جندب بن کعب غامدی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - '\{\{صحابه\}\}\n↵\[\[رده\:مدخل\]\]↵\[\[رده\:اعلام\]\]↵\[\[رده\:اصحاب پیامبر\]\]' به 'رده:مدخل رده:اعلام رده:اصحاب پیامبر')
خط ۷: خط ۷:
}}
}}
==آشنایی اجمالی==
==آشنایی اجمالی==
وی [[جندب بن کعب بن عبدالله بن غنم بن جزء بن عامر بن مالک بن ذهل]]<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۴.</ref>، از تیره [[غامد]]، از [[قبیله ازد]] است<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۸؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref> و «ابوعبدالله» [[کنیه]] اوست<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref>. برخی، او را به جدش <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۵؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref> یا غیر او [[نسب]] داده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۸.</ref>. وی به «جندب الخیر» ملقب است<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref>، ولی برخی این [[لقب]] را برای [[جندب بن زهیر]] گفته‌اند <ref>قاضی نعمان بن محمد تمیمی، ابوحنیفه، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۲، ص۳۵.</ref>. او به کشنده ساحر شناخته شده است<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۷؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۷۷؛ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۵۱۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۱۴۳.</ref>، برخی در [[صحابی]] بودن او [[اختلاف]] کرده‌اند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۵۷۹؛ طوسی، رجال، ص۳۳؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref>، در عین حال [[ابوحاتم]]، او و جندب بن زهیر را یک نفر دانسته است<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref>، در حالی که دیگران میان آن دو فرق گذاشته‌اند. به نقل از [[ابن کلبی]]<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ابوظبیان]] [[ازدی]] نامه‌ای نوشت و او و قومش را [[دعوت]] کرد. گروهی از قومش، از جمله [[جندب بن کعب]] به [[مدینه]] آمدند. در یکی از [[غزوات]]، رسول خدا{{صل}} شبانه [[سیر]] می‌کرد و [[اصحاب]] صدای «جندب ما جندب؟» از آن [[حضرت]] تا به صبح می‌شنیدند. به رسول خدا{{صل}} گفته شد: ای رسول خدا، از آن دو نفر که به [[نیکی]] یاد می‌‌کردی، نام ببر. آن حضرت فرمود: یکی از آنان به نام جندب با ضربتش [[حق]] را از [[باطل]] جدا می‌کند و ساحری را می‌کشد<ref>قاضی نعمان بن محمد تمیمی، ابوحنیفه (م ۳۶۳)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۲، ص۱۰؛ جوهری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و ندک، ص۱۲۹.</ref>. براساس نقل دیگری به واسطه این ضربت رسول خدا{{صل}} او را به مثابه یک [[امت]] خواند<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref>. [[پیشگویی]] آن [[حضرت]] بعدها تحقق یافت. درباره سبب [[قتل]] ساحر به دست او گفته‌اند: [[ولید بن عقبه]] [[امیر]] [[کوفه]] ساحری داشت که نامش «بستان» یا «ابوبستان» و یا «بطرون» بود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref>. این ساحر نشان می‌داد مردی را کشته، سپس او را زنده می‌کند یا داخل دهان شتر شده و از مخرج او خارج می‌گردد<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.</ref>. جندب با یک ضربه [[شمشیر]] ساحر را کُشت. سپس به ساحر گفت: حال خودت را زنده کن! آنگاه [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ}}<ref>« آیا با آنکه (به چشم خود) می‌بینید به جادو روی می‌آورید؟» سوره انبیاء، آیه ۳.</ref>. را خواند و گفت: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: «حد ساحر زدن یک ضربه شمشیر است»<ref>ابن قانع، معجم الصحابه، ج۱، ص۱۴۴؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۵۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.</ref>. ولید او را به [[زندان]] انداخت، ولی دینار [[نگهبان]] [[زندان]] که مرد صالحی بود<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref>، وقتی [[نماز]] و [[روزه‌داری]] او را دید، در زندان را به روی وی گشود و ولید زندان‌بان را گرفت و کُشت (تازیانه زد تا مُرد)، یا به زندان انداخت با برادرزاده جندب، نگهبان را کُشت. [[عثمان]] ضمن بیان این مطلب که اگر سخن رسول خدا{{صل}} درباره‌ات نشنیده بودم گردنت را می‌زدم، نامه‌ای برای [[آزادی]] جندب به ولید نوشت. وی پس از آزادی اشعاری سرود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref>. در نقل دیگری آمده است: وقتی زندان‌بان ([[یهودی]]) [[عبادت]] او را دید، از [[مردم کوفه]] درباره فاضل‌ترین افراد پرسید. آنان او را نزد [[اشعث بن قیس]] و افراد دیگر فرستادند، ولی وقتی [[عبادت]] این افراد را دید، رو به [[قبله]] ایستاد و گفت: پروردگارا، [[دین]] من [[دین]] جندب است و [[اسلام]] آورد<ref>جوهری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و ندک، ص۱۲۹؛ محمد بن سلیمان کوفی (حیات ۳۰۰)، مناقب الإمام أمیر المؤمنین، ج۲، ص۳۵۹.</ref>. [[آزادی]] او به وسیله پسر برادرش که زندان‌بان را کشته بود نیز نقل شده<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref> که می‌تواند همه این اتفاقات در جریان [[آزادی]] او از سوی دینار روی داده باشد. جندب به [[سرزمین]] [[روم]] رفت و پیوسته با [[مشرکان]] در [[نبرد]] بود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹</ref>. بعدها در [[صفین]] در کنار [[امام علی]]{{ع}} حضور داشت<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۶؛ امینی، الغدیر، ج۹، ص۳۶۴.</ref>. [[راوندی]]<ref>راوندی، سعید بن هبة الله، الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۵۵ و ۷۷۶.</ref> و [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۳۱۰.</ref> از شرکت او در [[جنگ نهروان]] به [[روایت]] خود او چنین یاد کرده‌اند: زمانی که [[خوارج]] از علی{{ع}} جدا شدند، وقتی به [[لشکرگاه]] آنان رسیدم، صدای [[خواندن قرآن]] آنان را مانند صدای وزوز زنبوران می‌شنیدم و زاهدانی دیدم که پیشانی آنان از عبادت پینه بسته بود. درباره آنان به [[شک]] افتادم و از اسبم پیاده شدم. نیزه‌ام را در [[زمین]] فرو بردم، سپرم را به کناری انداختم، [[زره]] از تن درآوردم و به [[نماز]] ایستادم و در [[دعا]] گفتم: خدایا، اگر [[جنگیدن]] با آنان مورد [[رضایت]] توست، [[حق]] را به من بشناسان. اگر جنگیدن با آنان مورد [[غضب]] توست، مرا از آنان روی گردان. ناگهان مردی آمد و گفت: از رودخانه عبور کن. مرد دیگری آمد که حیوانش را محکم گرفته بود و از رودخانه او را عبور داد. علی{{ع}} فرمود: او کشته خواهد شد و این پیمانی از [[خدا]] و رسولش است. [[حضرت]] فرمود: ای جندب، تپه را می‌‌بینی. گفتم: بله. فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} مرا [[حدیث]] کرد که آنان نزد تو و به دست تو کشته می‌شوند. ما رسولی را به سوی آنان می‌فرستیم تا آنان را به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] [[دعوت]] کند، ولی آنان به سوی او تیر پرتاب می‌کنند و او را می‌کشند. سپس [[حضرت]] در [[سپاه]] خود آمد و فرمود: کیست که این [[مصحف]] را بگیرد و به سوی این [[قوم]] برود و آنان را به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] [[دعوت]] کند، در حالی که کشته خواهد شد و به [[بهشت]] خواهد رفت. [[جوانی]] پاسخ مثبت داد. وقتی به سوی آنان رفت، او را با تیر زدند. سپس ما به آنان [[حمله]] کردیم. جندب گوید: پس از آن [[شک]] از من برطرف شد (که [[خوارج]] بر [[باطل]] هستند) و هشت نفر از آنان را کُشتم<ref>راوندی، سعید بن هبة الله، الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۵۵ و ۷۷۶.</ref>. وی در سال پنجاه (ده سال پس از [[حکومت معاویه]]) درگذشت<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.</ref>. بعدها مختار در حالی که یارانش اطراف او را گرفته بودند از جنادبه ازد، از جمله [[جندب بن کعب]] یاد نمود و [[آرزو]] می‌کرد آنان زنده و حاضر می‌بودند<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۴۶۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.</ref>.<ref>[[حسین مرادی نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جندب بن کعب غامدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۴۲۵-۴۲۶.</ref>
وی [[جندب بن کعب بن عبدالله بن غنم بن جزء بن عامر بن مالک بن ذهل]]<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۴.</ref>، از تیره [[غامد]]، از [[قبیله ازد]] است<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۸؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref> و «ابوعبدالله» [[کنیه]] اوست<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref>. برخی، او را به جدش <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۵؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref> یا غیر او [[نسب]] داده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۸.</ref>. وی به «[[جندب الخیر]]» ملقب است<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref>، ولی برخی این [[لقب]] را برای [[جندب بن زهیر]] گفته‌اند <ref>قاضی نعمان بن محمد تمیمی، ابوحنیفه، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۲، ص۳۵.</ref>. او به کشنده ساحر شناخته شده است<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۷؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۷۷؛ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۵۱۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۱۴۳.</ref>، برخی در [[صحابی]] بودن او [[اختلاف]] کرده‌اند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۵۷۹؛ طوسی، رجال، ص۳۳؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref>، در عین حال [[ابوحاتم]]، او و جندب بن زهیر را یک نفر دانسته است<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۵.</ref>، در حالی که دیگران میان آن دو فرق گذاشته‌اند. به نقل از [[ابن کلبی]]<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ابوظبیان]] [[ازدی]] نامه‌ای نوشت و او و قومش را [[دعوت]] کرد. گروهی از قومش، از جمله [[جندب بن کعب]] به [[مدینه]] آمدند. در یکی از [[غزوات]]، رسول خدا{{صل}} شبانه [[سیر]] می‌کرد و [[اصحاب]] صدای «جندب ما جندب؟» از آن [[حضرت]] تا به صبح می‌شنیدند. به رسول خدا{{صل}} گفته شد: ای رسول خدا، از آن دو نفر که به [[نیکی]] یاد می‌‌کردی، نام ببر. آن حضرت فرمود: یکی از آنان به نام جندب با ضربتش [[حق]] را از [[باطل]] جدا می‌کند و ساحری را می‌کشد<ref>قاضی نعمان بن محمد تمیمی، ابوحنیفه (م ۳۶۳)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۲، ص۱۰؛ جوهری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و ندک، ص۱۲۹.</ref>. براساس نقل دیگری به واسطه این ضربت رسول خدا{{صل}} او را به مثابه یک [[امت]] خواند<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref>. [[پیشگویی]] آن [[حضرت]] بعدها تحقق یافت. درباره سبب [[قتل]] ساحر به دست او گفته‌اند: [[ولید بن عقبه]] [[امیر]] [[کوفه]] ساحری داشت که نامش «بستان» یا «ابوبستان» و یا «بطرون» بود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref>. این ساحر نشان می‌داد مردی را کشته، سپس او را زنده می‌کند یا داخل دهان شتر شده و از مخرج او خارج می‌گردد<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.</ref>. جندب با یک ضربه [[شمشیر]] ساحر را کُشت. سپس به ساحر گفت: حال خودت را زنده کن! آنگاه [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ}}<ref>« آیا با آنکه (به چشم خود) می‌بینید به جادو روی می‌آورید؟» سوره انبیاء، آیه ۳.</ref>. را خواند و گفت: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: «حد ساحر زدن یک ضربه شمشیر است»<ref>ابن قانع، معجم الصحابه، ج۱، ص۱۴۴؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۵۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.</ref>. ولید او را به [[زندان]] انداخت، ولی دینار [[نگهبان]] [[زندان]] که مرد صالحی بود<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref>، وقتی [[نماز]] و [[روزه‌داری]] او را دید، در زندان را به روی وی گشود و ولید زندان‌بان را گرفت و کُشت (تازیانه زد تا مُرد)، یا به زندان انداخت با برادرزاده جندب، نگهبان را کُشت. [[عثمان]] ضمن بیان این مطلب که اگر سخن رسول خدا{{صل}} درباره‌ات نشنیده بودم گردنت را می‌زدم، نامه‌ای برای [[آزادی]] جندب به ولید نوشت. وی پس از آزادی اشعاری سرود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref>. در نقل دیگری آمده است: وقتی زندان‌بان ([[یهودی]]) [[عبادت]] او را دید، از [[مردم کوفه]] درباره فاضل‌ترین افراد پرسید. آنان او را نزد [[اشعث بن قیس]] و افراد دیگر فرستادند، ولی وقتی [[عبادت]] این افراد را دید، رو به [[قبله]] ایستاد و گفت: پروردگارا، [[دین]] من [[دین]] جندب است و [[اسلام]] آورد<ref>جوهری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و ندک، ص۱۲۹؛ محمد بن سلیمان کوفی (حیات ۳۰۰)، مناقب الإمام أمیر المؤمنین، ج۲، ص۳۵۹.</ref>. [[آزادی]] او به وسیله پسر برادرش که زندان‌بان را کشته بود نیز نقل شده<ref>ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۶.</ref> که می‌تواند همه این اتفاقات در جریان [[آزادی]] او از سوی دینار روی داده باشد. جندب به [[سرزمین]] [[روم]] رفت و پیوسته با [[مشرکان]] در [[نبرد]] بود<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹</ref>. بعدها در [[صفین]] در کنار [[امام علی]]{{ع}} حضور داشت<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۶؛ امینی، الغدیر، ج۹، ص۳۶۴.</ref>. [[راوندی]]<ref>راوندی، سعید بن هبة الله، الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۵۵ و ۷۷۶.</ref> و [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۳۱۰.</ref> از شرکت او در [[جنگ نهروان]] به [[روایت]] خود او چنین یاد کرده‌اند: زمانی که [[خوارج]] از علی{{ع}} جدا شدند، وقتی به [[لشکرگاه]] آنان رسیدم، صدای [[خواندن قرآن]] آنان را مانند صدای وزوز زنبوران می‌شنیدم و زاهدانی دیدم که پیشانی آنان از عبادت پینه بسته بود. درباره آنان به [[شک]] افتادم و از اسبم پیاده شدم. نیزه‌ام را در [[زمین]] فرو بردم، سپرم را به کناری انداختم، [[زره]] از تن درآوردم و به [[نماز]] ایستادم و در [[دعا]] گفتم: خدایا، اگر [[جنگیدن]] با آنان مورد [[رضایت]] توست، [[حق]] را به من بشناسان. اگر جنگیدن با آنان مورد [[غضب]] توست، مرا از آنان روی گردان. ناگهان مردی آمد و گفت: از رودخانه عبور کن. مرد دیگری آمد که حیوانش را محکم گرفته بود و از رودخانه او را عبور داد. علی{{ع}} فرمود: او کشته خواهد شد و این پیمانی از [[خدا]] و رسولش است. [[حضرت]] فرمود: ای جندب، تپه را می‌‌بینی. گفتم: بله. فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} مرا [[حدیث]] کرد که آنان نزد تو و به دست تو کشته می‌شوند. ما رسولی را به سوی آنان می‌فرستیم تا آنان را به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] [[دعوت]] کند، ولی آنان به سوی او تیر پرتاب می‌کنند و او را می‌کشند. سپس [[حضرت]] در [[سپاه]] خود آمد و فرمود: کیست که این [[مصحف]] را بگیرد و به سوی این [[قوم]] برود و آنان را به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] [[دعوت]] کند، در حالی که کشته خواهد شد و به [[بهشت]] خواهد رفت. [[جوانی]] پاسخ مثبت داد. وقتی به سوی آنان رفت، او را با تیر زدند. سپس ما به آنان [[حمله]] کردیم. جندب گوید: پس از آن [[شک]] از من برطرف شد (که [[خوارج]] بر [[باطل]] هستند) و هشت نفر از آنان را کُشتم<ref>راوندی، سعید بن هبة الله، الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۵۵ و ۷۷۶.</ref>. وی در سال پنجاه (ده سال پس از [[حکومت معاویه]]) درگذشت<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.</ref>. بعدها مختار در حالی که یارانش اطراف او را گرفته بودند از جنادبه ازد، از جمله [[جندب بن کعب]] یاد نمود و [[آرزو]] می‌کرد آنان زنده و حاضر می‌بودند<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۴۶۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.</ref>.<ref>[[حسین مرادی نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جندب بن کعب غامدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۴۲۵-۴۲۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۲۱۸٬۱۴۸

ویرایش