بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
بنا بر [[نقلی]] آن حضرت پس از چند شب پی در پی عبادت و تنهایی در [[غار حراء]] نزد [[حضرت خدیجه]] {{س}} میآمد و زاد و توشه تهیه میکرد و باز میگشت تا آنکه در حالی که در غار حرا به سر میبرد [[وحی]] بر او نازل شد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۳؛ ابونعیم، دلائل، ص۲۱۳؛ ابن عبدالبر، الدرر، ص۳۱ و ۳۲؛ و با اندکی تغییر، ابن هشام، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. در آستانه [[بعثت]]، هرگاه [[رسول خدا]] {{صل}} برای کاری از [[منزل]] دور میشد و به کوههای [[مکه]] میرفت، بر سنگ و درختی نمیگذشت مگر آنکه از آنها ندای "[[السلام]] علیک یا [[رسول الله]]" میشنید و چون اطراف و سمت راست و چپ و پشت سر خود را نگاه میکرد، چیزی جز سنگ و درخت نمیدید. مدتی به همین شکل سپری شد تا آنکه [[جبرئیل]] در [[ماه رمضان]] که آن حضرت در [[غار حرا]] بود، بر ایشان نازل شد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹ و ۲۵۰؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۵۳؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. بیشتر قریب به اتفاق منابع، سن آن حضرت را هنگام بعثت، [[چهل]] سال دانستهاند<ref>برای نمونه، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۵۲؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۲۷.</ref>، اما ۴۱<ref>مجلسی، ج۱۸، ص۲۰۴.</ref>، ۴۳<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۲.</ref> و ۴۵ سال نیز گفته شده است<ref>خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۲۸.</ref> که با توجه به [[شهرت]] داشتن چهل سال و حوادث سالهای پس از بعثت و پس از [[هجرت]]، به نظر میرسد سالهای دیگر نمیتوانند درست باشند. در [[روز]] و [[تاریخ]] بعثت نیز [[اختلاف]] است. بیشتر [[منابع اهل سنت]]، [[تاریخ]] [[بعثت]] را ماه رمضان<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۵۰.</ref> یا هفدهم ماه رمضان<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۲؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۱۱۵؛ مقدسی، ج۲، ص۴۹.</ref> آوردهاند، اما هیجدهم [[رمضان]]<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۳.</ref> ۲۴ رمضان<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۴.</ref> و [[دوازدهم ربیع الاول]]<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۱۳۵.</ref> نیز گفتهاند. | بنا بر [[نقلی]] آن حضرت پس از چند شب پی در پی عبادت و تنهایی در [[غار حراء]] نزد [[حضرت خدیجه]] {{س}} میآمد و زاد و توشه تهیه میکرد و باز میگشت تا آنکه در حالی که در غار حرا به سر میبرد [[وحی]] بر او نازل شد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۳؛ ابونعیم، دلائل، ص۲۱۳؛ ابن عبدالبر، الدرر، ص۳۱ و ۳۲؛ و با اندکی تغییر، ابن هشام، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. در آستانه [[بعثت]]، هرگاه [[رسول خدا]] {{صل}} برای کاری از [[منزل]] دور میشد و به کوههای [[مکه]] میرفت، بر سنگ و درختی نمیگذشت مگر آنکه از آنها ندای "[[السلام]] علیک یا [[رسول الله]]" میشنید و چون اطراف و سمت راست و چپ و پشت سر خود را نگاه میکرد، چیزی جز سنگ و درخت نمیدید. مدتی به همین شکل سپری شد تا آنکه [[جبرئیل]] در [[ماه رمضان]] که آن حضرت در [[غار حرا]] بود، بر ایشان نازل شد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹ و ۲۵۰؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۵۳؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. بیشتر قریب به اتفاق منابع، سن آن حضرت را هنگام بعثت، [[چهل]] سال دانستهاند<ref>برای نمونه، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۵۲؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۲۷.</ref>، اما ۴۱<ref>مجلسی، ج۱۸، ص۲۰۴.</ref>، ۴۳<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۲.</ref> و ۴۵ سال نیز گفته شده است<ref>خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۲۸.</ref> که با توجه به [[شهرت]] داشتن چهل سال و حوادث سالهای پس از بعثت و پس از [[هجرت]]، به نظر میرسد سالهای دیگر نمیتوانند درست باشند. در [[روز]] و [[تاریخ]] بعثت نیز [[اختلاف]] است. بیشتر [[منابع اهل سنت]]، [[تاریخ]] [[بعثت]] را ماه رمضان<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۵۰.</ref> یا هفدهم ماه رمضان<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۲؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۱۱۵؛ مقدسی، ج۲، ص۴۹.</ref> آوردهاند، اما هیجدهم [[رمضان]]<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۳.</ref> ۲۴ رمضان<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۴.</ref> و [[دوازدهم ربیع الاول]]<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۱۳۵.</ref> نیز گفتهاند. | ||
بیشتر [[منابع شیعه]] نیز تاریخ بعثت را ۲۷ ماه رجب دانستهاند<ref>کلینی، ج۴، ص۱۴۹؛ مفید، المقنعه، ص۲۲۶؛ طوسی، مصباح المتهجد، ص۸۲۰؛ ابن براج، ج۱، ص۱۴۸؛ فتال نیشابوری، ص۳۵۱؛ راوندی، النوادر، ص۲۶۶؛ محقق حلی، المعتبر، ج۲، ص۷۰۸؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۶، ص۱۹۱.</ref>. اما [[۲۵ رجب]]<ref>صدوق، المقنع، ص۲۰۷.</ref>، ده روز مانده به پایان رمضان<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۲.</ref>، [[ربیع الاول]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۲.</ref>، دهم ربیع الاول<ref> مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۸.</ref> و ۱۱ ربیع الاول<ref>مجلسی، ج۱۸، ص۲۰۵.</ref> هم گفتهاند. روز بعثت را نیز بیشتر [[دوشنبه]]<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۱۰ یعقوبی، ج۲، ص۲۲؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ مسعودی، مروج، ج۲، ص۲۷۶.</ref> دانستهاند، ولی [[پنجشنبه]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۲.</ref> و [[جمعه]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۳.</ref> نیز آوردهاند. البته اختلافهای یاد شده در صورتی است که بتوان [[زمان]] [[بعثت]] و زمان [[نزول وحی]] و [[آیات قرآن]] را یکی دانست، اما در صورتی که زمان بعثت و نزول وحی یکی نباشد، برخی از تاریخهای یاد شده و [[اختلاف]] در آنها، مربوط به زمان نزول وحی است که به معنای اختلاف در زمان بعثت نیست. برخی بر این باورند که به موجب آیاتی همچون: {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ}}<ref>«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref> و{{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ}}<ref>«ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.</ref> [[نزول قرآن]] در [[ماه رمضان]] بوده است<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۵۴.</ref>، حال اگر بعثت نیز با [[نزول]] آیاتی از [[قرآن]] آغاز شده باشد، پس نمیتواند در زمانی غیر از ماه رمضان رخ داده باشد. از سوی دیگر، عدهای اصل بعثت را از [[همراهی]] با نزول قرآن جدا دانسته و بر این باورند که بعثت میتواند پیش از نزول [[قرآن کریم]]، به شکل خبر یا رؤیایی صادق به اطلاع [[رسول خدا]] {{صل}} رسیده باشد، اما نزول وحی در ماه رمضان آغاز شده باشد. بر اساس نظری دیگر که موجب پدید آمدن نظریه [[نزول]] دفعی و تدریجی [[قرآن]] شده است، این [[کتاب آسمانی]]، یک بار به صورت مجموعی و دفعی بر [[قلب]] [[مبارک]] [[رسول خدا]] {{صل}} نازل شده، و بار دیگر به شکل تدریجی و [[آیه]] به آیه در طول ۲۳ سال بر آن حضرت نازل گردیده است. بر اساس این نظریه، لازم نیست [[بعثت]] و [[نزول قرآن]] حتما در یک [[زمان]] رخ داده باشند. پس میشود نزول قرآن در [[ماه رمضان]] و بعثت در زمانی دیگر صورت گرفته باشد؛ چنان که میشود حتی بر اساس همزمان بودن نزول قرآن و بعثت، نزول دفعی قرآن در ماه رمضان و نزول تدریجی آن در زمانی دیگر و همراه با بعثت رخ داده باشد، اما این نظریه نیز مورد پذیرش همگان قرار نگرفته است<ref>برای بررسی بیشتر، ر.ک: سهیلی ج۲، ص۳۹۶-۳۸۸؛ مجلسی، ج۱۸، ص۱۹۰؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۲۵۰-۲۴۴.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۳-۴۴؛ [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، | بیشتر [[منابع شیعه]] نیز تاریخ بعثت را ۲۷ ماه رجب دانستهاند<ref>کلینی، ج۴، ص۱۴۹؛ مفید، المقنعه، ص۲۲۶؛ طوسی، مصباح المتهجد، ص۸۲۰؛ ابن براج، ج۱، ص۱۴۸؛ فتال نیشابوری، ص۳۵۱؛ راوندی، النوادر، ص۲۶۶؛ محقق حلی، المعتبر، ج۲، ص۷۰۸؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۶، ص۱۹۱.</ref>. اما [[۲۵ رجب]]<ref>صدوق، المقنع، ص۲۰۷.</ref>، ده روز مانده به پایان رمضان<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۲.</ref>، [[ربیع الاول]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۲.</ref>، دهم ربیع الاول<ref> مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۸.</ref> و ۱۱ ربیع الاول<ref>مجلسی، ج۱۸، ص۲۰۵.</ref> هم گفتهاند. روز بعثت را نیز بیشتر [[دوشنبه]]<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۱۰ یعقوبی، ج۲، ص۲۲؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ مسعودی، مروج، ج۲، ص۲۷۶.</ref> دانستهاند، ولی [[پنجشنبه]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۲.</ref> و [[جمعه]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۳.</ref> نیز آوردهاند. البته اختلافهای یاد شده در صورتی است که بتوان [[زمان]] [[بعثت]] و زمان [[نزول وحی]] و [[آیات قرآن]] را یکی دانست، اما در صورتی که زمان بعثت و نزول وحی یکی نباشد، برخی از تاریخهای یاد شده و [[اختلاف]] در آنها، مربوط به زمان نزول وحی است که به معنای اختلاف در زمان بعثت نیست. برخی بر این باورند که به موجب آیاتی همچون: {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ}}<ref>«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref> و{{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ}}<ref>«ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.</ref> [[نزول قرآن]] در [[ماه رمضان]] بوده است<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۵۴.</ref>، حال اگر بعثت نیز با [[نزول]] آیاتی از [[قرآن]] آغاز شده باشد، پس نمیتواند در زمانی غیر از ماه رمضان رخ داده باشد. از سوی دیگر، عدهای اصل بعثت را از [[همراهی]] با نزول قرآن جدا دانسته و بر این باورند که بعثت میتواند پیش از نزول [[قرآن کریم]]، به شکل خبر یا رؤیایی صادق به اطلاع [[رسول خدا]] {{صل}} رسیده باشد، اما نزول وحی در ماه رمضان آغاز شده باشد. بر اساس نظری دیگر که موجب پدید آمدن نظریه [[نزول]] دفعی و تدریجی [[قرآن]] شده است، این [[کتاب آسمانی]]، یک بار به صورت مجموعی و دفعی بر [[قلب]] [[مبارک]] [[رسول خدا]] {{صل}} نازل شده، و بار دیگر به شکل تدریجی و [[آیه]] به آیه در طول ۲۳ سال بر آن حضرت نازل گردیده است. بر اساس این نظریه، لازم نیست [[بعثت]] و [[نزول قرآن]] حتما در یک [[زمان]] رخ داده باشند. پس میشود نزول قرآن در [[ماه رمضان]] و بعثت در زمانی دیگر صورت گرفته باشد؛ چنان که میشود حتی بر اساس همزمان بودن نزول قرآن و بعثت، نزول دفعی قرآن در ماه رمضان و نزول تدریجی آن در زمانی دیگر و همراه با بعثت رخ داده باشد، اما این نظریه نیز مورد پذیرش همگان قرار نگرفته است<ref>برای بررسی بیشتر، ر.ک: سهیلی ج۲، ص۳۹۶-۳۸۸؛ مجلسی، ج۱۸، ص۱۹۰؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۲۵۰-۲۴۴.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۳-۴۴؛ [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص۲۵۳؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص۷۳.</ref> | ||
== نخستین آیات == | == نخستین آیات == | ||
با آنکه برخی ادعا کردهاند بدون [[اختلاف]]، نخستین [[سوره]] نازل شده بر رسول خدا {{صل}} {{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید» سوره علق، آیه ۱.</ref> است<ref>ر.ک: حسکانی، ج۲، ص۴۱۶؛ مقریزی، ج۴، ص۳۳۲.</ref>، اما در این باره اختلافهایی وجود دارد: از اینرو، [[سوره علق]]<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۱۹۵ و ج۸، ص۳۳۵؛ بیهقی، سنن، ج۹، ص۶.</ref>، [[سوره مدثر]]<ref>بخاری، ج۶، ص۷۴؛ ابن حبان، صحیح ج۱، ص۲۲۰-۲۲۲؛ طبری، جامع البیان، ج۲۹، ص۱۷۹.</ref>، سوره [[فاتحة الکتاب]]<ref>ثعلبی، ج۱۰، ص۲۴۴؛ طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۱۷۱و ۳۷۸؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۸۰.</ref>، [[سوره تین]]<ref>حلبی، ج۱، ص۴۲۰.</ref>، آیه {{متن قرآن|قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ}}<ref>«بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم» سوره انعام، آیه ۱۵۱. ابن العربی، احکام القرآن، ج۴، ص۴۱۷.</ref> و {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱. واحدی نیشابوری، ص۶؛ سیوطی، ج۱، ص۷۷.</ref> را نخستین [[آیه]] یا نخستین [[سوره]] دانستهاند که بر آن حضرت نازل شد، اما بیشتر منابع و [[مفسران]]، پنج آیه ابتدای [[سوره علق]] را [[نخستین آیات]] میدانند<ref>برای نمونه، ر.ک: ابن سعد، ج۱، ص۱۵۴؛ طبری، جامع البیان، ج۳۰، ص۳۲۰؛ بغوی، ج۴، ص۵۰۶؛ سمرقندی، ج۳، ص۴۵۸؛ ثعلبی، ج۱۰، ص۲۴۴؛ طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۱۷۱ و ۳۷۸ طبرسی، مجمع، ج۱۰، ص۷۸۰.</ref> و بر [[نادرستی]] اقوال دیگر [[استدلال]] کردهاند<ref>ر.ک: واحدی نیشابوری، ص۶ و ۷؛ سیوطی، ج۱، ص۷۴ و ۷۷.</ref>. برخی برای رفع این [[اختلاف]]، نخستین آیات را سوره علق دانسته و [[سوره مدثر]] را نخستین سوره پس از [[انقطاع وحی]] یا نخستین سوره کامل میدانند<ref>طبرانی، الأوائل، ص۴۳؛ زیلعی، تخریج الأحادیث و الآثار، ج۴، ص۱۱۸ و ۱۱۹؛ سمعانی، تفسیر، ج۶، ص۸۷؛ سیوطی، ج۱، ص۷۲.</ref>. به نظر میرسد در این باره باید همان نظر مشهور را پذیرفت که پنج [[آیه]] ابتدای سوره علق، نخستین آیات نازل شده بر [[رسول خدا]] {{صل}} است؛ زیرا سوره مدثر، به سبب آنکه برخی [[آیات]] آن از [[دشمنان]] رسول خدا {{صل}} [[سخن]] میگوید، باید به حوادث پس از [[بعثت]] مربوط باشد. [[روایات]] مربوط به آیات و سورههای دیگر نیز به روشنی [[نزول]] نخستین آنها را [[اثبات]] نمیکند<ref> برای اطلاع بیشتر، ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۲۵۰-۲۴۴؛ دوانی، باد نامه طبری، آغاز وحی و بعثت پیامبر در تاریخ و تفسیر طبری.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۴؛ [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، | با آنکه برخی ادعا کردهاند بدون [[اختلاف]]، نخستین [[سوره]] نازل شده بر رسول خدا {{صل}} {{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید» سوره علق، آیه ۱.</ref> است<ref>ر.ک: حسکانی، ج۲، ص۴۱۶؛ مقریزی، ج۴، ص۳۳۲.</ref>، اما در این باره اختلافهایی وجود دارد: از اینرو، [[سوره علق]]<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۱۹۵ و ج۸، ص۳۳۵؛ بیهقی، سنن، ج۹، ص۶.</ref>، [[سوره مدثر]]<ref>بخاری، ج۶، ص۷۴؛ ابن حبان، صحیح ج۱، ص۲۲۰-۲۲۲؛ طبری، جامع البیان، ج۲۹، ص۱۷۹.</ref>، سوره [[فاتحة الکتاب]]<ref>ثعلبی، ج۱۰، ص۲۴۴؛ طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۱۷۱و ۳۷۸؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۸۰.</ref>، [[سوره تین]]<ref>حلبی، ج۱، ص۴۲۰.</ref>، آیه {{متن قرآن|قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ}}<ref>«بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم» سوره انعام، آیه ۱۵۱. ابن العربی، احکام القرآن، ج۴، ص۴۱۷.</ref> و {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱. واحدی نیشابوری، ص۶؛ سیوطی، ج۱، ص۷۷.</ref> را نخستین [[آیه]] یا نخستین [[سوره]] دانستهاند که بر آن حضرت نازل شد، اما بیشتر منابع و [[مفسران]]، پنج آیه ابتدای [[سوره علق]] را [[نخستین آیات]] میدانند<ref>برای نمونه، ر.ک: ابن سعد، ج۱، ص۱۵۴؛ طبری، جامع البیان، ج۳۰، ص۳۲۰؛ بغوی، ج۴، ص۵۰۶؛ سمرقندی، ج۳، ص۴۵۸؛ ثعلبی، ج۱۰، ص۲۴۴؛ طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۱۷۱ و ۳۷۸ طبرسی، مجمع، ج۱۰، ص۷۸۰.</ref> و بر [[نادرستی]] اقوال دیگر [[استدلال]] کردهاند<ref>ر.ک: واحدی نیشابوری، ص۶ و ۷؛ سیوطی، ج۱، ص۷۴ و ۷۷.</ref>. برخی برای رفع این [[اختلاف]]، نخستین آیات را سوره علق دانسته و [[سوره مدثر]] را نخستین سوره پس از [[انقطاع وحی]] یا نخستین سوره کامل میدانند<ref>طبرانی، الأوائل، ص۴۳؛ زیلعی، تخریج الأحادیث و الآثار، ج۴، ص۱۱۸ و ۱۱۹؛ سمعانی، تفسیر، ج۶، ص۸۷؛ سیوطی، ج۱، ص۷۲.</ref>. به نظر میرسد در این باره باید همان نظر مشهور را پذیرفت که پنج [[آیه]] ابتدای سوره علق، نخستین آیات نازل شده بر [[رسول خدا]] {{صل}} است؛ زیرا سوره مدثر، به سبب آنکه برخی [[آیات]] آن از [[دشمنان]] رسول خدا {{صل}} [[سخن]] میگوید، باید به حوادث پس از [[بعثت]] مربوط باشد. [[روایات]] مربوط به آیات و سورههای دیگر نیز به روشنی [[نزول]] نخستین آنها را [[اثبات]] نمیکند<ref> برای اطلاع بیشتر، ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۲۵۰-۲۴۴؛ دوانی، باد نامه طبری، آغاز وحی و بعثت پیامبر در تاریخ و تفسیر طبری.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۴؛ [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص۲۵۳؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص۷۳.</ref> | ||
== روایات بعثت == | == روایات بعثت == | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
در [[روایت]] دیگری آمده است خدیجه {{ع}} نزد پسرعمویش، [[ورقة بن نوفل]] رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد و او نیز به ایشان [[دلداری]] داد که نگران نباشد زیرا همسرش [[پیامبر]] این [[امت]] خواهد شد و...<ref>برای اطلاع از این روایات، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۵۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۹-۲۹۸؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۱۴۰-۱۳۵.</ref>. | در [[روایت]] دیگری آمده است خدیجه {{ع}} نزد پسرعمویش، [[ورقة بن نوفل]] رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد و او نیز به ایشان [[دلداری]] داد که نگران نباشد زیرا همسرش [[پیامبر]] این [[امت]] خواهد شد و...<ref>برای اطلاع از این روایات، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۵۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۹-۲۹۸؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۱۴۰-۱۳۵.</ref>. | ||
بنابر [[نقلی]] دیگر، [[رسول خدا]] {{صل}} [[نذر]] کرد همراه با حضرت خدیجه {{ع}} یک ماه که مطابق با [[ماه رمضان]] بود، در [[غار حرا]] [[اعتکاف]] کند. آن حضرت شبی خارج شد و صدایی شنید که میگوید {{عربی|"السلام عليك"}}. ایشان [[گمان]] کرد این صدای جن است و بر خدیجه {{ع}} وارد شد و از او خواست تا وی را بپوشاند و...<ref>ر.ک: ابونعیم، دلائل، ص۲۱۵.</ref>. چنان که بر اساس روایتی از [[عایشه]]، رسول خدا {{صل}} در [[خواب]] به [[رسالت]] [[مبعوث]] شدند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۵۲.</ref> که آن نیز درست نیست. [[اخبار]] یاد شده که در برخی منابع به اختصار و در برخی گزارشها به تفصیل آمده است و نیز [[روایات]] دیگری که مشابه این اخبارند<ref> برای نمونه، ر.ک: ابونعیم، دلائل، ص۲۱۸-۲۲۲.</ref> و متأسفانه به برخی منابع [[شیعی]] نیز راه یافتهاند<ref>ر.ک: مجلسی، ج۱۵، ص۳۶۴.</ref>، از نظر [[سند]]، محتوا و مضمون و نیز ناهماهنگی بین آنها و به لحاظ آنکه بخشهایی از این [[روایات]] با مبانی [[عقلی]] و [[اصول اعتقادی]] مخالفاند، اشکالات بسیاری دارند که نمیتوانند مورد پذیرش قرار گیرند<ref>ر.ک: شرف الدین، | بنابر [[نقلی]] دیگر، [[رسول خدا]] {{صل}} [[نذر]] کرد همراه با حضرت خدیجه {{ع}} یک ماه که مطابق با [[ماه رمضان]] بود، در [[غار حرا]] [[اعتکاف]] کند. آن حضرت شبی خارج شد و صدایی شنید که میگوید {{عربی|"السلام عليك"}}. ایشان [[گمان]] کرد این صدای جن است و بر خدیجه {{ع}} وارد شد و از او خواست تا وی را بپوشاند و...<ref>ر.ک: ابونعیم، دلائل، ص۲۱۵.</ref>. چنان که بر اساس روایتی از [[عایشه]]، رسول خدا {{صل}} در [[خواب]] به [[رسالت]] [[مبعوث]] شدند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۵۲.</ref> که آن نیز درست نیست. [[اخبار]] یاد شده که در برخی منابع به اختصار و در برخی گزارشها به تفصیل آمده است و نیز [[روایات]] دیگری که مشابه این اخبارند<ref> برای نمونه، ر.ک: ابونعیم، دلائل، ص۲۱۸-۲۲۲.</ref> و متأسفانه به برخی منابع [[شیعی]] نیز راه یافتهاند<ref>ر.ک: مجلسی، ج۱۵، ص۳۶۴.</ref>، از نظر [[سند]]، محتوا و مضمون و نیز ناهماهنگی بین آنها و به لحاظ آنکه بخشهایی از این [[روایات]] با مبانی [[عقلی]] و [[اصول اعتقادی]] مخالفاند، اشکالات بسیاری دارند که نمیتوانند مورد پذیرش قرار گیرند<ref>ر.ک: شرف الدین، النصو الاجتهاد، ص۴۲۰-۴۲۳؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۳۱۴-۲۸۷.</ref>. | ||
از مهمترین اشکالات روایات یاد شده این است که [[راوی]] اصلی این [[اخبار]] ـ همچون [[عایشه]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[عبید بن عمیر بن قتاده لیثی]]، [[عبدالله بن حسن مثنی]]، [[محمد بن شهاب زهری]]، [[هشام بن محمد بن سائب کلبی]] ـ در [[زمان]] [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دنیا]] نیامده یا [[کودک]] بودهاند و طبیعی است که نمیتوانند وقایع بعثت را نقل کنند، مگر به نقل از دیگران و [[راویان]] یاد شده، [[روایات بعثت]] را از کسی دیگر نقل نکرده یا از او نام نبردهاند، بلکه به گونهای نقل کردهاند که گویی خود [[شاهد]] ماجرا بودهاند. از اینرو، روایات آنان مرسل است و قابل [[اعتماد]] نیست. | از مهمترین اشکالات روایات یاد شده این است که [[راوی]] اصلی این [[اخبار]] ـ همچون [[عایشه]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[عبید بن عمیر بن قتاده لیثی]]، [[عبدالله بن حسن مثنی]]، [[محمد بن شهاب زهری]]، [[هشام بن محمد بن سائب کلبی]] ـ در [[زمان]] [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دنیا]] نیامده یا [[کودک]] بودهاند و طبیعی است که نمیتوانند وقایع بعثت را نقل کنند، مگر به نقل از دیگران و [[راویان]] یاد شده، [[روایات بعثت]] را از کسی دیگر نقل نکرده یا از او نام نبردهاند، بلکه به گونهای نقل کردهاند که گویی خود [[شاهد]] ماجرا بودهاند. از اینرو، روایات آنان مرسل است و قابل [[اعتماد]] نیست. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
== برخورد مشرکان با اسلام == | == برخورد مشرکان با اسلام == | ||
[[مشرکان]] و به ویژه [[قریش]] اگرچه [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} را بر نمیتافتند، اما تا وقتی آن حضرت [[دعوت]] خود را آشکار نکرده بود و از [[بت پرستی]] [[بدگویی]] نمیکرد، آنان نیز در [[مخالفت]] خود چندان سرسخت نبودند و به [[تمسخر]] [[مسلمانان]] هنگام [[نماز]] و ایجاد [[محدودیت]] برای آنان در [[گرایش]] به [[اسلام]]، به ویژه محدودیت برای [[بندگان]] و [[کنیزان]]، بسنده، میکردند. از اینرو، مسلمانان، به ویژه پیش از ورود به دار أرقم]]، گاه برای [[خواندن نماز]] ناچار بودند به درههای اطراف [[مکه]] روی آورند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۸۱؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۳۱۸.</ref>، سرسختی و [[دشمنی]] [[قریش]] با رسول خدا {{صل}} پس از آنکه ایشان از بت پرستی و [[بتها]] ـ که [[خدایان]] قریش بودند ـ بدگویی کرد، شدت یافت و آنان را به ویژه هنگامی که دیدند [[ابوطالب]] از رسول خدا {{صل}} [[حمایت]] میکند، بر آن داشت تا به هر شکل ممکن از [[پیشرفت]] کار رسول خدا {{صل}} جلوگیری کنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. از اینرو آنان وارد عمل شدند و از هر ابزاری برای مقابله با رسول خدا {{صل}} استفاده کردند. نخستین [[اقدام]] قریش آن بود که ابتدا برخی از اشراف مکه، مانند: [[عتبه]] و [[شیبه]] ـ [[پسران]] [[ربیعة عبدشمس]] ـ، [[ابوسفیان]]، [[ابوجهل]]، [[ابوالبختری]]، [[ولید بن مغیره]]، [[اسود بن مطلب]] و [[ | [[مشرکان]] و به ویژه [[قریش]] اگرچه [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} را بر نمیتافتند، اما تا وقتی آن حضرت [[دعوت]] خود را آشکار نکرده بود و از [[بت پرستی]] [[بدگویی]] نمیکرد، آنان نیز در [[مخالفت]] خود چندان سرسخت نبودند و به [[تمسخر]] [[مسلمانان]] هنگام [[نماز]] و ایجاد [[محدودیت]] برای آنان در [[گرایش]] به [[اسلام]]، به ویژه محدودیت برای [[بندگان]] و [[کنیزان]]، بسنده، میکردند. از اینرو، مسلمانان، به ویژه پیش از ورود به دار أرقم]]، گاه برای [[خواندن نماز]] ناچار بودند به درههای اطراف [[مکه]] روی آورند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۸۱؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۳۱۸.</ref>، سرسختی و [[دشمنی]] [[قریش]] با رسول خدا {{صل}} پس از آنکه ایشان از بت پرستی و [[بتها]] ـ که [[خدایان]] قریش بودند ـ بدگویی کرد، شدت یافت و آنان را به ویژه هنگامی که دیدند [[ابوطالب]] از رسول خدا {{صل}} [[حمایت]] میکند، بر آن داشت تا به هر شکل ممکن از [[پیشرفت]] کار رسول خدا {{صل}} جلوگیری کنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. از اینرو آنان وارد عمل شدند و از هر ابزاری برای مقابله با رسول خدا {{صل}} استفاده کردند. نخستین [[اقدام]] قریش آن بود که ابتدا برخی از اشراف مکه، مانند: [[عتبه]] و [[شیبه]] ـ [[پسران]] [[ربیعة عبدشمس]] ـ، [[ابوسفیان]]، [[ابوجهل]]، [[ابوالبختری]]، [[ولید بن مغیره]]، [[اسود بن مطلب]] و [[عاصبن وائل]] را نزد ابوطالب فرستادند و از او خواستند رسول خدا {{صل}} را از [[دعوت به اسلام]] باز دارد، اما او با [[ملایمت]] با آنان [[رفتار]] و ایشان را ساکت کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۴-۲۸۲.</ref>. قریش پس از چندی، که دیدند رسول خدا {{صل}} [[دست]] از دعوت برنداشته است، برای بار دوم نزد ابوطالب رفتند و درخواست خود را البته با شدت بیشتری همراه با [[تهدید]] به [[مبارزه]]، مطرح کردند. بر اساس این خبر که جای تردید دارد، ابوطالب رسول خدا {{صل}} را از درخواست قریش [[آگاه]] کرد و گفت: [[جان]] من و جان خود را [[حفظ]] کن و کاری که من [[طاقت]] آن را ندارم، بر من [[تحمیل]] نکن. [[رسول خدا]] {{صل}} چون [[گمان]] کرد عمویش، [[ابوطالب]]، برای [[حفظ جان]] خود و رسول خدا {{صل}} دچار [[سستی]] شده و ممکن است در [[حمایت]] از وی کوتاهی کند، آن سخن مشهور را فرمود: "ای عمو! به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[خورشید]] را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند تا این کار ([[دعوت]]) را رها کنم، چنین نخواهم کرد تا آنکه خدا آن (دعوت) را غالب گرداند یا در این [[راه]] [[جان]] دهم". سپس رسول خدا {{صل}} [[گریه]] کرد و برخاست و چون میخواست برود، ابوطالب او را صدا زد و گفت: نزدیک من بیا. چون رسول خدا {{صل}} نزدیک آمد، ابوطالب گفت: ای پسر برادرم! برو و هر چه میخواهی بگو. به خدا سوگند هرگز تو را در مقابل چیزی [[تسلیم]] نخواهم کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۴ و ۲۸۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۲۶.</ref>. | ||
[[قریش]] که دیدند ابوطالب به [[خواری]] رسول خدا {{صل}} [[راضی]] نمیشود و او را رها نمیکند، برای بار سوم نزد ابوطالب آمدند و [[عمارة بن ولید بن مغیره]] را که قویترین و زیباترین [[جوان]] [[قریش]] بود آوردند و به ابوطالب پیشنهاد دادند تا [[عماره]] را به عنوان پسر خود برگزیند و در مقابل آن رسول خدا را به قریش تحویل دهد تا او را به [[قتل]] رسانند، اما ابوطالب به شدت آنان را [[سرزنش]] کرد و گفت: به خدا سوگند هرگز چنین کاری ممکن نیست و در این باره شعری سرود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۵ و ۲۸۶.</ref>. برخی منابع نام عماره را نیاورده و تنها به [[جوانی]] از قریش اشاره کرده و گفتهاند [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref>. نیز در این باره نازل شد<ref>مقاتل، ج۱، ص۳۴۱؛ ثعلبی، ج۴، ص۱۴۱؛ واحدی نیشابوری، ص۱۴۴؛ بغوی، ج۲، ص۹۱؛ ابن جوزی، زادالمسیر، ج۳، ص۱۷.</ref>. پس از این، [[ولید بن مغیره]] تعدادی از بزرگان [[قریش]] را فراخواند و با آنان به [[رایزنی]] پرداخت تا هنگام [[حج]]، با یافتن عنوانی، [[رسول خدا]] {{صل}} را مورد [[تهمت]] قرار دهند. سرانجام از میان عناوین [[کاهن]]، [[مجنون]]، شاعر و ساحر، عنوان ساحر را برگزیدند. آنان سر راه مردمی که برای حج میآمدند، مینشستند و آنان را از کار ([[دعوت]]) رسول خدا {{صل}} [[آگاه]] میکردند و از [[ارتباط]] با ایشان برحذر میداشتند، [[آیات]]: {{متن قرآن|ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا وَجَعَلْتُ لَهُ مَالا مَّمْدُودًا وَبَنِينَ شُهُودًا وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ كَلاَّ إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا}}<ref>«مرا با آن کس که یگانه آفریدهام، وا بگذار و برای او دارایی پر دامنهای پدید آوردم. و پسرانی پیش روی، و راه (پیشرفت) او را نیک هموار کردم، باز آز دارد که بیفزایم. هرگز! که او با آیات ما ستیزهگر است» سوره مدثر، آیه ۱۱-۱۶.</ref> در این باره نازل شده است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۸ و ۲۸۹.</ref>. | [[قریش]] که دیدند ابوطالب به [[خواری]] رسول خدا {{صل}} [[راضی]] نمیشود و او را رها نمیکند، برای بار سوم نزد ابوطالب آمدند و [[عمارة بن ولید بن مغیره]] را که قویترین و زیباترین [[جوان]] [[قریش]] بود آوردند و به ابوطالب پیشنهاد دادند تا [[عماره]] را به عنوان پسر خود برگزیند و در مقابل آن رسول خدا را به قریش تحویل دهد تا او را به [[قتل]] رسانند، اما ابوطالب به شدت آنان را [[سرزنش]] کرد و گفت: به خدا سوگند هرگز چنین کاری ممکن نیست و در این باره شعری سرود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۵ و ۲۸۶.</ref>. برخی منابع نام عماره را نیاورده و تنها به [[جوانی]] از قریش اشاره کرده و گفتهاند [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref>. نیز در این باره نازل شد<ref>مقاتل، ج۱، ص۳۴۱؛ ثعلبی، ج۴، ص۱۴۱؛ واحدی نیشابوری، ص۱۴۴؛ بغوی، ج۲، ص۹۱؛ ابن جوزی، زادالمسیر، ج۳، ص۱۷.</ref>. پس از این، [[ولید بن مغیره]] تعدادی از بزرگان [[قریش]] را فراخواند و با آنان به [[رایزنی]] پرداخت تا هنگام [[حج]]، با یافتن عنوانی، [[رسول خدا]] {{صل}} را مورد [[تهمت]] قرار دهند. سرانجام از میان عناوین [[کاهن]]، [[مجنون]]، شاعر و ساحر، عنوان ساحر را برگزیدند. آنان سر راه مردمی که برای حج میآمدند، مینشستند و آنان را از کار ([[دعوت]]) رسول خدا {{صل}} [[آگاه]] میکردند و از [[ارتباط]] با ایشان برحذر میداشتند، [[آیات]]: {{متن قرآن|ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا وَجَعَلْتُ لَهُ مَالا مَّمْدُودًا وَبَنِينَ شُهُودًا وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ كَلاَّ إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا}}<ref>«مرا با آن کس که یگانه آفریدهام، وا بگذار و برای او دارایی پر دامنهای پدید آوردم. و پسرانی پیش روی، و راه (پیشرفت) او را نیک هموار کردم، باز آز دارد که بیفزایم. هرگز! که او با آیات ما ستیزهگر است» سوره مدثر، آیه ۱۱-۱۶.</ref> در این باره نازل شده است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۸ و ۲۸۹.</ref>. | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
در بیعت عقبه دوم افزون بر شروط [[بیعت عقبه اول]]، مفاد دیگری همچون حرف شنوی و [[اطاعت از رسول خدا]] {{صل}} در هر شرایطی، حقگویی در همه جا و [[نهراسیدن]] در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] سرزنش کنندگان وجود داشت که مهمترین این مفاد، عدم درگیری بر سر [[جانشینی رسول خدا]] {{صل}} با [[اهل]] آن<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۹۴؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۲.</ref> و [[بیعت]] بر [[جنگ]] و [[دفاع]] از [[رسول خدا]] {{صل}} بود. از اینرو، آن را "[[بیعة الحرب]]" نیز گفتند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۸؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۲.</ref>؛ چنان که آن را "[[عقبة]] الاخیره" یا "عقبة الآخره" هم خواندهاند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱.</ref>. | در بیعت عقبه دوم افزون بر شروط [[بیعت عقبه اول]]، مفاد دیگری همچون حرف شنوی و [[اطاعت از رسول خدا]] {{صل}} در هر شرایطی، حقگویی در همه جا و [[نهراسیدن]] در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] سرزنش کنندگان وجود داشت که مهمترین این مفاد، عدم درگیری بر سر [[جانشینی رسول خدا]] {{صل}} با [[اهل]] آن<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۹۴؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۲.</ref> و [[بیعت]] بر [[جنگ]] و [[دفاع]] از [[رسول خدا]] {{صل}} بود. از اینرو، آن را "[[بیعة الحرب]]" نیز گفتند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۸؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۲.</ref>؛ چنان که آن را "[[عقبة]] الاخیره" یا "عقبة الآخره" هم خواندهاند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱.</ref>. | ||
بیشتر منابع، تعداد شرکت کنندگان در [[بیعت عقبه دوم]] را ۷۳ مرد و دو [[زن]] آوردهاند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷.</ref>. اما هفتاد تن<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۷.</ref> یا هفتاد مرد و دو زن<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۹۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۸.</ref> نیز گفته شده است. [[ابن جوزی]]<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۴۲-۳۹.</ref> با آنکه تعداد شرکت کنندگان در [[عقبه دوم]] را ۷۲ نفر دانسته، ولی نام ۹۱ تن را آورده است که احتمال مشترک بودن یا [[اشتباه]] در برخی نامها وجود دارد، نیز میتوان احتمال داد که "تسعون" به "سبعون" تصحیف شده و در [[حقیقت]] همان نود صحیح باشد، اما به هر حال این تعداد با دیگر منابع که هفتاد گفتهاند، سازگار نیست. [[زمان]] وقوع دیدارهای رسول خدا {{صل}} با [[انصار]] و بیعتهای [[عقبه]]، در منابع | بیشتر منابع، تعداد شرکت کنندگان در [[بیعت عقبه دوم]] را ۷۳ مرد و دو [[زن]] آوردهاند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷.</ref>. اما هفتاد تن<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۷.</ref> یا هفتاد مرد و دو زن<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۹۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۸.</ref> نیز گفته شده است. [[ابن جوزی]]<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۴۲-۳۹.</ref> با آنکه تعداد شرکت کنندگان در [[عقبه دوم]] را ۷۲ نفر دانسته، ولی نام ۹۱ تن را آورده است که احتمال مشترک بودن یا [[اشتباه]] در برخی نامها وجود دارد، نیز میتوان احتمال داد که "تسعون" به "سبعون" تصحیف شده و در [[حقیقت]] همان نود صحیح باشد، اما به هر حال این تعداد با دیگر منابع که هفتاد گفتهاند، سازگار نیست. [[زمان]] وقوع دیدارهای رسول خدا {{صل}} با [[انصار]] و بیعتهای [[عقبه]]، در منابع مشخصنشده است، اما با توجه به آنکه رسول خدا {{صل}} حدود دو ماه پس از بیعت عقبه دوم به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و نیز بیشتر منابع، مدت زمان [[دعوت]] رسول خدا {{صل}} را در [[مکه]] سیزده سال<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۴؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳، ص۲.</ref> آوردهاند، باید زمان بیعت عقبه دوم را در موسم [[حج]] سال آخر حضور آن حضرت در مکه، یعنی [[سال سیزدهم بعثت]] دانست و چون [[عقبه اول]] [[سال]] قبل از آن بوده است، پس در سال دوازدهم [[بعثت]] و [[دیدار]] با [[اهل]] یثرب نیز چون یک سال قبل از آن بوده، در سال یازدهم بعثت روی داده است. شرکت در [[بیعت عقبه]]، برای شرکت کنندگان در آن [[افتخار]] و در برخی موارد امتیاز به شمار آمد؛ به طوری که آنان را با عنوان "عَقَبیون"<ref>بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۹۳؛ ابن اعثم، ج۲، ص۵۰۶؛ ابنشهرآشوب، ج۱، ص۳۳۳؛ ابن العربی، احکام القرآن، ج۲، ص۵۷۰.</ref> و "[[اجماع]] [[أهل]] اثر"<ref>ابوالقاسم کوفی، ج۲، ص۶۹.</ref> شناخته و از بسیاری از آنان با تعبیر "عَقَبی" یاد کردهاند<ref>برای نمونه، ر.ک: واقدی، ج۳، ص۱۰۰۹؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۸۶، ۲۸۸ و ۲۹۰؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۳۹، ۳۶۰ و ۳۶۴.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۵۳-۵۴.</ref> | ||
== [[هجرت مسلمانان به یثرب]] == | == [[هجرت مسلمانان به یثرب]] == | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۱: | ||
رسول خدا {{صل}} پس از سه [[روز]]، در شب [[دوشنبه]] چهارم [[ربیع الاول]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹.</ref> از غار ثور خارج شد و به سمت [[مدینه]] حرکت کرد. البته بیشتر منابع، روز ورود آن حضرت را به مدینه، [[دوازدهم ربیع الاول]] آوردهاند، اما در این باره نیز [[اختلاف]] وجود دارد<ref>ر.ک: و مقریزی، ج۱، ص۶۴.</ref>. آن حضرت به [[امام علی]] {{ع}} [[مأموریت]] داده بود [[اموال]] و سپردههایی را که [[مردم]] نزد رسول خدا {{صل}} به [[امانت]] گذاشته بودند، به آنان برگرداند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۲۵.</ref> و سپس [[فاطمه]] همراه با فواطم، یعنی مادرش، [[فاطمه بنت اسد]]، حضرت فاطمه {{س}} و فاطمه دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] به مدینه [[هجرت]] کند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳/۱؛ طوسی، الامالی، ص۴۷۰؛ اربلی، ج۲، ص۳۳؛ ابن صباغ، ج۹، ص۳۰۳.</ref>. این مأموریت یافتن امام علی {{ع}} نیز از فضیلتهای آن، حضرت به شمار آمده است<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳.</ref>. | رسول خدا {{صل}} پس از سه [[روز]]، در شب [[دوشنبه]] چهارم [[ربیع الاول]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹.</ref> از غار ثور خارج شد و به سمت [[مدینه]] حرکت کرد. البته بیشتر منابع، روز ورود آن حضرت را به مدینه، [[دوازدهم ربیع الاول]] آوردهاند، اما در این باره نیز [[اختلاف]] وجود دارد<ref>ر.ک: و مقریزی، ج۱، ص۶۴.</ref>. آن حضرت به [[امام علی]] {{ع}} [[مأموریت]] داده بود [[اموال]] و سپردههایی را که [[مردم]] نزد رسول خدا {{صل}} به [[امانت]] گذاشته بودند، به آنان برگرداند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۲۵.</ref> و سپس [[فاطمه]] همراه با فواطم، یعنی مادرش، [[فاطمه بنت اسد]]، حضرت فاطمه {{س}} و فاطمه دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] به مدینه [[هجرت]] کند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳/۱؛ طوسی، الامالی، ص۴۷۰؛ اربلی، ج۲، ص۳۳؛ ابن صباغ، ج۹، ص۳۰۳.</ref>. این مأموریت یافتن امام علی {{ع}} نیز از فضیلتهای آن، حضرت به شمار آمده است<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳.</ref>. | ||
[[قریش]] برای یابنده رسول خدا {{صل}} صد شتر جایزه قرار دادند<ref> ابن هشام، ج۲، ص۱۳۰؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۸؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۳۲؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. پس از حرکت رسول خدا {{صل}} از [[غار ثور]] به سوی یثرب، بنا بر قول مشهورتر، [[سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی]] آن حضرت را تعقیب کرد، ولی هنگامی که به ایشان نزدیک شد، آن حضرت [[دعا]] فرمود که [[خدا]] او را از [[شر]] [[سراقه]] | [[قریش]] برای یابنده رسول خدا {{صل}} صد شتر جایزه قرار دادند<ref> ابن هشام، ج۲، ص۱۳۰؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۸؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۳۲؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. پس از حرکت رسول خدا {{صل}} از [[غار ثور]] به سوی یثرب، بنا بر قول مشهورتر، [[سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی]] آن حضرت را تعقیب کرد، ولی هنگامی که به ایشان نزدیک شد، آن حضرت [[دعا]] فرمود که [[خدا]] او را از [[شر]] [[سراقه]] خلاصکند و باعث شد دست و پای اسب سراقه تا شکم در [[زمین]] فرو رود. سراقه چون چنین دید گفت: ای [[محمد]]! میدانم این کار توست، از خدا بخواه اسب مرا رها کند تا من دیگران را که در تعقیب شمایند برگردانم. [[رسول خدا]] {{صل}} [[دعا]] کرد و اسب سراقه رها شد. سراقه به [[مکه]] بازگشت و داستان خود را به [[قریش]] گفت، اما آنان گفتند [[دروغ]] میگویی و [[ابوجهل]] بیش از همه او را [[تکذیب]] کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹؛ و با اندکی تغییر، یعقوبی، ج۲، ص۴۰؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۴.</ref>. | ||
رسول خدا {{صل}} در بین [[راه]] [[مدینه]]، به [[خیمه]] [[ام معبد]]، زنی از [[قبیله خزاعه]] رسید و از او خواست خرما یا گوشت به ایشان بفروشد، [[ام معبد]] قسم یاد کرد که چیزی ندارد. در آنجا بزی ماده بود. رسول خدا {{صل}} پرسید: این بز چیست؟ أم معبد گفت: او به سبب [[ضعیف]] بودن، از گوسفندان جامانده است. آن حضرت پرسید: آیا شیر دارد؟ ام معبد گفت: ناتوانتر از آن است که شیر داشته باشد. رسول خدا {{صل}} فرمود: اجازه میدهی آن را بدوشم؟ گفت آری، پدر و مادرم به فدایت، اگر شیر در آن میبینی بدوش. آن حضرت [[نام خدا]] را برد و برای [[برکت]] یافتن آن بز دعا کرد و بز، شیر فراوانی یافت، چندان که همگان از شیر آن نوشیدند و [[سیراب]] شدند. آن حضرت ظرف شیری هم برای أم معبد گذاشت<ref>و پس از پرداخت بهای شیر به أم معبد، ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref> به اتفاق همراهان سوی مدینه رهسپار شدند. چیزی نگذشت که [[ابومعبد]]، [[همسر]] أم معبد بازگشت و چون شیر را دید [[تعجب]] کرد و از [[ام معبد]] در این باره پرسید. چون ام معبد ماجرا را بازگفت، گفت: [[گمان]] میکنم او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که در جستجوی او هستند. ویژگیهای او را برایم بازگو. [[أم معبد]] ویژگیهای آن حضرت را بیان کرد و همسرش گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] او همان پیامبر قریش است که درباره او چیزهایی به ما گفتهاند. اگر او را میدیدم، از او میخواستم که همراهش باشم و اگر راهی برای این کار بیابم، چنین خواهم کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref>. این خبر [[ابومعبد]]، از مهمترین [[اخبار]] مربوط به ویژگیهای ظاهری و [[شمایل]] [[رسول خدا]] {{صل}} است<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۵۵-۵۶.</ref>. | رسول خدا {{صل}} در بین [[راه]] [[مدینه]]، به [[خیمه]] [[ام معبد]]، زنی از [[قبیله خزاعه]] رسید و از او خواست خرما یا گوشت به ایشان بفروشد، [[ام معبد]] قسم یاد کرد که چیزی ندارد. در آنجا بزی ماده بود. رسول خدا {{صل}} پرسید: این بز چیست؟ أم معبد گفت: او به سبب [[ضعیف]] بودن، از گوسفندان جامانده است. آن حضرت پرسید: آیا شیر دارد؟ ام معبد گفت: ناتوانتر از آن است که شیر داشته باشد. رسول خدا {{صل}} فرمود: اجازه میدهی آن را بدوشم؟ گفت آری، پدر و مادرم به فدایت، اگر شیر در آن میبینی بدوش. آن حضرت [[نام خدا]] را برد و برای [[برکت]] یافتن آن بز دعا کرد و بز، شیر فراوانی یافت، چندان که همگان از شیر آن نوشیدند و [[سیراب]] شدند. آن حضرت ظرف شیری هم برای أم معبد گذاشت<ref>و پس از پرداخت بهای شیر به أم معبد، ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref> به اتفاق همراهان سوی مدینه رهسپار شدند. چیزی نگذشت که [[ابومعبد]]، [[همسر]] أم معبد بازگشت و چون شیر را دید [[تعجب]] کرد و از [[ام معبد]] در این باره پرسید. چون ام معبد ماجرا را بازگفت، گفت: [[گمان]] میکنم او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که در جستجوی او هستند. ویژگیهای او را برایم بازگو. [[أم معبد]] ویژگیهای آن حضرت را بیان کرد و همسرش گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] او همان پیامبر قریش است که درباره او چیزهایی به ما گفتهاند. اگر او را میدیدم، از او میخواستم که همراهش باشم و اگر راهی برای این کار بیابم، چنین خواهم کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref>. این خبر [[ابومعبد]]، از مهمترین [[اخبار]] مربوط به ویژگیهای ظاهری و [[شمایل]] [[رسول خدا]] {{صل}} است<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۵۵-۵۶.</ref>. |