بحث:برهان: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲۲: خط ۲۲۲:
===علم===
===علم===
===راویان حدیث اهل بیت(علیهم السلام)===
===راویان حدیث اهل بیت(علیهم السلام)===
===نیکان
===نیکان===
===پیروان تهی‌دست اهل بیت (علیهم السلام)===
===پیروان تهی‌دست اهل بیت (علیهم السلام)===
=== انچه مانع نافرمانی می‌شود===
=== انچه مانع نافرمانی می‌شود===
=== گواه در داوری===
=== گواه در داوری===
===و این چند چیز===
===و این چند چیز===
==ویژگی برهان‌های خدا==
==ویژگی برهان‌های خدا==
===روشنگری و وضوح===
===روشنگری و وضوح===

نسخهٔ ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۳۲

برهان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:



درآمد


برهان ، در لغت

واژه «برهان» ، در لغت به معناى آوردن حجّت و دليل روشن و قاطع است . صاحب بن عبّاد ، در اين باره مى گويد : البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ وَ إيضاحُها . [1] برهان ، آوردن حجّت و واضح گردانيدن آن است . همچنين اَزهَرى ، به نقل از ليث ، آورده است : البُرهانُ : الحُجَّةُ وَ إيضاحُها . [2] برهان ، حجّت و واضح گردانيدن آن است . واژه شناسان ، در ريشه شناسى «برهان» ، دچار اختلاف نظر شده اند : الف ـ برخى الف و نون آن را زايد شمرده اند و برهان را مصدر ثلاثى مجرّد از مادّه «بره» دانسته اند كه بر معناى روشن و واضح ، دلالت مى كند . زمخشرى

[1] المحيط فى اللّغة : ج 3 ص 483 مادّه «بره» . [2] تهذيب اللّغة : ج 1 ص 322 . ابن منظور ، در ذيل مادّه «بره» مى گويد : «البُرهانُ : الحُجَّةُ الفاصِلَةُ البَيّنةُ» و ذيل مادّه «برهن» مى گويد : «البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ و اتِّضاحُها» (لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» و ص 476 مادّه «بره») . مى گويد : أبرَهَ فُلانٌ : جاءَ بِالبُرهانِ ؛ وَ «بَرهَنَ» مُوَلَّدٌ ؛ وَ البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ وَ إيضاحُها ؛ مِنَ البَرَهرَهَةِ ، وَ هِىَ البَيضاءُ مِنَ الجَوارى . [1] أبرَهَ فُلانٌ ، يعنى : «فلانى ، برهانى را آورد» و واژه «بَرهَنَ» ، مُوَلَّد (غير اصيل) است و بعدا ساخته شده است و برهان ، آوردن حجّت و واضح گردانيدن آن است و از واژه «بَرَهرَهَة» گرفته شده كه به معناى زنان سپيدروست . ب ـ برخى آن را رباعى مجرّد و فعل آن را «بَرهَنَ» دانسته اند . جوهرى ، در موضع ذكر مادّه «برهن» مى گويد : البُرهانُ : الحُجَّةُ ؛ وَ قَد بَرهَنَ عَلَيهِ ، أى أقامَ الحُجَّةَ . [2] برهان ، به معناى حجّت است و «قَد بَرهَنَ عَلَيهِ» ، يعنى : بر آن ، برهان اقامه كرد . ج ـ گروهى نيز برهان را هم جزو ثلاثى ها آورده اند و هم جزو رباعى ها . [3] در مقام داورى و رفع اختلاف در اين مقوله ، مى توان گفت : «برهان» ، در اصل مصدر و از مادّه «بره» است ، به معناى «آوردن حجّت و دليل روشن» ؛ ليكن در فرآيند كثرت استعمال و فزونىِ اُنس ذهنى ميان لفظ و معناى «برهان» ، از اين واژه ، فعل ثلاثى مزيدى بر وزن فَعْلَنَ ، [4] «منحوت» گشت و «بَرهَنَ» به همان معناى «أبرَهَ»

[1] أساس البلاغة : ص 21 مادّه «بره» . [2] صحاح اللّغة : ج 5 ص 2078 مادّه «برهن» . شايان ذكر ، اين كه جوهرى در ذيل مادّه «بره» ، هيچ يادى از واژه «برهان» و «برهن» نمى كند . [3] مانند اَزهَرى در تهذيب اللّغة (ج 1 ص 322) كه در مادّه «بره» ، آن را ذكر نموده ، از ليث و ابن اعرابى نقل مى كند كه آنان ، فعل «برهن» را از واژگان مولَّد (زايا) مى شمارند . سپس خود اين احتمال را روا مى شمارد كه نون آن ، اصلى باشد . همچنين ، ر . ك : لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» و ص 476 مادّه «بره» ، تاج العروس : ج 18 ص 55 مادّه «برهن» و ج 19 ص 15 مادّه «بره» ، المصباح المنير : ص 46 . [4] اين فعل ، از ابواب غير مشهور و بر وزن عروضىِ فعل رباعى مجرَّد است . اصطلاحا اين گونه افعال و مصادرشان را «منحوت» مى نامند و اين فعل ، به فعل مجرّد ، ملحق مى شود . سيبويه ، در كتاب خود ، بابى با عنوان : «باب ما لحقته الزوائد من بنات الثلاثة و اُلحق ببنات الأربعة ، حتّى صار يجرى مجرى ما لا زيادة فيه ، و صارت الزيادة بمنزلة ما هو من نفس الحرف» باز كرده و سپس اوزان و مثال هايى را ذكر مى كند . از جمله اين اوزان است : «فَوْعَلْتُ» ، «فَيْعَلْتُ» ، «فَعْوَلْتُ» ، «فَعْلَيْتُ» و «فَعْنَلْتُ» . نمونه هاى آنها نيز : «حَوقَلتُ» ، «بَيطَرتُ» ، «هَينَمتُ» ، «جَهوَرتُ» ، «قَلسَيتُ» ، «قَلنَستُ» و «شَيطَنتُ» هستند كه همگى را بر وزن عروضى «دَحْرَجْتُ» مى آورد و سپس اوزان و مثال هايى را براى ملحقّات به رباعى مزيد ، بر مى شمارد ؛ مانند : «تقلسى» ، «تشيطن» ، «تمكَّن» ، «تَمَسكَنَ» كه همگى بر وزن عروضى «تدحرج» آمده اند (ر . ك : الكتاب : ج 2 ص 402 ـ 404) .

به كار رفته است . سپس فزونى كاربرد «بَرهَنَ» و غلبه استعمالى اش ، چنان بين اين لفظ و معنا در اذهان اهل گويش تازى ، اُنس و پيوند ايجاد نمود كه در كاربرد «بَرهَنَ» و مشتقّات آن ، ديگر عنايتى به مادّه «بره» نمى شد ؛ يعنى مادّه «برهن» ، خود وضع مستقلّ مى يابد و حقيقت ، در معناى دليل و برهان روشن آوردن ، مى گردد . با اين توجّه ، «بَرهَنَ» از وزن «فَعلَنَ» نيز به وزن «فَعلَلَ» در مى آيد . از شواهد اين سخن ، فرآيند تاريخى كاربرد واژه هاى «برهان» و «برهن» و مشتقّات آنها در گويش عرب و ذكر آنها در معاجم لغوى است -7[1] [2]

[1] از نمونه ها و شواهدى كه مى توان براى اين تحليل برشمرد ، ملاحظه كاربرد واژه «برهان» و عدم كاربرد فعل «برهن» و مشتقّات آن در قرآن كريم و ديگر متون اسلامى تا اواخر قرن دوم هجرى و نيز نوع ذكر آنها در كتب لغت شناسان كهن ، ميانى و متأخّر است ؛ زيرا لُغَويان كهن همچون خليل بن احمد (م 170 ق) ، تنها به ذكر مادّه «بره» و «برهان» بسنده مى كنند و اصلاً از فعل «برهن» و مشتقّاتش ياد نمى كنند و لغويان ميانى مانند ليث (م ح 203ق) و ابن اعرابى (م ح 231 ق) ، از شاگردان خليل ، آن را با نوعى ترديد ، ذكر مى كنند و احيانا مولَّد مى شمارند ؛ ولى اين واژه در گفتار لغويان متأخّرتر از آنان ، مانند جوهرى (متوفّاى سال سيصد و نود و اندى) و اَزهَرى (م 370 ق) ، جايگاه مستقر و جا افتاده ترى مى يابد و به صورت مادّه اى مستقل ، آن را ذكر مى نمايند . اين فرآيند ، در گفتار لغت شناسان متأخّر ، نمايان است (ر . ك : تهذيب اللّغة : ج 1 ص 322 ذيل مادّه «بره» و «برهن» ، الصحاح : ج5 ص2078 ذيل مادّه«برهن»، لسان العرب:ج13 ص476 ذيل مادّه «بره»و ج13 ص51 ذيل مادّه «برهن»، تاج العروس: ج18 ص55 مادّه «برهن» و ج19 ص15 مادّه «بره» ، المصباح المنير : ص 46 موضع ذكر ماده «بره» ) . [2] گفتنى است كه واژه شناسى اين مبحث ، توسّط محقّق ارجمند جناب آقاى محمّد احسانى فر انجام ف گرديده است .

فرق ميان «برهان» و «دليل»

ابو هلال عسكرى ، در بيان فرق ميان برهان و دليل ، مى گويد : الفَرقُ بَينَ البُرهانِ وَالدَّليلِ : البُرهانُ : الحُجَّةُ القاطِعَةُ المُفيدَةُ لِلعِلمِ ، وَ أَمّا ما يُفيدُ الظَّنَّ فَهُوَ الدَّليلُ . [1] تفاوت ميان برهان و دليل ، اين است كه برهان ، به معناى حجّت قاطع و مفيد براى علم است ؛ امّا آنچه براى ظن ، مفيد باشد ، دليل است . بارى ! ريشه واژه «برهان» هر چه باشد ، ترديدى نيست كه اين واژه از نظر واژه شناسان ، به معناى دليلى است كه به روشنى و با قاطعيّت بتواند مدّعا را اثبات نمايد ؛ [2] امّا به تدريج از معناى اصلى خود ، فاصله گرفته و در اصطلاح منطق ، به نوع خاصّى از استدلال ، اطلاق شده است . [3] برهان ، در قرآن و حديث

در قرآن و حديث ، «برهان» در معناى لغوى خود ، يعنى دليل واضح و روشن و مفيدِ براى علم ، اطلاق شده است . اين واژه در قرآن ، هفت بار به صورت مفرد[4] و يك بار به صورت تثنيه آمده است . [5]

[1] معجم الفروق اللغوية : ص 97 . [2] ر . ك : ترتيب كتاب العين : ص 80 ، لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» ، الصحاح : ج 5 ص 2078 مادّه «برهن» ، تاج العروس : ج 18 ص 55 مادّه «برهن» ، المصباح المنير : ص 46 و... . [3] براى آشنايى با معناى اصطلاحى برهان ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى و دانش نامه جهان اسلام : ذيل واژه «برهان» . [4] بقره : آيه 111 ، نساء : آيه 174 ، يوسف : آيه 24 ، انبيا : آيه 24 ، مؤمنون : آيه 117 ، نمل : آيه 64 و قصص : آيه 75 . [5] قصص : آيه 32 .

مهم ترين نكاتى كه براى آشنايى با جايگاه برهان در قرآن و حديث ، قابل توجّه اند ، عبارت اند از :


1 . واژه هاى مشابه برهان[1] در قرآن

در قرآن و حديث ، واژه هايى وجود دارند كه در معناى برهان به كار مى روند . اين واژه ها عبارت اند از :


الف ـ سلطان

برهان ، از آن رو كه بر عقل ها و دل ها سلطه مى يابد[2] و به انسان ، قدرت مقابله با مخالفان اعتقادى را مى دهد ، سلطان ناميده مى شود ، مانند : «أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُّبِينٌ . [3] يا دليلى آشكار [ در دست ] داريد؟»


ب ـ آيه

برهان ، دليلى روشن و آشكار بر حقّانيت آورنده آن است و از اين رو ، در برخى از موارد ، از آن به «آيه»[4] تعبير شده است ، مانند :

[1] براى توضيح بيشتر اين واژه ها ، ر . ك : دائرة المعارف قرآن : ج 5 ص 509 (اسامى و شئون برهان) . [2] «سُمِّىَ الحُجَّةُ سُلطانا و ذلك لِما يَلحَق مِن الهجومِ علَى القلوبِ و لكِن أكثَرُ تَسَلُّطِهِ على أهلِ العِلمِ وَالحِكمَةِ مِن المؤمنين ؛ حجّت را سلطان ناميده اند ؛ چرا كه به دل ها هجوم مى آورد ، امّا بيشترين تسلّط آن ، بر مؤمنانى است كه اهل علم و حكمت اند» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 420 مادّه «سلط» ) . در الميزان فى تفسير القرآن (ج 11 ص 177) نيز آمده : «و السلطان هو البرهان لتسلُّطه على العقول ؛ سلطان ، همان برهان است ؛ چرا كه بر عقل ها تسلّط مى يابد» . [3] صافّات : آيه 156 . نيز ، ر . ك : هود : آيه 96 ، ابراهيم : آيه 10 ، كهف : آيه 15 ، مؤمنون : آيه 45 ، نمل : آيه 36 ، دخان : آيه 19 ، طور : آيه 38 و ... . [4] «الآية : هى العلامة الظاهرة ؛ آيه ، يعنى نشانه آشكار» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 101 مادّه «أى») .

«ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِايَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ . [1] سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و حجّتى آشكار ، فرستاديم» . در اين آيه ، از عصاى موسى عليه السلام و «يد بيضاء (دست ...)» و ديگر امور خارق العاده اى كه به دست موسى عليه السلام ظاهر شد و حقّانيت او را ثابت كرد ، به «آيات» تعبير شده است ، در حالى كه در آيه اى ديگر ، از عصا و يد بيضا ، به عنوان دو برهان ، ياد گرديده است : «فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِيْه . [2] اين دو [ نشانه ] ، دو برهان از جانب پروردگار توست [ كه بايد ]به سوى فرعون و سران [ كشور ]او [ ببرى ]» .


ج ـ حجّت

برهان ، دليل قاطع و راهى روشن براى اِحقاق حق و اِبطال باطل است . از اين رو ، «حجّت»[3] ناميده گرديده است ، مانند : «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ . [4] برهانِ رسا ، ويژه خداست» .


د ـ بيّنه

برهان ، دليلى واضح ، روشن و آشكار براى اثبات مدّعا و تشخيص حق از باطل

[1] مؤمنون : آيه 45 . نيز ، ر . ك : هود : آيه 96 . [2] قصص : آيه 32 . [3] «الحُجَّةُ : الدَّلالَةُ المُبَيِّنَةُ لِلمَحَجَّةِ ، أى المقصد المستقيم الّذى يقتضى صحّة أحد النقيضين ؛ حجّت ، عبارت است از دليل روشن كننده مَحَجّه ، يعنى راه راست ، به صورتى كه درستى يكى از طرفينِ نقيض را اقتضا كند» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 219 مادّه «حج») . [4] انعام : آيه 149 .

است . از اين رو ، به آن «بيّنه» [1] اطلاق گرديده است ، مانند : «أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ . [2] آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است ؟ » . «لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ . [3] تا كسى كه [گم راه و] هلاك مى شود ، از روى برهان ، هلاك گردد ، و كسى كه زنده مى شود [و هدايت مى يابد] ، از روى برهان ، زنده بماند» .


2 . ارزش و اهمّيت برهان

بر اساس قرآن و احاديث نقل شده از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت بزرگوار ايشان ، برهان ، پايه و اساس اسلام در عقيده ، اخلاق و عمل است .لذا مردم را بر مبناى برهان ، به توحيد ، نبوّت ، معاد و امامت ، و همچنين به ارزش هاى اخلاقى و عملى دعوت مى نمايند و در يك كلام ، از نظر اسلام ، برهان ، ميزان و معيار سنجش حق و باطل است . اسلام ، خود بر برهان تكيه مى كند و از مخالفان نيز برهان طلب مى نمايد .[4]


3 . تأمّلى در آنچه برهان ناميده شده

با تأمّل در آنچه در قرآن و حديث ، برهان ناميده شده (مانند : خودِ قرآن ، انبيا ، معجزات انبيا و اهل بيت عليهم السلام ) ، در كنار آيات و احاديثى كه فطرت و عقل را معيار سنجش حق و باطل مى دانند ، به اين نتيجه مى رسيم كه از نظر اسلام ، عقل سليم و فطرت پاك ، پايه و اساس برهان است . معجزات انبيا ، بدان جهت برهان ناميده

[1] البَيِّنَةُ : الدَّلالَةُ الواضِحَةُ عَقلِيَّةً كانَت أو مَحسوسةً ؛ بيّنه ، دليل واضح و روشن است ، خواه عقلى باشد يا محسوس (مفردات ألفاظ القرآن : ص 157 «بان») . [2] هود : آيه 17 . [3] انفال : آيه 42 . [4] ر . ك : بقره : آيه 156 ، انبيا : آيه 24 ، نمل : آيه 64 ، قصص : آيه 75 .

شده كه عقل ، به روشنى دلالت آنها را بر صدق مدّعى نبوّت ، درك مى كند . انبيا ، قرآن ، اسلام و اهل بيت عليهم السلام ، از آن رو ، برهان ناميده شده اند كه برنامه هايى كه براى زندگى ارائه مى دهند ، منطبق با موازين عقلى و فطرى است . همچنين نام گذارى موارد ديگرى به برهان ، نشانه هماهنگى آنها با فطرت و عقل است . بر اين اساس ، در اسلام ، چيزى كه ضدّ عقل و فطرت باشد ، وجود ندارد و اگر چيزى به خدا و انبيا و اهل بيت عليهم السلام ، نسبت داده شود كه ضدّ عقل و فطرت است ، قطعا صحيح نيست . {-1-}


4 . اوصاف و انواع برهان هاى خداوند

بر پايه متون حديثى اى كه در فصل چهارم آمده ، برهان هاى الهى با چهار صفت ، توصيف شده اند : وضوح ، بلوغ ، شمول و دوام . آنچه قابل بحث و بررسى است ، اين كه : آيا همه برهان هاى الهى ، داراى اين اوصاف هستند يا ويژگى هاى ياد شده به نوع خاصّى از برهان هاى الهى اختصاص دارند؟ براى پاسخ به اين سؤال ، بايد گفت : برهان هاى الهى ، به دو دسته تقسيم مى شوند : برهان هاى ظاهر و برهان هاى باطن ، چنان كه از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه فرمود : إنَّ للّهِِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً ؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِياءُ وَ الأَئِمَّةُ ، وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ . [2] براى خدا بر مردم ، دو حجّت است : حجّتى بيرونى و حجّتى درونى . حجّت بيرونى ، فرستادگان و پيامبران و امامان اند ، و حجّت درونى ، خِردهايند .

[1] اين سخن ، بدين معنا نيست كه عقل مى تواند به همه حقايق دينى ، احاطه پيدا كند و براى مثال ، كُنه خدا را درك كند يا حقيقت روح و ملائكه را كشف نمايد . اين امور ، فوق عقل اند ، نه ضدّ عقل . [2] ر . ك : ص 128 ح 28 . [3] شمس : آيه 7 ـ 8 . [4] ر . ك : ص 188 ح 142 . [5] در الأمالى طوسى ، در متن حديث ، به جاى « خائفا (بيمناك) » ، «مستترا (پنهان)» آمده است . [6] ر . ك : ص 192 ح 146 . [7] ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 302 (پژوهشى در باره حكمت امامت و رهبرى) . [8] اسرا : آيه 15 .


برهان هاى باطنى خداوند متعال ، يعنى برهان هاى فطرى و عقلى ، داراى همه ويژگى هايى هستند كه بدانها اشاره شد ، بدين معنا كه همه انسان ها در طول تاريخ ، به طور واضح و روشن ، خوب و بد را ذاتا تشخيص مى داده اند و براى نمونه ، مى دانسته اند كه عدل ، نيكوست و ظلم ، بد است . خداوند متعال ، در قرآن كريم ، در اين باره فرموده است : «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا . [1] سوگند به نفْس و آن كه آن را درست كرد ، سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد » . در حديثى از امام صادق عليه السلام ـ كه مى تواند به همين موضوع اشاره داشته باشد ـ ، آمده است : ما مِن عَبدٍ إلّا وَ للّهِِ عَلَيهِ حُجَّةٌ . [2] هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه خدا را بر او حجّتى است . امّا برهان هاى ظاهرى خداوند ، يعنى انبيا و اوصياى آنان ، داراى همه اوصافى كه بدانها اشاره شد ، نيستند ؛ زيرا چه بسا حجّت هاى الهى به دليل وجود مانع ، آشكار نباشند يا دستيابى همه مردم به آنها امكان پذير نباشد ، چنان كه امام مهدى عليه السلام قرن هاست كه از ديده ها پنهان است . در اين باره ، از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود : لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ ، إمّا ظاهِرا مَشهورا ، وَ إمّا خائِفا [3] مَغمورا ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَيِّناتُهُ . [4]

[1] شمس : آيه 7 ـ 8 . [2] ر . ك : ص 188 ح 142 . [3] در الأمالى طوسى ، در متن حديث ، به جاى « خائفا (بيمناك) » ، «مستترا (پنهان)» آمده است . [4] ر . ك : ص 192 ح 146 .

زمين ، از كسى كه حجّت خدا را بر پا دارد ، خواه آشكار و شناخته يا بيمناك و گم نام ، خالى نمى مانَد تا آن كه حجّت ها و گواه هاى خدا از بين نروند . امّا اين كه برهانِ پنهان و امامِ غايب ، چه سودى براى جامعه دارد ، مسئله ديگرى است كه توضيح آن در مبحث امامت گذشت . [1] نكته قابل توجّه ، اين است كه برهان باطنى ، يعنى برهان فطرى و عقلى ، نمى تواند مبنا و معيار تكليف الهى باشد . قرآن كريم ، تصريح مى فرمايد : «وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا . [2] و ما تا پيامبرى برنينگيزيم، به عذاب نمى پردازيم» . اين سخن ، بدين معناست كه هر چند انسان ، خود مى تواند اجمالاً خوب و بد را تشخيص دهد ؛ ليكن تا تكاليف الهى از طريق پيامبران يا اوصياى آنان به انسان ابلاغ نشود ، خداوند ، او را مؤاخذه نخواهد كرد .


5 . آثار پيروى از برهان

پيروى از برهان ، موجب معرفت يافتن به حقايق هستى و كاميابى مادّى و معنوى ، و دنيوى و اُخروى است . مهم ترين آثار پيروى از برهان را در اين عناوين مى توان خلاصه كرد :


الف ـ رهايى از خرافه پرستى

قرآن كريم با دعوت كردن مردم به پيروى از برهان ، آنان را از خرافاتى مانند شرك و بت پرستى ،[3] فرزنددار بودن خداوند متعال ، [4] دخترانِ خدا خواندنِ

[1] ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 302 (پژوهشى در باره حكمت امامت و رهبرى) . [2] اسرا : آيه 15 . [3] ر . ك : مؤمنون : آيه 117 ، انبيا : آيه 24 ، نمل : آيه 64 ، اعراف : آيه 71 ، يوسف : آيه 40 و... . [4] ر . ك : يونس : آيه 68 .

فرشتگان ، [1] گروه گرايى و نژادپرستى [2] و... باز مى دارد .


ب ـ رهايى از پيروى كوركورانه از ديگران

پيرو برهان ، نمى تواند بدون دليل روشن ، از كسى پيروى كند . از اين رو ، پيروان راستين قرآن ، هيچ گاه كوركورانه از پدر و مادر ، شخصيت هاى معروف ، احزاب و گروه هاى سياسى و اجتماعى ، دنباله روى نخواهند كرد .[3]


ج ـ دستيابى به يقين

پيروى از برهان ، انسان را از شك ـ كه آفت زندگى معنوى است ـ ، رهايى مى بخشد[4] و به سرمنزل يقين رسانده ، به حقايق هستى ، ره نمون مى گردد . [5]


د ـ برخوردارى از امنيت

يكى از آثار مهمّ پيروى از برهان ، احساس آرامش و امنيت روانى است كه در نتيجه رسيدن به يقين ، براى انسان ، حاصل مى شود و بدين سان ، اولياى الهى در هيچ شرايطى احساس ناامنى ، ترس و وحشت ندارند .[6]


ه ـ پيروزى بر مخالفان

پيروان برهان ، هيچ گاه در ميدان مبارزه اعتقادى ، شكست نمى خورند ؛ زيرا برهان ، آنها را با حق همراه مى سازد . بر پايه سنّت هاى ثابت الهى ، حق ، همواره بر

[1] ر . ك : صافّات : آيه 149 ـ 156 ، نجم : آيه 21 . [2] ر . ك : بقره : آيه 111 . [3] ر . ك : هود : آيه 88 . [4] ر . ك : هود : آيه 17 . [5] ر . ك : انعام : آيه 75 ـ 79 و 83 . [6] ر . ك : انعام : آيه 81 ، انبيا : آيه 103 ، يونس : آيه 62 و 64 .

باطلْ پيروز است و در ميدان مبارزات سياسى نيز پيروزى نهايى با پيروان برهان است . {-1-}


6 . آثار مخالفت با برهان

بر عكس آنچه گفته شد ، مخالفت با برهان ، مايه گم راهى و ناكامى مادّى و معنوى است . شمارى از خطرهاى بى توجّهى و مخالفت با برهان ، عبارت اند از :


الف ـ پيروى از حدس و گمان

كسى كه آمادگى ندارد از عقل و برهان عقلى پيروى كند ، طبعا در زندگى ، راهى جز پيروى از حدس و گمان ندارد . از اين رو ، در بسيارى از آيات قرآن ، هنگامى كه برهان يا علم نفى شده ، در كنار آن ، پيروى از گمان و تكيه بر تخمين ، مطرح گرديده است .[2]


ب ـ پيروى از تمايلات نفسانى

دومين خطرى كه در نتيجه مخالفت برهان ، دامنگير انسان مى شود ، پيروى از تمايلات نفسانى است . كسى كه برهان را رها كند ، ناگزير در دام هوس ها و خواسته هاى نامشروع مى افتد . لذا قرآن كريم ، پيروى از هواى نفس را در كنار پيروى از گمان ، نتيجه پيروى نكردن از برهان ، شمرده است .[3]


ج ـ سرنوشت شوم

قرآن كريم ، سرشار از يادآورى سرگذشت دردناك و عبرت آموز اقوامى است كه در

[1] ر . ك : انبيا : آيه 18 ، اسرا : آيه 81 ، مجادله : آيه 21 ، مائده : آيه 56 و ... . [2] ر . ك : نجم : آيه 23 و 27 ـ 28 ، انعام : آيه 148 ، زخرف : آيه 20 ، نسا : آيه 157 . [3] ر . ك : نجم : آيه 23 ، محمّد : آيه 47 . برابر براهين روشن الهى ايستادند و خطرناك ترين سرنوشت ها را براى خويش ، رقم زدند . [1] روى گردانى اهل مَديَن از حجّت هاى روشنِ شعيب عليه السلام و فرجام هلاكتبار اين قوم ، از نمونه هاى بارز اين يادآورى هاست . [2]

[1] ر . ك : دائرة المعارف قرآن كريم : ج 5 ص 516 . [2] ر . ك : هود : آيه 91 ـ 94 .

ارزش برهان

پایه دعوت به خدا

پایه دعوت به معاد

پایه دعوت به نبوت

پایه دعوت به امامت

جدا سازنده حق از باطل

ریشه برهان

فطرت

خرد

انچه(برهان)یا مشابه ان،نامیده شده است

قران

پیامبران(علیهم السلام)

معجزات پیامبران

خاندان پیامبر(علیهم السلام)

اسلام

علم

راویان حدیث اهل بیت(علیهم السلام)

نیکان

پیروان تهی‌دست اهل بیت (علیهم السلام)

انچه مانع نافرمانی می‌شود

گواه در داوری

و این چند چیز

ویژگی برهان‌های خدا

روشنگری و وضوح

رسایی

فراگیری

استمرار