بحث:صلح امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'یابن [[رسول' به 'یا ابن [[رسول')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱: خط ۱:
==[[صلح امام حسن]]{{ع}}==
هم‌زمان با فرار برخی از بزرگان [[لشکر]] [[کوفه]] و پراکنده شدن قسمت اصلی لشکر و اطلاع [[امام]]{{ع}} از [[خیانت]] سران کوفه، [[معاویه]] طی نامه‌ای به امام{{ع}}، وی را به [[صلح]] [[دعوت]] کرد و به پیوست [[نامه]] خود، نامه‌های برخی از [[اصحاب امام حسن]]{{ع}} را فرستاد که در آنها [[وعده]] [[قتل]] آن [[حضرت]] و [[نیرنگ]] به او را داده بودند. معاویه همچنین شرایط زیادی را به منظور صلح اعلام کرد و وعده‌های بسیاری داد.
[[امام حسن]]{{ع}} با [[آگاهی]] از پراکندگی [[کوفیان]] و [[نفاق]] [[لشکریان]] خود به منظور [[اتمام حجت]] به آنها فرمود: «می دانم شما در [[مقام]] [[مکر]] و [[حیله]] با من هستید، ولی می‌خواهم [[حجت]] خود را بر شما تمام کنم. فردا در فلان موضع جمع شوید و [[بیعت]] خود را نشکنید و از [[عقوبات]] [[الهی]] بترسید». سپس ده [[روز]] در آن موضع توقف کرد اما بیش از چهار هزار نفر جمع نشدند. آن‌گاه به [[منبر]] رفت و خطاب به آنها فرمود:
[[عجب]] دارم از گروهی که نه [[دین]] و نه [[حیا]] دارند. وای بر شما! به [[خدا]] [[سوگند]]، معاویه به آنچه برای شما در کشتن من ضمانت کرده است، [[وفا]] نخواهد کرد. من می‌خواستم برای شما [[دین حق]] را بر پا دارم، ولی مرا [[یاری]] نکردید. من خود به [[تنهایی]] می‌توانم خدا را [[عبادت]] کنم (و نیازی به شما ندارم)؛ اما به خدا قسم، شما هرگز در [[حکومت بنی‌امیه]] [[فرح]] و [[شادی]] نخواهید دید و انواع عذاب‌ها بر شما وارد خواهد آمد؛ گویا فرزندانتان را می‌بینم که بر در خانه‌های [[فرزندان]] ایشان ایستاده‌اند و آب و طعام می‌خواهند، ولی به آنها نمی‌دهند. به خدا اگر [[یاوری]] می‌داشتم کار را به معاویه واگذار نمی‌کردم؛ زیرا به خدا و [[رسول]] او سوگند یاد می‌کنم که [[خلافت]] بر [[بنی امیه]] [[حرام]] است. پس اف بر شما باد ای [[بندگان]] [[دنیا]]! به زودی وبال [[اعمال]] خود را خواهید یافت<ref>نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۳؛ مقایسه کنید با: منتهی الامال، ج۱، ص۴۲۸ به نقل از جلاءالعیون علامه مجلسی، ص۵۹-۶۴.</ref>.
به قولی دیگر، [[امام]]، قبل از پذیرش پیشنهاد [[صلح]] از سوی [[معاویه]] سخنان دیگری ایراد کرد و خطاب به [[کوفیان]] چنین فرمود:
به [[خدا]] قسم هیچ [[شک]] و [[شبهه]] و [[پشیمانی]] ما را از [[جنگ]] با [[اهل شام]] باز نداشته است و ما بر اساس [[صبر]] و [[سلامت]]، با آنها [[نبرد]] کردیم؛ اما سوگمندانه اینک می‌بینیم که [[دشمنی‌ها]] باعث نابودی سلامت، و [[آه]] و ناله موجب بی‌حاصلی صبر و [[شکیبایی]] شده است.
ای [[مردم]]! شما آن [[روز]] که برای [[جنگ صفین]] حرکت کردید در حالی بودید که [[دین]] بر دنیای شما [[برتری]] داشت؛ اما امروز [[دنیا]] را بر دین خود ترجیح می‌دهید. شما امروز دو دسته کشته در مقابل دارید. کشتگان [[صفین]] که بر آنها می‌گریید و کشتگان [[نهروان]] که به [[خون‌خواهی]] آنها برخاسته‌اید؛ ولی بدانید که [[گریه]] کننده [[خوار]] و [[ذلیل]] می‌شود و خون‌خواهان هم [[کینه‌توزی]] می‌کنند. بدانید معاویه ما را به امری [[دعوت]] می‌کند که در آن نه [[عزت]] است و نه [[انصاف]]. اکنون اگر دنیای خود را [[دوست]] دارید، دعوت او را می‌پذیریم و [[خشنودی]] شما را به دست می‌آوریم.
در این هنگام مردم از همه طرف فریاد زدند: «[[زندگی]]، زندگی و باقی ماندن در دنیا را می‌خواهیم»<ref>بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۷۱.</ref>. پس از [[ناامیدی]] [[امام حسن]]{{ع}} از [[همراهی]] کوفیان و رها کردنش، امام به پیشنهاد صلح معاویه با شرایط خاصی که خود تعیین فرمود، پاسخ مثبت داد، و معاویه عمل به آن را تضمین کرد و [[قرارداد صلح]] منعقد شد.
بنابراین امام{{ع}} که با [[علم]] به [[فریب‌کاری]] معاویه و با داشتن چنین [[اصحاب]] و لشکریانی، راهی جز [[ترک مخاصمه]] در پیش نداشت، از معاویه خواست تا [[متعهد]] شود شرایط صلح را عمل می‌کند و در پیشگاه خدا [[پیمان]] ببندد که به این شرایط [[وفادار]] خواهد بود. معاویه نیز خواسته او را پذیرفت و بدین ترتیب [[امام]]{{ع}} از منطقه [[جنگی]] به [[کوفه]] بازگشت.
از سویی، [[قیس بن سعد]] که در [[مقام]] [[فرماندهی]] پیش قراولان [[سپاه امام حسن]]{{ع}} در برابر پیش قراولان [[لشکر]] [[معاویه]] به فرماندهی [[بسر بن ابی ارطاة]] با بیست هزار نیرو ایستاده بود به منظور [[جنگ]] با معاویه حرکت کرد. بُسْر خطاب به قیس و سپاهش فریاد زد: [[امیر]] شما (عبیدالله) با معاویه [[بیعت]] کرده، و [[حسن بن علی]]{{ع}} هم با او [[صلح]] کرد. پس شما برای چه می‌جنگید و چرا خود را به کشتن می‌دهید؟ در این هنگام قیس خطاب به [[سپاه]] خود گفت: «شما دو راه در پیش دارید: جنگ بدون امام و یا بیعت با [[ذلت]] و [[خواری]]». سپاه، جنگ را ترجیح دادند و با لشکر [[شام]] به [[نبرد]] پرداختند به گونه‌ای که آنها را قلع و قمع نموده، و به [[عقب‌نشینی]] وادار کردند.
معاویه طی نامه‌ای به قیس کوشید او را نیز بفریبد و به خود نزدیک گرداند، ولی قیس به او پاسخ داد: «به [[خدا]] مرا نخواهی دید مگر اینکه میان من و تو [[شمشیر]] و نیزه [[قضاوت]] کند».
پس از اطلاع [[لشکریان]] قیس از [[واقعیت]] داشتن صلح، هر شب عده‌ای از آنان می‌گریختند و به لشکر معاویه ملحق می‌شدند. به ناچار او نیز با افراد خود به کوفه بازگشت<ref>نک: مقاتل الطالبیین، ص۵۹-۶۴. </ref>.
درباره مواد [[قرارداد صلح]] بین [[مورخان]] [[اختلاف]] بوده و بررسی آن نیز از بحث ما خارج است<ref>در مورد صلح امام حسن{{ع}} مراجعه شود به کتابی به همین نام صلح امام حسن{{ع}} از علامه شیخ راضی آل یاسین ترجمه مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مدظله العالی، و تحقیق جامع و محققانه‌ای در کتاب تشیع در مسیر تاریخ مبحث «صلح امام حسن{{ع}}». </ref>؛ ولی قابل ذکر است که پس از انعقاد [[قرارداد]] (با هر منادی که بود) معاویه رسماً در جمع [[مردم کوفه]]، عدم [[پایبندی]] خود را نسبت به قرارداد صلح اعلام کرد. او در [[خطبه]] خود خطاب به [[اهل کوفه]] گفت: «به [[خدا]] من با شما از این رو [[نبرد]] نکردم که [[نماز]] بخوانید و [[روزه]] بگیرید، [[حج]] به جا آورید و [[زکات]] بدهید؛ زیرا شما این [[اعمال]] را به جا می‌آورید. من با شما [[جنگ]] کردم تا [[حکومت]] بر شما را به دست آورم و خدا این خواسته مرا برآورده کرد، در حالی که برای شما ناخوشایند است.
[[آگاه]] باشید که من به [[حسن بن علی]] وعده‌هایی دادم و با او پیمان‌هایی بستم، ولی اینک همه آنها را زیر پا می‌گذارم و به هیچ یک عمل نمی‌کنم»، و به قولی دیگر گفت: «من آنچه را به حسن بن علی بخشیدم زیر پاهای خود از بین بردم و به هیچ کدام [[وفا]] نخواهم کرد»<ref>مقاتل الطالبیین، ص۶۷؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۱۱.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۹۳.</ref>
==مقدمه==
==مقدمه==
*هنگامی که به [[امام حسن]]{{ع}} خبر رسید [[معاویه]] [[مردم]] [[شام]] را برای [[جنگ]] آماده کرده و به سوی شما گسیل داشته است، ایشان نیز همان سپاهی را که با [[علی]]{{ع}} تا پای [[جان]] [[بیعت]] کرده بودند، برای مقابله با [[معاویه]] فراخواندند. وقتی [[معاویه]] در منطقه [[مسکن]]، اردو زد، [[امام حسن]]{{ع}} نیز به [[مدائن]] رسید و پسر عموی خود، [[عبیدالله بن عباس]] را به همراه [[قیس بن سعد بن عباده انصاری]]، [[فرمانده]] [[دوازده]] هزار [[سپاه]] مقدمه [[لشکر]] قرار داد. وقتی که آن [[حضرت]] به [[مدائن]] رسید، توطئه‌هایی علیه آن [[حضرت]] صورت گرفت و به دنبال آن، عده‌ای به [[خیمه]] [[امام حسن]]{{ع}}، که خود در آن به [[نماز]] و [[دعا]] مشغول بود، حمله برده، آن را [[غارت]] کردند؛ به طوری که گلیم زیر پای آن [[حضرت]] را نیز ربودند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۱-۱۲.</ref>.
*هنگامی که به [[امام حسن]]{{ع}} خبر رسید [[معاویه]] [[مردم]] [[شام]] را برای [[جنگ]] آماده کرده و به سوی شما گسیل داشته است، ایشان نیز همان سپاهی را که با [[علی]]{{ع}} تا پای [[جان]] [[بیعت]] کرده بودند، برای مقابله با [[معاویه]] فراخواندند. وقتی [[معاویه]] در منطقه [[مسکن]]، اردو زد، [[امام حسن]]{{ع}} نیز به [[مدائن]] رسید و پسر عموی خود، [[عبیدالله بن عباس]] را به همراه [[قیس بن سعد بن عباده انصاری]]، [[فرمانده]] [[دوازده]] هزار [[سپاه]] مقدمه [[لشکر]] قرار داد. وقتی که آن [[حضرت]] به [[مدائن]] رسید، توطئه‌هایی علیه آن [[حضرت]] صورت گرفت و به دنبال آن، عده‌ای به [[خیمه]] [[امام حسن]]{{ع}}، که خود در آن به [[نماز]] و [[دعا]] مشغول بود، حمله برده، آن را [[غارت]] کردند؛ به طوری که گلیم زیر پای آن [[حضرت]] را نیز ربودند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۱-۱۲.</ref>.
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش