←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
وقتی [[مشرکان]] با [[شکست]] به سوی [[مکه]] بازگشتند [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را خواست و [[پرچم]] را به او داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۵؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۹۷؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، بخش مغازی، ص۳۱۱</ref> وبه [[بلال]] هم فرمود که به [[مردم]] [[اعلان]] کند [[نماز عصر]] را در محله بنی قریظه بخوانند. [[بنی عبدالاشهل]] نیز در این حرکت همراه با دیگر [[مسلمانان]] [[مدینه]] حضور یافتند چندان که نام برخی از آنان همچون [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر]] و ابونائله و [[سعد بن زید]] و [[محمد بن مسلمه]] و گروهی دیگر به عنوان شرکت کنندگان در این [[غزوه]] در [[تاریخ]] به ثبت رسیده است.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۰۴۹۸</ref> [[یهودیان]] پس از آنکه خود را در [[محاصره]] مسلمانان دیدند، [[اقدام]] به [[فحاشی]] به [[مسلمین]] کردند. اسید بن حضیر در پاسخ به آنان گفت: «ای [[دشمنان خدا]]! از قلعههایتان دور نمیشویم تا از [[گرسنگی]] هلاک شوید؛ شما مانند روباه به سوراخ رفتهاید». آنان گفتند: «ای پسر حضیر! ما در برابر [[خزرجیان]] [[دوستان]] شما بودیم». او هم، جواب داد که میان ما و شما پیمانی نیست.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۹۸.</ref>یهودیان با این سخن میخواستند خاطرة [[زمان جاهلیت]] را به یاد او آورند که ما شما را در مقابل [[خزرجیان]] [[یاری]] کردیم و با ما چنان که درگذشته با [[بنی قینقاع]] - [[همپیمان]] خزرجیان - برخورد شد، برخورد کنید. [[اسید]] گفت: اکنون [[اسلام]] میان ما حکمفرماست و [[دوران جاهلیت]] از بین رفته است. وی با این سخن [[امید]] [[یهودیان]] را قطع کرد. وقتی محاصره بر [[یهود]] [[بنی قریظه]] شدت یافت، آنان [[تسلیم]] [[امر رسول خدا]]{{صل}} شدند. در این هنگام [[اوسیان]]، پیشینة رابطه با یهود بنی قریظه را به خاطر آوردند و از حضرت، [[عفو]] آنان را درخواست کردند. با [[اصرار]] اوسیان بر عفو یهودیان، [[پیامبر]]{{صل}} [[سرنوشت]] آنان را به [[سعد بن معاذ]] سپرد. اوسیان از این که حضرت، [[حکم]] آنان را به سعد بن معاذ سپرد، خوشحال شدند. سعد بن معاذ، مشغول مداوای زخم خود بود که او را از این امر با خبر کردند. اوسیان به [[دیدار]] سعد بن معاذ رفتند و گفتند: «به دوستانت [[نیکی]] کن، چنان که [[عبدالله بن ابی]] به همپیمانانش (بنی قینقاع) نیکی کرد». [[ضحاک بن خلیفه]] اشهلی گفت: «ای [[ابو عمرو]]! آنان در [[گرفتاریها]] از تو [[دفاع]] کردند و تو را بر دیگران [[برتری]] دادند، امید است در [[پناه]] تو، قرار گیرند که شمار مردان و شتران آنان بسیار است». [[سلمة بن سلامه]] از مردان [[بنی عبدالاشهل]] گفت: «ای [[ابوعمرو]]، با [[همپیمانان]] و دوستانت نیکی کن که حضرت، [[دوست]] دارد آنان باقی باشند. آنان در [[جنگ]] [[بعاث]]، حدائق و... ما را یاری کردند و اکنون تو کمتر از عبدالله بن ابی مباش». سعد بن معاذ [[سکوت]] [[اختیار]] کرد و سپس گفت: [[سرزنش]] ملامت کنندگان در او اثر نخواهد داشت. وقتی سعد بر پیامبر{{صل}} وارد شد، حضرت به اطرافیان خود از [[قبیله]] بنی عبدالاًشهل فرمود به [[رئیس]] خود [[حرمت]] نهید. آنان برخاستند و به او [[درود]] گفتند و با [[شعار]] «موالیک موالیک» سفارش بنی قریظه را کردند. سعد به آنان گفت: «آیا حکم مرا درباره [[بنیقریظه]] میپذیرید؟» گفتند: «بله، در غیاب تو [[رضایت]] داده و تو را برگزیدهایم». سعد گفت: «آیا [[حکم]] مرا میپذیرید؟» گفتند: «آری». سعد گفت: «مردان آنان کشته، [[زنان]] و بچهها [[اسیر]]، و [[اموال]] آنان تقسیم شود». [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «حکم سعد همان حکم خداست». پس از این واقعه، عدهای [[شایعه]] کردند [[اوسیان]] از این حکم [[راضی]] نیستند. [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر]] گفتند: چنین نیست. سپس [[اسید]] تاکید کرد وگفت: «ای [[رسول خدا]]! به [[خانه]] هریک از اوسیان یک یا دو اسیر بفرست تا آنجا گردن زده شوند؛ هر کس رضایت نداد [[خداوند]] گردن آنان را بزند». حضرت نیز، دو اسیر به محلة [[بنی عبدالاشهل]] فرستاد. أسید و ابونائله هر کدام گردن یک اسیر را زدند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۹ و ۳۵۰؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۱۲ - ۵۱۰؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸۸ - ۵۸۶؛ ابن سید الناس، عیونالاثر، ج۲، ص۱۰۹ - ۱۰۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۸ و ۰۱٩</ref> | وقتی [[مشرکان]] با [[شکست]] به سوی [[مکه]] بازگشتند [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را خواست و [[پرچم]] را به او داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۵؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۹۷؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، بخش مغازی، ص۳۱۱</ref> وبه [[بلال]] هم فرمود که به [[مردم]] [[اعلان]] کند [[نماز عصر]] را در محله بنی قریظه بخوانند. [[بنی عبدالاشهل]] نیز در این حرکت همراه با دیگر [[مسلمانان]] [[مدینه]] حضور یافتند چندان که نام برخی از آنان همچون [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر]] و ابونائله و [[سعد بن زید]] و [[محمد بن مسلمه]] و گروهی دیگر به عنوان شرکت کنندگان در این [[غزوه]] در [[تاریخ]] به ثبت رسیده است.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۰۴۹۸</ref> [[یهودیان]] پس از آنکه خود را در [[محاصره]] مسلمانان دیدند، [[اقدام]] به [[فحاشی]] به [[مسلمین]] کردند. اسید بن حضیر در پاسخ به آنان گفت: «ای [[دشمنان خدا]]! از قلعههایتان دور نمیشویم تا از [[گرسنگی]] هلاک شوید؛ شما مانند روباه به سوراخ رفتهاید». آنان گفتند: «ای پسر حضیر! ما در برابر [[خزرجیان]] [[دوستان]] شما بودیم». او هم، جواب داد که میان ما و شما پیمانی نیست.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۹۸.</ref>یهودیان با این سخن میخواستند خاطرة [[زمان جاهلیت]] را به یاد او آورند که ما شما را در مقابل [[خزرجیان]] [[یاری]] کردیم و با ما چنان که درگذشته با [[بنی قینقاع]] - [[همپیمان]] خزرجیان - برخورد شد، برخورد کنید. [[اسید]] گفت: اکنون [[اسلام]] میان ما حکمفرماست و [[دوران جاهلیت]] از بین رفته است. وی با این سخن [[امید]] [[یهودیان]] را قطع کرد. وقتی محاصره بر [[یهود]] [[بنی قریظه]] شدت یافت، آنان [[تسلیم]] [[امر رسول خدا]]{{صل}} شدند. در این هنگام [[اوسیان]]، پیشینة