بغی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


==مقدمه==
==مقدمه==
به‌طور سنتی، تاریخ‌نگاران گزارش‌های مرتبط به گذشته را ضبط می‌کنند؛ هر دو [[سنت]] [[تاریخ‌نگاری]] مکتوب و تاریخ‌نگاری شفاهی، سعی در پاسخ به پرسش‌های [[تاریخی]] از طریق مطالعه [[اسناد]] مکتوب و گزارش‌های شفاهی را دارند. برای آغاز، تاریخ‌نگاران از منابع دیگری همچون آثار باستانی، سنگ‌نوشته‌ها و تصاویر استفاده می‌کنند. به‌طور کلی، منابع [[علمی]] تاریخی را می‌توان به سه رده تقسیم کرد: منابع مکتوب، منابع منقول و منابع مادی. تاریخ‌نگاران اغلب از هر سه مورد استفاده می‌کنند. اما نوشتن، [[تاریخ]] و آنچه از گذشته آمده است را جدا می‌کند. از جمله موضوعات مهم در تاریخ [[فقه سیاسی]]، نحوه رویارویی با [خالفان [[حکومت اسلامی]] است که از حیث نظری شامل مباحث مختلفی است؛ ازاین‌رو در [[اندیشه]] و عمل [[فقیهان]] [[شیعه]] می‌توان به مبانی و اصولی دست‌یافت که برای [[حفظ]] [[نظام اجتماع]]، [[اطاعت]] از [[نظم]] [[سیاسی]] [[مشروع]] [[ضرورت]] می‌یابد و مقابله با مخالفان حکومت اسلامی که به دنبال براندازی‌اند، مجاز شمرده می‌شود. [[بغی]] یکی از مسائل مهم [[فقه حکومتی]] است که [[فقها]] در باب [[جهاد]] به بررسی آن پرداخته‌اند. حقوق‌دانان و فقها به صراحت قائل به این نیستند که بغی همان [[جرم سیاسی]] است و در آن اختلاف‌نظر دارند؛ ولی با توجه به تعاریفی که فقها از بغی، و حقوق‌دانان از جرم سیاسی ارائه کرده‌اند اگر نتوان گفت که بغی همان جرم سیاسی است و همه مصادیق و شرایط آن را داراست، دست‌کم می‌توان گفت که بین آن دو رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است. به بیان دیگر بغی مصداق بارز جرم سیاسی و دربرگیرنده بیشتر [[احکام]] جرم سیاسی خواهد بود<ref>حبیب‌زاده، محمد جعفر، بررسی جرم محاربه و افساد فی الارض، ص۶۳.</ref>. به‌ویژه اینکه [[جرم]] بغی، از [[جرائم]] مطرح شده در [[حقوق]] [[اسلام]] است و با نظم و [[امنیت]] در [[جامعه اسلامی]] [[ارتباط مستقیم]] دارد.
به‌طور سنتی، تاریخ‌نگاران گزارش‌های مرتبط به گذشته را ضبط می‌کنند؛ هر دو [[سنت]] [[تاریخ‌نگاری]] مکتوب و تاریخ‌نگاری شفاهی، سعی در پاسخ به پرسش‌های [[تاریخی]] از طریق مطالعه [[اسناد]] مکتوب و گزارش‌های شفاهی را دارند. برای آغاز، تاریخ‌نگاران از منابع دیگری همچون آثار باستانی، سنگ‌نوشته‌ها و تصاویر استفاده می‌کنند. به‌طور کلی، منابع [[علمی]] تاریخی را می‌توان به سه رده تقسیم کرد: منابع مکتوب، منابع منقول و منابع مادی. تاریخ‌نگاران اغلب از هر سه مورد استفاده می‌کنند. اما نوشتن، [[تاریخ]] و آنچه از گذشته آمده است را جدا می‌کند. از جمله موضوعات مهم در تاریخ [[فقه سیاسی]]، نحوه رویارویی با [خالفان [[حکومت اسلامی]] است که از حیث نظری شامل مباحث مختلفی است؛ ازاین‌رو در [[اندیشه]] و عمل [[فقیهان]] [[شیعه]] می‌توان به مبانی و اصولی دست‌یافت که برای [[حفظ]] [[نظام اجتماع]]، [[اطاعت]] از [[نظم]] [[سیاسی]] [[مشروع]] [[ضرورت]] می‌یابد و مقابله با مخالفان حکومت اسلامی که به دنبال براندازی‌اند، مجاز شمرده می‌شود. [[بغی]] یکی از مسائل مهم [[فقه حکومتی]] است که [[فقها]] در باب [[جهاد]] به بررسی آن پرداخته‌اند. حقوق‌دانان و فقها به صراحت قائل به این نیستند که بغی همان [[جرم سیاسی]] است و در آن اختلاف‌نظر دارند؛ ولی با توجه به تعاریفی که فقها از بغی، و حقوق‌دانان از جرم سیاسی ارائه کرده‌اند اگر نتوان گفت که بغی همان جرم سیاسی است و همه مصادیق و شرایط آن را داراست، دست‌کم می‌توان گفت که بین آن دو رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است. به بیان دیگر بغی مصداق بارز جرم سیاسی و دربرگیرنده بیشتر [[احکام]] جرم سیاسی خواهد بود<ref>حبیب‌زاده، محمد جعفر، بررسی جرم محاربه و افساد فی الارض، ص۶۳.</ref>. به‌ویژه اینکه [[جرم]] بغی، از [[جرائم]] مطرح شده در [[حقوق]] [[اسلام]] است و با نظم و [[امنیت]] در [[جامعه اسلامی]] ارتباط مستقیم دارد.


این جرم شامل [[تجاوز]] و [[تعدی]] فرد یا گروهی از [[مسلمانان]] بر فرد یا گروهی دیگر از مسلمانان، و حتی شامل دولتی [[مسلمان]] بر ضد [[دولت]] دیگر می‌شود که ممکن است به صورت مسلحانه یا غیرمسلحانه یا از روی [[شبهه]] یا غیر شبهه صورت گیرد. از طرف دیگر [[جرم]] [[بغی]] از زمره حدودالله است و [[قانون‌گذار]] به [[تبعیت]] از [[نصوص]] معتبر [[شرعی]]، برای [[حاکمیت]] [[حق]] و [[اقتدار]] [[حکومت اسلامی]] و برای دفع خطر احتمالی در درون [[نظام]] به جرم‌انگاری بغی در [[قوانین موضوعه]] [[اقدام]] نموده و [[مبارزه]] با مرتکبین این جرم را در دستور کار قرار داده است. لکن در پاره‌ای از [[احکام]] از جمله ماهیت [[مجازات]] و کیفیت آن گام را فراتر نهاده و از [[فقه]] [[امامیه]] [[عدول]] کرده است. در [[قانون]] مجازات [[اسلامی]] مصوب ۱۳۹۰ در ماده ۲۸۷ در فصل حدود و همچنین در ماده ۱۱۴ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ مجازات همه [[جرائم]] حدی، از جمله بغی، [[افساد فی الارض]] و... را، به جز محاربه، به‌وسیله [[توبه]] را قابل اسقاط می‌داند. همچنین در اصل ۱۶۸ [[قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران]] آمده است: «رسیدگی به جرائم [[سیاسی]] و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیئت منصفه در محاکم [[دادگستری]] صورت می‌گیرد. [[نحوه انتخاب]]، شرایط، اختیارات هیئت منصفه و تعریف [[جرم سیاسی]] را قانون بر اساس [[موازین اسلامی]] معین می‌کند».
این جرم شامل [[تجاوز]] و [[تعدی]] فرد یا گروهی از [[مسلمانان]] بر فرد یا گروهی دیگر از مسلمانان، و حتی شامل دولتی [[مسلمان]] بر ضد [[دولت]] دیگر می‌شود که ممکن است به صورت مسلحانه یا غیرمسلحانه یا از روی [[شبهه]] یا غیر شبهه صورت گیرد. از طرف دیگر [[جرم]] [[بغی]] از زمره حدودالله است و [[قانون‌گذار]] به [[تبعیت]] از [[نصوص]] معتبر [[شرعی]]، برای [[حاکمیت]] [[حق]] و [[اقتدار]] [[حکومت اسلامی]] و برای دفع خطر احتمالی در درون [[نظام]] به جرم‌انگاری بغی در [[قوانین موضوعه]] [[اقدام]] نموده و [[مبارزه]] با مرتکبین این جرم را در دستور کار قرار داده است. لکن در پاره‌ای از [[احکام]] از جمله ماهیت [[مجازات]] و کیفیت آن گام را فراتر نهاده و از [[فقه]] [[امامیه]] [[عدول]] کرده است. در [[قانون]] مجازات [[اسلامی]] مصوب ۱۳۹۰ در ماده ۲۸۷ در فصل حدود و همچنین در ماده ۱۱۴ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ مجازات همه [[جرائم]] حدی، از جمله بغی، [[افساد فی الارض]] و... را، به جز محاربه، به‌وسیله [[توبه]] را قابل اسقاط می‌داند. همچنین در اصل ۱۶۸ [[قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران]] آمده است: «رسیدگی به جرائم [[سیاسی]] و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیئت منصفه در محاکم [[دادگستری]] صورت می‌گیرد. [[نحوه انتخاب]]، شرایط، اختیارات هیئت منصفه و تعریف [[جرم سیاسی]] را قانون بر اساس [[موازین اسلامی]] معین می‌کند».
خط ۴۹: خط ۴۹:
حضرت علی{{ع}} در [[خطبه شقشقیه]] در مورد این سه گروه می‌فرماید: «پس چون به امر خلافت [[قیام]] کردم طایفه‌ای [[نقض بیعت]] کردند (ناکثین) و جمعیتی از [[دین]] بیرون رفتند(مارقین) و جمعیتی از اول [[سرکشی]] و [[طغیان]] کردند (قاسطین)». به [[اعتقاد شیعیان]]، علی{{ع}} [[جانشین بلافصل]] [[پیامبر]]{{صل}} و نخستین [[امام]] [[امت اسلامی]] پس از [[رسول‌الله]] است. لکن [[اهل سنت]] و دیگر [[مذاهب غیر شیعی]]، علی{{ع}} را چهارمین [[خلیفه]] می‌دانند. علی‌ای‌حال در دوران حکومت و [[امامت]] حضرت، [[بغی]] و باغی‌گری در اوج خود قرار گرفته و به همین جهت در این خصوص [[سیره علوی]] در برخورد با [[باغیان]] مدنظر فقهای [[عامه]] و [[خاصه]] قرار گرفته است. [[شافعی]] [[امام]] [[مذهب]] شافعیه و از فقهای برجسته [[اهل سنت]] [[معتقد]] است که [[سیره]] [[جنگ با مشرکان]] از [[پیامبر اسلام]] اخذ می‌شود، سیره [[جنگ با مرتدان]] از [[خلیفه اول]] و سیره [[جنگ]] با [[بغات]] از [[رفتار]] [[حضرت علی]]{{ع}} گرفته می‌شود<ref>الشربینی، محمد بن احمد، الاقناع فی حل الفاظ ابی شجاع، ج۴، ص۱۲۳.</ref>؛ لذا تمامی فقهای [[فریقین]] که بحث [[بغی]] را در [[کتب فقهی]] خود مطرح کرده‌اند، مستندات آن را از رفتار [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} با سه گروه [[باغی]] [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] اخذ کرده‌اند. بنابراین به اهم وقایع و پیشینه بغی و بغات و جنگ‌های دوران [[امامت]] حضرت به اختصار اشاره می‌شود<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۹.</ref>.
حضرت علی{{ع}} در [[خطبه شقشقیه]] در مورد این سه گروه می‌فرماید: «پس چون به امر خلافت [[قیام]] کردم طایفه‌ای [[نقض بیعت]] کردند (ناکثین) و جمعیتی از [[دین]] بیرون رفتند(مارقین) و جمعیتی از اول [[سرکشی]] و [[طغیان]] کردند (قاسطین)». به [[اعتقاد شیعیان]]، علی{{ع}} [[جانشین بلافصل]] [[پیامبر]]{{صل}} و نخستین [[امام]] [[امت اسلامی]] پس از [[رسول‌الله]] است. لکن [[اهل سنت]] و دیگر [[مذاهب غیر شیعی]]، علی{{ع}} را چهارمین [[خلیفه]] می‌دانند. علی‌ای‌حال در دوران حکومت و [[امامت]] حضرت، [[بغی]] و باغی‌گری در اوج خود قرار گرفته و به همین جهت در این خصوص [[سیره علوی]] در برخورد با [[باغیان]] مدنظر فقهای [[عامه]] و [[خاصه]] قرار گرفته است. [[شافعی]] [[امام]] [[مذهب]] شافعیه و از فقهای برجسته [[اهل سنت]] [[معتقد]] است که [[سیره]] [[جنگ با مشرکان]] از [[پیامبر اسلام]] اخذ می‌شود، سیره [[جنگ با مرتدان]] از [[خلیفه اول]] و سیره [[جنگ]] با [[بغات]] از [[رفتار]] [[حضرت علی]]{{ع}} گرفته می‌شود<ref>الشربینی، محمد بن احمد، الاقناع فی حل الفاظ ابی شجاع، ج۴، ص۱۲۳.</ref>؛ لذا تمامی فقهای [[فریقین]] که بحث [[بغی]] را در [[کتب فقهی]] خود مطرح کرده‌اند، مستندات آن را از رفتار [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} با سه گروه [[باغی]] [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] اخذ کرده‌اند. بنابراین به اهم وقایع و پیشینه بغی و بغات و جنگ‌های دوران [[امامت]] حضرت به اختصار اشاره می‌شود<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۹.</ref>.


==واقعه جمل==
===واقعه جمل===
{{اصلی|جنگ جمل}}
{{اصلی|جنگ جمل}}
حضرت علی{{ع}} در نخستین روزهای [[حکومت]] خویش مشغول پاکسازی محیط [[جامعه اسلامی]] از [[حکام]] خودکامه‌ای شد که [[بیت‌المال]] [[مسلمانان]] را تیول خویش قرار داده، بخش مهمی از آن را به صورت گنج درآورده بودند و بخش دیگر را در راه [[مصالح]] شخصی خود [[مصرف]] می‌کردند و هر کدام در گوشه‌ای حاکمی خودمختار و [[غارتگر]] شده بودند. همزمان با این پاکسازی، عده‌ای از [[اصحاب]] توقع داشتند که حضرت مسئولیت‌هایی از حکومت را به آنان بسپارد. از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]] را می‌توان نام برد. آنان از اینکه در [[حکومت علی]]{{ع}} به استانداری منطقه‌ای [[منصوب]] شوند [[ناامید]] شدند. از طرف دیگر، از جانب [[معاویه]] به هر دو نفر آنان نامه‌ای، به یک مضمون رسید که آنان را [[امیرالمؤمنین]] خوانده و یادآور شده بود که از [[مردم]] [[شام]] برای آن دو [[بیعت]] گرفته است و باید هرچه زودتر شهرهای [[کوفه]] و [[بصره]] را اشغال نمایند، پیش از آن‌که فرزند [[ابوطالب]] بر آن دو [[شهر]] مسلط شود و [[شعار]] آنان در همه‌جا این باشد که خواهان [[خون عثمان]] هستند و مردم را برگرفتن [[انتقام]] او [[دعوت]] کنند، این دو [[صحابی]] [[ساده‌لوح]]، [[فریب]] [[نامه معاویه]] را خوردند و [[تصمیم]] گرفتند که از [[مدینه]] به [[مکه]] بروند و در آنجا به گردآوری افراد و سازوبرگ [[جنگ]] بپردازند. آنان برای اجرای نقشه [[معاویه]] به [[حضور امام]]{{ع}} رسیدند و گفتند: «ستمگری‌های [[عثمان]] را در امور مربوط به [[ولایت]] و [[حکومت]] [[مشاهده]] کردی و دیدی که وی جز به [[بنی‌امیه]] به کسی نظر و توجه نداشت. اکنون که [[خدا]] [[خلافت]] را نصیب تو ساخته است ما را به [[فرمانروایی]] [[بصره]] و [[کوفه]] [[منصوب]] نما». [[امام]] فرمود: «آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن [[راضی]] باشید تا من در این موضوع بیندیشم. [[آگاه]] باشید که من افرادی را برای حکومت می‌گمارم که به [[دین]] و [[امانت]] آنان مطمئن و از [[روحیات]] آنان آگاه باشم». [[طلحه]] و [[زبیر]] از جمله کسانی بودند که با [[عنایات]] [[خلیفه دوم]] به [[شورای خلافت]] راه یافتند و در [[زمان خلیفه سوم]] [[ثروت]] فراوانی جمع کردند اما پس از [[رشد]] [[افکار]] مخالف علیه عثمان، به قصد فرصت‌طلبی شدید‌ترین [[دشمنی‌ها]] را در [[حق]] عثمان به‌جای آوردند تا اینکه عثمان به [[قتل]] رسید. اما اقبال عمومی به علی{{ع}} آنچنان بود که ایشان نیز در زمره مبایعان درآمدند و از نخستین [[بیعت کنندگان]] با حضرت شدند، به این [[امید]] که جایگاه خود را تثبیت کنند. آنها اندکی پس از خلافت [[حضرت امیر]]{{ع}} سهم خود را [[طلب]] کردند و پیشنهادشان منصوب شدن به [[ولایت بصره]]، کوفه و یا [[شام]] بود. حضرت نیز که خود را وامدار هیچ شخص و یا گروهی نمی‌دانست و خلافت را وسیله‌ای جهت اجرای [[فرامین الهی]] و [[سنت نبوی]] می‌دانست، نمی‌توانست برای [[خشنودی]] عده‌ای زیاده‌طلب، پیمانی را که با خدای خویش بسته بود زیر پا بگذارد و با آنان از در [[سازش]] برآید. بدین ترتیب آنها با [[ناامیدی]] محضر علی{{ع}} را ترک کرده و درصدد [[کارشکنی]] و [[نقض بیعت]] برآمدند و به بهانه [[عمره]] راهی مکه شدند. در همین حال [[امام]] آنان را از [[کارشکنی]] بر [[حذر]] داشت اما آنها به محض خروج از [[مدینه]] بنای [[مخالفت]] گذاشتند و در برخورد با دیگران [[بیعت]] خود را [[نفی]] و یا آن را از روی [[اجبار]] و [[اکراه]] اعلام می‌نمودند<ref>کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص٢۵٧.</ref>.
حضرت علی{{ع}} در نخستین روزهای [[حکومت]] خویش مشغول پاکسازی محیط [[جامعه اسلامی]] از [[حکام]] خودکامه‌ای شد که [[بیت‌المال]] [[مسلمانان]] را تیول خویش قرار داده، بخش مهمی از آن را به صورت گنج درآورده بودند و بخش دیگر را در راه [[مصالح]] شخصی خود [[مصرف]] می‌کردند و هر کدام در گوشه‌ای حاکمی خودمختار و [[غارتگر]] شده بودند. همزمان با این پاکسازی، عده‌ای از [[اصحاب]] توقع داشتند که حضرت مسئولیت‌هایی از حکومت را به آنان بسپارد. از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]] را می‌توان نام برد. آنان از اینکه در [[حکومت علی]]{{ع}} به استانداری منطقه‌ای [[منصوب]] شوند [[ناامید]] شدند. از طرف دیگر، از جانب [[معاویه]] به هر دو نفر آنان نامه‌ای، به یک مضمون رسید که آنان را [[امیرالمؤمنین]] خوانده و یادآور شده بود که از [[مردم]] [[شام]] برای آن دو [[بیعت]] گرفته است و باید هرچه زودتر شهرهای [[کوفه]] و [[بصره]] را اشغال نمایند، پیش از آن‌که فرزند [[ابوطالب]] بر آن دو [[شهر]] مسلط شود و [[شعار]] آنان در همه‌جا این باشد که خواهان [[خون عثمان]] هستند و مردم را برگرفتن [[انتقام]] او [[دعوت]] کنند، این دو [[صحابی]] [[ساده‌لوح]]، [[فریب]] [[نامه معاویه]] را خوردند و [[تصمیم]] گرفتند که از [[مدینه]] به [[مکه]] بروند و در آنجا به گردآوری افراد و سازوبرگ [[جنگ]] بپردازند. آنان برای اجرای نقشه [[معاویه]] به [[حضور امام]]{{ع}} رسیدند و گفتند: «ستمگری‌های [[عثمان]] را در امور مربوط به [[ولایت]] و [[حکومت]] [[مشاهده]] کردی و دیدی که وی جز به [[بنی‌امیه]] به کسی نظر و توجه نداشت. اکنون که [[خدا]] [[خلافت]] را نصیب تو ساخته است ما را به [[فرمانروایی]] [[بصره]] و [[کوفه]] [[منصوب]] نما». [[امام]] فرمود: «آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن [[راضی]] باشید تا من در این موضوع بیندیشم. [[آگاه]] باشید که من افرادی را برای حکومت می‌گمارم که به [[دین]] و [[امانت]] آنان مطمئن و از [[روحیات]] آنان آگاه باشم». [[طلحه]] و [[زبیر]] از جمله کسانی بودند که با [[عنایات]] [[خلیفه دوم]] به [[شورای خلافت]] راه یافتند و در [[زمان خلیفه سوم]] [[ثروت]] فراوانی جمع کردند اما پس از [[رشد]] [[افکار]] مخالف علیه عثمان، به قصد فرصت‌طلبی شدید‌ترین [[دشمنی‌ها]] را در [[حق]] عثمان به‌جای آوردند تا اینکه عثمان به [[قتل]] رسید. اما اقبال عمومی به علی{{ع}} آنچنان بود که ایشان نیز در زمره مبایعان درآمدند و از نخستین [[بیعت کنندگان]] با حضرت شدند، به این [[امید]] که جایگاه خود را تثبیت کنند. آنها اندکی پس از خلافت [[حضرت امیر]]{{ع}} سهم خود را [[طلب]] کردند و پیشنهادشان منصوب شدن به [[ولایت بصره]]، کوفه و یا [[شام]] بود. حضرت نیز که خود را وامدار هیچ شخص و یا گروهی نمی‌دانست و خلافت را وسیله‌ای جهت اجرای [[فرامین الهی]] و [[سنت نبوی]] می‌دانست، نمی‌توانست برای [[خشنودی]] عده‌ای زیاده‌طلب، پیمانی را که با خدای خویش بسته بود زیر پا بگذارد و با آنان از در [[سازش]] برآید. بدین ترتیب آنها با [[ناامیدی]] محضر علی{{ع}} را ترک کرده و درصدد [[کارشکنی]] و [[نقض بیعت]] برآمدند و به بهانه [[عمره]] راهی مکه شدند. در همین حال [[امام]] آنان را از [[کارشکنی]] بر [[حذر]] داشت اما آنها به محض خروج از [[مدینه]] بنای [[مخالفت]] گذاشتند و در برخورد با دیگران [[بیعت]] خود را [[نفی]] و یا آن را از روی [[اجبار]] و [[اکراه]] اعلام می‌نمودند<ref>کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص٢۵٧.</ref>.
