم ظاهری [[ثابت]] شود، باید از [[عمومیت]] اصالة الحل رفع ید کرد به [[دلیل]] تخصیص دلیل اصالة الحل به دلیل حکم ظاهری. به هر حال این تقریب بسیار [[ضعیف]] است"<ref>مستمسک العروة، ج۵، ص۳۴۱- ۳۴۲؛ حقائق الاصول، ج۲، ص۲۹.</ref>.


و همین مطلب از [[ظاهر]] کلمات [[شیخ انصاری]] استفاده می‌شود: "[[تشریع]] یعنی نسبت دادن چیزی به [[دین]] در صورتی که می‌داند جزء دین نیست یا اینکه نمی‌داند که جزء دین است، نه اینکه کاری را انجام دهد، به احتمال اینکه انجام آن در نظر [[شرع]] مطلوب باشد"<ref>رسائل فقهیة (تراث الشیخ الأعظم)، ص۱۳۹.</ref>. ایشان در جای دیگر هم می‌گوید: "عمل به [[ظن]] و [[تعبد]] به آن بدون اینکه از جانب [[شارع]] باشد به [[ادله اربعه]] تشریع و [[حرام]] است"<ref>فرائد الاصول (تراث الشیخ الأعظم)، ج۱، ص۳۴۶.</ref> و [[مرحوم خویی]] تصریح می‌کند: "تشریع عبارت است از اسناد چیزی به شارع که معلوم نیست"<ref>مستند العروة (الصلاة)، ج۲، ص۷۲.</ref> هرچند در جای دیگر ایشان گفته است: "مگر اینکه اسناد به صورت [[تشریعی]] باشد که مورد آن [[علم]] به خلاف است"<ref>مستند العروة (الصلاة)، ج۷، ص۲۱۳.</ref> مگر اینکه گفته شود ظاهر [[کلام]] ایشان این است که ایشان در [[مقام]] بیان تعریف تشریع نیستند. و شاید ظاهر عبارت سایر [[علما]] نیز همین باشد<ref>درر الفوائد (الآخوند)، ص۷۸؛ منتهی الاصول، ج۲، ص۱۰۶.</ref>. این صحیح است؛ زیرا اسناد آنچه [[مکلف]] نمی‌داند جزء دین است به اینکه جزء دین است به معنای این است که تشریع کرده و ملتزم شده و خود را [[الزام]] کرده به آنچه جزء دین بودن آن را نمی‌داند، ناچار باید گفت [[الزام]] از جانب خود اوست نه به لحاظ [[کشف]] و [[مشاهده]] اینکه [[شارع]] او را به آن ملزَم کرده است.
و همین مطلب از [[ظاهر]] کلمات [[شیخ انصاری]] استفاده می‌شود: "[[تشریع]] یعنی نسبت دادن چیزی به [[دین]] در صورتی که می‌داند جزء دین نیست یا اینکه نمی‌داند که جزء دین است، نه اینکه کاری را انجام دهد، به احتمال اینکه انجام آن در نظر [[شرع]] مطلوب باشد"<ref>رسائل فقهیة (تراث الشیخ الأعظم)، ص۱۳۹.</ref>. ایشان در جای دیگر هم می‌گوید: "عمل به [[ظن]] و [[تعبد]] به آن بدون اینکه از جانب [[شارع]] باشد به [[ادله اربعه]] تشریع و [[حرام]] است"<ref>فرائد الاصول (تراث الشیخ الأعظم)، ج۱، ص۳۴۶.</ref> و [[مرحوم خویی]] تصریح می‌کند: "تشریع عبارت است از اسناد چیزی به شارع که معلوم نیست"<ref>مستند العروة (الصلاة)، ج۲، ص۷۲.</ref> هرچند در جای دیگر ایشان گفته است: "مگر اینکه اسناد به صورت [[تشریعی]] باشد که مورد آن [[علم]] به خلاف است"<ref>مستند العروة (الصلاة)، ج۷، ص۲۱۳.</ref> مگر اینکه گفته شود ظاهر [[کلام]] ایشان این است که ایشان در [[مقام]] بیان تعریف تشریع نیستند. و شاید ظاهر عبارت سایر [[علما]] نیز همین باشد<ref>درر الفوائد (الآخوند)، ص۷۸؛ منتهی الاصول، ج۲، ص۱۰۶.</ref>. این صحیح است؛ زیرا اسناد آنچه [[مکلف]] نمی‌داند جزء دین است به اینکه جزء دین است به معنای این است که تشریع کرده و ملتزم شده و خود را [[الزام]] کرده به آنچه جزء دین بودن آن را نمی‌داند، ناچار باید گفت [[الزام]] از جانب خود اوست نه به لحاظ [[کشف]] و [[مشاهده]] اینکه [[شارع]] او را به آن ملزَم کرده است.
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:
از مجموع [[روایات]] استفاده می‌شود همواره [[بدعت]] نقطه مقابل [[سنت]] است و همان گونه که اشاره شد سنتی که در اینجا مد نظر است معنای عامی دارد که همه [[احکام]] پنج‌گانه را دربرمی‌گیرد، در نتیجه بدعت، قرار دادن [[حکم]] [[مخالف]] با احکام پنج‌گانه است. منظور از [[مخالفت]] با احکام پنج‌گانه، این نیست که حکم ششم [[ابداع]] می‌شود، بلکه مراد این است آنچه [[واجب]] است [[حرام]]، یا [[مستحب]]، یا [[مکروه]] یا [[مباح]] شود یا برعکس. از این رو بر اساس این تعریف از بدعت، ممکن نیست بدعت امری مستحب یا مکروه باشد، زیرا حرام بودن آنچه واجب است مقابل سنت است چراکه سنت این است که آنچه [[خداوند]] آن را حرام قرار داده ما نیز حرام بدانیم و واجب دانستن آن مخالفت با سنت است و به همین [[دلیل]] بدعت را توصیف شده به [[گمراهی]] و نتیجه هر گمراهی [[آتش جهنم]] است.
از مجموع [[روایات]] استفاده می‌شود همواره [[بدعت]] نقطه مقابل [[سنت]] است و همان گونه که اشاره شد سنتی که در اینجا مد نظر است معنای عامی دارد که همه [[احکام]] پنج‌گانه را دربرمی‌گیرد، در نتیجه بدعت، قرار دادن [[حکم]] [[مخالف]] با احکام پنج‌گانه است. منظور از [[مخالفت]] با احکام پنج‌گانه، این نیست که حکم ششم [[ابداع]] می‌شود، بلکه مراد این است آنچه [[واجب]] است [[حرام]]، یا [[مستحب]]، یا [[مکروه]] یا [[مباح]] شود یا برعکس. از این رو بر اساس این تعریف از بدعت، ممکن نیست بدعت امری مستحب یا مکروه باشد، زیرا حرام بودن آنچه واجب است مقابل سنت است چراکه سنت این است که آنچه [[خداوند]] آن را حرام قرار داده ما نیز حرام بدانیم و واجب دانستن آن مخالفت با سنت است و به همین [[دلیل]] بدعت را توصیف شده به [[گمراهی]] و نتیجه هر گمراهی [[آتش جهنم]] است.


همه آنچه تا اینجا گذشت بنابر تعریف مشهور از بدعت بود. اما بنابر نظر بعضی از [[علما]] در تقسیم حکم بدعت به احکام پنج‌گانه، ناچار روایات گذشته باید حمل شوند بر خصوص [[بدعت حرام]] یا بدعت حرام و مکروه. تقسیم شدن بدعت به پنج قسم منسوب به گروهی از [[اهل سنت]] است<ref>این دیدگاه به شافعی، عز بن عبدالسلام، نووی و ابی شامة از پیروان او و به قرافی و زرقافی از مالکیه، و به ابن عابدین از حنفیه و به ابن جوزی از حنابله و به ابن حزم از ظاهریون نسبت داده شده است. نگاه کنید به الموسوعة الفقهیّة (انتشارات وزارت أوقاف کویت)، ج۸، ص۲۱، واژه "بدعة".</ref>.
همه آنچه تا اینجا گذشت بنابر تعریف مشهور از بدعت بود. اما بنابر نظر بعضی از [[علما]] در تقسیم حکم بدعت به احکام پنج‌گانه، ناچار روایات گذشته باید حمل شوند بر خصوص [[بدعت حرام]] یا بدعت حرام و مکروه. تقسیم شدن بدعت به پنج قسم منسوب به گروهی از [[اهل سنت]] است<ref>این دیدگاه به شافعی، عز بن عبدالسلام، نووی و ابی شامة از پیروان او و به قرافی و زرقافی از مالکیه، و به ابن عابدین از حنفیه و به ابن جوزی از حنابله و به ابن حزم از ظاهریون نسبت داده شده است. ر.ک: الموسوعة الفقهیّة (انتشارات وزارت أوقاف کویت)، ج۸، ص۲۱، واژه "بدعة".</ref>.