رابطه با یهود بنی قریظه را به خاطر آوردند و از حضرت، [[عفو]] آنان را درخواست کردند. با [[اصرار]] اوسیان بر عفو یهودیان، [[پیامبر]]{{صل}} [[سرنوشت]] آنان را به [[سعد بن معاذ]] سپرد. اوسیان از این که حضرت، [[حکم]] آنان را به سعد بن معاذ سپرد، خوشحال شدند. سعد بن معاذ، مشغول مداوای زخم خود بود که او را از این امر با خبر کردند. اوسیان به [[دیدار]] سعد بن معاذ رفتند و گفتند: «به دوستانت [[نیکی]] کن، چنان که [[عبدالله بن ابی]] به همپیمانانش (بنی قینقاع) نیکی کرد». [[ضحاک بن خلیفه]] اشهلی گفت: «ای [[ابو عمرو]]! آنان در [[گرفتاریها]] از تو [[دفاع]] کردند و تو را بر دیگران [[برتری]] دادند، امید است در [[پناه]] تو، قرار گیرند که شمار مردان و شتران آنان بسیار است». [[سلمة بن سلامه]] از مردان [[بنی عبدالاشهل]] گفت: «ای [[ابوعمرو]]، با [[همپیمانان]] و دوستانت نیکی کن که حضرت، [[دوست]] دارد آنان باقی باشند. آنان در [[جنگ]] [[بعاث]]، حدائق و... ما را یاری کردند و اکنون تو کمتر از عبدالله بن ابی مباش». سعد بن معاذ [[سکوت]] [[اختیار]] کرد و سپس گفت: [[سرزنش]] ملامت کنندگان در او اثر نخواهد داشت. وقتی سعد بر پیامبر{{صل}} وارد شد، حضرت به اطرافیان خود از [[قبیله]] بنی عبدالاًشهل فرمود به [[رئیس]] خود [[حرمت]] نهید. آنان برخاستند و به او [[درود]] گفتند و با [[شعار]] «موالیک موالیک» سفارش بنی قریظه را کردند. سعد به آنان گفت: «آیا حکم مرا درباره [[بنیقریظه]] میپذیرید؟» گفتند: «بله، در غیاب تو [[رضایت]] داده و تو را برگزیدهایم». سعد گفت: «آیا [[حکم]] مرا میپذیرید؟» گفتند: «آری». سعد گفت: «مردان آنان کشته، [[زنان]] و بچهها [[اسیر]]، و [[اموال]] آنان تقسیم شود». [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «حکم سعد همان حکم خداست». پس از این واقعه، عدهای [[شایعه]] کردند [[اوسیان]] از این حکم [[راضی]] نیستند. [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر]] گفتند: چنین نیست. سپس [[اسید]] تاکید کرد وگفت: «ای [[رسول خدا]]! به [[خانه]] هریک از اوسیان یک یا دو اسیر بفرست تا آنجا گردن زده شوند؛ هر کس رضایت نداد [[خداوند]] گردن آنان را بزند». حضرت نیز، دو اسیر به محلة [[بنی عبدالاشهل]] فرستاد. أسید و ابونائله هر کدام گردن یک اسیر را زدند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۹ و ۳۵۰؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۱۲ - ۵۱۰؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸۸ - ۵۸۶؛ ابن سید الناس، عیونالاثر، ج۲، ص۱۰۹ - ۱۰۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۸ و ۰۱٩</ref> | ||
با افزایش [[روز]] افزون [[جمعیت]] [[مسلمانان]] در [[مدینه]] و با توجه به پراکندگی [[قبایل]] در مدینه، هر [[قبیله]] برای خود مسجدی بنا کرد که در آن به [[نماز]] و [[قرآن]] میپرداخت. [[بنی عبدالأشهل]] هم مانند قبایل دیگر، مسجدی داشتند که بنا به نقل [[واقدی]] به «[[مسجد]] واقم» معروف بود. حضرت به [[احترام]] این قبیله و فداکاریهایشان، [[نماز ظهر]] را در این مسجد میخواند. محله بنی عبدالاشهل به سبب رفت و آمد مکرر حضرت، همیشه - چه قبل از [[وفات]] سعد بن معاذ و چه پس از آن - مملو از جمعیت بود. بعد از [[جنگ خندق]] و [[غزوات]] دیگر، به سبب کثرت مسلمانان، حضور بنی عبدالأشهل در صحنهها نمود چندانی ندارد.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسولاکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۶ - ۱۲۷.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | با افزایش [[روز]] افزون [[جمعیت]] [[مسلمانان]] در [[مدینه]] و با توجه به پراکندگی [[قبایل]] در مدینه، هر [[قبیله]] برای خود مسجدی بنا کرد که در آن به [[نماز]] و [[قرآن]] میپرداخت. [[بنی عبدالأشهل]] هم مانند قبایل دیگر، مسجدی داشتند که بنا به نقل [[واقدی]] به «[[مسجد]] واقم» معروف بود. حضرت به [[احترام]] این قبیله و فداکاریهایشان، [[نماز ظهر]] را در این مسجد میخواند. محله بنی عبدالاشهل به سبب رفت و آمد مکرر حضرت، همیشه - چه قبل از [[وفات]] سعد بن معاذ و چه پس از آن - مملو از جمعیت بود. بعد از [[جنگ خندق]] و [[غزوات]] دیگر، به سبب کثرت مسلمانان، حضور بنی عبدالأشهل در صحنهها نمود چندانی ندارد.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسولاکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۶ - ۱۲۷.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | ||
===حضور [[بنی عبدالاشهل]] در [[غزوه حدیبیه]] ([[سال ششم هجری]])=== | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} با شماری از مردان و [[زنان]] [[مسلمانان]] از جمله [[ام عامر اشهلی]] - مادر [[سعد بن معاذ]] - و هفتاد شتر [[قربانی]] به منظور انجام [[عمره]]، بدون [[سلاح]] از [[مدینه]] خارج شدند. حضرت، پس از رسیدن به«[[ذوالحلیفه]]» [[بسر بن سفیان]] را جهت اطلاع از واکنش [[قریش]] فرستاد. همچنین [[عباد بن بشر اشهلی]] را با بیست نفر از سواران، پیشاپیش گروه [[معمرین]] اعزام کرد که در میان آنان [[محمد بن مسلمه]] - حلیف بنی عبدالاشهل - حضور داشت.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۷۴. و نقلی دیگر سعید بن زید را به عنوان فرمانده طلیعه داران نام میبرد.</ref> مسلمانان در [[مسجد]] ذوالحلیفه [[محرم]] شدند. به نقل از [[واقدی]]، [[خالد بن ولید]] و همراهانش در این مکان، [[پیامبر]]{{صل}} و یارانش را زیر نظر داشتند. از این رو حضرت، فورا عباد بن بشر را با دویست سوار در مقابل آنان به صف کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۸۲.</ref> تا آنان را از انجام هر حرکتی باز دارد. در عین حال، حضرت جهت [[احتیاط]] شب هنگام، سه نفر از جمله عباد بن بشر و محمد بن مسلمه را به [[نگهبانی]] گماشت.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۰۲.</ref> در [[روز]] [[نوشتن]] [[صلح حدیبیه]] نیز، وقتی سهیلبنعمرو برای نوشتن [[صلحنامه]] آمد، عباد بن بشر و [[سلمة بن اسلم بن حریش اشهلی]] زره به تن و [[اسلحه]] به دست، مراقب اوضاع و [[حافظ]] حضرت بودند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۰۶.</ref> ضمن این که از محمد بن مسلمه - حلیف بنی عبدالاشهل - همراه با تنی چند از مسلمانان و [[کفار]] در شمار [[شهود]] صلحنامه نام برده شده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۳؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۱۲؛، طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳۶.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسولاکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |