←مقدمه
(←مقدمه) |
(←مقدمه) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
«[[سوید بن عمر]]» که از [[یاران امام]]{{ع}} بود و ضربتخورده و خونآلود در بین کشتهها افتاده بود ناگهان شنید که میگویند: «حسین{{ع}} کشته شد» او که اندکی بهبود یافته بود با کاردی که همراه داشت به [[دشمن]] [[حمله]] کرد و مدتی جنگید تا کشته شد. کشندگان او «[[عروة بن بطار]]» و «[[زید بن رقاد]]» بودند و او آخرین [[شهید]] بود. | «[[سوید بن عمر]]» که از [[یاران امام حسین]]{{ع}} بود و ضربتخورده و خونآلود در بین کشتهها افتاده بود ناگهان شنید که میگویند: «حسین{{ع}} کشته شد» او که اندکی بهبود یافته بود با کاردی که همراه داشت به [[دشمن]] [[حمله]] کرد و مدتی جنگید تا کشته شد. کشندگان او «[[عروة بن بطار]]» و «[[زید بن رقاد]]» بودند و او آخرین [[شهید]] بود. | ||
و از قول [[حمید بن مسلم]] گوید: به [[علی بن الحسین بن علی]] اصغر<ref>آن حضرت علی اصغر نبوده بلکه علی اوسط بوده و در آن زمان فرزندش (امام) محمد باقر{{ع}} متولد شده بود.</ref> رسیدم و دیدم که [[بیمار]] است و در بستر دراز کشیده و [[شمر بن ذی الجوشن]] و پیادگانش به هم میگویند: «آیا این را نکشیم؟» گوید گفتم: [[سبحان الله]]! آیا [[کودکان]] را میکشیم؟! این یک [[کودک]] است. و این روش را برای دفع خطر از او ادامه دادم تا [[عمر سعد]] آمد و گفت: «بدانید که هیچکسی نباید وارد [[خانه]] این [[زنان]] شود. و هیچکسی نباید به این بیمار آسیب رساند. و هرکس چیزی از آنها ستانده بازپس دهد» گوید: به [[خدا]] [[سوگند]] هیچکس چیزی پس نداد. و [[علی بن الحسین]] گفت: «[[پاداش]] خیرت باد که به خدا سوگند با سخن تو [[خداوند]] [[شر]] بزرگی را از من دفع کرد»<ref>تاریخ طبری (چاپ اروپا)، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ترجمه معالم المدرستین ج۳]] ص ۱۸۶.</ref>. | و از قول [[حمید بن مسلم]] گوید: به [[علی بن الحسین بن علی]] اصغر<ref>آن حضرت علی اصغر نبوده بلکه علی اوسط بوده و در آن زمان فرزندش (امام) محمد باقر{{ع}} متولد شده بود.</ref> رسیدم و دیدم که [[بیمار]] است و در بستر دراز کشیده و [[شمر بن ذی الجوشن]] و پیادگانش به هم میگویند: «آیا این را نکشیم؟» گوید گفتم: [[سبحان الله]]! آیا [[کودکان]] را میکشیم؟! این یک [[کودک]] است. و این روش را برای دفع خطر از او ادامه دادم تا [[عمر سعد]] آمد و گفت: «بدانید که هیچکسی نباید وارد [[خانه]] این [[زنان]] شود. و هیچکسی نباید به این بیمار آسیب رساند. و هرکس چیزی از آنها ستانده بازپس دهد» گوید: به [[خدا]] [[سوگند]] هیچکس چیزی پس نداد. و [[علی بن الحسین]] گفت: «[[پاداش]] خیرت باد که به خدا سوگند با سخن تو [[خداوند]] [[شر]] بزرگی را از من دفع کرد»<ref>تاریخ طبری (چاپ اروپا)، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ترجمه معالم المدرستین ج۳]] ص ۱۸۶.</ref>. | ||