خط ۶۱: خط ۶۱:
امام{{ع}} باقی‌مانده [[روز]] را در میدان [[نبرد]] به سر برد و [[مردم بصره]] را [[دعوت]] کرد که کشتگان خود را به [[خاک]] بسپارند. به نقل از [[طبری]]، امام بر کشتگان [[ناکثان]] از [[بصره]] و [[کوفه]] [[نماز]] گزارد و بر [[یاران]] خود که جام [[شهادت]] نوشیده بودند نیز نماز گزارد و آنان را به خاک سپرد. سپس دستور داد که تمام [[اموال]] [[مردم]] را به خودشان بازگردانند به جز اسلحه‌ای که بر آنها علامت [[حکومت]] باشد<ref>طبری، ابوجعفر محمد، تاریخ الامم والرسل والملوک (تاریخ طبری)، ج۲، ص۵۴۳.</ref>. [[جنگ جمل]] در نهایت با [[پیروزی]] [[سپاهیان حضرت علی]]{{ع}} به پایان رسید، اما این جنگ نتایج بسیار سوئی برای [[اسلام]] و [[جامعه اسلامی]] دربرداشت. تحلیل توان رزمی و [[دفاعی]] [[مسلمانان]] و سپاهی که باید علیه [[معاویه]] به‌کارگیری می‌شد، ایجاد جو [[دودلی]] و [[دشمنی]] بین مردم بصره و کوفه و آثار زیان‌بار دیگر، همه و همه از نتایج [[جنگ داخلی]] و [[بغی]] [[مخالفان امام]] و [[حاکم اسلامی]] در [[تاریخ اسلام]] بود<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۲۱.</ref>.
امام{{ع}} باقی‌مانده [[روز]] را در میدان [[نبرد]] به سر برد و [[مردم بصره]] را [[دعوت]] کرد که کشتگان خود را به [[خاک]] بسپارند. به نقل از [[طبری]]، امام بر کشتگان [[ناکثان]] از [[بصره]] و [[کوفه]] [[نماز]] گزارد و بر [[یاران]] خود که جام [[شهادت]] نوشیده بودند نیز نماز گزارد و آنان را به خاک سپرد. سپس دستور داد که تمام [[اموال]] [[مردم]] را به خودشان بازگردانند به جز اسلحه‌ای که بر آنها علامت [[حکومت]] باشد<ref>طبری، ابوجعفر محمد، تاریخ الامم والرسل والملوک (تاریخ طبری)، ج۲، ص۵۴۳.</ref>. [[جنگ جمل]] در نهایت با [[پیروزی]] [[سپاهیان حضرت علی]]{{ع}} به پایان رسید، اما این جنگ نتایج بسیار سوئی برای [[اسلام]] و [[جامعه اسلامی]] دربرداشت. تحلیل توان رزمی و [[دفاعی]] [[مسلمانان]] و سپاهی که باید علیه [[معاویه]] به‌کارگیری می‌شد، ایجاد جو [[دودلی]] و [[دشمنی]] بین مردم بصره و کوفه و آثار زیان‌بار دیگر، همه و همه از نتایج [[جنگ داخلی]] و [[بغی]] [[مخالفان امام]] و [[حاکم اسلامی]] در [[تاریخ اسلام]] بود<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۲۱.</ref>.


==واقعه [[جنگ صفین]]==
===واقعه [[جنگ صفین]]===
در شکل‌گیری هر [[فتنه]] عنصرهای [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] در پیوندی تنگاتنگ نقش دارند، پیدایش و ظهور آن را نیز شکل‌هایی متفاوت است. گویی نخست فتنه با رنگی سیاسی نمایان می‌شود، آنگاه با بکار گرفتن اهرم‌های اقتصادی، [[تعادل]] [[جامعه]] را دستخوش اهداف خود می‌کند. در پی دگرگونی‌های [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] [[باور]] و اندیشه‌های [[مردم]] [[قربانی]] می‌شود<ref>معادیخواه، عبدالحمید، تاریخ اسلام - گسترش قلمرو خلافت اسلامی، ص۵۸۳.</ref>. با روی کار آمدن [[خلیفه اول]] دست علی{{ع}} و [[یاران]] و [[صحابه پیامبر]]{{صل}} بسته شد و راه برای عناصری مانند [[معاویه]] باز شد. [[خلیفه دوم]] معاویه را به عنوان [[استاندار شام]] [[منصوب]] و [[خلیفه سوم]] نیز او را در همان [[مقام]] ابقاء نمود. مردم [[شام]] نیز در دوران [[حکومت خلیفه دوم]] [[اسلام]] آورده بودند و پس از [[آزاد]] شدن از چنگال خونین [[حکام]] [[روم]]، فقط چند روزی مزه [[عدالت]] و [[رحمت]] اسلام را چشیدند، ولی هیچ اطلاعی از [[احکام]] و [[معارف]] آن نداشتند. آنان علی{{ع}} و [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را نمی‌شناختند و تنها از اسلام، معاویه را دیده بودند و گفته‌های او را شنیده بودند. ازاین‌رو [[نماز جمعه]] را به دستور معاویه [[شنبه]] و چهارشنبه می‌خواندند<ref>ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، تذکرة الخواص، ص۹۳.</ref>. پس از محاصره و کشته شدن خلیفه سوم، معاویه که خود از عوامل مؤثر در [[قتل]] [[خلیفه]] بود موقعیت را برای سوءاستفاده از [[قتل عثمان]] و [[علم]] کردن پیراهن او مناسب دیده و به بهانه [[خون‌خواهی]] خلیفه، دست به [[شورش]] علیه [[امام المتقین]] علی{{ع}} زد. [[امام]]{{ع}} پرده از [[پنهان‌کاری]] معاویه برمی‌دارد و دست داشتن او در قتل خلیفه را مشخص می‌کند و می‌فرماید: «کدام‌یک از من و تو با [[عثمان]] [[دشمنی]] کردیم و راه‌هایی را که به قتل او منتهی می‌شد بیشتر نشان دادیم؟ آن‌کس که بی‌دریغ درصدد [[یاری]] او برآمد، اما عثمان به موجب یک [[سوءظن]] بی‌جا خود طالب [[سکوت]] او شد و [[کناره‌گیری]] او را خواست یا آن‌کس که عثمان از او یاری خواست و او وقت گذراند و با وقت‌گذرانی موجبات [[مرگ]] او را برانگیخت تا مرگش فرارسید؟»<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۵۱۵.</ref> و در [[نامه]] دیگر به معاویه می‌نویسد: «اما اینکه تو فراوان مسئله عثمان و کشته‌شدگان او را طرح می‌کنی، تو آنجا که [[یاری]] [[عثمان]] به سودت بود او را یاری کردی و آنجا که یاری او به [[سود]] خود او بود او را واگذاشتی»<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۵۴۵.</ref>. فراریان و [[مجرمان]] و افرادی که از [[ترس]] [[اجرای حد]] [[شرعی]] گریخته و به [[شام]] آمده بودند، [[فرمانداران]] و [[استانداران]] معزول که از [[عدالت علی]]{{ع}} [[بیم]] داشتند و دربار [[معاویه]] را پناهگاهی مطمئن برای خود می‌دیدند و امثال این افراد [[دنیاپرست]] و مقام‌طلب، [[سپاه شام]] را حرکت دادند و سرکردگی آنها را خود معاویه به عهده گرفت. [[امام]] با دیدن [[پرچم]] معاویه و [[اهل شام]] فرمود: «قسم به خدایی که دانه را شکافت و [[انسان‌ها]] را آفرید، این [[مردم]] [[اسلام]] نیاوردند بلکه [[تسلیم]] شدند و کفرشان را پنهان کردند تا اعوان و [[انصار]] پیدا کنند، آنگاه آن را آشکار سازند و [[دشمنی]] و [[خصومت]] خود را علیه ما اظهار خواهند کرد»<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۴٩٧.</ref>.
در شکل‌گیری هر [[فتنه]] عنصرهای [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] در پیوندی تنگاتنگ نقش دارند، پیدایش و ظهور آن را نیز شکل‌هایی متفاوت است. گویی نخست فتنه با رنگی سیاسی نمایان می‌شود، آنگاه با بکار گرفتن اهرم‌های اقتصادی، [[تعادل]] [[جامعه]] را دستخوش اهداف خود می‌کند. در پی دگرگونی‌های [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] [[باور]] و اندیشه‌های [[مردم]] [[قربانی]] می‌شود<ref>معادیخواه، عبدالحمید، تاریخ اسلام - گسترش قلمرو خلافت اسلامی، ص۵۸۳.</ref>. با روی کار آمدن [[خلیفه اول]] دست علی{{ع}} و [[یاران]] و [[صحابه پیامبر]]{{صل}} بسته شد و راه برای عناصری مانند [[معاویه]] باز شد. [[خلیفه دوم]] معاویه را به عنوان [[استاندار شام]] [[منصوب]] و [[خلیفه سوم]] نیز او را در همان [[مقام]] ابقاء نمود. مردم [[شام]] نیز در دوران [[حکومت خلیفه دوم]] [[اسلام]] آورده بودند و پس از [[آزاد]] شدن از چنگال خونین [[حکام]] [[روم]]، فقط چند روزی مزه [[عدالت]] و [[رحمت]] اسلام را چشیدند، ولی هیچ اطلاعی از [[احکام]] و [[معارف]] آن نداشتند. آنان علی{{ع}} و [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را نمی‌شناختند و تنها از اسلام، معاویه را دیده بودند و گفته‌های او را شنیده بودند. ازاین‌رو [[نماز جمعه]] را به دستور معاویه [[شنبه]] و چهارشنبه می‌خواندند<ref>ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، تذکرة الخواص، ص۹۳.</ref>. پس از محاصره و کشته شدن خلیفه سوم، معاویه که خود از عوامل مؤثر در [[قتل]] [[خلیفه]] بود موقعیت را برای سوءاستفاده از [[قتل عثمان]] و [[علم]] کردن پیراهن او مناسب دیده و به بهانه [[خون‌خواهی]] خلیفه، دست به [[شورش]] علیه [[امام المتقین]] علی{{ع}} زد. [[امام]]{{ع}} پرده از [[پنهان‌کاری]] معاویه برمی‌دارد و دست داشتن او در قتل خلیفه را مشخص می‌کند و می‌فرماید: «کدام‌یک از من و تو با [[عثمان]] [[دشمنی]] کردیم و راه‌هایی را که به قتل او منتهی می‌شد بیشتر نشان دادیم؟ آن‌کس که بی‌دریغ درصدد [[یاری]] او برآمد، اما عثمان به موجب یک [[سوءظن]] بی‌جا خود طالب [[سکوت]] او شد و [[کناره‌گیری]] او را خواست یا آن‌کس که عثمان از او یاری خواست و او وقت گذراند و با وقت‌گذرانی موجبات [[مرگ]] او را برانگیخت تا مرگش فرارسید؟»<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۵۱۵.</ref> و در [[نامه]] دیگر به معاویه می‌نویسد: «اما اینکه تو فراوان مسئله عثمان و کشته‌شدگان او را طرح می‌کنی، تو آنجا که [[یاری]] [[عثمان]] به سودت بود او را یاری کردی و آنجا که یاری او به [[سود]] خود او بود او را واگذاشتی»<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۵۴۵.</ref>. فراریان و [[مجرمان]] و افرادی که از [[ترس]] [[اجرای حد]] [[شرعی]] گریخته و به [[شام]] آمده بودند، [[فرمانداران]] و [[استانداران]] معزول که از [[عدالت علی]]{{ع}} [[بیم]] داشتند و دربار [[معاویه]] را پناهگاهی مطمئن برای خود می‌دیدند و امثال این افراد [[دنیاپرست]] و مقام‌طلب، [[سپاه شام]] را حرکت دادند و سرکردگی آنها را خود معاویه به عهده گرفت. [[امام]] با دیدن [[پرچم]] معاویه و [[اهل شام]] فرمود: «قسم به خدایی که دانه را شکافت و [[انسان‌ها]] را آفرید، این [[مردم]] [[اسلام]] نیاوردند بلکه [[تسلیم]] شدند و کفرشان را پنهان کردند تا اعوان و [[انصار]] پیدا کنند، آنگاه آن را آشکار سازند و [[دشمنی]] و [[خصومت]] خود را علیه ما اظهار خواهند کرد»<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۴٩٧.</ref>.


بعد از طی مقدمات، [[جنگ]] شروع شد و [[سپاه معاویه]] در آستانه [[شکست]] [[قطعی]] قرار گرفت. کشته شدن [[عمار]] که از علائم [[متجاوز]] و [[ستمگر]] بودن سپاه شام بود، شکافی در سپاه معاویه ایجاد کرد که با سرعت به وسیله [[شایعه]] و [[دروغ بزرگ]] مبنی بر آن‌که آن‌کس که عمار را به جنگ آورده [[قاتل]] اوست خنثی شد. سپاه معاویه در آستانه نابودی قرار گرفت اما [[توطئه]] بر نیزه کردن [[قرآن]] به وسیله [[عمروعاص]] [[سپاه امام]] را به دو دسته تقسیم کرد؛ دسته‌ای که حدود [[دوازده]] هزار نفر بودند امام را احاطه کرده و او را مجبور به قبول [[حکمیت]] کردند و بعدها [[خوارج]] را تشکیل دادند و دسته‌ای دیگر مانند [[مالک اشتر]] با [[اعتقاد]] [[راسخ]] به امام برای هرگونه [[جان‌فشانی]] آماده بودند ولی [[شمشیر]] آنها بر [[جهل]] خوارج کارگر نیفتاد و [[عاقبت]] امام{{ع}} برای رعایت [[مصالح مسلمانان]] حاضر به قبول حکمیت شد. همین گروه در [[انتخاب]] [[حکم]] نیز [[رأی]] خود را بر [[امام]] [[تحمیل]] کردند و [[ابوموسی اشعری]] را که مردی بی‌تدبیر و [[ساده‌لوح]] و دارای [[عقیده]] [[خارجی‌گری]] بود به عنوان [[حکم]] از طرف امام برگزیدند و [[معاویه]] نیز [[عمروعاص]] را حکم قرار داد و [[عاقبت]] آن نیز بر همگان مشخص گردید. با توجه به نتیجه [[حکمیت]]، همین گروه که خود عامل این وضع شده بود امام را مقصر دانسته و بر امام خروج کردند. [[خوارج]] یعنی [[شورشیان]]، این واژه از خروج به معنی [[سرکشی]] و [[طغیان]] گرفته شده است. اولین بار گروهی به نام خوارج در جریان حکمیت پیدا شده‌اند. این افراد در ابتدا به عنوان یک [[فرقه]] [[یاغی]] و [[سرکش]] بودند و به همین جهت خوارج نامیده شدند ولی کم‌کم برای خود اصول عقایدی تنظیم کردند. [[شهید مطهری]] در مورد ریشه حرکت خوارج می‌گوید «حزبی که در ابتدا فقط رنگ [[سیاست]] داشت تدریجاً به صورت یک فرقه مذهبی درآمد و رنگ [[مذهب]] به خود گرفت. خوارج بعدها به عنوان طرفداران یک مذهب دست به فعالیت‌های حادی زدند. کم‌کم به [[فکر]] افتادند که به [[خیال]] خود ریشه [[مفاسد]] دنیای [[اسلام]] را [[کشف]] کنند و به این نتیجه رسیدند که [[عثمان]] و علی{{ع}} و معاویه همه [[خطاکار]] و گناهکارند و ما باید با مفاسدی که به وجود آمده [[مبارزه]] کنیم؛ [[امربه‌معروف و نهی از منکر]] نماییم؛ لذا [[مذهب خوارج]] تحت عنوان [[وظیفه]] امربه‌معروف و نهی از منکر به وجود آمد»<ref>مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی{{ع}}، ص۱۱۰-۱۱۳.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۲۴.</ref>
بعد از طی مقدمات، [[جنگ]] شروع شد و [[سپاه معاویه]] در آستانه [[شکست]] [[قطعی]] قرار گرفت. کشته شدن [[عمار]] که از علائم [[متجاوز]] و [[ستمگر]] بودن سپاه شام بود، شکافی در سپاه معاویه ایجاد کرد که با سرعت به وسیله [[شایعه]] و [[دروغ بزرگ]] مبنی بر آن‌که آن‌کس که عمار را به جنگ آورده [[قاتل]] اوست خنثی شد. سپاه معاویه در آستانه نابودی قرار گرفت اما [[توطئه]] بر نیزه کردن [[قرآن]] به وسیله [[عمروعاص]] [[سپاه امام]] را به دو دسته تقسیم کرد؛ دسته‌ای که حدود [[دوازده]] هزار نفر بودند امام را احاطه کرده و او را مجبور به قبول [[حکمیت]] کردند و بعدها [[خوارج]] را تشکیل دادند و دسته‌ای دیگر مانند [[مالک اشتر]] با [[اعتقاد]] [[راسخ]] به امام برای هرگونه [[جان‌فشانی]] آماده بودند ولی [[شمشیر]] آنها بر [[جهل]] خوارج کارگر نیفتاد و [[عاقبت]] امام{{ع}} برای رعایت [[مصالح مسلمانان]] حاضر به قبول حکمیت شد. همین گروه در [[انتخاب]] [[حکم]] نیز [[رأی]] خود را بر [[امام]] [[تحمیل]] کردند و [[ابوموسی اشعری]] را که مردی بی‌تدبیر و [[ساده‌لوح]] و دارای [[عقیده]] [[خارجی‌گری]] بود به عنوان [[حکم]] از طرف امام برگزیدند و [[معاویه]] نیز [[عمروعاص]] را حکم قرار داد و [[عاقبت]] آن نیز بر همگان مشخص گردید. با توجه به نتیجه [[حکمیت]]، همین گروه که خود عامل این وضع شده بود امام را مقصر دانسته و بر امام خروج کردند. [[خوارج]] یعنی [[شورشیان]]، این واژه از خروج به معنی [[سرکشی]] و [[طغیان]] گرفته شده است. اولین بار گروهی به نام خوارج در جریان حکمیت پیدا شده‌اند. این افراد در ابتدا به عنوان یک [[فرقه]] [[یاغی]] و [[سرکش]] بودند و به همین جهت خوارج نامیده شدند ولی کم‌کم برای خود اصول عقایدی تنظیم کردند. [[شهید مطهری]] در مورد ریشه حرکت خوارج می‌گوید «حزبی که در ابتدا فقط رنگ [[سیاست]] داشت تدریجاً به صورت یک فرقه مذهبی درآمد و رنگ [[مذهب]] به خود گرفت. خوارج بعدها به عنوان طرفداران یک مذهب دست به فعالیت‌های حادی زدند. کم‌کم به [[فکر]] افتادند که به [[خیال]] خود ریشه [[مفاسد]] دنیای [[اسلام]] را [[کشف]] کنند و به این نتیجه رسیدند که [[عثمان]] و علی{{ع}} و معاویه همه [[خطاکار]] و گناهکارند و ما باید با مفاسدی که به وجود آمده [[مبارزه]] کنیم؛ [[امربه‌معروف و نهی از منکر]] نماییم؛ لذا [[مذهب خوارج]] تحت عنوان [[وظیفه]] امربه‌معروف و نهی از منکر به وجود آمد»<ref>مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی{{ع}}، ص۱۱۰-۱۱۳.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۲۴.</ref>


==واقعه نهروان==
===واقعه نهروان===
{{اصلی|جنگ نهروان}}
{{اصلی|جنگ نهروان}}
جنگ نهروان از جنگ‌های دوره [[خلافت]] و [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} است که بعد از [[جنگ صفین]] و در پی ماجرای حکمیت در صفر [[سال ۳۸ق]] روی داد. یک سوی این [[جنگ]]، گروه موسوم به [[مارقین]] یا خوارج بودند. در خصوص [[پیش‌بینی]] پیدایش خوارج [[پیامبر گرامی اسلام]] در پاسخ به [[انتقاد]] گستاخانه [[ذوالخویصره تمیمی]] که بی‌توجه به [[رفتار]] [[رسول‌الله]] گفت ای [[پیامبر خدا]] به [[دادگری]] پایبند باش! فرمودند وای بر تو! اگر من [[دادگری]] نکنم، کیست که دادگری بتواند؟... او را یارانی است که در پرتو [[نماز]]، [[روزه]] و [[قرآن]] خواندنشان، نماز و روزه هیچ‌یکی‌تان را رنگی نخواهد بود! با این همه از [[دین خدا]] چنان شتابان فاصله گیرند که تیر از کمان!<ref>واقدی، محمد بن عمر، کتاب التاریخ و المغازی، ص۹۸۴.</ref> آنگاه حضرت ویژگی‌های را برشمردند که سال‌های بعد در [[فرهنگ]] و [[راه و رسم]] [[خوارج]] دیده شد<ref>معادیخواه، عبدالحمید، تاریخ اسلام - عصر بعثت، ص٨٨۴.</ref>. در این [[جنگ]]، خوارج [[شکست]] [[سختی]] از [[سپاه امام]]{{ع}} خوردند و گفته‌اند کمتر از ده نفر از خوارج توانستند فرار کنند که یکی از آنان [[عبدالرحمن بن ملجم مرادی]]، [[قاتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود. بنابر برخی [[روایات]]، خوارج در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] در [[سپاه امام علی]]{{ع}} حضور داشتند. برخی اقدامات خوارج برای رسیدن به مقاصد شوم خود عبارت بود از: انجام [[ملاقات]] خصوصی با [[امام]]{{ع}} تا بتوانند او را به [[نقض پیمان]] وادار کنند؛ [[سرپیچی]] از حضور در [[نماز جماعت]] و سردادن شعارهای تند و زننده در [[مسجد]] بر ضد امام{{ع}}؛ [[تکفیر]] علی{{ع}} و کلیه کسانی که [[پیمان]] [[صفین]] را [[محترم]] بشمارند و [[ترور]] شخصیت‌ها و ایجاد [[ناامنی]] در [[عراق]]؛ [[قیام مسلحانه]] و رودررویی با [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}.
جنگ نهروان از جنگ‌های دوره [[خلافت]] و [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} است که بعد از [[جنگ صفین]] و در پی ماجرای حکمیت در صفر [[سال ۳۸ق]] روی داد. یک سوی این [[جنگ]]، گروه موسوم به [[مارقین]] یا خوارج بودند. در خصوص [[پیش‌بینی]] پیدایش خوارج [[پیامبر گرامی اسلام]] در پاسخ به [[انتقاد]] گستاخانه [[ذوالخویصره تمیمی]] که بی‌توجه به [[رفتار]] [[رسول‌الله]] گفت ای [[پیامبر خدا]] به [[دادگری]] پایبند باش! فرمودند وای بر تو! اگر من [[دادگری]] نکنم، کیست که دادگری بتواند؟... او را یارانی است که در پرتو [[نماز]]، [[روزه]] و [[قرآن]] خواندنشان، نماز و روزه هیچ‌یکی‌تان را رنگی نخواهد بود! با این همه از [[دین خدا]] چنان شتابان فاصله گیرند که تیر از کمان!<ref>واقدی، محمد بن عمر، کتاب التاریخ و المغازی، ص۹۸۴.</ref> آنگاه حضرت ویژگی‌های را برشمردند که سال‌های بعد در [[فرهنگ]] و [[راه و رسم]] [[خوارج]] دیده شد<ref>معادیخواه، عبدالحمید، تاریخ اسلام - عصر بعثت، ص٨٨۴.</ref>. در این [[جنگ]]، خوارج [[شکست]] [[سختی]] از [[سپاه امام]]{{ع}} خوردند و گفته‌اند کمتر از ده نفر از خوارج توانستند فرار کنند که یکی از آنان [[عبدالرحمن بن ملجم مرادی]]، [[قاتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود. بنابر برخی [[روایات]]، خوارج در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] در [[سپاه امام علی]]{{ع}} حضور داشتند. برخی اقدامات خوارج برای رسیدن به مقاصد شوم خود عبارت بود از: انجام [[ملاقات]] خصوصی با [[امام]]{{ع}} تا بتوانند او را به [[نقض پیمان]] وادار کنند؛ [[سرپیچی]] از حضور در [[نماز جماعت]] و سردادن شعارهای تند و زننده در [[مسجد]] بر ضد امام{{ع}}؛ [[تکفیر]] علی{{ع}} و کلیه کسانی که [[پیمان]] [[صفین]] را [[محترم]] بشمارند و [[ترور]] شخصیت‌ها و ایجاد [[ناامنی]] در [[عراق]]؛ [[قیام مسلحانه]] و رودررویی با [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}.
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش