بحث:ولایت در لغت: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: واگردانی دستی
جز (جایگزینی متن - 'ه.ق.' به 'ﻫ.ق')
خط ۵: خط ۵:


==ولایت در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل==
==ولایت در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل==
اصل در معنای این واژه، شدت [[قرب]] و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است. کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: {{عربی|جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی}}. و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از [[باران]] بهاری {{عربی|الوَسمِی}} می‌بارد {{عربی|الوَلِیّ}} گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: {{عربی|المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏}}<ref>معجم مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الاسلامی. ۱۴۰۴ ه.). ج۶، ص۱۴۱.</ref>.
اصل در معنای این واژه، شدت [[قرب]] و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است. کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: {{عربی|جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی}}. و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از [[باران]] بهاری {{عربی|الوَسمِی}} می‌بارد {{عربی|الوَلِیّ}} گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: {{عربی|المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏}}<ref>معجم مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الاسلامی. ۱۴۰۴ .ق). ج۶، ص۱۴۱.</ref>.


همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: {{عربی|الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل}}<ref>المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ ه.)، ج۲، ص۶۷۲.</ref>.
همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: {{عربی|الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل}}<ref>المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ .ق)، ج۲، ص۶۷۲.</ref>.


معنای نهایت قرب در باب [[ولایت]] به حدی محوری است که راغب در مفردات خود، معنای ولایت را شدت نزدیکی دو چیز به یکدیگر دانسته؛ به گونه‌ای که میان آنها فاصله‌ای جز خودشان نباشد. او سپس تصریح می‌کند که سایر معانی از قبیل [[دوستی]]، [[نسب]]، [[یاری]] و یا هم‌کیشی، معنای لازم و استعاری قرب است. بنابراین، سایر معانی که در معنای ولایت گفته شده، باید با توجه به معنای اصلی ترجمه شود<ref>المفردات فی غریب القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ه.ق)، ص۸۸۵.</ref>. هنگامی که این واژه در [[روابط انسانی]] و [[امور اجتماعی]] به کار می‌رود، بیانگر [[تدبیر]] و ولایت [[ولیّ]] بر مُوَلَّی علیه خود است. چنان که ابن‌اثیر در نهایة، معنای اصلی ولایت را [[مقید]] به سه قید می‌کند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارتند از: تدبیر، [[قدرت]] بر [[اعمال]] تدبیر و بالاخره فعلیت آن<ref>النهایة فی غریب الحدیث و الأثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه.ش.). ج۵، ص۲۲۷.</ref>. به همین دلیل است که ابن‌منظور در لسان العرب معنای «[[الولی]]» را [[مدبر]] و [[متصرف]] در امور عالم معنا می‌کند و می‌گوید: {{عربی|الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها}}<ref>لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع - دار صادر. ۱۴۱۴ ه.). ج۱۵، ص۴۰۷.</ref>.
معنای نهایت قرب در باب [[ولایت]] به حدی محوری است که راغب در مفردات خود، معنای ولایت را شدت نزدیکی دو چیز به یکدیگر دانسته؛ به گونه‌ای که میان آنها فاصله‌ای جز خودشان نباشد. او سپس تصریح می‌کند که سایر معانی از قبیل [[دوستی]]، [[نسب]]، [[یاری]] و یا هم‌کیشی، معنای لازم و استعاری قرب است. بنابراین، سایر معانی که در معنای ولایت گفته شده، باید با توجه به معنای اصلی ترجمه شود<ref>المفردات فی غریب القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ه.ق)، ص۸۸۵.</ref>. هنگامی که این واژه در [[روابط انسانی]] و [[امور اجتماعی]] به کار می‌رود، بیانگر [[تدبیر]] و ولایت [[ولیّ]] بر مُوَلَّی علیه خود است. چنان که ابن‌اثیر در نهایة، معنای اصلی ولایت را [[مقید]] به سه قید می‌کند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارتند از: تدبیر، [[قدرت]] بر [[اعمال]] تدبیر و بالاخره فعلیت آن<ref>النهایة فی غریب الحدیث و الأثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه.ش.). ج۵، ص۲۲۷.</ref>. به همین دلیل است که ابن‌منظور در لسان العرب معنای «[[الولی]]» را [[مدبر]] و [[متصرف]] در امور عالم معنا می‌کند و می‌گوید: {{عربی|الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها}}<ref>لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع - دار صادر. ۱۴۱۴ .ق). ج۱۵، ص۴۰۷.</ref>.


نتیجه آنکه: در [[آیات قرآن]]، اصل در واژه ولی «[[ولایت]] در [[تدبیر]]» است که ولی به دلیل شدت [[قربی]] که به [[مولی علیه]] خود دارد، در [[شؤون]] او دخالت می‌کند. مرحوم [[علامه طباطبایی]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref> که ولایت در آن به معنای [[دوستی]] است، اشاره به این نکته می‌نماید و می‌گوید: «ولایت در اصل به معنای [[مالکیت]] [[تدبیر امر]] است؛ مثلاً ولیِّ صغیر یا [[مجنون]] یا سفیه، کسی است که [[مالک]] [[تدبیر امور]] و [[اموال]] آنان باشد که خود آنان مالک اموال خویشند، ولی تدبیر امر اموالشان به دست ولی‌شان است».
نتیجه آنکه: در [[آیات قرآن]]، اصل در واژه ولی «[[ولایت]] در [[تدبیر]]» است که ولی به دلیل شدت [[قربی]] که به [[مولی علیه]] خود دارد، در [[شؤون]] او دخالت می‌کند. مرحوم [[علامه طباطبایی]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref> که ولایت در آن به معنای [[دوستی]] است، اشاره به این نکته می‌نماید و می‌گوید: «ولایت در اصل به معنای [[مالکیت]] [[تدبیر امر]] است؛ مثلاً ولیِّ صغیر یا [[مجنون]] یا سفیه، کسی است که [[مالک]] [[تدبیر امور]] و [[اموال]] آنان باشد که خود آنان مالک اموال خویشند، ولی تدبیر امر اموالشان به دست ولی‌شان است».

نسخهٔ ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۰

ولایت در کلیات فقه سیاسی

معانی لغوی متعددی برای ولایت ذکر کرده‌اند؛ اما معنی‌ای که بیش از همه به بحث ولایت فقها نزدیک است، کنار یکدیگر قرار گرفتن است. راغب این معنا را این گونه بیان می‌کند: ولایت یعنی قرار گرفتن دو چیز در کنار یکدیگر؛ به گونه‌ای که هیچ چیز سومی بین آن دو نباشد [هیچ فاصله‌ای بین آنان نباشد]. این نزدیک بودن از حیث مکان، نسبت بین آن دو، صداقت و دوستی و یاری رساندن به یکدیگر است[۱].

مطابق با معنی فوق، واژه ولایت به معانی مختلفی از جمله دوستی و حب، نصرت و یاری، متابعت و پیروی و همچنین سرپرستی به کار رفته است که وجه مشترک همه آنها قرب معنوی است. در بحث از ولایت فقها، ولایت به معنای سرپرستی مد نظر است که در تبیین معنای اصطلاحی مورد بررسی قرار می‌گیرد.[۲]

ولایت در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل

اصل در معنای این واژه، شدت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است. کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی. و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از باران بهاری الوَسمِی می‌بارد الوَلِیّ گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏[۳].

همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل[۴].

معنای نهایت قرب در باب ولایت به حدی محوری است که راغب در مفردات خود، معنای ولایت را شدت نزدیکی دو چیز به یکدیگر دانسته؛ به گونه‌ای که میان آنها فاصله‌ای جز خودشان نباشد. او سپس تصریح می‌کند که سایر معانی از قبیل دوستی، نسب، یاری و یا هم‌کیشی، معنای لازم و استعاری قرب است. بنابراین، سایر معانی که در معنای ولایت گفته شده، باید با توجه به معنای اصلی ترجمه شود[۵]. هنگامی که این واژه در روابط انسانی و امور اجتماعی به کار می‌رود، بیانگر تدبیر و ولایت ولیّ بر مُوَلَّی علیه خود است. چنان که ابن‌اثیر در نهایة، معنای اصلی ولایت را مقید به سه قید می‌کند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارتند از: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و بالاخره فعلیت آن[۶]. به همین دلیل است که ابن‌منظور در لسان العرب معنای «الولی» را مدبر و متصرف در امور عالم معنا می‌کند و می‌گوید: الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها[۷].

نتیجه آنکه: در آیات قرآن، اصل در واژه ولی «ولایت در تدبیر» است که ولی به دلیل شدت قربی که به مولی علیه خود دارد، در شؤون او دخالت می‌کند. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ[۸] که ولایت در آن به معنای دوستی است، اشاره به این نکته می‌نماید و می‌گوید: «ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است؛ مثلاً ولیِّ صغیر یا مجنون یا سفیه، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان باشد که خود آنان مالک اموال خویشند، ولی تدبیر امر اموالشان به دست ولی‌شان است».

این معنای اصلی کلمه ولایت است و در مورد محبت نیز استعمال شده و به تدریج شایع گردیده است. بنابراین، ارتباط متقابل محبوب و محب و یا ناصر و منصور، بر محور نهایت قربی است که نوعی وحدت میان آنان ایجاد می‌کند و احکام هریک را به تناسب به دیگری منتقل می‌نماید. صاحب المیزان در جایی دیگر پیرامون ولایت و معانی گوناگون آن می‌نویسد: «ولایت نوع خاصی از نزدیکی یک چیز به چیز دیگر است؛ به طوری که شدت نزدیکی باعث شود که موانع و پرده‌ها از بین آن دو برداشته شود. البته نه همه موانع، بلکه موانعی که غرض از ولایت، رسیدن به آن هدف است. حال اگر آن هدف تقوا و یا پیروزی باشد، ولی در چنین هدفی همان ناصر و یاوری است که هیچ مانعی او را از نصرت شخصی که به وی نزدیک شده و بر او ولایت دارد باز ندارد؛ و اگر از جهت دوستی و معاشرت و محبت باشد، در این صورت کلمه ولی به معنای »ولاء محبت« است؛ محبوبی که آدمی نمی‌تواند نفس خود را از دوست داشتن و نرم شدن در برابر خواسته او باز دارد و قهراً در برابر خواسته او مطیع می‌شود، و اگر از جهت خویشاوندی باشد، کلمه ولیّ به معنای کسی خواهد بود که از طرف مقابل خود ارث می‌برد و چیزی نمی‌تواند مانع از ارث بردن او شود»[۹].

خلاصه آنکه اصل در معنای ولایت (چنان که در مقاییس و مفردات اشاره شد) «قرب» است و در امور اجتماعی و روابط انسان‌ها با یکدیگر (بنا بر نقل ابن‌اثیر در نهایة) به معنای تدبیر و حکومت ولی و تَوَلّی امور مُوَلَّی علیه است و اگر در جایی به معنای ولایت نصرت یا محبت باشد، معنای دومی است که با عنایت به معنای قرب و تدبیر که معانی اصلی هستند، باید ترجمه شود.[۱۰]

ولایت در لغت

«ولی» به معنی ناصر، یاریگر، دوست، سرپرست و عهده‌دار امری برای انجام کامل آن است و جمع آن «اولیاء» می‌باشد. ولی: به عهده گرفت. عهده‌دار شد.

وِلایت: قدرت و سلطه، تصرف در امور با تدبیر و قدرت، سرپرستی. وَلایت: نصرت و یاری.

خلیل بن احمد، «ولی» را به معنای بودن چیزی بعد از چیز دیگر [و از پی هم در آمدن] می‌داند[۱۱].

ابن فارس، آن را به نزدیکی معنا کرده است[۱۲].

ابن منظور، «ولی» را به معنای یاری کردن دانسته و می‌گوید: «یکی از اسم‌های خدا «والی» به معنای مالک و توانا به تصرف بر تمام اشیا است»[۱۳]. «راغب» در «مفردات» می‌گوید: ولاء و توالی آن است که دو شیء یا بیشتر، به گونه‌ای در کنار یکدیگر قرار گیرد که شیء خارجی بین آن دو نباشد و از آن به عنوان استفاده برای نزدیک، قرب مکانی، نیت، دین، دوستی، یاری کردن و اعتقاد استفاده می‌شود. «وِلایة» به معنای نصرت و یاری کردن و «وَلایة» به معنای سرپرستی امر است[۱۴].

«ابن اثیر» نیز در این باره می‌نویسد: «ولی» یاری کننده است و گفته شده مقصود از آن متولی امور هستی و مخلوقات است و از اسمای خداوند عزوجل «والی» است و او مالک همه چیز و تصرف کننده در آنان است. «ولایت» به تدبیر و قدرت و فعل اشاره دارد و کلمه «مولی» در حدیث زیاد به کار برده شده و معانی مختلفی می‌دهد، از جمله: پروردگار، مالک، سرور، بخشنده نعمت، آزادکننده، یاری دهنده، محب (دوست‌دار)، تابع و همسایه. هر کس امری را به عهده بگیرد یا برای به انجام رساندن آن قیام کند. او «مولی» و «ولی» است و بدین معنا است، حدیث پیامبر اکرم(ص) که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»[۱۵]. اما بهترین و جامع‌ترین تعریف در خصوص ماده «ولی» کلام علامه مصطفوی است که می‌گوید: ولی به معنای وقوع شيء وراء شيء مع رابطة بينهما[۱۶]؛ «قرارگرفتن چیزی بعد از چیز دیگر، به همراه رابطه‌ای که میان آنها وجود دارد».[۱۷]

معنای ولایت

ابوهلال عسکری، لغت شناس معروف عرب، در بحث فرق میان «مولی و ولی»، ولی را چنین معنی می‌کند: واصل الوليّ جعل الثاني بعد الاول من غير فصل من قولهم هذا يلي ذاك وليا[۱۸]. «اصل معنای «ولیّ» قرار دادن دوم به جای اول است بدون فاصله و این واژه از قول عرب گرفته شده است که این پشت سر آن می‌آید.

راغب اصفهانی همین معنی را با شرح بیشتری آورده و می‌نویسد: الوَلاء و التوالي ان يحصل شيئان فصاعدا حصولاً ليس بينهما ما ليس منهما و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان و من حيث النسبة و من حيث الدين و من حيث الصداقة و النصرة و الاعتقاد و والولاية النصرة و الولاية تولّي الامر و قيل الوِلاية و الوَلاية نحو الدِّلالة و الدَّلالة و حقيقته تولّي الامر و الولي و المولى يستعملان في ذلك كل واحد منهما[۱۹].

«ولایت این است که حداقل دو چیز طوری به هم نزدیک شوند که بیگانه‌ای میان آنها نباشد و این معنی در نزدیکی از نظر مکان، نسبت، آیین، دوستی، یاری و اعتقاد کاربرد دارد. ولایت به معنای سرپرستی کار است. گفته شده ولایت و وَلایت مثل دِلالت و دَلالت است، ولی حقیقت آن سرپرستی در کار است و «ولی» و «مولی» هر دو در این معنی کاربرد دارند.

علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: چون ولایت (به معنای) نزدیکی خاص است، هرگاه این «ولایت» در امور معنوی تصور شود، لازمه‌اش این است که ولی نسبت به آنچه ولایت دارد، دارای اختیاراتی باشد که دیگران این اختیارات را باید از طریق او کسب کنند. براین اساس هر نوع تصرفی که دیگری می‌تواند نسبت به آن چیز انجام دهد، تنها ولی قادر به انجام آن است؛ به عنوان مثال میت که می‌توانست نسبت به ترکه‌اش تصرف کند چون مالک بود، اکنون ولی او به دلیل وراثت در آن تصرف می‌کند. همچنین ولی صغیر در اموال او تصرف می‌کند؛ چون تدبیر امور صغیر بر عهده اوست. خداوند نیز ولی بندگان خود است؛ زیرا تدبیر امور آنان در دنیا و آخرت با اوست. همچنین خداوند ولی مؤمنان است؛ چون تدبیر امر دین آنان و دعوت به دین، توفیق آنان برای گرایش به دین و یاری دین بر عهده اوست. پیامبر نیز ولی مؤمنان است؛ چون او نسبت به قضاوت کردن میان آنان اختیار دارد. حاکم، ولی مردم است؛ چون متناسب با قدرتش در بین مردم حکم می‌کند.

خلاصه آنکه معنای ولایت در موارد کاربرد آن، نوعی نزدیکی است که سبب می‌شود ولی حق تصرف و تدبیر داشته باشد[۲۰].[۲۱]

پانویس

  1. راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، ص۸۸۵.
  2. مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۱۶۱.
  3. معجم مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الاسلامی. ۱۴۰۴ ﻫ.ق). ج۶، ص۱۴۱.
  4. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ج۲، ص۶۷۲.
  5. المفردات فی غریب القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ه.ق)، ص۸۸۵.
  6. النهایة فی غریب الحدیث و الأثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه.ش.). ج۵، ص۲۲۷.
  7. لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع - دار صادر. ۱۴۱۴ ﻫ.ق). ج۱۵، ص۴۰۷.
  8. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  9. المیزان فی تفسیر القرآن (ط. مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ه.ق)، ج۵، ص۳۶۷.
  10. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۴۳.
  11. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ص۱۰۶۸.
  12. ابی الحسن احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۱۰۶۴.
  13. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۰. اقتباس از: غلامعلی همایی، واژه‌شناسی قرآن مجید، ص۲۵۳.
  14. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۸۵.
  15. المبارک بن محمد ابن اثیر الجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق: ظاهر احمد الزاوی، ص۲۲۷.
  16. حسین مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۴، ص۲۰۳.
  17. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۴۲.
  18. الفروق اللغویه، ص۲۳۵.
  19. المفردات، راغب اصفهانی، ص۵۳۳.
  20. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۶، ص۱۲.
  21. مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص ۲۰۳.