ولایت تکوینی: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
(←پانویس) |
||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
{{خداشناسی}} | {{خداشناسی}} | ||
[[رده: | [[رده:شئون امامت]] | ||
[[رده:اصطلاحات کلامی]] | [[رده:اصطلاحات کلامی]] | ||
[[رده:اعتقادات شیعه]] | [[رده:اعتقادات شیعه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۷
ولایت تکوینی یعنی تصرف در همه اشیا و تدبیر امر خَلق به هر صورتی که اراده کند؛ و به آن ولایت حقیقی نیز میگویند؛ مانند آیات شریفه: ﴿أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾[۱] و ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲]؛ ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ﴾[۳] و نیز آیهای به معنای ولایت تکوینی بدون لفظ "ولیّ": ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ الله يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾[۴].
مقدمه
یکی از شئون بسیار مهم، شأنی است که در ادبیات کلامی، فلسفی و عرفانی به شأن ولایت تکوینی معروف شده است. پذیرش یا عدم پذیرش این شأن برای امامان از دیرباز مورد بحث میان دانشمندان امامیه بوده است. ازاینرو باید این مسئله با دقت بیشتری بررسی شود.
بهنظر میرسد اصل این واژه، در متون روایی و کلامی پیشینه چندانی ندارد. ازاینرو، باید مقصود از این اصطلاح بهخوبی روشن شود؛ چراکه ممکن است منکران این شأن، معنایی از آن در نظر داشته باشند که این معنا مورد پذیرش باورمندان نیز نباشد.
عالمان دینی مصادیقی برای شأن ولایت تکوینی بیان کردهاند.[۵] با وجود این، بهنظر میرسد میتوان این شأن را در دو حوزه جداگانه بررسی کرد:
- تفویض محدود: بدین معنا که امام (ع) یا هر کسی که چنین ولایتی دارد، توانایی تصرف در عالم تکوین را داشته باشد. معجزات پیامبران و کرامات امامان و بزرگان دین "صرفنظر از گستره آن" در این قسمت قابل بررسی است؛[۶]
- تفويض مطلق: بدین معنا که امام (ع) بر نظام هستی ولایت دارد و تدبیر امر بندگان، مسئولیت امر روزی، نزول باران، حیات و ممات موجودات و خلاصه آنچه مربوط به مدیریت نظام هستی است، بر عهده اوست.
تفاوت میان این دو روشن است؛ بدین معنا که قابل تصور است که کسی بر زنده کردن مرده توانا باشد؛ اما چنین نباشد که او مسئول كل امر حیات و ممات باشد. یا آنکه کسی بتواند از زیر سنگ برای کسی آب درآورد؛ اما چنین نباشد که او مسئول كل امر روزی در دنیا باشد.
پرواضح است که ممکن است کسی تفویض مطلق را نپذیرد؛ اما تفویض محدود را باور داشته باشد[۷] البته هرکس تفویض محدود را نپذیرد، به طریق اولی تفویض مطلق را نیز نخواهد پذیرفت. اینک باید دید براساس آیات قرآن کریم و نیز روایات پیشوایان دین، کدام شأن برای امامان (ع) اثبات شدنی است[۸].
ولایت مقام امامت و ولایت در نظام تکوین
ساختار نظام خلقت در عالم تکوین، بر اساس مراتب اسماء استوار گردیده است؛ یعنی چینش اسماء نسبت به ذات باری تعالی، بر اساس تقدّم و تأخّر وجودی و شرافت رتبی در نظام طولی عالم است. بنابراین، در سلسله عالم امکان و در نظام چینشی اسماء الهی، اقرب اسماء به ذات باری متعال، آن اسم کلّی است که عالَم به یمن وجود او موجود شد و مشیّت الهی در تدبیر عالم، از بیت او بر خلایق جاری گردید[۹]. چنین اسمی، اعظم اسماء الهی است و هیچ اسم دیگری اقرب از او نبوده و میان او و ذات باری فاصلی نیست. لذا به لحاظ لغوی، به چنین اسمی در نظام تکوین "ولیّالله" اطلاق میگردد. هرچند که در قرآن و کلمات اهل بیت (ع)، از این اسم با عناوین گوناگون دیگری از قبیل خلیفهالله، مقام حمل امانت، مشکات ولایت و یا مقام امامت نیز یاد شده، ولی بنابر قاعده عقلی، اوّلین اسم صادر از ذات که سایر اسماء محتاج خوان کرم او هستند، اسم اعظم الهی است که مدیر و مدبّر سایر اسماء میباشد و اراده الهی در تمشیت عالم، از مجرای او صادر میشود و در بازگشت نیز، همه امور از طریق او به ذات باری متعال باز میگردد. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[۱۰].
خداوند در قرآن، به جلوههایی از این ولایت اولیاء خود (ع) در تکوین اشاره نموده است؛ چنانکه خطاب به حضرت عیسی (ع) میفرماید: ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي﴾[۱۱].
و یا در مورد حضرت ابراهیم (ع) میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۱۲].
همچنین در مورد آصف برخیا، وزیر حضرت سلیمان (ع)، میفرماید: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۱۳].
و به رسول خدا (ص)، بالاترین ولایت، یعنی سلطنتی بالاتر از همه سلطنتها را عنایت میکند و میفرماید: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا﴾[۱۴].
در همین سیاق، درباره امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۱۵].
بنابر روایات متعدّد، مراد از ﴿وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۱۶]، حضرت علی (ع) است[۱۷].
اثبات ولایت تکوینی ائمه (ع)
ثبوت ولایت تکوینی و تشریعی برای امامان معصوم (ع) از نظر عقلی مشکلی ندارد؛ زیرا چه اشکالی دارد که خداوند متعال، زمام امور تکوینی و تشریعی جهان و و انسان را در قلمرو معینی - که خود صلاح میداند - به افراد شایسته و لایقی مانند پیامبر و ائمه معصومین (ع) واگذار کند [۱۸]، همچنان که به برخی فرشتگان والا مقام مقرّبش واگذار کرده و آنها به اذن و اراده ربوبی در بسیاری از امور تکوینی و تشریعی جهان و انسان اعمال ولایت و تصرّف مینمایند[۱۹].
اما از دلایل نقلی و قرآنی اثبات کننده ولایت تکوینی و تشریعی ائمه (ع)، یکی همان آیه مشهور به "آیه ولایت" است، که در آن تصریح شده است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۲۰].
در این آیه، ولایت پیامبر (ص) و فرد صدقه دهنده در حال نماز -که بنابر روایات معتبر سنّی و شیعه، امیرمؤمنان علی (ع) است[۲۱]- همتای ولایت خداوند اعلام شده است؛ چون به تصریح مفسّران قرآن، وحدت سیاق آیه چنین اقتضا میکند[۲۲].
مراد از این ولایت چیست؟ به دلیل این که در این آیه، کلمه "ولایت" به صورت مطلق و بدون هرگونه قیدی آورده شد و از ولایت خداوند سخن رفته است، مراد از آن، ولایت تامّه و مطلقه الهی، اعم از تشریعی و تکوینی است و شامل هر دو قسم ولایت خدا، پیامبر (ص) و امیرمؤمنان علی (ع) میشود و هر دو قسم ولایت مطلقه تشریعی و تکوینی را برای آنان اثبات میکند [۲۳]. با این توضیح که دلالت آیه مزبور بر ولایت مطلقه تشریعی بالمطابقه است ولی بر ولایت مطلقه تکوینی به دلالت التزامی است[۲۴].
این آیه از ولایت تکوینی و تشریعی امیرمؤمنان علی (ع) سخن گفته و به حسب ظاهر، نسبت به ولایت تکوینی و تشریعی سایر ائمه (ع) ساکت است ولی شمول آن نسبت به ولایت سایر ائمه (ع)، از طریق برخی روایات، محرز است[۲۵].
در قرآن کریم، برای بسیاری از انبیاء و اولیای الهی نمونههایی از تصرفات تکوینی نقل شده است؛ از جمله آنها حضرت سلیمان نبی (ع) و وزیر او آصف بن برخیا است. به عنوان نمونه، قرآن کریم در آیه ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ﴾[۲۶] درباره آصف بن برخیا آورده که او با اعمال ولایت در یک چشم بر هم زدن، توانست تخت بلقیس را از یمن به بیت المقدس نزد حضرت سلیمان (ع) حاضر سازد[۲۷].
او که به تصریح قرآن کریم، مقداری از علم کتاب[۲۸]: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ﴾ و به تصریح روایات، یک حرف از حروف و اسماء هفتاد و سهگانه اسم اعظم را در اختیار داشت[۲۹]، توانست در محدودهای از عالم هستی تصرّف کند و آن کار عجیب را انجام دهد.
ائمه معصومین (ع) که به دلیل در اختیار داشتن هفتاد و دو حرف از اسم اعظم، "عالم به همه کتاب" هستند، به طور مسلّم توانایی تصرّف در گستره هستی را دارند. ظهور معجزات و کرامات فزون از شمار و تصرّفات تکوینی شگفتانگیزی که از امامان معصوم (ع) در طول زندگیشان صورت گرفته است، گواه روشن و متقنی بر ولایت تکوینی گسترده و مطلقه آنان است[۳۰].
با توجه به مقام معنوی و منزلت والای ائمه (ع) نزد خدای متعال، کرامات و تصرفات تکوینی ذکر شده در کتب تاریخی و منابع روایی، جلوههای کوچکی از ولایت تکوینی گسترده ائمه (ع) است.
آیه اولی الامر نیز اثبات کننده ولایت تشریعی ائمه (ع) است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۳۱].
در این آیه، اطاعت از اولی الامر همانند اطاعت خدا و رسول، بدون قید و شرط و به صورت مطلق واجب شده است. از اینرو، اولی الامر نیز از ولایت مطلقه و اختیارات گسترده برخوردار بوده و اوامرش در همه شئون دینی و دنیوی لازمالاجراست؛ زیرا او مانند پیامبر (ص) از مقام عصمت برخوردار است و دستورهایش در جهت خیر و صلاح مردم است. اگر چنین نبود، هرگز اطاعت از او را همچون اطاعت خود و پیامبرش به طور مطلق و بدون چون و چرا واجب نمیکرد[۳۲].
شیعه و سنی، دلالت این آیه بر عصمت "اولی الامر" را پذیرفتهاند[۳۳] و اختلاف فقط در مصداق اولی الامر است. از سوی دیگر، برای کسی از صحابه پیامبر (ص) جز امیرمؤمنان علی (ع) ادعای مقام عصمت کبری و کامل نشده است. نیز آیه تطهیر بر عصمت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) تصریح دارد، بنابراین، مصداق حقیقی و عینی اولی الامر، فقط ائمهاند (ع)[۳۴].
براساس این آیه و آیه تبلیغ: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۳۵] رسول خدا (ص) در سال "حجةالوداع" در بازگشت از زیارت خانه خدا در محل "غدیر خم"، امیرمؤمنان علی (ع) را به عنوان "اولی الامر" و جانشین بلافصل خود به امّت مسلمان معرفی کرد و در بیانی رسا و پیامی گویا که به "حدیث غدیر" شهرت دارد[۳۶]، به مردم فرمود: آیا من به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟[۳۷]؛ همه گفتند: آری. آنگاه پیامبر (ص) دست علی (ع) را گرفته و فرمود: پس هر کس که من مولی و سرپرست او هستم، این علی نیز مولی و سرپرست اوست[۳۸][۳۹].
مراد از "مولی" و "ولی" در حدیث غدیر، فقط محبّت به آن حضرت نیست؛ زیرا هم با جمله آغازین گفتار پیامبر (ص) همخوانی ندارد که با اشاره به آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۴۰]، به ولایت مطلقه تشریعی خود بر مسلمانان استناد کرده بود و هم نیازی به اعلام ضرورت محبت به علی (ع) و سایر اهل بیت (ع) در آن هوای گرم و سوزان در آن محل نبود؛ زیرا قبلاً بارها بار به آن تصریح کرده بود و در بسیاری از آیات، به ویژه آیه مودت: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۴۱]، به آن تصریح شده بود. از اینرو، این ولایت، از سنخ ولایت خود پیامبر (ص) یعنی ولایت تشریعی مطلقه است. به همین دلیل، حکومت و زعامت سیاسی - اجتماعی در همه ابعاد و اداره امور دینی و دنیوی مردم از شئون ولایت تشریعی پیامبر و ائمه (ع) است.
ولایت، جامع بین نبوت و امامت است که گاهی به صورت نبوت و زمانی به صورت امامت تجلّی میکند. با نبوت نبی اکرم (ص) و امامت هر یک از ائمه (ع)، ظهور تازهای از ولایت الهی نصیب جهانیان میشده است. نعمت ولایت، از عالیترین مرحله تکوینی تا نازلترین مرتبه تشریعی آنکه اصلاح امور جامعه[۴۲] انسانی از طریق فصل خصومت و داوری به حق باشد، سودمند و ضروری است.
از اینرو، ولایت مانند نبوّت ضرورت دارد و بشر نیازمند آن است. بشر به دلیل نیاز به قوانین جامع، کامل و تأمینکننده سعادت دنیا و آخرت، نیازمند نبوت است و به دلیل نیاز به رهبری شایسته و آگاه به قوانین وحیانی و متعهد به اجرای آن در جامعه، نیازمند امامت و ولایت است. سلسله نبوت با رحلت پیامبر خاتم (ص) به پایان رسید ولی سلسله ولایت هرگز به پایان نمیرسد و تا قیامت ادامه دارد؛ چون بشر همواره نیاز به رهبری الهی دارد[۴۳]
ولایت تکوینی و تشریعی
تکوین به معنای ایجاد و پدید آوردن است که بیرون از عالم ذهن و اعتبار تحقق مییابد. به یقین، مؤثری جز خداوند در عالم وجود نیست و او مبدأ و سرچشمه همه موجودات و پدیدهها و فیضهاست. بیگمان اگر کسی موجودی را بدون اذن الهی دارای حق تصرف در وجود بداند، شرک ورزیده است و دستیابی موجود ممکن به چنین رتبهای امکانپذیر نیست. البته به اذن پروردگار و اراده او میتوان به چنین ولایتی دست یافت. این امر از دید عقل و شرع مانعی ندارد و بنا بر دلایل بسیار در اینباره، بندگان ممتاز و مخلص خداوند به این مقام معنوی دست یافتهاند. بنابراین انسانی که بر اثر تقرب به خدا در مقامی قرار میگیرد که میتواند در جهان بیرون از خود تصرف کند و از پنهانیها و ضمایر افراد اطلاع یابد دارای ولایت تکوینی و واسطه فیض الهی میشود. ابوطاهر ابن هلال از امام صادق(ع) چنین نقل میکند: هرگاه خداوند بخواهد کاری پدید آورد، آن را بر رسول خود(ص)، سپس به امیر مؤمنان(ع) و پس از آن به یکیک فرزندان آن حضرت تا امام زمان(ع) عرضه کند و آنگاه آن را در عرصه گیتی پدیدار میکند. هرگاه فرشتگان الهی بخواهند کاری را به پیشگاه خداوند گزارش دهند، نخست آن را به مهدی(ع) و بعد از آن به یکیک امامان پیشین تا رسول خدا(ص) و در نهایت به خداوند متعال عرضه میکنند. پس آنچه از سوی خداوند فرود میآید، به دست آنها به مردم میرسد و آنچه از جهان طبیعت، به سوی خدا بالا میرود نیز از طریق آنان به او میرسد و در عین حال بهاندازه یک چشم بر هم زدن از خدای متعال بینیاز نیستند[۴۴].
البته احتیاج مردم به آنان، در طول احتیاجشان به خداوند است؛ یعنی همه در یک سطح به حضرت حق نیازمندند؛ اما دیگر مردم در گرفتن فیض از خداوند به این واسطهها نیاز دارند و رحمت الهی از طریق آنان در مجاری خود قرار میگیرد. ولایت تکوینی امامان(ع) چنین توجیه میپذیرد: فاعل حقیقی همه امور خداوند است. همزمان با اراده الهی، پیامبر(ص) و امام هم آن را اراده و محقق میکند. خواست «ولی» چیزی جز خواست الهی نیست و این صدق و راستی آنان را به مردم مینمایاند و بر تکریم، تشریف و تعظیم بنده مقرب پروردگار دلالت میکند. انسان کامل، علت غایی موجودات است. از این رو، خداوند آنان را از میان مخلوقات خود به اذن خویش، مُطاع کرده است. آصف برخیا که به گفته قرآن کریم بخشی از علم کتاب به او داده شد، توانست تخت ملکه سبأ را در کمتر از آنی نزد سلیمان بیاورد[۴۵]؛ پس آنکه همه علم کتاب را به او دادهاند، در این کارها از آصفها تواناتر است. این تفسیر درباره امامان(ع) و در مراحل پایینتر درباره دیگر اولیای الهی صحیح است[۴۶].
ولایت تشریعی، به معنای اولویت در تصرف در امور جامعه و مردم است که از ولایت تکوینی الهی سرچشمه میگیرد؛ یعنی تا کسی در آن مرتبه و جایگاه معنوی قرار نگیرد و جوهر نفس انسانیاش به عالیترین حد کمال ممکن نرسد، شایستگی ندارد که بر مقدرات دیگر بندگان خدا حاکم شود. فرد باید نخست در مقام ولایت حقیقی جای گیرد تا خدای متعال راضی شود اختیار دین و دنیای مردم را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسانهای همعصر خود در تقوا و ملکات نفسانی برتر و کاملتر باشد تا ولایت عام یابد و بر سرنوشت مردم مسلط شود؛ وگرنه به انسانیت ستم و توهین شده است. بیگمان چنین کسی را تنها خداوند دانا به همه نهانها و ضمیرها میشناسد. هر عقل سلیمی به این نکته گواهی میدهد. بنابراین حجت بر همگان تمام و درهای عذر بر همگان مسدود میشود.
ولایت تشریعی، یعنی خداوند - افزون بر قانونگذار بودنش - در امور مردم و شئون آنان دست میبرد و حق حاکمیت بر مردم در اصل، از آنِ اوست و چنین ولایت و اولویتی را به پیامبرش(ص) وامیگذارد و او نیز در طول ولایت الهی، چنین ولایتی دارد؛ یعنی ولایت آن حضرت همان ولایت خداوندی و شعاعی از آن به شمار میرود. از این رو، اداره امور جامعه و برپایی حکومت و اختیار جنگ و صلح و دیگر مقدرات جامعه، به دست پیامبر(ص) و در اختیار اوست و او بر اساس مصالح جامعه، بر مردم حکم میراند. همین ولایت در قالب امانتی الهی، پس از پیامبر(ص) به کاملترین و شایستهترین انسانها میرسد که در مقام منیع عصمت جای گرفتهاند و هریک از آنان، در زمان خویش، راهبری مردم را به سوی غایات و اهداف بلند انسانی بر عهده دارد. بر پایه اجماع مفسران و نقل محدثان، علی(ع) در رکوع، انگشتر خود را به سائل داد و این آیه در شأن وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینهها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای سرپرستی و ولایت عام امت به کار رفته و بر ولایت کلی الهی دلالت میکند و از دید تکوینی و تشریعی، با جعل الهی برای رسول اکرم(ص) و امامان معصوم پس از آن حضرت اثباتپذیر است.[۴۷]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی» سوره یوسف، آیه ۱۰۱
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «خداوند همان است که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ شما را هیچ دوست و میانجییی جز او نیست؛ آیا پند نمیگیرید؟» سوره سجده، آیه ۴.
- ↑ «و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده میشوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ برای نمونه، ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۱۶۱-۱۶۳.
- ↑ گفتنی است اصطلاح "تفویض محدود" در آثار دانشمندان شیعی کمتر به چشم میخورد و ایشان هرگاه از واژه "تفويض" استفاده میکنند، مقصودشان همان تفویض مطلق است. نکته دیگر آنکه ممکن است بتوان برای مفهوم تفويض مطلق، از اصطلاح "ولایت بر تكوين"، و برای مفهوم تفويض محدود، از اصطلاح "ولایت در تکوین" استفاده کرد. ولایت بر تکوین، همان سیطره کلی بر نظام تکوین همراه با مسئولیتهایی است که بیان شد؛ اما ولایت در تکوین همان تصرفات جزئی در نظام هستی است.
- ↑ اهمیت تفکیک این دو مسئله از یکدیگر آنجا خود را نشان میدهد که اولاً، در طول تاریخ نسبت به پذیرش یا عدم پر مسئله ولایت تکوینی نزاعهای فراوانی وجود داشته است؛ ثانياً، شاید کمتر فرد صحابی یا عالم شیعی باشد که ولایت تکوینی بهمعنای کرامت امام یا معجزه پیامبر را باور نداشته باشد. ازاینروست که تفکیک یادشده میتواند در تقریب میان دیدگاهها مؤثر بوده، این مسئله را روشن سازد که آنچه میان عالمان شیعی مورد نزاع بوده و هست، ولایت تکوینی به معنای تفویض و واگذاری امور به امامان (ع) است. عدم تفکیک میان این دو نیز موجب شده تا برخی، اعتقاد به قدرت تصرف در کائنات را همردیف با قول به تفويض مطلق بهشمار آورده، هردو را رد کنند؛ سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ص۶۲ و ۹۸.
- ↑ ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۱۰۳ ـ ۱۰۴.
- ↑ «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَ الصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ».(الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۴، ص۵۷۷؛ باب زیاره قبر أبی عبدالله الحسین بن علی (ع).
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید» سوره مائده، آیه ۳۵.
- ↑ «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن میگفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده میساختی و در آن میدمیدی و به اذن من پرنده میشد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا میدادی» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده میسازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پارهای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ «و پارهای از شب را بدان (نماز شب) بیدار باش که (نمازی) افزون برای توست باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد و بگو: پروردگارا مرا با درآوردنی درست (به هر کار) در آور و با بیرون بردنی درست (از هر کار) بیرون بر و از نزد خویش برای من برهانی یاریگر بگمار!» سوره اسراء، آیه ۷۹-۸۰.
- ↑ «و کافران میگویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ «و کسی که دانش کتاب نزد اوست» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۷۳-۴۷۵.
- ↑ مراد از واگذاری، واسطه در تدبیر و تصرّف به اذن و اراده الهی است، چه این واسطه پیامبر باشد چه امام و چه فرشتگان. (ر. ک: المیزان، ج۱۶، ص۳۷۱ - ۳۷۳ و ج۲۰، ص۱۷۹ - ۱۸۴).
- ↑ قرآن کریم در یک نظر کلی از زبان فرشتگان میفرماید: ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ «و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست مگر که جایگاهی معیّن دارد» سوره صافات، آیه ۱۶۴.
برخی از این مسئولیتها و مأموریتهای برخی فرشتگان به این شرح است:
- گروهی مدبّرات امور جهانند. (﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا﴾ «آنگاه، به فرشتگان کارگزار،» سوره نازعات، آیه ۵؛ ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ﴾ «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود میآیند» سوره قدر، آیه ۴).
- گروهی مأمور قبض ارواحند. (﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُولَئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ «ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد یا آیات او را دروغ شمارد کیست؟ آنان کسانی هستند که بهرهشان از آن نوشته (که در لوح محفوظ است) بدیشان خواهد رسید تا چون فرستادگان ما که جانشان را میستانند، نزدشان فرا رسند (و به آنان) گویند: کجاست آنچه به جای خداون» سوره اعراف، آیه ۳۷، ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾«کسانی که در حال ستم بر خویش، فرشتگان جانشان را میگیرند، از در سازگاری وارد میشوند (و میگویند:) ما هیچ کار زشتی نمیکردیم؛ چرا، (میکردید) بیگمان خداوند به آنچه انجام میدادید داناست» سوره نحل، آیه ۲۸. و ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾«همان کسانی که در حال پاکی، فرشتگان جانشان را میگیرند؛ (و به آنان) میگویند:» سوره نحل، آیه ۳۲).
- گروهی مأمور کیفر اقوام سرکشند. (﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾«و چون فرشتگان ما نزد لوط آمدند از (آمدن) آنان پریشان گشت و دستش از (یاری به) آنان کوتاه شد و گفت: امروز روز سختی است! و قوم او شتابان به سویش رو آوردند و (آنان) پیش از آن، کارهای زشت انجام میدادند؛ (لوط) گفت: ای قوم من! اینان دختران منند، آنان برای شما پاکیزهترند، از خداوند پروا کنید و مرا در (کار) مهمانانم خوار نگردانید، آیا در میان شما مرد کاردانی نیست؟ گفتند: خوب میدانی که به دخترانت نیازی نداریم و بیگمان تو نیک میدانی که چه میخواهیم گفت: کاش برای رویارویی با شما توانی داشتم یا به گوشهای استوار پناه میجستم (فرشتگان) گفتند: ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توییم، آنان هیچگاه به تو نمیرسند پس، در پارهای از شب خانوادهات را بکوچان مگر زنت را که آنچه به آنان خواهد رسید به او نیز میرسد و هیچیک از شما نباید روی بگرداند؛ بیگمان آنان را پیمانگاه، پگاه است؛ آی» سوره هود، آیه ۷۷- ۸۱).
- گروهی امدادگر مؤمنان به هنگام جنگها هستند، (﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ﴾«فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو میفرستد که بیم دهید: هیچ خدایی جز من نیست بنابراین از من پروا کنید» سوره نحل، آیه ۲، ﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُنْزَلِينَ بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾«(یاد کن) آنگاه را که به مؤمنان میگفتی: آیا بسندهتان نیست که خداوند با سه هزار فرشته فرو فرستاده (از سوی خود) شما را یاری رساند؟ چرا؛ (بیگمان بسنده است و) اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید و آنان چنین شتابان به سوی شما آیند خداوند شما را با پنج هزار فرشته نشانگذار یاری خواهد رساند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۴-۱۲۵ و....
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ر. ک: تفسیر الکشاف، ج۱، ص۶۲۴؛ مسند احمد حنبل، ج۵، ص۳۸، الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، ج۲، ص۲۹۳ - ۲۹۴.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۶، ص۱۲ - ۱۴؛ المراجعات، سید شرف الدین عاملی، ص۱۴۳.
- ↑ شمیم ولایت، ص۱۷۷-۱۷۹ و ۴۳۲-۴۳۳؛ جمعی از نویسندگان، اسلام و جامعه، ج۱، ص۳۹۱. ر. ک: المیزان، ج۶، ص۸-۲۵.
- ↑ اگر ادعا شود که مراد از ولایت در این آیه، صرف ولایت تشریعی است و شامل ولایت تکوینی نمیشود، در پاسخ میگوییم: به فرض که به دلالت مطابقی و مستقیم شامل ولایت تکوینی نشود به طور حتم به دلالت التزامی و غیر مستقیم شامل آن میشود؛ زیرا ولایت تکوینی شرط لازم نیل به ولایت تشریعی است و تحقق ولایت تشریعی در کسی مستلزم وجود ولایت تکوینی در اوست؛ چون ولایت تکوینی باطن و حقیقت ولایت تشریعی و ولایت تشریعی ظاهر و نمود آن است.
- ↑ اصول کافی، ج۱، باب ما نصّ اللّه عزّ و جلّ و رسوله على الأئمّة واحدا فواحدا، ح۳.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس میگزارم یا ناسپاسی میکنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بیگمان پروردگار من بینیازی ارجمند است» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۱۵، ص۳۶۳ - ۳۷۱.
- ↑ درباره معنای «علم کتاب» وجوهی ذکر کردهاند. با توجه به روایات موجود در این زمینه، آنچه مسلم است علم کتاب همان اسم اعظم است که از سنخ الفاظ و مفاهیم نیست بلکه از سنخ حقیقت و واقعیت است و نوعی تصرّف وجودی در عالم به شمار میآید. (ر. ک: المیزان، ج۱۵، ص۳۶۳ - ۳۶۵)
- ↑ ر. ک: اصول کافی، ج۱، ص۲۳۰؛ بصائر الدرجات، ص۲۰۸ - ۲۱۹.
- ↑ ر. ک: بحارالانوار، ج۴۱، باب ۱۰۹، ص۱۶۶؛ بصائر الدرجات، به ویژه جزء پنجم و ششم، ص۲۱۲ - ۳۱۲؛ مناقب الطاهرین، عمادالدین طبری، ج۱ و ۲، در این کتاب دو جلدی کرامات بسیاری از ائمه (ع) نقل شده است.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ برگرفته از: تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۴۳-۱۴۴؛ تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۹۱-۳۹۴.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۴، ص۳۹۱-۳۹۴؛ تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۴۴.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۴، ص۳۹۱-۴۰۰؛ مجمع البیان، ج۳ (۳ - ۴)، ص۱۰۱-۱۰۳؛ تفسیر التبیان، ج۳، ص۲۳۵-۲۳۷.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ ماجرای غدیر در بسیاری از کتابهای تاریخی، تفسیری و روایی نقل شده است، مانند: تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۹۰؛ تفسیر الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸ و ۲۵۹؛ تفسیر المنار، ج۲، ص۴۶۳-۴۶۴؛ تفسیر المیزان، ج۶، ص۵۳-۵۹: الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۲۱۴-۲۲۹.
- ↑ «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟»
- ↑ «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ».
- ↑ حدیث غدیر جزو احادیث متواتر و قطعی الصدور است که سنّی و شیعه آن را نقل کردهاند. (ر. ک: المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۰۹ - ۱۱۰؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۷؛ الغدیر، ج۱، ص۱۴ - ۲۱۳؛ احقاق الحق، قاضی نورالله تستری، ج۲، ص۴۱۵ - ۵۰۰؛ بحارالانوار، ج ۲۱، ص۳۸۷ و...)
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، عبدالله جوادی آملی، ج۹، ص۱۸۵.
- ↑ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۵۴-۵۹.
- ↑ انیس الموحدین، مهدی نراقی، ص۲۳۹.
- ↑ سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ ر.ک: پینویسها و تحقیقات کتاب انیس الموحدین، قاضی طباطبایی، صص ۲۳۸ – ۲۵۲.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۰۲.