پیشینه بحث ولایت فقیه چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} [[پرونده: + | تصویر = )
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{جمع شدن| +{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} [[پرونده: + | تصویر = ))
خط ۳۲: خط ۳۲:
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. حجت الاسلام و المسلمین ایزدهی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. حجت الاسلام و المسلمین ایزدهی؛
[[پرونده:1100678.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید سجاد ایزدهی]]]]
| تصویر = 1100678.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید سجاد ایزدهی]]]]
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید سجاد ایزدهی]]''' در کتاب ''«[[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید سجاد ایزدهی]]''' در کتاب ''«[[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
:::::*«[[فقیهان]] از زمان‌های دور مجموعه‌ای از ولایات را در [[فقه شیعه]] در قالب [[ولایت پدر]] و جد بر فرزند، [[ولایت حاکم]] بر محجوران و ورشکستگان، بی‌سرپرستان و... مورد [[عنایت]] قرار داده‌اند. و لکن در حالی که در آن [[زمان]] بستری برای [[ولایت]] گسترده فقیهان فراهم نبوده، و ولایت فقیهان به مواردی خاص در حوزه [[فقه]] فردی، محدود می‌شد، با رسمیت یافتن [[مذهب شیعه]] در [[قرن دهم هجری]]، این بستر فراهم‌تر گشته و پس از [[پیروزی]] [[انقلاب اسلامی]] به بالاترین حد خود رسید و ولایت و [[سرپرستی]] فقیهان از امور محدود [[تجاوز]] کرده و نسبت به [[حکومت دینی]] و [[سیاسی]] توسعه یافت. بحث از [[ولایت فقیه]] که در زمان‌های دور در ابواب مختلف فقه پراکنده بود، برای اولین بار توسط [[ملا احمد نراقی]] در بابی خاص و به صورت استدلالی مورد بحث و [[استدلال]] واقع شد و بعدها این [[سیره]] توسط سایر فقیهان مورد [[متابعت]] قرار گرفته و آنان در کتاب بیع به این بحث پرداختند. [[امام خمینی]] نیز به مانند فقیهان دیگر، در قالب استدلالی به این بحث پرداخته و آن را در قالب بستر و زمینه‌ای جهت [[اداره نظام سیاسی]] [[شیعه]] در [[عصر غیبت]] و به عنوان جایگزین مناسبی برای [[نظام]] طاغوتی در نظر گرفت. [[ولایتی]] که در شیعه مورد بحث قرار می‌گیرد در حوزه [[علم کلام]]، تحت عنوان [[امامت]] و [[خلافت]] و در فقه، با عنوان ولایت فقیه شناخته شده و مربوط به [[حکومت]] و اداره [[کشور]] است.
:::::*«[[فقیهان]] از زمان‌های دور مجموعه‌ای از ولایات را در [[فقه شیعه]] در قالب [[ولایت پدر]] و جد بر فرزند، [[ولایت حاکم]] بر محجوران و ورشکستگان، بی‌سرپرستان و... مورد [[عنایت]] قرار داده‌اند. و لکن در حالی که در آن [[زمان]] بستری برای [[ولایت]] گسترده فقیهان فراهم نبوده، و ولایت فقیهان به مواردی خاص در حوزه [[فقه]] فردی، محدود می‌شد، با رسمیت یافتن [[مذهب شیعه]] در [[قرن دهم هجری]]، این بستر فراهم‌تر گشته و پس از [[پیروزی]] [[انقلاب اسلامی]] به بالاترین حد خود رسید و ولایت و [[سرپرستی]] فقیهان از امور محدود [[تجاوز]] کرده و نسبت به [[حکومت دینی]] و [[سیاسی]] توسعه یافت. بحث از [[ولایت فقیه]] که در زمان‌های دور در ابواب مختلف فقه پراکنده بود، برای اولین بار توسط [[ملا احمد نراقی]] در بابی خاص و به صورت استدلالی مورد بحث و [[استدلال]] واقع شد و بعدها این [[سیره]] توسط سایر فقیهان مورد [[متابعت]] قرار گرفته و آنان در کتاب بیع به این بحث پرداختند. [[امام خمینی]] نیز به مانند فقیهان دیگر، در قالب استدلالی به این بحث پرداخته و آن را در قالب بستر و زمینه‌ای جهت [[اداره نظام سیاسی]] [[شیعه]] در [[عصر غیبت]] و به عنوان جایگزین مناسبی برای [[نظام]] طاغوتی در نظر گرفت. [[ولایتی]] که در شیعه مورد بحث قرار می‌گیرد در حوزه [[علم کلام]]، تحت عنوان [[امامت]] و [[خلافت]] و در فقه، با عنوان ولایت فقیه شناخته شده و مربوط به [[حکومت]] و اداره [[کشور]] است.
خط ۵۴: خط ۵۴:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = 2. آقایان مهدوی و کاظمی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = 2. آقایان مهدوی و کاظمی؛
[[پرونده:1100771.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[اصغرآقا مهدوی]]]]
| تصویر = 1100771.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[اصغرآقا مهدوی]]]]
::::::آقایان دکتر '''[[اصغرآقا مهدوی]]''' و حجت الاسلام '''[[سید محمد صادق کاظمی]]''' در کتاب ''«[[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
::::::آقایان دکتر '''[[اصغرآقا مهدوی]]''' و حجت الاسلام '''[[سید محمد صادق کاظمی]]''' در کتاب ''«[[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
::::::«[[جایگاه امامت]]، با [[غیبت امام]] و ممکن نبودن [[رجوع]] به ایشان، نمی‌توانست در ساختار ولایی [[اعتقادی]] [[شیعه]] بدون جایگزین رها شود؛ حتی اگر این [[جایگزینی]] در برخی [[شئون]] باشد؛ زیرا بسیاری از امور [[زندگی]] [[شیعیان]] منوط به [[اذن امام]] است و بدون اذن امام یا [[جانشین]] ایشان، زندگی مبتنی بر [[دین]] برای شیعیان مشکل و شاید محال شود. البته باید دانست در [[نظام اعتقادی شیعه]] هیچ چیزی جایگزین [[ولایت امام]] [[معصوم]] نخواهد بود و هیچ جایگزین جامع و مانعی برای ایشان وجود نخواهد داشت؛ از این‌رو در [[روایات]]، [[دوران غیبت]] [[دوران حیرت]] نامیده شده و فقدان [[امام]] در آن بزرگ‌ترین [[ابتلا]] و [[مصیبت]] شیعیان [[زمان غیبت]] معرفی شده است<ref>ابن‌بابویه (شیخ صدوق)، کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج۱، ص۲۸۶-۲۸۷ و ۲۸۹. همچنین: مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۰۹. روایات این زمینه بسیار است و این موارد از باب نمونه ذکر شد.</ref>. [[نصب]] [[نواب خاص]] در [[دوران غیبت صغری]] چگونگی حل موقت این مشکل را به شیعیان نشان داد. با پایان یافتن دوران [[تعیین]] نواب خاص و آغاز [[دوران غیبت کبری]]، الگوبرداری از [[نظام]] نواب خاص در کنار وجود [[کلام]] [[اهل بیت]]{{عم}} در [[لزوم]] [[رجوع مردم به فقها]] سبب شد که مسئله [[ولایت]] [[فقها]] مورد توجه [[علمای شیعه]] قرار گیرد؛ از این‌رو [[شیخ مفید]] که [[زعامت]] علمی‌اش در سال‌های ابتدایی دوران غیبت کبری بود، بحث از ولایت فقها را آغاز کرد. از آن پس این مسئله در [[کتب فقهی]] مورد توجه فقها قرار گرفت و در باب لزوم و امکان و [[مشروعیت]] آن و حدود و [[اختیارات ولی فقیه]] بحث کردند. با تأسیس اولین [[حکومتی]] که شاهان آن [[مذهب شیعه]] داشتند، ولایت فقها از لابه‌لای کتب به عرصه [[اجرا]] در آمد و شاهان مطابق با [[مبانی فکری]] شیعه، خود را موظف به اخذ اجازه از فقها برای [[اداره حکومت]] می‌دانستند. عین‌السلطنه در خاطرات خود در [[پاسخ به شبهات]] برخی افراد که [[علما]] را از [[سیاست]] دور انگاشته‌اند، بیان می‌کند از آغاز دوران [[صفویه]] یعنی از [[زمان]] اولین [[حکومت]] مستقلی که شاهان آن [[مذهب شیعه]] داشتند، همواره [[پادشاهان]] از [[علما]] برای حکومت اجازه می‌گرفتند و می‌دانستند که بدون آن نمی‌توانند حکومت کنند. این [[ارتباط]] به دلیل آنکه [[سلسله]] شاه افشار [[مذهب عامه]] را [[اختیار]] کرده بودند، قطع شد؛ اما از ابتدای دوران قاجار این ارتباط بار دیگر [[حاکم]] شد: فتحعلی شاه مرحوم شیخ [[جعفر کبیر]] را به دربار خواست و اجازه [[نیابت]] [[سلطنت]] خواست و مرحوم شیخ اجازه داد و کتاب [[کشف]] الغطاء را برای او نوشت و فرمودند: اگر از [[احکام]] مقرره [[شرع]] انور تخطی کنی، تو را معزول می‌کنم و بعد از تشریف بردن شیخ، مکرر [[[حرم]]] [[حضرت]] معصومه مشرف شد. کسب [[تکلیف]] از مرحوم [[میرزا ابوالقاسم قمی]] صاحب [[قوانین]] می‌کردند و [[جنگ]] روس هم به اجازه علما بود و مرحوم حاج [[سید محمد مجاهد]] و مرحوم [[ملا احمد نراقی]] فرمودند که [[مسامحه]] کنی، تو را [[عزل]] و [[تکفیر]] می‌کنیم. مرحوم شاه [[شهید]]، ناصرالدین شاه، در اوایل از فرمایشات حاج ملاعلی کنی تخطی نمی‌کرد و نهایت [[تمکین]] را از مرحوم [[حاجی]] داشت. پس از فوت حاجی، باز طریقه نادری شروع شد - چه واقع گردید که آن طریقه پیش آمد، موضوع دیگری است تا وقتی که مسئله [[مشروطه]] پیش آمد و [[سلطان]] مسلوب‌الاختیار گردید. در واقع سلطنت [[حق]] [[ملت]] شد و از سلطان به جز اسمی باقی نمانده است. این بود طریقه سلطنت [[شیعه]] که حق طلق علمای اعلام یعنی [[مجتهد]] جامع الشرایط است<ref>عین‌السلطنه، روزنامه خاطرات عین‌السطنه، ج۹، ص۷۰۳۶-۷۰۳۷.</ref>.
::::::«[[جایگاه امامت]]، با [[غیبت امام]] و ممکن نبودن [[رجوع]] به ایشان، نمی‌توانست در ساختار ولایی [[اعتقادی]] [[شیعه]] بدون جایگزین رها شود؛ حتی اگر این [[جایگزینی]] در برخی [[شئون]] باشد؛ زیرا بسیاری از امور [[زندگی]] [[شیعیان]] منوط به [[اذن امام]] است و بدون اذن امام یا [[جانشین]] ایشان، زندگی مبتنی بر [[دین]] برای شیعیان مشکل و شاید محال شود. البته باید دانست در [[نظام اعتقادی شیعه]] هیچ چیزی جایگزین [[ولایت امام]] [[معصوم]] نخواهد بود و هیچ جایگزین جامع و مانعی برای ایشان وجود نخواهد داشت؛ از این‌رو در [[روایات]]، [[دوران غیبت]] [[دوران حیرت]] نامیده شده و فقدان [[امام]] در آن بزرگ‌ترین [[ابتلا]] و [[مصیبت]] شیعیان [[زمان غیبت]] معرفی شده است<ref>ابن‌بابویه (شیخ صدوق)، کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج۱، ص۲۸۶-۲۸۷ و ۲۸۹. همچنین: مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۰۹. روایات این زمینه بسیار است و این موارد از باب نمونه ذکر شد.</ref>. [[نصب]] [[نواب خاص]] در [[دوران غیبت صغری]] چگونگی حل موقت این مشکل را به شیعیان نشان داد. با پایان یافتن دوران [[تعیین]] نواب خاص و آغاز [[دوران غیبت کبری]]، الگوبرداری از [[نظام]] نواب خاص در کنار وجود [[کلام]] [[اهل بیت]]{{عم}} در [[لزوم]] [[رجوع مردم به فقها]] سبب شد که مسئله [[ولایت]] [[فقها]] مورد توجه [[علمای شیعه]] قرار گیرد؛ از این‌رو [[شیخ مفید]] که [[زعامت]] علمی‌اش در سال‌های ابتدایی دوران غیبت کبری بود، بحث از ولایت فقها را آغاز کرد. از آن پس این مسئله در [[کتب فقهی]] مورد توجه فقها قرار گرفت و در باب لزوم و امکان و [[مشروعیت]] آن و حدود و [[اختیارات ولی فقیه]] بحث کردند. با تأسیس اولین [[حکومتی]] که شاهان آن [[مذهب شیعه]] داشتند، ولایت فقها از لابه‌لای کتب به عرصه [[اجرا]] در آمد و شاهان مطابق با [[مبانی فکری]] شیعه، خود را موظف به اخذ اجازه از فقها برای [[اداره حکومت]] می‌دانستند. عین‌السلطنه در خاطرات خود در [[پاسخ به شبهات]] برخی افراد که [[علما]] را از [[سیاست]] دور انگاشته‌اند، بیان می‌کند از آغاز دوران [[صفویه]] یعنی از [[زمان]] اولین [[حکومت]] مستقلی که شاهان آن [[مذهب شیعه]] داشتند، همواره [[پادشاهان]] از [[علما]] برای حکومت اجازه می‌گرفتند و می‌دانستند که بدون آن نمی‌توانند حکومت کنند. این [[ارتباط]] به دلیل آنکه [[سلسله]] شاه افشار [[مذهب عامه]] را [[اختیار]] کرده بودند، قطع شد؛ اما از ابتدای دوران قاجار این ارتباط بار دیگر [[حاکم]] شد: فتحعلی شاه مرحوم شیخ [[جعفر کبیر]] را به دربار خواست و اجازه [[نیابت]] [[سلطنت]] خواست و مرحوم شیخ اجازه داد و کتاب [[کشف]] الغطاء را برای او نوشت و فرمودند: اگر از [[احکام]] مقرره [[شرع]] انور تخطی کنی، تو را معزول می‌کنم و بعد از تشریف بردن شیخ، مکرر [[[حرم]]] [[حضرت]] معصومه مشرف شد. کسب [[تکلیف]] از مرحوم [[میرزا ابوالقاسم قمی]] صاحب [[قوانین]] می‌کردند و [[جنگ]] روس هم به اجازه علما بود و مرحوم حاج [[سید محمد مجاهد]] و مرحوم [[ملا احمد نراقی]] فرمودند که [[مسامحه]] کنی، تو را [[عزل]] و [[تکفیر]] می‌کنیم. مرحوم شاه [[شهید]]، ناصرالدین شاه، در اوایل از فرمایشات حاج ملاعلی کنی تخطی نمی‌کرد و نهایت [[تمکین]] را از مرحوم [[حاجی]] داشت. پس از فوت حاجی، باز طریقه نادری شروع شد - چه واقع گردید که آن طریقه پیش آمد، موضوع دیگری است تا وقتی که مسئله [[مشروطه]] پیش آمد و [[سلطان]] مسلوب‌الاختیار گردید. در واقع سلطنت [[حق]] [[ملت]] شد و از سلطان به جز اسمی باقی نمانده است. این بود طریقه سلطنت [[شیعه]] که حق طلق علمای اعلام یعنی [[مجتهد]] جامع الشرایط است<ref>عین‌السلطنه، روزنامه خاطرات عین‌السطنه، ج۹، ص۷۰۳۶-۷۰۳۷.</ref>.
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش