بحث:برهان

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

برهان در موعودنامه

رساله "البرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان " توسط‍‌ محمد کراچکی طرابلسی تألیف شده است. وی از بزرگان شیعه است که نزد شیخ مفید به فراگیری دانش پرداخته و آثار فراوانی در فقه، اخبار، اصول دین، نجوم، هیئت و انساب دارد. از جمله آثار ارزشمند وی "کنز الفوائد" است. مؤلف در جزء دوم کنز الفوائد، رساله‌ای تحت عنوان: "البرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان" نگاشته است[۱][۲].

برهان، در لغت

واژه «برهان»، در لغت به معنای آوردن حجّت و دلیل روشن و قاطع است. صاحب بن عباد، در این باره می‌گوید: "البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ وَ إیضاحُها".[۳] برهان، آوردن حجّت و واضح گردانیدن آن است. همچنین اَزهَری، به نقل از لیث، آورده است: "البُرهانُ: الحُجَّةُ وَ إیضاحُها".[۴] برهان، حجّت و واضح گردانیدن آن است. واژه‌شناسان، در ریشه‌شناسی «برهان»، دچار اختلاف نظر شده‌اند:

  • برخی الف و نون آن را زاید شمرده‌اند و برهان را مصدر ثلاثی مجرد از مادّه «بره» دانسته اند که بر معنای روشن و واضح، دلالت می‌کند. زمخشری می‌گوید: "أبرَهَ فُلانٌ: جاءَ بِالبُرهانِ؛ وَ «بَرهَنَ» مُوَلَّدٌ؛ وَ البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ وَ إیضاحُها؛ مِنَ البَرَهرَهَةِ، وَ هِیَ البَیضاءُ مِنَ الجَواری".[۵] أبرَهَ فُلانٌ، یعنی: «فلانی، برهانی را آورد» و واژه «بَرهَنَ»، مُوَلَّد (غیر اصیل) است و بعدا ساخته شده است و برهان، آوردن حجّت و واضح گردانیدن آن است و از واژه «بَرَهرَهَة» گرفته شده که به معنای زنان سپیدروست.
  • برخی آن را رباعی مجرّد و فعل آن را «بَرهَنَ» دانسته‌اند. جوهری، در موضع ذکر مادّه «برهن» می‌گوید: "البُرهانُ: الحُجَّةُ؛ وَ قَد بَرهَنَ عَلَیهِ، أی أقامَ الحُجَّةَ".[۶]
  • گروهی نیز برهان را هم جزو ثلاثی‌ها آورده اند و هم جزو رباعی‌ها.[۷] در مقام داوری و رفع اختلاف در این مقوله، می‌توان گفت: «برهان»، در اصل مصدر و از مادّه «بره» است، به معنای «آوردن حجّت و دلیل روشن»؛ لکن در فرآیند کثرت استعمال و فزونیِ اُنس ذهنی میان لفظ و معنای «برهان»، از این واژه، فعل ثلاثی مزیدی بر وزن فَعْلَنَ،[۸] «منحوت» گشت و «بَرهَنَ» به همان معنای «أبرَهَ» به کار رفته است. سپس فزونی کاربرد «بَرهَنَ» و غلبه استعمالی‌اش، چنان بین این لفظ و معنا در اذهان اهل گویش تازی، اُنس و پیوند ایجاد نمود که در کاربرد «بَرهَنَ» و مشتقّات آن، دیگر عنایتی به مادّه «بره» نمی‌شد؛ یعنی مادّه «برهن»، خود وضع مستقلّ می‌یابد و حقیقت، در معنای دلیل و برهان روشن آوردن، می‌گردد. با این توجّه، «بَرهَنَ» از وزن «فَعلَنَ» نیز به وزن «فَعلَلَ» در می‌آید. از شواهد این سخن، فرآیند تاریخی کاربرد واژه های «برهان» و «برهن» و مشتقّات آنها در گویش عرب و ذکر آنها در معاجم لغوی است -۷[۹][۱۰]

فرق میان «برهان» و «دلیل»

ابو هلال عسکری، در بیان فرق میان برهان و دلیل، می‌گوید: "الفَرقُ بَینَ البُرهانِ وَالدَّلیلِ: البُرهانُ: الحُجَّةُ القاطِعَةُ المُفیدَةُ لِلعِلمِ، وَ أَمّا ما یُفیدُ الظَّنَّ فَهُوَ الدَّلیلُ".[۱۱] تفاوت میان برهان و دلیل، این است که برهان، به معنای حجّت قاطع و مفید برای علم است؛ امّا آنچه برای ظن، مفید باشد، دلیل است. باری ! ریشه واژه «برهان» هر چه باشد، تردیدی نیست که این واژه از نظر واژه شناسان، به معنای دلیلی است که به روشنی و با قاطعیّت بتواند مدّعا را اثبات نماید ؛[۱۲] امّا به تدریج از معنای اصلی خود، فاصله گرفته و در اصطلاح منطق، به نوع خاصّی از استدلال، اطلاق شده است.[۱۳]

برهان، در قرآن و حدیث

در قرآن و حدیث، «برهان» در معنای لغوی خود، یعنی دلیل واضح و روشن و مفیدِ برای علم، اطلاق شده است. این واژه در قرآن، هفت بار به صورت مفرد[۱۴] و یک بار به صورت تثنیه آمده است.[۱۵]

مهم‌ترین نکاتی که برای آشنایی با جایگاه برهان در قرآن و حدیث، قابل توجّه‌اند، عبارت‌اند از:


۱. واژه‌های مشابه برهان[۱۶] (اسامی و شئون برهان). در قرآن

در قرآن و حدیث، واژه‌هایی وجود دارند که در معنای برهان به کار می‌روند. این واژه‌ها عبارت اند از:


  • سلطان

برهان، از آن رو که بر عقل‌ها و دل‌ها سلطه می‌یابد[۱۷] و به انسان، قدرت مقابله با مخالفان اعتقادی را می‌دهد، سلطان نامیده می‌شود، مانند: «أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ.[۱۸] یا دلیلی آشکار [ در دست ] دارید؟»

  • آیه

برهان، دلیلی روشن و آشکار بر حقّانیت آورنده آن است و از این رو، در برخی از موارد، از آن به «آیه»[۱۹] تعبیر شده است، مانند: ﴿﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ.[۲۰] در این آیه، از عصای موسی(ع) و «ید بیضاء (دست. ..)» و دیگر امور خارق‌العاده‌ای که به دست موسی(ع) ظاهر شد و حقّانیت او را ثابت کرد، به «آیات» تعبیر شده است، در حالی که در آیه ای دیگر، از عصا و ید بیضا، به عنوان دو برهان، یاد گردیده است: ﴿﴿فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ[۲۱]

  • حجّت

برهان، دلیل قاطع و راهی روشن برای اِحقاق حق و اِبطال باطل است. از این رو، «حجّت»[۲۲] نامیده گردیده است، مانند: ﴿﴿فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[۲۳]

  • بیّنه

برهان، دلیلی واضح، روشن و آشکار برای اثبات مدعا و تشخیص حق از باطل است. از این رو، به آن «بیّنه»[۲۴] اطلاق گردیده است، مانند: «أَفَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ.[۲۵] ﴿﴿لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ[۲۶]

۲. ارزش و اهمیت برهان

بر اساس قرآن و احادیث نقل شده از پیامبر(ص) و اهل بیت بزرگوار ایشان، برهان، پایه و اساس اسلام در عقیده، اخلاق و عمل است. لذا مردم را بر مبنای برهان، به توحید، نبوّت، معاد و امامت، و همچنین به ارزش‌های اخلاقی و عملی دعوت می‌نمایند و در یک کلام، از نظر اسلام، برهان، میزان و معیار سنجش حق و باطل است. اسلام، خود بر برهان تکیه می‌کند و از مخالفان نیز برهان طلب می‌نماید.[۲۷]


۳. تأمّلی در آنچه برهان نامیده‌شده

با تأمل در آنچه در قرآن و حدیث، برهان نامیده شده (مانند: خودِ قرآن، انبیا، معجزات انبیا و اهل بیت(ع))، در کنار آیات و احادیثی که فطرت و عقل را معیار سنجش حق و باطل می‌دانند، به این نتیجه می‌رسیم که از نظر اسلام، عقل سلیم و فطرت پاک، پایه و اساس برهان است. معجزات انبیا، بدان جهت برهان نامیده شده که عقل، به روشنی دلالت آنها را بر صدق مدعی نبوت، درک می‌کند. انبیا، قرآن، اسلام و اهل بیت(ع)، از آن رو، برهان نامیده شده‌اند که برنامه‌هایی که برای زندگی ارائه می‌دهند، منطبق با موازین عقلی و فطری است. همچنین نام‌گذاری موارد دیگری به برهان، نشانه هماهنگی آنها با فطرت و عقل است. بر این اساس، در اسلام، چیزی که ضدّ عقل و فطرت باشد، وجود ندارد و اگر چیزی به خدا و انبیا و اهل بیت(ع)، نسبت داده شود که ضدّ عقل و فطرت است، قطعا صحیح نیست.[۲۸]


۴. اوصاف و انواع برهان‌های خداوند

بر پایه متون حدیثی ای که در فصل چهارم آمده، برهان‌های الهی با چهار صفت، توصیف شده اند: وضوح، بلوغ، شمول و دوام. آنچه قابل بحث و بررسی است، این که: آیا همه برهان‌های الهی، دارای این اوصاف هستند یا ویژگی‌های یاد شده به نوع خاصّی از برهان‌های الهی اختصاص دارند؟ برای پاسخ به این سؤال، باید گفت: برهان‌های الهی، به دو دسته تقسیم می‌شوند: برهان‌های ظاهر و برهان‌های باطن، چنان که از امام کاظم(ع) روایت شده که فرمود: "إنَّ للّهِِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِیاءُ وَ الأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ".[۲۹] برهان‌های باطنی خداوند متعال، یعنی برهان‌های فطری و عقلی، دارای همه ویژگی‌هایی هستند که بدان‌ها اشاره شد، بدین معنا که همه انسان‌ها در طول تاریخ، به طور واضح و روشن، خوب و بد را ذاتا تشخیص می‌داده‌اند و برای نمونه، می‌دانسته اند که عدل، نیکوست و ظلم، بد است. خداوند متعال، در قرآن کریم، در این باره فرموده است: ﴿﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.[۳۰] در حدیثی از امام صادق(ع) ـ که می‌تواند به همین موضوع اشاره داشته باشد ـ، آمده است: "ما مِن عَبدٍ إلّا وَ للّهِِ عَلَیهِ حُجَّةٌ".[۳۱] هیچ بنده‌ای نیست، مگر آن که خدا را بر او حجّتی است. امّا برهان‌های ظاهری خداوند، یعنی انبیا و اوصیای آنان، دارای همه اوصافی که بدان‌ها اشاره شد، نیستند؛ زیرا چه بسا حجّت‌های الهی به دلیل وجود مانع، آشکار نباشند یا دستیابی همه مردم به آنها امکان پذیر نباشد، چنان که امام مهدی(ع) قرن‌هاست که از دیده‌ها پنهان است. در این باره، از امام علی(ع) روایت شده که فرمود: "لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ، إمّا ظاهِرا مَشهورا، وَ إمّا خائِفا"[۳۲] "مَغمورا؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَیِّناتُهُ".[۳۳] زمین، از کسی که حجّت خدا را بر پا دارد، خواه آشکار و شناخته یا بیمناک و گم نام، خالی نمی‌مانَد تا آن که حجّت‌ها و گواه‌های خدا از بین نروند. امّا این که برهانِ پنهان و امامِ غایب، چه سودی برای جامعه دارد، مسئله دیگری است که توضیح آن در مبحث امامت گذشت.[۳۴] نکته قابل توجّه، این است که برهان باطنی، یعنی برهان فطری و عقلی، نمی‌تواند مبنا و معیار تکلیف الهی باشد. قرآن کریم، تصریح می‌فرماید: ﴿﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً.[۳۵] این سخن، بدین معناست که هر چند انسان، خود می‌تواند اجمالاً خوب و بد را تشخیص دهد؛ لکن تا تکالیف الهی از طریق پیامبران یا اوصیای آنان به انسان ابلاغ نشود، خداوند، او را مؤاخذه نخواهد کرد.

۵. آثار پیروی از برهان

پیروی از برهان، موجب معرفت یافتن به حقایق هستی و کامیابی مادّی و معنوی، و دنیوی و اُخروی است. مهم‌ترین آثار پیروی از برهان را در این عناوین می‌توان خلاصه کرد:


  • رهایی از خرافه‌پرستی

قرآن کریم با دعوت کردن مردم به پیروی از برهان، آنان را از خرافاتی مانند شرک و بت پرستی ،[۳۶] فرزنددار بودن خداوند متعال،[۳۷] دخترانِ خدا خواندنِ فرشتگان،[۳۸] گروه گرایی و نژادپرستی[۳۹] و... باز می‌دارد.

  • رهایی از پیروی کورکورانه از دیگران

پیرو برهان، نمی‌تواند بدون دلیل روشن، از کسی پیروی کند. از این رو، پیروان راستین قرآن، هیچ گاه کورکورانه از پدر و مادر، شخصیت‌های معروف، احزاب و گروه‌های سیاسی و اجتماعی، دنباله روی نخواهند کرد.[۴۰]


  • دستیابی به یقین

پیروی از برهان، انسان را از شک ـ که آفت زندگی معنوی است ـ، رهایی می‌بخشد[۴۱] و به سرمنزل یقین رسانده، به حقایق هستی، ره نمون می‌گردد.[۴۲]


د ـ برخورداری از امنیت

یکی از آثار مهمّ پیروی از برهان، احساس آرامش و امنیت روانی است که در نتیجه رسیدن به یقین، برای انسان، حاصل می‌شود و بدین سان، اولیای الهی در هیچ شرایطی احساس ناامنی، ترس و وحشت ندارند.[۴۳]


  • پیروزی بر مخالفان

پیروان برهان، هیچ‌گاه در میدان مبارزه اعتقادی، شکست نمی‌خورند؛ زیرا برهان، آنها را با حق همراه می‌سازد. بر پایه سنّت‌های ثابت الهی، حق، همواره بر باطلْ پیروز است و در میدان مبارزات سیاسی نیز پیروزی نهایی با پیروان برهان است.[۴۴]


۶. آثار مخالفت با برهان

بر عکس آنچه گفته شد، مخالفت با برهان، مایه گم راهی و ناکامی مادّی و معنوی است. شماری از خطرهای بی‌توجّهی و مخالفت با برهان، عبارت اند از:


  • پیروی از حدس و گمان

کسی که آمادگی ندارد از عقل و برهان عقلی پیروی کند، طبعا در زندگی، راهی جز پیروی از حدس و گمان ندارد. از این رو، در بسیاری از آیات قرآن، هنگامی که برهان یا علم نفی شده، در کنار آن، پیروی از گمان و تکیه بر تخمین، مطرح گردیده است.[۴۵]


  • پیروی از تمایلات نفسانی

دومین خطری که در نتیجه مخالفت برهان، دامنگیر انسان می‌شود، پیروی از تمایلات نفسانی است. کسی که برهان را رها کند، ناگزیر در دام هوس ها و خواسته‌های نامشروع می‌افتد. لذا قرآن کریم، پیروی از هوای نفس را در کنار پیروی از گمان، نتیجه پیروی نکردن از برهان، شمرده است.[۴۶]


  • سرنوشت شوم

قرآن کریم، سرشار از یادآوری سرگذشت دردناک و عبرت آموز اقوامی است که در برابر براهین روشن الهی ایستادند و خطرناک‌ترین سرنوشت‌ها را برای خویش، رقم زدند.[۴۷] روی گردانی اهل مَدیَن از حجّت‌های روشنِ شعیب(ع) و فرجام هلاکتبار این قوم، از نمونه‌های بارز این یادآوری‌هاست.[۴۸]

ارزش برهان

پایه دعوت به خدا

پایه دعوت به معاد

پایه دعوت به نبوت

پایه دعوت به امامت

جدا سازنده حق از باطل

ریشه برهان

فطرت

خرد

انچه(برهان)یا مشابه ان،نامیده شده است

قران

پیامبران(ع)

معجزات پیامبران

خاندان پیامبر(ع)

اسلام

علم

راویان حدیث اهل بیت(ع)

نیکان

پیروان تهی‌دست اهل بیت(ع)

انچه مانع نافرمانی می‌شود

گواه در داوری

و این چند چیز

ویژگی برهان‌های خدا

روشنگری و وضوح

رسایی

فراگیری

استمرار

پانویس

  1. چشم‌به‌راه مهدی، ص ۴۶۳.
  2. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۶۶.
  3. المحیط فی اللّغة: ج ۳، ص ۴۸۳، مادّه «بره».
  4. تهذیب اللّغة: ج ۱، ص ۳۲۲. ابن منظور، در ذیل مادّه «بره» می‌گوید: البُرهانُ: الحُجَّةُ الفاصِلَةُ البَیّنةُ و ذیل ماده «برهن» می‌گوید: «البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ و اتِّضاحُها» (لسان العرب: ج ۱۳، ص ۵۱، مادّه «برهن» و ص ۴۷۶ مادّه «بره»).
  5. أساس البلاغة: ص ۲۱ مادّه «بره».
  6. «برهان، به معنای حجّت است و «قَد بَرهَنَ عَلَیهِ»، یعنی: بر آن، برهان اقامه کرد». صحاح اللّغة: ج ۵ ص ۲۰۷۸ مادّه «برهن». شایان ذکر، این که جوهری در ذیل مادّه «بره»، هیچ یادی از واژه «برهان» و «برهن» نمی کند.
  7. مانند اَزهَری در تهذیب اللّغة (ج ۱ ص ۳۲۲) که در مادّه «بره»، آن را ذکر نموده، از لیث و ابن اعرابی نقل می‌کند که آنان، فعل «برهن» را از واژگان مولَّد (زایا) می‌شمارند. سپس خود این احتمال را روا می‌شمارد که نون آن، اصلی باشد. همچنین، ر. ک: لسان العرب: ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن» و ص ۴۷۶ مادّه «بره»، تاج العروس: ج ۱۸ ص ۵۵ مادّه «برهن» و ج ۱۹ ص ۱۵ مادّه «بره»، المصباح المنیر: ص ۴۶.
  8. این فعل، از ابواب غیر مشهور و بر وزن عروضیِ فعل رباعی مجرَّد است. اصطلاحا این گونه افعال و مصادرشان را «منحوت» می‌نامند و این فعل، به فعل مجرّد، ملحق می‌شود. سیبویه، در کتاب خود، بابی با عنوان: «باب ما لحقته الزوائد من بنات الثلاثة و اُلحق ببنات الأربعة، حتّی صار یجری مجری ما لا زیادة فیه، و صارت الزیادة بمنزلة ما هو من نفس الحرف» باز کرده و سپس اوزان و مثال‌هایی را ذکر می‌کند. از جمله این اوزان است: «فَوْعَلْتُ»، «فَیْعَلْتُ»، «فَعْوَلْتُ»، «فَعْلَیْتُ» و «فَعْنَلْتُ». نمونه‌های آنها نیز: «حَوقَلتُ»، «بَیطَرتُ»، «هَینَمتُ»، «جَهوَرتُ»، «قَلسَیتُ»، «قَلنَستُ» و «شَیطَنتُ» هستند که همگی را بر وزن عروضی «دَحْرَجْتُ» می‌آورد و سپس اوزان و مثال‌هایی را برای ملحقّات به رباعی مزید، بر می‌شمارد؛ مانند: «تقلسی»، «تشیطن»، «تمکَّن»، «تَمَسکَنَ» که همگی بر وزن عروضی «تدحرج» آمده‌اند (ر. ک: الکتاب: ج ۲ ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴).
  9. از نمونه‌ها و شواهدی که می‌توان برای این تحلیل برشمرد، ملاحظه کاربرد واژه «برهان» و عدم کاربرد فعل «برهن» و مشتقّات آن در قرآن کریم و دیگر متون اسلامی تا اواخر قرن دوم هجری و نیز نوع ذکر آنها در کتب لغت شناسان کهن، میانی و متأخّر است؛ زیرا لُغَویان کهن همچون خلیل بن احمد (م ۱۷۰ ق)، تنها به ذکر مادّه «بره» و «برهان» بسنده می‌کنند و اصلاً از فعل «برهن» و مشتقّاتش یاد نمی‌کنند و لغویان میانی مانند لیث (م ح ۲۰۳ق) و ابن اعرابی (م ح ۲۳۱ ق)، از شاگردان خلیل، آن را با نوعی تردید، ذکر می‌کنند و احیانا مولَّد می‌شمارند؛ ولی این واژه در گفتار لغویان متأخّرتر از آنان، مانند جوهری (متوفّای سال سیصد و نود و اندی) و اَزهَری (م ۳۷۰ ق)، جایگاه مستقر و جا افتاده تری می‌یابد و به صورت مادّه ای مستقل، آن را ذکر می‌نمایند. این فرآیند، در گفتار لغت شناسان متأخّر، نمایان است (ر. ک: تهذیب اللّغة: ج ۱ ص ۳۲۲ ذیل مادّه «بره» و «برهن»، الصحاح: ج۵ ص۲۰۷۸ ذیل مادّه«برهن»، لسان العرب:ج۱۳ ص۴۷۶ ذیل مادّه «بره»و ج۱۳ ص۵۱ ذیل مادّه «برهن»، تاج العروس: ج۱۸ ص۵۵ مادّه «برهن» و ج۱۹ ص۱۵ مادّه «بره»، المصباح المنیر: ص ۴۶ موضع ذکر ماده «بره» ).
  10. گفتنی است که واژه شناسی این مبحث، توسّط محقّق ارجمند جناب آقای محمّد احسانی فر انجام ف گردیده است.
  11. معجم الفروق اللغویة: ص ۹۷.
  12. ر. ک: ترتیب کتاب العین: ص ۸۰، لسان العرب: ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن»، الصحاح: ج ۵ ص ۲۰۷۸ مادّه «برهن»، تاج العروس: ج ۱۸ ص ۵۵ مادّه «برهن»، المصباح المنیر: ص ۴۶ و....
  13. برای آشنایی با معنای اصطلاحی برهان، ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی و دانش نامه جهان اسلام: ذیل واژه «برهان».
  14. بقره: آیه ۱۱۱، نساء: آیه ۱۷۴، یوسف: آیه ۲۴، انبیا: آیه ۲۴، مؤمنون: آیه ۱۱۷، نمل: آیه ۶۴ و قصص: آیه ۷۵.
  15. قصص: آیه ۳۲.
  16. برای توضیح بیشتر این واژه‌ها، ر. ک: دائرة المعارف قرآن: ج ۵ ص ۵۰۹.
  17. «سُمِّیَ الحُجَّةُ سُلطانا و ذلک لِما یَلحَق مِن الهجومِ علَی القلوبِ و لکِن أکثَرُ تَسَلُّطِهِ علی أهلِ العِلمِ وَالحِکمَةِ مِن المؤمنین؛ حجّت را سلطان نامیده‌اند؛ چرا که به دل‌ها هجوم می‌آورد، امّا بیشترین تسلّط آن، بر مؤمنانی است که اهل علم و حکمت اند» (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۴۲۰ مادّه «سلط» ). در المیزان فی تفسیر القرآن (ج ۱۱ ص ۱۷۷) نیز آمده: «و السلطان هو البرهان لتسلُّطه علی العقول؛ سلطان، همان برهان است؛ چرا که بر عقل‌ها تسلّط می‌یابد».
  18. صافّات: آیه ۱۵۶. نیز، ر. ک: هود: آیه ۹۶، ابراهیم: آیه ۱۰، کهف: آیه ۱۵، مؤمنون: آیه ۴۵، نمل: آیه ۳۶، دخان: آیه ۱۹، طور: آیه ۳۸ و. ...
  19. «الآیة: هی العلامة الظاهرة؛ آیه، یعنی نشانه آشکار» (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۱۰۱ مادّه «أی»).
  20. «سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و حجّتی آشکار، فرستادیم». مؤمنون: آیه ۴۵. نیز، ر. ک: هود: آیه ۹۶.
  21. «این دو [ نشانه ]، دو برهان از جانب پروردگار توست [ که باید ]به سوی فرعون و سران [ کشور ]او [ ببری ]». قصص: آیه ۳۲.
  22. «الحُجَّةُ: الدَّلالَةُ المُبَیِّنَةُ لِلمَحَجَّةِ، أی المقصد المستقیم الّذی یقتضی صحّة أحد النقیضین؛ حجّت، عبارت است از دلیل روشن‌کننده مَحَجّه، یعنی راه راست، به صورتی که درستی یکی از طرفینِ نقیض را اقتضا کند» (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۲۱۹ مادّه «حج»).
  23. «برهانِ رسا، ویژه خداست». انعام: آیه ۱۴۹.
  24. البَیِّنَةُ: الدَّلالَةُ الواضِحَةُ عَقلِیَّةً کانَت أو مَحسوسةً؛ بیّنه، دلیل واضح و روشن است، خواه عقلی باشد یا محسوس (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۱۵۷ «بان»).
  25. «آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است؟»؛ هود: آیه ۱۷.
  26. «تا کسی که [گم راه و] هلاک می‌شود، از روی برهان، هلاک گردد، و کسی که زنده می‌شود [و هدایت می‌یابد]، از روی برهان، زنده بماند»؛ انفال: آیه ۴۲.
  27. ر. ک: بقره: آیه ۱۵۶، انبیا: آیه ۲۴، نمل: آیه ۶۴، قصص: آیه ۷۵.
  28. این سخن، بدین معنا نیست که عقل می‌تواند به همه حقایق دینی، احاطه پیدا کند و برای مثال، کُنه خدا را درک کند یا حقیقت روح و ملائکه را کشف نماید. این امور، فوق عقل اند، نه ضدّ عقل.
  29. «برای خدا بر مردم، دو حجّت است: حجّتی بیرونی و حجّتی درونی. حجّت بیرونی، فرستادگان و پیامبران و امامان‌اند، و حجّت درونی، خِردهایند». ر. ک: ص ۱۲۸ ح ۲۸.
  30. «سوگند به نفْس و آن که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن، الهام کرد». شمس: آیه ۷ ـ ۸.
  31. ر. ک: ص ۱۸۸ ح ۱۴۲.
  32. در الأمالی طوسی، در متن حدیث، به جای « خائفا (بیمناک) »، «مستترا (پنهان)» آمده است.
  33. ر. ک: ص ۱۹۲ ح ۱۴۶.
  34. ر. ک: همین دانش نامه: ج ۶ ص ۳۰۲ (پژوهشی در باره حکمت امامت و رهبری).
  35. «و ما تا پیامبری برنینگیزیم، به عذاب نمی‌پردازیم». اسرا: آیه ۱۵.
  36. ر. ک: مؤمنون: آیه ۱۱۷، انبیا: آیه ۲۴، نمل: آیه ۶۴، اعراف: آیه ۷۱، یوسف: آیه ۴۰ و....
  37. ر. ک: یونس: آیه ۶۸.
  38. ر. ک: صافّات: آیه ۱۴۹ ـ ۱۵۶، نجم: آیه ۲۱.
  39. ر. ک: بقره: آیه ۱۱۱.
  40. ر. ک: هود: آیه ۸۸.
  41. ر. ک: هود: آیه ۱۷.
  42. ر. ک: انعام: آیه ۷۵ ـ ۷۹ و ۸۳.
  43. ر. ک: انعام: آیه ۸۱، انبیا: آیه ۱۰۳، یونس: آیه ۶۲ و ۶۴.
  44. ر. ک: انبیا: آیه ۱۸، اسرا: آیه ۸۱، مجادله: آیه ۲۱، مائده: آیه ۵۶ و. ...
  45. ر. ک: نجم: آیه ۲۳ و ۲۷ ـ ۲۸، انعام: آیه ۱۴۸، زخرف: آیه ۲۰، نسا: آیه ۱۵۷.
  46. ر. ک: نجم: آیه ۲۳، محمّد: آیه ۴۷.
  47. ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم: ج ۵ ص ۵۱۶.
  48. ر. ک: هود: آیه ۹۱ ـ ۹۴.