←عهدنامه ولایتعهدی
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
== [[عهدنامه]] ولایتعهدی == | == [[عهدنامه]] ولایتعهدی == | ||
مأمون به خط و انشای خویش عهدنامه [[ولایت عهدی]] [[امام رضا]] {{ع}} را نوشت و بر آن نیز [[شاهد]] گرفت. امام رضا {{ع}} نیز به خط [[شریف]] خود بر این عهدنامه نگاشت. این عهدنامه را عموم مورخان یاد کردهاند. [[علی بن عیسی اربلی]] در [[کشف الغمه (کتاب)|کشف الغمه]] مینویسد: «در [[سال ۶۷۰ هجری]] قمری، یکی از خویشانم از [[مشهد]] شریف آن حضرت بدین جا آمد و با وی عهدنامهای بود که مأمون به خط خویش آن را نوشته بود. در پشت این عهدنامه خط [[امام]] {{ع}} بود. پس جای قلمهای وی را بوسیدم و چشمم را در بوستان کلامش گردش دادم و دیدن این عهدنامه را از [[الطاف]] و [[نعمتهای الهی]] پنداشتم و اینک آن را حرف به حرف نقل میکنم. آنچه به خط مأمون در این عهدنامه نوشته شد، چنین است: | |||
{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}. این نامهای است که [[عبدالله بن هارون رشید]]، [[امیر مؤمنان]]، آن را به [[ولیعهد]] خود، [[علی بن موسی بن جعفر]] {{ع}} نگاشته است. اما بعد، همانا [[خداوند عزّ و جلّ]]، [[دین اسلام]] را برگزید و از میان [[بندگان]] خود پیغمبرانی برگزید که به سوی او [[هدایتگر]] و رهنما باشند و هر [[پیغمبر]] پیشین به آمدن [[پیامبر]] پس از خود نوید داده و هر پیامبر بعدی، پیامبر پیش از خود را [[تصدیق]] کرده است. تا این که دوره [[نبوت]] پس از مدتی [[فترت]] و کهنه شدن [[علوم]] و قطع گردیدن [[وحی]] و نزدیک شدن [[قیامت]] به [[محمّد]] {{صل}} خاتمه یافت. پس [[خداوند]] به وجود اور [[سلسله]] [[پیغمبران]] را پایان داد و او را بر آنان شاهد و [[گواه]] [[امین]] گرفت و کتاب [[عزیز]] خود را بر او نازل فرمود. چنان [[کتابی]] که از پیش رو و پشت سر [[باطل]] را بدان راه نیست و تنزیلی است از جانب [[خداوند حکیم]] و ستوده که در آنچه [[حلال و حرام]] کرده و [[بیم و امید]] داده و بر [[حذر]] داشته و ترسانیده و [[امر و نهی]] کرده، هرگز [[تصور]] باطلی نمیرود تا حجتی رسا بر [[مردم]] بوده باشد و هر کس که راه [[گمراهی]] و [[هلاکت]] سپارد از روی [[بیّنه]] و دلیل و آن کس که به [[نور هدایت]] [[زندگی]] جاویدان یافته از روی بیّنه و دلیل باشد، و یقینا [[خداوند]] شنوای داناست. پس [[پیامبر]] {{صل}}، پیغام [[خدا]] را به مردم رسانید و آنان را به وسیله [[آموختن]] [[حکمت]] و دادن [[پند]] و [[اندرز]] و [[مجادله]] [[نیکو]] به سوی خدا فراخواند و سپس به [[جهاد]] و [[سختگیری]] با [[دشمنان دین]] [[مأمور]] شد تا این که خدا او را نزد خود برد و آنچه در نزدش بود برای وی برگزید. چون دوران [[نبوت]] پایان یافت و خدا [[وحی]] و [[رسالت]] را به [[محمّد]] {{صل}} خاتمه داد و قوام [[دین]] و [[نظام]] امر [[مسلمانان]] را به [[خلافت]] و اتمام و [[عزت]] آن قرار داد و [[قیام]] به [[حق]] [[خدای تعالی]] در طاعتی است که به وسیله آن [[واجبات]] و حدود خدا و [[شرایع]] [[اسلام]] و سنتهای آن برپا شود و [[جنگ]] و [[ستیز]] با دشمنان دین انجام گردد. بنابراین بر خلفاست که درباره آنچه خداوند آنان را [[حافظ]] و [[نگهبان دین]] و بندگانش قرار داده است، خدا را [[فرمان]] برند و بر مسلمانان است که از [[خلفا]] [[پیروی]] کرده آنان را در مورد [[اقامه حق]] خدا و بسط [[عدل]] و [[امنیت راهها]] و [[حفظ]] [[خونها]] و [[اصلاح]] در میان مردم و اتحادشان از راه [[دوستی]] کمک و [[یاری]] کنند. و اگر بر خلاف این [[دستور]] عمل کنند، رشته [[اتحاد مسلمانان]] [[سست]] و لرزان و [[اختلاف]] خود و جامعهشان آشکار و [[شکست]] دین و [[تسلط]] دشمنانشان ظاهر و [[تفرقه]] کلمه و زیان [[دنیا]] و [[آخرت]] حاصل میشود. پس بر کسی که خداوند او را در [[زمین]] خود خلافت داده و بر [[خلق]] خویش [[امین]] کرده است سزاوار است که خود را در راه [[کوشش]] برای خدا به [[زحمت]] اندازد و آنچه مورد [[رضایت]] و [[طاعت]] اوست، مقدم شمارد و خود را آماده انجام کارهایی کند که با [[احکام خدا]] و مسئولیتی که در نزد او دارد سازگار باشد و در آنچه [[خدا]] به عهده او گذارده به [[حق]] و [[عدالت]] [[حکم]] کند، همانگونه که [[خداوند عزّ و جلّ]] به [[داوود]] میفرماید: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.</ref>. و نیز خداوند عزّ و جلّ فرمود: {{متن قرآن|فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«پس به پروردگارت سوگند که از همه آنان خواهیم پرسید * بر آنچه آنان میکردهاند» سوره حجر، آیه ۹۲-۹۳.</ref>. و نیز در خبر است که [[عمر بن خطاب]] گفت: اگر در کرانه [[فرات]] برّهای تباه گردد، میترسم که [[خداوند]] مرا از آن [[مؤاخذه]] کند و [[سوگند]] به خدا که هر کس در مورد [[مسئولیت]] فردیش که بین خود و خدای خود دارد، در معرض امر بزرگ و خطر عظیمی قرار گرفته پس چگونه است حال کسی که [[مسئولیت اجتماعی]] را به عهده دارد؟ در این امر [[اعتماد بر خدا]] و [[پناهگاه]] و رغبت به سوی اوست که [[توفیق]] [[عصمت]] و نگهداری [[کرامت]] فرماید و به چیزی [[هدایت]] کند که در آن ثبوت [[حجت]] است و به [[خشنودی]] و [[رحمت خدا]] [[رستگاری]] فراهم آید. و در میان است، آنکه از همه بیناتر و برای خدا در [[دین]] و [[بندگان]] او خیرخواهتر از خلایقش در روی [[زمین]] است خلیفهای است که به [[اطاعت]] از کتاب او و [[سنت]] رسولش عمل کند و با تمام [[کوشش]]، [[فکر]] و نظرش را درباره کسی که ولیعهدی او را بر عهده میگیرد به کار برد و کسی را به [[رهبری]] [[مسلمانان]] برگزیند که بعد از خود آنها را اداره کند و با [[الفت]] جمعشان کند و پراکندگیشان را به هم آورد و خونشان را محترم شمارد و با [[اذن خدا]] [[تفرقه]] و [[اختلاف]] آنها را [[امن]] و [[آرامش]] دهد و آنان را از [[فساد]] و [[تباهی]] و ضدّیت میان یکدیگر نگه دارد و [[وسوسه]] و [[نیرنگ]] [[شیطان]] را از آنان دفع کند؛ زیرا [[خداوند]] پس از [[خلافت]] [[مقام]] ولیعهدی را [[متمم]] و مکمل امر [[اسلام]] و موجب [[عزت]] و [[صلاح]] مسلمانان قرار داده است و بر خلفای خود در [[استوار]] داشت آن [[الهام]] فرموده که کسی را برای این کار [[انتخاب]] کنند که سبب زیادی [[نعمت]] و مشمول [[عافیت]] شود. و خداوند [[مکر]] و [[حیله]] [[اهل]] [[شقاق]] و [[دشمنی]] و کوشش تفرقهاندازان و فتنهجویان را در هم شکند. از موقعی که خلافت به [[امیر مؤمنان]] رسیده است تلخی طعم آن را چشیده و از سنگینی بار خلافت و [[تکالیف]] سخت آن [[آگاه]] شده و [[وظیفه]] مشکلی را که [[خلیفه]] در مورد [[اطاعت خدا]] و [[مراقبت]] [[دین]] باید انجام دهد، دانسته است. از این رو همواره در مورد آنچه که موجب سرفرازی دین و ریشه کن کردن [[مشرکان]] و صلاح [[امت]] و نشر [[عدالت]] و اقامه [[کتاب و سنت]] است، [[جسم]] خود را به [[زحمت]] انداخته و چشمش را بیدار نگه داشته و بسیار [[اندیشه]] کرده است. اندیشه در این مسئله او را از آرامش و راحت و از [[آسایش]] و [[خوشی]] باز داشته است زیرا بدان چه خداوند از آن سوال خواهد کرد آگاه است و [[دوست]] دارد که به هنگام [[دیدار]] [[خدا]]، در امر دین و امور بندگانش [[خیر خواه]] بوده باشد و برای ولیعهدی کسی را برگزیند که حال [[امت]] را مراعات کند و در [[فضل]] و [[دین]] و [[پارسایی]] و [[علم]] از دیگران [[برتر]] باشد و در [[قیام]] به امر [[خدا]] و [[ادای حق]] او بیشتر از دیگران به وی [[امید]] بسته شود. | {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}. این نامهای است که [[عبدالله بن هارون رشید]]، [[امیر مؤمنان]]، آن را به [[ولیعهد]] خود، [[علی بن موسی بن جعفر]] {{ع}} نگاشته است. اما بعد، همانا [[خداوند عزّ و جلّ]]، [[دین اسلام]] را برگزید و از میان [[بندگان]] خود پیغمبرانی برگزید که به سوی او [[هدایتگر]] و رهنما باشند و هر [[پیغمبر]] پیشین به آمدن [[پیامبر]] پس از خود نوید داده و هر پیامبر بعدی، پیامبر پیش از خود را [[تصدیق]] کرده است. تا این که دوره [[نبوت]] پس از مدتی [[فترت]] و کهنه شدن [[علوم]] و قطع گردیدن [[وحی]] و نزدیک شدن [[قیامت]] به [[محمّد]] {{صل}} خاتمه یافت. پس [[خداوند]] به وجود اور [[سلسله]] [[پیغمبران]] را پایان داد و او را بر آنان شاهد و [[گواه]] [[امین]] گرفت و کتاب [[عزیز]] خود را بر او نازل فرمود. چنان [[کتابی]] که از پیش رو و پشت سر [[باطل]] را بدان راه نیست و تنزیلی است از جانب [[خداوند حکیم]] و ستوده که در آنچه [[حلال و حرام]] کرده و [[بیم و امید]] داده و بر [[حذر]] داشته و ترسانیده و [[امر و نهی]] کرده، هرگز [[تصور]] باطلی نمیرود تا حجتی رسا بر [[مردم]] بوده باشد و هر کس که راه [[گمراهی]] و [[هلاکت]] سپارد از روی [[بیّنه]] و دلیل و آن کس که به [[نور هدایت]] [[زندگی]] جاویدان یافته از روی بیّنه و دلیل باشد، و یقینا [[خداوند]] شنوای داناست. پس [[پیامبر]] {{صل}}، پیغام [[خدا]] را به مردم رسانید و آنان را به وسیله [[آموختن]] [[حکمت]] و دادن [[پند]] و [[اندرز]] و [[مجادله]] [[نیکو]] به سوی خدا فراخواند و سپس به [[جهاد]] و [[سختگیری]] با [[دشمنان دین]] [[مأمور]] شد تا این که خدا او را نزد خود برد و آنچه در نزدش بود برای وی برگزید. چون دوران [[نبوت]] پایان یافت و خدا [[وحی]] و [[رسالت]] را به [[محمّد]] {{صل}} خاتمه داد و قوام [[دین]] و [[نظام]] امر [[مسلمانان]] را به [[خلافت]] و اتمام و [[عزت]] آن قرار داد و [[قیام]] به [[حق]] [[خدای تعالی]] در طاعتی است که به وسیله آن [[واجبات]] و حدود خدا و [[شرایع]] [[اسلام]] و سنتهای آن برپا شود و [[جنگ]] و [[ستیز]] با دشمنان دین انجام گردد. بنابراین بر خلفاست که درباره آنچه خداوند آنان را [[حافظ]] و [[نگهبان دین]] و بندگانش قرار داده است، خدا را [[فرمان]] برند و بر مسلمانان است که از [[خلفا]] [[پیروی]] کرده آنان را در مورد [[اقامه حق]] خدا و بسط [[عدل]] و [[امنیت راهها]] و [[حفظ]] [[خونها]] و [[اصلاح]] در میان مردم و اتحادشان از راه [[دوستی]] کمک و [[یاری]] کنند. و اگر بر خلاف این [[دستور]] عمل کنند، رشته [[اتحاد مسلمانان]] [[سست]] و لرزان و [[اختلاف]] خود و جامعهشان آشکار و [[شکست]] دین و [[تسلط]] دشمنانشان ظاهر و [[تفرقه]] کلمه و زیان [[دنیا]] و [[آخرت]] حاصل میشود. پس بر کسی که خداوند او را در [[زمین]] خود خلافت داده و بر [[خلق]] خویش [[امین]] کرده است سزاوار است که خود را در راه [[کوشش]] برای خدا به [[زحمت]] اندازد و آنچه مورد [[رضایت]] و [[طاعت]] اوست، مقدم شمارد و خود را آماده انجام کارهایی کند که با [[احکام خدا]] و مسئولیتی که در نزد او دارد سازگار باشد و در آنچه [[خدا]] به عهده او گذارده به [[حق]] و [[عدالت]] [[حکم]] کند، همانگونه که [[خداوند عزّ و جلّ]] به [[داوود]] میفرماید: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.</ref>. و نیز خداوند عزّ و جلّ فرمود: {{متن قرآن|فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«پس به پروردگارت سوگند که از همه آنان خواهیم پرسید * بر آنچه آنان میکردهاند» سوره حجر، آیه ۹۲-۹۳.</ref>. و نیز در خبر است که [[عمر بن خطاب]] گفت: اگر در کرانه [[فرات]] برّهای تباه گردد، میترسم که [[خداوند]] مرا از آن [[مؤاخذه]] کند و [[سوگند]] به خدا که هر کس در مورد [[مسئولیت]] فردیش که بین خود و خدای خود دارد، در معرض امر بزرگ و خطر عظیمی قرار گرفته پس چگونه است حال کسی که [[مسئولیت اجتماعی]] را به عهده دارد؟ در این امر [[اعتماد بر خدا]] و [[پناهگاه]] و رغبت به سوی اوست که [[توفیق]] [[عصمت]] و نگهداری [[کرامت]] فرماید و به چیزی [[هدایت]] کند که در آن ثبوت [[حجت]] است و به [[خشنودی]] و [[رحمت خدا]] [[رستگاری]] فراهم آید. و در میان است، آنکه از همه بیناتر و برای خدا در [[دین]] و [[بندگان]] او خیرخواهتر از خلایقش در روی [[زمین]] است خلیفهای است که به [[اطاعت]] از کتاب او و [[سنت]] رسولش عمل کند و با تمام [[کوشش]]، [[فکر]] و نظرش را درباره کسی که ولیعهدی او را بر عهده میگیرد به کار برد و کسی را به [[رهبری]] [[مسلمانان]] برگزیند که بعد از خود آنها را اداره کند و با [[الفت]] جمعشان کند و پراکندگیشان را به هم آورد و خونشان را محترم شمارد و با [[اذن خدا]] [[تفرقه]] و [[اختلاف]] آنها را [[امن]] و [[آرامش]] دهد و آنان را از [[فساد]] و [[تباهی]] و ضدّیت میان یکدیگر نگه دارد و [[وسوسه]] و [[نیرنگ]] [[شیطان]] را از آنان دفع کند؛ زیرا [[خداوند]] پس از [[خلافت]] [[مقام]] ولیعهدی را [[متمم]] و مکمل امر [[اسلام]] و موجب [[عزت]] و [[صلاح]] مسلمانان قرار داده است و بر خلفای خود در [[استوار]] داشت آن [[الهام]] فرموده که کسی را برای این کار [[انتخاب]] کنند که سبب زیادی [[نعمت]] و مشمول [[عافیت]] شود. و خداوند [[مکر]] و [[حیله]] [[اهل]] [[شقاق]] و [[دشمنی]] و کوشش تفرقهاندازان و فتنهجویان را در هم شکند. از موقعی که خلافت به [[امیر مؤمنان]] رسیده است تلخی طعم آن را چشیده و از سنگینی بار خلافت و [[تکالیف]] سخت آن [[آگاه]] شده و [[وظیفه]] مشکلی را که [[خلیفه]] در مورد [[اطاعت خدا]] و [[مراقبت]] [[دین]] باید انجام دهد، دانسته است. از این رو همواره در مورد آنچه که موجب سرفرازی دین و ریشه کن کردن [[مشرکان]] و صلاح [[امت]] و نشر [[عدالت]] و اقامه [[کتاب و سنت]] است، [[جسم]] خود را به [[زحمت]] انداخته و چشمش را بیدار نگه داشته و بسیار [[اندیشه]] کرده است. اندیشه در این مسئله او را از آرامش و راحت و از [[آسایش]] و [[خوشی]] باز داشته است زیرا بدان چه خداوند از آن سوال خواهد کرد آگاه است و [[دوست]] دارد که به هنگام [[دیدار]] [[خدا]]، در امر دین و امور بندگانش [[خیر خواه]] بوده باشد و برای ولیعهدی کسی را برگزیند که حال [[امت]] را مراعات کند و در [[فضل]] و [[دین]] و [[پارسایی]] و [[علم]] از دیگران [[برتر]] باشد و در [[قیام]] به امر [[خدا]] و [[ادای حق]] او بیشتر از دیگران به وی [[امید]] بسته شود. |