صلح حدیبیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] ==منابع== +]] {{پایان مدخل‌های وابسته}} ==منابع==))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
خط ۴۸: خط ۴۸:
{{پایان مدخل‌های وابسته}}
{{پایان مدخل‌های وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:42439.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']]
#[[پرونده:42439.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']]

نسخهٔ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۳۷

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل صلح حدیبیه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

صلح حدیبیه از حوادث مهم تاریخ اسلام است که در سال ششم هجرت میان مسلمانان و مشرکان مکه در منطقه حدیبیه منعقد شد. مسلمانان به دستور پیامبر(ص) که برای به جا آوردن مناسک حج رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، پیامبر پس از سرباز زدن عمر بن خطاب برای گفتگو با قریش، عثمان را فرستاد. شایعه کشته شدن او منجر به بیعت دوباره پیامبر(ص) با مسلمانان شد که از آن به بیعت رضوان یاد می‌شود. سرانجام پس از مذاکراتی میان طرفین صلح‌نامه‌ای به خط امیرالمؤمنین(ع) نوشته شد.

مقدمه

صلح حدیبیه از حوادث مهم تاریخ اسلام است که در سال ششم هجرت[۱] اتفاق افتاد و به انعقاد صلح نامه‌ای میان مسلمانان و مشرکان مکه انجامید[۲].

پس از جنگ خندق، رسول خدا(ص) با اتحاد با قبایل گوناگون و توسعه حکومت مدینه، خود را قوی ساخت. در این شرایط آن حضرت در ذی قعده سال ششم هجرت برای نشان دادن قدرت و در عین حال حسن نیت خود و برای ارزیابی احساس مکیان، تصمیم گرفت به عمره برود. رسول خدا(ص) قبایل اطراف مدینه را برای همراهی با خود در این سفر ترغیب کرد، اما آنان با آن حضرت همراهی نکردند[۳].[۴]

شرح واقعه

رسول خدا(ص) در ذی‌القعده سال ششم هجرت و بر اساس رؤیای صادقه، تصمیم به انجام عمره گرفت و همه مسلمانان و حتی غیر مسلمانان را بر انجام عمره تشویق می‌کرد. پیامبر(ص) به خانه رفت، غسل کرد، دو لباس پوشید و بر ناقه خود ـ به نام "قصواء" ـ سوار شد و بیرون آمد[۵].

در ابتدا برخی صحابه، از همراهی پیامبر(ص) سرباز زدند و فراهم نبودن شرایط را بهانه خود قرار دادند[۶]. از آنجا که بنا به دستور پیامیر(ص) این سفر، یک سفر زیارتی به شمار می‌رفت، ایشان تنها امر به برداشتن سلاح مسافر کرد که با واکنش بعضی از اصحاب، مانند "عمر بن خطاب" روبه‌رو شد[۷]. به هر حال، پیامبر(ص) "عبدالله بن ام‌مکتوم" را جانشین خود در مدینه قرار داد[۸] و در حالی که پیشاپیش، هفتاد شتر علامت‌گذاری شده برای قربانی در "ذی‌الحلیفه" ـ نزدیک مدینه ـ به راه انداخته بود، از مدینه خارج شد. یاران حضرت نیز شتران قربانی خود را برداشتند. به امر آن حضرت، شتران را با پارچه‌های رنگارنگ آذین بستند. در طرف راست شتران، زخم مختصری زدند تا به خون، آلوده شود. همچنین قلاده‌هایی بر گردن آنها آویختند[۹].

رسول خدا(ص) از همان مدینه احرام بست و لبیک گفت. حضرت تصمیم داشت با این کار نشان دهد برنامه‌ای برای جنگ در ماه حرام ندارد[۱۰]. همچنین "عباد بن بشر" را همراه بیست سوار، متشکل از مهاجران و انصار، به عنوان پیش‌گروه جلو فرستاد. آمار مسلمانان را بین ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰ نفر گفته‌اند[۱۱].

از سوی دیگر هنگامی که مشرکان مکه از حرکت پیامبر(ص) باخبر شدند به خشم آمدند و تصمیم گرفتند، از ورود پیامبر(ص) جلوگیری کنند. آنان سپاهی را به فرماندهی "خالد بن ولید" به سوی رسول خدا(ص) فرستادند که در "کراع غمیم" بیرون مکه، مستقر شد[۱۲].

پیامبر(ص) با اطلاع از جریان، از راهی دیگر به سوی مکه حرکت کرد و به "حدیبیه" ـ در غرب شهر مکه و در راه جده ـ رفت[۱۳]. در حدیبیه به پیامبر(ص) خبر رسید که مکیان، گروه انبوهی از مردم و سیاهان حبشه و هم‌پیمانان خود را گردآوری کرده و قسم خورده‌اند مانع ورود مسلمان به مکه شوند. پیامبر(ص) "خراش بن امیه کعبی" را به عنوان نماینده خود به سوی قریش فرستاد تا ضمن گفتگو، هدف مسلمانان را از ورود به مکه به آنان اعلام کند؛ اما مشرکان مکه، اسب وی را پی کردند و تصمیم به قتل او گرفتند که خویشان او و به نقلی احابیش، مانع این کار شدند[۱۴]. بزرگان مکه چندین بار به سوی پیامبر(ص) رفتند تا ایشان را از ورود به مکه باز دارند. پیامبر(ص) هدف خود را فقط زیارت خانه خدا عنوان می‌کرد[۱۵] و بر انجام مراسم عمره اصرار داشت.

پیامبر(ص) زمانی که لجاجت قریش را برای عدم ورود مسلمانان به مکه و جنگ مشاهده کرد، پیشنهاد صلح را مطرح فرمود[۱۶]. حضرت ابتدا عمر بن خطاب را به نمایندگی خویش، برای گفتگو با قریش انتخاب کرد؛ اما عمر بن خطاب، ترس بر جان را عاملی در اجرا نکردن دستور خدا(ص) بیان کرد و از فرمان حضرت(ص) سرباز زد[۱۷]. بعد از او "عثمان بن عفان" انتخاب شد[۱۸] تا برای اجازه دادن به مسلمانان برای زیارت خانه خدا و قربانی کردن شتران، با قریش گفتگو کند. عثمان بن عفان، سه روز در مکه ماند. مسلمانان، هیچ خبری از او نداشتند تا آنجا که گمان بردند مشرکان، عثمان بن عفان را کشته‌اند و عزم جنگ دارند[۱۹].

بیعت رضوان

شایعات مبنی بر کشته شدن عثمان، به عنوان نماینده پیامبر(ص) از یک سو و حملات نظامی مشرکان مکه و طولانی شدن توقف آنان در حدیبیه از سوی دیگر، تأثیر مخربی بر روحیه مسلمانان گذاشته بود. در این زمان پیامبر(ص) ضرورت یک بیعت دوباره را احساس کرد. ایشان در همان منطقه، زیر درخت سبزی نشست و مسلمانان با حضرت بیعت کردند که در صورت جنگ با قریش از صحنه نبرد نگریزند[۲۰]. برخی از گزارش‌ها نیز، بیعت بر "موت" را مطرح کرده‌اند[۲۱]. شمار اندکی هم از بیعت سرباز زدند[۲۲].[۲۳]

نوشته شدن صلح‌نامه و مفاد آن

قریش هنگامی که از بیعت مسلمانان و آمادگی آنها برای جنگ آگاهی یافت، به وحشت افتاد و موافقت خود را بر پرهیز از خونریزی و جنگ و پیمان صلح اعلام کرد[۲۴].

در این هنگام قریش تصمیم گرفت تا از هدف نهایی پیامبر(ص) باخبر شود. پس از چند بار رفت و آمد نمایندگان، "سهیل بن عمرو" با دستورهای خاصی که قریش به او داده بود مأمور شد که گفتگو را با تنظیم قرارداد خاصی پایان دهد. وقتی چشم پیامبر(ص) به او افتاد، فرمود: "سهیل بن عمرو آمده است تا میان ما و قریش قرارداد صلحی ببندد. سرانجام بعد از گفتگوهایی، پیمان‌نامه‌ای امضا شد. قرارداد صلح که "علی بن ابی‌طالب(ع)" کاتب آن بود[۲۵]، از این قرار است: "طرفین، ده سال جنگ را کنار می‌گذارند و در این مدت، مردم در امان هستند. هیچ کس حق سرقت و خیانت ندارد. هر کس بدون اجازه ولی‌اش از قریش به محمد(ص) بپیوندد به قریش بازگردانده خواهد شد و از مسلمانان هر کس به قریش پناهنده شد، به پیامبر(ص) برگردانده نخواهد شد. هر کس از اعراب بخواهد با محمد(ص) یا قریش پیمان ببندد می‌تواند. محمد(ص) و مسلمانان، آن سال را به مدینه باز می‌گردند؛ ولی سال دیگر می‌توانند به مدت سه روز در مکه اقامت داشته باشند؛ به شرط آنکه فقط شمشیر (سلاح مسافر) همراه خود بیاورند"[۲۶]. در پایان، هر یک از دو طرف، نسخه‌ای از صلح‌نامه را نزد خود نگه داشتند[۲۷]

معترضان به صلح‌نامه

گفتنی است برخی از صحابه پیامبر(ص)، صلح‌نامه را انکار می‌کردند و معترض بودند و صلح را برای خود خواری و ذلت می‌دانستند و به ویژه تحویل دادن فردی که اسلام پذیرفته را به قریش نمی‌پسندیدند. این افراد در بندهای صلح‌نامه، عقب‌نشینی فوق‌العاده‌ای را می‌دیدند؛ زیرا در نظر آنان، رسول خدا(ص) شروط یک طرفه‌ای را درباره بازگرداندن افرادی که به او پناه می‌‍آورند، پذیرفت و با قریش، پس از آن همه تلاش بر ضد اسلام و مسلمانان، آتش بس برقرار نمود[۲۸]. بیشترین اعتراض از سوی عمر بن خطاب به پیامبر اکرم(ص) بود[۲۹]. اعتراض‌ها به گونه‌ای بود که وقتی صلح‌نامه نوشته شد، رسول خدا(ص) به صحابه خود فرمود: "بلند شوید، شترانتان را قربانی کنید و سر خویش را بتراشید". خاتم انبیا(ص) سه بار این را تکرار فرمود؛ امّا هیچ‌کس اجابت نکرد. بعد از مدتی، عده‌ای از اصحاب، سرها را تراشیدند که پیامبر(ص) برای آنان از خداوند، طلب رحمت کرد[۳۰]. حضرت با ناراحتی و نگرانی، آنان را ترک فرمود[۳۱]. سرانجام بعد از ده یا بیست روز، پیامبر(ص)حدیبیه را ترک کرد و به سوی مدینه رهسپار شد. در طول مسیر، کسانی که منکر صلح شده و نافرمانی حضرت را کرده بودند، نزد رسول خدا(ص) آمدند و با عذرخواهی اظهار ندامت کردند.

در مسیر بازگشت سوره ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا[۳۲] نازل شد. جبرئیل فرود آمد و فرمود: "خداوند بر تو شادباش می‌گوید". مسلمانان نیز به پیامبر(ص) تبریک گفتند[۳۳].[۳۴]

عمره در سال بعد از صلح‌نامه

طبق صلح‌نامه، سال بعد، پیامبر(ص) همراه ۱۷۰۰ نفر از مسلمانان برای انجام عمره به مکه رفتند. "بلال" کنار کعبه، اذان گفت و مسلمانان بعد از سه روز به مدینه بازگشتند[۳۵].[۳۶]

امام علی(ع) در صلح حدیبیه

در کتاب الإرشاد ـ به نقل از فاید، بنده آزاد شده عبد الله بن سالم: آمده است: "چون پیامبر خدا (ص) برای عمره حدیبیه حرکت کرد، در جُحفه فرود آمد؛ ولی آبی در آن نیافت. لذا سعد بن مالک را با مشک‌های آب فرستاد؛ اما او اندکی دور نشده بود که با مشک‌های خالی بازگشت و گفت: ای پیامبر خدا، نمی‌توانم بروم! پاهایم از ترس مشرکان، خشک شده است. پیامبر(ص) به او فرمود: "بنشین!". سپس مرد دیگری را فرستاد. او نیز با مشک‌ها حرکت کرد و از همان‌جا که شخص اول بازگشته بود، بازگشت. پس پیامبر(ص) به او فرمود: "تو چرا بازگشتی؟". گفت: سوگند به کسی که تو را به حق برانگیخت، از ترس نمی‌توانم بروم! پیامبر خدا، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب را ـ که درودهای خدا بر هر دو باد ـ ، فرا خوانْد و سقایان با او حرکت کردند. آنها تردید نداشتند که او نیز مانند کسانی که پیش از او رفته بودند، باز می‌گردد؛ اما علی(ع) با مشک‌ها حرکت کرد و وارد سنگلاخ شد و آب برداشت و شادمان و هلهله کنان به سوی پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) تکبیر گفت و برای او دعای خیر کرد[۳۷].[۳۸]

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۲.
  2. میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.
  3. ابن عبدالبر، الدرر، ص۲۰۴.
  4. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۳-۶۴.
  5. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  6. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.
  7. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.
  8. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰۸.
  11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  12. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۸.
  13. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۹.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۲، ص۵۹۳.
  16. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.
  18. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.
  19. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.
  21. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.
  22. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۲.
  23. میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.
  24. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱.
  25. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ احمدبن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴.
  26. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب، الاشراف ج۳، ص۳۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴-۶۳۵.
  27. میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۳-۶۴؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶۴-۱۶۶.
  28. نویری، ج۱۷، ص۲۲۹.
  29. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶-۳۱۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۶.
  30. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۷.
  31. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳.
  32. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ۱.
  33. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰.
  34. میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۳-۶۴.
  35. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۵۶.
  36. میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.
  37. الإرشاد، ج ۱، ص ۱۲۱.
  38. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۶۸.