←جستارهای وابسته
جز (جایگزینی متن - 'احمدبن' به 'احمد بن') |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
[[مفسران]] و [[محدثان]] و [[مورخان]] [[شیعه]] نیز عموماً در [[نزول]] [[آیه مباهله]] درباره [[اهل بیت]]{{عم}} [[اتفاق نظر]] دارند. در تفسیر «[[نورالثقلین]]» [[روایات]] فراوانی در این زمینه نقل شده است. از جمله در کتاب [[عیون اخبار الرضا]] درباره مجلس بحثی که [[مأمون]] در دربار خود تشکیل داده بود این چنین مینویسد: [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}} فرمود [[خداوند]] [[پاکان]] [[بندگان]] خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است. و به دنبال نزول این آیه [[پیامبر]] «علی» و «[[فاطمه]]» و «حسن» و «حسین» را با خود به [[مباهله]] برد... این مزیتی است که هیچکس در آن بر اهل بیت پیشی نگرفته، و فضیلتی است که هیچ [[انسانی]] به آن نرسیده، و شرفی است که قبل از آن هیچکس از آن برخوردار نبوده است. | [[مفسران]] و [[محدثان]] و [[مورخان]] [[شیعه]] نیز عموماً در [[نزول]] [[آیه مباهله]] درباره [[اهل بیت]]{{عم}} [[اتفاق نظر]] دارند. در تفسیر «[[نورالثقلین]]» [[روایات]] فراوانی در این زمینه نقل شده است. از جمله در کتاب [[عیون اخبار الرضا]] درباره مجلس بحثی که [[مأمون]] در دربار خود تشکیل داده بود این چنین مینویسد: [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}} فرمود [[خداوند]] [[پاکان]] [[بندگان]] خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است. و به دنبال نزول این آیه [[پیامبر]] «علی» و «[[فاطمه]]» و «حسن» و «حسین» را با خود به [[مباهله]] برد... این مزیتی است که هیچکس در آن بر اهل بیت پیشی نگرفته، و فضیلتی است که هیچ [[انسانی]] به آن نرسیده، و شرفی است که قبل از آن هیچکس از آن برخوردار نبوده است. | ||
در [[تفسیر برهان]] و [[بحارالانوار]] و [[تفسیر عیاشی]] نیز روایاتی به همین مضمون نقل شده که همگی حاکی از این است که آیه مباهله در [[حق اهل بیت]] نازل گردیده است<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۸۴.</ref>. | در [[تفسیر برهان]] و [[بحارالانوار]] و [[تفسیر عیاشی]] نیز روایاتی به همین مضمون نقل شده که همگی حاکی از این است که آیه مباهله در [[حق اهل بیت]] نازل گردیده است<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۸۴.</ref>. | ||
==مباهله نصارای نجران== | |||
سران و [[اندیشمندان]] [[مسیحیان نجران]] در یک گردهمایی [[نامه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} را که حضرت در آن، آنان را به [[پذیرش اسلام]] [[دعوت]] کرده بود، مورد بررسی قرار دادند، ولی به نتیجهای نهایی دست نیافتند. آنها نوشتههائی در [[اختیار]] داشتند که بر ظهور [[پیامبری]] پس از [[حضرت عیسی]]{{ع}} تأکید داشت و اموری که از محمد سرزده بود به پیامبری او اشاره داشت. ازاینرو، تصمیم گرفتند برای دیدار و [[گفتوگو]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هیئتی را نزد وی اعزام دارند. [[پیامبر]]{{صل}} با آن هیئت بلندپایه دیدار کرد ولی از آنجا که [[ظواهر]] آنان رنگ [[بتپرستی]] داشت و لباسهای دیبا و [[ابریشم]] بر تن داشتند و زیورآلات و [[صلیب]] به گردن آویخته بودند، برای حضرت ناخوشایند آمد. فردای آنروز با [[تغییر]] ظواهر خود، بار دیگر حضور پیامبر{{صل}} رسیدند، [[رسول خدا]]{{صل}} این بار به آنان خوشآمد گفت و [[ارج]] و [[احترام]] نهاد و به آنان [[فرصت]] داد تا [[مراسم دینی]] خویش را برپا دارند.<ref>سیره حلبی، ج۳، ص۲۱۱؛ سیره نبوی، ج۱، ص۵۷۴.</ref> | |||
سپس [[اسلام]] را بر آنها عرضه کرد و آیاتی از [[قرآن]] برایشان [[تلاوت]] فرمود؛ ولی آنها از پذیرش اسلام سر باز زدند و بحث و مناقشات فراوانی میان آنان صورت گرفت. سرانجام به این نتیجه رسیدند که [[نبی اکرم]]{{صل}} به [[فرمان]] [[خدای عزّ و جلّ]] با آنان به مباهله بپردازد و [[روز]] بعد را برای انجام مباهله تعیین کردند. | |||
فردای آنروز رسول خدا{{صل}} درحالیکه حسین را در آغوش و دست حسن را در دست داشت و پشتسر او دخترش [[فاطمه]] و پسرعمویش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در حرکت بودند، برای [[امتثال]] فرمان [[خدای متعال]] در محل تعیین شده حضور یافت. و قرآن [[حکیم]] به روشنی این ماجرا را یادآور شده و فرموده است: | |||
{{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. | |||
[[رسول اکرم]]{{صل}} غیر از افراد یاد شده هیچیک از [[مسلمانان]] را با خود همراه [[نبرد]] تا بدینوسیله [[پیامبری]] و [[رسالت]] [[راستین]] خود را برای همه ثابت کند. در اینجا کشیش [[نجران]] به همراهان خود گفت: ای همکیشان! من اکنون نظارهگر چهرههایی هستم که اگر از [[خدا]] درخواست کنند کوهی را ازجا برکند، آن را عملی خواهد ساخت. بنابراین، اگر شما با آنان [[مباهله]] کنید به [[هلاکت]] رسیده و یک نفر [[مسیحی]] بر روی [[زمین]] باقی نخواهد ماند. | |||
وقتی [[مسیحیان]] از مباهله با [[پیامبر]] و [[اهل بیت]] او{{عم}} سر باز زدند، [[رسول خدا]]{{صل}} به آنان فرمود: | |||
اگر از مباهله منصرف شدهاید، [[اسلام]] بیاورید و از امتیازاتی که مسلمانان برخوردارند، بهرهمند شوید و [[حقوقی]] را که مسلمانان باید رعایت کنند شما نیز رعایت کنید. | |||
ولی پذیرا نشدند. حضرت فرمود: بنابراین، با شما خواهم جنگید. آنان در پاسخ گفتند: ما در برابر [[عرب]] از توان [[جنگی]] برخوردار نیستیم ولی با شما [[قرارداد صلح]] [[امضا]] میکنیم که اگر به ما [[حمله]] نکنید و ما را از [[دین]] و [[آیین]] خود برنگردانید، سالیانه دو هزار [[لباس]]، نیمی را در ماه صفر و نیمی در [[رجب]] و تعداد سی [[زره]] معمولی آهنین، به شما تحویل دهیم. | |||
رسول اکرم{{صل}} با پذیرش این پیشنهاد با آنان قرارداد صلح بست و فرمود: به خدایی که جانم در دست اوست! هلاکت [[نجرانیان]] نزدیک شده بود و اگر مباهله انجام داده بودند به صورت بوزینه و خوک درمیآمدند و سرزمینشان بر آنها آتشی برمیافروخت که [[مردم]] نجران و حتی پرندگان بر درخت را طعمه خویش میساخت و سال، به پایان نرسیده بود که همه [[نصارا]] به [[هلاکت]] میرسیدند.<ref>تفسیر کبیر، ج۸، ص۵۸.</ref> | |||
و بدینسان و بیآنکه [[اسلام]] آورند به [[دیار]] خود بازگشتند نقل شده دیری نپایید دو تن از سران [[نصارا]] به نامهای عاقب و [[سید]] پس از حرکت، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} بازگشتند و اسلام آوردند<ref>طبقات کبری، ج۱، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۲۵۸.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |