عامر بن فهیره در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب'
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
خط ۱۰: خط ۱۰:


== [[مسلمانان]] فهیره ==
== [[مسلمانان]] فهیره ==
[[ابن اسحاق]] می‌گوید: [[ابوبکر بن ابی قحافه]] که نامش [[عتیق]] و به قول [[ابن هشام]] عبدالله بود، اسلام آورد. او که مردی بازرگان و [[تجارت]] پیشه بود و از طرفی انساب [[قریش]] را بهتر از دیگران می‌دانست، با [[مردم]] [[انس]] و رفت و [[آمدی]] داشت و پس از اینکه [[مسلمان]] شد اسلام خود را آشکار کرد و مردمی را نیز که با او سر و کار داشتند به این [[دین]] [[دعوت]] می‌کرد. [[عبدالرحمن]]، [[عثمان]]، [[طلحه]]، [[زبیر]] و سعد به دعوت او مسلمان شدند. پس از این چند نفر، این افراد مسلمان شدند: [[ابوعبیده]]، [[ابوسلمه]]، أرقم، عثمان، [[قدامه]] و... و [[عامر بن فهیره]] که یکی از بردگان سیاه‌پوست بود و ابوبکر او را خرید<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۱. سایر افرادی که نام می‌برد عبارتند از: عبدالله - که هر سه پسران مظعون بن حبیب بودند، عبیدة بن حارث، سعید بن زید و همسرش: فاطمه دختر خطاب، خواهر عمر، اسماء (ذات النطاقین) و عایشه دختران ابوبکر، خباب بن ارت، عمیر بن ای وقاص -برادر سعد بن ابی وقاص-، عبدالله بن مسعود، مسعود بن القاری، سلیط بن عمرو و برادرش حاطب بن عمرو، عیاش بن ابی ربیعه و همسرش اسماء دختر سلامه، خنیس بن حذافه، عامر بن ربیعه، عبد الله بن جحش و برادرش ابو احمد بن جحش، جعفر بن ابی طالب و همسرش اسماء بنت عمیس، حاطب بن حارث و همسرش فاطمه دختر مجلل، حطاب بن حارث - برادر حاطب –و همسرش فکیهه دختر یسار، معمر بن حارث - برادر دیگر حاطب - سائب بن عثمان بن مظعون، مطلب بن از هر و همسرش رمله دختر ابوعوف و نگام که نامش نعیم بن عبد الله بود، ج۱۱، ص۵۳-۲۵۲). استاد یوسفی غروی می‌نویسد: از ابن عباس نقل شده که گفت: مشرکان هر یک از مسلمانان را آن قدر می‌زدند و تشنه و گرسنه نگه می‌داشتند که دیگر نتواند روی پای خود بایستند و تسلیم خواسته‌های آنها شود، به طوری که اگر سوسکی از کنار آنها می‌گذشت، به وی می‌گفتند که آیا این خدای توست و تازه مسلمان می‌بایست بگوید: بله. از هشام بن عروة بن زبیر نقل شده است که عمر بن خطاب که در آن هنگام مشرک بود، کنیز مسلمانی از عشیره شان را اذیت می‌کرد و او را کتک می‌زد تا از اسلام برگردد و پس از آنکه از کتک زدن خسته می‌شد با استهزا به وی گفت: من از تو معذرت می‌خواهم! فقط به خاطر خستگی دست از سر تو بر می‌داشتم و کنیز به وی گفت: خدا هم چنین بلایی را به سرت خواهد آورد! تا این که ابو بکر او را خرید و آزاد کرد. وی، نهدیه و دخترش و ام عبیس و زیره و عامر بن فهیره را نیز آزاد کرد. (تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۳۷ و نیز ر. ک: السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۸). استاد غروی در ذیل این مطلب می‌نویسد: اسکافی در نقض العثمانیه از ابن اسحاق و واقدی روایت می‌کند که عامر بن فهیره و بلال به وسیله رسول خدا {{صل}} خریداری و آزاد شدند، چنان که در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۳ هم آمده است و برای همین، ابن شهر آشوب بلال را از موالی نبی اکرم {{صل}} شمرده است. ابن هشام در مورد عامر بن فهیره گفته است: او غلام سیاهی از غلامان بنی اسد بود. و معنای آنچه را که ابن اسحاق ذکر کرده این است که ابو بکر از مستضعفین نبود و برای همین در راه خدا شکنجه و عذاب نشد، بلکه تعدادی از آنها را خریداری و آزاد کرد. لکن ابن هشام گفته است که نوفل بن خویلد بن اسد (عموزاده خدیجه؛ آیا او پدر ورقة بن نوفل بوده است؟!) که از شیاطین قریش بود، ابوبکر و طلحة بن عبید الله را با طنابی به هم بسته بود و برای همین آنها قرین همدیگر نامیده می‌شدند. چنان که در سیرۀ ابن هشام آمده است و آن گاه او را با طلحة بن عبید الله با طنابی بست و آنها را در انبار عمیر بن عثمان زندانی کرد و برای همین آن دو را قرین هم می‌گفتند. ابن ابی الحدید هم در شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۵۳) به نقل از او آن را ذکر کرده است و اسکافی در رد آنچه که در عثمانیه آمده، گفته است: شما در مورد ابوبکر، دو دیدگاه کاملا متفاوت دارید! گاهی او را رئیس و مطاع و بزرگ عشیره‌اش قرار می‌دهید و گاهی او را بدبخت و بیچاره و به طناب بسته شده! ما نمی‌دانیم که آیا اذیت و آزار واقعا نسبت به کسانی بوده است که بنده با اجیر بوده‌اند و یا قوم و عشیره‌ای نداشته‌اند که از آنها حمایت کنند و یا نسبت به همه بوده است؟ چنان که در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۵۵) آمده است. (تاریخ تحقیقی اسلام (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۳۷ پاورقی) و استاد سید جعفر مرتضی عاملی در ذیل این مطلب می‌نویسد: در این باره شک داریم زیرا اسکافی و واقدی و ابن اسحاق نقل کرده‌اند که بلال و عامر بن فهیره را پیامبر {{صل}} آزاد کردند. (الصحیح من سیرة النبی الأعظم {{صل}}، ج۳، ص۹۱ (چاپ قدیم)).</ref>.
[[ابن اسحاق]] می‌گوید: [[ابوبکر بن ابی قحافه]] که نامش [[عتیق]] و به قول [[ابن هشام]] عبدالله بود، اسلام آورد. او که مردی بازرگان و [[تجارت]] پیشه بود و از طرفی انساب [[قریش]] را بهتر از دیگران می‌دانست، با [[مردم]] [[انس]] و رفت و [[آمدی]] داشت و پس از اینکه [[مسلمان]] شد اسلام خود را آشکار کرد و مردمی را نیز که با او سر و کار داشتند به این [[دین]] [[دعوت]] می‌کرد. [[عبدالرحمن]]، [[عثمان]]، [[طلحه]]، [[زبیر]] و سعد به دعوت او مسلمان شدند. پس از این چند نفر، این افراد مسلمان شدند: [[ابوعبیده]]، [[ابوسلمه]]، أرقم، عثمان، [[قدامه]] و... و [[عامر بن فهیره]] که یکی از بردگان سیاه‌پوست بود و ابوبکر او را خرید<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۱. سایر افرادی که نام می‌برد عبارتند از: عبدالله - که هر سه پسران مظعون بن حبیب بودند، عبیدة بن حارث، سعید بن زید و همسرش: فاطمه دختر خطاب، خواهر عمر، اسماء (ذات النطاقین) و عایشه دختران ابوبکر، خباب بن ارت، عمیر بن ای وقاص -برادر سعد بن ابی وقاص-، عبدالله بن مسعود، مسعود بن القاری، سلیط بن عمرو و برادرش حاطب بن عمرو، عیاش بن ابی ربیعه و همسرش اسماء دختر سلامه، خنیس بن حذافه، عامر بن ربیعه، عبد الله بن جحش و برادرش ابو احمد بن جحش، جعفر بن ابی طالب و همسرش اسماء بنت عمیس، حاطب بن حارث و همسرش فاطمه دختر مجلل، حطاب بن حارث - برادر حاطب –و همسرش فکیهه دختر یسار، معمر بن حارث - برادر دیگر حاطب - سائب بن عثمان بن مظعون، مطلب بن از هر و همسرش رمله دختر ابوعوف و نگام که نامش نعیم بن عبد الله بود، ج۱۱، ص۵۳-۲۵۲). استاد یوسفی غروی می‌نویسد: از ابن عباس نقل شده که گفت: مشرکان هر یک از مسلمانان را آن قدر می‌زدند و تشنه و گرسنه نگه می‌داشتند که دیگر نتواند روی پای خود بایستند و تسلیم خواسته‌های آنها شود، به طوری که اگر سوسکی از کنار آنها می‌گذشت، به وی می‌گفتند که آیا این خدای توست و تازه مسلمان می‌بایست بگوید: بله. از هشام بن عروة بن زبیر نقل شده است که عمر بن خطاب که در آن هنگام مشرک بود، کنیز مسلمانی از عشیره شان را اذیت می‌کرد و او را کتک می‌زد تا از اسلام برگردد و پس از آنکه از کتک زدن خسته می‌شد با استهزا به وی گفت: من از تو معذرت می‌خواهم! فقط به خاطر خستگی دست از سر تو بر می‌داشتم و کنیز به وی گفت: خدا هم چنین بلایی را به سرت خواهد آورد! تا این که ابو بکر او را خرید و آزاد کرد. وی، نهدیه و دخترش و ام عبیس و زیره و عامر بن فهیره را نیز آزاد کرد. (تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۳۷ و نیز ر. ک: السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۸). استاد غروی در ذیل این مطلب می‌نویسد: اسکافی در نقض العثمانیه از ابن اسحاق و واقدی روایت می‌کند که عامر بن فهیره و بلال به وسیله رسول خدا {{صل}} خریداری و آزاد شدند، چنان که در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۳ هم آمده است و برای همین، ابن‌شهرآشوب بلال را از موالی نبی اکرم {{صل}} شمرده است. ابن هشام در مورد عامر بن فهیره گفته است: او غلام سیاهی از غلامان بنی اسد بود. و معنای آنچه را که ابن اسحاق ذکر کرده این است که ابو بکر از مستضعفین نبود و برای همین در راه خدا شکنجه و عذاب نشد، بلکه تعدادی از آنها را خریداری و آزاد کرد. لکن ابن هشام گفته است که نوفل بن خویلد بن اسد (عموزاده خدیجه؛ آیا او پدر ورقة بن نوفل بوده است؟!) که از شیاطین قریش بود، ابوبکر و طلحة بن عبید الله را با طنابی به هم بسته بود و برای همین آنها قرین همدیگر نامیده می‌شدند. چنان که در سیرۀ ابن هشام آمده است و آن گاه او را با طلحة بن عبید الله با طنابی بست و آنها را در انبار عمیر بن عثمان زندانی کرد و برای همین آن دو را قرین هم می‌گفتند. ابن ابی الحدید هم در شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۵۳) به نقل از او آن را ذکر کرده است و اسکافی در رد آنچه که در عثمانیه آمده، گفته است: شما در مورد ابوبکر، دو دیدگاه کاملا متفاوت دارید! گاهی او را رئیس و مطاع و بزرگ عشیره‌اش قرار می‌دهید و گاهی او را بدبخت و بیچاره و به طناب بسته شده! ما نمی‌دانیم که آیا اذیت و آزار واقعا نسبت به کسانی بوده است که بنده با اجیر بوده‌اند و یا قوم و عشیره‌ای نداشته‌اند که از آنها حمایت کنند و یا نسبت به همه بوده است؟ چنان که در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۵۵) آمده است. (تاریخ تحقیقی اسلام (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۳۷ پاورقی) و استاد سید جعفر مرتضی عاملی در ذیل این مطلب می‌نویسد: در این باره شک داریم زیرا اسکافی و واقدی و ابن اسحاق نقل کرده‌اند که بلال و عامر بن فهیره را پیامبر {{صل}} آزاد کردند. (الصحیح من سیرة النبی الأعظم {{صل}}، ج۳، ص۹۱ (چاپ قدیم)).</ref>.


[[یعقوبی]] می‌نویسد: [[مردم]] بسیاری [[مسلمان]] شدند و [[اسلام]] آنها آشکار شد و تعدادشان زیاد شد و با [[خویشاوندان]] [[مشرک]] خویش به [[دشمنی]] پرداختند. برای همین قریشی‌ها کسانی را که ضعیف‌تر بودند، [[اذیت]] و [[آزار]] می‌دادند تا از اسلام برگردند و به [[رسول خدا]] [[دشنام]] دهند. از جمله کسانی که بسیار در [[راه خدا]] [[رنج]] کشیدند، [[عمار بن یاسر]] و پدرش [[یاسر]] و مادرش [[سمیه]]، [[خباب بن أرت]]، [[صهیب بن سنان]]، [[ابو فکیهه ازدی]]، [[عامر بن فهیره]]، و [[بلال بن رباح]] بودند<ref>تاریخ الیعقویی، ج۲، ص۲۸.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عامر بن فهیره (مقاله)|مقاله «عامر بن فهیره»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۵۷۴-۵۷۶.</ref>
[[یعقوبی]] می‌نویسد: [[مردم]] بسیاری [[مسلمان]] شدند و [[اسلام]] آنها آشکار شد و تعدادشان زیاد شد و با [[خویشاوندان]] [[مشرک]] خویش به [[دشمنی]] پرداختند. برای همین قریشی‌ها کسانی را که ضعیف‌تر بودند، [[اذیت]] و [[آزار]] می‌دادند تا از اسلام برگردند و به [[رسول خدا]] [[دشنام]] دهند. از جمله کسانی که بسیار در [[راه خدا]] [[رنج]] کشیدند، [[عمار بن یاسر]] و پدرش [[یاسر]] و مادرش [[سمیه]]، [[خباب بن أرت]]، [[صهیب بن سنان]]، [[ابو فکیهه ازدی]]، [[عامر بن فهیره]]، و [[بلال بن رباح]] بودند<ref>تاریخ الیعقویی، ج۲، ص۲۸.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عامر بن فهیره (مقاله)|مقاله «عامر بن فهیره»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۵۷۴-۵۷۶.</ref>
۲۱۸٬۲۱۵

ویرایش