امامت امام علی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== پانویس == {{پانویس}} {{ +== پانویس == {{پانویس}} {{)) |
||
خط ۱۷۸: | خط ۱۷۸: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{امامت شناسی}} | {{امامت شناسی}} | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] |
نسخهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۵۴
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
امامت امام علی در قرآن - امامت امام علی در حدیث - امامت امام علی در نهج البلاغه - امامت امام علی در کلام اسلامی - امامت امام علی در فلسفه اسلامی - امامت امام علی در عرفان اسلامی
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امامت امام علی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- امام علی بن ابی طالب(ع) روز جمعه سیزدهم ماه رجب، سی سال پس از عام الفیل و بیست و سه سال قبل از هجرت در مکه و در داخل کعبه معظمه به دنیا آمد.
- پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب و مادرش فاطمه دختر اسد بود.
- ابوالحسن، ابوالحسنین، ابوالسبطین، ابوالریحانتین و ابوتراب، کنیههای وی و امیرالمؤمنین، المرتضی، یعسوب الدین، قسیم الجنة والنار، سیدالعرب، الصدیق الأکبر، الوصی، الفارق و الانزع البطین برخی از القاب مشهور وی میباشد[۱]
- علی(ع) از کودکی زیر نظر پیامبر(ص) تربیت شد و راه و روش رشد و کمال را از او آموخت و آن گاه که رسول گرامی(ص) به پیامبری برگزیده شد، نخستین فرد از مردان بود که به او ایمان آورد. وی به پیامبر(ص) ارادت و انقیاد کامل داشت و سرباز فداکاری بود که هرگاه خطری اسلام را تهدید میکرد، به دفاع از آن برمی خاست، در شعب ابی طالب و در سفر پیامبر به طائف رسول خدا(ص) را همراهی و یاری کرد و در شب هجرت در بستر او خوابید، تا به پیامبر(ص) گزندی نرسد و آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[۲] در شأن او نازل شد. آن گاه که پیامبر(ص) به مدینه رسید به حضرت علی(ع) دستور داد تا امانتهای مردم مکه را، که به پیامبر سپرده بودند، به آنان بازگرداند، و همراه با مسلمانانی که در مکه باقی مانده بودند، به مدینه هجرت نماید. او پس از سه روز مکه را به قصد مدینه ترک کرد و پس از چند روز در قبا به پیامبر پیوست.
- در مدینه در جنگهای سختی چون بدر، احد، احزاب و خیبر با شجاعت و فداکاری تمام پیامبر را یاری و دشمنان اسلام را سرکوب و مأیوس کرد، در سال نهم هجری از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت تا آیات اول سوره برائت را در مکه بر مشرکان فرا خواند. این مأموریت قبلاً به ابوبکر سپرده شده بود، ولی مطابق فرمان خداوند علی(ع) برای انجام این مأموریت برگزیده شد. وی در ذی الحلیفه (مسجد شجره) آیات را از ابوبکر گرفت و در مکه بر مشرکان فرو خواند. پیامبر(ص) در سال دهم هجری علی(ع) را به یمن فرستاد تا مردم را به آیین اسلام دعوت کند. این مأموریت پس از آن بود که خالد بن ولید و جمعی از مسلمانان را برای این هدف به یمن فرستاده بود و آنان شش ماه در آنجا اقامت گزیده بودند، اما به توفیقی در این باره دست نیافته بودند. علی(ع) در مأموریت خود کامیاب شد و همه قبیله همدان آیین اسلام را پذیرفتند. پیامبر(ص) با مسلمانان برای انجام مناسک حج (حجة الوداع) رهسپار مکه گردید و علی(ع) نیز به دستور پیامبر از یمن به مکه رفت و در مراسم شکوهمند حج شرکت کرد و پس از انجام مناسک حج به هنگام بازگشت در سرزمین جحفه و در کنار غدیر خم در جمع انبوه مسلمانان علی(ع) را به جانشینی خود منصوب کرد.
- پس از مدت کوتاهی از این جریان، پیامبر(ص) در حالی که سرش بر دامان علی(ع) بود، به ملکوت اعلی پیوست و بدین ترتیب فصل جدیدی در زندگی علی(ع) گشوده شد. با ماجرای سقیفه، رهبری امت اسلامی که حق او بود از وی باز ستانده شد و این جریان تا ۲۵سال ادامه یافت.
- رعایت مصلحت اسلام و مسلمانان مانع آن شد که امام(ع) برای اعمال حق خود به عمل قهرآمیز توسل جوید، اما در موارد مناسب حقیقت را آشکار میساخت و در حد ضرورت با خلفا همکاری میکرد.
- با کشته شدن عثمان به دست عدهای از مسلمانان، مردم با حضرت علی(ع) بیعت کردند و بدین ترتیب شرایط برای اعمال حق امامت او فراهم گردید، اما طولی نکشید که عدهای پیمان شکستند و آتش جنگ جمل را برافروختند. معاویه و هوادارانش جبهه قاسطین را در برابر امام گشودند و جنگ صفین را پدید آوردند که در جریان آن با نقشه شیطنت آمیز عمرو بن عاص و معاویه از یک سو و ساده لوحی و سطحی نگری گروهی از سپاه امام(ع) از سوی دیگر، ماجرای تلخ حکمیت پدید آمد و به ظهور خوارج و جنگ نهروان انجامید[۳]
- سرانجام در سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰هجری هنگامی که امام(ع) در حال نماز بود ابن ملجم مرادی با شمشیر زهرآلود فرق مبارک پیشوای بزرگ فضیلت و عدالت را نشانه گرفت و در پی آن در شب ۲۱ همان ماه به شهادت رسید.
- به اعتقاد شیعه، علی بن ابی طالب(ع) جانشین بلافصل پیامبر گرامی(ص) و نخستین امام امت اسلامی پس از رسول خدا(ص) است. اهل سنت و دیگر مذاهب غیر شیعی علی(ع) را چهارمین خلیفه پیامبر(ص) میدانند.
دوران امامت امیرالمؤمنین(ع)
- دوران امامت امام علی(ع) به دو بخش تقسیم میشود: بخش اوّل مدت ۲۵ سال در دوران خلفای سهگانه و بخش دوّم در دوران حکومت ۴ سال و ۹ ماه و چند روزه خود حضرت بود.
بخش نخست، نظارت
- در این دوره حضرت نقش یک ناظر مراقب را داشت و بین امّت حضور داشت، جلوی بسیاری از تحریفهای بنیادی را میگرفت. هر جا حکمی تحریف میشد یا حدّی نابجا تعیین میشد یا قضاوتی ناحقّ صورت میگرفت یا تعلیمی نادرست داده میشد، علی(ع) حضور مییافت و آن را تصحیح میکرد و در این مهمّ گروهی از پاکترین صحابه پیامبر(ص) که از اصحاب و پیروانش بودند، به صورت دیدهبان حضرت را یاری میدادند. او در این دوره بر فتوحات نظارت داشت، به شبهاتی که به سوی مدینه سرازیر میشد، پاسخ میداد، در ضمن به کارهای تولیدی و کشاورزی نیز میپرداخت.
- در این دوره تا جایی که که امور مسلمانان به گونهای سالم فیصله مییافت و حدّی از حدود اسلام تعطیل نمیشد و تنها حقّ خود حضرت تضییع میشد، سکوت میکرد؛ امّا اگر حدّی ضایع میشد وارد صحنه شده، جلوگیری میکرد. هنگامی که عثمان از اقامه حدّ شرابخواری درباره ولید بن عقبه - که مرتکب شرب خمره شده بود- خودداری کرد، حضرت فرمود: "تا من حاضر باشم اجازه نخواهم داد حدّی از حدود الهی از بین برود". آنگاه خود ولید بن عقبه را حدّ زد[۴].
بخش دوّم، تصحیح فرهنگ
- در دوران حکومت، جنگها و درگیریهای داخلی قسمت عمده وقت حضرت را گرفت؛ ولی در عین حال، با تمام قوا کوشید تا انحرافاتی را که در طول بیست و پنج سال در جامعه اسلامی به وجود آمده بود اصلاح کند. نمود این تلاشها را در لا به لای سخنان حضرت در نهج البلاغه میتوان مشاهده نمود.
- علی(ع) انحراف عمده جامعه را در از بین رفتن معنویّت و دنیاگرایی شدید مردم تشخیص داد که مولود سیاستهای خلفا و فتوحات اسلامی و سرازیر شدن ثروتهای هنگفت به سوی مرکز اسلام بود؛ بنابراین تشویق مردم به زهد و تقوی و بیمیلی نسبت به دنیا یکی از محورهای سخنان حضرت و تلاشهای او محسوب میشد.
- محور دیگر اجرای عدالت اسلامی بود که حضرت در راه آن بهای زیادی پرداخت و سرانجام نیز از شدّت عدالت در محراب عبادت به شهادت رسید. از دیگر نتایج حیات پر برکت امام، شرح و تبیین معارف اسلامی و تربیت شاگردانی بلند مرتبه و کمنظیر بود[۵].
دلایل جانشینی بلافصل امام علی(ع)
- متکلمان شیعه از طریق عقل و نقل بر اثبات جانشینی بلافصل امام علی(ع) استدلال کردهاند، که به نقل و تبیین برخی از مهمترین آنها بسنده میکنیم[۶]:
عصمت و امامت امام علی(ع)
- یکی از دلایل شیعه بر امامت علی(ع) این است که امام باید معصوم باشد (عصمت امام و اغراض امامت) کسانی که غیر از علی(ع) - مدعی امامت بودند یا دیگران مدعی امامت آنان بودند (ابوبکر و عباس و سعد بن عباده) معصوم نبودند زیرا قبل از اسلام، بت پرست و مشرک بودند، و پس از اسلام آوردن نیز کسی مدعی این که از مقام عصمت علمی و عملی برخوردار باشند، نبوده است. بنابراین، در میان اصحاب پیامبر(ص)، غیر از علی(ع) کسی از ویژگی عصمت برخوردار نبوده است. بر این اساس امامت او اثبات میگردد.
- عصمت آن حضرت یکی از این طریق اثبات میشود که اگر او هم دارای مقام عصمت نباشد، هیچ کس در امت اسلامی شایستگی امامت را نخواهد داشت، با این که وجود امام واجب است، در این فرض لازم میآید که این فریضه اسلامی هرگز تحقق نیابد و این، بر خلاف اجماع امت اسلامی است، زیرا حق از امت اسلامی بیرون نخواهد بود[۷].
- راه دیگر برای اثبات عصمت امیرمؤمنان(ع) نصوص قرآنی و روایی است، مانند آیه مباهله: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۸] که با توجه به روایات شأن نزول، علی(ع) به منزله نفس پیامبر(ص) به شمار آمده است. بنابراین، از ویژگی عصمت برخوردار خواهد بود (فضیلت علی(ع))، آیه تطهیر: ﴿...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۹] که مطابق روایات در شأن پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین نازل گردیده است، از آنجا که اراده در آیه اراده تکوینی است، هرگونه رجس و پلیدی از آنان زدوده شده که نتیجه آن عصمت است (آیه تطهیر)، حدیث ثقلین که بر عصمت عترت و اهل بیت پیامبر دلالت دارد و علی نخستین آنان است (حدیث ثقلین) و حدیث «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۱۰] زیرا محور و مدار حق بودن جز با عصمت امکان پذیر نیست. به نقل ابن ابوالحدید، ابومحمد بن متویه از متکلمان معتزلی در کتاب الکفایة بر عصمت علی(ع) تصریح کرده و گفته است اگر چه ما به وجوب عصمت آن حضرت به عنوان امام اعتقاد نداریم، ولی او را معصوم میدانیم و این، از ویژگیهای او در میان اصحاب پیامبر(ص) بود[۱۱][۱۲]
- دلیل عصمت به گونهای دیگر نیز تقریر شده است و آن این که امت اسلامی درباره امام پس از پیامبر(ص) دو گروهاند: گروهی گفتهاند امام باید معصوم باشد، و گروهی دیگر عصمت امام را لازم ندانستهاند گروه اول، علی(ع) را امام دانستهاند، و گروه دوم نیز اگر عصمت را شرط امامت میدانستند، امامت را مخصوص او میدانستند. حاصل آن که امت اجماع دارند که اگر عصمت، شرط امامت باشد امامت مخصوص علی(ع) است[۱۳][۱۴].
افضلیت و امامت امام علی(ع)
- یکی از شرایط امامت، افضلیت است (افضلیت امام) و از طرفی، علی(ع) افضل صحابه و بلکه افضل افراد بشر پس از پیامبر(ص) است (افضلیت علی(ع)) بنابراین، امامت در وی تعین یافته است[۱۵].
اعلمیت و امامت امام علی(ع)
- امام باید به عموم احکام شریعت علم بالفعل و مصون از خطا داشته باشد (امامت، صفات امام) هیچ یک از مدعیان امامت به جز علی(ع) از چنین علم گسترده و کاملی برخوردار نبودند. آنچه اهل سنت درباره ابوبکر و عباسیه درباره عباس عموی پیامبر معتقدند، علم اجتهادی است که هم محدود است و هم خطاپذیر. بنابراین، امامت به علی(ع) اختصاص داشته است[۱۶].
عدم صلاحیت دیگران برای امامت
- کسانی که مدعی امامت بودند علاوه بر این که فاقد صفات عصمت، افضلیت و اعلمیت بودند، دست به کارهایی زدند که نشان دهنده عدم صلاحیت آنان برای احراز مقام امامت است. متکلمان شیعه این بحث را ذیل عنوان مطاعن خلفا مطرح کرده و موارد بسیاری از مطاعن خلفای سه گانه را نقل کردهاند[۱۷] با اثبات عدم شایستگی مدعیان امامت، امامت در علی(ع) تعین خواهد یافت، زیرا در غیر این صورت، حق از امت اسلامی بیرون خواهد بود که بر خلاف اجماع است[۱۸].
معجزات امام علی(ع)
- معجزه، همانگونه که اثبات کننده صدق مدعی نبوت است، راستگویی مدعی امامت را نیز اثبات میکند (طریق تعیین امام). علی(ع) خود را شایستهترین فرد برای امامت میدانست: «أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ لَا أُبَايِعُكُمْ وَ أَنْتُمْ أَوْلَى بِالْبَيْعَةِ لِي»[۱۹] از سوی دیگر معجزات بسیاری به دست او آشکار گردید. این معجزات دلیل روشن امامت او میباشد[۲۰][۲۱].
استخلاف بر مدینه
- پیامبر گرامی(ص) هنگامی که عازم تبوک بود علی(ع) را جانشین خود در مدینه ساخت و پس از بازگشت، او را از این مقام عزل نکرد، بنابراین اگر پیامبر(ص) بار دیگر نیز به سفر میرفت علی(ع) جانشین او در مدینه بود. بر این اساس رهبری او پس از رحلت پیامبر(ص) نیز در مورد مدینه ادامه یافته است، زیرا ملاک رهبری علی(ع) به عنوان جانشینی پیامبر(ص) به مدینه، نیازمندی مردم به رهبر و فقدان رهبری پیامبر(ص) بود. این ملاک پس از رحلت پیامبر(ص) به گونهای قویتر وجود داشت. هرگاه رهبری مسلمانان در مدینه به علی(ع) اختصاص داشته باشد، رهبری دیگر شهرهای اسلامی نیز مخصوص او است، زیرا به اجماع مسلمانان، میان مدینه و شهرهای دیگر در این باره تفاوتی وجود ندارد[۲۲].
- بر این استدلال اشکال شده که پیامبر(ص) افراد دیگری را نیز در مدینه و شهرهای دیگر جانشین خود ساخت، ولی شما به امامت آنان اعتقاد ندارید. پاسخ آن است که پیامبر(ص) برخی از آنان را از مقام خود برکنار کرد و دیگران نیز مدعی امامت نبودند و کسی نیز قائل به امامت آنان نشده است[۲۳][۲۴].
نصوص جلی بر امامت امام علی(ع)
- نصوص امامت علی(ع) دوگونهاند: نصوص عام و نصوص خاص.
- نصوص عام به امامت وی اختصاص ندارند، بلکه امامت دیگر امامان اهل بیت را نیز اثبات میکنند، مانند آیه ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۲۵] و آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۲۶]، حدیث ثقلین و حدیث سفینه و مانند آنها[۲۷].
- نصوص خاص که به امامت امیرمؤمنان اختصاص دارند دو گونهاند: نصوص جلی و نصوص خفی؛
- نصوص جلی موردیاند که در آنها واژگانی چون خلافت، امامت و امارت به کار رفته است. در نتیجه دلالت آنها بر امامت آشکار است و تأویل نمیپذیرد،
- و نصوص خفی اموریاند که صراحت بر امامت ندارند و مجال تأویل در آنها وجود دارد و دلالت آنها بر امامت در گرو تأمل و توجه به قراین و شواهد است. استدلال به نصوص جلی بر امامت علی(ع) در عموم کتابهای کلامی مهم شیعه آمده است[۲۸][۲۹].
- در این جا نمونههایی از این نصوص را یادآور میشویم:
- بر علی(ع) به عنوان امیر و فرمانروای مؤمنان سلام کنید[۳۰]؛
- این (علی) جانشین من در میان شما پس از من میباشد، فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید [۳۱]؛
- این (علی) برادر و وصی و جانشین من پس از من و وارث من است، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید[۳۲]؛
- تو ای علی برادر، وصی و جانشین من پس از من و قاضی دِین من هستی[۳۳]
- یا علی آیا راضی نیستی که برادر و جانشین من پس از من باشی. پیامبر(ص) این سخن را هنگامی به علی فرمود که میان مسلمانان عقد اخوت برقرار کرد و کسی جز علی(ع) باقی نمانده بود. وی به پیامبر(ص) عرض کرد میان صحابه به جز من عقد اخوت برقرار ساختی، پیامبر(ص) سخن فوق را به او فرمود[۳۴]
- تو ای علی بزرگ مسلمانان و پیشوای متقیان و رهبر سپید رویان و سرافرازان هستی[۳۵]
- خداوند بار نخست به زمین نظر افکند و مرا از آن برگزید و پیامبر قرارداد، بار دوم به زمین نظر نمود و علی را برگزید و او را امام قرار داد، سپس به من دستور داد تا او را برادر، وصی و یاور خود سازم[۳۶]
- پیامبر(ص) خطاب به عبدالله بن سمره که از او خواست وی را به راه نجات هدایت کند، فرمود:هرگاه عقاید و آرا مختلف گردید به علی بن ابی طالب اقتدا کن، زیرا او پیشوای امت من و جانشین من بر آنان است [۳۷][۳۸].
- سلمان فارسی روایت کرده که بر پیامبر(ص) وارد شدم، در حالی که حسین(ع) را بر دامن خود نشانده و او را میبوسید و میگفت: تو بزرگ و فرزند بزرگی، تو امام و فرزند امام و پدر امامانی، تو حجت، فرزند حجت و پدر حجتهای نهگانهای که نهمین آنان قائم آنهاست[۳۹]
- ابن عباس از پیامبر(ص) روایت کرده که فرمود: "علی بن ابی طالب پیشوای امت من و جانشین من بر آنان پس از من است، و مهدی قائم منتظر از فرزندان اوست"[۴۰]
- این گونه روایات در کتابهای روایی شیعه به اندازهای است که در عالیترین حد تواتر قرار دارد[۴۱] چنان که نمونههای بسیاری از آنها در منابع حدیثی و تفسیری و تاریخی اهل سنت نیز نقل شده است که حدیث یوم الدار از آن جمله است. هنگامی که آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۴۲] بر پیامبر(ص) نازل شد. خویشاوندان خود را که چهل مرد بودند در خانه ابوطالب گرد آورد و پس از پذیرایی از آنان نبوت خود را به آنها ابلاغ کرد و فرمود کدام یک از شما در امر نبوت مرا یاری میکند تا برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد، همگان سکوت کردند، ولی علی(ع) به دعوت پیامبر(ص) پاسخ مثبت داد، پیامبر(ص) دست بر دوش علی گذاشت و خطاب به حاضران فرمود: به درستی که این (علی) برادر، وصی و جانشیین من در میان شماست، پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید[۴۳].
- شیخ سلیم بشری گفته است: رجال، این حدیث را که در مسند احمد بن حنبل[۴۴] روایت شده است، مورد بررسی قرار دادم، همگی از ثقاتاند. طرق دیگر نقل این حدیث نیز متضافر است و یکدیگر را تأیید میکنند، بدین جهت به درستی آن اعتقاد دارم[۴۵].
- دیگر نصوص جلی در منابع اهل سنت در کتاب الغدیر علامه امینی و غایة المرام سید هاشم بحرانی آمده است[۴۶].
- جای بسی شگفتی است که فضل بن روزبهان اشعری ادعا کرده است که کلمه خلیفتی در نقل مسند احمد نیامده است[۴۷] و شگفتآورتر از او سخن ابن تیمیه است که اصل چنین حدیثی را در صحاح و مسانید اهل سنت انکار کرده است[۴۸][۴۹].
بررسی اشکالات
- در هر حال، روایاتی که بر امامت علی(ع) دلالت آشکار دارند؛ یعنی از آن حضرت به عنوان خلیفه پیامبر و امام یا امیرمؤمنان یاد شده است، از طریق شیعه در بالاترین حد تواتر نقل شده است و از طریق اهل سنت نیز اگر چه در حد تواتر نیست، ولی یقیناً در حد روایت مستفیض میباشد و سند برخی از آنها نیز مطابق قواعد آنان معتبر است. با این حال، در این خصوص مناقشههایی مطرح شده است:
اشکال نخست:
- گاهی فرضیه نسخ آن توسط پیامبر(ص) مطرح گردیده است (شیخ سلیم بشری) ولی فرضیه نسخ حدیث عقلاً و شرعاً مردود است، زیرا از قبیل نسخ حکم قبل از فرا رسیدن وقت عمل به آن است. علاوه بر این که هیچ گونه ناسخی از گفتار یا رفتار پیامبر(ص) نقل نشده است، بلکه در گفتار و رفتار پیامبر(ص) شواهد فراوانی بر تأیید و تثبیت آن یافت میشود[۵۰].
اشکال دوم:
- گفته شده است تعداد شیعه در عصر اول و دورههای پس از آن اندک بوده و در حدی نبوده است که نقل نصوص امامت توسط آنان به حد تواتر برسد[۵۱].
- آگاهان به تاریخ میدانند که تشیع در صدر اسلام در سرزمین حجاز و دیگر سرزمینهای اسلامی ظهور کرد و همواره جمع کثیری از امت اسلامی در مناطق مختلف دنیای اسلام پیرو مذهب تشیع بودهاند. مکه، مدینه و دیگر شهرهای سرزمین حجاز، کوفه، بصره، کربلا، نجف، بغداد و شهرهای دیگر سرزمین عراق، سوریه، حلب، جبل عامل، بعلبک در منطقه شامات، شهر مصر در آفریقا، یمن و شهرهای مختلف ایران که در گذشته قلمروی بسیار گسترده داشت مهمترین و شناخته شدهترین شهرهایی هستند که شیعیان در آنها زندگی میکردهاند (تاریخ الشیعه) با توجه به کثرت شیعه و پراکندگی جغرافیایی آنان میتوان منشأ و علت تواتر نصوص امامت علی(ع) را به دست آورد. خبر متواتر آن است که ناقلان آن از نظر تعداد و شرایط مکانی و جهانی به گونهای باشد که احتمال خطا و تبانی بر ساختن آن عادتاً محال باشد.
- با توجه به نکات پیش گفته، این ویژگیها در مورد نقل نصوص امامت توسط شیعه به صورت کامل تحقق دارد. از این رو، در تواتر این نصوص مجال کمترین تردیدی وجود نخواهد داشت[۵۲].
اشکال سوم:
- اعتقاد به نص امامت علی(ع) توسط هشام بن حکم و ابن راوندی مطرح شده است[۵۳].
- در پاسخ باید گفت: اولاً، شواهد تاریخی معتبر، نادرستی این فرضیه را آشکار میسازد و ثانیاً، لازمه این فرضیه آن است که چنین عقیدهای تا قبل از هشام بن حکم وجود نداشته و او آن را ابداع کرده است. اگر چنین بود باید از مطالب مسلم و مشهور میان مورخان و نویسندگان ملل و نحل بوده باشد، مانند عقایدی که توسط افراد خاصی چون جهم بن صفوان، واصل بن عطا، ابوالحسن اشعری و دیگران مطرح گردید و در شمار مسائل مسلم و مشهور تاریخی قرار گرفت، در حالی که درباره فرضیه جعل منصوص بودن امامت توسط هشام بن حکم چنین نیست[۵۴].
اشکال چهارم:
- اگر امامت و خلافت علی(ع) به صورت آشکار توسط پیامبر(ص) بیان شده بود، در زمره مسائل مسلم و مشهور میان مسلمانان قرار میگرفت، همانند وجوب نمازهای پنج گانه، روزه ماه رمضان، قبله بودن کعبه و مسائلی از این قبیل[۵۵]
- پاسخ این است که نص بر امامت علی(ع) با مسائل یاد شده قابل مقایسه نیست، زیرا در مورد آنها انگیزهای برای کتمان و عدم نقل وجود نداشته است، ولی در مورد امامت، انگیزه عدم نقل و کتمان وجود داشته است، زیرا در آغاز گروهی از صحابه آن را نادیده گرفته و درباره جانشین پیامبر دست به انتخاب زدند و پس از آن با امتناعکنندگان از بیعت با خلیفه برگزیده شده با روش قهرآمیز برخورد کردند. این اقدام از یک سو، مسئله را بر عدهای مشتبه ساخت، و از سوی دیگر کسانی نیز مرعوب شرایط شده و دم فرو بستند. این وضعیت در دوران حکومت امویان و عباسیان تشدید شد و در نتیجه نص امامت علی(ع) در میان هواداران مکتب خلفا به فراموشی سپرده شد، و عالمان آنان در دورههای بعد به توجیه و تصحیح رفتار خلفا اهتمام ورزیدند[۵۶][۵۷].
اشکال پنجم:
- مطابق این نظریه اکثر اصحاب پیامبر(ص) از روی علم و عمد با دستور او مخالفت کردهاند. این مطلب با سوابق تاریخی آنان در اطاعت از پیامبر(ص) سازگاری ندارد؛ چنان که احتمال این که آنان در زمانی کوتاه با قصد و عمد راه ضلالت را برگزیدند، مردود است[۵۸].
- پاسخ این است که انگیزه و دلیل همه کسانی که به دستور پیامبر(ص) درباره امامت علی(ع) عمل نکردند یکسان نبوده است. عدهای به خاطر مصلحت اندیشی چنین تصمیمی گرفتند، آنان گمان میکردند فردی سالخوردهتر از علی(ع) برای مقام امامت در آن شرایط مناسبتر است، به ویژه این که علی(ع) در دفاع از پیامبر و در جنگها افراد بسیاری از قریش را کشته بود، و کسانی از این بابت نسبت به او در دل کینه داشتند. عدهای نیز بر فضایل بیشمار و نیز موقعیت ممتازی که علی(ع) نزد پیامبر(ص) داشت حسد میورزیدند، بدین جهت امامت او را برنمی تافتند، بسیاری از افرادی که از قدرت کافی در تحلیل مسائل برخوردار نبودند نیز به خاطر عمل عده اندکی از مشاهیر صحابه که در سقیفه گرد آمده و درباره خلافت تصمیم گرفتند، دچار اشتباه شده و به این تصور که آن گروه بدون دلیل معتبر شرعی دست به آن اقدام نزدهاند، نصوص امامت را رها کردند. با وجود چنین انگیزهها نمیتوان بیتوجهی آنان به نصوص امامت را دلیل مخالفت عمدی همه آنها با پیامبر(ص) دانست، و سپس آن را پدیدهای باور نکردنی شمرد[۵۹].
- برخی از اصحاب نیز بر این باور بودند که مسئله امامت از مسائل تعبدی نیست که باید دستور پیامبر(ص) درباره آن بیچون و چرا اجرا شود، بلکه از اموری است که به مصلحت اندیشی مسلمانان مربوط است، و آنان حق دارند درباره آن به تبادل نظر و انتخاب بپردازند. آنان در زمان پیامبر(ص) نیز با برخی از دستورهای او که مربوط به امور سیاسی و اجتماعی بود مخالفت ورزیده یا درباره آن به چون و چرا پرداختند. جریان صلح حدیبیه، القای شبهه و تردید در عمل به دستور پیامبر(ص) در آوردن قلم و کاغذ در بستر بیماری، تعلل ورزیدن در عمل به دستور پیامبر(ص) در پیوستن به سپاه اسامة بن زید و موارد دیگر، دلایل روشن بر این مدعاست[۶۰][۶۱].
اشکال ششم:
- برخی گفتهاند نصوص امامت علی(ع) تنها بر امامت او دلالت میکنند و نافی امامت دیگران نیستند. بنابراین، دیدگاه اهل سنت که علی(ع) را خلیفه و امام چهارم میدانند با نصوص امامت ناسازگار نیست[۶۲].
- در پاسخ باید گفت روشن است که پیامبر(ص) مطابق قواعد متعارف زبان با مردم سخن گفته است. فهم متعارف از سخن رهبران در مورد تعیین جانشین خود این است که جانشینی وامامت بلافصل مقصود میباشد؛ چنان که معتقدان به خلافت عمر، خلافت او را به تعیین ابوبکر مستند میکنند و هرگز این احتمال را مطرح نکردند، که با سخن ابوبکر درباره خلافت عمر، خلافت دیگران نیز قابل طرح است.
نصوص دیگر دال بر امامت امام علی(ع)
- تا اینجا درباره آن دسته از نصوص امامت علی(ع) سخن گفتیم که در آنها واژگانی چون خلافت، امامت و امارت به کار رفته است و دلالت آنها بر امامت و خلافت صریح است، زیرا کاربرد دیگری در معنای دیگری از قبیل محبت و نصرت ندارند. اینک به تبیین نصوصی میپردازیم که در آنها واژگانی چون مولی و ولی به کار رفته است که علاوه بر معنای امامت، در معنای محبت و نصرت و جز آن نیز به کار رفتهاند و در نتیجه دلالت آنها بر امامت نیازمند قرائن و شواهد لفظی یا غیر لفظی است. همین گونه است نصوصی که شأن و مقامی را برای علی(ع) اثبات کردهاند که امامت را نیز دربرمی گیرد. دلالت این گونه نصوص بر امامت علی(ع) نیز نیازمند دقت بیشتر و توجه به شواهد و قرائن لفظی و غیر لفظی است. متکلمان، این دسته از نصوص را نصوص خفی نامیدهاند[۶۳].
آیه ولایت
- خداوند متعال خطاب به مؤمنان فرموده است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۶۴].
- مطابق روایات، این آیه در شأن علی(ع) نازل شده است، هنگامی که در نماز و در حال رکوع انگشتر خود را به بینوایی داد که از مردم درخواست کمک میکرد و کسی به او اعتنا نکرد. کلمه ولی اگر چه کاربردهای متفاوتی مانند پدر، عمو، پسرعمو، داماد، هم سوگند و هم پیمان، یاور و دوست دارد، ولی جامع آنها الاولی بالشیء است؛ یعنی ولی هر فرد، کسی است که با او نسبت ویژهای دارد و در آن نسبت بر دیگران مقدم و سزاوارتر است. بر این اساس کاربرد واژه ولی در مصادیق مختلف آن از قبیل مشترک معنوی است، نه لفظی. در این صورت، هرگاه در کلام قرینهای بر تعیین مصداقی خاص وجود نداشته باشد، همه مصداقهای ممکن را شامل میشود. از آنجا که در این آیه، ولایت قبل از آن که به علی(ع) (الذین آمنوا) نسبت داده شود به خداوند و رسول خدا نسبت داده شده است، آن کاربردهایی از ولایت مقصود است که در مورد خدا و پیامبرش ممکن و محقق است، که ولایت حکومت و سرپرستی از آن جمله است. البته، ولایت حکومت و سرپرستی خداوند در حقیقت از طریق پیامبر و امام تحقق میپذیرد. روشن است که این کاربرد ولایت با محبت و نصرت نیز منافات ندارد، اما این فرض که مقصود از ولایت در آیه فقط ولایت محبت و نصرت است پذیرفته نیست، زیرا با سیاق آیه که بر حصر دلالت میکنند سازگاری ندارد، چون ولایت نصرت و محبت عمومیت دارد و همه مؤمنان را شامل میشود[۶۵].
آیه اکمال دین
- ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۶۶].
- مطابق روایات شأن نزول، این آیه در روز غدیر خم و در ارتباط با نصب علی(ع) توسط پیامبر(ص) به ولایت و رهبری مسلمانان نازل شده است. هنگامی که جبرئیل این آیه را بر پیامبر(ص) فرو خواند، پیامبر(ص) فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ بِوِلَايَةِ عَلِيٍّ مِنْ بَعْدِي». او با گفتن این جمله خشنودی خود و نیز سپاس خود از خداوند را اعلان کرد.
- گذشته از روایات شأن نزول، جمله ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ﴾[۶۷] که پس از جمله ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...﴾ آمده است نیز قرینه گویایی بر این است که اکمال دین ناظر به مسئله امامت است، که اگر چه در طول دوران نبوت در مواقع گوناگون بیان شده بود، ولی بیان آن به صورت رسمی و با تشریفات خاصی در میان انبوهی از مسلمانان که از مناطق مختلف دنیای اسلام گرد آمده بودند، تا آن روز انجام نشده بود، و اگر کافران تا آن روز امید داشتند که پس از پیامبر(ص) خواهند توانست اسلام را از مسیر درست آن منحرف سازند، با اعلان امامت علی(ع) که در علم و عمل تالی پیامبر(ص) بود، امید آنان به یأس مبدل شد.
آیه تبلیغ
- ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۶۸].
- مطابق روایات، این آیه در حجة الوداع بر پیامبر(ص) نازل گردید و سیاق آن بیانگر این است که پیامبر(ص) از جانب خداوند مأموریت یافته بود که مطلب بسیار مهمی را به مردم ابلاغ کند. اهمیت آن تا حدی است که بدون آن، رسالت او ناقص و نامقبول خواهد بود. بدیهی است پیامبر(ص) تا آن زمان همه اصول و فروع اسلام را به مسلمانان ابلاغ کرده بود و مسلمانان به آنها عمل میکردند. تنها مطلبی که به صورت رسمی و عمومی ابلاغ نشده بود مسئله رهبری امت اسلامی پس از پیامبر(ص) بود. نگرانی پیامبر(ص) این بود که با ابلاغ این دستور الهی، منافقان که از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام استفاده میکردند، چنین وانمود کنند که پیامبر(ص) در حقیقت به همان سنتهای قومی و قبیلگی عمل میکند، و مسئله رهبری او نیز که به عنوان امری الهی تبلیغ میشد، ریشه در سنتهای مزبور دارد. بدین جهت او در پایان، پسر عمو و داماد خود را به عنوان جانشین خود تعیین کرد. اگر این تفکر در میان مسلمانان نفوذ میکرد، همه تلاشهای طاقت فرسای پیامبر(ص) در طول دوران نبوت، مخدوش میگردید. خداوند به او اطمینان داد که کافران و منافقان از نقشههای خود طرفی نخواهند بست و بر او لازم است که بدون نگرانی از این جهت مأموریت الهی خویش را ا بلاغ کند. بر این اساس، پیامبر(ص) در هیجدهم ذی الحجه و در غدیر خم به مأموریت ویژه خود جامه عمل پوشانید و علی(ع) را به عنوان رهبر امت اسلامی پس از خود معرفی کرد[۶۹].
آیه اولوا الأرحام
- ﴿وَأُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾[۷۰]. یعنی اگر کسی از دنیا برود خویشاوندان نزدیک او وارث او خواهند بود و تا خویشاوندان نزدیک هستند نوبت به خویشاوندان مرتبه بعد نمیرسد. این که برتری یاد شده در چه چیز است بیان نشده است، اگر چه گفته شده است شأن نزول آن وراثت در مال است، ولی مورد مخصص نیست، بنابراین همه آن چیزهایی را که وراثت پذیر است شامل میشود، خواه از مقوله مال باشد یا غیر مال. مقام امامت و رهبری از اموری است که اگر فردی شرایط آن را داشته باشد میتواند وارث امام و رهبر پیش از خود باشد. بر این اساس، علی(ع) وارث مقام امامت پیامبر(ص) بوده است، زیرا او هم صفات امامت را داشت و هم خویشاوند پیامبر(ص) بود و از طرفی ابوبکر علاوه بر این که شرایط امامت را نداشت، خویشاوند نسبی پیامبر(ص) نیز نبود.
- بر این استدلال اشکال شده که مقتضای آن این است که عباس عموی پیامبر(ص) وارث مقام امامت او باشد، زیرا وی در خویشاوندی نسبی بر علی(ع) برتری داشت، چرا که عمو برتر از پسر عمو است. در پاسخ گفته شده است:
- علی(ع) پسر عموی پدری و مادری پیامبر(ص) بود، ولی عباس تنها عموی پدری پیامبر(ص) بود و پسر عموی پدری و مادری بر عموی پدری فقط مقدم است.
- وراثت در امامت مشروط به داشتن صفات امامت است، که عصمت و افضلیت از آن جمله است و عباس فاقد این دو شرط بود. به همین دلیل بود که عباس از علی(ع) خواست دستش را پیش آورد تا با او به عنوان جانشین پیامبر(ص) بیعت کند. این درخواست بیانگر آن است که او علی(ع) را شایسته امامت میدانست، نه خود را[۷۱].
آیه و قفوهم
- ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ﴾[۷۲]: در روایاتی که از طریق شیعه و اهل سنت در تفسیر این آیه نقل شده است، آنچه افراد در قیامت از آن سؤال میشوند، ولایت علی بن ابی طالب(ع) است[۷۳]. ابن اسحاق، اعمش، شعبی، ابواسحاق سبیعی، ابن جریر طبری، حسین بن حکم حبری، ابونعیم اصفهانی، حاکم حسکانی، ابن شاهین بغدادی، ابن مردویه اصفهانی، خطیب خوارزمی، سبط ابن جوزی، ابوعبدالله گنجی، جمال الدین زرندی، جونی حمونی، نورالدین سمهودی، شهاب الدین خفاجی، شهاب الدین آلوسی و قندوزی حنفی از جمله عالمان برجسته اهل سنتاند که نزول آیه مزبور را درباره ولایت علی(ع) نقل کردهاند. در برخی از نقلها ولایت اهل بیت نیز روایت شده است[۷۴].
- پرسش از اهل بیت پیامبر(ص) عموماً و از ولایت علی(ع) خصوصاً در احادیث دیگری نیز بیان شده است؛ چنان که در برخی از نقلهای حدیث ثقلین آمده است: «وَ إِنِّي سَائِلُكُمْ حِينَ تَرِدُونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَيْنِ»[۷۵][۷۶].
- در روایات متعدد دیگری پرسش از چهار چیز در قیامت مطرح شده است که محبت اهل بیت پیامبر(ص) یکی از آنهاست[۷۷] در احادیث دیگری آمده است که گذر از صراط در قیامت جز با داشتن ولایت علی(ع) امکان نخواهد داشت[۷۸].
- با توجه به احادیث یاد شده در درستی سند این مطلب که ولایت علی(ع) در قیامت مورد سؤال قرار خواهد گرفت تردید روا نیست، با این حال جای شگفت است که فضل بن روزبهان گفته است این روایت از طریق اهل سنت نقل نشده است[۷۹]. و ابن تیمیه آن را کذب و موضوع شمرده است[۸۰].
- علامه حلی در بیان استدلال به آیه و روایات یاد شده گفته است: لازمه پرسش از علی(ع) این است که ولایت برای او ثابت باشد و از طرفی ولایت برای دیگر صحابه ثابت نشده است، بنابراین، علی(ع) افضل صحابه است و در نتیجه امام آنان خواهد بود[۸۱] یعنی اگر چه کلمه ولایت نص در امامت نیست، ولی بر فضیلت ویژهای دلالت میکند که از میان صحابه به علی(ع) اختصاص دارد، بر این اساس برترین اصحاب پیامبر(ص) است و چون افضلیت، شرط امامت است، امامت آن حضرت نیز ثابت میشود[۸۲].
- از تقریر یاد شده نادرستی سخن فضل بن روزبهان روشن میشود که گفته است: بر فرض درستی این روایات بر این که علی(ع) از اولیای خداوند است دلالت میکند و ولایت به معنای محبت است، پس نص در امامت نخواهد بود[۸۳].
- نادرستی سخن ابن تیمیه نیز روشن است که گفته است: لفظ مسئولون مطلق است و در سیاق نیز قرینهای بر این که مقصود محبت علی(ع) است وجود ندارد (منهاج السنة) پاسخ به ابن تیمیه این است که محبت علی(ع) از سیاق آیه به دست نیامده است، بلکه از احادیث شأن نزول و شواهد بسیار آن در روایات دیگر استفاده شده است، و پاسخ فضل بن روزبهان این است که علامه حلی ولایت را نص آشکار بر امامت ندانسته است، بلکه به قرینه افضلیت که مدلول التزامی روایات است، بر امامت علی(ع) استدلال کرده است. شگفتآورتر این که آلوسی، ولایت خلفای راشدین را نیز بر ولایت علی(ع) عطف کرده و گفته است ولایت آنان در قیامت مورد سؤال واقع خواهد شد[۸۴]. اما وی هیچ دلیلی بر مدعای خود نقل نکرده است.
- دهلوی چند اشکال سندی و دلالی بر استدلال شیعه به آیه ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ﴾[۸۵] و احادیث مربوط به آن وارد کرده است:
- پاسخ اشکال اول این است که روایت به کتاب فردوس دیلمی اختصاص ندارد، و سند برخی از نقلهای آن معتبر است؛ چنان که شواهد بسیاری نیز آن را تأیید میکند، بنابراین، در اصل این مطلب که ولایت علی(ع) در قیامت مورد سؤال واقع خواهد شد، تردیدی راه ندارد. از این جا پاسخ اشکال دوم نیز معلوم گردید، زیرا با وجود روایات یاد شده، سیاق اعتبار ندارد.
- پاسخ اشکال سوم او نیز از مطالب قبل به دست آمد، زیرا دلالت ولایت و محبت بر امامت از نوع دلالت التزامی است، نه دلالت مطابقی، و پاسخ اشکال چهارم این است که پرسش از ولایت علی(ع) خلفا را نیز شامل میشود، بنابراین، علی(ع) امام خلفا نیز خواهد بود[۸۷].
آیه منذر و هادی
- ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[۸۸]. معنای آیه با توجه به آیات دیگر و روایات این است که همواره از سوی خداوند هدایتگرانی وجود داشته و خواهند داشت، که مردم را به آیین حق هدایت کرده و خواهند کرد. این هدایتگران یا پیامبراناند و یا جانشینان آنان[۸۹].
- در قرآن کریم از پیامبران با عنوان نذیر و منذر یاد شده است[۹۰]. بنابراین، پیامبر(ص) یکی از مصادیق منذر (پیامبر الهی)، چنان که پیامبران پیشین نیز مصادیق دیگر آن بودند، و همه پیامبران مصادیق هادیان الهی نیز بودهاند، چنان که اوصیای آنان، دیگر مصادیق هادیان خداوند بودهاند. بر این اساس اوصیای پیامبر اسلام(ص) نیز مصادیق هادیان الهی خواهند بود که نخستین آنان علی بن ابی طالب(ع) است و این، مطلبی است که در روایات شأن نزول آیه بیان شده است. در این روایات که در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت در حد متواتر نقل شده آمده است که پیامبر(ص) به علی(ع) اشاره کرد و او را به عنوان مصداق هادی معین کرد. تعابیری که در این روایات آمده بیانگر حصر است، مانند: «أَنْتَ الْهَادِي بَعْدِي يَا عَلِيُّ، بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ»؛ به ویژه آن که چنین تعبیری درباره دیگر صحابه وارد نشده است. بر این اساس، مفاد روایات این است که در میان اصحاب پیامبر(ص) تنها علی(ع) است که مصداق هادی الهی میباشد. و این، همان معنای امامت است. بنابراین معنای این سخن پیامبر(ص) که فرمود: «أَنَا الْمُنْذِرُ، وَ عَلِيٌّ الْهَادِي» این است که من مصداق منذر (پیامبر) هستم و علی مصداق هدایتگری است که پیامبر نیست[۹۱].
- علامه حلی در دو کتاب[۹۲] به این آیه و احادیث مربوط به آن، بر امامت علی(ع) استدلال کرده است. احادیثی که هادی در آیه را بر علی(ع) تفسیر کرده است علاوه بر منابع شیعه[۹۳]، در منابع معتبر اهل سنت از تعدادی از صحابه که علی بن ابی طالب(ع)، عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، جابر بن عبدالله انصاری، بریده اسلمی، ابوبرزه أسلمی، یعلی بن مرة، ابوهریره و سعد بن معاذ از آن جملهاند، روایت شده است [۹۴].
- محمد بن عباس معروف به حجام در کتاب تأویل ما أنزل من القرآن الکریم فی النبی(ص) از پنجاه طریق روایت کرده است که هادی در آیه مورد بحث بر علی(ع) تطبیق شده است[۹۵]. حاکم نیشابوری بر صحت سند حدیث تصریح کرده است؛ چنان که ضیاء مقدسی نیز آن را در کتاب المختاره نقل کرده است، به گفته سیوطی وی در این کتاب احادیثی را آورده که ملتزم به صحت آنها بوده است[۹۶] برخی از محققان درباره صحت اسناد حدیث از طریق اهل سنت تحقیق ارزندهای انجام داده و به همه تشکیکها پاسخ داده است[۹۷][۹۸].
- بر استدلال به آیه و احادیث شأن نزول آن بر امامت علی(ع) اشکالهایی وارد شده است:
- ذکر علی(ع) در احادیث به عنوان هادی از باب مثال و نمونه است، و مقصود عالمان امت اسلامی است[۹۹]. این تأویل با ظاهر روایات که بر حصر دلالت میکند سازگاری ندارد. آلوسی نیز این تأویل را نادرست دانسته است: و أنا أظنك لا تلتفت إلی التأويل[۱۰۰].
- ظاهر احادیث، حجت است و باید به آن عمل کرد و لازمه آن این است که خلافت خلفای دیگر را بپذیریم، زیرا علی(ع) از روی طوع و رغبت با خلفا بیعت کرد. آلوسی این وجه را از برخی نقل کرده، ولی تأیید نکرده است، زیرا درستی آن در گرو اثبات بیعت علی(ع) با خلفا از روی رضا و رغبت است، که خود مورد اختلاف است و از نظر شیعه پذیرفته نیست.
- مفاد «أَنَا الْمُنْذِرُ وَ بِكَ يَا عَلِيُّ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ» که در برخی از نقلهای حدیث آمده این است که پیامبر(ص) فقط منذر است، و هدایتگری به علی(ع) اختصاص دارد، و این سخن نادرست است، زیرا پیامبر(ص) به نص قرآن کریم هدایتکننده بشر به صراط مستقیم بوده است[۱۰۱] چنین برداشتی از روایت نادرست است، مفاد روایت انحصار هدایت گری در علی(ع) پس از پیامبر(ص) است؛ چنان که در نقل دیگر آمده است: «بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ مِنْ بَعْدِي».
- با توجه به حدیث «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمُ اقْتَدَيْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ» هدایتگری امت پس از پیامبر(ص) به علی(ع) اختصاص ندارد، بلکه عموم صحابه پیامبر(ص) را شامل میشود، بنابراین، هدایت با امامت ملازمه ندارد[۱۰۲].
- وجه دلالت روایات بر حصر هدایت امت پس از پیامبر(ص) توسط علی(ع) پیش از این بیان گردید. و حدیث مزبور نیز مجعول است، زیرا یقیناً همه صحابه پیامبر(ص) از چنان شایستگی علمی و عملی برخوردار نبودند که بتوانند هدایتگر علمی و عملی امت باشند، علاوه بر این که در میان آنان اختلافاتی در حد تعارض و تناقض وجود داشت و گفتارها و رفتارهای تناقض آمیز نمیتوانند راه هدایت باشند. علاوه بر این، محدثان و عالمان رجال اهل سنت حدیث مزبور را مردود دانستهاند[۱۰۳].
حدیث غدیر
- بیش از یکصد صحابه پیامبر(ص) روایت کردهاند که پیامبر(ص) در سفر حجة الوداع، پس از انجام مناسک حج و هنگام بازگشت از مکه به مدینه، در سرزمین جحفه و در کنار غدیر خم، حاجیان را که حدود یکصدهزار نفر بودند، متوقف ساخت و با این که هوا به شدت گرم و سوزان بود نماز ظهر و عصر را به جماعت اقامه کرد، آن گاه برای آنان سخنرانی کرد، و پس از توجه دادن مردم به توحید، نبوت و معاد و یادآوری این که او به زودی از دنیا خواهد رفت، و پس از گرفتن اقرار از آنان که او از جانب خداوند بر مسلمانان ولایت دارد، و زمام امور دینی و دنیوی آنان به دست اوست، دست علی(ع) را که در کنار او ایستاده بود بلند کرد و فرمود: "هر کس من مولای او هستم این علی مولای اوست"[۱۰۴]. اگر چه کلمه مولی، علاوه بر امامت و رهبری کاربردهای دیگری چون محبت و نصرت نیز دارد، ولی با توجه به قراین لفظی و غیر لفظی مقصود از آن در حدیث غدیر، امامت و رهبری است. روشنترین قرینه لفظی آن این است که پیامبر(ص) قبل از بیان جمله یاد شده، با تأکید اولویت خود در تصمیم گیری نسبت به امور مسلمانان را یادآور شد و از آنان در این باره اقرار گرفت، آن گاه بدون فاصله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» و گویاترین قرینه غیر لفظی این است که متوقف کردن حاجیان در آن سرزمین و در آن هوای بسیار گرم و سوزان که مسلمانان را در مشقت و زحمت بسیار قرار داد، آن هم از جانب پیامبر که در رحمت و مهربانی و حکمت سرآمد همه افراد بشر به شمار میرود، برای بیان مطلب روشنی چون محبت و نصرت، معقول و منطقی به نظر نمیرسد، بر خلاف مسئله امامت که پایداری و استواری آیین اسلام را پس از پیامبر(ص) تضمین میکرد[۱۰۵].
حدیث منزلت
- پیامبر گرامی(ص) در موارد مختلف، که یکی از آنها در جریان سپردن امور مدینه به علی(ع) در مدتی که رسول خدا(ص) سپاه اسلام را در غزوه تبوک فرماندهی میکرد، بود، نسبت علی(ع) به خود را به نسبت هارون به موسی(ع) تشبیه کرده است. با این تفاوت که هارون پیامبر بود، ولی چون پیامبری با رسول خدا(ص) پایان پذیرفته است علی(ع) پیامبر نخواهد بود. «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي». حدیث منزلت در منابع روایی شیعه به صورت متواتر نقل شده است[۱۰۶].
- نقلهای حدیث در منابع اهل سنت نیز در حد تواتر است. مؤلفان صحاح و مسانید و عموم محدثان و مورخانی که غزوه تبوک را یادآور شدهاند، حدیث منزلت را روایت کردهاند[۱۰۷].
- نسائی در کتاب خصائص أمیرالمؤمنین(ع) ۲۱ روایت را در این باره نقل کرده است[۱۰۸].
- ابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق در معرفی علی بن ابی طالب(ع) بیش از یکصد و بیست حدیث را از طرق مختلف که اکثر آنها صحیحاند از ۲۱ صحابه روایت کرده است.
- ابن عبدالبر در الاستیعاب درباره احوال علی(ع) پس از نقل حدیث منزلت گفته است: این حدیث از استوارترین و صحیحترین آثار است.
- ابن حجر مکی[۱۰۹] گفته است ائمه حدیث که در این فن به سخن آنان اعتماد میشود این حدیث را صحیح دانستهاند، بسیاری از عالمان برجسته اهل سنت بر صحت و تواتر حدیث منزلت تصریح کردهاند[۱۱۰].
- در این حدیث، منزلتهایی که هارون(ع) نسبت به موسی(ع) داشت برای علی(ع) نسبت به پیامبر گرامی(ص) ثابت شده است، از این منزلتها نبوت استثنا شده است؛ چنان که اخوت نَسبَی نیز تخصصاً خارج از مستثنا منه است. به جز دو منزلت یاد شده، منزلتهای دیگر که خلافت هارون، وجوب اطاعت، وزارت و حمایت، محبوبیت و برتری بر دیگران از مهمترین آنهاست.
- این منزلتها در آیات قرآن بیان شده است[۱۱۱].
- عمومیت منزلتهای هارون در حدیث منزلت دو دلیل دارد یکی اضافه شدن کلمه منزلة که اسم جنس است به کلمه هارون که عَلَم است میباشد، زیرا اضافه اسم جنس به علم از ادوات عموم است، و دیگر استثنا است، زیرا استثنا از فرد خاص معقول نیست[۱۱۲][۱۱۳].
- حضرت موسی(ع) هنگامی که میخواست به میقات برود، هارون را جانشین خود ساخت: ﴿وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۱۱۴]. اگر چه این استخلاف در مورد خاصی انجام گرفته است، ولی عبارت آن عمومیت دارد و مورد، مخصص نیست. مقتضای عمومیت استخلاف این است که هرگاه موسی(ع) بار دیگر به سفر میرفت هارون جانشین او در رهبری مردم بود، این عمومیت پس از درگذشت موسی(ع) را نیز شامل میشود. اگر چه هارون(ع)، قبل از موسی(ع) از دنیا رفت، ولی اگر پس از موسی(ع) زنده میبود، مقتضای عمومیت استخلاف این بود که مقام خلافت او را داشته باشد. این که او خود مقام نبوت داشت، و اگر پس از موسی(ع) زنده میبود به عنوان پیامبر الهی رهبری مردم را عهدهدار میشد، با مطلب یاد شده منافات ندارد، زیرا خصوصیات موارد، دلالت کلام بر اساس قواعد زبانی و عقلایی را دگرگون نمیسازد. حدیث منزلت مقام خلافت هارون(ع) از جانب موسی(ع) را برای علی(ع) از جانب پیامبر اسلام(ص) اثبات کرده است. همانگونه که خلافت هارون عمومیت داشت؛ یعنی هم عموم امت موسی را شامل میشود و هم محدود به زمان خاصی نبود، خلافت علی(ع) نیز دارای چنین ویژگی بود. بنابراین، علی(ع) پس از پیامبر(ص) جانشین او و رهبر امت اسلامی بود.
- از آنچه گفته شد پاسخ اشکالهایی چون استخلاف علی(ع) از سوی پیامبر(ص) به مدینه و جریان جنگ تبوک اختصاص داشته و شامل عموم امت اسلامی و در زمانهای دیگر نمیشود[۱۱۵] روشن گردید، زیرا همانگونه که تفتازانی یادآور شده است العبرة لِعُمُومِ اللَّفْظِ لَا لخصوص الْمَوْرِدِ . علاوه بر این استخلاف بر مدینه و عدم عزل او از آن، و این که کسی میان خلافت بر مدینه و شهرهای دیگر قائل به تفصیل نشده است، و نیاز به خلیفه پس از درگذشت پیامبر(ص) شدیدتر از زمان غیبت موقت است، بر خلافت علی(ع) پس از پیامبر(ص) دلالت میکند[۱۱۶].
- آنچه بیان گردید حاصل مباحث متکلمان شیعه در استدلال به حدیث منزلت بر امامت علی(ع) است. در سخنان آنان نکات دیگری نیز در تقریر استدلال یا پاسخ به اشکالها بیان شده است که نقل آنها موجب گسترده شدن بحث خواهد شد و این مجال گنجایش آن را ندارد[۱۱۷][۱۱۸].
- ۱۶. شواهد رفتاری و گفتاری پیامبر(ص): هرگاه زمامدار و رهبر جامعه نسبت به فردی خاص عنایت ویژهای مبذول داشته و او نزد زمامدار از منزلت ویژهای برخوردار باشد، عقلای بشر آن را دلیل شایستگی او برای جانشنی وی و عهدهدار شدن امر زمامداری و رهبری میدانند. این روش عقلایی در شریعت اسلامی مردود شناخته نشده است و در نتیجه روشی است معقول و مشروع. اینک اگر رفتار و گفتار پیامبر(ص) در ارتباط با علی(ع) را مطالعه کنیم، موقعیت ممتاز و جایگاه ویژه او را نزد پیامبر(ص) خواهیم یافت، در اینجا نمونههایی را بازگو میکنیم:
- در جریان جنگ خیبر، پس از آن که ابوبکر و عمر در دو نوبت جداگانه به عنوان فرمانده سپاه برای جنگ با دشمن اعزام شدند و از مداین گریختند، پیامبر(ص) فرمود پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسول خدا نیز او را دوست دارند و هرگز فرار نخواهد کرد، آن گاه پرچم را به علی(ع) سپرد.
- پیامبر(ص) نخست ابوبکر را مأموریت داد تا سوره توبه را بر مشرکان مکه بخواند، ولی سپس به دستور خداوند وی را معزول ساخت و مأموریت آن را به علی(ع) سپرد و فرمود: این کار باید توسط من و یا فردی که از من است انجام شود.
- گروهی از قریش به پیامبر(ص) گفتند ما همسایگان و همپیمانان تو هستیم و عدهای از بردگان بدون این که به دین تو رغبتی داشته باشند، و صرفاً برای رهایی از دست ما به تو پیوستهاند، آنان را به ما بازگردان، پیامبر(ص) به ابوبکر و عمر روی کرد و فرمود رأی شما چیست؟ آن دو، سخن آنان را تصدیق کردند، چهره پیامبر تغیییر کرد و گفت به خدا سوگند، خداوند مردی از شما را بر شما برخواهد انگیخت که قلبش را سرشار از ایمان ساخته است، و او برای دفاع از دین با شما نبرد خواهد کرد. هر یک از ابوبکر و عمر گفتند: آیا آن مرد منم؟ پیامبر فرمود: خیر، او کسی است که نعل (کفش) را وصله میکند، او در آن هنگام کفش خود را به علی(ع) داده بود تا وصله کند.
- درب خانه عدهای از افراد به سوی مسجد باز بود. پیامبر(ص) دستور داد تا درهای خانههای خود را به سوی مسجد ببندند، و فقط در خانه علی(ع) را باز گذاشت. از آن جا که این کار برای برخی گران تمام شد، پیامبر(ص) فرمود: به خدا سوگند این کار را به رأی خود انجام ندادم، بلکه از جانب خداوند مأموریت داشتم.
- پیامبر(ص) درباره او فرمود: علی از من است و من از علی هستم و او ولی هر مؤمنی پس از من است.
- رسول گرامی(ص) به بنی ولیعه فرمود: یا دست از مخالفت با اسلام برمیدارید یا این که مردی را که چون خود من است به سوی شما میفرستم تا فرمان مرا در مورد شما اجرا کند. عمر به ابوذر گفت: مقصود پیامبر(ص) چه کسی است؟ ابوذر گفت: مقصود او تو و دوستت (ابوبکر) نیستی، بلکه کسی است که نعل را وصله میکند، یعنی علی(ع) .
- مطابق فرموده رسول خدا(ص) هر کس به علی(ع) ناسزا گوید در حقیقت به پیامبر(ص) ناسزا گفته است و هر کس با علی جنگ کند، با پیامبر جنگیده است. محبت علی(ع) نشانه ایمان، و عداوت با او نشانه نفاق است.
- عایشه گفته است: هیچ مردی را محبوبتر از علی و هیچ زنی را محبوبتر از فاطمه نزد پیامبر(ص) نیافتم[۱۱۹].
- پیامبر(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: هیچ چیزی را از خداوند برای خود نخواستهام، مگر این که برای تو نیز خواستهام، و هر چه از خدا خواستهام به من عطا کرده است، مگر این که پس از من پیامبری مبعوث نخواهد شد.
- ابوسعید خدری گفته است: با جمعی از اصحاب منتظر آمدن پیامبر(ص) بودیم، پیامبر در حالی که بند کفشش پاره شده بود بر ما وارد شد. آن گاه کفش خود را به علی(ع) داد تا آن را اصلاح کند، سپس فرمود: برخی از شما بر تأویل قرآن جنگ خواهد کرد؛ چنان که من بر تنزیل آن جنگ کردم. هر یک از ابوبکر و عمر گفتند: آیا من آن فرد هستم؟ پیامبر(ص) فرمود: نه، او صاحب نعل (علی) است.
- مطالب یاد شده و نظایر آنها که بسیار است و علاوه بر منابع حدیثی و تاریخی شیعه در صحاح و مسانید و کتب تاریخ و سیره اهل سنت نقل شده است به عنوان نمونه خصائص امیرالمؤمنین نوشته ابوعبدالرحمان نسائی؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳؛ باب مناقب علی بن ابوطالب(ع) گویای این واقعیت است که رسول گرامی(ص) نسبت به علی(ع) عنایت ویژهای داشتهاند، و او نزد پیامبر(ص) از مقام و منزلت بیمانندی برخوردار بود. مجموعه این گفتارها و رفتارها از نظر عقلای بشر به منزله نص و دلیل روشن بر امامت علی(ع) به شمار میرود[۱۲۰][۱۲۱].
منابع
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در فلسفه اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- آیات امامت
- اثبات امامت
- احکام امامت
- اختلاف در امامت
- اطاعت اولوالامر
- اعلان امامت علی
- امامت ائمه ضلال
- امامت بعد از نبی اکرم
- امامت به بیعت
- امامت به شوکت
- امامت به نص
- امامت تشریعی
- امامت تکوینی
- امامت جاهل
- امامت خاصه
- امامت خلفا
- امامت دو برادر
- امامت ذریه ابراهیم
- امامت رسول الله
- امامت زنان
- امامت صغری
- امامت صغیر
- امامت ظالم
- امامت عالم
- امامت عامه
- امامت غیر قرشی
- امامت غیر معصوم
- امامت فاضل
- امامت قرشی
- امامت مطلقه
- امامت مفضول
- امامت واحد
- امامت کبری
- انحلال امامت
- انقطاع امامت
- اولوا الامر
- اولی به امامت
- ایمان به امامت
- تعلیم غیبی به غیر نبی
- ختم رهبری
- خروج امام از امامت
- دعای ابراهیم
- دعوی امامت
- دفاع از امامت
- دلایل امامت
- روح قدسی
- علم امامت
- علم به آغاز امامت
- عهد الهی
- قبح امامت
- لطف امامت
- مدعی امامت
- مقام امامت
- ملاک امامت
- موروثی بودن امامت
- نشانه امامت
- نص بر امامت
- نص نبی بر خلافت
- نفی امامت
- نور امامت
- ودائع امامت
- وصیت به امامت
منبعشناسی جامع امامت
پانویس
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۱.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۲.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۳۳.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۳۳-۱۳۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۳۹.
- ↑ سید مرتضی، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۷؛ طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، ص۳۱۷- ۳۱۸؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۰؛ فاضل مقداد، جمال الدین، ارشاد الطالبین، ص۳۳۹؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام، ۱۸۶- ۱۸۷.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش ، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ «...جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۲۵۱- ۲۵۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۹۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۳.
- ↑ سید مرتضی، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۷؛ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۴۹۷؛ طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۷؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۰؛ فاضل مقداد، جمال الدین، ارشاد الطالبین، ص۳۳۹.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۰۴- ۵۱۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
- ↑ دینوری، ابن قتیبه، الإمامة والسیاسة، ج۱، ص۱۸؛ نهج البلاغه، خطبه۷۴.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۰۲- ۵۰۳؛ حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۱۹- ۱۲۰؛ فاضل مقداد، جمال الدین، اللوامع الإلهیة، ص۳۴۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۰۱.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۰۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۴.
- ↑ «با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۲۳- ۱۲۶؛ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۰۳.
- ↑ نمونههایی از این کتابها عبارتند از: سید مرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۵۶؛ طوسی، محمد بن حسن، الإقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، ص۳۲۶؛ سید مرتضی، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۶۳؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۱۰؛ فاضل مقداد، جمال الدین، اللوامع الإلهیة، ص۳۳۵؛ فاضل مقداد، جمال الدین، ارشاد الطالبین، ص۳۳۹؛ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۴۹۸؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۸۷؛ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۵۱۱؛ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۳۵۹- ۳۷۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۵.
- ↑ «سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ»
- ↑ «هَذَا خَلِيفَتِي فِيكُمْ مِنْ بَعْدِي فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوهُ»
- ↑ «هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ وَارِثِي فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا»
- ↑ «أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ قَاضِي دِينِي »
- ↑ « أ لم ترض أن تکون أخی و خلیفتی من بعدی »
- ↑ « َأَنْتَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِين، وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِين»
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهَا فَجَعَلَنِي نَبِيّاً ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِيَةَ فَاخْتَارَ مِنْهَا عَلِيّاً فَجَعَلَهُ إِمَاماً ثُمَّ أَمَرَنِي أَنْ أَتَّخِذَهُ أَخاً وَ وَصِيّاً وَ وَزِيراً»
- ↑ «إِذَا اخْتَلَفَتِ الْأَهْوَاءُ وَ تَفَرَّقَتِ الْآرَاءُ فَعَلَيْكَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهِمْ»
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۵.
- ↑ « أَنْتَ سَيِّدٌ ابْنُ السَّيِّدِ أَنْتَ إِمَامٌ ابْنُ إِمَامٍ أَبُو الْأَئِمَّةِ أَنْتَ حُجَّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ»
- ↑ « إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ إِمَامٍ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهِمْ بَعْدِي وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيِّ »
- ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداه، ج۳، ص۲۱۳-۲۱۵.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ «إِنَّ هذا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا!!»؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۱۶- ۲۱۷؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۸۷؛ قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، ص۱۰۵؛ کنزالعمال، ج۶، احادیث: ۶۰۰۸، ۶۰۴۵، ۶۱۰۲، ۶۱۵۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۱۱.
- ↑ شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۲۳.
- ↑ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۱۶۹، ۱۷۴و ۴۷۸؛ ج۵، ص۵۵۰، ۹۶۰؛ ج۹، ص۳۶۴؛ بحرانی، سیدهاشم، غایة المرام، ج۱، ۲، ۳ و ۷.
- ↑ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۵.
- ↑ شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۲۴.
- ↑ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۳۵۱ به نقل از: ابطال نهج الباطل فضل بن روزبهان اشعری.
- ↑ سید مرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۶۸- ۷۸؛ سید مرتضی، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۶۳؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۶- ۵۶؛ طوسی، محمد بن حسن، الإقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۲۶- ۳۲۸؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۱۱- ۳۱۴.
- ↑ همدانی، عبدالجبار، المغنی، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ سید مرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۱۱۹؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۱۴- ۳۱۵.
- ↑ همدانی، عبدالجبار، المغنی، ج۱، ص۱۱۴.
- ↑ تلخیص الشافی، ج۲، ص۶۰-۶۱؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۱۶- ۳۱۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۷-۴۴۸.
- ↑ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۹؛ همدانی، عبدالجبار، المغنی، ج۱، ص۱۱۹- ۱۲۰.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، ص۳۳۹-۳۷۸.
- ↑ شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۸۴، ۸۷ و ۹۱-۹۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۷.
- ↑ سید مرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۶۷.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۹.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «امروز کافران از دین شما نومید شدند» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۰.
- ↑ «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران سزاوارترند» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۰۳؛ فاضل مقداد، جمال الدین، اللوامع الإلهیة، ص۳۴۰؛ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۲۸۷- ۲۹۰؛ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۹؛ هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۵۳.
- ↑ «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
- ↑ بحرانی، سیدهاشم، غایة المرام، ج۳، ص۸۶- ۹۱؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۶۰- ۱۶۴؛ هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۱۸۷؛ میلانی، سیدعلی، نفحات الأزهار، ج۲۰، ص۳۷۸۳۷۳.
- ↑ هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۱۸۷.
- ↑ ترمذی، محمد بن علی، نوادر الاصول، ص۶۸-۶۹.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۱.
- ↑ هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۳۴۶؛ تاریخ دمشق، ج۲، ص۱۶۱.
- ↑ حموینی، ابراهیم، فرائد السمطین، ج۱، ص۲۸۹؛ ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب، ص۱۱۹ و ۲۴۳.
- ↑ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۱۴۳- ۱۴۷.
- ↑ منهاج الکرامه، ص۱۵۳.
- ↑ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۲۳، ص۸۰.
- ↑ «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
- ↑ شکری آلوسی، سید محمود، مختصر التحفة الإثناعشریه، ص۱۷۷- ۱۷۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۲-۴۵۳.
- ↑ «تو، تنها بیمدهندهای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
- ↑ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۱، ص۳۰۵.
- ↑ سبأ: ۳۴؛ فاطر: ۲۴؛ زخرف: ۲۳؛ نجم: ۵۶؛ فرقان: ۵۱؛ ص: ۴ و آیات دیگر.
- ↑ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۱، ص۳۲۷.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۸۰؛ منهاج الکرامة، ص۱۵۱- ۱۵۲.
- ↑ بحرانی، سیدهاشم، غایة المرام، ج۳، ص۷-۱۲؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۷۹- ۲۸۲.
- ↑ تفسیر طبری، ج۱۲، ص۷۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۹؛ تاریخ ابن عساکر، ج۲، ص۱۴۵- ۴۱۷؛ الدر المنثور، ج۴، ص۴۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۸۱- ۳۹۵.
- ↑ سعدالسعود، ص۹۹.
- ↑ تدریب الراوی، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ میلانی، سیدعلی، نفحات الأزهار، ج۲۰، ص۳۱۴- ۳۳۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۳-۴۵۴.
- ↑ البحر المحیط، ج۵، ص۳۶۷- ۳۶۸.
- ↑ آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۱۳، ص۱۰۸.
- ↑ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، ج۳، ص۱۳۹.
- ↑ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۹۳ به نقل از التحفة الإثنا عشریة، ص۲۰۷.
- ↑ میلانی، سیدعلی، نفحات الأزهار، ج۲۰، ص۳۶۳- ۳۶۶.
- ↑ « مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۵.
- ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج۳؛ بحرانی، سیدهاشم، غایة المرام، ج۲.
- ↑ شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۲۸.
- ↑ ص۸۰-۹۷.
- ↑ هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۶۱.
- ↑ میلانی، سیدعلی، نفحات الأزهار، ج۱۷، ص۱۴۹- ۱۶۲.
- ↑ ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي﴾ «و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را * پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۲۹-۳۲؛ ﴿...وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾ «...و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
- ↑ میلانی، سیدعلی، نفحات الأزهار، ج۱۷، ص۲۵۷- ۳۸۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۵.
- ↑ «و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
- ↑ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۳.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۶.
- ↑ سید مرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۵-۷۱؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۰۵- ۲۳۴؛ رازی حمصی، سدیدالدین محمود، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۴۸- ۳۵۶؛ شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۲۶- ۳۰؛ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۳۸۹- ۳۹۳؛ میلانی، سیدعلی، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، ج۱۸، ص۳۱۰- ۳۶۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۷.
- ↑ حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۸.