(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==مقدمه== «پراگماتیسم»، از کلمه یونانی «Pragma» به معنی «عمل» مشتق شده است. پراگماتیسم، رویکردی است نظری که در پی بحرانمعرفتشناسی اومانیستی در قلمروی مقوله «[[حقیقت]...» ایجاد کرد)
«پراگماتیسم»، از کلمه [[یونانی]] «Pragma» به معنی «عمل» مشتق شده است. پراگماتیسم، رویکردی است نظری که در پی [[بحران]] [[معرفتشناسی]] اومانیستی در قلمروی مقوله «[[حقیقت]]» و تعیین حدود مفاهیم «[[صدق]]» و «[[کذب]]» قضایا، در اواخر سده نوزدهم، در ایالات متحده [[آمریکا]] پدید آمد. پراگماتیسم نشانه انشقاق تام و تمام «نظر» از «عمل» در قلمروی [[تفکر]] مدرن است. مبدع این روی کرد «پراگماتیسم» «چالرز.اس. پیرس» (۱۹۱۴ میلادی) است که فارغالتحصیل [[دانشگاه]] هاروارد و [[اهل]] آمریکا بود.
معرفتشناسی و [[فلسفه]] [[غربی]]، در عصر مدرن و بهویژه پس از «کانت» (۱۸۰۴ میلادی) در خصوص تشخیص و تعیین معیارها و [[موازین]] و مفهوم «حقیقت»، گرفتار یک سردرگمی شدید شد. به گونهای که کانت، اساساً خود [[آدمی]] را «واهبالصور» دانست و نوعی ایدآلیسم سوبژکتیویستی [[معرفتشناختی]] را مطرح کرد. به هر حال، فلسفه سده نوزدهم غرب، در خصوص این مسئله که معیار تشخیص و تعیین حقیقت و اساساً تعریف مفهوم «حقیقت چیست»، دچار سردرگمی و تناقضگویی بود و [[سیر]] حرکت تفکر مختصر [[فلسفی]] در غرب، مبتنی بر دور شدن از نظر و تقلیل به سطح عمل زدگی و [[عملگرایی]] و کمیتانگاری بود.
چالز پیرس با بیان رویکرد «اصالت عمل» یا «پراگماتیسم» تلاش کرد به گونهای به بحران فلسفه اومانیستی در قلمروی معرفتشناسی پاسخ گوید. او، معیار حقیقت را «عمل» نامید و اصلاً باب بحثهای نظری را تعطیل کرد. بنابراین پراگماتیسم، تجسم نابودی کامل اصالت مباحث نظری و انشقاق تام و تمام «نظر» از «عمل» در فلسفه مدرن غربی است. «پیرس» و پراگماتیسمی که تأسیس کرده بود، [[معتقد]] بود که «حقیقت یعنی آنچه در عمل سودمند باشد». بدینسان، معیارهای سودانگارانه بورژوایی را، در قلمروی معرفتشناسی، به طور تام و تمام [[حاکم]] کردند. روشن است که آن چه پراگماتیسم «[[اندیشه]] اصالت عمل» عنوان میکند، به لحاظ فلسفی به هیچ روی درست نبوده و پایه و اساس [[عقلانی]] [[استواری]] ندارد؛ زیرا خیلی وقتها ممکن است، یک نظریه تماماً غلط وهمآلود، نتایج عملی [[درستی]] داشته باشد.
چنان که دستگاه [[نجوم]] بطلمیوسی، باوجود عدم انطباق بر [[واقعیت]]، در برخی قلمروها، از جمله [[پیشبینی]] و [[محاسبه]] وقوع [[کسوف]] و [[خسوف]] درست عمل میکرد و نتیجه عملی داشت. با این که یک نظریه ممکن است که نتایج عملی و کارسازی در کوتاه مدت یا میان مدت داشته باشد، اما بیان [[واقعی]] [[حقیقت]] نباشد و عمل بدان در دراز مدت - بر اساس همان نگاه عملگرایانه صرف هم که بنگریم - آفات و نتایج و تبعات منفی بسیار بزرگتری داشته باشد.
بحث اصلی این است که اساساً، تشخیص و تعریف «حقیقت» و معنا و حدود آن در [[فلسفه]]، امری [[عقلانی]] و نظری است و حواله کردن آن به «عمل» و [[موازین]] «سودانگارانه»، نتیجه [[بحران]] [[تفکر]] [[فلسفی]] و نظری اومانیستی و انشقاق کامل «نظر» از «عمل» و رویکرد مبتنی بر خود بنیادی [[نفسانی]] «اومانیستی» است.
«پراگماتیسم» در اوایل سده بیستم، در [[جامعه]] [[آمریکا]] از رواج و اعتبار بسیاری بهرهمند شد. نظریه پردازهایی نظیر «ویلیام جیمز» (۱۹۱۰ میلادی) و «[[جان]] دیویی» (۱۹۵۲ میلادی) از [[پیروان]] معروف «پراگماتیسم» بودند و این رویکرد را در قلمروهای مختلف، بسط دادند. «جان دیویی» بر پایه [[نظریه]]«اصالت عمل سودانگارانه» (پراگماتیسم)، [[نظام]] [[آموزش]] پرورش ایالات متحده آمریکا را در مسیر غایات سودانگارانه و عملی مدرنیستی، دگرگون کرد.
آرای پراگماتیستها - که از مظاهر [[انحطاط]] فلسفه و تفکر نظری، در واپسین دوران [[اومانیسم]] هستند - در [[روانشناسی]]، [[جامعهشناسی]] و [[تعلیم و تربیت]] دهههای ۴۰ و ۵۰ سده بیستم آمریکا، [[نفوذ]] بسیاری یافت، اما مبانی تئوریک آن دههها است که مورد انتقادهای سخت قرار گرفته و از اعتبار افتاده است<ref>فرهنگ جامع سیاسی، ص۹۱-۹۰؛ فرهنگ سیاسی، ص۷۸-۸۰؛ تاریخ فلسفه غرب، ص۱۵۲.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۴۵۶.</ref>
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده: 1100699.jpg|22px]] [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه فقه سیاسی ج۱''']]