واقفیه: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:واقفیه]] | [[رده:واقفیه]] | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] |
نسخهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۳۱
واقفیه یکی از فرقههای شیعه است که امام کاظم(ع) را آخرین امام میدانند. این فرقه علاوه بر عقیدۀ غلط در امر امامت، عقاید خرافی دیگری از قبیل تناسخ و غلو نیز داشتند. مهمترین علل گرایش به عقیده واقفه، مسائل مالی، قائم دانستن امام کاظم (ع) و فرزند نداشتن امام رضا (ع) بود.
مقدمه
واقفیه یکی از فرقههای مذهب شیعه است که امام کاظم(ع) را آخرین امام میدانند. این اصطلاح از "وقف" یعنی توقف گرفته شده است و چون اینها معتقد بودند امامت در وجود امام کاظم(ع) متوقف شده و او امام مهدی منتظر است و زنده، به آنان واقفیه گفته شده است[۱]. این فرقه علاوه بر عقیدۀ غلط در امر امامت، عقاید خرافی دیگری از قبیل تناسخ و وحدت وجود و غلو نیز داشتند[۲]. همانگونه که ناووسیه بعد از امام صادق(ع)، در امامت امام کاظم(ع) توقف کردند و آن را قبول نداشتند و مدعی شدند حضرت نمرده است[۳].[۴]
البته برخی هم واقفیه را فرقهای میدانند که رحلت امام حسن عسکری(ع) را نپذیرفته و اظهار کردهاند آن امام زنده است و همان "مهدی" است[۵].
علل و بهانههای گرایش به عقیده واقفه
مسائل مالی
مهمترین بهانه واقفه مسائل مالی بوده است؛ چون اموال موسی بن جعفر(ع) در اختیار آنان بود و نمیخواستند آنها را به امام رضا(ع) تحویل بدهند. شیخ طوسی در کتاب الغیبۀ خود نقل کرده که ثقات روایت کردهاند کسانی که قول به وقف را اظهار کردهاند، عبارتاند از: علی بن حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی که در دنیا طمع کردند و به حطام دنیا تمایل نمودند. آنان مقداری از مالهایی را که در آن خیانت کردند، به گروهی بخشیدند و آنان نیز به این عقیده گرویدند؛ مانند حمزة بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و مانند آنان[۶].
یونس بن عبدالرحمان گوید: علت وقف واقفه مالهای زیاد موسی بن جعفر(ع) نزد آنان بود؛ ازاین رو منکر مرگ حضرت شدند. نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار و نزد علی بن ابی حمزه بطائنی سی هزار دینار بود. وقتی من پی به حق بردم و مردم را به امامت امام رضا(ع) دعوت میکردم، آن دو برای من پیام فرستادند که چرا مردم را به امامت ابو الحسن رضا(ع) میخوانی؟ اگر دنبال مال هستی، ما تو را بینیاز میکنیم. آنها ده هزار درهم برایم فرستادند و گفتند: دست بردار؛ اما من نپذیرفتم و به آنان پیام دادم که برای ما از صادقین(ع) روایت شده که وقتی بدعتها ظاهر میشود، وظیفه عالم است که علم خود را ظاهر کند؛ در غیر این صورت نور ایمان از او گرفته میشود[۷].[۸]
قائم دانستن موسی بن جعفر(ع)
واقفیه برای وقف خود و انکار امامت حضرت رضا(ع)، مدعی بودند موسی بن جعفر(ع) قائم است و بنابراین او نمرده و هنوز زنده است تا جهان را پر از عدل و داد نماید، همانگونه که پر از جور و ستم است. آنان برای این ادعای خود دلایلی را نقل کردهاند:
- در یک مورد وقتی موسی بن جعفر(ع) به پرسشهای جمعی پاسخ داد و آنان مسلمان شدند، امام صادق(ع) بین دو چشم او را بوسید و او را قائم بعد از خود دانست؛ یعنی کسی که به امور امامت میپردازد و چنین فرمود: «تو قائم بعد از من هستی، از این رو واقفه گفتند: او نمرده است و او قائم است»[۹]؛ سپس امام صادق(ع) آنان را جامه پوشاند و به آنان مال بخشید و بازگشتند درحالی که مسلمان شدند[۱۰].
- در بعض کتب واقفه آمده که راوی گوید: در منزل علی بن ابی حمزه بودم و ابوبصیر هم در آنجا بود. محمد بن عمران گفت: از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمودند: «از ما هشت نفر محدَّث هستند که هفتمین آنان قائم است»[۱۱]؛ یعنی موسی بن جعفر(ع) قائم است.
منظور حضرت خود ایشان و امامان بعدی بوده نه قبلی که هفتم آنان مهدی(ع) است. برخی گفته اند: آنان به این حدیث امام صادق(ع) استناد میکردند که فرمود: «از فرزندان من کسی متولد خواهد شد که به واسطه او خداوند بندگان و شهرها را نورانی و حق را آشکار میکند»[۱۲]. آنان این حدیث را درباره موسی بن جعفر(ع) میدانستند. شیخ طوسی در کتاب الغیبه خود این ادعای واقفه را نقد و رد میکند؛ زیرا موسی بن جعفر(ع) مانند پدران خود درگذشته است[۱۳]؛ بنابراین او قائم موعود نیست؛ البته تعبیر قائم درباره دیگر امامان نیز به کار رفته[۱۴] و ممکن است منظور حضرت از قائم کسی باشد که بعد از امام حاضر قائم به امور امامت است و او حجت الهی است[۱۵].
بهانۀ غسل ندادن امام جز امام
از شبهات واقفه این بود که معتقد بودند موسی بن جعفر(ع) نمرده که اگر مرده بود، باید امام بعدی او را غسل میداد. حسن بن علی وشاء این نکته را از احمد بن عمر بن حلال یا دیگری نقل کرده است که چگونه امام رضا(ع) که در مدینه بوده، حضرت را که در بغداد بوده غسل داده است؟ حضرت رضا(ع) میفرماید: به واقفه میگفتی من او را غسل دادم[۱۶].[۱۷]
فرزند نداشتن امام رضا(ع)
بهانه دیگری که باعث شد جمعی از واقفه، به ویژه سران آنان، بر وقف خود اصرار بورزند، این بود که امام رضا(ع) فرزندی ندارد، بنابراین او عنّین است و نمیتواند جانشین موسی بن جعفر(ع) باشد؛ به ویژه که از زمان شهادت موسی بن جعفر در سال ۱۸۳[۱۸] که حضرت ۳۵ سال سن داشت تا تولد امام جواد(ع) در سال ۱۹۵[۱۹]، دوازده سال فاصله شد و حضرت رضا(ع) در طول این مدت فرزندی نداشت. این اشکال در روایات متعددی نقل شده است. به نظر میرسد پس از تولد امام جواد(ع) باز آنان بر این نظر خود اصرار داشتند. بدیهی است که این شبهه بعد از تولد امام جواد(ع) از شیعیان فریب خورده برطرف شود[۲۰].
امام رضا (ع) و پاسخ به شبهات واقفیه
امام رضا (ع) در برابر شبهات واقفیه سعی میکرد به آنها پاسخ دهد تا در حد امکان از گمراهی نجات یابند؛ حتی برای اتمام حجت و جلوگیری از انحراف، به آنان پیام داد اموال را برگردانند؛ ولی آنان نپذیرفتند.
تلاش برای هدایت واقفه
افرادی از واقفه توسط امام رضا(ع) هدایت شدند؛ مانند حسن بن وشاء. او چگونگی بازگشت خود به حق و پذیرش امامت حضرت رضا(ع) را چنین توضیح میدهد: من به خراسان رفتم، درحالی که از طایفه واقفیه بودم و متاعی را همراه خود برده بودم. در میان آنها جامه گلداری در یکی از بقچهها بود که من نفهمیده بودم و جایش را هم نمیدانستم. چون وارد شدم و در منزلی فرود آمدم، بدون اطلاع قبلی، مردی مدنی که فقط در مدینه متولد شده بود آمد و به من گفت: همانا ابوالحسن الرضا(ع) به تو میگوید: آن جامه گلداری که نزد توست، برای من بفرست. من گفتم: چه کسی ورود مرا به ابوالحسن خبر داده؟ من اکنون وارد میشوم و جامه گلداری نزد من نیست. او رفت و برگشت و گفت: میگوید چرا، آن جامه در فلان جا و در دستمالی چنین و چنان است. من آن دستمال را گشتم و آن جامه را در زیر بقچه پیدا کردم و نزد ایشان فرستادم[۲۱]. وی پس از این ماجرا از قول به وقف بر میگردد.
افرادی نیز به جهت بیتوجهی و اصرار و لجاجت، گرفتار نفرین امام رضا(ع) شدند؛ مانند ابن ابی سعید مکاری که بر امام رضا(ع) وارد شد و با کمال وقاحت گفت: خداوند از قدر تو بکاهد که ادعایی کنی مانند ادعای پدرت. حضرت رضا(ع) فرمود: چه شده است تو را؟ خداوند نور ایمان تو را خاموش کند و فقر را وارد خانهات کند؛ سپس او پرسشی کرد و حضرت به وی پاسخ داد. راوی گوید شش ماه نگذشت که او گرفتار فقر شد و نان شب خود را نداشت. خداوند او را لعنت کند[۲۲].[۲۳]
ترک همنشینی با واقفه
همراهی با گروههای انحرافی باعث تزلزل در اعتقادات انسان میشود و در درازمدت افرادی از این راه منحرف شدهاند؛ ازاین روی محمد بن عاصم گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که میفرماید: "ای محمد بن عاصم، به من خبر رسیده که با واقفه مجالست مینمایی. گفتم: آری، جانم فدایت با آنها مجالست میکنم، ولی از آنان نیستم و مخالفشان هستم. فرمود: با آنان نشست و برخاست نکن"[۲۴].[۲۵]
بیدینی، عاقبت واقفه
در روایات تعبیر «مَمْطُوْرَةٌ» درباره واقفه به کار رفته است؛ ممطوره یعنی سگِ باران دیده. واقفه به سگ باران دیده تشبیه شدهاند، چون سگ نجس العین است و به جهت بارانی که بر او باریده، هر جا قدم نهد، آنجا را نجس میکند. واقفه هم اینگونه هستند که شیعیان باید از آنان دوری نمایند تا دچار عقیده کثیف آنان نشوند و از مسیر حق منحرف نگردند؛ همانگونه که افراد مسلمان باید از سگ باران دیده دوری کنند تا نجس نشوند و از بوی متعف آنها که بدتر از مردار است، در امان باشند[۲۶].
این روایات به خوبی نشان میدهد که لازم است از گروههای انحرافی دوری و از مراوده با آنان خودداری و با آنان مبارزه کرد[۲۷].
نظر ائمه بعدی درباره واقفیه
این گروه آسیب زیادی به شیعه زدند. آنان در زمان امام جواد(ع) هم بودند. این نکته از روایتی که علی بن جعفر نقل کرده، به خوبی استفاده میشود[۲۸]. روایاتی از حضرت در رجال کشی نقل شده است که در آن، آنان هم ردیف ناصبیان معرفی شدهاند[۲۹]. مشابه آن از امام هادی(ع) نقل شده است[۳۰]. امام جواد(ع) از آنان با تعبیر حمیر شیعه یاد کرده است[۳۱]؛ یعنی انسان نفهم و نادان یا این تعبیر از آن جهت است که برخی از آنان حقایق را میدانستند، ولی انکار مینمودند؛ مانند بلعم باعورا[۳۲].
منابع
پانویس
- ↑ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۸۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴۳؛ شیخ طوسی، الغیبة للحجه، ص۲۳؛ ابن ادریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲؛ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۲، ص۴۹۶ و ج۱۴، ص۳۹۵.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۴۲؛ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۷۵۳.
- ↑ الناووسيه: القائلون بأن جعفر بن محمد(ع)لم يمت و هو المهدي؛ ابن ادریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۰۶.
- ↑ ر.ک: مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۷۵۳.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص۶۳؛ محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح أصول الکافی، ج۴، ص۱۶۳.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص۶۴؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۲۳۵.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۰۷.
- ↑ «أَنْتَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِي، فَلِهَذَا قَالَتِ الْوَاقِفَةُ، إِنَّهُ حَيٌّ وَ إِنَّهُ الْقَائِمُ».
- ↑ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۳۳۰.
- ↑ «مِنَّا ثَمَانِيَةٌ مُحَدَّثُونَ سَابِعُهُمُ الْقَائِمُ»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۷۴.
- ↑ «يَخْرُجُ مِنِّي مَنْ يُنَوِّرُ اللَّهُ بِهِ الْعِبَادَ وَ الْبِلاَدَ وَ وَ يُظْهِرَ الْحَقَّ»؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۵۵؛ (ترجمه علی اکبر غفاری)، حاشیه.
- ↑ «وَ قَالُوا: إِنَّهُ الْمَهْدِيُّ فَقَوْلُهُمْ بَاطِلٌ بِمَا ظَهَرَ مِنْ مَوْتِهِ(ع) وَ اشْتَهَرَ وَ اسْتَفَاضَ كَمَا اشْتَهَرَ مَوْتُ أَبِيهِ وَ جَدِّهِ وَ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ آبَائِهِ(ع)»؛ شیخ طوسی، الغیبة للحجه، ص۲۳.
- ↑ «وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيهِ وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَيْنِ بَعْدَهُ...»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۲۶؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۹۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۰۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۸۴.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۱۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۹۰؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۲.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۱۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۴؛ همان، (ترجمۀ سیدجواد مصطفوی)، ج۲، ص۱۶۷.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۵۵؛ همو، معانی الأخبار، ص۲۱۸.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۱۹.
- ↑ «يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَاصِمٍ! بَلَغَنِي أَنَّكَ تُجَالِسُ الْوَاقِفَةَ؛ قُلْتُ: نَعَمْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ! أُجَالِسُهُمْ وَ أَنَا مُخَالِفٌ لَهُمْ. قَالَ: لَا تُجَالِسْهُمْ»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۵۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۱۷.
- ↑ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص۸۱. این لقب را علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمن در مناظره با واقفه به آنان دادند و منظور بوی تعفن آنان بوده است: أراد أنكم أنتن من جيف، لأنّ الكلاب اذا أصابها المطر فهي أنتن من الجيف، فلزمهم هذا اللقب.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۱۷.
- ↑ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۲۹.
- ↑ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۲۲۹.
- ↑ «عَنِ الصَّادِقِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا(ع): أَنَّ الزَّيْدِيَّةَ وَ الْوَاقِفَةَ وَ النُّصَّابَ بِمَنْزِلَةٍ عِنْدَهُ سَوَاءٌ»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۲۲۹.
- ↑ «الْوَاقِفَةُ هُمْ حَمِيرُ الشِّيعَةِ»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۱۹.