معروف است [[شهید]] اول نیز این نظر را قبول دارد، ولی [[کلام]] ایشان در [[قواعد]] این مطلب را [[تأیید]] نمی‌کند؛ زیرا ایشان در قواعد گفته است: "امور نوپدیدی که بعد از [[پیامبر]] ([[ص]]) به وجود آمدند به اقسامی تقسیم می‌شوند که نزد ما، همه آنها [[بدعت]] نیستند مگر آن قسمی که [[حرام]] است"، عبارت ایشان تصریح دارد که بدعت نزد [[امامیه]] حرام است، ولی همه امور نوپدید حرام نیستند، در نتیجه بدعت نیستند، هر آنچه از این امور بدعت باشد، حرام است. سپس ایشان گفته است: "اولین مورد از امور نوپدید: [[واجب]]: مانند [[تدوین قرآن]] و [[سنت]] است هنگامی که [[ترس]] از بین رفتن آنها وجود داشته باشد. دومین مورد از امور نوپدید: حرام: هر بدعتی که [[قواعد]] و [[دلایل]] [[حرمت]] [[شرعی]] آن را در بر بگیرد. سومین مورد [[مستحب]]: مواردی که دلایل [[استحباب]] شامل آنها شود مانند ساختن مدارس و راه‌ها. چهارمین مورد [[مکروه]]: مواردی که [[ادله]] [[کراهت]] شامل آنها می‌شود. پنجمین مورد از امور نوپدید [[مباح]]: آنچه مشتمل بر ادله [[اباحه]] است مانند سبوس گرفتن از آرد"<ref>القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۴۵، قاعده ٢٠۵.</ref>.
معروف است [[شهید]] اول نیز این نظر را قبول دارد، ولی [[کلام]] ایشان در [[قواعد]] این مطلب را [[تأیید]] نمی‌کند؛ زیرا ایشان در قواعد گفته است: "امور نوپدیدی که بعد از [[پیامبر]] ([[ص]]) به وجود آمدند به اقسامی تقسیم می‌شوند که نزد ما، همه آنها [[بدعت]] نیستند مگر آن قسمی که [[حرام]] است"، عبارت ایشان تصریح دارد که بدعت نزد [[امامیه]] حرام است، ولی همه امور نوپدید حرام نیستند، در نتیجه بدعت نیستند، هر آنچه از این امور بدعت باشد، حرام است. سپس ایشان گفته است: "اولین مورد از امور نوپدید: [[واجب]]: مانند [[تدوین قرآن]] و [[سنت]] است هنگامی که [[ترس]] از بین رفتن آنها وجود داشته باشد. دومین مورد از امور نوپدید: حرام: هر بدعتی که [[قواعد]] و [[دلایل]] [[حرمت]] [[شرعی]] آن را در بر بگیرد. سومین مورد [[مستحب]]: مواردی که دلایل [[استحباب]] شامل آنها شود مانند ساختن مدارس و راه‌ها. چهارمین مورد [[مکروه]]: مواردی که [[ادله]] [[کراهت]] شامل آنها می‌شود. پنجمین مورد از امور نوپدید [[مباح]]: آنچه مشتمل بر ادله [[اباحه]] است مانند سبوس گرفتن از آرد"<ref>القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۴۵، قاعده ٢٠۵.</ref>.
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
# [[شهید ثانی]] هم در بیان علت [[سخن]] علامه حلی در [[ارشاد]] که گفته است: تثویب<ref>منظور از تثویب همان جمله متعارف در میان اهل سنّت است که در اذان صبح پس از «حیّ علی الفلاح» مؤذّن می‌گوید: «الصّلاة خیر من النّوم» یعنی: نماز خواندن بهتر از خوابیدن است.</ref> [[بدعت]] است، می‌گوید: "تثویب بدعت است زیرا [[اذان]] کیفیتی برگرفته از [[شارع]] است و [[عقل]] دخالتی در آن ندارد، از این رو افزودن چیزی بر آن [[تشریع]] و [[حرام]] است"<ref>روض الجنان، ج۲، ص۶۵۲.</ref>.
# [[شهید ثانی]] هم در بیان علت [[سخن]] علامه حلی در [[ارشاد]] که گفته است: تثویب<ref>منظور از تثویب همان جمله متعارف در میان اهل سنّت است که در اذان صبح پس از «حیّ علی الفلاح» مؤذّن می‌گوید: «الصّلاة خیر من النّوم» یعنی: نماز خواندن بهتر از خوابیدن است.</ref> [[بدعت]] است، می‌گوید: "تثویب بدعت است زیرا [[اذان]] کیفیتی برگرفته از [[شارع]] است و [[عقل]] دخالتی در آن ندارد، از این رو افزودن چیزی بر آن [[تشریع]] و [[حرام]] است"<ref>روض الجنان، ج۲، ص۶۵۲.</ref>.
# [[محقق اردبیلی]] در بیان علت عدم امکان استفاده [[آب]] [[نجس]] در [[طهارت]] با [[اعتقاد]] به اینکه طهارت با آب نجس [[مشروع]] است، می‌گوید: "این [[کار]] بدعت است و هر بدعتی [[گمراهی]] است و انتهای مسیر هر گمراهی [[آتش جهنم]] است و این مطلب در [[روایت]] صحیح [[ذکر]] شده است که درباره ممنوعیت [[نماز جماعت]] در [[نماز]] مستحبی [[ماه رمضان]] و [[نماز عید]]" سپس در ردّ قول [[شهید]] اول می‌گوید: "اینکه شهید در کتاب [[ذکری ]]حرام بودن بدعت را منع کرده بعید است"<ref>مجمع الفائدة، ج۱، ص۲۸۰ ـ ۲۸۱.</ref>.
# [[محقق اردبیلی]] در بیان علت عدم امکان استفاده [[آب]] [[نجس]] در [[طهارت]] با [[اعتقاد]] به اینکه طهارت با آب نجس [[مشروع]] است، می‌گوید: "این [[کار]] بدعت است و هر بدعتی [[گمراهی]] است و انتهای مسیر هر گمراهی [[آتش جهنم]] است و این مطلب در [[روایت]] صحیح [[ذکر]] شده است که درباره ممنوعیت [[نماز جماعت]] در [[نماز]] مستحبی [[ماه رمضان]] و [[نماز عید]]" سپس در ردّ قول [[شهید]] اول می‌گوید: "اینکه شهید در کتاب [[ذکری ]]حرام بودن بدعت را منع کرده بعید است"<ref>مجمع الفائدة، ج۱، ص۲۸۰ ـ ۲۸۱.</ref>.
#همچنین ایشان درباره اذان سوم [[روز جمعه]] هم [[کلامی]] دارد که خلاصه آن این گونه است: "اذان بدعت نیست زیرا یک اصل و اساسی دارد پس حرام نیست ولی عدم [[حرمت]] آن به جهت تقسیم کردن بدعت به حرام و [[مکروه]] نیست چنانچه شهید این کار را کرده است بلکه به جهت این است که هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی هم در آتش جهنم است"<ref>نگاه کنید به مجمع الفائدة، ج۲، ص۳۷۶ ـ ۳۷۷.</ref>.
#همچنین ایشان درباره اذان سوم [[روز جمعه]] هم [[کلامی]] دارد که خلاصه آن این گونه است: "اذان بدعت نیست زیرا یک اصل و اساسی دارد پس حرام نیست ولی عدم [[حرمت]] آن به جهت تقسیم کردن بدعت به حرام و [[مکروه]] نیست چنانچه شهید این کار را کرده است بلکه به جهت این است که هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی هم در آتش جهنم است"<ref>ر.ک: مجمع الفائدة، ج۲، ص۳۷۶ ـ ۳۷۷.</ref>.
#صاحب مدارک در تعلیق به [[کلام]] [[محقق حلی]] که گفته: «اذان دوم در روز جمعه بدعت است» می‌گوید: "زیرا [[اجماع]] بر این واقع شده که [[پیامبر]] ([[ص]]) چنین کاری نکرده و امر به چنین کاری نکرده است و زمانی که [[مشروعیت]] آن [[ثابت]] نشده باشد، بدعت است مانند اذان برای نماز مستحبی، زیرا [[عبادات]] توقیفی هستند. سپس کلام شهید در کتاب ذکری را [[نقل]] کرده است: "مراد از بدعتی که در [[زمان پیامبر]] (ص) نبوده و بعد از ایشان به وجود آمده همان است که به [[حرام]] و [[مکروه]] تقسیم می‌شود"؛ سپس می‌گوید در این [[کلام]] اشکال وجود دارد؛ زیرا [[بدعت]] در [[عبادت]] فقط حرام است و قسم دیگری ندارد، [[زراره]]، [[محمد بن مسلم]] و [[فضیل بن یسار]] در [[روایت]] صحیح از [[امام باقر]] و [[امام صادق]] ([[ع]]) [[نقل]] کردند که آن دو بزرگوار فرمودند: "[[آگاه]] باشید هر بدعتی [[گمراهی]] است و هر گمراهی در نهایت به [[آتش جهنم]] می‌رسد"<ref>المدارک، ج۴، ص۷۴ ـ ۷۵ و ج۳، ص۲۶۶.</ref>. هرچند کلام ایشان [[ظهور]] در این دارد که بدعت در [[عبادات]] حرام است ولی [[عمومیت]] علتی که بیان کردند دیگر موارد را هم دربر می‌گیرد.
#صاحب مدارک در تعلیق به [[کلام]] [[محقق حلی]] که گفته: «اذان دوم در روز جمعه بدعت است» می‌گوید: "زیرا [[اجماع]] بر این واقع شده که [[پیامبر]] ([[ص]]) چنین کاری نکرده و امر به چنین کاری نکرده است و زمانی که [[مشروعیت]] آن [[ثابت]] نشده باشد، بدعت است مانند اذان برای نماز مستحبی، زیرا [[عبادات]] توقیفی هستند. سپس کلام شهید در کتاب ذکری را [[نقل]] کرده است: "مراد از بدعتی که در [[زمان پیامبر]] (ص) نبوده و بعد از ایشان به وجود آمده همان است که به [[حرام]] و [[مکروه]] تقسیم می‌شود"؛ سپس می‌گوید در این [[کلام]] اشکال وجود دارد؛ زیرا [[بدعت]] در [[عبادت]] فقط حرام است و قسم دیگری ندارد، [[زراره]]، [[محمد بن مسلم]] و [[فضیل بن یسار]] در [[روایت]] صحیح از [[امام باقر]] و [[امام صادق]] ([[ع]]) [[نقل]] کردند که آن دو بزرگوار فرمودند: "[[آگاه]] باشید هر بدعتی [[گمراهی]] است و هر گمراهی در نهایت به [[آتش جهنم]] می‌رسد"<ref>المدارک، ج۴، ص۷۴ ـ ۷۵ و ج۳، ص۲۶۶.</ref>. هرچند کلام ایشان [[ظهور]] در این دارد که بدعت در [[عبادات]] حرام است ولی [[عمومیت]] علتی که بیان کردند دیگر موارد را هم دربر می‌گیرد.
#صاحب [[ذخیره]] نیز در تعلیقه به کلام [[شهید]] در کتاب ذکری می‌گوید: "بر این کلام اشکال می‌شود، آنچه از لفظ بدعت متبادر می‌شود خصوصا نسبت به عبادات، [[حرمت]] است و همچنین به [[دلیل]] آنچه [[شیخ طوسی]] از زراره و محمد بن مسلم و [[فضیل]] از از امام باقر و امام صادق (ع) نقل کردند که آن دو بزرگوار فرمودند: "آگاه باشید هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در نهایت به آتش جهنم می‌رسد"<ref>الحدائق، ج۱۰، ص۱۸۰.</ref>.
#صاحب [[ذخیره]] نیز در تعلیقه به کلام [[شهید]] در کتاب ذکری می‌گوید: "بر این کلام اشکال می‌شود، آنچه از لفظ بدعت متبادر می‌شود خصوصا نسبت به عبادات، [[حرمت]] است و همچنین به [[دلیل]] آنچه [[شیخ طوسی]] از زراره و محمد بن مسلم و [[فضیل]] از از امام باقر و امام صادق (ع) نقل کردند که آن دو بزرگوار فرمودند: "آگاه باشید هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در نهایت به آتش جهنم می‌رسد"<ref>الحدائق، ج۱۰، ص۱۸۰.</ref>.
# [[صاحب ریاض]] هم گفته است: "عمومیت بدعت شامل موارد غیر حرام نمی‌شود، به دلیل ظهور بدعت که تبادر در حرمت دارد"<ref>الریاض، ج۴، ص۶۸.</ref>. سپس به همان روایت رزاره که اشاره شد [[استشهاد]] کرده است.
# [[صاحب ریاض]] هم گفته است: "عمومیت بدعت شامل موارد غیر حرام نمی‌شود، به دلیل ظهور بدعت که تبادر در حرمت دارد"<ref>الریاض، ج۴، ص۶۸.</ref>. سپس به همان روایت رزاره که اشاره شد [[استشهاد]] کرده است.
#مرحوم نراقی هم در این زمینه می‌گوید: "هر عبادتی [[تشریع]] می‌شود برای [[مردم]] اینگونه ابراز شود که جزء [[دین]] است، حرام است"<ref>مستند الشیعة، ج۶، ص۱۳۹.</ref>.
#مرحوم نراقی هم در این زمینه می‌گوید: "هر عبادتی [[تشریع]] می‌شود برای [[مردم]] اینگونه ابراز شود که جزء [[دین]] است، حرام است"<ref>مستند الشیعة، ج۶، ص۱۳۹.</ref>.
# [[صاحب جواهر]] نیز ادعا کرده متبادر از کلمه "بدعة"حرمت است<ref>نگاه کنید به جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۱، ص۳۰۰.</ref>. بلکه می‌توان ادعا کرد بدعت یعنی آنچه [[خارج از دین]] است، به دین اسناد داده شود، در این صورت اختلافی در حرمت آن وجود ندارد و همه [[علما]] حتی شهید اول هم به آن ملتزم می‌شود. نکته مهم که محل کلام است نامیدن امور نوپدیدی است که این گونه نیستند، چگونه [[بدعت]] نامیده می‌شوند، در حالی که به [[انگیزه]] [[تشریع]] ایجاد نشده‌اند. در بعض موارد [[نامگذاری ]]بدعت صحیح است چنانچه [[ظاهر]] [[شهید]] اول در کتاب ذکری است و در بعض موارد دیگر نامگذاری به بدعت صحیح نیست، بلکه لفظ بدعت به موارد [[حرام]] اختصاص دارد، یعنی انجام عمل جدیدی به قصد تشریع چنانچه مشهور معتقدند، در نتیجه باید گفت [[نزاع]] لفظی است<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶؛ ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>.
# [[صاحب جواهر]] نیز ادعا کرده متبادر از کلمه "بدعة"حرمت است<ref>ر.ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۱، ص۳۰۰.</ref>. بلکه می‌توان ادعا کرد بدعت یعنی آنچه [[خارج از دین]] است، به دین اسناد داده شود، در این صورت اختلافی در حرمت آن وجود ندارد و همه [[علما]] حتی شهید اول هم به آن ملتزم می‌شود. نکته مهم که محل کلام است نامیدن امور نوپدیدی است که این گونه نیستند، چگونه [[بدعت]] نامیده می‌شوند، در حالی که به [[انگیزه]] [[تشریع]] ایجاد نشده‌اند. در بعض موارد [[نامگذاری ]]بدعت صحیح است چنانچه [[ظاهر]] [[شهید]] اول در کتاب ذکری است و در بعض موارد دیگر نامگذاری به بدعت صحیح نیست، بلکه لفظ بدعت به موارد [[حرام]] اختصاص دارد، یعنی انجام عمل جدیدی به قصد تشریع چنانچه مشهور معتقدند، در نتیجه باید گفت [[نزاع]] لفظی است<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶؛ ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>.


==عوامل بدعت==
==عوامل بدعت==
خط ۲۴۸: خط ۲۴۸:
#نپذیرفتن هر آنچه [[عدالت]] در آن شرط است، از بدعت‌گذار: هر فعلی که عدالت در [[صحت]] آن شرط باشد از بدعت‌گذار، صحیح نیست و پذیرفته نمی‌شود؛ زیرا بدعت‌گذار یا [[کافر]] است یا [[فاسق]] و در هر دو صورت عدالت ندارد، از این رو هر آنچه عدالت در آن شرط است از بدعت‌گذار صحیح نیست. از جمله مواردی که عدالت در آنها شرط است عبارتند از: [[ولایت عام]] و خاص؛ اهلیت و صلاحیت [[فتوا]] دادن و [[مرجعیت]]؛ [[امام جماعت]] شدن؛ [[قضاوت]]؛ [[شهادت]] و [[گواهی دادن]].
#نپذیرفتن هر آنچه [[عدالت]] در آن شرط است، از بدعت‌گذار: هر فعلی که عدالت در [[صحت]] آن شرط باشد از بدعت‌گذار، صحیح نیست و پذیرفته نمی‌شود؛ زیرا بدعت‌گذار یا [[کافر]] است یا [[فاسق]] و در هر دو صورت عدالت ندارد، از این رو هر آنچه عدالت در آن شرط است از بدعت‌گذار صحیح نیست. از جمله مواردی که عدالت در آنها شرط است عبارتند از: [[ولایت عام]] و خاص؛ اهلیت و صلاحیت [[فتوا]] دادن و [[مرجعیت]]؛ [[امام جماعت]] شدن؛ [[قضاوت]]؛ [[شهادت]] و [[گواهی دادن]].


آیا [[نقل روایت]] از بدعت‌گذار پذیرفته است؟ بنابر قول به اشتراط عدالت در [[راوی]] چنانچه گروهی بر این عقیده‌اند<ref>نگاه کنید: معارج الأصول (للمحقّق الحلّی)، ص١۴٩؛ مبادئ الوصول إلی علم الأصول (للعلاّمة الحلّی)، ص٢٠۶؛ الرعایة فی علم الدرایة (للشهید الثانی)، ص١٨٣-١٨۴؛ معالم الدین فی الأصول (للشیخ حسن العاملی)، ص۴٢٧، (الحجریّة)، و به مشهور نسبت داده است، و زبدة الأصول (للشیخ بهاء الدین العاملی)، ص٧٠؛ المدارک، ج۱، ص۸۲، ایشان عدالت را در زمان ادای شهادت معتبر می‌داند نه در زمان تحمّل (پذیرش) شهادت.</ref>، اشکالی در این نیست که [[روایت]] [[بدعت‌گذار]]، در حالی که بدعت‌گذار است، قابل قبول نیست؛ زیرا بدعت‌گذار [[فاسق]] است و تفاوتی ندارد بدعتی که او ایجاد کرده موجب [[کفر]] یا [[فسق]] باشد. ولی بنابر قول به کفایت [[وثاقت]] [[راوی]] در [[پذیرفتن]] روایتی که او [[نقل]] می‌کند، چنانچه گروه دیگری معتقدند، بلکه نظر مشهور متأخرین همین قول است<ref>نگاه کنید: عدّة الأصول (للشیخ الطوسی)، ج۲، ص۱۴۸ ـ ۱۵۱؛ الفصول الغرویّة (للشیخ محمّد حسین الإصفهانی)، ص٢٩۴، در نظر ایشان همین که راوی مورد مدح قرار گرفته باشد کافی است، بلکه همین که تصریح با فاسق بودن او نشده باشد کافی است البته در صورتی که گمان به اجتناب او از دروغ وجود داشته باشد. همچنین نگاه کنید به فرائد الأصول (للشیخ الأنصاری)، ج۱، ص۳۰۹؛ فوائد الأصول، ج۳، ص۳۲۳؛ دراسات فی علم الأصول، ج۳، ص۱۹۰؛ تهذیب الأصول، ج۲، ص۱۹۸.</ref>، در این صورت قاعده اقتضاء می‌کند در صورتی که وثاقت بدعت‌گذار در [[نقل روایت]] احراز شود، روایت او مورد قبول است.
آیا [[نقل روایت]] از بدعت‌گذار پذیرفته است؟ بنابر قول به اشتراط عدالت در [[راوی]] چنانچه گروهی بر این عقیده‌اند<ref>ر.ک: معارج الأصول (للمحقّق الحلّی)، ص١۴٩؛ مبادئ الوصول إلی علم الأصول (للعلاّمة الحلّی)، ص٢٠۶؛ الرعایة فی علم الدرایة (للشهید الثانی)، ص١٨٣-١٨۴؛ معالم الدین فی الأصول (للشیخ حسن العاملی)، ص۴٢٧، (الحجریّة)، و به مشهور نسبت داده است، و زبدة الأصول (للشیخ بهاء الدین العاملی)، ص٧٠؛ المدارک، ج۱، ص۸۲، ایشان عدالت را در زمان ادای شهادت معتبر می‌داند نه در زمان تحمّل (پذیرش) شهادت.</ref>، اشکالی در این نیست که [[روایت]] [[بدعت‌گذار]]، در حالی که بدعت‌گذار است، قابل قبول نیست؛ زیرا بدعت‌گذار [[فاسق]] است و تفاوتی ندارد بدعتی که او ایجاد کرده موجب [[کفر]] یا [[فسق]] باشد. ولی بنابر قول به کفایت [[وثاقت]] [[راوی]] در [[پذیرفتن]] روایتی که او [[نقل]] می‌کند، چنانچه گروه دیگری معتقدند، بلکه نظر مشهور متأخرین همین قول است<ref>ر.ک:: عدّة الأصول (للشیخ الطوسی)، ج۲، ص۱۴۸ ـ ۱۵۱؛ الفصول الغرویّة (للشیخ محمّد حسین الإصفهانی)، ص٢٩۴، در نظر ایشان همین که راوی مورد مدح قرار گرفته باشد کافی است، بلکه همین که تصریح با فاسق بودن او نشده باشد کافی است البته در صورتی که گمان به اجتناب او از دروغ وجود داشته باشد. همچنین ر.ک: فرائد الأصول (للشیخ الأنصاری)، ج۱، ص۳۰۹؛ فوائد الأصول، ج۳، ص۳۲۳؛ دراسات فی علم الأصول، ج۳، ص۱۹۰؛ تهذیب الأصول، ج۲، ص۱۹۸.</ref>، در این صورت قاعده اقتضاء می‌کند در صورتی که وثاقت بدعت‌گذار در [[نقل روایت]] احراز شود، روایت او مورد قبول است.


بنابر مبنای اخیر [[شیخ طوسی]] از افرادی نام می‌برد که از ابتدای امر در زمره [[مذهب امامیه]] نبودند یا اینکه [[شیعه]] بودند ولی از آن خارج شدند، مانند بعضی از [[فطحیه]] و [[واقفیه]]، ولی در [[عین]] حال [[اصحاب]] به [[روایات]] آنها عمل کردند، زیرا آنها [[موثق]] و قابل [[اعتماد]] بودند. ایشان در ضمن [[سخن]] از این موضوع می‌گوید: "اگر آنچه این افراد روایت کرده‌اند در بین [[شیعیان]] مورد [[مخالفت]] قرار نگرفته و مشهور نیست که شیعیان خلاف آن عمل کرده باشند، عمل به آن [[واجب]] است، در صورتی که در نقل روایت دور از [[خطا]] و در [[امانت]] قابل [[اعتماد]] باشد هرچند در اصل [[اعتقاد]] دارای [[اشتباه]] و خطا باشد"<ref>عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. [[مرحوم خویی]] در ضمن بیان [[کلامی]] درباره [[احمد بن هلال عبرتائی]] که متهم به [[انحراف]] و [[غلوّ]] و مانند آن است می‌گوید: «بعد از احراز [[وثاقت]] [[راوی]]، [[فساد]] [[عقیده]] یا عمل در [[سقوط]] [[روایت]] از [[حجیت]] اثری ندارد»<ref>معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۵۸، ترجمة ١٠٠۵.</ref>.
بنابر مبنای اخیر [[شیخ طوسی]] از افرادی نام می‌برد که از ابتدای امر در زمره [[مذهب امامیه]] نبودند یا اینکه [[شیعه]] بودند ولی از آن خارج شدند، مانند بعضی از [[فطحیه]] و [[واقفیه]]، ولی در [[عین]] حال [[اصحاب]] به [[روایات]] آنها عمل کردند، زیرا آنها [[موثق]] و قابل [[اعتماد]] بودند. ایشان در ضمن [[سخن]] از این موضوع می‌گوید: "اگر آنچه این افراد روایت کرده‌اند در بین [[شیعیان]] مورد [[مخالفت]] قرار نگرفته و مشهور نیست که شیعیان خلاف آن عمل کرده باشند، عمل به آن [[واجب]] است، در صورتی که در نقل روایت دور از [[خطا]] و در [[امانت]] قابل [[اعتماد]] باشد هرچند در اصل [[اعتقاد]] دارای [[اشتباه]] و خطا باشد"<ref>عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. [[مرحوم خویی]] در ضمن بیان [[کلامی]] درباره [[احمد بن هلال عبرتائی]] که متهم به [[انحراف]] و [[غلوّ]] و مانند آن است می‌گوید: «بعد از احراز [[وثاقت]] [[راوی]]، [[فساد]] [[عقیده]] یا عمل در [[سقوط]] [[روایت]] از [[حجیت]] اثری ندارد»<ref>معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۵۸، ترجمة ١٠٠۵.</ref>.


نکته مهم بیان قاعده کلی مذکور است و پذیرش یا عدم پذیرش شخص مذکور به جهت فراوانی اشتباه و عدم استقامتش، اهمیتی ندارد. بر این اساس وثاقت او احراز نمی‌شود همان گونه که [[شیخ طوسی]] بیان کرده بود<ref>نگاه کنید به عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.
نکته مهم بیان قاعده کلی مذکور است و پذیرش یا عدم پذیرش شخص مذکور به جهت فراوانی اشتباه و عدم استقامتش، اهمیتی ندارد. بر این اساس وثاقت او احراز نمی‌شود همان گونه که [[شیخ طوسی]] بیان کرده بود<ref>ر.ک: عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.


همه آنچه گذشت نسبت به [[بدعت‌گذار]] در حال [[بدعت]] بود ولی اگر شخصی [[سالم]] و با اعتقادِ صحیح باشد، سپس بدعت‌گذار شود و در حال [[استقامت]] و [[صحت]] اعتقاد [[نقل روایت]] کرده باشد، [[ظاهر]] کلمات [[اصحاب]] این است که اگر عدالتش [[ثابت]] شود روایت او قابل قبول است. [[دلیل]] این است: اگر [[روایات]] این افراد در حالی که بدعت‌گذار و قابل اعتماد و [[موثق]] بودند، پذیرفتیم، لازمه‌اش این است که روایات آنها در حال استقامتشان به طریق اولی قابل پذیرش است. شیخ طوسی به همین مطلب تصریح کرده است، ایشان درباره [[غلات]] و منحرفین می‌گوید: «اگر وضعیت این افراد از جمله کسانی باشد که حال استقامت بر اعتقاد [[حق]] و حال انحراف و [[غلو]] آنها روشن باشد، به روایاتی که در حال استقامت [[نقل]] کرده‌اند عمل می‌شود و روایاتی که در حال خطا و انحراف روایت کرده‌اند کنار گذاشته می‌شود. به همین جهت [[شیعه]] به آنچه ابوخطاب [[محمد]] بن ابی [[زینب]] در حال استقامت نقل کرده عمل می‌کنند و آنچه در حال انحراف نقل کرده رها می‌کنند. همچنین است [[سخن]] درباره احمد بن هلال عبرتائی و ابن ابی عذافر و دیگران. به هر حال، عمل به آنچه این افراد در حال انحراف نقل می‌کنند، جایز نیست»<ref>عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.
همه آنچه گذشت نسبت به [[بدعت‌گذار]] در حال [[بدعت]] بود ولی اگر شخصی [[سالم]] و با اعتقادِ صحیح باشد، سپس بدعت‌گذار شود و در حال [[استقامت]] و [[صحت]] اعتقاد [[نقل روایت]] کرده باشد، [[ظاهر]] کلمات [[اصحاب]] این است که اگر عدالتش [[ثابت]] شود روایت او قابل قبول است. [[دلیل]] این است: اگر [[روایات]] این افراد در حالی که بدعت‌گذار و قابل اعتماد و [[موثق]] بودند، پذیرفتیم، لازمه‌اش این است که روایات آنها در حال استقامتشان به طریق اولی قابل پذیرش است. شیخ طوسی به همین مطلب تصریح کرده است، ایشان درباره [[غلات]] و منحرفین می‌گوید: «اگر وضعیت این افراد از جمله کسانی باشد که حال استقامت بر اعتقاد [[حق]] و حال انحراف و [[غلو]] آنها روشن باشد، به روایاتی که در حال استقامت [[نقل]] کرده‌اند عمل می‌شود و روایاتی که در حال خطا و انحراف روایت کرده‌اند کنار گذاشته می‌شود. به همین جهت [[شیعه]] به آنچه ابوخطاب [[محمد]] بن ابی [[زینب]] در حال استقامت نقل کرده عمل می‌کنند و آنچه در حال انحراف نقل کرده رها می‌کنند. همچنین است [[سخن]] درباره احمد بن هلال عبرتائی و ابن ابی عذافر و دیگران. به هر حال، عمل به آنچه این افراد در حال انحراف نقل می‌کنند، جایز نیست»<ref>عدّة الأصول، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.


البته شاید عدم جواز عمل به [[روایات]] این افراد در حال [[انحراف]] به جهت شدت انحراف آنها باشد، زیرا شیخ این تفصیل را ذیل عنوان کسانی که از [[غلات]]، متهمین و ضعفاء بودند بیان کرده، ولی این مطلب را درباره [[فطحیه]] و [[واقفیه]] بیان نکرده است و همان گونه که [[گذشت]] منافاتی بین [[فساد]] [[عقیده]] و [[وثاقت]] در [[نقل روایت]] نیست چنانچه بسیاری از فطحیه و واقفیه این گونه بودند<ref>نگاه کنید به: مقباس الهدایة، ج۲، ص۳۲ ـ ۴۳؛ الرعایة فی علم الدرایة، ص١٨٣-١٨۴ و کتاب‌های دیگر درایة الحدیث، ذیل بحث اشتراط عدالت در راوی، و بعضی کتاب‌های اصول ذیل بحث حجیت خبر واحد، و در کتاب‌های فقهی نیز گاهی به مناسبتی این موضوع مطرح شده است.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج٦، ص٣١٢ ـ ٣٣١.</ref>
البته شاید عدم جواز عمل به [[روایات]] این افراد در حال [[انحراف]] به جهت شدت انحراف آنها باشد، زیرا شیخ این تفصیل را ذیل عنوان کسانی که از [[غلات]]، متهمین و ضعفاء بودند بیان کرده، ولی این مطلب را درباره [[فطحیه]] و [[واقفیه]] بیان نکرده است و همان گونه که [[گذشت]] منافاتی بین [[فساد]] [[عقیده]] و [[وثاقت]] در [[نقل روایت]] نیست چنانچه بسیاری از فطحیه و واقفیه این گونه بودند<ref>ر.ک: مقباس الهدایة، ج۲، ص۳۲ ـ ۴۳؛ الرعایة فی علم الدرایة، ص١٨٣-١٨۴ و کتاب‌های دیگر درایة الحدیث، ذیل بحث اشتراط عدالت در راوی، و بعضی کتاب‌های اصول ذیل بحث حجیت خبر واحد، و در کتاب‌های فقهی نیز گاهی به مناسبتی این موضوع مطرح شده است.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج٦، ص٣١٢ ـ ٣٣١.</ref>


==[[حکم]] [[نماز]] میت برای [[بدعت‌گذار]]==
==[[حکم]] [[نماز]] میت برای [[بدعت‌گذار]]==
خط ۲۶۷: خط ۲۶۷:


==[[حکم]] [[ازدواج]] با بدعت‌گذار==
==[[حکم]] [[ازدواج]] با بدعت‌گذار==
اگر بدعت‌گذار محکوم به [[کفر]] شود، [[احکام]] [[کافر]] بر او جاری می‌شود، در نتیجه اگر مرد باشد هیچ [[زن]] مسلمانی نمی‌تواند به ازدواج او دربیاید و اگر زن باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با زن کافره است<ref>نگاه کنید: الحدائق، ج۳، ص۲۴؛ الجواهر، ج۳۰، ص۲۷ و کتاب‌های بعد از آن.</ref>. ولی اگر بدعت‌گذار محکوم به کفر نباشد، اگر [[مخالف]] [[مذهب شیعه]] باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با [[مذهب]] مخالف است که محل [[اختلاف]] است، هرچند مشهور این است که ازدواج با مذهب مخالف جایز ولی [[مکروه]] است البته غیر از مرد و زن [[ناصبی]] که ازدواج با آنها حرام است<ref>نگاه کنید: الحدائق، ج۲۴، ص۵۳ و الجواهر، ج۳۰، ص۹۲ ـ ۱۰۲.</ref>. اما اگر به لحاظ مذهبی مخالف نباشد، قاعده اولیه این است که ازدواج با زن یا [[مرد]] بدعت‌گذار جایز، لکن مکروه است زیرا ازدواج با شخص فاسق [[مکروه]] است<ref>نگاه کنید به الجواهر، ج۳۰، ص۱۱۵. اینها علاوه بر آن مواردی است که قبلا اشاره شده از جمله دوری از بدعت‌گذار تا اینکه از کار خود دست بردارد و ازدواج نکردن با او نیز از وسائلی است که از ایجاد بدعت توسط او جلوگیری می‌کند.</ref>.
اگر بدعت‌گذار محکوم به [[کفر]] شود، [[احکام]] [[کافر]] بر او جاری می‌شود، در نتیجه اگر مرد باشد هیچ [[زن]] مسلمانی نمی‌تواند به ازدواج او دربیاید و اگر زن باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با زن کافره است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۳، ص۲۴؛ الجواهر، ج۳۰، ص۲۷ و کتاب‌های بعد از آن.</ref>. ولی اگر بدعت‌گذار محکوم به کفر نباشد، اگر [[مخالف]] [[مذهب شیعه]] باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با [[مذهب]] مخالف است که محل [[اختلاف]] است، هرچند مشهور این است که ازدواج با مذهب مخالف جایز ولی [[مکروه]] است البته غیر از مرد و زن [[ناصبی]] که ازدواج با آنها حرام است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۲۴، ص۵۳ و الجواهر، ج۳۰، ص۹۲ ـ ۱۰۲.</ref>. اما اگر به لحاظ مذهبی مخالف نباشد، قاعده اولیه این است که ازدواج با زن یا [[مرد]] بدعت‌گذار جایز، لکن مکروه است زیرا ازدواج با شخص فاسق [[مکروه]] است<ref>ر.ک: الجواهر، ج۳۰، ص۱۱۵. اینها علاوه بر آن مواردی است که قبلا اشاره شده از جمله دوری از بدعت‌گذار تا اینکه از کار خود دست بردارد و ازدواج نکردن با او نیز از وسائلی است که از ایجاد بدعت توسط او جلوگیری می‌کند.</ref>.


آنچه [[گذشت]] در صورتی است که ایجاد [[بدعت]] قبل از [[ازدواج]] باشد، ولی اگر ایجاد بدعت بعد از ازدواج باشد، در صورتی که ایجاد بدعت موجب [[کفر]] می‌شود، ذیل مسأله [[حکم]] زنی که شوهرش [[مرتد]] شده داخل می‌شود که اگر [[ارتداد]] [[فطری]] باشد، به مجرد ارتداد، [[زن]] از او جدا می‌شود و اگر ارتداد ملی باشد جدایی زن و مرد متوقف بر اتمام عده زن و عدم [[توبه]] مرتد است<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>.
آنچه [[گذشت]] در صورتی است که ایجاد [[بدعت]] قبل از [[ازدواج]] باشد، ولی اگر ایجاد بدعت بعد از ازدواج باشد، در صورتی که ایجاد بدعت موجب [[کفر]] می‌شود، ذیل مسأله [[حکم]] زنی که شوهرش [[مرتد]] شده داخل می‌شود که اگر [[ارتداد]] [[فطری]] باشد، به مجرد ارتداد، [[زن]] از او جدا می‌شود و اگر ارتداد ملی باشد جدایی زن و مرد متوقف بر اتمام عده زن و عدم [[توبه]] مرتد است<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>.


==حکم [[مال]] [[بدعت‌گذار]] و [[زنان]] و [[فرزندان]] او==
==حکم [[مال]] [[بدعت‌گذار]] و [[زنان]] و [[فرزندان]] او==
اگر بدعت‌گذار با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج نشده باشد، [[خون]]، مال و فرزندان او محترم هستند و به هیچ [[وجه]] تعرض به آنها جایز نیست. [[شهید ثانی]] در این زمینه می‌گوید: "قاعده اولیه این است که [[تصرف]] در مال دیگری به صورت خوردن باشد یا شکل دیگر، بدون اجازه او جایز نیست و به [[دلیل]] [[سخن]] [[خداوند]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ}}<ref>سوره بقرة، آیه ١٨٨.</ref> و سخن [[رسول خدا]] {{صل}} که فرمودند: "مال، خون و آبروی [[مسلمان]] بر مسلمان [[حرام]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۸۶، کتاب البرّ و الصلة، باب تحریم ظلم المسلم، حدیث ٣٢.</ref> و فرمودند: "مسلمان [[برادر]] مسلمان است و برای [[مسلمانی]] مال مسلمان [دیگر][[حلال]] نیست مگر اینکه با [[رضایت]] خاطر او باشد"<ref>عوالی اللآلی، ج۳، ص۴۷۳، باب الغصب، حدیث اوّل، و سنن الدار قطنی، ج۳، ص۲۵، کتاب البیوع، حدیث ٨٧ و نگاه کنید وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۱۰، باب اوّل از کتاب القصاص، حدیث ٣.</ref> در این موارد بین [[مسلمانان]] اختلافی نیست حتی اگر [[اهل بدعت]] باشند به جهت عمومیتی که در این [[ادله]] وجود دارد"<ref>المسالک، ج۱۲، ص۹۷ ـ ۹۸.</ref>. [[صاحب جواهر]] نیز مانند همین مطلب را بیان کرده است<ref>الجواهر، ج۳۶، ص۴۰۵.</ref>.
اگر بدعت‌گذار با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج نشده باشد، [[خون]]، مال و فرزندان او محترم هستند و به هیچ [[وجه]] تعرض به آنها جایز نیست. [[شهید ثانی]] در این زمینه می‌گوید: "قاعده اولیه این است که [[تصرف]] در مال دیگری به صورت خوردن باشد یا شکل دیگر، بدون اجازه او جایز نیست و به [[دلیل]] [[سخن]] [[خداوند]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ}}<ref>سوره بقرة، آیه ١٨٨.</ref> و سخن [[رسول خدا]] {{صل}} که فرمودند: "مال، خون و آبروی [[مسلمان]] بر مسلمان [[حرام]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۸۶، کتاب البرّ و الصلة، باب تحریم ظلم المسلم، حدیث ٣٢.</ref> و فرمودند: "مسلمان [[برادر]] مسلمان است و برای [[مسلمانی]] مال مسلمان [دیگر][[حلال]] نیست مگر اینکه با [[رضایت]] خاطر او باشد"<ref>عوالی اللآلی، ج۳، ص۴۷۳، باب الغصب، حدیث اوّل، و سنن الدار قطنی، ج۳، ص۲۵، کتاب البیوع، حدیث ٨٧ و ر.ک: وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۱۰، باب اوّل از کتاب القصاص، حدیث ٣.</ref> در این موارد بین [[مسلمانان]] اختلافی نیست حتی اگر [[اهل بدعت]] باشند به جهت عمومیتی که در این [[ادله]] وجود دارد"<ref>المسالک، ج۱۲، ص۹۷ ـ ۹۸.</ref>. [[صاحب جواهر]] نیز مانند همین مطلب را بیان کرده است<ref>الجواهر، ج۳۶، ص۴۰۵.</ref>.


ولی اگر [[بدعت‌گذار]] با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج و [[مرتد]] گردد، [[احکام]] مرتد بر او جاری می‌شود و [[اموال]] او بین [[وراث]] [[مسلمان]] او تقسیم می‌شود، البته در صورتی که [[مرتد فطری]] باشد ولی اگر [[مرتد ملی]] باشد [[ممنوع]] التصرف در اموال خود خواهد بود و انتقال اموال او به [[ورثه]] تا [[زمان]] مرگش متوقف خواهد شد، در صورتی که [[توبه]] نکرده باشد. همچنین در مورد [[زن]] مرتد تفاوتی ندارد ارتدادش به صورت [[فطری]] باشد یا ملی. به هر حال اموال او محفوظ است به [[دلیل]] اینکه به وراث مسلمان او منتقل می‌شود. همچنین [[فرزندان]] و [[زنان]] او نیز محفوظ و مصون هستند در صورتی که در ایجاد [[بدعت]] با او [[همراهی]] نکرده باشند<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>.
ولی اگر [[بدعت‌گذار]] با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج و [[مرتد]] گردد، [[احکام]] مرتد بر او جاری می‌شود و [[اموال]] او بین [[وراث]] [[مسلمان]] او تقسیم می‌شود، البته در صورتی که [[مرتد فطری]] باشد ولی اگر [[مرتد ملی]] باشد [[ممنوع]] التصرف در اموال خود خواهد بود و انتقال اموال او به [[ورثه]] تا [[زمان]] مرگش متوقف خواهد شد، در صورتی که [[توبه]] نکرده باشد. همچنین در مورد [[زن]] مرتد تفاوتی ندارد ارتدادش به صورت [[فطری]] باشد یا ملی. به هر حال اموال او محفوظ است به [[دلیل]] اینکه به وراث مسلمان او منتقل می‌شود. همچنین [[فرزندان]] و [[زنان]] او نیز محفوظ و مصون هستند در صورتی که در ایجاد [[بدعت]] با او [[همراهی]] نکرده باشند<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>.
خط ۲۸۸: خط ۲۸۸:
## اذان سوم در [[روز جمعه]]؛
## اذان سوم در [[روز جمعه]]؛
# بدعت در نمازغ
# بدعت در نمازغ
## [[نماز]] [[عید قربان]]<ref>علامه در المنتهی گفته است: {{عربی|صلاة الضحی بدعة عندنا، خلافا للجمهور، فإنّهم قد أطبقوا علی استحبابها}}؛ المنتهی، ج۴، ص۲۹. اهل سنت درباره استمرار نماز عید اختلاف دارند، به دلیل روایتی که از عایشه نقل می‌کنند که گفته است: {{عربی|ما رأیت النبیّ‌ {{صل}} و سلّم یصلّی الضحی قطّ}} و در روایت دیگر از عایشه انجام آن با فاصله زیاد استثناء شده است و حداقل این نماز دو رکعت و حداکثر آن هشت رکعت است. نگاه کنید؛ المغنی، ج۱، ص۷۶۷ ـ ۷۶۸.</ref>؛
## [[نماز]] [[عید قربان]]<ref>علامه در المنتهی گفته است: {{عربی|صلاة الضحی بدعة عندنا، خلافا للجمهور، فإنّهم قد أطبقوا علی استحبابها}}؛ المنتهی، ج۴، ص۲۹. اهل سنت درباره استمرار نماز عید اختلاف دارند، به دلیل روایتی که از عایشه نقل می‌کنند که گفته است: {{عربی|ما رأیت النبیّ‌ {{صل}} و سلّم یصلّی الضحی قطّ}} و در روایت دیگر از عایشه انجام آن با فاصله زیاد استثناء شده است و حداقل این نماز دو رکعت و حداکثر آن هشت رکعت است. ر.ک: المغنی، ج۱، ص۷۶۷ ـ ۷۶۸.</ref>؛
## [[نماز تراویح]]<ref>رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نمازهای مستحبی شب‌های ماه رمضان را به صورت فرادی اقامه می‌کرد و در زمان ابوبکر و بخشی از خلافت عمر نیز همین گونه بود، پس از آن عمر دستور داد یک نفر [به عنوان امام جماعت] بخواند، از عبد الرحمن بن عبد القاریّ‌ نقل شده که می‌گوید: {{عربی|خرجت مع عمر بن الخطّاب لیلة فی رمضان إلی المسجد، فإذا النّاس أوزاع متفرّقون یصلّی الرجل لنفسه، و یصلّی الرجل فیصلّی بصلاته الرهط، فقال عمر: إنّی أری لو جمعت هؤلاء علی قارئ واحد لکان أمثل، ثمّ‌ ـ عزم فجمعهم علی أبیّ‌ بن کعب. ثمّ‌ خرجت معه لیلة أخری و النّاس یصلّون بصلاة قارئهم، قال عمر: نعم البدعة هذه}}. همراه با عمر برای رفتن به سوی مسجد در شب ماه رمضان، بیرون آمدیم، در این هنگام مشاهده کردیم که مردم به صورت پراکنده و بدون نظم هر کسی برای خودش [به تنهایی] نماز می‌خواند، و کسی نماز می‌خواند و گروهی به او اقتدا کرده بودند. عمر گفت: اگر همه اینها را به یک امام جماعت، جمع کنم بهتر است، سپس همه آنها را به امامت ابی بن کعب جمع کرد. راوی می‌گوید: پس از آن شبی دیگر با عمر بیرون رفتیم در حالی که مردم به امام جماعتی اقتدا کرده بودند، عمر گفت: این عمل بدعت است ولی بدعت خوبی است». صحیح البخاری، ج۱، ص۳۴۲، کتاب نماز تراویح. و از مالک و شافعی، روایت شده که شب‌زنده‌داری رمضان برای کسی که توانایی اقامه آن را در خانه داشته باشد نزد آن دو دوست‌داشتنی‌تر است. نگاه کنید به المغن، ج۱، ص۸۰.</ref>؛
## [[نماز تراویح]]<ref>رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نمازهای مستحبی شب‌های ماه رمضان را به صورت فرادی اقامه می‌کرد و در زمان ابوبکر و بخشی از خلافت عمر نیز همین گونه بود، پس از آن عمر دستور داد یک نفر [به عنوان امام جماعت] بخواند، از عبد الرحمن بن عبد القاریّ‌ نقل شده که می‌گوید: {{عربی|خرجت مع عمر بن الخطّاب لیلة فی رمضان إلی المسجد، فإذا النّاس أوزاع متفرّقون یصلّی الرجل لنفسه، و یصلّی الرجل فیصلّی بصلاته الرهط، فقال عمر: إنّی أری لو جمعت هؤلاء علی قارئ واحد لکان أمثل، ثمّ‌ ـ عزم فجمعهم علی أبیّ‌ بن کعب. ثمّ‌ خرجت معه لیلة أخری و النّاس یصلّون بصلاة قارئهم، قال عمر: نعم البدعة هذه}}. همراه با عمر برای رفتن به سوی مسجد در شب ماه رمضان، بیرون آمدیم، در این هنگام مشاهده کردیم که مردم به صورت پراکنده و بدون نظم هر کسی برای خودش [به تنهایی] نماز می‌خواند، و کسی نماز می‌خواند و گروهی به او اقتدا کرده بودند. عمر گفت: اگر همه اینها را به یک امام جماعت، جمع کنم بهتر است، سپس همه آنها را به امامت ابی بن کعب جمع کرد. راوی می‌گوید: پس از آن شبی دیگر با عمر بیرون رفتیم در حالی که مردم به امام جماعتی اقتدا کرده بودند، عمر گفت: این عمل بدعت است ولی بدعت خوبی است». صحیح البخاری، ج۱، ص۳۴۲، کتاب نماز تراویح. و از مالک و شافعی، روایت شده که شب‌زنده‌داری رمضان برای کسی که توانایی اقامه آن را در خانه داشته باشد نزد آن دو دوست‌داشتنی‌تر است. ر.ک: المغنی، ج۱، ص۸۰.</ref>؛
##تأمین یعنی گفتن آمین بعد از [[سوره حمد]]؛
##تأمین یعنی گفتن آمین بعد از [[سوره حمد]]؛
## [[تکفیر]] ـ تکتف ـ قرار دادن یک دست بر روی دست دیگر در [[نماز]]؛
## [[تکفیر]] ـ تکتف ـ قرار دادن یک دست بر روی دست دیگر در [[نماز]]؛
خط ۲۹۵: خط ۲۹۵:
## نماز [[مستحب]] به [[جماعت]]؛
## نماز [[مستحب]] به [[جماعت]]؛
# [[بدعت]] در [[روزه]]: هر روزه‌ حرامی که به [[انگیزه]] [[مشروع]] بودن انجام گیرد بدعت است مانند روزۀ [[روز]] [[عید فطر]] و [[روز عید قربان]]، [[روزه وصال]]<ref>روزه وصال: روزه یک روز و شب بدون افطار تا سحر یا روزه دو روز پشت سر هم بدون افطار بین آنها.</ref>، روزه دهر<ref>روزه دهر: روزه تمام روزهای سال حتی روزهای عید فطر و عید قربان که روزه حرام است.</ref>، روزه [[سکوت]]<ref>روزه سکوت: کسی که در روزه خود، نیت کند که در تمام طول روز یا مقداری از آن ساکت باشد و این سکوت را از قیود و شرایط روزه به شمار بیاورد. برای این منظور نگاه کنید به عروة الوثقی بخش روزه، اقسام روزه، روزه حرام.</ref> و روزه ایام تشریق در [[منا]] و مانند آن؛
# [[بدعت]] در [[روزه]]: هر روزه‌ حرامی که به [[انگیزه]] [[مشروع]] بودن انجام گیرد بدعت است مانند روزۀ [[روز]] [[عید فطر]] و [[روز عید قربان]]، [[روزه وصال]]<ref>روزه وصال: روزه یک روز و شب بدون افطار تا سحر یا روزه دو روز پشت سر هم بدون افطار بین آنها.</ref>، روزه دهر<ref>روزه دهر: روزه تمام روزهای سال حتی روزهای عید فطر و عید قربان که روزه حرام است.</ref>، روزه [[سکوت]]<ref>روزه سکوت: کسی که در روزه خود، نیت کند که در تمام طول روز یا مقداری از آن ساکت باشد و این سکوت را از قیود و شرایط روزه به شمار بیاورد. برای این منظور نگاه کنید به عروة الوثقی بخش روزه، اقسام روزه، روزه حرام.</ref> و روزه ایام تشریق در [[منا]] و مانند آن؛
# بدعت در [[حج]]<ref>برای حج اقسامی ذکر کرده‌اند: حج تمتع: همان حجی است که در متن ذکر شد. حج افراد: شخص نیت حج می‌کند سپس اعمال آن را انجام می‌دهد، پس از آن به صورت مستقل نیت عمره مفرده می‌کند. حج قران: مانند حج افراد است غیر از اینکه حاجی باید قربانی را همراه خود بیاورد. نگاه کنید. المدارک ١۵۵:٧، و سایر کتاب‌های فقهی اول بحث حج. قسم اول تمتّع نامیده شده است زیرا کسی که مُحرم شده بعد از انجام اعمال عمره، از احرام خارج می‌شود و می‌تواند با زنان معاشرت و لذت‌جویی داشته باشد و از آنچه در حال احرام، حرام بوده لذت ببرد تا زمانی که برای حج در مکه احرام ببندد. گفته‌اند: عمر و عثمان و معاویه این نوع از حج را ممنوع کردند. در آنچه خواهد آمد کلامی از ابن قدامة ذکر می‌کنیم این ممنوعیت را رد می‌کند. ابن قدامی می‌گوید: «... اگر گفته شود که عمر، عثمان و معاویه از آن(عمره تمتع) نهی کرده‌اند، می‌گوییم: صحابه ایشان را از آن کار نهی کردند و در عمل با آنها مخالفت کردند، و حق با صحابه است نه با آنها. ما انکار علی{{ع}} بر عثمان و اعتراف عثمان را نقل کردیم، و سخن عمران بن حصین که از نهی آنها برحذر داشته بود، و سخن سعد در حالی که بر معایه به سبب نهی او از عمره تمتع عیب گرفت و استدلال‌هایی برای ردّ ممنوعیت عمره تمتع بیان کردند که هیچ جوابی برای آن نداشتند. بلکه بعضی از کسانی که از عمره تمتع نهی کرده‌اند، چیزی گفته‌اند که ردّ شده است، عمر گفته است: «به خدا قسم، قطعا من شما را از آن (عمره تمتع) نهی کردم، در حالی که در کتاب خدا وجود دارد و رسول خدا {{صل}} و سلم آن را انجام داده است. و در این که نباید سخن کسی را که با کتاب خدا و سنت رسولش مخالفت می‌کند و از آنچه در قرآن و سنت آمده است، نهی می‌کند، پذیرفت و نباید با او احتجاج کرد، اختلافی نیست». تا اینکه گفته است: «به ابن عباس گفته شد: فلانی از متعه نهی کرده است، ابن عباس در پاسخ گفت: به کتاب خدا نگاه کنید اگر آنچه را گفته در کتاب خدا یافتید، پس بدانید به خدا و رسولش دروغ بسته است و اگر آن را در کتاب خدا نیافتید، او راست گفته است. پس کدام یک شایسته تبعیت و پیروی و سزاوار حقانیت است: کسانی که همراه کتاب خدا و سنت رسول خدا هستند یا کسانی که با آنها مخالفت می‌کنند؟ ثابت شده است که سخن پیامبر {{صل}} و سلم که برای همه مخلوقات حجت است چگونه با سخن دیگری معارضه می‌کند؟ سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می‌کند: پیامبر {{صل}} و سلم عمره تمتع به جا آورد، عروه می‌گوید: ابوبکر و عمر از متعه نهی کردند، پس ابن عباس می‌گوید: آنها را می‌بینی هلاک خواهند شد، می‌گویم: پیامبر خدا {{صل}} و سلم گفت و آنها گفتند: ابوبکر و عمر از تمتع نهی کردند..».. المغنی؛ ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۳۹.</ref>: از مهمترین [[بدعت‌ها]] در [[حج]]، قول به [[تحریم]] حج [[تمتع]] است یعنی شخص در ماه‌های حج، [[نیت]] [[عمره]] تمتع می‌کند، سپس از [[احرام]] عمره خارج می‌شود، سپس در [[روز]] ترویه برای حج در [[مکه]] احرام می‌بندند.
# بدعت در [[حج]]<ref>برای حج اقسامی ذکر کرده‌اند: حج تمتع: همان حجی است که در متن ذکر شد. حج افراد: شخص نیت حج می‌کند سپس اعمال آن را انجام می‌دهد، پس از آن به صورت مستقل نیت عمره مفرده می‌کند. حج قران: مانند حج افراد است غیر از اینکه حاجی باید قربانی را همراه خود بیاورد. نگاه کنید. المدارک، ج٧، ص١٥٥ و سایر کتاب‌های فقهی اول بحث حج. قسم اول تمتّع نامیده شده است زیرا کسی که مُحرم شده بعد از انجام اعمال عمره، از احرام خارج می‌شود و می‌تواند با زنان معاشرت و لذت‌جویی داشته باشد و از آنچه در حال احرام، حرام بوده لذت ببرد تا زمانی که برای حج در مکه احرام ببندد. گفته‌اند: عمر و عثمان و معاویه این نوع از حج را ممنوع کردند. در آنچه خواهد آمد کلامی از ابن قدامة ذکر می‌کنیم این ممنوعیت را رد می‌کند. ابن قدامی می‌گوید: «... اگر گفته شود که عمر، عثمان و معاویه از آن(عمره تمتع) نهی کرده‌اند، می‌گوییم: صحابه ایشان را از آن کار نهی کردند و در عمل با آنها مخالفت کردند، و حق با صحابه است نه با آنها. ما انکار علی{{ع}} بر عثمان و اعتراف عثمان را نقل کردیم، و سخن عمران بن حصین که از نهی آنها برحذر داشته بود، و سخن سعد در حالی که بر معایه به سبب نهی او از عمره تمتع عیب گرفت و استدلال‌هایی برای ردّ ممنوعیت عمره تمتع بیان کردند که هیچ جوابی برای آن نداشتند. بلکه بعضی از کسانی که از عمره تمتع نهی کرده‌اند، چیزی گفته‌اند که ردّ شده است، عمر گفته است: «به خدا قسم، قطعا من شما را از آن (عمره تمتع) نهی کردم، در حالی که در کتاب خدا وجود دارد و رسول خدا {{صل}} و سلم آن را انجام داده است. و در این که نباید سخن کسی را که با کتاب خدا و سنت رسولش مخالفت می‌کند و از آنچه در قرآن و سنت آمده است، نهی می‌کند، پذیرفت و نباید با او احتجاج کرد، اختلافی نیست». تا اینکه گفته است: «به ابن عباس گفته شد: فلانی از متعه نهی کرده است، ابن عباس در پاسخ گفت: به کتاب خدا نگاه کنید اگر آنچه را گفته در کتاب خدا یافتید، پس بدانید به خدا و رسولش دروغ بسته است و اگر آن را در کتاب خدا نیافتید، او راست گفته است. پس کدام یک شایسته تبعیت و پیروی و سزاوار حقانیت است: کسانی که همراه کتاب خدا و سنت رسول خدا هستند یا کسانی که با آنها مخالفت می‌کنند؟ ثابت شده است که سخن پیامبر {{صل}} و سلم که برای همه مخلوقات حجت است چگونه با سخن دیگری معارضه می‌کند؟ سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می‌کند: پیامبر {{صل}} و سلم عمره تمتع به جا آورد، عروه می‌گوید: ابوبکر و عمر از متعه نهی کردند، پس ابن عباس می‌گوید: آنها را می‌بینی هلاک خواهند شد، می‌گویم: پیامبر خدا {{صل}} و سلم گفت و آنها گفتند: ابوبکر و عمر از تمتع نهی کردند..».. المغنی؛ ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۳۹.</ref>: از مهمترین [[بدعت‌ها]] در [[حج]]، قول به [[تحریم]] حج [[تمتع]] است یعنی شخص در ماه‌های حج، [[نیت]] [[عمره]] تمتع می‌کند، سپس از [[احرام]] عمره خارج می‌شود، سپس در [[روز]] ترویه برای حج در [[مکه]] احرام می‌بندند.
# [[بدعت]] در [[ازدواج]]: از مهمترین موارد بدعت در ازدواج تحریم [[ازدواج موقت]] است<ref>اگر در صیغه عقد ازدواج مدت ذکر شده باشد مدت‌دار خواهد بود که از آن به ازدواج موقت یا متعه یاد می‌کنند و اگر در صیغه عقد ازدواج مدت ذکر نشود ازداج دائم خواهد بود. در امت اسلامی اجماع وجود دارد که در زمان رسول خدا {{صل}} ازدواج موقت مانند ازدواج دائم مشروعیت داشته است و اختلاف در نسخ و نهی رسول خدا {{صل}} از آن است. در نظر امامیه به تبع از ائمه {{عم}}، نهی‌ای از طرف رسول خدا {{صل}} نسبت به ازدواج موقت صادر نشده است، در نتیجه این ازدواج بر مشروعیت خود باقی است. ولی گروهی از اهل سنت معتقدند: از جانب رسول خدا {{صل}} نهی صادر شده است. در ادامه این موضوع مورد بررسی قرار خواهد گرفت و عدم نسخ آن در جایگاه مناسب مطرح خواهد شد ان شاء الله تعالی؛ زیرا اینجا محل بحث از آن نیست ولی تنها به عنوان نمونه کلام برخی از صحابه که قائل به عدم نسخ و بقاء حلیت ازواج موقت هستند ذکر می‌شود: ابن حزم می‌گوید: بعد از رحلت رسول خدا {{صل}} گروهی از بزرگان از گذشتگان بر حلیت ازدواج موقت ثابت بودند، از صحابه که خداوند از آنها راضی باشد؛ أسماء دختر أبوبکر صدّیق، جابر بن عبد اللّه انصاری، ابن مسعود، ابن عبّاس، معاویة بن أبی سفیان، عمرو بن حریث، أبو سعید الخدری، سلمة و معبد ابنا أمیّة بن خلف، و روایت کرده است جابر بن عبد اللّه از گروهی از صحابه در زمان رسول خدا {{صل}} و دوره ابوبکر و عمر تا اواخر خلافتش و... از تابعین: طاووس، عطاء، سعید بن جبیر و سائر فقهاء مکّة..».. المحلّی (لابن حزم)، ج۹، ص۵۱۹ ـ ۵۲۰ و نامی از علی بن ابی طالب و سایر أهل البیت{{عم}} ذکر نشده است در حالی که ایشان هم معتقد به حلیت هستند و قائل به عدم سنخ تمتع هستند بلکه رأی آنها این گونه است پس آنچه از علیّ‌{{ع}} درباره نهی از ازدواج موقت نقل شده کذب است.</ref>.
# [[بدعت]] در [[ازدواج]]: از مهمترین موارد بدعت در ازدواج تحریم [[ازدواج موقت]] است<ref>اگر در صیغه عقد ازدواج مدت ذکر شده باشد مدت‌دار خواهد بود که از آن به ازدواج موقت یا متعه یاد می‌کنند و اگر در صیغه عقد ازدواج مدت ذکر نشود ازداج دائم خواهد بود. در امت اسلامی اجماع وجود دارد که در زمان رسول خدا {{صل}} ازدواج موقت مانند ازدواج دائم مشروعیت داشته است و اختلاف در نسخ و نهی رسول خدا {{صل}} از آن است. در نظر امامیه به تبع از ائمه {{عم}}، نهی‌ای از طرف رسول خدا {{صل}} نسبت به ازدواج موقت صادر نشده است، در نتیجه این ازدواج بر مشروعیت خود باقی است. ولی گروهی از اهل سنت معتقدند: از جانب رسول خدا {{صل}} نهی صادر شده است. در ادامه این موضوع مورد بررسی قرار خواهد گرفت و عدم نسخ آن در جایگاه مناسب مطرح خواهد شد ان شاء الله تعالی؛ زیرا اینجا محل بحث از آن نیست ولی تنها به عنوان نمونه کلام برخی از صحابه که قائل به عدم نسخ و بقاء حلیت ازواج موقت هستند ذکر می‌شود: ابن حزم می‌گوید: بعد از رحلت رسول خدا {{صل}} گروهی از بزرگان از گذشتگان بر حلیت ازدواج موقت ثابت بودند، از صحابه که خداوند از آنها راضی باشد؛ أسماء دختر أبوبکر صدّیق، جابر بن عبد اللّه انصاری، ابن مسعود، ابن عبّاس، معاویة بن أبی سفیان، عمرو بن حریث، أبو سعید الخدری، سلمة و معبد ابنا أمیّة بن خلف، و روایت کرده است جابر بن عبد اللّه از گروهی از صحابه در زمان رسول خدا {{صل}} و دوره ابوبکر و عمر تا اواخر خلافتش و... از تابعین: طاووس، عطاء، سعید بن جبیر و سائر فقهاء مکّة..».. المحلّی (لابن حزم)، ج۹، ص۵۱۹ ـ ۵۲۰ و نامی از علی بن ابی طالب و سایر أهل البیت{{عم}} ذکر نشده است در حالی که ایشان هم معتقد به حلیت هستند و قائل به عدم سنخ تمتع هستند بلکه رأی آنها این گونه است پس آنچه از علیّ‌{{ع}} درباره نهی از ازدواج موقت نقل شده کذب است.</ref>.
# [[بدعت]] در [[طلاق]]: طلاقی که جامع همه شرایط طلاق باشد طلاق [[مشروع]] است و طلاقی که برخی از شرایط را نداشته باشد طلاق بدعت<ref>طلاقی که به طلاق بدعت منسوب شده است یعنی طلاقی که صفت آن بدعت بودن است.</ref> است. بر این اساس بعضی از نمونه‌های طلاق بدعت عبارت است از:  
# [[بدعت]] در [[طلاق]]: طلاقی که جامع همه شرایط طلاق باشد طلاق [[مشروع]] است و طلاقی که برخی از شرایط را نداشته باشد طلاق بدعت<ref>طلاقی که به طلاق بدعت منسوب شده است یعنی طلاقی که صفت آن بدعت بودن است.</ref> است. بر این اساس بعضی از نمونه‌های طلاق بدعت عبارت است از:  
خط ۳۰۵: خط ۳۰۵:
این [[طلاق‌ها]] ـ البته گاهی از سه طلاق بدعت نام برده می‌شود که به جهت [[احتساب]] نفاس همراه با حیض است ـ به [[دلیل]] اینکه از آنها [[نهی]] شده، به لحاظ تکلیفی [[حرام]] و به لحاظ وضعی [[باطل]] هستند.
این [[طلاق‌ها]] ـ البته گاهی از سه طلاق بدعت نام برده می‌شود که به جهت [[احتساب]] نفاس همراه با حیض است ـ به [[دلیل]] اینکه از آنها [[نهی]] شده، به لحاظ تکلیفی [[حرام]] و به لحاظ وضعی [[باطل]] هستند.


طلاق‌های باطل دیگری هم وجود دارند، ولی [[فقها]] آنها را در ضمن [[بدعت‌ها]] [[ذکر]] نکرده‌اند. به همین خاطر بعضی از فقها به این انحصار اشکال کرده‌اند. از جمله طلاق‌های باطل، طلاق بدون [[حضور]] [[گواهان]] است، بلکه می‎توان گفت: هر طلاقی که همراه با [[اعتقاد]] به [[صحت]] و [[مشروعیت]] واجد همه شرایط صحت نباشد، باطل و حرام است<ref>نگاه کنید: الحدائق، ج۲۵، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ الجواهر، ج۳۲، ص۱۱۶.</ref>. این قول نزد [[شیعه]] است ولی نزد [[اهل سنت]] [[طلاق]] [[بدعت]]، صحیح است در حالی که به [[حرام]] و بدعت بودن آن یعنی خلاف [[سنت]] بودن آن اعتراف می‌کنند، مقصود آنها از طلاق بدعت سه صورت اول است ولی در بدعت بودن صورت چهارم [[اختلاف]] دارند<ref>نگاه کنید: المغنی (لابن قدامة)، ج۸، ص۲۳۵ ـ۲۳۸؛ الموسوعة الفقهیّة (إصدار وزارة الأوقاف الکویتیّة)، ج۲۹، ص۳۳، عنوان «طلاق/السنّی و البدعی».</ref>.<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>
طلاق‌های باطل دیگری هم وجود دارند، ولی [[فقها]] آنها را در ضمن [[بدعت‌ها]] [[ذکر]] نکرده‌اند. به همین خاطر بعضی از فقها به این انحصار اشکال کرده‌اند. از جمله طلاق‌های باطل، طلاق بدون [[حضور]] [[گواهان]] است، بلکه می‎توان گفت: هر طلاقی که همراه با [[اعتقاد]] به [[صحت]] و [[مشروعیت]] واجد همه شرایط صحت نباشد، باطل و حرام است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۲۵، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ الجواهر، ج۳۲، ص۱۱۶.</ref>. این قول نزد [[شیعه]] است ولی نزد [[اهل سنت]] [[طلاق]] [[بدعت]]، صحیح است در حالی که به [[حرام]] و بدعت بودن آن یعنی خلاف [[سنت]] بودن آن اعتراف می‌کنند، مقصود آنها از طلاق بدعت سه صورت اول است ولی در بدعت بودن صورت چهارم [[اختلاف]] دارند<ref>ر.ک: المغنی (لابن قدامة)، ج۸، ص۲۳۵ ـ۲۳۸؛ الموسوعة الفقهیّة (إصدار وزارة الأوقاف الکویتیّة)، ج۲۹، ص۳۳، عنوان «طلاق/السنّی و البدعی».</ref>.<ref>انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۶، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>


==منابع==
==منابع==
۱۱۲٬۶۳۷

ویرایش