←امام{{ع}} تا زمان امامت
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
==[[امام]]{{ع}} تا [[زمان]] [[امامت]]== | ==[[امام]]{{ع}} تا [[زمان]] [[امامت]]== | ||
همان طور که اشاره شد، مشهور [[مورخان]] و [[علما]] و [[سیره]] نویسان، ولادت [[حسین]]{{ع}} را سوم یا پنجم [[شعبان]] [[سال چهارم هجری]] قمری ذکر کردهاند و [[حضرت]] در مدت ۵۷ سال [[عمر]] | همان طور که اشاره شد، مشهور [[مورخان]] و [[علما]] و [[سیره]] نویسان، ولادت [[حسین]]{{ع}} را سوم یا پنجم [[شعبان]] [[سال چهارم هجری]] قمری ذکر کردهاند و [[حضرت]] در مدت ۵۷ سال [[عمر]] پُر [[برکت]] خود، غیر از دوران کوتاهی از [[کودکی]] را که با [[رسول خدا]]{{صل}} سپری کرد، بیشتر عمر خود را در [[دوران خلفا]] و پدرش [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با و برادرش [[امام مجتبی]] {{[[عبا]] گذراند و مجموعه دوران عمر خود را در چند دوره مشخص و متناسب با [[نوجوانی]] و [[جوانی]] و میانسالی گذرانده است. در اینجا لازم میدانیم ک ابتدا به [[اجمال]]، به شرح آن دوران اشاره کنیم و سپس به تحلیل آن ایام بپردازیم. | ||
#[[حضرت حسین]]{{ع}} مدت هشت سال از عمر خود را با جد بزرگوارش رسول خدا{{صل}} سپری کرد؛ از سال چهارم هجری تا صفر [[سال یازدهم هجری]]<ref>کشف الغمة، ج۶، ص۴۴.</ref> آغوش پُر [[عطوفت]] رسول خدا{{صل}} را [[درک]] نمود. | |||
#دوران زندگانی آن حضرت در زمان امامت [[پدر]] بزرگوارش امیرمؤمنان قریب به کسی و سال یعنی از سال یازدهم هجری تا [[رمضان]] [[چهل]] [[هجری]] بوده است. | |||
#[[زندگی]] آن حضرت در دوران امامت [[برادر]] بزرگوارش [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}، قریب به ده سال یعنی از ۲۱ رمضان [[سال ۴۰ هجری]] تا پایان صفر [[سال ۵۰ هجری]] بوده است. | |||
#دوران امامت حضرت از سال ۵۰ هجری که زمام امور [[مسلمین]] و امامت [[امت اسلامی]] از جانب [[خدا]] بر دوش آن حضرت گذاشته شد ده سال به طول انجامید و دهم. [[محرم]] [[سال ۶۱ هجری]] در [[سرزمین]] [[کربلا]]، به [[شهادت]] رسیدند. | |||
بدون تردید دوران نوجوانی و جوانی [[امام حسین]]{{ع}} با حوادث مختلفی [[روبه]] رو بود، حضرت در آن ایام پا به پای پدر بزرگوارشان [[امیر مؤمنان]] ان در جبهههای [[نبرد]] -[[صفین]] و [[جمل]] - [[مبارزه]] میکردند و نیز در دوران امامت برادرش [[حضرت امام حسن مجتبی]]{{ع}} هم چنان [[یاری]] باوفا از امام خویش [[پیروی]] مینمود و هیچ گاه بر خلاف نظر [[پدر]] و برادرش که [[امام]] و [[حجت خدا]] بودند عمل نکرد و حتی پس از [[شهادت]] برادرش، [[امام حسن مجتبی]] به مدت ده سال - تا سال شصت ه.ق که [[معاویه]] زنده بود – [[پیمان]] [[صلح]] [[برادر]] را محترم شمرد و با آن مخالفتی ننمود. | بدون تردید دوران نوجوانی و جوانی [[امام حسین]]{{ع}} با حوادث مختلفی [[روبه]] رو بود، حضرت در آن ایام پا به پای پدر بزرگوارشان [[امیر مؤمنان]] ان در جبهههای [[نبرد]] -[[صفین]] و [[جمل]] - [[مبارزه]] میکردند و نیز در دوران امامت برادرش [[حضرت امام حسن مجتبی]]{{ع}} هم چنان [[یاری]] باوفا از امام خویش [[پیروی]] مینمود و هیچ گاه بر خلاف نظر [[پدر]] و برادرش که [[امام]] و [[حجت خدا]] بودند عمل نکرد و حتی پس از [[شهادت]] برادرش، [[امام حسن مجتبی]] به مدت ده سال - تا سال شصت ه.ق که [[معاویه]] زنده بود – [[پیمان]] [[صلح]] [[برادر]] را محترم شمرد و با آن مخالفتی ننمود. | ||
آری، حرکت و [[نهضت امام حسین]]{{ع}} پس از [[هلاکت]] معاویه از نیمه [[رجب]] سال شصت ه.ق آغاز شد. [[مخالفت]] خود را به [[صراحت]] با [[حکومت یزید]] اعلام و شبانه از [[مدینه]] خارج شد و با [[همسر]] و خاندانش و برخی از [[یاران]] با وفایش به [[مکه]] [[هجرت]] نمود و با سخنانی که حکایت از مخالفت صریح با [[یزید بن معاویه]] داشت [[اعلان]] موضع نمود و در واقع [[نهضت امام]] الحدود هفت ماه یعنی از نیمه نیمه رجب شصت ه.ق به طول انجامید و با شهادت [[حضرت]] در عاشورای شصت و یک ه.ق به پایان رسید. | |||
نقش امام{{ع}} در [[عصر خلفا]] | آری، حرکت و [[نهضت امام حسین]]{{ع}} پس از [[هلاکت]] معاویه از نیمه [[رجب]] سال شصت ه.ق آغاز شد. [[مخالفت]] خود را به [[صراحت]] با [[حکومت یزید]] اعلام و شبانه از [[مدینه]] خارج شد و با [[همسر]] و خاندانش و برخی از [[یاران]] با وفایش به [[مکه]] [[هجرت]] نمود و با سخنانی که حکایت از مخالفت صریح با [[یزید بن معاویه]] داشت [[اعلان]] موضع نمود و در واقع [[نهضت امام]] الحدود هفت ماه یعنی از نیمه نیمه رجب شصت ه.ق به طول انجامید و با شهادت [[حضرت]] در عاشورای شصت و یک ه.ق به پایان رسید.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۷۰-۷۱.</ref> | ||
دوران [[ابوبکر]] | |||
==نقش [[امام]]{{ع}} در [[عصر خلفا]]== | |||
===دوران [[ابوبکر]]=== | |||
ابوبکر در [[روز]] [[دوشنبه]] دوم [[ربیع الاول]] [[سال ۱۱ هجری]] قمری بعد از [[رحلت پیامبر خدا]]{{صل}} با تشکیل [[سقیفه]] و [[رأی]] جمعی از [[اصحاب]] به [[خلافت]] رسید و تنها دو سال و سه ماه، خلافت کرد و در روز سه [[شنبه]] ۲۱ [[جمادی]] الاخر [[سال ۱۳ هجری]] از [[دنیا]] رفت و [[عمر بن خطاب]] بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷ - ۱۳۸.</ref>. | ابوبکر در [[روز]] [[دوشنبه]] دوم [[ربیع الاول]] [[سال ۱۱ هجری]] قمری بعد از [[رحلت پیامبر خدا]]{{صل}} با تشکیل [[سقیفه]] و [[رأی]] جمعی از [[اصحاب]] به [[خلافت]] رسید و تنها دو سال و سه ماه، خلافت کرد و در روز سه [[شنبه]] ۲۱ [[جمادی]] الاخر [[سال ۱۳ هجری]] از [[دنیا]] رفت و [[عمر بن خطاب]] بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷ - ۱۳۸.</ref>. | ||
در عصر [[خلافت ابوبکر]] اگر چه فراز و نشیب کمتری در [[تاریخ اسلام]] رخ داده و از آنجا که [[حضرت حسین]]{{ع}} چون برادرش [[حضرت حسن]] خردسال بودند و در سنین بین هفت و هشت سالگی بودند، بار سنگین [[مشکلات]] آن [[روزگار]] بر دوش پدر بزرگوارشان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بوده است و این دو [[سبط پیامبر]]، تنها در جمع آوری [[قرآن]] و تنظیم آن، پدر را [[یاری]] رسانده و بر اوضاع و برخی حوادث و جنگهای آن [[زمان]] نظاره گر و با دقت پیگیر بودند. | در عصر [[خلافت ابوبکر]] اگر چه فراز و نشیب کمتری در [[تاریخ اسلام]] رخ داده و از آنجا که [[حضرت حسین]]{{ع}} چون برادرش [[حضرت حسن]] خردسال بودند و در سنین بین هفت و هشت سالگی بودند، بار سنگین [[مشکلات]] آن [[روزگار]] بر دوش پدر بزرگوارشان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بوده است و این دو [[سبط پیامبر]]، تنها در جمع آوری [[قرآن]] و تنظیم آن، پدر را [[یاری]] رسانده و بر اوضاع و برخی حوادث و جنگهای آن [[زمان]] نظاره گر و با دقت پیگیر بودند. | ||
در دوران [[خلافت ابوبکر]] چند حادثه بسیار تلخ و فراموش نشدنی، برای [[حسین]] و [[برادر]] و پدرش پیش آمد: | در دوران [[خلافت ابوبکر]] چند حادثه بسیار تلخ و فراموش نشدنی، برای [[حسین]] و [[برادر]] و پدرش پیش آمد: | ||
#بعد از [[رحلت]] (و به [[نقلی]] [[شهادت]] جانگداز) [[نبی گرامی اسلام]] و کنار نهادن [[امیرمؤمنان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} از [[مقام امامت]] و [[رهبری امت اسلامی]] این برهه بر [[خاندان رسالت]] بسی سخت و ناگوار گذشت، اما [[سکوت]] [[اختیار]] کردند و تضییع [[حقوق]] خویش را [[تحمل]] نمودند. | |||
#رحلت غمبار [[مادر]] گرامیشان [[فاطمه زهرا]]{{س}} که با اندک فاصلهای<ref>درباره شهادت فاطمه زهرا{{س}} پس از رحلت پیامبر خدا{{صل}} اختلاف است، از ۴۵ روز تا ۷۳ روز و ۹۳ روز گفته شده است.</ref> از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} به وقوع پیوست، غمی دو چندان بر قلبهایشان نشاند. حسین همچون برادرش [[حسن]]، هیچ گاه گریههای جانسوز مادر در [[خانه]] و در [[قبرستان بقیع]] و کنار جاده عبور [[مردم]] هرگز از یاد نمیبرد. شهادت نابهنگام مادر، که بر اثر ظلمهایی که به آن [[سیده زنان]] عالمیان وارد شده بود و [[آزار]] و اذیتهایی که به او کردند که [[خطبه]] [[فاطمه]] [[علی]]{{ع}} در [[مسجد پیامبر]]{{ع}} در مقابل [[مهاجر]] و [[انصار]] [[شاهد]] گویا بر این مدعاست و خلاصه این شهادت زودرس برای مادر هیجده سالهاش چنان داغ بر [[دل]] ایشان گذارد که هرگز فراموش نمیکرد. | |||
حسین همچون برادرش [[حسن]]، هیچ گاه گریههای جانسوز مادر در [[خانه]] و در [[قبرستان بقیع]] و کنار جاده عبور [[مردم]] هرگز از یاد نمیبرد. شهادت نابهنگام مادر، که بر اثر ظلمهایی که به آن [[سیده زنان]] عالمیان وارد شده بود و [[آزار]] و اذیتهایی که به او کردند که [[خطبه]] [[فاطمه]] [[علی]]{{ع}} در [[مسجد پیامبر]]{{ع}} در مقابل [[مهاجر]] و [[انصار]] [[شاهد]] گویا بر این مدعاست و خلاصه این شهادت زودرس برای مادر هیجده سالهاش چنان داغ بر [[دل]] ایشان گذارد که هرگز فراموش نمیکرد. | #عدم صلاحیت [[ابوبکر]] در [[مقام خلافت]] و [[رهبری جامعه اسلامی]] چیزی نبود که حسین و برادرش و هر [[انسان]] [[آزاده]] و منصفی را [[رنج]] ندهد! ابوبکر نیز بر عدم صلاحیت خود در مقام خلافت [[اقرار]] داشت. آنجا که میگفت:مرا رها کنید، مرا رها کنید، من بهتر از شما نیستم!<ref>{{عربی|أَقِيلُونِي أَقِيلُونِي لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ}}</ref> | ||
مرا رها کنید، مرا رها کنید، من بهتر از شما نیستم! | |||
حتی در [[تعیین]] [[عمر بن خطاب]] به [[جانشینی]] خود [[اکراه]] داشت و این جانشینی نیز مورد [[اعتراض]] [[اصحاب پیامبر]]، واقع شد؛ چون [[عمر]] را [[صالح]] بر جانشینی ابوبکر نمیدانستند. | حتی در [[تعیین]] [[عمر بن خطاب]] به [[جانشینی]] خود [[اکراه]] داشت و این جانشینی نیز مورد [[اعتراض]] [[اصحاب پیامبر]]، واقع شد؛ چون [[عمر]] را [[صالح]] بر جانشینی ابوبکر نمیدانستند. | ||
[[ابن قتیبه]] | |||
[[ابن قتیبه دینوری]] در کتاب الامامة والسیاسة مینویسد: مهاجر و انصار وقتی خبر جانشینی عمر را شنیدند، نزد ابوبکر آمدند و گفتند: تو [[عمر]] را میشناسی، در [[زمان]] خودت [[شرارتها]] و آشوبهای او را دیدهای، وای به وقتی که در [[مقام فرمانروایی]] باشد! آخر تو جواب [[خدا]] را چه خواهی داد که او را به [[جانشینی]] خود معرفی کردهای؟ | |||
اما [[ابوبکر]] به این اعتراضها گوش نداد و همچنان بر جانشینی او پافشاری کرد. | اما [[ابوبکر]] به این اعتراضها گوش نداد و همچنان بر جانشینی او پافشاری کرد. | ||
این [[غم]] و [[اندوه]] نمونهای است از رنجهای [[حسین]] و برادرش [[حسن]] و خصوصا پدرشان امیرالمؤمنین علی{{ع}}. | |||
در [[دوران عمر بن خطاب]] | این [[غم]] و [[اندوه]] نمونهای است از رنجهای [[حسین]] و برادرش [[حسن]] و خصوصا پدرشان امیرالمؤمنین علی{{ع}}.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۷۱-۷۳.</ref> | ||
===در [[دوران عمر بن خطاب]]=== | |||
با [[وصیت]] ابوبکر، [[مقام خلافت]] به [[عمر بن خطاب]] رسید. وی در سه [[شنبه]] ۲۲ یا ۲۸ [[جمادی]] الاخر [[سال سیزدهم هجری]] به [[خلافت]] رسید و در [[روز]] چهارشنبه ۲۶ [[ذیحجه]] [[سال ۲۳ هجری]] به دست [[ابو لؤلؤ]] مجروح شد و در سن ۵۳ یا ۵۴ سالگی از [[دنیا]] رفت. مدت خلافت وی ده سال و هشت ماه بوده است<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۹ و ۱۵۹.</ref>. | با [[وصیت]] ابوبکر، [[مقام خلافت]] به [[عمر بن خطاب]] رسید. وی در سه [[شنبه]] ۲۲ یا ۲۸ [[جمادی]] الاخر [[سال سیزدهم هجری]] به [[خلافت]] رسید و در [[روز]] چهارشنبه ۲۶ [[ذیحجه]] [[سال ۲۳ هجری]] به دست [[ابو لؤلؤ]] مجروح شد و در سن ۵۳ یا ۵۴ سالگی از [[دنیا]] رفت. مدت خلافت وی ده سال و هشت ماه بوده است<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۹ و ۱۵۹.</ref>. | ||
[[اعتراض]] به [[خلیفه دوم]] | ====[[اعتراض]] به [[خلیفه دوم]]==== | ||
دوران و عصر [[خلافت عمر]]، برای [[امیر مؤمنان]]{{ع}} و [[خاندان وحی]] بسیار سخت میگذشت. محدودیتهایی که عمر برای [[یاران رسول خدا]]{{صل}} از جمله برای [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} روا میداشت، جو خفقانی را به وجود آورده بود. عدم خروج یاران رسول خدا از [[مدینه]]، مگر به [[اذن]] عمر و عدم [[نقل حدیث]] و اکتفا نمودن به [[قرآن]]، تنها چند موردی است از اقدامات او در [[مسند]] خلافت. مجموع این [[کارها]] برای به [[انزوا]] کشاندن [[امیرمؤمنان]] و [[اصحاب خاص]] [[پیامبر اسلام]] بود که با حکومتش [[همسویی]] نداشتند. در مدت ده سال [[حکومت]] عمر، تمام تلاش [[دستگاه خلافت]] این بود که [[علی]]{{ع}} فراموش شود و به ظاهر هم موفق شدند؛ اما هر از چند گاهی مسائل و موانعی بر سر راه حکومت پیش میآمد که جز علی{{ع}} کسی [[قادر]] به رفع آن [[مشکلات]] نبود و همین امر موجب میشد که امیرمؤمنان در یادها زنده بماند. و شاید نیاز [[خلیفه]] به برخی مسائلی که پیش میآید و هیچ کس جز علی{{ع}} [[آمادگی]] جواب آن را نداشت سبب میشد که [[علی]] به طور کلی فراموش نشود و اندکی در خاطرههای آن عصر، بماند. | دوران و عصر [[خلافت عمر]]، برای [[امیر مؤمنان]]{{ع}} و [[خاندان وحی]] بسیار سخت میگذشت. محدودیتهایی که عمر برای [[یاران رسول خدا]]{{صل}} از جمله برای [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} روا میداشت، جو خفقانی را به وجود آورده بود. عدم خروج یاران رسول خدا از [[مدینه]]، مگر به [[اذن]] عمر و عدم [[نقل حدیث]] و اکتفا نمودن به [[قرآن]]، تنها چند موردی است از اقدامات او در [[مسند]] خلافت. مجموع این [[کارها]] برای به [[انزوا]] کشاندن [[امیرمؤمنان]] و [[اصحاب خاص]] [[پیامبر اسلام]] بود که با حکومتش [[همسویی]] نداشتند. در مدت ده سال [[حکومت]] عمر، تمام تلاش [[دستگاه خلافت]] این بود که [[علی]]{{ع}} فراموش شود و به ظاهر هم موفق شدند؛ اما هر از چند گاهی مسائل و موانعی بر سر راه حکومت پیش میآمد که جز علی{{ع}} کسی [[قادر]] به رفع آن [[مشکلات]] نبود و همین امر موجب میشد که امیرمؤمنان در یادها زنده بماند. و شاید نیاز [[خلیفه]] به برخی مسائلی که پیش میآید و هیچ کس جز علی{{ع}} [[آمادگی]] جواب آن را نداشت سبب میشد که [[علی]] به طور کلی فراموش نشود و اندکی در خاطرههای آن عصر، بماند. | ||
بدون تردید، [[حسین]] و برادرش [[حسن]]{{ع}} [[شاهد]] این همه [[رنج]] و [[اندوه]] [[پدر]] بودند و میدیدند کسی که به [[گواه]] [[قرآن]] و [[نص]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} در [[قدر]] [[شأن]] و [[منزلت]] بیمانند است، چگونه [[خانه]] نشین شده است. این مسائل همواره حسن و حسین را رنج میداد و هرگاه موقعیتی پیش میآمد، به [[روشنگری]] [[مردم]] میپرداختند. | بدون تردید، [[حسین]] و برادرش [[حسن]]{{ع}} [[شاهد]] این همه [[رنج]] و [[اندوه]] [[پدر]] بودند و میدیدند کسی که به [[گواه]] [[قرآن]] و [[نص]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} در [[قدر]] [[شأن]] و [[منزلت]] بیمانند است، چگونه [[خانه]] نشین شده است. این مسائل همواره حسن و حسین را رنج میداد و هرگاه موقعیتی پیش میآمد، به [[روشنگری]] [[مردم]] میپرداختند. | ||
[[ابن حجر عسقلانی]] از [[یحیی بن سعید انصاری]] از [[عبید بن حنین]] نقل میکند که [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: روزی [[عمر]] بالای [[منبر]] در [[مسجد]] [[مدینه]] [[خطبه]] میخواند. من از منبر بالا رفتم و بر سر عمر فریاد زدم، گفتم: | |||
{{متن حدیث|اِنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِي وَ اِذْهَبْ إِلَى مِنْبَرِ أَبِيكَ}} | [[ابن حجر عسقلانی]] از [[یحیی بن سعید انصاری]] از [[عبید بن حنین]] نقل میکند که [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: روزی [[عمر]] بالای [[منبر]] در [[مسجد]] [[مدینه]] [[خطبه]] میخواند. من از منبر بالا رفتم و بر سر عمر فریاد زدم، گفتم: از منبر پدرم فرود آی و بر منبر پدر خود بنشین!<ref>{{متن حدیث|اِنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِي وَ اِذْهَبْ إِلَى مِنْبَرِ أَبِيكَ}}</ref> | ||
عمر از دیدن این صحنه حیران شد به حسین گفت، تو راست میگویی: | عمر از دیدن این صحنه حیران شد به حسین گفت، تو راست میگویی: پدرم منبری نداشت. | ||
پدرم منبری نداشت. | [[حضرت امام حسین]]{{ع}} میفرماید: «بعد عمر مرا در بغل گرفت و کنار خود نشاند». بعد که از منبر پایین آمد مرا با خود به خانهاش برد و از من پرسید: «چه کسی به تو یاد داده بود که به من چنین بگویی؟» من در جواب او گفتم: به [[خدا]] قسم! هیچ کسی به من چیزی یاد نداده است <ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا عَلَّمَنِي أَحَدٌ}}</ref> | ||
[[حضرت امام حسین]]{{ع}} میفرماید: «بعد عمر مرا در بغل گرفت و کنار خود نشاند». بعد که از منبر پایین آمد مرا با خود به خانهاش برد و از من پرسید: «چه کسی به تو یاد داده بود که به من چنین بگویی؟» من در جواب او گفتم: | |||
به [[خدا]] قسم! هیچ کسی به من چیزی یاد نداده است | |||
