بحث:مسلم بن عقیل در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'خوشامد' به 'خوش‌آمد'
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مسلم بن عقیل در کوفه== مسلم در اجرای این مأموریت از مکه به مدینه آمد و به مسجد پیغمبر اکرم{{صل}} رفت. سپس با کسان خود وداع نمود و با اجیر کردن دو نفر راهنما شبانه به سوی کوفه حرکت کرد. راهنماها پس از چندی در بین راه از تشنگی...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
جز (جایگزینی متن - 'خوشامد' به 'خوش‌آمد')
خط ۱۲: خط ۱۲:
به [[نقلی]] دیگر یزید به [[عبیدالله بن زیاد]] دستور داد که «حسین به سمت کوفه می‌رود. اگر دو بال داری پرواز کن و پیش از حسین در کوفه باش». با رسیدن [[فرمان]] یزید به [[بصره]]، عبیدالله بن زیاد برادرش [[عثمان بن زیاد]] را در [[بصره]] [[جانشین]] ساخت و ضمن [[تهدید]] [[مردم]] آن [[شهر]] در صورت [[نافرمانی]] [[عثمان]]، با گروهی از افراد مورد اعتمادش از [[اهل بصره]] به سوی [[کوفه]] حرکت کرد.
به [[نقلی]] دیگر یزید به [[عبیدالله بن زیاد]] دستور داد که «حسین به سمت کوفه می‌رود. اگر دو بال داری پرواز کن و پیش از حسین در کوفه باش». با رسیدن [[فرمان]] یزید به [[بصره]]، عبیدالله بن زیاد برادرش [[عثمان بن زیاد]] را در [[بصره]] [[جانشین]] ساخت و ضمن [[تهدید]] [[مردم]] آن [[شهر]] در صورت [[نافرمانی]] [[عثمان]]، با گروهی از افراد مورد اعتمادش از [[اهل بصره]] به سوی [[کوفه]] حرکت کرد.


[[ابن زیاد]] برای آزمودن [[مردم کوفه]] به سبک [[اهل]] [[حجاز]] [[لباس]] پوشید و به کوفه وارد شد، در حالی که صورت خود را پوشانده بود. به مردم کوفه خبر رسیده بود که [[امام حسین]]{{ع}} به سوی آنان در حرکت است؛ از این رو [[انتظار]] ورود آن [[حضرت]] را می‌کشیدند. وقتی [[عبیدالله بن زیاد]] به کوفه درآمد، مردم به [[تصور]] آنکه امام حسین{{ع}} است به استقبالش شتافتند و بر او به عنوان فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} [[درود]] فرستاده و خوشامد می‌گفتند. ابن زیاد از این تبریک و تهنیت‌های بسیار ناراحت شده بود اما [[سکوت]] کرد و پاسخی نداد تا اینکه [[مسلم بن عمرو باهلی]] از [[نزدیکان]] و همراهان او فریاد برآورد: «از [[امیر]] دور شوید. این کسی نیست که [[گمان]] می‌برید. این، امیر عبیدالله بن زیاد است». مردم با شنیدن این سخن از گرد وی پراکنده شدند و ابن زیاد به سمت [[دارالاماره کوفه]] رفت. [[نعمان بن بشیر]] که خبر گرفته بود امام حسین{{ع}} وارد کوفه شده است در قصر را به روی عبیدالله بن زیاد بست. نعمان از فراز [[دارالاماره]] به تصور آنکه امام حسین{{ع}} است، به وی گفت: «تو را به [[خدا]] از من دور شو. به خدا [[سوگند]] [[امانت]] خود را به تو [[تسلیم]] نمی‌کنم و من هم حاجتی به کشتن تو ندارم». ابن زیاد نزدیک آمد و با معرفی خود گفت: در را باز کن که [[پیروز]] نگردی. به این ترتیب عبیدالله بن زیاد در کوفه مستقر گشت.
[[ابن زیاد]] برای آزمودن [[مردم کوفه]] به سبک [[اهل]] [[حجاز]] [[لباس]] پوشید و به کوفه وارد شد، در حالی که صورت خود را پوشانده بود. به مردم کوفه خبر رسیده بود که [[امام حسین]]{{ع}} به سوی آنان در حرکت است؛ از این رو [[انتظار]] ورود آن [[حضرت]] را می‌کشیدند. وقتی [[عبیدالله بن زیاد]] به کوفه درآمد، مردم به [[تصور]] آنکه امام حسین{{ع}} است به استقبالش شتافتند و بر او به عنوان فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} [[درود]] فرستاده و خوش‌آمد می‌گفتند. ابن زیاد از این تبریک و تهنیت‌های بسیار ناراحت شده بود اما [[سکوت]] کرد و پاسخی نداد تا اینکه [[مسلم بن عمرو باهلی]] از [[نزدیکان]] و همراهان او فریاد برآورد: «از [[امیر]] دور شوید. این کسی نیست که [[گمان]] می‌برید. این، امیر عبیدالله بن زیاد است». مردم با شنیدن این سخن از گرد وی پراکنده شدند و ابن زیاد به سمت [[دارالاماره کوفه]] رفت. [[نعمان بن بشیر]] که خبر گرفته بود امام حسین{{ع}} وارد کوفه شده است در قصر را به روی عبیدالله بن زیاد بست. نعمان از فراز [[دارالاماره]] به تصور آنکه امام حسین{{ع}} است، به وی گفت: «تو را به [[خدا]] از من دور شو. به خدا [[سوگند]] [[امانت]] خود را به تو [[تسلیم]] نمی‌کنم و من هم حاجتی به کشتن تو ندارم». ابن زیاد نزدیک آمد و با معرفی خود گفت: در را باز کن که [[پیروز]] نگردی. به این ترتیب عبیدالله بن زیاد در کوفه مستقر گشت.


آن‌گاه ابن زیاد در [[مسجد]] نطقی کرد و با تهدید شدید، مردم را از [[اجتماع]] پیرامون [[مسلم بن عقیل]] برحذر داشت. مسلم نیز از [[خانه]] مختار که پایگاه آشکار فعالیت‌های او بود، به خانه [[هانی بن عروه]] مذحجی آمد و آنجا را پایگاه مخفی خود قرار داد. [[ابن زیاد]] از طریق [[نفوذ]] دادن «[[معقل]]» [[غلام]] مخصوص خود در میان [[شیعیان]]، از نهانگاه [[مسلم بن عقیل]] باخبر شد. [[مردم]] نیز از [[بیم]] عبیدالله کمتر به سراغ مسلم - [[نماینده امام حسین]]{{ع}} - آمدند. عبیدالله زیاد سپس [[هانی بن عروه]] از سران [[کوفه]] که مسلم را پنهان کرده بود، احضار نمود و او را به [[سختی]] مضروب ساخت و به [[زندان]] افکند. [[قبیله مذحج]] که هانی بن عروه از آنها بود، پس از شنیدن خبر [[دستگیری]] و ضرب و شتم [[هانی]]، به [[فرماندهی]] [[عمرو بن حجاج]] به [[محاصره]] [[دارالاماره]] پرداختند. ابن زیاد، [[شریح قاضی]] را خواست و گفت به زندان رود و هانی را ببیند، سپس به پشت بام قصر برود و به [[قبیله]] او اعلام کند که هانی زنده است و جای [[نگرانی]] نیست. [[شریح]] نیز چنین کرد و در پی آن، [[عمرو بن حجاج]] و قبیله مذحج محاصره را رها کردند و پراکنده شدند. مسلم بن عقیل که خود را مدیون هانی می‌دید به منظور [[نجات]] وی مجبور شد زودتر از موعد [[قیام]] کند.
آن‌گاه ابن زیاد در [[مسجد]] نطقی کرد و با تهدید شدید، مردم را از [[اجتماع]] پیرامون [[مسلم بن عقیل]] برحذر داشت. مسلم نیز از [[خانه]] مختار که پایگاه آشکار فعالیت‌های او بود، به خانه [[هانی بن عروه]] مذحجی آمد و آنجا را پایگاه مخفی خود قرار داد. [[ابن زیاد]] از طریق [[نفوذ]] دادن «[[معقل]]» [[غلام]] مخصوص خود در میان [[شیعیان]]، از نهانگاه [[مسلم بن عقیل]] باخبر شد. [[مردم]] نیز از [[بیم]] عبیدالله کمتر به سراغ مسلم - [[نماینده امام حسین]]{{ع}} - آمدند. عبیدالله زیاد سپس [[هانی بن عروه]] از سران [[کوفه]] که مسلم را پنهان کرده بود، احضار نمود و او را به [[سختی]] مضروب ساخت و به [[زندان]] افکند. [[قبیله مذحج]] که هانی بن عروه از آنها بود، پس از شنیدن خبر [[دستگیری]] و ضرب و شتم [[هانی]]، به [[فرماندهی]] [[عمرو بن حجاج]] به [[محاصره]] [[دارالاماره]] پرداختند. ابن زیاد، [[شریح قاضی]] را خواست و گفت به زندان رود و هانی را ببیند، سپس به پشت بام قصر برود و به [[قبیله]] او اعلام کند که هانی زنده است و جای [[نگرانی]] نیست. [[شریح]] نیز چنین کرد و در پی آن، [[عمرو بن حجاج]] و قبیله مذحج محاصره را رها کردند و پراکنده شدند. مسلم بن عقیل که خود را مدیون هانی می‌دید به منظور [[نجات]] وی مجبور شد زودتر از موعد [[قیام]] کند.
۲۱۸٬۰۵۸

ویرایش