|
|
خط ۴: |
خط ۴: |
|
| |
|
| بعد از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} حوادثی برای [[اهل بیت]] {{ع}} مخصوصاً [[حضرت زهرا]] {{س}} مانند [[آتش]] زدن [[خانه]] آن حضرت، مجروح شدن و سقط [[فرزند]] پیش آمد که بهسبب آنها اوضاع جسمی [[فاطمه]]{{س}} [[روز]] به روز وخیمتر میشد تا آنکه آن حضرت بستری شد و در نهایت پس از مدت کوتاهی از [[شهادت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} ایشان هم به [[شهادت]] رسیدند. بنابر وصیتی که آن حضرت کرده بودند ـ بهدلیل نشان دادن نارضایتی از [[غاصبان خلافت]] ـ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ایشان را شبانه [[غسل]] و کفن کرده و [[دفن]] نمودند. | | بعد از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} حوادثی برای [[اهل بیت]] {{ع}} مخصوصاً [[حضرت زهرا]] {{س}} مانند [[آتش]] زدن [[خانه]] آن حضرت، مجروح شدن و سقط [[فرزند]] پیش آمد که بهسبب آنها اوضاع جسمی [[فاطمه]]{{س}} [[روز]] به روز وخیمتر میشد تا آنکه آن حضرت بستری شد و در نهایت پس از مدت کوتاهی از [[شهادت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} ایشان هم به [[شهادت]] رسیدند. بنابر وصیتی که آن حضرت کرده بودند ـ بهدلیل نشان دادن نارضایتی از [[غاصبان خلافت]] ـ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ایشان را شبانه [[غسل]] و کفن کرده و [[دفن]] نمودند. |
|
| |
| ==[[روزهای پایانی عمر حضرت فاطمه]]{{س}}==
| |
| [[فاطمه زهرا]]{{س}} پس از [[پدر]] بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را، با [[گریه]] و [[آه]] و ناله سپری کرد تا در زمره یکی از بسیار گریهکنندگان [[تاریخ]] درآمد و هیچگاه خندان دیده نشد<ref>طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۸۴۲؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۴۳.</ref>.
| |
| گریههای [[زهرا]] از علل و اسباب و انگیزههای گوناگونی برخوردار بود که مهمترین آنها به جهت [[انحراف]] [[مسلمانان]] از [[راه راست]] و [[سقوط]] در وادی پر مخاطرهای بود که به [[اختلاف]] و جدایی و [[فروپاشی]] تدریجی مسلمانان میانجامید. آن مخدّره در دوران [[حیات]] پدر بزرگوارش [[شاهد]] گسترش [[رسالت الهی]] بود و در راه پیشبرد آن ارزشمندترین چیزهایی را که در جهت [[پیروزی اسلام]] و [[تحکیم]] پایههای [[عدل و داد]] در سراسر [[گیتی]] داشت، در طبق [[اخلاص]] نهاده و تقدیم نمود، ولی [[غصب خلافت]] و رخدادهای بعدی، [[کاخ]] [[آمال]] و آرزوهایش را درهم کوبید و [[قلب]] و [[روح]] پاکش را [[اندوهگین]] و مکدّر ساخت و بدینسان، [[حزن]] و اندوهی افزون بر حزن و [[اندوه]] از دست دادن پدر بزرگوارش [[رسول اکرم]]{{صل}} متحمّل گشت.
| |
|
| |
| روزی امّ [[سلمه]] بر حضرت زهرا{{س}} وارد شد و عرضه داشت: [[دخت رسول خدا]]! دیشب به تو چه گذشت؟ فرمود:
| |
| شب را میان حزن و اندوه شدید بسر آوردم زیرا [[پیامبر]] از [[دنیا]] رفته و [[جانشین]] وی [[مظلوم]] واقع شده است. به [[خدا]] [[سوگند]]! پردههای [[تزویر]] و [[فریب]] از کار کسیکه زمامداریاش بر خلاف [[حکم خدا]] و [[قرآن]] و یا [[سنّت]] [[رسول خدا]]{{صل}} در [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن]] بود، کنار رفت ولی این عقدههای [[جنگ بدر]] و کینهتوزیهای [[احد]] است که خود را نشان میدهد<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>. از علی{{ع}} [[روایت]] شده که فرمود:
| |
| [[پیکر مطهر]] رسول خدا{{صل}} را از زیر پیراهنش [[غسل]] دادم، [[فاطمه]] همواره درخواست میکرد پیراهن پدرم را به من نشان بده، وقتی بدو نشان دادم و آن را بویید فریادی زد و از هوش رفت، چون چنین دیدم، پیراهن را [[نهان]] ساختم<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.</ref>.
| |
|
| |
| [[روایت]] شده پس از [[رحلت]] جانسوز [[نبیّ اکرم]]{{صل}} [[بلال]] از گفتن [[اذان]] خودداری کرد و اظهار داشت: بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} هرگز برای کسی اذان نخواهم گفت. روزی [[فاطمه]]{{س}} فرمود: دوست دارم یکبار دیگر صدای [[بلال مؤذن]] پدرم را بشنوم.
| |
| این خبر به بلال رسید، وی ندای اذان سر داد و گفت: {{متن قرآن|اللَّهُ أَكْبَرُ}}، {{متن قرآن|اللَّهُ أَكْبَرُ}}.
| |
|
| |
| فاطمه{{س}} [[پدر]] بزرگوار و دوران [[حیات]] و [[زندگی]] او را به یاد آورد و نتوانست از [[گریه]] خودداری کند. وقتی بلال به جمله أشهد انّ محمدا [[رسول الله]] رسید، زهرای [[مرضیه]] فریادی زد و نقش بر [[زمین]] شد و از هوش رفت. [[مردم]] به این [[تصور]] که فاطمه از [[دنیا]] رفته رو به بلال کردند و گفتند: اذان را قطع کن [[دخت پیامبر]] از دنیا رفت. بلال اذان را قطع کرد، و به پایان نرساند. زهرا{{س}} که به هوش آمد از بلال خواست اذانش را تمام کند، ولی بلال عرضه داشت: ای [[بانوی بانوان جهان]]! [[بیم]] آن دارم اگر صدای اذانم را بشنوی خود را هلاک سازی، و بدین ترتیب، آن [[حضرت]]، بلال را از تمام کردن اذان معذور داشت<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.</ref>.
| |
|
| |
| گریه و [[شیون]] زهرا{{س}} شب و [[روز]] متوقف نشد و اشکش بازنایستاد. به گونهای که همسایگانش از این وضعیت [[ناشکیبایی]] کردند و [[بزرگان مدینه]] گرد هم آمده و [[خدمت]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} رسیدند و گفتند: [[ابو الحسن]]! فاطمه شب و روز میگرید، و ما نه شب [[آسایش]] [[خواب]] داریم و نه روز [[آرامش]] کار و گذران زندگی، خواستیم به اطلاع شما برسانیم که از وی بخواهی یا شب گریه کند یا روز.
| |
|
| |
| امیر مؤمنان{{ع}} به [[خانه]] آمد و بر زهرا{{س}} وارد شد و بدو فرمود:
| |
| [[دخت رسول خدا]]! فاطمه [[جان]]! بزرگان مدینه از من درخواست کردهاند از شما بخواهم یا شب در [[مصیبت]] پدر گریه کنی یا روز.
| |
| [[فاطمه زهرا]]{{س}} در پاسخ [[امیر المؤمنین]]{{ع}} عرضه داشت:
| |
| ابو الحسن، علی! من اندک زمانی بیش میان آنها نیستم و بهزودی از میان آنها رخت بر خواهم بست. [[امیر المؤمنین]]{{ع}} ناگزیر در پشت دیوار [[بقیع]] خارج از [[شهر]]، سایبانی که آن را «[[بیت]] الاحزان» نامید ایجاد کرد و زهرای [[مرضیه]]{{س}} بامدادان، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} را پیشاپیش و خود در پی آنان رهسپار بیت الاحزان میشد و گریهکنان و اشکریزان از بقیع میگذشت و با فرارسیدن شب، امیر المؤمنین{{ع}} نزد [[فاطمه]] میرفت و وی را تا [[منزل]] [[همراهی]] میکرد<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۷۷.</ref>.
| |
| از [[أنس]] منقول است گفت: زمانیکه از [[خاکسپاری]] [[پیکر مطهر]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[فراغت]] یافتیم من [[خدمت]] [[فاطمه زهرا]]{{س}} رسیدم تا چشمش به من افتاد فرمود: چگونه دلتان [[راضی]] شد [[خاک]] بر چهره [[مبارک]] رسول خدا{{صل}} بریزید و سپس به [[گریه]] افتاد<ref>اسد الغابه ابن اثیر، ج۵، ص۵۲۴؛ طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۲، ص۸۲.</ref>.
| |
|
| |
| [[امام صادق]]{{ع}} فرمود:
| |
| حال [مادرمان] فاطمه زهرا{{س}} در اثر [[حزن]] و [[اندوه]] بسیار به وخامتگرایید، تنها لبخند او پس از [[رحلت]] [[پدر]] بزرگوارش هنگامی بود که در بستر [[شهادت]] با [[پوشیدن لباس]] [[آخرت]]، نگاهی به [[اسماء بنت عمیس]] کرد و لبخندی زد و به تابوتی که برای حمل جنازهاش قبل از [[وفات]] وی ساخته شده بود، نگریست و فرمود: شما با تهیه این [[تابوت]] [[بدن]] مرا پوشاندید، [[خداوند]] لغزشهای شما را بپوشاند<ref>اهل البیت از توفیق ابو علم، ص۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۳۳.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[فاطمه]]{{س}} در بستر بیماری== | | ==[[فاطمه]]{{س}} در بستر بیماری== |