بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
پس از گذشت سه سال از [[آغاز بعثت]]، [[خداوند]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[مأمور]] کرد که [[دعوت]] خود را آشکار نماید و فرمود: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. | |||
در کتب [[تفسیر]] و [[تاریخ]] خاصّه و عامّه نوشتهاند که بعد از [[نزول]] این [[آیه]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در حدود چهل نفر از بستگان نزدیکش را در [[خانه]] عمویش [[حضرت]] [[ابوطالب]] {{ع}} دعوت کرد، و بعد از صرف [[غذا]] فرمودند: ای [[فرزندان عبدالمطلب]]! به [[خدا]] [[سوگند]]، هیچ کس را در [[عرب]] نمیشناسم که برای خویشانش چیزی آورده باشد که از آنچه من آورده ام با فضیلتتر باشد. (و من خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] را برای شما آوردهام) خداوند به من دستور داده که شما را به [[آیین]] او دعوت کنم، چه کسی از شما مرا [[یاری]] میکند تا برادرم و [[وصیّ]] و [[جانشین]] من گردد؟ | |||
در پاسخ حضرت، همه [[سکوت]] کردند و هیچ تمایلی به این امر نشان ندادند جز [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] {{ع}} که از همه کوچکتر بود و عرض کرد: ای [[رسول خدا]]! من در این مسیر [[یار]] و [[یاور]] شما هستم. [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرمود: این [[برادر]] و وصیّ و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از [[دستورات]] وی [[اطاعت]] کنید<ref>{{متن حدیث|إنّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم، فاسمعوا له و أطیعوه}}، مسند احمد، ج۱، ص۱۵۱؛ تفسیر جامع البیان، ج۱۹، ص۷۴ و ۷۵؛ کنز العمّال، ج۱۳، ص۱۳۱، حدیث ۳۶۴۱۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۳؛ مجمع الزّوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۱۳؛ تفسیر البغوی المسمّی معالم التّنزیل ذیل آیه ۲۱۴ شعراء، جزء ۱۹، ص۱۴۹ مجلّد ۱۱.</ref>. ولی حاضران نه تنها نپذیرفتند بلکه به [[مسخره کردن]] پرداختند و برخاستند و به حضرت ابوطالب {{ع}} گفتند: از این پس مأمور شدی از فرزندت اطاعت کنی و سخن وی را بشنوی!<ref>[[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]] ص ۱۹۵.</ref>. | |||
== | == [[حدیث یوم الدار]] و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} == | ||
یکی از [[نصوص جلیّ امامت امیر المؤمنین]] {{ع}}، “حدیث الدار” است که به «[[حدیث بدء الدعوه]]» نیز معروف است. این [[حدیث]] در [[منابع حدیثی]]، [[تاریخی]] و [[تفسیری]] [[شیعه]] و [[اهلسنت]] آمده است. مفاد این حدیث آن است که [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد و [[پیامبر]] {{صل}} [[مأموریت]] یافت نزدیکترین [[خویشاوندان]] خود را [[انذار]] کند. حضرت، آنان را در [[خانه]] یا [[شعب]] [[ابوطالب]] گرد آورد و پس از [[پذیرایی]] از آنها، آنان را به [[آیین اسلام]] [[دعوت]] کرد و یادآور شد که هرکس به او [[ایمان]] آورد [[وارث]]، [[وصی]] و [[جانشین]] وی خواهد بود. از میان آنان، تنها [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} دعوت او را پاسخ داد و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} وی را وارث، وصی و جانشین خود معرفی کرد. | |||
این حدیث از تعدادی از [[صحابه]] [[نقل]] شده است که عبارتاند از: علی بن ابیطالب {{ع}}، [[عبداللّه بن عباس]]، [[قیس بن سعد بن عباده]]، [[ابورافع]] خدمتگزار [[رسول خدا]] {{صل}} و [[براء بن عازب]]. مجموع این [[روایات]] و نقلهای متعدد آنها به گونهای است که احتمال جعلی بودن آن را [[باطل]] میسازد، مضافاً بر اینکه برخی از آنها از نظر [[سند]] معتبر است. بدین سبب عدهای به صحت آن تصریح کرده<ref>مانند ابوجعفر اسکافی معتزلی در کتاب “نقض العثمانیه”، ص۳۰۳؛ ر. ک: الغدیر، ج۲، ص۳۵۹. به نقل از سیوطی در “جمع الجوامع” ابن جریر طبری نیز آن را صحیح دانسته است. نیز ر.ک: کنز العمال، ج۱۳، ص۱۲۸، ج۸، ۳۶۴؛ الغدیر، ج۲، ص۳۶۹.</ref> و کسانی نیز آن را بهصورت رخدادی مسلّم تلقی و نقل کردهاند<ref>مانند ابن کثیر در کتاب “الکامل فی التاریخ”، ج۱، ص۴۸۷- ۴۸۸.</ref>. | |||
از [[محدثان]] شیعه، [[شیخ صدوق]] در [[علل الشرایع]]<ref>علل الشرایع، ص۱۶۹- ۱۷۰.</ref> [[شیخ طوسی]] در امالی<ref>الأمالی، ص۵۸۱- ۵۸۳.</ref>، [[علامه مجلسی]] در [[بحار الانوار]]<ref>بحار الانوار، ج۱۸، ص۱۷۷- ۱۷۸؛ ج۳۸، ص۲۲۳ و ۲۴۹؛ ج۲۴، ص۲۵۸.</ref>، [[شیخ حر عاملی]] در [[اثبات الهداة]]<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۸۶ و ۹۲.</ref>، [[سید هاشم بحرانی]] در البرهان<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۲.</ref> و عبد علی حویزی در [[نورالثقلین]]<ref>نور الثقلین، ج۴، ص۶۶- ۶۸.</ref>، [[حدیث الدار]] را [[روایت]] کردهاند. | |||
بسیاری از [[محدثان]] [[اهلسنت]] نیز مانند: [[احمد بن حنبل]]، [[نسائی]]، [[ابن جریر طبری]]، [[طحاوی]]، [[ضیاء مقدسی]]، [[سعید بن منصور]]، [[ابن ابیحاتم]]، [[ابن مردویه]]، [[ابونعیم]]، [[بیهقی]] و [[جلال الدین سیوطی]] حدیث الدار را [[نقل]] کردهاند<ref>ر.ک: المراجعات، ص۱۸۶- ۱۸۸؛ الغدیر، ج۲، ص۳۹۴- ۴۰۱. در این دو منبع، خصوصاً الغدیر، روایات گوناگون حدیث الدار از منابع حدیثی و تاریخی و تفسیری اهلسنت نقل شده است.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۱۳.</ref> | |||
[[متکلمان امامیه]] این [[حدیث]] را به عنوان [[دلیل]] بر [[امامت]] و نمونهای از [[نص جلی]] بر [[خلافت]] [[امیر المؤمنین]] آوردهاند. در [[حدیث]] [[یومالانذار]] کلماتی که [[رسول اکرم]] {{صل}} درباره [[علی]] {{ع}} فرمودهاند مانند: {{متن حدیث|إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوهُ}}، به صراحت بر مدعای [[امامیه]] در [[خلافت]] و [[جانشینی]] و [[لزوم اطاعت]] از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} به عنوان [[خلافت]] و [[وصایت]] دلالت دارد. مخاطبان هم در آن جلسه چیز دیگری برداشت نکردند لذا به [[ابوطالب]] از روی طعنه و [[استهزا]] گفتند: تو را [[فرمان]] داد تا حرف پسرت را بشنوی و [[اطاعت]] کنی<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]].</ref>. | |||
برخی از نویسندگان [[اهل سنت]] برای [[رهایی]] از دلالت آشکار و صریح این [[نص]] معتبر به [[پنهان]] کاری و یا [[تحریف]] [[دست]] زدهاند؛ برای مثال [[وصایت]] و [[خلافت]] را حذف کرده به جای آن از لفظ "کذا وکذا" استفاده کردهاند یا گفتهاند که در آن جلسه [[پیامبر]] {{صل}} [[حضرت علی]] {{ع}} را به امور شخصی [[وصیت]] کرده، نه به امر [[امامت]] و [[جانشینی]]. | |||
{{ | |||
این [[برادر]] و | اما کسی که صدر و ذیل این [[حدیث]] را ملاحظه کند، پی خواهد برد که حدیث دار مربوط به [[امامت]] و [[خلافت]] است، زیرا: | ||
# [[پیامبر]] {{صل}} در همان ابتدای جلسه خطاب به آنها فرمود: من خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] را برای شما آوردهام و [[خداوند]] به من امر فرموده: که شما را به سوی او بخوانم. پس کدام یک از شما در این امر مرا [[یاری]] میکند تا او [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من در میان شما باشد؟ آیا از [[وصایت]]، جز [[جانشینی]] و [[امامت]] برای [[هدایت]] [[امت]] چیز دیگری فهمیده میشود؟ | |||
# در [[روایت]] بعد از کلمه "وصیی"، "خلیفتی" نیز آمده است و [[خلیفه]] به معنای [[جانشینی]] در تمام امور است که آن [[امامت]] و [[خلافت بلافصل]] است. | |||
# در ذیل [[حدیث]] آمده است، {{متن حدیث|فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا}} یعنی همه باید از [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[اطاعت]] کنید و حرف او را بشنوید و این جملات جز با [[وصایت]] عمومی و [[امامت]] و [[خلافت بلافصل]] [[علی]] {{ع}} [[سازگاری]] ندارد. | |||
این [[ | برخی اشکال کردهاند که مجرد [[اقرار]] به [[شهادتین]] و معاونت بر آن موجب این همه [[پاداش]] ([[وصایت]]، [[وزارت]] و [[خلافت]]) نمیشود. اگر این طور بود، همه [[مؤمنان]] که [[اقرار]] به [[شهادتین]] کردند و در این امر [[پیامبر]] {{صل}} را کمک کردند نیز باید [[اوصیاء]]، [[وزراء]] و خلفای [[پیامبر]] {{صل}} باشند. در پاسخ باید گفت: | ||
# [[نبی اکرم]] {{صل}} نفرمود: این [[اجابت]] علت تامه برای [[خلافت]] است، تا اینکه بگوییم هرکه [[اجابت]] کرد او [[خلیفه]] است. مضمون [[روایت]] این نیست که هرکس [[ایمان]] بیاورد [[وصیّ]] و [[خلیفه]] من خواهد بود، بلکه مضمون این است که هر کس مرا در این کار معاونت و معاضدت نماید و [[قوت]] بازوی من گردد و [[یار]] و معین من باشد، او [[خلیفه]] من است. | |||
# [[خداوند]] و [[رسول]] او از اول میدانستند، این بار سنگین و درخواست مهم را جز [[علی]] {{ع}} نمیتواند [[اجابت]] کند، ولی به خاطر تثبیت [[امامت]] و [[اتمام حجت]] بر قومش، به طور عموم در این جلسه به صورت پیشنهادی مطرح شد. به بیان دیگر [[سخنان پیامبر]] {{صل}} {{متن حدیث|أَیُّکُمْ یُؤَازِرُنِی}} در واقع یک [[ابلاغ]] امر [[خداوند تعالی]] نسبت به [[جعل]] [[ولایت]] و [[جانشینی]] برای [[امیر المؤمنین]] {{ع}} است نه یک انشاء و ایجاد [[ولایت]] به صورت مشروط تا فرض کنیم اگر فرد دیگری قبول میکرد او [[صاحب ولایت]] و [[خلافت]] میشد. و این در حالی است که [[احادیث متواتر]] دیگر مانند، [[حدیث ثقلین]]، [[غدیر]] و غیره بر [[وصایت]] و [[خلافت امیرالمؤمنین]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} تاکید دارد. | |||
با وجود | [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز در پاسخ به این سوال که چرا با وجود [[عباس]] [[عموی پیامبر]] {{صل}} او [[وصی]] و [[وارث پیامبر]] اکرم {{صل}} است؟ به ماجرای [[یوم الدار]] استناد فرموده و [[نصب]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را علت و سبب این [[منصب]] میداند. این استناد و [[استشهاد]] در منابع [[فریقین]] ذکر شده است. نکته مهم دیگر در این حادثه دلالت بر [[نبوت]] و [[اعجاز]] است زیرا با توشه کم گروه زیادی را [[اطعام]] کرده است<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]].</ref>. | ||
== تحریف حدیث یوم الدار در برخی از کتب [[اهل سنت]] == | |||
این [[حدیث]] از مسلّمات بین خاصّه و عامّه است و بسیاری از [[دانشمندان]] عامّه همچون: [[ابن ابی جریر]]، [[ابن ابی حاتم]]، [[ابن مردویه]]، [[ابو نعیم]]، [[بیهقی]]، [[ثعلبی]]، [[طبری]]، [[ابن اثیر]]، [[ابوالفداء]] و غیر اینها، آن را نقل نمودند. | |||
با وجود اینکه [[حدیث]] در [[تواریخ]] مشهور عامّه به صورت کامل آمده<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۴۴؛ تاریخ الکامل، ج۲، ص۴۰- ۴۱؛ السیرة الحلبیّه، ج۱، ص۳۱۱؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص۸۵؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۱۱؛ کنزالعمّال، ج۱۵، ص۱۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۲۰؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۸۵؛ کفایة الطالب، ص۲۰۴، ینابیع الموده، ج۱، ص۱۲۲.</ref> و [[قوشچی]]<ref>شرح التجرید، قوشچی، ص۳۲۷، {{عربی|أیّکم یبایعنی و یوازرنی، یکون أخی و وصیّی و خلیفتی من بعدی}}.</ref> و [[حلبی]]<ref>السیره الحلبیّه، ج۱، ص۲۸۶. {{عربی|أنت أخی و وزیری و وصیّی و وارثی و خلیفتی من بعدی}}.</ref> و حتی خود طبری در تاریخش آن را به صورت کامل و تمام نقل نموده<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲، ۶۳، و در طبع دیگر تاریخ طبری، ج۲، ص۳۱۹ - ۳۲۱.</ref>، ولی وقتی به کتاب [[تفسیر طبری]]<ref>تفسیر الطبری، ج۱۹، ص۱۲۱.</ref> مراجعه میکنیم، میبینیم حدیث به صورت کامل ذکر نشده بلکه [[تحریف]] شده و بدل آن این چنین: {{عربی|إنّ هذا أخی و کذا و کذا!!}} ذکر شده است و افرادی مثل [[ابن کثیر]]<ref>البدایه و النّهایه، ج۳، ص۳۸. {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يُوَازِرُنِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي}}.</ref> نیز به [[تبعیت]] از تفسیر طبری این عبارات را حذف کرده و به جای آن، کلمه: {{عربی|کذا و کذا}} گذاشتند! اگر این مضمون از [[رسول خدا]] {{صل}} ثابت باشد ـ که چنین است ـ چرا طبری و ابن کثیر [[کلام پیامبر]] {{صل}} را مبهم نقل میکنند! و بر [[انکار]] [[وصایت]] و [[جانشینی]] [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اصرار]] میورزند؟! و چرا ابن کثیر از [[تاریخ]] طبری نقل نکرده و از تفسیرش [[تبعیّت]] نموده است؟! | |||
حدیث فوق [[صراحت]] در مسأله [[خلافت]] و [[ولایت]] دارد و [[خلافت امیرالمؤمنین]] علیّ {{ع}} به خوبی از آن استفاده میشود، ضمن اینکه اهمّیت مسأله ولایت و [[امامت]] را نیز میرساند؛ زیرا [[پیامبر]] {{صل}} در اوّلین [[دعوت]] آشکار در میان [[خویشان]] خود، پس از [[ابلاغ رسالت]]، مسأله [[امامت]] و [[ولایت]] را مطرح فرمودند<ref>[[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]] ص ۱۹۵.</ref>. | |||
== اشکال کم بودن سنّ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در یوم الدار == | |||
{{ | یکی از اشکالاتی که به [[حدیث یوم الدار]] شده، کم بودن سن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هنگام [[بیعت]] با [[پیامبر]]{{صل}} است منتها باید توجه داشت کمی سنّ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} (که حدود ۱۲ سال یا بیشتر باشد) مانع قبول [[ایمان]] نمیشود؛ زیرا چنین اشکالی، در [[حقیقت]] اشکال به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است که چرا ایشان چنین [[ایمانی]] را پذیرفتند؟ و از آنجایی که بر [[پیامبراکرم]] {{صل}}قطعاً ایرادی نیست<ref>علاوه بر اینکه استعداد و نبوغ فوق العاده امیرالمؤمنین {{ع}} برای همه مشخّص بوده و آن حضرت از درک بسیار بالا برخوردار بوده است.</ref>، پس [[استدلال]] تمام است. | ||
آیا [[پیامبر]] {{صل}} میدانست که بر [[نوجوان]] نابالغ تکلیفی نیست؟ اگر بگوئیم نمیدانست، پس نسبت [[جهل]] به پیامبر {{صل}} دادهایم ـ [[معاذ]] [[الله]] ـ و اگر با وجود اینکه میدانست تکلیفی بر نابالغ نیست، او را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرده است، پس کار [[بیهوده]] و عبثی انجام داده است و در این صورت نسبت [[لغو]] و [[عبث]] به ایشان داده ایم. بنابراین در هر دو حالت مرتکب [[باطل]] و [[ضلالت]] شدهایم؛ زیرا در [[قرآن مجید]] در مورد [[رسول خدا]] {{صل}} آمده است: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>؛ پس قطعاً رسول خدا {{صل}} امیرالمؤمنین علی {{ع}} را لایق و آماده دعوت میدانسته و زمینه ایمان را در او دیده است که او را به اسلام دعوت نموده است. | |||
پس قطعاً رسول خدا {{صل}} امیرالمؤمنین علی {{ع}} را لایق و آماده دعوت میدانسته و زمینه ایمان را در او دیده است که او را به اسلام دعوت نموده است. | |||
از سوی دیگر، خردسالی و کم سن بودن با [[کمال عقل]] و [[اراده]] منافاتی ندارد و [[بلوغ]] سِنّی فقط برای [[احکام]] شرعیه لازم است و برای امور [[عقلانی]] شرط سِنّی وجود ندارد؛ زیرا [[ایمان آوردن]] نیز از امور عقلانی است. | از سوی دیگر، خردسالی و کم سن بودن با [[کمال عقل]] و [[اراده]] منافاتی ندارد و [[بلوغ]] سِنّی فقط برای [[احکام]] شرعیه لازم است و برای امور [[عقلانی]] شرط سِنّی وجود ندارد؛ زیرا [[ایمان آوردن]] نیز از امور عقلانی است. | ||
پس ایمان آوردن امیرالمؤمنین {{ع}} از [[فضائل]] آن | پس ایمان آوردن امیرالمؤمنین{{ع}} از [[فضائل]] آن حضرت است، همان گونه که قرآن مجید از زبان [[عیسی بن مریم]] {{ع}} ـ که تازه به [[دنیا]] آمده بود ـ میفرماید: {{متن قرآن|قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا}}<ref>«(نوزاد) گفت: بیگمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است» سوره مریم، آیه ۳۰.</ref>. | ||
{{متن قرآن|قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا}}<ref>«(نوزاد) گفت: بیگمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است» سوره مریم، آیه ۳۰.</ref>. | |||
و در [[آیه]] دیگر درباره [[حضرت یحیی]] {{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}}<ref>«ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛» سوره مریم، آیه ۱۲.</ref>. | |||
و | آیا میتوان اعطای این [[مقام]] و [[فضیلت]] به [[حضرت عیسی]] و حضرت یحیی {{ع}} ـ قبل از رسیدن به سنّ [[بلوغ]] ـ را [[تقلیدی]] و تلقینی و فاقد اعتبار دانست؟ قطعا این [[خیال]] [[باطل]] است؛ زیرا مطابق [[آیات قرآن]]، برای آنها فضیلت حساب میشود. پس نتیجه میگیریم که [[ایمان آوردن]] در خردسالی برای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز فضیلت است. | ||
{{ | |||
همچنین اگر ایمان آوردن [[سه خلیفه]] [[غاصب]] از [[ایمان]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} [[افضل]] و [[برتر]] بود، [[رسول خدا]] {{صل}} نباید در [[مجلسی]] که [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[ابوعبیده]] جرّاح در آن حاضر بودند، ـ به عنوان [[افتخار]] ـ دست بر شانه [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} بزند و بفرماید: ای علی! تو اوّلین کسی هستی که ایمان آوردی و اوّلین کسی هستی که [[مسلمان]] شدی و تو برای من به منزله [[هارون]] نسبت به [[موسی]] هستی<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۹۰؛ ج۳، ص۳۷۸؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۳؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۵۸. رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|یا علیّ أنت أوّل المؤمنین و أوّلهم إسلاما و أنت منّی بمنزله هارون من موسی}}.</ref>. | |||
همچنین اگر ایمان آوردن [[سه خلیفه]] [[غاصب]] از [[ایمان]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} [[افضل]] و [[برتر]] بود، [[رسول خدا]] {{صل}} نباید در [[مجلسی]] که [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[ابوعبیده]] جرّاح در آن حاضر بودند، | |||
ای علی! تو اوّلین کسی هستی که ایمان آوردی و اوّلین کسی هستی که [[مسلمان]] | |||
[[پیامبری]] که به جز [[وحی]] سخنی نمیگوید، امیرالمؤمنین {{ع}} را به هارون [[تشبیه]] کرد، و چون [[حضرت هارون]] [[خلیفه بلافصل]] [[حضرت موسی]] {{ع}} بود، منظور رسول خدا {{صل}} این بود که امیرالمؤمنین علی {{ع}} هم خلیفه بلافصل [[پیامبر]] {{صل}} است. | [[پیامبری]] که به جز [[وحی]] سخنی نمیگوید، امیرالمؤمنین {{ع}} را به هارون [[تشبیه]] کرد، و چون [[حضرت هارون]] [[خلیفه بلافصل]] [[حضرت موسی]] {{ع}} بود، منظور رسول خدا {{صل}} این بود که امیرالمؤمنین علی {{ع}} هم خلیفه بلافصل [[پیامبر]] {{صل}} است. | ||
[[طبری]] در [[تاریخ]] خود به نقل از [[سعدبن ابی وقاص]] مینویسد: | [[طبری]] در [[تاریخ]] خود به نقل از [[سعدبن ابی وقاص]] مینویسد: ابوبکر پس از آنکه بیش از پنجاه نفر [[اسلام]] آوردند، [[مسلمان]] شد<ref>تاریخ طبری، محمد بن جریر، ج۲، ص۶۰.</ref>. [[عمر]] نیز پس از [[اسلام آوردن]] چهل و پنج مرد و بیست و یک [[زن]] مسلمان شد<ref>تاریخ طبری، محمد بن جریر، ج۳، ص۲۷۰.</ref>. | ||
ابوبکر پس از آنکه بیش از پنجاه نفر [[اسلام]] آوردند، [[مسلمان]] شد<ref>تاریخ طبری، محمد بن جریر، ج۲، ص۶۰.</ref>. [[عمر]] نیز پس از [[اسلام آوردن]] چهل و پنج مرد و بیست و یک [[زن]] مسلمان شد<ref>تاریخ طبری، محمد بن جریر، ج۳، ص۲۷۰.</ref>. | |||
بنابراین میتوان گفت اسلام امیرالمؤمنین{{ع}} از [[فطرت]] بود و حتّی لحظهای [[تمایل]] به [[کفر]] و [[شرک]] نداشت<ref>این سخن مماشاتا با عامّه گفته میشود وگرنه به حسب روایات و اخبار اهل بیت {{عم}}، امیرالمؤمنین {{ع}} قبل از این عالم ـ در عالم ذرّ و عالم انوار ـ در اقرار به توحید و یگانگی پروردگار عالم بر تمام انبیاء غیر از رسول خدا {{صل}} سبقت گرفته. بحارالانوار، ج۱۵، ص۱۷، حدیث ۲۴ و ۲۵ و در این عالم نیز در ابتدای تولّدش که چشم باز کرده، اقرار به وحدانیّت حق تعالی و نبوّت خاتم الانبیاء {{صل}} نموده است، سالها قبل از این که رسول خدا {{صل}} به رسالت مبعوث شود. (مناقب، ج۲، ص۱۷۴؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸) و تفصیل این بحث را به بحار الانوار علامه مجلسی، ج۵، ص۲۶۰، مراجعه کنید.</ref> و اسلام آنها بعد از سالها کفر و شرک بوده است، یعنی از کفر و شرک و [[بت پرستی]] بیرون آمده و به اسلام گرویدند.<ref>، این سخن نیز مماشاتا با عامّه گفته میشود وگرنه به حسب روایات مسلّم و متواتر از اهل بیت {{عم}} آنها یک چشم بر هم زدن به خداوند ایمان نیاوردند و تا آخرین لحظات عمرشان بت پرست بودند، چنان که امام کاظم {{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|... هما الکافران، علیهما لعنه الله و الملائکه و النّاس أجمعین، والله ما دخل قلب أحد منهما شی ء من الایمان...}} فروع کافی، ج۸، ص۱۲۵، حدیث ۹.</ref>. به همین دلیل [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: علی اوّلین مسلمان است<ref>{{متن حدیث|علیّ أوّل الناس إسلاما}}، میزان الاعتدال، الذهبی، ج۴، ص۲۱۷؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۰۸؛ تاریخ أبی الفداء، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. | |||
{{متن حدیث|علیّ أوّل الناس إسلاما}} | |||
و امیرالمؤمنین علی {{ع}} فرمودند: | و امیرالمؤمنین علی {{ع}} فرمودند: من بر [[فطرت]] [[توحید]] متولّد شدم و در [[ایمان آوردن]] و [[هجرت]] بر همگان پیشی گرفتهام<ref>{{متن حدیث|فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ}}، نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۹۲، کلام ۵۷؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۴؛ بحار الانوار، ج۳۹، ص۳۲۵. مقصود از بیان سابقه اسلامی خود و هجرت، فرمانبرداری و اطاعت رسول خدا {{صل}} در پذیرفتن دین و همراهی با پیامبر و هجرت با آن بزرگوار میباشد که در تمام این مراحل به فطرت خدادادی خود پایدار مانده است. و نیز از فطرت خداشناسی که خداوند به هر مولودی عطا فرموده، پس از آن نیز دور نشده و بر آن استوار بوده است.</ref>. | ||
{{متن حدیث|فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ}} | |||
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} | [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} طرفة العینی میل به [[کفر]] و [[شرک]] ننموده، بر خلاف عموم [[مسلمین]] و [[اصحاب]] که از کفر و شرک و [[بت پرستی]] بیرون آمده، [[قبول اسلام]] کردند. چنان که [[حافظ]] [[ابونعیم اصفهانی]] در {{عربی|ما نزل فی علیّ {{ع}}}} و [[میر سید علی همدانی]] در [[مودّه القربی (کتاب)|مودّه القربی]] از [[ابن عباس]] نقل نمودهاند که گفت: به [[خدا]] قسم! احدی از افراد این [[امّت]] [[ایمان]] نیاورد مگر آنکه قبلاً [[بت]] میپرستید به جز [[علی بن ابی طالب]]؛ زیرا آن [[حضرت]] به خدا ایمان آورد و [[اسلام]] را پذیرفت بدون آنکه بت و صنمی را پرستیده باشد<ref>{{عربی|والله ما من عبد آمن بالله إلا و قد عبد الصّنم إلا علیّ بن أبی طالب فإنّه آمَن بالله من غیر أن یعبد صنماً}}؛ مناقب آل ابی طالب {{عم}}، ج۲، ص۸.</ref>. | ||
به [[خدا]] قسم! احدی از افراد این [[امّت]] [[ایمان]] نیاورد مگر آنکه قبلاً [[بت]] میپرستید به جز [[علی بن ابی طالب]]؛ زیرا آن [[حضرت]] به خدا ایمان آورد و [[اسلام]] را پذیرفت بدون آنکه بت و صنمی را پرستیده باشد. | |||
و نیز [[محمد بن یوسف گنجی شافعی]] از [[رسول خدا]] {{صل}} در باره اولین ایمان آورندگان چنین نقل میکند: | و نیز [[محمد بن یوسف گنجی شافعی]] از [[رسول خدا]] {{صل}} در باره اولین ایمان آورندگان چنین نقل میکند: | ||
{{عربی|سبّاق الاُمم ثلاثه لم یکفروا بالله طرفه عین، حزقیل<ref>در بعضی از روایات «خِرْبیل» به جای حزقیل آمده است.</ref> مؤمن آل فرعون، و حبیب النّجار صاحب یاسین، و علی ابن ابی طالب {{ع}} و هو أفضلهم}}<ref>ریاض محبّ الدین طبری، ج۱، ص۱۵۷؛ مجمع هیثمی، ج۹، ص۱۰۲؛ کفایه گنجی، ص۴۶.</ref>؛ | {{عربی|سبّاق الاُمم ثلاثه لم یکفروا بالله طرفه عین، حزقیل<ref>در بعضی از روایات «خِرْبیل» به جای حزقیل آمده است.</ref> مؤمن آل فرعون، و حبیب النّجار صاحب یاسین، و علی ابن ابی طالب {{ع}} و هو أفضلهم}}<ref>ریاض محبّ الدین طبری، ج۱، ص۱۵۷؛ مجمع هیثمی، ج۹، ص۱۰۲؛ کفایه گنجی، ص۴۶.</ref>؛ | ||
[[سبقت]] گیرندگان همه [[امتها]] - در ایمان و توحید - سه نفر بودند که هرگز [[شرک به خدا]] نورزیدند: [[حزقیل]] ([[مؤمن آل فرعون]]) و [[حبیب نجار]] (صاحب [[یاسین]]) و [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} بودند<ref>از امام باقر {{ع}} روایت شده که حزقیل مؤمن آل فرعون، سابق امت حضرت موسی {{ع}}، و حبیب نجّار صاحب یاسین، سابق امت حضرت عیسی {{ع}}، و علی بن ابی طالب {{ع}} سابق این امت بود. فلاحظ: تفسیر البرهان، ج۵، ص۲۵۶، حدیث ۱۰۳۸۳؛ تفسیر الصافی، ج۵، ص۱۲۱.</ref> | [[سبقت]] گیرندگان همه [[امتها]] - در ایمان و توحید - سه نفر بودند که هرگز [[شرک به خدا]] نورزیدند: [[حزقیل]] ([[مؤمن آل فرعون]]) و [[حبیب نجار]] (صاحب [[یاسین]]) و [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} بودند<ref>از امام باقر {{ع}} روایت شده که حزقیل مؤمن آل فرعون، سابق امت حضرت موسی {{ع}}، و حبیب نجّار صاحب یاسین، سابق امت حضرت عیسی {{ع}}، و علی بن ابی طالب {{ع}} سابق این امت بود. فلاحظ: تفسیر البرهان، ج۵، ص۲۵۶، حدیث ۱۰۳۸۳؛ تفسیر الصافی، ج۵، ص۱۲۱.</ref> و علی بن ابی طالب {{ع}} [[افضل]] آنها بود<ref>کفایة الطالب، باب ۲۴؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۹۰؛ تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۲۰؛ بحارالانوار، ج۶۴، ص۲۰۵.</ref>. | ||
لذا [[حاکم نیشابوری]] صاحب [[مستدرک الصحیحین (کتاب)|مستدرک الصحیحین]] مینویسد: | لذا [[حاکم نیشابوری]] صاحب [[مستدرک الصحیحین (کتاب)|مستدرک الصحیحین]] مینویسد: من در میان مورّخین در این که علی بن ابی طالب اوّلین [[مسلمان]] بوده، اختلافی ندیدهام، [[اختلاف]] نظر فقط درباره سنّ [[بلوغ]] اوست<ref>کتاب المعرفه، حاکم نیشابوری، ص۲۲.</ref>. | ||
من در میان مورّخین در این که علی بن ابی طالب اوّلین [[مسلمان]] بوده، اختلافی ندیدهام، [[اختلاف]] نظر فقط درباره سنّ [[بلوغ]] | |||
[[ابن عبدالبر]] در [[الاستیعاب (کتاب)|الاستیعاب]] گوید: | [[ابن عبدالبر]] در [[الاستیعاب (کتاب)|الاستیعاب]] گوید: به اتفاق جمیع [[مسلمین]] [[خدیجه]] اوّلین کسی است که به [[خدا]] و پیامبرش [[ایمان]] آورد و [[حقّانیت]] هر آنچه که [[پیامبر]] {{صل}} از جانب خدا آورده بود را [[تصدیق]] نمود، بعد از او (در میان مردان) علیّ اولین کسی است که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و تمامی فرمایشات پیامبر {{صل}} را تصدیق نمود<ref>استیعاب، ج۲، ص۴۵۷.</ref>. | ||
به اتفاق جمیع [[مسلمین]] [[خدیجه]] اوّلین کسی است که به [[خدا]] و پیامبرش [[ایمان]] آورد و [[حقّانیت]] هر آنچه که [[پیامبر]] {{صل}} از جانب خدا آورده بود را [[تصدیق]] نمود، بعد از او (در میان مردان) علیّ اولین کسی است که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و تمامی فرمایشات پیامبر {{صل}} را تصدیق نمود<ref>استیعاب، ج۲، ص۴۵۷.</ref>. | |||
[[مقریزی]] در [[امتاع (کتاب)|امتاع]] خلاصه سخنش این است: امّا علیّ بن ابی طالب {{ع}}، او هرگز برای [[خداوند متعال]] [[شریک]] قائل | [[مقریزی]] در [[امتاع (کتاب)|امتاع]] خلاصه سخنش این است: امّا علیّ بن ابی طالب {{ع}}، او هرگز برای [[خداوند متعال]] [[شریک]] قائل نشد و از آنجا که خدا برای او خیر مقدّر کرده بود، او را در تحتِ [[کفالت]] پسر عمویش آقا و [[سرور]] [[پیامبران]] [[حضرت محمّد]] {{صل}} قرار داد و هنگامی که [[وحی بر پیامبر]] خدا {{صل}} نازل شد و خدیجه {{س}} را [[آگاه]] ساخت و او حضر را تصدیق نمود و ایمان آورد، او (یعنی خدیجه {{س}}) و علی بن ابی طالب {{ع}} بودند که با پیامبر {{صل}} [[نماز]] میخواندند... (تا آنجا که گوید): علی {{ع}} نیازی به [[دعوت به اسلام]]، نداشت؛ زیرا او هرگز [[مشرک]] نبود تا [[موحّد]] گردد و بگویند مسلمان شده است<ref>برای تحقیق بیشتر پیرامون این موضوع به «الغدیر»، ج۳، ص۲۲ - ۲۴۸ مراجعه بفرمائید.</ref>. | ||
[[حافظ ابن مغازلی شافعی]] در [[مناقب (کتاب)|مناقب]] از [[عبدالله بن مسعود]] نقل کرده که گفت: [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: | [[حافظ ابن مغازلی شافعی]] در [[مناقب (کتاب)|مناقب]] از [[عبدالله بن مسعود]] نقل کرده که گفت: [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[دعا]] نمود (و [[مقام امامت]] را برای ذریهاش درخواست نمود) به من و علی منتهی شد؛ زیرا هیچ یک از ما هرگز برای [[بت]] [[سجده]] نکرده ایم؛ لذا [[خداوند]] مرا [[پیامبر]] و علی را [[وصی پیامبر]] قرار داد<ref>{{متن حدیث|انْتَهَتِ الدَّعْوَةُ إِلَيَّ وَ إِلَى عَلِيٍّ لَمْ يَسْجُدْ أَحَدُنَا قَطُّ لِصَنَمٍ فَاتَّخَذَنِي نَبِيّاً وَ اتَّخَذَ عَلِيّاً وَصِيّاً}}؛ مناقب ابن المغازلی، ص۲۷۶؛ تفسیر اللّوامع، ج۱، ص۶۲۹، چاپ لاهور؛ میر محمد صالح ترمذی حنفی نیز این حدیث را در «مناقب مرتضوی»، ص۴۱، نقل کرده است. مرحوم شهید ثالث در کتاب احقاق الحق، ج۳، ص۸۰ - ۸۳، این حدیث را ذکر کرده و اثبات نمود که مراد از لفظ «دعوت» در این حدیث، همان دعا و دعوتِ ابراهیم و طلبِ امامت برای ذریّهاش از خدای متعال است.</ref>. | ||
{{متن حدیث|انْتَهَتِ الدَّعْوَةُ إِلَيَّ وَ إِلَى عَلِيٍّ لَمْ يَسْجُدْ أَحَدُنَا قَطُّ لِصَنَمٍ فَاتَّخَذَنِي نَبِيّاً وَ اتَّخَذَ عَلِيّاً وَصِيّاً}} | |||
این حدیثِ [[شریف]] دلالت دارد بر | این حدیثِ [[شریف]] دلالت دارد بر اینکه: سابقه [[کفر]] داشتن و سجده کردن بر بت و [[صنم]]، منافی «[[امامت]]» است و پس از پیامبر {{صل}}، یگانه کسی که چنین سابقهای ندارد و هیچگاه به بت و صنمی سجده نکرده است، مولای ما «[[امیر المؤمنین]] {{ع}}» است و به همین دلیل [[خداوند متعال]] آن حضرت را [[وصیّ]] و [[خلیفه]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} قرار داده است. لذا تمامی مورّخین و حفّاظ و [[محدّثین]] و [[دانشمندان اسلامی]] و غیر [[اسلامی]] همگی [[اجماع]] و [[اتفاق نظر]] دارند بر اینکه: [[امیرمؤمنان]] علیّ {{ع}} هیچگاه بت نپرستیده و هرگز به صنمی سجده نکرده است و به همین مناسبت، تمامی محقّقین عامّه به هنگام ذکر نام آن حضرت مینویسند: {{عربی|کَرَّمَ الله وَجْهَه}} و این عبارت را فقط برای آن بزرگوار قائلند و در مورد هیچ یک از [[صحابه پیامبر]] {{صل}} چنین نمیگویند. | ||
حاصل [[کلام]] [[مرحوم علامه]] در این موضوع چنین است: | حاصل [[کلام]] [[مرحوم علامه]] در این موضوع چنین است: اشکال [[مخالفان]] به اینکه «[[اسلام]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} قبل از [[بلوغ]] بوده و چنین اسلامی [[ارزش]] ندارد، پس اسلام علی {{ع}} ملاک [[افتخار]] نیست» وارد نیست و پاسخ این است: اینکه گفتید اسلام امیرالمؤمنین {{ع}} قبل از [[بلوغ]] بوده، ما این سخن را قبول نداریم؛ زیرا [[عمر]] [[مبارک]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شصت و شش یا شصت و پنج سال بوده است و [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[روز]] [[بعثت]] تا [[رحلت]] بیست و سه سال [[زندگی]] کرد. و امیرالمؤمنین {{ع}} پس از [[پیامبر]] {{صل}} تقریبا سی سال زنده بود. | ||
اشکال [[مخالفان]] به | |||
پس سنّ مبارک امیرالمؤمنین علی {{ع}} هنگام بعثت و [[نزول وحی]] آسمانی، حدود [[دوازده]] یا سیزده سال | پس سنّ مبارک امیرالمؤمنین علی {{ع}} هنگام بعثت و [[نزول وحی]] آسمانی، حدود [[دوازده]] یا سیزده سال بوده و شرعا بلوغ در چنین [[سنّی]] امکان دارد و علاوه بر امکان، واقع هم شده؛ زیرا پیامبر {{صل}} به دخترش خبر داد: «تو را به [[تزویج]] اوّلین [[مسلمان]] و [[عالمترین]] آنها در آوردم». | ||
و امّا در پاسخ به | و امّا در پاسخ به اینکه گفتید: «چنین [[اسلامی]] [[ارزش]] ندارد» میگوئیم: ارزش دارد؛ زیرا گاهی [[انسان]] از لحاظ سنّ خردسال است و از لحاظ کمال [[عقلی]] بسیار [[رشد]] یافته، و مانعی ندارد که مکلّف باشد. و [[شاهد]] این سخن، [[کلام]] [[ابوحنیفه]] ـ از [[ائمه]] [[مذاهب اربعه]] [[عامّه]] ـ است که به [[صحت]] [[اسلام]] صبی [[فتوا]] داده است. اگر امیرالمؤمنین علی {{ع}} در این سنّ کم، اسلام آورده، دلیل بر کمال اوست نه [[نقص]]؛ به دو دلیل: | ||
# اطفال در سنین [[کودکی]] طبیعتاً میل به [[والدین]] داشته و تنها آنها را [[دوست]] میدارند. اگر [[انسانی]] در سنین کودکی از [[امور مادی]] و [[دنیوی]] [[اعراض]] نموده و فقط به ذات [[حق]] متوجه شود، دلیل بر کمال اوست و لذا [[کودکان]] [[تیزهوش]] و ملتفت به مسائل عقلی را [[نابغه]] میشماریم و مورد [[تحسین]] قرار میدهیم. | # اطفال در سنین [[کودکی]] طبیعتاً میل به [[والدین]] داشته و تنها آنها را [[دوست]] میدارند. اگر [[انسانی]] در سنین کودکی از [[امور مادی]] و [[دنیوی]] [[اعراض]] نموده و فقط به ذات [[حق]] متوجه شود، دلیل بر کمال اوست و لذا [[کودکان]] [[تیزهوش]] و ملتفت به مسائل عقلی را [[نابغه]] میشماریم و مورد [[تحسین]] قرار میدهیم. | ||
# [[طبیعت]] کودکان با دقت و [[تأمل]] و [[اندیشه]] در امور عقلیّه و [[تکالیف]] الهیّه و مسأله [[مبدأ و معاد]] منافی بوده و به [[بازی]] و [[لهو و لعب]] متمایل است. اگر کودکی از امور ملائم با طبع خویش اعراض کرد، و به امور عقلیه و تکالیف الهیه و مسئله مبدأ و معاد پرداخت، دلیل بر نهایت درجه کمال او است. پس امیرالمؤمنین {{ع}} [[کاملترین]] [[مردم]] است. شگفتا که مردم | # [[طبیعت]] کودکان با دقت و [[تأمل]] و [[اندیشه]] در امور عقلیّه و [[تکالیف]] الهیّه و مسأله [[مبدأ و معاد]] منافی بوده و به [[بازی]] و [[لهو و لعب]] متمایل است. اگر کودکی از امور ملائم با طبع خویش اعراض کرد، و به امور عقلیه و تکالیف الهیه و مسئله مبدأ و معاد پرداخت، دلیل بر نهایت درجه کمال او است. پس امیرالمؤمنین {{ع}} [[کاملترین]] [[مردم]] است. شگفتا که مردم ـ در همه ابعاد دیگر ـ این گونه کارهای استثنائی از اطفال را دلیل بر [[نبوغ]] و [[استعداد]] سرشار میدانند، ولی نوبت به [[ایمان]] [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} که میرسد، [[حسد]] و تعصّبات [[باطل]]، مانع این [[اعتقاد]] میشود!!<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۸۸، {{عربی|المسأله السابعه، و أقدمهم ایماناً. قال العلامه الحلّی: لا یقال: إنّ إسلامه {{ع}} کان قبل البلوغ فلا اعتبار به؛ لأنّا نقول: المقدّمتان ممنوعتان: أمّا الأولی: فلأنّ سنّ علیّ {{ع}} کان ستّا و ستّین سنه أو خمسا و ستّین، و النبی {{صل}} بقی بعد الوحی ثلاثا و عشرین سنه و علیّ {{ع}} بقی بعد النبی نحوا من ثلاثین سنه فیکون سنّ علیّ {{ع}} وقت نزول الوحی فیما بین اثنتی عشره سنه و بین ثلاث عشره سنه، و البلوغ فی هذا الوقت ممکن، فیکون واقعاً لقوله {{صل}}: زوّجتکِ أقدمهم سلما و أکثرهم علما». و أمّا الثانیه: فلأنّ الصبی قد یکون رشیدا کامل العقل قبل سنّ البلوغ فیکون مکلّفا و لهذا حکم أبوحنیفه بصحّه إسلام الصبی، و إذا کان کذلک دلّ علی کمال الصبی. أمّا أوّلاً: فلأنّ الطباع فی الصبیان مجبوله علی حبّ الأبوین و المیل إلیهما، فإعراض الصبی عنهما و التوجّه إلی الله تعالی یدّل علی قوّه کماله. و أمّا ثانیا: فلأنّ طبایع الصبیان منافیه للنظر فی الأمور العقلیّه و التکالیف الإلهیّه و ملائمه للّعب و اللهو، فإعراض الصبی عما یلائم طباعه إلی ما ینافره یدلّ علی عظم منزلته فی الکمال. فثبت بذلک أنّ علیّا {{ع}} کان أقدمهم إیمانا فیکون أفضل لقوله تعالی: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ}}}}.</ref>.<ref>[[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]] ص ۱۹۵.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1368130.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|'''براهین و نصوص امامت''']] | # [[پرونده:1368130.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|'''براهین و نصوص امامت''']] | ||
# [[پرونده:1100838.jpg|22px]] [[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|'''حقانیت در اوج مظلومیت ج۱''']] | # [[پرونده:1100838.jpg|22px]] [[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|'''حقانیت در اوج مظلومیت ج۱''']] | ||
# [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵''']] | # [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵''']] |