وحی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۴۵: خط ۳۴۵:
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:1100662.jpg|22px]] [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|'''فرهنگ مطهر''']]
# [[پرونده:1100662.jpg|22px]] [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|'''فرهنگ مطهر''']]
# [[پرونده:270360800.jpg|22px]] [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[آیین خاتم (کتاب)|'''آیین خاتم''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۲۳ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۱۳

وحی: کلام و فرمانی که از سوی خداوند، با واسطه یا بی‌واسطه به بشری می‌‌رسد و پیام دین را می‌‌رساند، "وحی" نام دارد. خداوند به پیامبران وحی می‌کرد، یعنی پیام و کلامی را بر دل آنان می‌افکند، یا به گوش آنان می‌‌رساند. رابطه یک پیامبر با خداوند برای دریافت دین و احکام آسمانی به صورت وحی بود. وحی گاهی به صورت صدایی بود که خداوند در کوه یا درخت ایجاد می‌کرد، گاهی "جبرئیل"، واسطه وحی بود، گاهی هم خداوند، بی‌واسطه و مستقیماً با یک پیامبر سخن می‌گفت. در قرآن، به آنچه بر قلب مادر حضرت موسی الهام شد تا فرزند خود را به رود نیل افکند، یا آنچه به زنبور عسل الهام غریزی شده، نیز "وحی" گفته شده است. آیات قرآن کریم در طول ۲۳ سال، به تدریج بر پیامبر وحی می‌شد و عده‌ای به عنوان "کاتبان وحی"، آیه‌ها را می‌نگاشتند. نخستین وحی خدا بر پیامبر اسلام، در آغاز بعثت و در "غار حرا" بود. هنگام نزول وحی، حالت پیامبر دگرگون می‌شد و مسلمانان از چهره او متوجه ارتباط خدا با پیامبرش می‌شدند[۱].

مقدمه

وحی در ادیان الهی از جایگاه اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحث‌های دین‌پژوهی و قرآن‌پژوهی است.

وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد و الهام یکی از مصادیق بارز آن است.

وحی به معنای مصطلح در فرهنگ ادیان، ارتباط کلامی بین خدا و برگزیدگانش است که حاصل آن نبوت است.

در الهام و مکاشفه نیز، القای معنا صورت می‌گیرد و بسیاری از موارد پیام‌های ربّانی به اهل مکاشفه و الهام القاء می‌شود که پاکی نفس و جلای روح و خموشی زبان و رهایی از تعلقات مادی شرط شنیدن نواهای وحیانی است.

فرق اساسی وحی به معنای مصطلح دینی با دیگر راه‌های القای معنا آن است که راه‌های دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش می‌آید که القائات رحمانی با القائات نفسانی و شیطانی خلط می‌شود[۲].

وحی یکی از اساسی‌ترین مفاهیم در حوزه دین‌شناسی، است به طوری که ادیان جهان را به دو قسم ادیان وحیانی و ادیان غیر وحیانی[۳] تقسیم می‌کنند.

ادیان وحیانی، ادیانی هستند که اصالت خود را از وحی گرفته و بر این پیش‌فرض موجودیت یافته‌اند که خداوند انسان‌هایی را برگزیده و پیام خود را توسط آنان به مردم رسانده است. این پیام همان وحی الهی است. در ادیان بزرگی چون یهودیت، مسیحیت و اسلام، به رغم برخی اختلافات در مورد کیفیت وحی در میان پیروان این ادیان، کتاب‌ها و مجموعه‌هایی چون عهد قدیم، عهد جدید و قرآن، مصداق و تجلی این وحی هستند. قرآن کریم آخرین ثمره این پدیده مبارک الهی در حیات بشر است که از طریق آخرین پیامبر از سلسله پیامبران بزرگ الهی، یعنی حضرت محمد (ص)، به بشر هدیه شده تا انسان‌ها در سراسر گیتی و تا پایان جهان ندای الله را در جان و روحشان حس کنند.

پدیده وحی و ارتباط خدا با انسان از مسائلی است که چند و چون آن همیشه مورد بحث و گفتگوی دین‌مداران و دین‌پژوهان بوده است. از آنجا که قرآن کریم خود یکسر وحی الهی است و علاوه بر آن، در میان آیات و سوره‌هایش فراوان از سرشت، ابعاد و انواع آن سخن گفته است. مبحث وحی در علوم قرآنی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و با توجه به این‌که وحی، سنگ زیربنای ادیان و کتب آسمانی و از جمله خود قرآن کریم است، در علوم قرآنی نیز به عنوان اولین و مهم‌ترین بحث مطرح است. در اینجا به معناشناسی وحی و اصطلاحات مرتبط با آن مانند کهانَت، الهام و مکاشفه خواهیم پرداخت و تفاوت هر یک با دیگری را روشن خواهیم کرد[۴].

وحی در اصطلاح

پس از سپری شدن عصر نزول قرآن و صدور روایات، دانشمندان در حوزه‌های مختلف به تفسیر، توجیه و تبیین وحی پرداخته‌اند. در اینجا اهمّ فعالیت‌های سه دسته از دانشمندان اسلامی‌ یعنی مفسران، فیلسوفان و متکلمان را به اختصار گزارش می‌کنیم[۵].

  1. مفسران: مفسران بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، قرآن و حدیث پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که وحی در قرآن در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است که در بخش‌های قبلی بیان شد. همچنین آنها به توضیح آیات و روایات مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات پیامبر در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند[۶]. دانشمندان قرآن‌پژوه، این‌گونه مباحث را به عنوان یک فصل در کتب موسوم به علوم قرآن نیز آورده‌اند[۷].[۸]
  2. فیلسوفان: فیلسوفان مسلمان در تلاش بوده‌اند تا توجیهی فلسفی و هستی‌شناختی از وحی عرضه کنند. در میان فیلسوفان همیشه این پرسش مطرح بوده است که چگونه خداوند، که وجودی کاملاً مجرد است، با انسان، که وجودی مادی است، ارتباط برقرار می‌کند و با او سخن می‌گوید. فلاسفه خواسته‌اند با تحلیل مراتب وجودی جهان، پیوندی وجودی بین روح انسان و روح القدس برقرار کنند و فرایند وحی را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان فیلسوفان مسلمان نظریات فارابی، ابن سینا، ابن رشد، سهروردی و ملاصدرا در باب وحی قابل توجه است. نظریات این فیلسوفان در مجموع دارای انسجام لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل می‌کند[۹][۱۰].
  3. متکلمان: متکلمان اسلامی ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات ضرورت نبوت بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنندکه انسان نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و عقلی خویش، همه مسیر زندگی را طی کند و سعادت دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایت‌های پیامبران الهی، که از طریق وحی با خداوند در ارتباط بودند، به حقایق برتر دست یافته و نقشه کامل زندگی را در اختیار بگیرد. به بیان دیگر، متکلمان به دنبال توجیه هستی‌شناختی و بیان نظام فلسفی وحی نبوده‌اند، بلکه با این پیش‌فرض که خداوند هر نوعی را به کمال خویش می‌رساند و انسان در رسیدن به کمال به نیرو و شعور مرموز دیگری نیاز دارد تا او را هدایت کند، به این نتیجه می‌رسیدند که وحی و نبوت ضرورت دارد[۱۱]. باید یادآور شد که علاوه بر گروه‌های یادشده از دانشمندان اسلامی، مورخانی چون ابن خلدون نیز به تفصیل این موضوع را مورد بحث قرار داده‌اند، به طور کلی می‌توان سخنان و نظریات ابن خلدون در مقدمه را از نقاط عطف مباحث مربوط به وحی تلقی کرد[۱۲][۱۳].
  4. وحی در تحقیقات متأخران و معاصران: در سده‌های اخیر فراز و نشیب‌های زیادی در کند و کاو پدیده وحی از سوی دانشمندان علوم تجربی و نیز الهیات‌دانان مشاهده می‌شود. انتشار فرهنگ مادیگری در غرب و تعارض ظاهری بین قضایای علمی ‌با برخی متون مقدس یهودی ـ مسیحی سبب شده است تا در سده هفدهم میلادی برخی از فیلسوفان غربی به انکار روح مجرد و عالم ماورای طبیعت پرداخته و در نتیجه وحی را از جمله خرافات به شمار آورند. آنها به این نتیجه رسیدند که آنچه به عنوان کلام خدا از زبان پیامبران نقل شده است، یا باید دروغ‌هایی بر ساخته خود آنها باشد‌‌‌، و یا باید پذیرفت که این افراد همچون بیمارانِ دچار تخیلات‌شده، چیزهای غیر واقعی را در پیش خود مجسم دیده و آنها را فرشتگانی پنداشته‌اند که از قول خدا با آنان سخن می‌گویند. این تفکر تا اوایل قرن نوزدهم در غرب به عنوان تفکر غالب در مورد وحی به شمار می‌رفت[۱۴][۱۵].

در قرن نوزدهم تحقیقات دانشمندان بر روی موضوع روح و آزمایش‌هایی که آنها روی افراد در حالت خواب مصنوعی انجام دادند، نشان داد که انسان دارای شخصیتی ورای شخصیت عادی و مادی است. این شخصیت باطنی قادر است در حالت خواب (طبیعی یا مصنوعی) به عوالم دیگر رفته و با سیر در آنها مناظری را مشاهده کند و از اخباری مطلع گردد که در حال بیداری نمی‌تواند آنها را ببیند یا از آنها مطلع شود. این گروه از دانشمندان به این نتیجه رسیدند که اخبار غیبی و دیگر آموزه‌های پیامبران، الهاماتی است که شخصیت باطنی‌شان به آنها القاء کرده است و حتی گاهی این شخصیت باطنی در پیش چشم ظاهری آنها مجسم شده و به صورت فرشته‌ای ظاهر می‌شده است[۱۶][۱۷].

این تحول در نگرش غرب نسبت به وحی، نگرش دانشمندان مسیحی را در مورد قرآن کریم و کیفیت وحی آن بر پیامبر اسلام نیز تغییر داد. با توجه به مجموعه مسائلی که در قرآن و دین اسلام و تاریخ اسلام وجود دارد، بسیاری از آنان اذعان داشتند که ممکن نیست حضرت محمد (ص) دروغ گفته باشد. لذا آنها نتیجه گرفتند که وحی محمّدی نیز الهامی ‌است از شعور باطنی و نفس نهانی پیامبر بر قوه متخیله او، به طوری که این اعتقادات بر پیش چشم او نیز مجسم می‌شده است و فرشته‌ای را می‌دیده که با او سخن می‌گوید[۱۸]. از این بالاتر، عده‌ای از دانشمندان مسیحی در سال‌های اخیر پذیرفته‌اند که پیامبر اسلام از مبدأ روحانی خارج از نفس خود وحی را دریافت می‌کرده است[۱۹]. ویلیام وات مونتگمری یکی از خاور‌شناسان در این‌باره می‌نویسد: "در تمام نوشته‌هایم در باره محمد، تقریباً از چهل سال پیش تا کنون همواره این نظر را ابراز کرده‌ام که محمد در این گفته که قرآن تصنیف او نبوده بلکه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته است. از سال ۱۹۵۳ تا‌ کنون مدافع این نظر هستم که قرآن فعل الهی است که از طریق شخصیت محمد عرضه شده است[۲۰][۲۱].

در نظر دانشمندان مسلمان نیز نگرش‌های جدیدی به وحی مشاهده می‌شود. در این میان می‌توان از اقبال لاهوری به عنوان یکی از نوپردازان نام برد که در کتاب احیای تفکر دینی تحلیلی جدید از وحی عرضه کرده است. وی بر انکارناپذیری وحی به عنوان یک تجربه دینی در کنار دیگر تجربه‌های عقلی و حسی بشر تأکید ورزیده و می‌گوید: ادبیات وحیی و باطنی نوع بشر، خود گواهی بر این امر است که تجربه دینی به قدری در تاریخ بشریت درنگ داشته و مستولی بوده است که نمی‌توان آن را وهم و خیال محض پنداشت و به دور انداخت. هیچ دلیلی نداریم که با توجه به آن، یک جنبه آزمایش بشری را به عنوان واقعیت بپذیریم و جنبه‌های دیگر آن را به عنوان اینکه باطنی و عاطفی است طرد کنیم. واقعیت‌های تجربه دینی واقعیت‌هایی همچون واقعیت‌های دیگر بشری هستند، و قابلیت هر واقعیت برای اینکه در نتیجه تفسیر و تعبیر از آن کسب معرفت شود، همان اندازه است که قابلیت واقعیت‌های دیگر و نیز با تحقیق و وارسی انتقادی این ناحیه از تجربه بشری هیچ بی احترامی نسبت به آن نمی‌شود[۲۲][۲۳].

بنا بر این از لحاظ دست یافتن به معرفت، میدان تجربه باطنی همان اندازه واقعی است که میدان‌های دیگر تجربه بشری واقعیت دارد، و تنها به این عذر که آن را نمی‌توان به ادراک و حس باز‌گرداند، نباید از آن غافل و جاهل بمانیم[۲۴].

نگرش به وحی از زاویه یک تجربه دینی، البته با تعریفی متفاوت از آنچه اقبال لاهوری آورده است، امروزه در مباحث کلام جدید مورد توجه دین‌پژوهان است[۲۵].

وحی در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، عبارت است از: "دانش و هدایتی که خداوند به شیوه‌ای سری و پنهانی و خلاف رسم معمول بشر در هر زمینه‌ای که بخواهد به بندگان برگزیده اش ارزانی دارد" و نیز: "کلامی که خداوند به یکی از پیامبرانش فرو می‌فرستد و به آن دلش را نیرو می‌بخشد، و آن پیامبر می‌تواند عین آن را بر زبان آورد یا بنویسد و به مردم ابلاغ کند".

هرگاه وحی به‌طور مطلق و بدون قرینه به کار رود، بر وحی رسالی دلالت دارد. عقل عادی انسان نمی‌تواند جزئیات وحی را درک کرده و از آن تعریفی دقیق ارائه دهد.

مفهوم اصطلاحی وحی، مکالمات و افاضات تشریعی خداوند بر انسان‌های برگزیده است: " وَ قَدْ عَرَفُوهُ شَرْعاً بِأَنَّهُ أَعْلَامِ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ بِحُكْمِ شَرْعِيٍّ وَ نَحْوِهِ ... بأنه عرفان یجده من نفسه مع الیقین بأنه من قبل الله بواسطه أو بغیر واسطة" [۲۶]. و برخی وحی را اعلام نمودن شریعت دانسته است. [۲۷].

وحی از لوازم نبوت و نوعی تکلیم الهی است که نبوت بر آن توقف دارد: " وَ قَدْ قُرِّرَ الادب الدیني فِي الْإِسْلَامِ أَنَّ لَا يُطَلِّقُ الْوَحْيُ عَلَى غیر مَا عِنْدَ الانبياء وَ الرُّسُلِ مِنْ تكليم الهي". [۲۸].

در مجموع می‌توان گفت: در وحی الهی به پیامبران، همان خصیصه اصلی "آگاهی بخشی رمزی و فوری" وجود دارد [۲۹].

بنابراین‌ چنین مواردی نمی‌تواند وحی اصطلاحی باشد:

  1. وحی به معنای الهام امور باطل
  2. وحی به غیر پیامبر
  3. مبدأ وحی غیر خداوند باشد
  4. اگر الهامی را همگان درک کنند.

وحی در اصطلاح ادیان الهی

وحی در فرهنگ ادیان الهی، مفهومی خاص دارد و وحی در این حوزه به عمل ارتباطی بین خداوند و اشخاص برگزیده گفته می‌شود که حاصل آن، نبوت است. به بیان دیگر، وحی پیامی است که پیامبران از خداوند دریافت می‌کنند. بنا بر این می‌توان گفت که وحی در اصطلاح ادیان الهی سه رکن دارد[۳۰]:

  1. فرستنده پیام که خداوند است[۳۱].
  2. گیرنده پیام که پیامبران هستند[۳۲].
  3. خود پیام، که سخن خدا است[۳۳].

نبوت، تنها متکی بر این تعریف از وحی است و نباید با مفهوم عام وحی که شامل کهانت، وسوسه، الهام و مکاشفه است، اشتباه گرفته شود[۳۴].

رابطه وحی و الهام

ابو البقاء در فرق بین وحی و الهام می‌گوید:الهام نوعی کشف معنوی است، در حالی که وحی، کشف شهودی است که متضمن کشف معنوی است؛ چراکه وحی با مشاهده فرشته و شنیدن سخن او حاصل می‌شود. وحی از خواص نبوت است در حالی که الهام اعم است[۳۵][۳۶].

باید گفت که رابطه الهام و وحی ـ به معنای لغوی‌ آن ـ عام و خاص مطلق است؛ یعنی وحی عام و الهام خاص است، به عبارت دیگر الهام به وحیی اختصاص دارد که به صورت القاء در قلب است. اما وحی و الهام نسبت به معانی خاص وحی (آنچه که به عنوان وحی نبوت بر انبیاء نازل می‌شود) دو چیزِ متفاوت هستند. الهام القای معنا در قلب است و حال آن‌که وحی کلام خدا است که بدون هیچ‌گونه ابهامی توسط فرشته وحی به شخص پیامبر ابلاغ می‌شود[۳۷].

شهید مطهری در بیان عدم شفافیت الهام و فرق بین الهام و وحی می‌گوید: "گاهی الهاماتی به افراد می‌شود بدون آن‌که خود فرد هم علتش را بفهمد. انسان همین‌قدر می‌بیند که یک‌دفعه در دلش چیزی را می‌فهمد، احساس می‌کند یک چیزی را درک کرد بدون آن‌که بفهمد آن چیست، این خودش یک نوع القاء و یک نوع الهام است. می‌گویند فرق لغوی الهام با وحی در این است که انسان در الهام مستشعر به مَبدئش نیست[۳۸][۳۹].

نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف الهام گفته شده است که منشأ الهی دارد و انسان را به کار خیر دعوت می‌کند ـ در مقابل وسوسه که از القائات شیطانی است و انسان را به شر دعوت می‌کند ـ اما گاهی ما در خیر یا شر بودن عمل یا نظری که به ما القا شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمی‌دانیم آنچه به قلب ما القا شده الهام است یا وسوسه. به دیگر سخن، گاه به قلب ما القا می‌شود که عملی را انجام دهیم یا ایده‌ای را بپذیریم در حالی که به درستی یا نادرستی آن علم و یقین نداریم. ناگهان به قلب ما القا می‌شود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمی‌توان گفت که آیا این القا، الهامی الهی است یا وسوسه‌ای نفسانی و شیطانی. همان‌طور که در متون دینی هم آمده است: "إِنَ‏ لِلْمَلَكِ‏ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةً‏‏‏"[۴۰][۴۱].

بنا بر این الهام می‌تواند منشأ الهی یا نفسانی و یا حتی منشأ شیطانی داشته باشد[۴۲]. با این همه برای تشخیص الهامات رحمانی از وسوسه‌های شیطانی معیارهای عقلی و شرعی نیز می‌تواند کارساز باشد. در کشف المحجوب هجویری آمده است که: وقتی شیخ ابو سعید از نیشابور قصد طوس داشت و اندر آن عقبه، سخت سرد بود و پایش اندر موزه می‌فسرد، درویشی گفت: من اندیشه کردم که این فوطه[۴۳] به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت نیکو بود. چون به طوس آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که شیخ ما را فرقی کند میان وسواس شیطانی و الهام حق، گفت: الهام آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، وسواس آن که تو را منع کرد[۴۴][۴۵].

حقیقت وحی

هیچ پیامبری نبود جز اینكه از سوی خداوند بر ایشان وحی ارسال می‌شد و اصل نبوت و رسالت با وحی آغاز می‌گشت. وحی در قرآن یك نوع تكلم و سخن گفتن خدای تعالی با انسان شمرده شده است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۴۶] در آیۀ مذکور، وحی سخن گفتنی شمرده شده است، در برابر سخن گفتن از پس پرده و ارسال رسل.

در برخی روایات آمده، وقتی وحی مستقیم و بی‌واسطه جبرئیل بود، حضرتش به حالت غشوه و بیهوشی می‌افتاد: "آنگاه كه وحی به او از ناحیه خدا بود كه بین او و خدا جبرئیل واسطه نبود به خاطر سنگینی وحی از خدا این امر به او می‌رسید و آنگاه كه جبرئیل واسطه می‌شد این امر به او نمی‌رسید"[۴۷]. یعنی حالت غش در صورتی پدید می‌آمد كه خداوند متعال بی هیچ واسطه و حجابی با پیامبرش سخن می‌گفت. و آنگاه كه جبرئیل پیك وحی بود و یا از پس پرده صورت می‌گرفت؛ چنین حالتی برای پیامبر رخ نمی‌داد. لذا وحی حقیقتی است در راستای دو مورد دیگر نه اینکه جدای از آنها باشد[۴۸].

اقسام وحی

امیر مؤمنان (ع) وحی را با توجه به کاربردهای قرآنی آن به هفت قسمت تقسیم کرده‌اند:

  1. وحی رسالت و نبوت: ﴿أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا[۴۹]
  2. وحی الهام: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ [۵۰]، ﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى [۵۱]
  3. وحی ارشاد: ﴿فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا [۵۲]
  4. وحی تقدیر: ﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا[۵۳]
  5. وحی امر: ﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي [۵۴]
  6. وحی دروغ: ﴿شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ [۵۵]
  7. وحی خیر: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ [۵۶][۵۷]

وحی تشریعی

وحی قرآنی و وحی بیانی

ارکان وحی

  1. وحی کننده.
  2. دریافت‌کننده وحی.
  3. محتوای وحی.
  4. پیک وحی.

وحی در ادیان

زرتشتیان به سروش ایزدی و پیام‌آور الهی اعتقاد داشته‌اند [۵۸].

واژه وحی بارها در عهد عتیق آمده است. در مسیحیت وحی مجموعه‌ای از حقایق اصیل و معتبر الهی است که به بشر انتقال یافته است. [۵۹].

امکان وحی

ضرورت وحی

همه ادیان الهی معتقدند خداوند بر پیامبران وحی فرستاده است. قرآن کریم از این حقیقت در سوره نساء آیه ۱۶۴ ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا‏‏‏‏‏‏ خبر داده است. امام علی (ع) می‌فرماید: الگو:متن حىيث[۶۰].

در طول تاریخ، افرادی راستگو که ادعای آنان با معجزاتشان ‌همگام بوده در جایگاه پیامبری بوده‌اند [۶۱].

پدیده وحی تشریعی، یک امر کاملاً معنوی و روحانی است؛ درواقع پیامبران، توسط یک شعور ویژه، پیام‌های الهی را دریافت می‌کنند. اما سؤال این است اگر وحی غیرممکن نیست، چرا معمولاً معاصران گیرندگان وحی، دعوی آنها را نمی‌پذیرفتند [۶۲].

ضرورت وحی پاسخ به این پرسش است، بر فرض امکان یک نوع رابطه ویژه بین خدا و برگزیدگانی از بشر، حکمت این کار چیست؟ چه ضرورتی ایجاب می‌کند شیوه خاصی از تعلیم در سرنوشت انسان به وجود آید؟ البته عناصر محوری نبوت دو چیز است: یکی قانون "وحی" و دیگری آورنده "پیامبر" لذا بخشی از دلایل ناظر به ضرورت وحی و بخش دیگر آن ناظر به ضرورت بعثت پیامبران است.

انکار وحی

ازآنجاکه ارتباط با عالم غیب از مجاری عادی به دست نمی‌آید لذا سه گروه اصل آن را ناممکن دانسته‌اند:

  1. عقل‌گرایان؛
  2. مشرکان و مخالفان پیامبران؛
  3. تجربه‌گرایان.

اثبات وحی

راه های وحی

خصوصیات و ویژگی‌های وحی

وحی و جنسیت

پیامبران الهی همه از جنس مذکر بوده‌اند و گفت‌وگوهایی که میان فرشتگان و برخی زنان مانند حضرت مریم وجود دارد از نوع وحی رسالی نبوده است: "زنان، وحیِ نبوت و رسالی ندارند، چرا که خداوند می‌فرماید: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏. و آیات دیگری مانند ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ [۶۳]، ﴿وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏ [۶۴] و ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ [۶۵]. [۶۶].

برخی به جهت آن که وحی رسالی را خطاب نفسانی می‌دانند، آن را منطبق بر حضرت مریم و... دانسته اند. ولی این دیدگاه مطابق اندیشه‌های یهود و مخالف آیات قرآن می‌باشد. [۶۷].

روح الامین و روح القدس

یکی از راه های سخن گفتن خداوند با بشر به واسطه رسولان است. رسولان الهی دو نوع اند: آسمانی، زمینی. یکی از رسولان آسمانی که کلام الهی را به رسولان زمینی می‌رساند، جبرئیل و روح الامین است. و همان گونه که در حدیثی از امیرمؤمنان (ع) آمده است[۶۸]، روح الامین کلام الهی را به طور مستقیم دریافت نمی‌کند بلکه او از اسرافیل و اسرافیل از فرشته‌ای بالاتر دریافت می‌نماید. خداوند متعال در توصیف جبرئیل می‌فرماید: ﴿ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ [۶۹]

امام زین العابدین (ع) هم او را امین دانسته و از مقربان خدا شمرده است: "جبرئیل که امین وحی تو است، در اهل آسمانها فرمانش اطاعت می‌شود. نزد تو دارای مقام و مکنت است و مقرّب درگاه تو است"[۷۰].

