←جستارهای وابسته
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
# '''[[تأمین منابع مالی]]''': [[قرآن کریم]] در کنار [[نام خدا]] و [[رسول]]، ترکیب "[[ذِی الْقُرْبَی]]" را ذکر کرده است و اموالی چون [[خمس]] {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى}}<ref>«بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) است» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref> را بر [[مسلمانان]] [[واجب]] کرده است<ref>ر.ک: [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[اهل بیت - یوسفیان (مقاله)|مقاله «اهل بیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]، ص ۹۳.</ref>. | # '''[[تأمین منابع مالی]]''': [[قرآن کریم]] در کنار [[نام خدا]] و [[رسول]]، ترکیب "[[ذِی الْقُرْبَی]]" را ذکر کرده است و اموالی چون [[خمس]] {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى}}<ref>«بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) است» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref> را بر [[مسلمانان]] [[واجب]] کرده است<ref>ر.ک: [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[اهل بیت - یوسفیان (مقاله)|مقاله «اهل بیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]، ص ۹۳.</ref>. | ||
# '''نثار [[صلوات]]''': یکی از شیوههایی که میتواند [[مردم]] را با [[پیشوایان معصوم]] پیوند دهد، [[بزرگداشت]] یاد و نام آنان است، ازاینرو، [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] از [[مؤمنان]] میخواهد که بر [[رسول]] گرامیاو [[سلام]] دهند و [[صلوات]] نثارش کنند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.</ref>. پس از نزول [[آیه]]، گروهی از [[مسلمانان]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمدند و از چگونگی [[صلوات]] بر ایشان پرسیدند. نکته در خور توجه در پاسخ آن حضرت آن است که [[درود]] بر [[آلمحمد]] نیز جزئی از [[صلوات]] گردیدهاست: {{متن حدیث|اللَّهُمَ صَلِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیم}}<ref>صحیحالبخاری، ج۵ـ۶، ص۳۲؛ ج۷، ص۲۰۲؛ صحیح مسلم، سنوسی، ج۲، ص۲۸۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۸.</ref>.<ref>ر.ک: [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[اهل بیت - یوسفیان (مقاله)|مقاله «اهل بیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]، ص ۹۳.</ref> | # '''نثار [[صلوات]]''': یکی از شیوههایی که میتواند [[مردم]] را با [[پیشوایان معصوم]] پیوند دهد، [[بزرگداشت]] یاد و نام آنان است، ازاینرو، [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] از [[مؤمنان]] میخواهد که بر [[رسول]] گرامیاو [[سلام]] دهند و [[صلوات]] نثارش کنند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.</ref>. پس از نزول [[آیه]]، گروهی از [[مسلمانان]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمدند و از چگونگی [[صلوات]] بر ایشان پرسیدند. نکته در خور توجه در پاسخ آن حضرت آن است که [[درود]] بر [[آلمحمد]] نیز جزئی از [[صلوات]] گردیدهاست: {{متن حدیث|اللَّهُمَ صَلِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیم}}<ref>صحیحالبخاری، ج۵ـ۶، ص۳۲؛ ج۷، ص۲۰۲؛ صحیح مسلم، سنوسی، ج۲، ص۲۸۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۸.</ref>.<ref>ر.ک: [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[اهل بیت - یوسفیان (مقاله)|مقاله «اهل بیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]، ص ۹۳.</ref> | ||
== شبهه وهابیان در مورد عدم ذکر نام اهل بیت در قرآن == | |||
وهابیان ادعا میکنند: اگر [[ولایت علی]]{{ع}} و فرزندانش از ارکان [[ایمان]] باشد، پس چرا نامشان در [[قرآن]] به [[صراحت]] نیامده، در حالی که [[نماز]] و [[روزه]]، که از [[فروع دین]] است، در قرآن آمده است؟ [[ناصر بن عبدالله قفاری]] - وهابی معاصر - در این رابطه مینویسد: در سراسر قرآن از [[ارکان اسلام]] به صورت صریح نام برده شده تا نیازی به [[روایات]] جعلی نباشد. [[شیعیان]] که مدعیاند [[امامت]] از ارکان اسلام است، پس چرا در قرآن به صورت صریح هیچ نامی از این [[دوازده تن]] نیامده است؟!<ref>اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۸۵۵.</ref>. | |||
همچنین میگویند: اگر [[اطاعت از امامان]] [[واجب]] باشد، پس چرا قرآن فقط [[اطاعت از خدا]] و پیامبرش را ذکر کرده است؟ قرآن میفرماید: {{متن قرآن|مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ}}<ref>«و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳.</ref>. | |||
اگر [[ولایت علی]]{{ع}} و فرزندانش از ارکان [[ایمان]] باشد، پس چرا نامشان در [[قرآن]] به [[صراحت]] نیامده، در حالی که [[نماز]] و [[روزه]]، که از [[فروع دین]] است، در قرآن آمده است؟ [[ناصر بن عبدالله قفاری]] - وهابی معاصر - در این رابطه مینویسد: در سراسر قرآن از [[ارکان اسلام]] به صورت صریح نام برده شده تا نیازی به [[روایات]] جعلی نباشد. [[شیعیان]] که مدعیاند [[امامت]] از ارکان اسلام است، پس چرا در قرآن به صورت صریح هیچ نامی از این [[دوازده تن]] نیامده است؟!<ref>اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۸۵۵.</ref>. همچنین میگویند: اگر [[اطاعت از امامان]] [[واجب]] باشد، پس چرا قرآن فقط [[اطاعت از خدا]] و پیامبرش را ذکر کرده است؟ قرآن میفرماید: {{متن قرآن|مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ}}<ref>«و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳.</ref>. | |||
===پاسخ=== | |||
چند نکته در این رابطه بیان میشود: | |||
'''نکته نخست''': اگر بنا باشد که هر چه رکن است به صراحت در قرآن بیاید، در کجای قرآن نام [[ابوبکر]] و [[عمر]] به عنوان [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} آمده است؟ ممکن است [[وهابیان]] بگویند: ما که قائل به امامت آنها نیستیم تا لازم باشد نامشان در قرآن بیاید؛ ولی پاسخشان این است اگر قائل به امامت آنها نیستید پس چرا [[منکران]] [[خلافت]] آنها را [[تکفیر]] کرده، سختترین عقوبتها را برایشان در نظر میگیرید؟! کافی است نمونههایی از فتاوا و نوشتههای علمای آنها در این ارتباط مورد توجه قرار گیرد تا دانسته شود که آنان خلافت آنها را از مهمترین رکن [[دینی]] میدانند: آنان میگویند: {{عربی|الرافضي إن أنكر خلافة الصديق فهو كافر}}؛ «شیعیان، اگر [[خلافت ابوبکر]] را [[انکار]] کنند، کافرند»<ref>البحر الرائق، ج۱، ص۶۱۱.</ref>. | |||
در فتاوای سُبکی آمده است: {{عربی|إن أبا بكر و عمر هما أصل بعد النبي{{صل}} فهذا مأخذ التكفير}}؛ «ابوبکر و عمر، اصل [[[دین]]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} هستند. همین ریشه [[تکفیر]] ([[شیعیان]]) است»<ref>فتاوی السبکی، ج۲، ص۵۷۶.</ref>. | |||
[[ابن عساکر]] از قول شخصی به نام ابن صالح الأعلم نقل میکند: {{عربی|من قال إن أبا بكر و عمر ليسا إمامي هدى يقتل يقتل}}؛ «هر کس [[ابوبکر]] و [[عمر]] را دو [[امام هدایت]] نداند باید کشته شود، باید کشته شود»<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۵۲، ص۲۰۰ و ۲۰۱.</ref>. | |||
این ادبیات نشان میدهد که [[وهابیان]]، [[خلافت]] آن دو را از [[اصول دین]] و از ارکان مهم [[اسلام]] میدانند؛ حتی شیعیان نسبت به امامانشان، چنین [[اعتقادی]] ندارند؛ زیرا آنها [[منکران]] [[امامت اهل بیت]] را تکفیر نمیکنند. حال که چنین است، تصریح به خلافت [[خلفا]] در [[قرآن]] پیشکش وهابیان، لااقل بگویند در کجای قرآن به چنین رکنی اشاره شده است؟! بگویند با استناد به چه آیهای [[فتوا]] به [[قتل]] منکران خلافت آن دو میدهند؟! این در حالی است که [[علمای شیعه]]، اولاً [[منکران امامت]] [[ائمه]] را [[کافر]] نمیدانند و ثانیاً برای [[امامت ائمه]] دهها دلیل از [[آیات]] و [[روایات]] دارند. | |||
'''نکته دوم''': در موضوعات حساسی چون [[امامت]]، ذکر نام برطرف کننده [[اختلاف]] نیست و مشکلی را حل نمیکند، بلکه گاه بر مشکل میافزاید. اگر ذکر نام، برای [[رفع اختلاف]] کافی بود، باید تمام [[مسیحیان]] عالم به اسلام میگرویدند، در حالی که چنین نشد؛ زیرا قرآن خبر میدهد که [[عیسی مسیح]]{{ع}}، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را با ذکر نام به مسیحیان معرفی کرده بود؛ ولی همه دیدند که همه مسیحیان [[مسلمان]] نشدند بلکه بسیاری از آنها در مقابل [[پیامبر]]{{صل}} ایستادند. | |||
قرآن میفرماید: {{متن قرآن|وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ}}<ref>«و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است» سوره صف، آیه ۶.</ref>. همچنین اگر ذکر نام برای رفع اختلاف کافی بود باید [[بنی اسرائیل]] [[فرمانروایی]] [[طالوت]] را میپذیرفتند؛ ولی قرآن بیان میکند که آنها با وجودی که نامش با [[صراحت]] از جانب [[خداوند]] به آنان [[ابلاغ]] شده بود، زیر بار نرفتند. | |||
قرآن در این باره از قول پیامبرشان نقل میکند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا}}<ref>«خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref>. برابر این [[آیه]]، با آنکه پیامبرشان چنین فرمود و با [[صراحت]] نام [[فرمانده]] [[منصوب]] از طرف [[خدا]] را بیان کرد؛ ولی آنان زیر بار نرفتند و در مقابل [[اعتراض]] کردند. [[قرآن]] میفرماید: آنان معترضانه گفتند: {{متن قرآن|أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ}}<ref>«و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی ندادهاند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref>. اینها نشان میدهد تا شرایط پذیرش آماده نباشد صرف ذکر نام هیچ مشکلی را حل نمیکند، بلکه گاه مسئله را پیچیدهتر میکند. | |||
چنان که ذکر اسامی [[امامان دوازدهگانه]]، در [[روایات]] باعث [[مشکلات]] عدیدهای برای آنان شد، خصوصاً [[ذکر نام امام مهدی]]{{ع}} موجب شد که [[ائمه]] متأخر از [[امام جواد]]{{ع}} تا [[امام حسن عسکری]]{{ع}} در شدیدترین وضع تحت کنترل [[طواغیت]] زمانشان قرار گیرند تا از تولد [[امام عصر]]{{ع}} جلوگیری شود. | |||
همچنین چون [[مسلمانان]] بر اساس [[روایات متواتر]] [[نبوی]]، [[نام امام مهدی]] و نام پدرش را میدانستند، در طول [[تاریخ]] چقدر از مدعیان با تشابهسازی اسمی [[ادعای مهدویت]] کردند و چقدر از سادهلوحان به صرف تشابه اسمی [[فریب]] آنها را خوردند؟!! اینها نشان میدهد صرف ذکر نام، مشکل را حل نمیکند و چه بسا بر مشکلات میافزاید. | |||
'''نکته سوم''': اگر بناست هر چه رکن است در قرآن بیاید، پس بحث «قدیم بودن قرآن» که جزو باورهای [[وهابیان]] است در کجای قرآن آمده است؟ وهابیان میگویند: اگر کسی قرآن را حادث بداند [[کافر]] است، پس چرا این رکن در [[قرآن]] نیامده است؟! [[وهابیان]] برای کوچکترین مسئله [[مسلمانان]] را به [[کفر]] و [[شرک]] متهم میکنند، این همه ادعای شرک و کفر در کجای قرآن آمده است؟ تردیدی نیست که بحث کفر و شرک، از رکن شمرده میشود، پس در کجای قرآن این رکنهای ساختگی آمده است؟! اساساً این [[انتظار]] که قرآن صراحتاً بیاید و اسامی [[دوازده امام]] را با یادکرد نام پدر و مادر ذکر کند، یک انتظار بیجایی است! | |||
قرآن، روشش بیان توصیفی است نه تصریح به نام، به عبارت دیگر قرآن در بسیاری از مباحث کلیدی و رکنی، روشش چنان نیست که زمینه [[نزاع]] و [[اختلاف]] را ریشهکن کند. اگر چنین است، پس اختلاف [[اشاعره]] و [[معتزله]] در مباحثی چون [[جبر و اختیار]]، قدیم یا حادث بودن [[کلام خدا]]، [[رؤیت خدا]] و امثال اینها در طول قرون متوالی برای چیست؟ همه اینها نشان میدهد قرآن کتابی است که با [[تأمل]] و [[تفکر]] فهمیده میشود نه آنکه به طور صریح همه جزئیات را بگوید به گونهای که احدی در موضوع آن، نزاع و اختلاف نداشته باشد!! | |||
وهابیان برای [[اثبات]] [[شایستگی]] [[ابوبکر]] برای [[خلافت]] به [[آیه غار]] ([[آیه]] ۴۰ [[سوره]]) [[توبه]] [[تمسک]] میجویند، در حالی که هیچ نامی از ابوبکر در این آیه نیامده است. همچنین برای اثبات [[برائت]] [[عایشه]] از [[اتهام]]، به [[آیه افک]] (آیه ۱۱ [[سوره نور]]) استناد میکنند، در حالی که در قرآن هیچ نامی از عایشه به میان نیامده است. | |||
مسئله [[ولایت]] نیز همین است و دلیلش هم روشن است. مسئله ولایت، چیزی است که [[امت اسلام]] با آن [[امتحان]] شده و میشوند، اگر بیشتر از این، این مسئله در قرآن میآمد دیگر جایی برای فرض امتحان باقی نمیماند. قرآن به گونهای درباره ولایت سخن گفت که هم [[حجت]] را بر آنان که بدون پیشداوری و [[تقلید]] در آن تأمل کنند تمام کرد و هم راه را برای کسانی که بخواهند از زیر آن شانه خالی کنند باز گذاشت. در غیر این صورت، [[جبر]] لازم میآمد و دیگر چیزی به نام «[[امتحان]]» تحقق نمییافت. | |||
[[راستی]] از نظر [[وهابیان]] مگر «[[رسالت]]» از [[اصول دین]] نیست؟ مگر [[اعتقاد]] به [[صد و بیست و چهار هزار پیامبر]] از [[ضروریات دین]] شمرده نمیشود؟ پس چرا اسامی آنها یا حتی تعداد و شمارگان آنها در [[قرآن]] نیامده است؟ هر جوابی که وهابیان به این [[پرسشها]] بدهند ما نیز همان جواب را در توجیه عدم ذکر نام [[دوازده]] [[امام در قرآن]] خواهیم گفت. | |||
'''نکته چهارم''': قرآن، مانند [[قانون اساسی]] تنها به بیان کلیات و اصول اکتفا میکند؛ ولی تبیین مصادیق و جزئیات به عهده [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است. قرآن میفرماید: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>. | |||
تعبیر به {{متن قرآن|لِتُبَيِّنَ}}و {{متن قرآن|لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}} نشان میدهد قرآن به گونهای است که به بیان [[پیامبر]]{{صل}} نیاز دارد و تا پیامبر اکرم{{صل}} آن را بیان نکند همه ابعادش قابل [[فهم]] نیست. چنان که قرآن درباره [[نماز]] و [[روزه]] به بیان اصول آن اکتفا کرد؛ ولی جزئیات و تفاصیل [[احکام]] را به پیامبر{{صل}} واگذار نمود. همه [[مسلمانان]] نماز صبحشان را دو رکعت میگزارند در حالی که در هیچ جای قرآن نیامده است. | |||
تازه همه آیاتی که در قرآن درباره نماز آمده، با لفظ «[[صلاة]]» آمده؛ ولی همین واژه در اصل به معنای دعاست؛ مثل: {{متن قرآن|وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ}}<ref>«از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.</ref> ولی این که این واژه، در چه موردی به معنای [[دعا]] و در چه جایی به معنای [[نماز]] است، با مراجعه به [[سنت]] و [[روایات]] یا با تکیه بر قرائن داخلی [[آیات]]، معلوم میشود. بنابر این، نمیتوان بیان همه چیز را از [[قرآن]] [[انتظار]] داشت. | |||
درباره [[ولایت]] هم، قرآن اصل ولایت را به [[صراحت]] بیان کرده است، آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|مَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. | |||
این [[آیه]] با توجه به بیان [[پیامبر]]{{صل}} درباره قضیه انگشتربخشی [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} است. [[علامه امینی]] در [[الغدیر]] از ۶۶ تن از [[محدثان اهل سنت]] نام میبرد که این آیه را درباره علی{{ع}} دانستهاند<ref>الغدیر، ج۳، ص۱۵۲ - ۱۵۶.</ref>. | |||
چگونه است [[وهابیان]] بیان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را در [[تفسیر آیه]] فوق نمیپذیرند و مدعی میشوند [[ولایت در قرآن]] ذکر نشده است؟! غیر از این آیه، که صراحتاً از واژه «ولایت» در آن استفاده شده، در قرآن آیات متعددی وجود دارد که در [[شأن]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} و [[اهل بیت]]{{عم}} نازل شده است. هر چند در این آیات، نام این بزرگواران به صراحت نیامده، با روایات و احادیثی که در این زمینه در منابع [[فریقین]] وجود دارد، ثابت میشود که این آیات در شأن [[امامان]] [[بزرگوار]] نازل شده است. چطور میشود [[آیه مباهله]] ([[آیه ۶۱ سوره آل عمران]]) را خواند و فهمید و در [[همسانی]] [[جان]] علی{{ع}} با جان پیامبر{{صل}} نیندیشید؟! اگر میان [[امت]]، کسی باشد که جانش چون جان پیامبر{{صل}} است میتوان چنین شخصیتی را به حساب نیاورد؟! | |||
کیست که نداند [[آیه مودّت]] ([[آیه ۲۳ سوره شوری]]) و [[آیه ذوی القربی]] (آیه ۴۱ [[سوره انفال]]) در [[شأن علی]] و فرزندانش نازل شده است؟ کیست که نداند [[آیه تطهیر]] ([[آیه ۳۳ سوره احزاب]]) در شأن علی{{ع}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}}، سه [[امام]] از امامان بزرگوار [[شیعه]] نازل شده است؟! در کدام یک از این [[آیات]]، [[خداوند]] با ذکر نام از این بزرگواران یاد کرده که در [[آیه ولایت]] چنین انتظاری است؟ همه این موارد با بیان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تفسیر]] شده و مصادیق آنها تعیین گردیده است. | |||
آنچه مهم است و از اصول محسوب میشود، همان اصل [[ولایت]] است که در [[قرآن]] آمده است؛ ولی ذکر [[نام امامان]] و مصادیق آن، از اصول شمرده نمیشود تا در قرآن بیاید. افزون بر آن، اگر مثلاً نام «[[علی بن ابی طالب]]» در قرآن میآمد تازه اول [[نزاع]] و درگیری بود؛ زیرا این [[شبهه]] پیش میآمد که این علی کیست و مراد از [[ابوطالب]]، کدام ابوطالب است؟ چنانکه نام یوسف در قرآن آمده ولی [[مفسران]] [[اختلاف]] دارند که مراد از آن، [[یوسف بن یعقوب]] است یا [[یوسف بن ابراهیم بن یوسف بن یعقوب]]؟<ref>الکشاف، ج۴، ص۱۷۰.</ref>. از قرآن که بگذریم، [[احادیث]] صحیحی چون [[حدیث غدیر]]، [[حدیث منزلت]]، [[حدیث ثقلین]]، [[حدیث سفینه]] و دهها [[حدیث]] دیگری که [[فریقین]] به صورت گسترده در منابع خویش آوردهاند برای تعیین مصداق کفایت میکند. | |||
'''نکته پنجم''': تردیدی نیست که درباره اصل ولایت، در [[آیات قرآن]] و [[احادیث پیامبر]]{{صل}} حتی درباره [[تعداد امامان]]، دهها مطلب به صورت صریح در [[منابع شیعه]] و [[اهل سنت]] رسیده است؛ ولی سؤال این است که پس چرا درباره [[خلافت]] و شیوه [[انتخاب خلیفه]]، نه آیهای نه روایتی، نه با [[صراحت]] و نه با اشاره و حتی کنایه، هیچ اثری دیده نمیشود؟! مگر [[وهابیان]] مسئله خلافت را رکن نمیدانند؟! | |||
اگر درباره این مسئله [[آیه]] یا روایتی بود، پس چرا در انتخاب خلیفه هیچ [[وحدت]] رویهای [[اعمال]] نشد؟! روزی با چند [[مهاجر]] و [[انصار]]، آن هم [[فلتة]] (با [[شتاب]] و بدون [[تأمل]] و [[مشورت]])<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۸، ص۲۶.</ref>، روزی دیگر با [[انتصاب]] [[خلیفه]] قبلی (درباره [[خلیفه دوم]])<ref>کنز العمال، ج۵، ص۲۷۰.</ref> و در مرحلهای دیگر در یک شورای [[انتصابی]] (در مورد [[خلیفه سوم]])، خلیفه [[انتخاب]] کردهاند؟! آیا این همه تشویش و [[آشفتگی]] در شیوه [[انتخاب خلیفه]]، مستند به [[قرآن]] است یا با استناد به یک [[حدیث صحیح]] از [[پیامبر]]{{صل}} است؟! | |||
'''نکته ششم''': مسئله [[رهبری]] و [[ولایت]] از آنجا که در معرض [[طمع]] و [[هوس]] انسانهای دیگر است همواره از امور حساس شمرده شده و میشود. [[آیه ابلاغ]]<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}} «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> نشان میدهد که چگونه پیامبر{{صل}} برای طرح این مسئله [[احساس]] خطر میکرد تا جایی که [[خدا]]، هم پیامبرش را برای [[ابلاغ]] آن [[تهدید]] کرد: {{متن قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}}<ref>«و اگر نکنی پیام او را نرساندهای» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> و هم آن حضرت را ضمانت نمود: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>؛ [[راستی]] پیامبر{{صل}} از چه چیز [[واهمه]] داشت که نیاز به ضمانتی [[الهی]] بود؟! | |||
مجموعه قرائن و شواهد [[روایی]] و [[تاریخی]] نشان میدهد که [[خوف]] پیامبر{{صل}} بدین دلیل بود که میدید اگر [[امام علی]]{{ع}} را رسماً برای رهبری [[امت]] اعلام کند و گروهی هم به صورت علنی از آن [[فرمان]] [[تمرد]] و [[سرپیچی]] کنند، این تمرد، تمرد در مقابل [[اسلام]] و قرآن تلقی میشد و تمام زحمات پیامبر{{صل}} به هدر میرفت. حال اگر در چنین شرایطی قرآن خود، مستقیم به ذکر [[نام علی]]{{ع}} مبادرت میکرد و عدهای هم زیر بار آن نمیرفتند، این تمرد رسمی به معنی طرد قرآن و طرد اصل اسلام قلمداد میشد و چیزی برای [[اصل دین]] باقی نمیماند. چنان که عدهای زیر بار [[حدیث غدیر]] نرفتند با این که پیامبر{{صل}}، برابر آن [[حدیث]]، علی{{ع}} را رسماً با ذکر نام معرفی کرده بود. این است که [[نام امام علی]]{{ع}} نمیبایست در [[قرآن]] میآمد تا به حسب ظاهر هم که شده، راه بهانه و توجیه برای مخالفان باز باشد. | |||
'''نکته هفتم''': اما اینکه در برخی از [[آیات]] چون [[آیه]] ۱۳ و همچنین ۶۹ [[سوره نساء]] تنها از [[اطاعت خدا]] و پیامبرش سخن به میان آمده، باید توجه کرد این گونه از آیات درصدد بیان تمام مطالب نیستند. دلیلش این است که قرآن در جای دیگر کنار [[اطاعت از خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}}، از [[اطاعت اولی الامر]] هم سخن به میان آورده است. | |||
قرآن میفرماید: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. پس اگر گاه تنها از اطاعت خدا و پیامبرش، سخن میگوید این با [[وجوب اطاعت]] [[امامان]] منافاتی ندارد؛ زیرا [[اطاعت از امامان]] به امر پیامبر{{صل}} و [[خدا]] است و در واقع، [[اطاعت]] از خود خدا و پیامبر{{صل}} است. به علاوه اگر تنها اطاعت خدا و پیامبر، [[واجب]] باشد، پس چرا [[وهابیان]] حتی [[اطاعت از سلاطین]] [[فاسق]] و [[ستمگر]] را واجب میدانند؟! [[ابوجعفر طحاوی]]، در بیان السنة و الجماعة ـ که جزو کتب درسی [[دانشگاه]] [[مدینه]] است ـ مینویسد: «[[سرپیچی]] از [[فرمان]] [[سلاطین]] و [[امیران]]، هر چند ستمگر باشند جایز نیست و ما هرگز دست از اطاعت آنان برنمیداریم و اطاعت آنان، اطاعت خدا است»<ref>ر.ک: شرح العقیدة الطحاویه، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. | |||
بر اساس آیات و [[روایات]] [[فریقین]]، [[اسلام]] دارای دو منبع است: قرآن و [[سنت پیامبر]]{{صل}}. [[انکار]] هر یک از این دو، در واقع انکار هر دو است. [[انتظار]] این که همه چیز باید به صورت [[نص]] در قرآن باشد انتظار نابجایی است و با روش بیانی قرآن سازگار نیست. این سخن که درباره اصل [[ولایت اهل بیت]]، چیزی در قرآن نیامده، سخن باطلی است؛ زیرا حتی اگر منابع [[شیعی]] را در این زمینه کنار بگذاریم و تنها به [[منابع اهل سنت]] اکتفا کنیم، باز دهها سند و دلیل میتوان یافت که درباره [[ولایت امیر مؤمنان]] و [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} وارد شده است. بله! اصل [[ولایت در قرآن]] آمده است؛ ولی جزئیات و مصادیق آن توسط [[پیامبر اکرم]]{{صل}} تبیین شده است<ref>[[مهدی رستمنژاد|رستمنژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]]، ص ۲۶۹-۲۷۸</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |