طوعه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:


==مقدمه==
==مقدمه==
'''طوعه''' بانویی با [[ایمان]] و [[موالی]] [[اهل بیت]]، که در لحظات [[تنهایی]] و [[سرگردانی]] [[مسلم بن عقیل]] در کوچه‌‌های [[کوفه]]، به او آب داد و به [[خانه]] برد و [[پذیرایی]] کرد. [[شب]]، بلال پسر آن [[زن]] به [[خانه]] آمد و به وجود [[مسلم]] در آن [[خانه]] پی برد و صبح به نیرو‌های [[ابن زیاد]] خبر داد. طوعه، پیشتر [[کنیز]] [[اشعث بن قیس]] بود. وی او را [[آزاد]] کرد و [[اسید حضرمی]] با او [[ازدواج]] نمود. [[بلال]]، ثمرۀ این [[ازدواج]] بود<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۱.</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۹۶.</ref>.
طوعه بانویی با [[ایمان]] و [[موالی]] [[اهل بیت]] {{ع}} که در لحظات [[تنهایی]] و [[سرگردانی]] [[مسلم بن عقیل]] در کوچه‌‌های [[کوفه]] به او آب داد و به [[خانه]] برد و [[پذیرایی]] کرد<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۱.</ref>. بدون آنکه از پیامدهای آن ترسی به [[دل]] راه دهد. او از [[مؤمنان]] و [[معتقدان]] [[واقعی]] به [[اهل بیت]] {{ع}} بود. برای اینکه از جایگاه و نقش وی در [[نهضت حسینی]] [[آگاه]] شویم، اشاره‌ای به آنچه [[مورخان]] و شرح حال نویسان در برخورد او با نماینده امام حسین {{ع}} آورده‌اند می‌شود:


==طوعه==
در شرح حال او، برخی طوعه را [[کنیز]] [[اشعث بن قیس]] دانسته‌اند که پس از [[آزادی]]، با مردی به نام [[اسید حضرمی]]<ref>او جزء لشکریان عمر سعد بود. گفته شده عبدالله مسلم را او به شهادت رسانده است (ابی مخنف، وقعة الطف، ص۱۲۷، پاورقی).</ref>[[ازدواج]] کرده است<ref>ابی مخنف، وقعة الطف، ۱۲۶ - ۱۲۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۷؛ دمع السجوم، ص۴۹.</ref>؛ [[بلال]]، ثمرۀ این [[ازدواج]] بود. بعضی نیز گفته‌اند وی خادمه [[بنی‌هاشم]] بود که در ایام [[خلافت امام علی]]{{ع}} در [[کوفه]] به آنان [[خدمت]] می‌کرد<ref>طبرسی، مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، ج۳، ص۱۴۳ به نقل از: مبعوث الحسین، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۳۳-۳۷؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۹۶.</ref>
بانویی که یک تنه [[جور]] مردان [[کوفه]] را بر دوش کشید
در این میان، [[زنان]] [[آزاده]] دیگری هم بر حسب [[تکلیف الهی]] خود در این [[نهضت]] حضور پیدا کرده و نقش زرین فداکاری‌های خودشان را بر تارُک [[مقدس]] نهضت به یادگار گذاردند، از آن جمله «طوعه» بود.


نهضت با [[حرکت امام حسین]]{{ع}} از [[مدینه]] به [[مکه]] آغاز شد، [[امام]] برای بررسی و تحقیق [[دعوت]] [[کوفیان]]، سفیری [[شجاع]] به نام [[مسلم بن عقیل]]{{ع}} به کوفه فرستاد، تا از نزدیک اوضاع کوفه را برای امام گزارش دهد.
==پناه آوردن [[حضرت مسلم]] به خانه طوعه==
با جوّ [[ارعاب]] و [[اختناق]] و موج خشونت‌آمیزی که [[ابن زیاد]] به راه انداخته بود، مردان و [[زنان]] از [[همراهی]] و هم‌گامی با مسلم کناره گرفتند، تا جایی که وی خود را در کوفه تنهای تنها دید و از طوعه کمک خواست. او نیز چون مسلم را [[شناخت]] به وی پناه داد و کمر به خدمت او بست.


در ابتدا عده بسیاری از [[مردم]]<ref>۱۸هزار نفر (بحارالانوار ج۴۴، ص۳۳۶)، دوازده هزار نفر (تاریخ طبری، ج۳، ص۲۷۵).</ref> با مسلم [[بیعت]] کردند و مسلم بر آن اساس، نامه‌ای برای امام{{ع}} نوشت تا امام به کوفه بیایند. ولی با [[تهدید]] عبیدالله<ref>بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۴۹.</ref> مردم خیلی زود، رنگ عوض کردند و [[هویت]] اصلی خود را به نمایش گذاردند. آن قدر [[بی‌وفایی]] کردند که شبانگاهی مسلم پس از [[نماز]]<ref>بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۵۰؛ ملهوف، ص۱۱۹.</ref> خود را تنهای تنها دید، نه رفیقی نه منزلی، [[غریب]] و آواره کوچه‌های کوفه شده بود، درست وقتی که او بود و تنهایی‌اش و [[سکوت]] و [[خفقان]] شب کوفه، از بس از این کوچه به آن کوچه رفته بود، خسته شده بود، به دیواری تکیه کرد تا اندکی استراحت کند، آن دیوار مربوط به [[خانه]] زنی - به نام طوعه - او [[مؤمن]] [[پرهیزگاری]] بود که باید نقش [[تاریخی]] خود را در این شب تاریک ایفا کند<ref>و نام او تا ابد در دایره گیتی باقی بماند (ریاحین الشریعه، ج۴، ص۲۷۴).</ref>.
[[طبری]] به نقل از [[ابو مخنف]] وضعیت کوفه و [[مردم]] آن را در آن [[روزگار]] چنین گزارش کرده است:


او [[منتظر]] پسرش بود، مسلم به وی [[سلام]] کرد. پس او جواب مسلم را داد. البته با سنگینی و [[وقار]] و مواظبت! سپس گفت: چه حاجتی داری؟ مسلم گفت: کمی آب بده {{متن حدیث|اسْقِنِي مَاءً}} او مقداری آب آورد و مسلم نوشید. اما مسلم همچنان ایستاده بود! طوعه گفت: مگر آب نخوردی؟ فرمود: چرا! گفت پس چرا نمی‌روی به سوی [[اهل]] و عیالت. اینجا که ایستادی قدری برای من [[زشت]] است، اما مسلم [[سکوت]] کرد. [[زن]] گفتارش را دوباره تکرار نمود، باز سکوت کرد.
زنان به سراغ [[همسران]]، [[فرزندان]] و [[برادران]] خود می‌رفتند و آنها را از همراهی با [[نهضت]] باز می‌داشتند؛ با این بهانه که دیگران این کار را انجام خواهند داد. مردان نیز به سراغ فرزندان و برادران خود می‌رفتند و آنان را از [[لشکر]] [[شام]] می‌ترساندند و با خود می‌بردند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.</ref>. [[دینوری]] نیز وضعیت [[کوفه]] را همانند [[طبری]] گزارش کرده است<ref>دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۹.</ref>.
مرتبه سوم قدری فریاد کشید: [[پناه]] بر [[خدا]]، من [[راضی]] نیستم نزد [[خانه]] من بنشینی! {{عربی|فَإِنَّهُ لَا يَصْلُحُ لَكَ الْجُلُوسُ عَلَى بَابِي‌!}} اینجا دیگر مسلم چاره‌ای نداشت، باید می‌رفت، اما با صدای حزینی گفت: من را در این [[شهر]] نه اهل و عیالی است نه خانه‌ای و نه کاشانه‌ای، آیا می‌شود امشب مرا پناه بدهی و میهمان کنی؟ فردا می‌روم! در این هنگام طوعه فهمید که این مرد [[غریب]] است، سوال کرد: کیستی؟


فرمود: من [[مسلم بن عقیل]] هستم، این [[مردم]] [[دروغگو]] مرا [[فریب]] داده‌اند، [[پیمان‌شکنی]] کرده‌اند! طوعه در نهایت بهت‌زدگی و [[دهشت]] گفت: [[راستی]] تو مسلم هستی؟ طوعه خوب می‌دانست این میهمانی و [[پناه دادن]] به قیمت سنگینی تمام خواهد شد، اما [[فرصت]] را مغتنم شمرد، بارخدایا، این من و میزبانی [[نماینده]] [[حسین بن علی]]{{ع}}؟ من کجا و [[سفیر]] [[نهضت]] حسین کجا؟
سرانجام اوضاع به گونه‌ای شد که از آن جمعیت انبوه در [[نماز]] [[مغرب]]، تنها سی نفر باقی مانده بودند. مسلم از [[مسجد]] که بیرون آمد، همین تعداد اندک نیز از اطراف او پراکنده شدند. وی تنها در کوچه‌های کوفه راه می‌پیمود تا به درِ [[خانه]] زنی به نام [[طوعه]] رسید که [[منتظر]] فرزند خویش بود. وی از طوعه جرعه‌ای آب خواست. طوعه جام آبی برای آن جناب آورد. مسلم آب را نوشید و همان‌جا نشست. طوعه به خانه رفت و برگشته به مسلم گفت: مگر آب نیاشامیدی؟ برخیز و به خانه‌ات برو. مسلم جواب نداد. طوعه دوباره سخنان خود را تکرار کرد، اما باز هم پاسخی نشنید. آن گاه گفت: {{عربی|"سُبْحَانَ اَللَّه"}}، ای [[بنده]] [[خدا]] برخیز به سوی [[اهل]] خود برو!؛ چراکه بودن تو در این وقت شب بر در خانه من [[شایسته]] نیست و من نیز از بودنت در اینجا [[راضی]] نیستم. مسلم گفت: من در این [[شهر]] خانه و [[خویشی]] ندارم. آیا ممکن است به من [[احسان]] کرده مرا [[پناه]] دهی؟ شاید بتوانم پس از این، این کار شما را جبران کنم<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.</ref>.


خانه را برای او آماده کرد و به وی [[غذا]] داد؛ ولکن [[ناراحتی]] مسلم و نگرانی‌اش از اوضاع اجازه نمی‌داد غذا بخورد<ref>ارشاد مفید (با ترجمه)، ص۴۰۱ - ۴۰۴؛ لهوف، ص۱۱۹ - ۱۲۲.</ref>، حتی مختصری! بعد از ساعتی چند پسرش که انتظارش را می‌کشید آمد، صدا زد: [[مادر]] آیا مهمانی در خانه داری؟ گفت: آری، اما به تو نمی‌گویم، کیست. مگر قول بدهی و قسم بخوری که افشا نکنی<ref>ارشاد مفید (با ترجمه)، ص۴۰۱ - ۴۰۴.</ref>!
طوعه وقتی فهمید او [[نماینده]] [[امام حسین]]{{ع}} است، او را در یکی از اتاق‌های [[منزل]] خود جای داد. [[غذا]] برای او آماده کرد، ولی وی غذا نخورد. آن [[زن]] هم‌چنان به [[خدمت]] مسلم مشغول بود که پسرش بلال آمد و دید که مادرش به آن اتاق رفت و آمد دارد. از مادرش سؤال کرد. او خواست قضیه را از پسرش پنهان دارد، ولی او با [[اصرار]] فراوان فهمید که مسلم در خانه آنهاست. [[مادر]] سوگندش داد که این [[راز]] را افشا نکند، اما وی به [[طمع]] جایزه [[ابن زیاد]] صبح زود این خبر را به او رساند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.</ref>.
او قول داد و قسم خورد که [[کتمان]] کند و به کسی خبر ندهد، و [[رازداری]] کند.


مسلم شب را در این خانه در [[تفکر]] قضایای به وجود آمده سپری کرد، ناراحت از اوضاع و ناخرسند از حوادث؛ لکن با [[خواندن قرآن]] و [[دعا]] و ثنا به مصاف این وضع دردناک رفت، طوعه این زن فهیم و [[دانا]]، خدا را [[شکر]] کرد بر این [[نعمت]] بزرگ، این را [[توفیق]] بزرگی برای خود می‌دانست؛ اما پسرش [[بلال]] [[افکار شیطانی]] در سر داشت. او می‌دانست همه جا سخن از مسلم و [[دستگیری]] او است، رویای جایزه در سر داشت. او بر عکس مادرش [[فرصت]] [[شیطانی]] را مغتنم شمرد. و البته نفسش این عمل را برایش [[زیبا]] جلوه می‌داد!
مسلم آن شب را تا به صبح نخوابید و به ذکر و [[عبادت]] و [[تلاوت قرآن]] مشغول بود. طوعه نیز که نگران مسلم و [[عاقبت]] کار او بود جز اندکی نخوابید. هنگام [[طلوع فجر]] آب آورد تا [[وضو]] بگیرد. طوعه به مسلم گفت: «مولای من، من ندیدم که شما شب را بخوابید».
همه چیز با یک افشا کردن جای مسلم، تحقق می‌یابد؛ خیلی سریع [[شیطان]] در او اثر گذارد. صبح زود بیرون رفت و به [[ابن زیاد]] [[امیر]] [[کوفه]] خبر داد، [[لشکر]] دور [[خانه]] طوعه را گرفتند<ref>ارشاد مفید (با ترجمه)، ص۴۰۱ - ۴۰۴.</ref>، «طوعه» ادای [[وظیفه]] کرده بود و از [[امتحان]] سرافراز بیرون آمده بود، نامش در [[تاریخ]] جاودان شد؛ زیرا در آن [[مقطع]] حساس که همه اشباه [[رجال]] به مسلم پشت کرده بودند، و او را تنها گذارده بودند، صحنه را خالی نکرد، او در آن [[زمان]] از مردان جلوتر بود، [[برتر]] بود و در ادای وظیفه انقلابی خویش موفق‌تر! او [[رستگار]] تاریخ، فرزندش نابکار تاریخ.


مسلم، همچنان [[رجز]] می‌خواند، و [[بی‌باکی]] خود از [[مرگ]] را می‌سرود، خیلی طول نکشید او را نابکارانه و ناجوان‌مردانه به طرز فجیعی به [[شهادت]] رساندند، و پیکر مطهرش را از بالای بام «[[دارالاماره]]» به زیر افکندند.
مسلم در پاسخ گفت: من اندکی خوابیدم در عالم [[خواب]] عمویم [[امیرمؤمنان]] {{ع}} را دیدم که می‌فرمود: [[شتاب]] کن، شتاب کن و من می‌‌دانم که امروز، آخرین [[روز]] [[زندگی]] من است<ref> شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص۹۹.</ref>.
مسلم [[شهید]] شد و طوعه در [[غم]] از دست دادن میهمان غریبش آرام و قرار نداشت، آفرین به این [[احساس مسئولیت]]<ref>برگرفته از بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۵۰ – ۳۶۰.</ref>.<ref>[[ملیحه خادری|خادری، ملیحه]]، [[زنان در نهضت عاشورا (مقاله)|مقاله «زنان در نهضت عاشورا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۹ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۹]] ص ۲۶.</ref>
 
بدین ترتیب نام طوعه در شمار [[یاران]] [[مسلم بن عقیل]] [[نماینده]] [[امام حسین]]{{ع}} ثبت و در [[تاریخ]] از او به [[نیکی]] و خوبی یاد شد، همان‌گونه که از فرزند و همسرش به [[بدی]] و [[زشتی]] یاد می‌شود<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۳۳-۳۷؛ [[ملیحه خادری|خادری، ملیحه]]، [[زنان در نهضت عاشورا (مقاله)|مقاله «زنان در نهضت عاشورا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۹ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۹]] ص ۲۶.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۵۴

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

طوعه بانویی با ایمان و موالی اهل بیت (ع) که در لحظات تنهایی و سرگردانی مسلم بن عقیل در کوچه‌‌های کوفه به او آب داد و به خانه برد و پذیرایی کرد[۱]. بدون آنکه از پیامدهای آن ترسی به دل راه دهد. او از مؤمنان و معتقدان واقعی به اهل بیت (ع) بود. برای اینکه از جایگاه و نقش وی در نهضت حسینی آگاه شویم، اشاره‌ای به آنچه مورخان و شرح حال نویسان در برخورد او با نماینده امام حسین (ع) آورده‌اند می‌شود:

در شرح حال او، برخی طوعه را کنیز اشعث بن قیس دانسته‌اند که پس از آزادی، با مردی به نام اسید حضرمی[۲]ازدواج کرده است[۳]؛ بلال، ثمرۀ این ازدواج بود. بعضی نیز گفته‌اند وی خادمه بنی‌هاشم بود که در ایام خلافت امام علی(ع) در کوفه به آنان خدمت می‌کرد[۴].[۵]

پناه آوردن حضرت مسلم به خانه طوعه

با جوّ ارعاب و اختناق و موج خشونت‌آمیزی که ابن زیاد به راه انداخته بود، مردان و زنان از همراهی و هم‌گامی با مسلم کناره گرفتند، تا جایی که وی خود را در کوفه تنهای تنها دید و از طوعه کمک خواست. او نیز چون مسلم را شناخت به وی پناه داد و کمر به خدمت او بست.

طبری به نقل از ابو مخنف وضعیت کوفه و مردم آن را در آن روزگار چنین گزارش کرده است:

زنان به سراغ همسران، فرزندان و برادران خود می‌رفتند و آنها را از همراهی با نهضت باز می‌داشتند؛ با این بهانه که دیگران این کار را انجام خواهند داد. مردان نیز به سراغ فرزندان و برادران خود می‌رفتند و آنان را از لشکر شام می‌ترساندند و با خود می‌بردند[۶]. دینوری نیز وضعیت کوفه را همانند طبری گزارش کرده است[۷].

سرانجام اوضاع به گونه‌ای شد که از آن جمعیت انبوه در نماز مغرب، تنها سی نفر باقی مانده بودند. مسلم از مسجد که بیرون آمد، همین تعداد اندک نیز از اطراف او پراکنده شدند. وی تنها در کوچه‌های کوفه راه می‌پیمود تا به درِ خانه زنی به نام طوعه رسید که منتظر فرزند خویش بود. وی از طوعه جرعه‌ای آب خواست. طوعه جام آبی برای آن جناب آورد. مسلم آب را نوشید و همان‌جا نشست. طوعه به خانه رفت و برگشته به مسلم گفت: مگر آب نیاشامیدی؟ برخیز و به خانه‌ات برو. مسلم جواب نداد. طوعه دوباره سخنان خود را تکرار کرد، اما باز هم پاسخی نشنید. آن گاه گفت: "سُبْحَانَ اَللَّه"، ای بنده خدا برخیز به سوی اهل خود برو!؛ چراکه بودن تو در این وقت شب بر در خانه من شایسته نیست و من نیز از بودنت در اینجا راضی نیستم. مسلم گفت: من در این شهر خانه و خویشی ندارم. آیا ممکن است به من احسان کرده مرا پناه دهی؟ شاید بتوانم پس از این، این کار شما را جبران کنم[۸].

طوعه وقتی فهمید او نماینده امام حسین(ع) است، او را در یکی از اتاق‌های منزل خود جای داد. غذا برای او آماده کرد، ولی وی غذا نخورد. آن زن هم‌چنان به خدمت مسلم مشغول بود که پسرش بلال آمد و دید که مادرش به آن اتاق رفت و آمد دارد. از مادرش سؤال کرد. او خواست قضیه را از پسرش پنهان دارد، ولی او با اصرار فراوان فهمید که مسلم در خانه آنهاست. مادر سوگندش داد که این راز را افشا نکند، اما وی به طمع جایزه ابن زیاد صبح زود این خبر را به او رساند[۹].

مسلم آن شب را تا به صبح نخوابید و به ذکر و عبادت و تلاوت قرآن مشغول بود. طوعه نیز که نگران مسلم و عاقبت کار او بود جز اندکی نخوابید. هنگام طلوع فجر آب آورد تا وضو بگیرد. طوعه به مسلم گفت: «مولای من، من ندیدم که شما شب را بخوابید».

مسلم در پاسخ گفت: من اندکی خوابیدم در عالم خواب عمویم امیرمؤمنان (ع) را دیدم که می‌فرمود: شتاب کن، شتاب کن و من می‌‌دانم که امروز، آخرین روز زندگی من است[۱۰].

بدین ترتیب نام طوعه در شمار یاران مسلم بن عقیل نماینده امام حسین(ع) ثبت و در تاریخ از او به نیکی و خوبی یاد شد، همان‌گونه که از فرزند و همسرش به بدی و زشتی یاد می‌شود[۱۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۱.
  2. او جزء لشکریان عمر سعد بود. گفته شده عبدالله مسلم را او به شهادت رسانده است (ابی مخنف، وقعة الطف، ص۱۲۷، پاورقی).
  3. ابی مخنف، وقعة الطف، ۱۲۶ - ۱۲۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۷؛ دمع السجوم، ص۴۹.
  4. طبرسی، مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، ج۳، ص۱۴۳ به نقل از: مبعوث الحسین، ص۱۹۸.
  5. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۳۳-۳۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۹۶.
  6. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
  7. دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۹.
  8. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
  9. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
  10. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص۹۹.
  11. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۳۳-۳۷؛ خادری، ملیحه، مقاله «زنان در نهضت عاشورا»، فرهنگ عاشورایی ج۹ ص ۲۶.