فرشته وحی با این عظمت و مقام و منزلتی که نزد خداوند متعال دارد، وقتی به حضور پیامبر (ص) می‌رسید؛ با تواضع و فروتنی نزد او می‌نشست. امام صادق (ع) می‌فرمایند: "جبرئیل آنگاه که به حضور پیامبر (ص) می‌رسید به مانند غلامان می‌نسشت و بدون اذن بر او وارد نمی‌شد[۷۱].

در قرآن کریم از جبرئیل به دو عنوان "روح القدس" و "روح الأمین" یاد شده است: ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۷۲]، ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۷۳]

روح القدس به معنای دیگر هم در روایات بکار رفته است که در بخش امامت به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت[۷۴].

مصونیت وحی (سلامت و خطاناپذیری وحی)

با توجه به اینکه خداوند به واسطۀ وحی بر پیامبران درصدد هدایت انسان هاست لذا باید ارسال وحی از هرگونه خطایی مصون باشد، یعنی علاوه بر اینکه پیامبران باید معصوم باشند، ملائکه‌ایی هم که وحی را از طرف خداوند برای پیامبران نازل می کنند نیز باید از عصمت برخوردار باشند تا وحی به سلامت به بندگان الهی برسد. در عصمت و امانت جبرئیل هیچ‌گونه شکّ و تردیدی وجود ندارد. علاوه بر اینکه، خداوند متعال برای حفظ وحی خویش عده‌ای از فرشتگانش را مأمور ساخته است. خداوند متعال علم غیب را ویژه خود گردانده و آن را از رسولانی که مورد خشنودی او بودند دریغ نکرده است. و برای آنها نگهبانانی از پیش رو و از پشت سر قرار داده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۷۵].

از ابن عباس نقل شده است: هیچ آیه‌ای بر پیامبر نازل نمی‌شد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر برساندند: "خداوند هیچ آیه‌ای از قرآن را بر پیامبرش نازل نکرد مگر اینکه چهار فرشته حافظ آن بودند. آن را نگهبانی می‌کردند تا به پیامبر برسد"[۷۶].

اما عصمت پیامبران درباره وحی در سه مرحله مورد بحث قرار می گیرد:

  1. عصمت پیامبران در دریافت وحی؛
  2. عصمت پیامبران در حفظ وحی؛
  3. عصمت پیامبران در ابلاغ وحی[۷۷]

ابلاغ وحى

انقطاع وحى

ابعاد وحی

با توجّه به عصمت پیامبران و آیه: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۷۸] می‌توان گفت وحی الهی در تمام افعال و گفتار پیامبران الهی حضور داشته است. هیچ سخن و کرداری از آنان بر پایه خواهش نفس نبود؛ بلکه منشأ وحیانی و آسمانی داشت. به همین دلیل، قول و فعل و تقریر معصوم حجّت است.

البته باید توجّه داشت که وحی به معنای خاصّ آن، که وحی نبوت و رسالت است در موارد خاصّی صورت می‌گرفت. در مورد پیامبر خاتم محدود به قرآن کریم و احادیثی است که به عنوان حدیث قدسی معروف‌اند. ولی این بدان معنا نیست که سایر گفتار او به وحی ارتباط ندارد.

بدین ترتیب معلوم می‌شود همه آنچه از پیامبران و اوصیایشان رسیده است مستند به وحی الهی اند[۷۹]

مراتب وحی

الهی بودن وحی

وحی در فرهنگ مطهر

وحی که از نظر لغوی به معنی آهسته و به نجوا سخن‌گفتن است، در قرآن مفهوم گسترش‌یافته‌ای دارد، که شامل انواع هدایت‌های مرموز - از هدایت جماد و نبات و حیوان گرفته تا هدایت انسان به وسیله وحی - می‌باشد. وحی چیزی از نوع غریزه است و هدایت وحی چیزی از نوع هدایت غریزی است. وحی هدایت انسان است از نظر جمعی؛ یعنی جامعه انسانی از نظر آنکه یک واحد است و راه و مسیر و قوانین حرکتی دارد نیازمند است که هدایت شود[۸۰]. در حقیقت “وحی” همان فهماندن است از راه نهانی، از راهی غیر از راه‌های معمولی. همان قدرتی که در زبان علم غریزه نامیده می‌شود و قرآن آن را به نام وحی نامیده است[۸۱].[۸۲]

وحی و نبوّت

وحی و نبوّت، یعنی اتصال مرموز با ریشه وجود و سپس مأموریت برای ارشاد خلق، مظهری است از مظاهر “هدایت” که بر سراسر هستی حکم‌فرماست: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۸۳]. ﴿الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى[۸۴][۸۵].[۸۶]

چیستی وحی

تمام پیامبرانی که از سوی خداوند مبعوث شده اند برایشان وحی نازل می شد و در اصل، نبوّت و رسالت با وحى آغاز مى‌گشت. وحى در قرآن، نوعی تكلم و سخن گفتن خداى تعالى با انسان شمرده شده است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۸۷][۸۸].

باید دانست، شناخت ماهیت و حقیقت وحی برای غیر پیامبران مقدور و ممکن نیست [۸۹]. وحی رابطه‌ای میان پیامبران با مبدأ آفرینش است تا از این راه قوانین و نیازمندی‌های لازم بشری عرضه شود[۹۰].

ویژگی های وحی

برخی از ویژگی‌های وحی عبارتند از: [۹۱]

  1. اسرارآمیز بودن: وحی جریانی از عالم فرامادی است و عالم غیرمادی، ناشناخته و از ادراکات حسی و عقلی بشر برتر است و علم امروزی تنها می‌تواند با تجربه حسی و عقل به ابعاد چیزی پی‌ببرد.
  2. رابطۀ دوسویه: وحی رابطه میان دو نفر است: الف. پیام‌ دهنده که خداوند متعال است. ب. مأمور و گیرنده پیام، که پیامبران هستند.
  3. صیانت از خطا: وحی حضور حقایق هستی در محضر عالم است و قابلیت صدق و کذب را ندارد، ادراکات حضوری از قبیل مفاهیم نیستند و از خطا محفوظ‌ند.
  4. غیر قابل تعلیم: پیامبران به‌ وسیله وحی چیزی را می‌یابند که هیچ ربطی به استنباط شخصی آنان ندارند و قابل تعلیم به دیگران نیست. تفسیر پیامبر از محتوای وحی شاید به‌ صورت جمله‌هایی به دیگران انتقال داده شود؛ ولی خود محتوا قابل‌ انتقال نیست [۹۲].
  5. دریافت قلبی: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۹۳] اگر منظور از قلب درون سینه باشد، باید دیگر افراد نیز آن را دریابند و حال‌ آنکه چنین نیست، پیامبر بدون مشارکت حواس ظاهری وحی را دریافت می‌کند. در بیشتر اوقات که وحی نازل می‌شد پیامبر (ص) در میان مردم بود. ولی کسانی که اطراف او بودند چیزی از وحی را درک نمی‌کردند[۹۴][۹۵].
  6. خارج از اختیار بودن: پیامبران الهی و فرشتگان نزول وحی هیچ اختیاری، نه در زمان فرود آمدن وحی و نه در محتوای آن ندارند. حتی پس از نزول وحی برای آنان امکان هیچ‌گونه تغییری وجود ندارد. شاهد آن ﴿وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ [۹۶] است. گواه دیگر این است که از پیامبر سؤالی می‌شد. اما پاسخ آن مدت‌ها طول می‌کشید [۹۷].

رویکرد روان‌شناختی

برخی از خاورشناسان بر این اعتقادند که وحی محصول اعتقادات، ضمیر ناخودآگاه و باطنی، سیر و سلوک روانی و عرفانی پیامبران است. پیامبران که انسان‌هایی والا و وارسته‌اند و علاقه‌ای مضاعف به هدایت مردم داشتند با تراکم حالات نفسانی، چنان می‌انگارند که با عالم غیب و فرشتگان الهی ارتباط پیدا کردند و الهامات و پیام‌های وجدانی و نفسانی خود را پیام و سروش غیبی و آسمانی تلقی کرده و آن را به عنوان «وحی» به مخاطبان خود ابلاغ می‌کنند. این رهیافت منکر ارتباط واقعی پیامبران با عالم الوهی و ملائکه است و آن را صرفاً تلقی و گمانه‌زنی مدعی نبوت می‌داند.

فرید وجدی در دائرةالمعارف خود چگونگی رویکرد دانشمندان غربی به این دیدگاه را چنین تشریح می‌کند: «دانشمندان غربی تا قرن شانزدهم میلادی به وحی و غیبی بودن آن معتقد بودند اما با رواج علوم تجربی و همچنین فلسفه مادی‌گرایی آنان منکر غیبی بودن وحی شدند، به گونه‌ای که آن را از خرافات برشمردند. لکن با ظهور علم ارواح در آمریکا در سال ١٨۴۶ و سایر علوم فراطبیعی مانند علم هیپنوتیسم، نهان‌بینی، روشن‌بینی و تله‌پاتی، غربی‌ها در انکار اصالت وحی تجدید نظر کردند»[۹۸]. اما باز وحی را مطابق اصول علم تجربی روان شناختی حالات روانی و حس ششم انسان و پیامبر توجیه و تفسیر کردند[۹۹]. درمنگام با توجه به رهیافت فوق در تفسیر وحی پیامبر اسلام(ص) می‌گوید: «عقل درونی محمد(ص) به بی‌پایگی آیین شرک پی برده بود. از این جهت به پرستش خدا پرداخت و در غار حرا برای عبادت به سر می‌برد و در آنجا ایمان او به درجه‌ای بلند رسید. افق افکارش وسیع و دید بصیرتش دو چندان شد. در این مرحله آن چنان نیرومند شد که برای هدایت مردم شایستگی پیدا کرد. او پیوسته در فکر و اندیشه بود، ناراحت می‌شد و به خود می‌پیچید تا آن‌گاه که یقین کرد او همانند پیامبر می‌باشد که خداوند او را برای هدایت بشر برانگیخته است. این اعتقاد در خواب‌هایی که می‌دید بر او تجلی نموده، سپس این وضع تقویت شد و از صورت رؤیا و خواب بالاتر رفت و آن را به صورت فرشته‌ای مجسم یافت که در حال بیداری وحی را به او تلقین می‌کند. این آگاهی‌ها بر او چنین وانمود می‌شد که از آسمان بر او نازل می‌شود»[۱۰۰]. برخی از معاصران از این دیدگاه متأثر شدند. علی دشتی در دهه‌های پیش نتوانست مسأله وحی و حقیقت غیبی و آسمانی آن را برای خود هضم کند؛ لذا وحی پیامبر اسلام توسط جبرئیل را به خیال و ظهور آرزوهای پیامبر از اعماق ضمیر ناخودآگاه خود توجیه می‌کند.

«می‌توان آن را با اصول روانشناسی منطبق ساخت. رغبت شدید به امری آن را به صورت ظهور و واقع شده در می‌آورد، صورت آرزوی مردی که قریب سی سال به موضوعی اندیشیده و پیوسته به واسطه تماس با اهل کتاب در نفس وی راسخ شده و با ریاضت و اعتکاف در غار حرا از آن فکر اشباع شده و سپس به شکل رؤیا یا به اصطلاح متصوفه«اشراق» ظاهر گردیده است، جان می‌گیرد. صورتی از اعماق ضمیر ناخودآگاه بیرون جسته و او را به اقدام می‌خواند، ولی هول اقدام به این امر او را می‌فشارد به حدی که تاب و توان از او سلب شده حالت خفگی به وی دست می‌دهد. و گرنه توجیه دیگری نمی‌توان بر این واقعه تصور کرد که فرشته او را فشرده باشد به حدی که بی‌تابش کند؛ فرشته صورت ضمیر ناخودآگاه و آرزوی نهفته در اعماق وجود خود اوست»[۱۰۱]. نقطه آغازین تفسیر روان شناختی از وحی و نادیده انگاشتن اتصال نفس نبوی به عالم غیب الوهی، حداقل در حوزه آیین اسلام به عصر نزول قرآن بر می‌گردد. مشرکان و کافران با توسل به این تفسیر، به انکار وحی و نبوت پیامبر اسلام(ص) و ارتباط وی با عالم غیب می‌پرداختند. قرآن کریم یکی از تفاسیر و بهانه‌های مخالفان پیامبر(ص) را تفسیر حسی و روان شناختی وحی ذکر می‌کند و از زبان آنان در تحلیل وی می‌فرماید: ﴿إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ[۱۰۲]، ﴿إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ[۱۰۳]، ﴿بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ[۱۰۴]، ﴿بَلْ هُوَ شَاعِرٌ[۱۰۵].

تقریر فوق به صراحت به انکار وحی و نبوت می‌پرداخت، لکن اخیراً تفسیر جدیدی از آن عرضه شده است که با مقوله نبوت متعارض نیست، بلکه احتمال جمع تفسیر روان‌شناختی با نبوت را مطرح می‌کند. بعضی از مستشرقان و دین پژوهان غربی بعد از مطالعات و تحقیقات جامع در شخصیت حضرت محمد(ص) اذعان داشتند که ایشان فردی امین، رستگار و معتمد که از استعداد و نبوغ ویژه‌ای برخوردار بود که آن را صرف تبلیغ دین می‌کرد، اما این که آیا واقعاً نیز پیامبر آسمانی بوده‌اند؟ نمی‌توان آن را ثابت کرد. پرفسور مونتگمری وات اسلام‌شناس غربی نه تنها وحی اسلام بلکه وحی دیگر پیامبران را «تخیل خلاق» توصیف می‌کند و پیامبران را به صاحبان قوه تخیل مانند هنرمندان، شاعران و ادبا تشبیه می‌کند که آنان آن چه را دیگران حس می‌کنند ولی نمی‌توانند بیان و اظهار کنند به شکل محسوس در می‌آورند. وی می‌نویسد: «به عقیده نگارنده انبیاء و رهبران دینی جز این دسته از صاحبان تخیل خلاق هستند. افکار و عقایدی را بیان می‌کنند که ارتباط نزدیک با عمیق‌ترین و مرکزی‌ترین کارهای بشری دارد». وی در مبدأ «تخیل خلاق» بعد از گزارش نظریات مختلف (استناد به خدا، بی‌خبری و بی‌خودی) چنین می‌نویسد: «شاید بتوان گفت که این افکار تخیل خلاق، حاصل زندگانی کسی است که از خود بزرگ‌تر است و بسیار پایین‌تر از بی‌خودی و بی‌خبری است»[۱۰۶].

تحلیل و بررسی:

  1. در نقد رهیافت فوق باید به این نکته اشاره کرد که تفسیر فوق نه تفسیر که انکار وحی و نبوت است و با اصول و مبانی کتب آسمانی در تعارض است.
  2. رهیافت فوق صرف ادعای بیش نیست، این که انسان‌ها دارای حالات روانی و باطنی مختلفی هستند و بعضی در آن نبوغ خاصی دارند، دلیل بر نبوت و ارجاع وحی به آن نمی‌شود، علاوه بر آنکه تجلی حالات روانی و ضمیر ناخودآگاه مرهون شرایط و بستر خاص است، مثلاً در انسان‌های بیمار، رنجیده و نگران و شکست‌خورده یا ریاضت کشیده بیشتر مشاهده می‌شود، در حالی که تاریخچه زندگانی پیامبران از چنین شرایط و بستری خبر نمی‌دهد.
  3. نکته دیگر این که مدعی نبوت و دریافت وحی به صرف ادعا بسنده نمی‌کند، بلکه دلیل یا ادله‌ای برای اثبات مدعای خود ارائه می‌دهد که اینجا می‌توان به معجزه و دیگر آموزه‌های وحیانی اشاره کرد که انجام آنها از سوی مدعی نبوت با تفسیر روان‌شناختی توجیه‌ناپذیر است؛ مثلاً چگونه تبدیل عصا به مار، شفای بیمار ناعلاج یا زنده کردن مرده را به پیامبری نسبت داد که در زعم مدعی روان‌شناختی، ارتباطی با قدرت مطلق ندارد و از سوی دیگر اصول روان‌شناختی نمی‌تواند خوارق العادات فوق را توجیه و تبیین کند.

تفصیل بیشتر بحث اعجاز و چگونگی صدور آن از پیامبر و اثبات صدق مدعی آن مجال دیگری می‌طلبد که نگارنده آن را در موضع مستقل به تفصیل انجام داده است[۱۰۷].[۱۰۸].

رابطه وحی با کهانت

تحلیل‌های گوناگون از حقیقت وحی

نخست: تحلیل‌های منجر به انکار وحی

دوم: تحلیل‌های منجر به اثبات وحی

مهم‌ترین نظریات در تبیین وحی

نظریه فعل گفتاری یا املای لفظ

نظریه القای معنا (گزاره)

نظریه تجربه دینی

الهی بودن وحی

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع وحی

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۴۳.
  2. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
  3. ادیان غیر وحیانی ادیانی هستند که در آن‌ها سخنی از نزول حقایق از جانب خدا در میان نیست. به عنوان مثال، آیین‌های بودایی و تائوئیزم دو آیین غیر وحیانی‌اند؛ چراکه در این ادیان اعتقاد به خدا و نزول حقایق از جانب او مطرح نشده است.
  4. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  5. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  6. در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص ۳۸۹.
  7. ر. ک: الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی؛ البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی.
  8. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  9. در این‌باره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۴ ش، ج ۴، ص ۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر، ۱۳۸۱ ش, ص ۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، قم، مؤسسه فرهنگی اندیشه، ۱۳۷۵ ش، ص ۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، ۱۳۷۷ ش، ص ۹۱ ـ ۸۱.
  10. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  11. علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر. ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، تهران، بنیاد علوم اسلامی، ۱۳۶۰ ش، ص ۶۵ ـ ۵۰.
  12. ر. ک: المقدمه، ابن خلدون، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ش، ص ۱۱۵؛ محمد باقر سعیدی روشن، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص ۱۴۲.
  13. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  14. ر. ک: دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج ۱۰، ص ۷۱۳ ـ ۷۱۲.
  15. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۶.
  16. ر. ک: دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج ۱۰، ص ۷۱۳ ـ ۷۱۴.
  17. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۶.
  18. برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ویلیام وات مونتگمری، ترجمۀ محمد حسین آریا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳ ش. ص ۴۷.
  19. الوحی المحمدی، محمد رشید رضا، قاهره، الزهراء للاعلام العربی، ۱۹۸۸ م، ص ۳۹.
  20. ویلیام وات مونتگمری، برخورد آراء مسلمانان و مسیحیان، ص ۴۶.
  21. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۷.
  22. احیای تفکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی تا. ص ۲۱.
  23. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  24. احیای تفکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی تا. ص ۲۹.
  25. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  26. شیخ محمد عبده
  27. سیوطی
  28. علامه طباطبایی
  29. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۳۴-۳۶؛ احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص ۲۳-۲۵.
  30. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  31. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  32. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  33. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  34. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  35. ر. ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص ۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلف)، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۲۲۲.
  36. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  37. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  38. مجموعۀ آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا‍، ج ۴، ص ۴۰۵ ـ ۶.
  39. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  40. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم.
  41. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  42. البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.
  43. فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار می‌باشد. ر. ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص ۲۵۸۳؛ لغت‌نامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۱۷۲۳۳.
  44. مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.
  45. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  46. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.
  47. "ُ إِذَا كَانَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ لَيْسَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ أَصَابَهُ ذَلِكَ لَثَقُلَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ وَ إِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ لَمْ يُصِبْهُ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛امالی طوسی، ص۶۶۳.
  48. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۱۲.
  49. آنانند که آنچه را در دل دارند خداوند می‌داند؛ از آنان دوری گزین و پندشان ده و به آنان سخنی رسا که در دلشان جایگیر شود، بگوی؛ سوره نساء، آیه:۶۳.
  50. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد؛ سوره نحل، آیه:۶۸.
  51. و به مادر موسی الهام کردیم؛ سوره قصص، آیه:۷.
  52. پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه:۱۱.
  53. و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد؛ سوره فصلت، آیه:۱۲.
  54. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید؛ سوره مائده، آیه:۱۱۱.
  55. شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند؛ سوره انعام، آیه:۱۱۲.
  56. و به آنها انجام کارهای نیک وحی کردیم؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  57. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۱۴ - ۲۱۶.
  58. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۳-۲۵.
  59. جان هیگ
  60. نهج البلاغه، خطبۀ اول
  61. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۶۳ و ۶۴.
  62. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۴۱.
  63. سوره نحل؛ آیه: ۴۳.
  64. سوره انبیاء؛ آیه: ۷.
  65. سوره یوسف؛ آیه: ۱۰۹.
  66. علامه طباطبایی
  67. ابن حزم
  68. توحید صدوق؛ ص:۲۶۴.
  69. که این (قرآن) باز خوانده فرستاده‌ای گرامی است، توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد، آنجا فرمانگزاری امین است؛ سوره تکویر، آیه: ۱۹ - ۲۱.
  70. «" وَ جَبْرَئِيلُ‏ الْأَمِينُ‏ عَلَى‏ وَحْيِكَ‏ الْمُطَاعُ‏ فِي‏ أَهْلِ‏ سَمَاوَاتِكَ‏ الْمَكِينُ‏ لَدَيْكَ‏ الْمُقَرَّبُ عِنْدَكَ"»؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۱۷.
  71. «" کَانَ جَبْرَئِیلُ إِذَا أَتَى النَّبِیَّ قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّی یَسْتَأْذِنَهُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»؛ تفسیر صافی، ج۴، ص۱۹۹.
  72. بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد؛ سوره نحل، آیه:۱۰۲.
  73. که روح الامین آن را فرود آورده است...بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سوره شعراء، آیه: ۱۹۳ - ۱۹۴.
  74. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۱۶.
  75. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ و ۲۷.
  76. " مَا أَنْزَلَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ نَبِيِّهِ‏ آيَةً مِنَ‏ الْقُرْآنِ‏ إِلَّا وَ مَعَهُ‏ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ‏ الْمَلَائِكَةِ يَحْفَظُونَهَا حَتَّى‏ يُؤَدُّونَهَا إِلَى‏ النَّبِيِ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۰۱.
  77. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۲۱.
  78. و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید. آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود؛ سوره نجم، آیه: ۳ - ۴.
  79. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۲۸.
  80. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۸۶.
  81. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۶.
  82. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۴۵.
  83. «پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  84. «آنکه آفرید و باندام ساخت، و آنکه اندازه کرد و راه نمود» سوره اعلی، آیه ۲-۳.
  85. مجموعه آثار، ج۳، ص۱۷۳.
  86. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۴۵.
  87. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.
  88. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۲۳.
  89. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۴۵.
  90. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۱۰۱.
  91. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۴۵.
  92. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
  93. که روح الامین آن را فرود آورده است بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سورۀ شعرا، آیۀ ۱۹۳ و ۱۹۴.
  94. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۳۱۷.
  95. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
  96. سوره یونس؛ آیه: ۱۵.
  97. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۱۰۴ و ۱۰۵.
  98. برای توضیح بیشتر ر.ک: بهاءالدین، خرمشاهی، جهان غیب و غیب جهان، مقاله کرامت و خوارق عادات و نیز مندرج در سیر بی‌سلوک، ص۱۸۷.
  99. دائرةالمعارف القرن العشرین، ج۱۰، ذیل کلمه وحی، از ص۷۱۲ تا ۷۱۹.
  100. دائرةالمعارف القرن العشرین، ج۱۰، ذیل کلمه وحی، از ص۷۱۲ تا ۷۱۹؛ و نیز: مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج۲، ص۳۰.
  101. علی دشتی، بیست و سه سال، ص۴٣، نکته قابل ذکر این که کتاب فوق توسط استاد ارجمند آیت‌الله سبحانی در کتابی به نام «راز بزرگ رسالت» مورد نقد عالمانه قرار گرفته است.
  102. «ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدیم، این جز دروغبافی نیست» سوره ص، آیه ۷.
  103. «و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش می‌دهند در حالی که بر دل‌هایشان پوشش‌هایی افکنده‌ایم تا درنیابند و در گوش‌هایشان سنگینی‌یی (نهاده‌ایم) و اگر هر نشانه‌ای ببینند به آن ایمان نمی‌آورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش می‌ورزند؛ کافران می‌گوی» سوره انعام، آیه ۲۵.
  104. «(آنان نه تنها ایمان نیاوردند) بلکه گفتند: خواب‌هایی پریشان است یا آن را بربافته یا شاعر است پس باید برای ما نشانه‌ای بیاورد همچنان که پیشینیان (با نشانه) فرستاده شدند» سوره انبیاء، آیه ۵.
  105. «(آنان نه تنها ایمان نیاوردند) بلکه گفتند: خواب‌هایی پریشان است یا آن را بربافته یا شاعر است پس باید برای ما نشانه‌ای بیاورد همچنان که پیشینیان (با نشانه) فرستاده شدند» سوره انبیاء، آیه ۵.
  106. محمد پیامبر و سیاستمدار، ص۲۹۸.
  107. ر.ک: نگارنده، معجزه در قلمرو عقل و دین.
  108. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۹۷.