آری، عمر چون حسین را [[سبط پیامبر]] میدانست و او را به [[نص قرآن]]، [[پاک]] و [[مطهر]] میشناخت در [[صداقت]] و [[راستگویی]] او تردید به خود راه نداد؛ سپس برای نزدیکی بیشتر به او گفت: «پدرم فدای تو؛ چه خوب است که گاه و بیگاه به من سربزنی». | آری، عمر چون حسین را [[سبط پیامبر]] میدانست و او را به [[نص قرآن]]، [[پاک]] و [[مطهر]] میشناخت در [[صداقت]] و [[راستگویی]] او تردید به خود راه نداد؛ سپس برای نزدیکی بیشتر به او گفت: «پدرم فدای تو؛ چه خوب است که گاه و بیگاه به من سربزنی». | ||
حضرت امام حسین{{ع}} میفرماید: «پس از این ماجرا، روزی آهنگ [[منزل]] عمر کردم، اما وقتی به منزل عمر رسیدم دیدم او با [[معاویه]] [[خلوت]] کرده و با هم صحبت میکنند، و [[عبدالله]] پسر عمر نیز | |||
حضرت امام حسین{{ع}} میفرماید: «پس از این ماجرا، روزی آهنگ [[منزل]] عمر کردم، اما وقتی به منزل عمر رسیدم دیدم او با [[معاویه]] [[خلوت]] کرده و با هم صحبت میکنند، و [[عبدالله]] پسر عمر نیز دَمِ در ایستاده بود. و دیدم او از در خانه برگشت و من هم با او برگشتم. فردای آن [[روز]] [[عمر]] از من پرسید: چرا نزد ما نیامدی؟ گفتم: «من به خانهات آمدم، ولی با [[معاویه]] [[خلوت]] کرده بودی و من با پسرت برگشتیم»، عمر به من گفت: ای [[حسین]] تو سزاوارتر از پسرم هستی (یعنی تو باید وارد میشدی اگر چه پسرم [[حق]] ورود نداشت)؛ زیرا آنچه را که میبینی بر سر ماست، اول به خواست خداست و بعد به دست شما به وجود آمده است.<ref>الاصابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۷۸.</ref> | |||
ای [[حسین]] تو سزاوارتر از پسرم هستی (یعنی تو باید وارد | ====[[ستایش]] عمر از [[حسن]] و حسین{{عم}}==== | ||
[[ستایش]] عمر از [[حسن]] و حسین{{عم}} | |||
[[سبط ابن جوزی]] در تذکرة الخواص از [[ابن عباس]] [[روایت]] میکند که [[عمر بن خطاب]]، حسن و حسین{{ع}} را [[دوست]] میداشت و آنان را بر [[فرزندان]] خود مقدم میداشت. در یکی از روزها در [[تقسیم غنائم]]، به هر یک از این دو بزرگوار، ده هزار [[درهم]] و به [[عبدالله]] پسرش هزار درهم داد. | [[سبط ابن جوزی]] در تذکرة الخواص از [[ابن عباس]] [[روایت]] میکند که [[عمر بن خطاب]]، حسن و حسین{{ع}} را [[دوست]] میداشت و آنان را بر [[فرزندان]] خود مقدم میداشت. در یکی از روزها در [[تقسیم غنائم]]، به هر یک از این دو بزرگوار، ده هزار [[درهم]] و به [[عبدالله]] پسرش هزار درهم داد. | ||
عبدالله از این تقسیم [[گله]] کرد و گفت: ای [[پدر]]! تو از [[سبقت]] [[اسلام]] و [[هجرت]] من اطلاع داری، چرا این دو [[کودک]] را در تقسیم غنائم بر من مقدم داشتی؟ | عبدالله از این تقسیم [[گله]] کرد و گفت: ای [[پدر]]! تو از [[سبقت]] [[اسلام]] و [[هجرت]] من اطلاع داری، چرا این دو [[کودک]] را در تقسیم غنائم بر من مقدم داشتی؟ |