←جستارهای وابسته
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
[[یاسر خادم]] میگوید: «پس از آنکه [[امام]]{{ع}} [[ولایتعهدی]] را قبول کرد، او را دیدم که دستهایش را به سوی [[آسمان]] بلند کرده، میگفت: خدایا! تو میدانی که من به ناچار و با [[اکراه]] این امر را پذیرفتم، پس مرا [[مؤاخذه]] مکن همچنان که دو [[بنده]] و پیامبرت [[یوسف]] و [[دانیال]]{{عم}} را هنگام قبول [[ولایت]] [[پادشاهان]] [[زمان]] خود مؤاخذه نکردی. خداوندا عهدی نیست جز [[عهد]] تو و [[ولایتی]] نیست مگر از جانب تو، پس به من [[توفیق]] ده تا [[دین]] تو را بر پا دارم و [[سنت پیامبر]]{{صل}} را زنده نگه دارم، همانا که تو [[نیکو]] مولا و نیکو [[یاوری]] هستی<ref>روضه رضوان، ص۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۹۹.</ref> | [[یاسر خادم]] میگوید: «پس از آنکه [[امام]]{{ع}} [[ولایتعهدی]] را قبول کرد، او را دیدم که دستهایش را به سوی [[آسمان]] بلند کرده، میگفت: خدایا! تو میدانی که من به ناچار و با [[اکراه]] این امر را پذیرفتم، پس مرا [[مؤاخذه]] مکن همچنان که دو [[بنده]] و پیامبرت [[یوسف]] و [[دانیال]]{{عم}} را هنگام قبول [[ولایت]] [[پادشاهان]] [[زمان]] خود مؤاخذه نکردی. خداوندا عهدی نیست جز [[عهد]] تو و [[ولایتی]] نیست مگر از جانب تو، پس به من [[توفیق]] ده تا [[دین]] تو را بر پا دارم و [[سنت پیامبر]]{{صل}} را زنده نگه دارم، همانا که تو [[نیکو]] مولا و نیکو [[یاوری]] هستی<ref>روضه رضوان، ص۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۹۹.</ref> | ||
==طراح ولایتعهدی== | |||
برخی از [[مورخان]]، طرح اولیه مسئله واگذاری [[ولایتعهدی]] به [[امام رضا]]{{ع}} را از طرف «[[فضل بن سهل]]»، به خاطر [[تمایل]] او به [[خاندان اهل بیت]]{{عم}}، میدانند<ref>بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۳۰-۱۳۱، به نقل از اخبار خراسان ابوعلی سلامی.</ref>؛ اما طراح اولیه و اصلی این ماجرا، خود «[[مأمون]]» بود و این موضوع زمانی کلید خورد که مأمون در شرایط [[بحرانی]] درگیری با برادرش [[امین]] به سر میبرد و کاملاً از بهدست گرفتن [[خلافت]] نا [[امید]] شده بود. به گفته بسیاری از مورخان و [[دانشمندان]]، مأمون فردی [[زیرک]]، کاردان و با هوش بود و آن زمانی که امین در پی عیاشی و [[خوشگذرانی]] بود، او در پی [[کسب علم]] و تقویت اندیشهاش بود<ref>مأثر النافة فی معالم الخلاقه (قلقشندی)، ج۱، ص۲۱۳؛ تاریخ الخلفاء، ص۳۰۶. </ref>. | |||
وقتی از مأمون سؤال شد که آیا [[بیعت]] با [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} از [[تدبیر]] [[فضل]] بوده است؟ میگوید: «چون امین از من خواست تا به نزد او بروم و من از رفتن [[امتناع]] کردم، [[عیسی بن ماهان]] را برای [[دستگیری]] من [[مقید]] نمود تا [[غل و زنجیر]] بر گردن من نهد. چون این خبر را شنیدم، [[هرثمة بن اعین]] را به سوی او فرستادم، [[ولی]] او [[شکست]] خورد و صاحب السریر نیز در [[خراسان]] [[قیام]] کرد. چون این گونه وقایع بر من رخ داد، دیدم نه قوای [[مالی]] دارم و نه نیروی [[دفاعی]]، قصد کردم که به [[امیر]] [[کابل]] [[پناهنده]] شوم. با خود اندیشیدم که امیر کابل [[کافر]] است و اگر امین [[مال]] زیادی به او دهد، او مرا به امین میسپارد. پس راهی بهتر را نیافتم که از [[گناهان]] خود به سوی [[خداوند]] [[توبه]] کنم و از خداوند [[استعانت]] جویم. امر کردم که [[خانه]] را [[پاکیزه]] کنید، دو [[جامه]] سفید پوشیدم و چهار رکعت [[نماز]] گزاردم، در آن چهار رکعت نماز، آنچه از [[قرآن]] [[حفظ]] داشتم، خواندم و به [[خدا]] [[پناه]] بردم و به [[نیت]] [[پاک]] با خدا [[معاهده]] محکمی کردم که اگر امر [[خلافت]] را به سوی من بکشاند و مرا از [[شرّ]] این امور سخت برهاند، امر خلافت را در جایی قرار دهم که [[خدا]] قرار داده است. پس از این، [[قلب]] من [[قوّت]] گرفت و [[طاهر بن حسین]] را به سوی [[علی بن عیسی بن ماهان]] فرستادم و طاهر [[پیروز]] شد و... [[خداوند]] عالم، امر خلافت را به سوی من کشاند. پس چون خداوند [[وفا]] کرد به آنچه با او [[عهد]] کردم، وفاکردم به آنچه با خداوند عهد نمودم و کسی را سزاوارتر به این امر از [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} ندیدم. امر خلافت را بدو واگذار کردم و او قبول نکرد مگر [[ولایتعهدی]] را که به او واگذار نمودم و این سبب [[نصب]] او به ولایتعهدی بود<ref>عیون [[اخبار]] [[الرضا]]{{ع}}، ج۲، باب ۴۰، ص۳۴۲-۳۴۵؛ [[بحارالانوار]]، ج۱۲، ص۱۲۴-۱۲۶. | |||
مؤلف: هر چند [[مأمون]] با ایده و [[منش]] خلفای ما قبل خویش در تضاد بود و راه آنان را [[اشتباه]] میخواند، اما چیز مهمی که از آنها به [[ارث]] برده بود، مخفی نمودن برخی امور خطیر و حساس بود، همان گونه که [[سفاح]] و [[منصور]]، رموز کار خلافت را حتی به نزدیکترین اشخاص به خود نمیگفتند. مأمون، نقشههای [[شومی]] در سر داشت که [[آگاهی]] دیگران از این نقشههای ممکن بود خلافت او را بر باد دهد. او طراح و [[اجرا]] کننده نقشههایش بود و این که گروهی از [[مورخان]]، [[فضل]] را متمایل به [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} میدانند، شاید به کلی منتفی باشد،؛ چراکه [[امام]]{{ع}} با [[اعمال]] [[فضل بن سهل]] به [[سختی]] [[مخالفت]] داشتند. مأمون فضل بن سهل را به [[قتل]] رساند زیرا اولاً فضل، مأمون را از وقایعی که در [[بغداد]] میگذشت و این که بغدادیان او را از خلافت [[خلع]] کرده بودند، مطلع نکرده بود و اوضاع بغداد را آرام گزارش کرد. در ثانی، بغدادیان، فضل را مقصر اصلی به خلافت رسیدن مأمون و به ولایتعهدی رسیدن [[امام رضا]]{{ع}} میدانستند. از این رو [[فضل]] هم [[مهره]] سوختهای بود که میبایست [[مأمون]] قبل رسیدن به [[بغداد]]، برای جلب [[رضایتمندی]] [[عباسیان]]، او را از سر راه بر دارد.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۸۰.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |