امام علی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۹۶: خط ۹۶:


== [[علی از زبان دیگران]] ==
== [[علی از زبان دیگران]] ==
شخصیت‌های مؤثر و برجسته [[تاریخ]] دو گروه هستند: گروهی در مقطع خاصی از [[تاریخ]] منشأ اثرات مهمی شده‌اند و گروهی دیگر شخصیتی پابرجا و تأثیری [[ابدی]] دارند که بزرگان هر دوره‌ای را به تحسین واداشته‌اند. [[علی]] {{ع}} از شاخص‌ترین چهره‌های گروه دوم است که [[دوست]] و [[دشمن]]، [[مسلمان]] و غیرمسلمان، [[فیلسوف]] و مورخ نتوانسته‌اند از ذکر [[فضایل]] او [[چشم‌پوشی]] کنند<ref>ر.ک: [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]] ص ۲۶ تا ۳۳.</ref>.
=== از زبان همسران پیامبر ===
[[المعجم الکبیر (کتاب)|المعجم الکبیر]]- به [[نقل]] از [[ام سلمه]]-: [[علی]] {{ع}} بر [[حق]] بود. کسی که از او [[پیروی]] کرده است، از [[حق]] [[پیروی]] کرده، و آنکه او را رها کرده، [[حق]] را رها کرده است. پیمانی‌<ref>پیمان در روایت، احتمالًا اشاره به پیمان روز غدیر باشد و احتمال دارد اشاره به عالم ذر و پیمان ولایت‌بر آن حضرت در عالم یاد شده باشد. (م)</ref> است که پیش از این بوده است<ref>المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۳۳۰، ح ۷۵۸.</ref>.


# [[علی]] {{ع}} از دیدگاه [[مسلمانان]]:
[[التاریخ الکبیر (کتاب)|التاریخ الکبیر]]- به [[نقل]] از [[عایشه]]-: آگاه‌ترینِ [[مردم]] به [[سنت]]، [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} است<ref>التاریخ الکبیر، ج ۳، ص ۲۲۸ ش ۷۶۷.</ref>.
## [[معاویه]]: روزی یکی از [[یاران علی]] {{ع}} به نام [[عدی بن حاتم]] در برابر ملامت‌های [[معاویه]] به [[شهادت]] فرزندانش در رکاب [[علی]] {{ع}}، شروع به [[مدح]] آن حضرت نمود. او آنچنان [[علی]] {{ع}} را وصف کرد که [[دل]] سنگ [[معاویه]] تحت تأثیر قرار گرفت، به گونه‌ای که با آستین اشک‌های صورتش را [[پاک]] می‌کرد و می‌گفت: [[دنیا]] عقیم است که مانند [[علی]] بزاید<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، اسلام و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۱۹۹.</ref>.
 
## [[عمر بن عبدالعزیز]]: عمرو بن عبدالعزیز از [[خلفای اموی]] می‌گوید: [[علی]] {{ع}} پیشینیان را فراموشاند و بعدی‌ها را به زحمت انداخت<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، بیست گفتار، ص ۸۲.</ref>. یعنی [[سیره حکومتی]] او به گونه‌ای رفیع و ممتاز بود که نقاط مثبت دیگران در پرتو شعاع او کم‌فروغ شد و چون [[مردم]] [[منش]] [[حکومتی]] او را در [[ذهن]] داشته و معیار قرار می‌دادند برای خلفای پس از او که نمی‌توانستند یا نمی‌خواستند مانند وی عمل‌کنند زحماتی به همراه داشت.
[[خصائص أمیر المؤمنین‌ (کتاب)|خصائص أمیر المؤمنین‌]]- به [[نقل]] از [[جمیع بن عمیر]]-: همراه مادرم به [[خانه]] [[عایشه]] رفتیم. از پشت پرده شنیدم که مادرم درباره [[علی]] {{ع}} از وی می‌پرسد. گفت: از من درباره کسی می‌پرسی که من، کسی را که از او و زنش نزد [[پیامبر خدا]] محبوب‌تر باشد، نمی‌شناسم<ref>خصائص أمیر المؤمنین، نسایی، ص ۲۱۱ ش ۱۱۲ و ۱۱۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۵۳.</ref>
## [[ابن سینا]]: گوناگونی ابعاد شخصیتی [[امام علی]] {{ع}} [[فیلسوفان]] را نیز به [[ستایش]] واداشته است. بوعلی که از بزرگان [[فلسفه]] و [[حکمت]] است در برابر بیانات حکیمانه [[امام علی]] {{ع}} شگفت‌زده شده و درباره او گفته است: «[[علی]] {{ع}} در میان [[یاران]] [[رسول خدا]] {{صل}} مانند کلی در میان جزئیات محسوس یا مانند [[عقول]] قاهره نسبت به اجسام مادی بود».
 
## محمود عقاد: او از [[اندیشمندان]] معاصر [[مصری]] است. وی در کتاب عبقریّة الامام در توصیف [[امام علی]] {{ع}} چنین گفته است: "من کلید [[شخصیت علی]] {{ع}} را در فروسیت پیدا کردم. فروسیت یعنی [[مردانگی]] و [[مردانگی]] بالاتر از [[شجاعت]] است. [[علی]] {{ع}} مردی است که در سراسر [[زندگی]] او [[روح]] [[مردانگی]] وجود دارد؛ چه در میدان [[جنگ]]، چه در محیط [[خانواده]]، چه در [[محراب]] [[عبادت]]، و چه در [[مسند حکومت]] و در هر جای دیگر<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، حماسه حسینی، مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۴۴.</ref> و...<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، جهان‌بینی توحیدی، مجموعه آثار، ج۲، ص ۱۷۳؛ ج ۱۶، ص ۶۱؛ ج ۲۳، ص ۱۷۹؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]] ص ۲۶ تا ۳۳.</ref>.
=== از زبان یاران پیامبر ===
# [[علی]] {{ع}} از دیدگاه غیر [[مسلمانان]]:
[[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]- به [[نقل]] از [[ابراهیم]]، از [[علقمه]] و اسود-: به هنگام بازگشت [[ابو ایوب انصاری]] از [[صفین]]، به نزدش رفتیم و گفتیم: ای [[ابو ایوب]]! [[خداوند]] با فرود آمدن [[محمد]] {{صل}} به [[خانه]] تو و آمدن شترش (به خاطر [[لطف]] و اکرام [[خداوند]] به تو) به درِ [[خانه]] تو و نه دیگران، تو را اکرام کرده است و امروز، [[شمشیر]] بر شانه می‌نهی و با آن، گویندگان "لا الا الا [[الله]]" را می‌کشی؟ گفت: ای مرد! [[پیشوا]] به پیروانش [[دروغ]] نمی‌گوید. [[پیامبر]] {{صل}} به ما [[دستور]] داده است که به همراه [[علی]] {{ع}} با سه گروه بجنگیم: با [[ناکثین]] (عهدشکنان)، [[قاسطین]] (تجاوزکاران) و [[مارقین]] (از [[دین]] به در روندگان). [[ناکثین]]، [[اهل]] [[جمل]] ([[طلحه]] و [[زبیر]]) بودند که جنگیدیم و اکنون از [[جنگ]] با [[قاسطین]] (یعنی [[معاویه]] و [[عمرو عاص]]) بر می‌گردیم؛ و اما [[مارقین]]؛ آنان در حاشیه رودخانه‌ها، در نخلستان‌ها و حاشیه نخلستان‌ها، و در کنار نهرها اقامت می‌گزینند. و [[سوگند]] به [[خدا]] که نمی‌دانم آنان کجایند، ولی حتماً باید با آنان، به خواست [[خدا]]، [[پیکار]] کنیم. از [[پیامبر خدا]] شنیدم که به [[عمار]] فرمود: "ای [[عمار]]! تو را گروه [[ستمکار]] می‌کشند و تو در این هنگام، با [[حق]] هستی و [[حق]] با توست. ای [[عمار بن یاسر]]! اگر دیدی [[علی]] در یک وادی گام بر می‌دارد و همه [[مردم]]، در وادی‌ای غیر از وادی او گام می‌زنند، با [[علی]] حرکت کن؛ چرا که او تو را به [[پستی]] رهنمون نیست و از [[هدایت]]، بیرونت نمی‌سازد. ای [[عمار]]! کسی که شمشیری بر خود حمایل کند که با آن، علی‌را بر دشمنانش یاری‌ رسانَد، در [[روز قیامت]]، [[قیامت]]، [[خداوند]]، دو حمایل از دُر بر گردنش می‌آویزد و آنکه شمشیری بر خود ببندد که با آن، [[دشمن]] [[علی]] را علیه او [[یاری]] رسانَد، [[خداوند]] در [[روز قیامت]]، دو حمایل از [[آتش]] بر گردنش می‌آویزد". گفتیم: ای مرد، کافی است! [[خدا]] رحمتت کند! کافی است! [[خدا]] رحمتت کند!<ref>[[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]، ج ۱۳، ص ۱۸۶ ش ۷۱۶۵.</ref>
## جبران [[خلیل]] جبران: او [[مسیحی]] و [[اهل]] لبنان است. در دوازده سالگی به [[آمریکا]] رفته و تحصیلات خود را ادامه داده است. او هم هنرمندی [[نقاش]] است و هم از نویسندگان بزرگ [[عرب]] که به دو زبان [[عربی]] و [[انگلیسی]] کتاب نوشته است. از شیفتگان [[علی]] {{ع}} است و [[علی]] {{ع}} و [[حضرت مسیح]] {{ع}} را از بزرگ‌ترین شخصیت‌های [[دنیا]] می‌داند<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، اسلام و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۱۸۱.</ref>. وی درباره [[علی]] {{ع}} می‌گوید: "به [[عقیده]] من [[علی]] {{ع}} نخستین [[عربی]] است که با [[روح]] کلی [[جهان]] تماس پیدا کرده و با او سخن گفته است. یعنی [[امام علی]] {{ع}} [[همسایه]] [[خدا]] و همنشین اوست و شب‌ها با [[خدا]] به سر می‌برد". او به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} حتی از [[حضرت رسول]] {{صل}} هم بیشتر اظهار علاقه می‌کند و می‌گوید: [[علی]] {{ع}} مُرد در حالی که [[نماز]] بین دو لبش بود. [[علی]] {{ع}} پیش از زمان خود بود و من [[آگاه]] نیستم که چرا روزگار گاهی افرادی را پیش زمان خودشان به وجود می‌آورد. یعنی زمان [[علی]] {{ع}} گنجایش او را نداشت. البته [[امام علی]] {{ع}} درباره مردان [[الهی]] تعبیری عمیق‌تر به‌کار برده و می‌گوید: «این گونه اشخاص در هر زمانی متولد شوند پیش از زمان خود هستند» یعنی آن‌قدر بزرگ هستند که در هر زمان که باشند، زمان خودشان ظرفیت [[شناخت]] و معرفی ایشان را ندارد<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[عدل الهی (کتاب)|عدل الهی]]، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶؛ ج ۱۷، ص ۱۶۴.</ref>.
 
## جرج جرداق: او نیز از نویسندگان [[مسیحی]] معاصر است. کتاب مشهوری درباره [[علی]] {{ع}} به نام الامام [[علی بن ابی طالب]]، صوت العدالة الانسانیه نگاشته و در آن از [[فضایل]] حضرت [[سخن]] گفته است. به نظر جرج جرداق، [[علی]] {{ع}} مردی [[الهی]] و هم‌رتبه [[حضرت مسیح]] {{ع}} است<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[عدل الهی (کتاب)|عدل الهی]]، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶.</ref> و...<ref>ر.ک: [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]] ص ۲۶ تا ۳۳.</ref>.
[[تاریخ دمشق‌ (کتاب)|تاریخ دمشق‌]]- به [[نقل]] از [[شعبی]]-: [[ابو بکر]]، نشسته بود که [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} از دور پیدا شد. [[ابو بکر]] وقتی او را دید، گفت: کسی که نگاه به بامنزلت‌ترینِ [[مردم]]، نزدیک‌ترینِ آنان [به [[پیامبر]] {{صل}}]، با وقارترینِ آنان، و پُر بهره‌ترین آنان از [[پیامبر خدا]] شادمانش می‌کند، باید به این که می‌آید، بنگرد<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱۱ و، ص ۷۳.</ref>.
 
[[الیقین‌ (کتاب)|الیقین‌]]- به [[نقل]] از [[معاویة بن ثعلبه لیثی]]-: به [[ابوذر]] [غفاری‌] گفتم: ای [[ابوذر]]! ما می‌دانیم که محبوب‌ترین فرد نزد [[پیامبر خدا]]، محبوب‌ترینِ آنان نزد توست. گفت: آری. گفتیم: کدام یک نزد تو محبوب‌ترند؟ گفت: این شیخ مظلومِ [[محروم]] از [[حق]] خویش (اشاره‌اش به [[امیر مؤمنان]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} بود)<ref>الیقین، ص ۱۴۴، ح ۱۲.</ref>.
 
الأمالی‌، [[طوسی]]- به [[نقل]] از [[عبد المؤمن انصاری]]، از پدرش، از [[انس بن مالک]]-: از [[انس]] پرسیدم: به نظر تو چه کسی نزد [[پیامبر خدا]] پیش‌تر بود. گفت: هیچ کس را به اعتبار [[علی بن ابی طالب]] ندیدم. در نیمه‌های [[شب]]، مرا می‌فرستاد که او را بیاورم و تا صبح با او [[خلوت]] می‌کرد و تا زمانی که از [[دنیا]] رفت، [[علی]] نزد او چنین بود<ref>الأمالی، طوسی، ص ۲۳۲، ح ۴۱۱.</ref>.
 
[[امام باقر]] {{ع}}: از [[جابر بن عبد الله انصاری‌]] درباره [[علی]] {{ع}} پرسیده شد. گفت: [[سوگند]] به‌ [[خدا]]، او [[امیر مؤمنان]]، [[ذلیل]] کننده [[منافقان]]، کشنده [[کافران]]، و [[شمشیر]] [[خدا]] بر تجاوزکاران، [[پیمان‌شکنان]] و از [[دین]] رَمندگان بود<ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر {{ع}}: سُئِلَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللهِ الأَنصارِی عَن عَلِی بنِ أبی طالِبٍ {{ع}}، قالَ: ذلِک وَاللهِ أمیرُ المُؤمِنینَ، ومُخزِی المُنافِقینَ، وبَوارُ الکافِرینَ، وسَیفُ اللهِ عَلَی القاسِطینَ وَالناکثینَ وَالمارِقینَ}} (الفضائل، ابن شاذان، ص ۱۳۶).</ref>.
 
[[کتاب]] [[من لا یحضره الفقیه (کتاب)|من لا یحضره الفقیه]]: [[جابر بن عبد الله]] در [[مدینه]]، در محله‌های [[انصار]] می‌گشت و می‌گفت: [[علی]]، بهترینِ انسان‌هاست. هرکس نپذیرد، [[کافر]] است. ای انصاریان! فرزندانتان را با مهر [[علی]] بپرورید. هر کدام که نپذیرفت، در مورد مادرش تحقیق کنید<ref>کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۹۳، ح ۴۷۴۴.</ref>.
 
[[شرح الأخبار (کتاب)|شرح الأخبار]]- به [[نقل]] از [[حذیفة بن یمان]]، در وصف [[علی]] {{ع}}-: او پس از [[پیامبر]] {{صل}}، بهترینِ این [[امت]] است و جز [[منافق]]، کسی در او تردید نمی‌کند<ref>شرح الأخبار، ج ۱، ص ۱۴۴، ح ۸۲.</ref>.
 
[[المصنف‌ (کتاب)|المصنف‌]]، [[ابن ابی شیبه]]- به [[نقل]] از [[سلمان فارسی‌]]-: اولین فرد از این [[امت]] که بر پیامبرش وارد می‌شود، همان اولین کسی است که [[اسلام]] آورد، [یعنی‌] [[علی بن ابی طالب]]<ref>المصنف، ابن أبی شیبة، ج ۷، ص ۵۰۳، ح ۴۹.</ref>.
 
[[تاریخ دمشق‌ (کتاب)|تاریخ دمشق‌]]- به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: [[علی]]، چهار ویژگی داشت: او اولین فرد از بین [[عرب]] و [[غیر عرب]] بود که با [[پیامبر]] {{صل}} [[نماز]] گزارْد؛ و او کسی است که [[پرچم پیامبر]] {{صل}} در هر [[جنگی]] با او بود؛ و او کسی است که در [[جنگ احد]]، با [[پیامبر]] {{صل}} [[پایداری]] کرد و همه [[مردم]] بجز او فرار کردند؛ و او همان کسی است که [[پیامبر]] {{صل}} را [[غسل]] داد و همان کسی است که او را در [[قبر]] گذاشت<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۷۲.</ref>.
 
[[تاریخ دمشق‌ (کتاب)|تاریخ دمشق‌]]- به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: ما می‌گفتیم که [[پیامبر]] {{صل}} هفتاد [[وصیت]] نزد علی‌ گذاشت که نزد غیر او نگذاشت<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۹۱.</ref>.
 
[[مسند]] ابن حنبل‌- به [[نقل]] از [[عبد الله‌ بن عمر]]-: سه ویژگی به [[علی بن ابی طالب]] داده شده که اگر یکی از آنها به من داده می‌شد، برای من از شتران سرخ موی، دوستْ داشتنی‌تر بود: [[پیامبر خدا]] دخترش را به او داد و آن دختر، برایش [[فرزند]] آورد؛ در [[مسجد]]، همه درها بجز درِ [خانه‌] او را بست؛ و در روز [[خیبر]]، [[پرچم]] را به او سپرد<ref>مسند ابن حنبل، ج ۲، ص ۲۵۶، ح ۴۷۹۷.</ref>.
 
[[تاریخ دمشق‌ (کتاب)|تاریخ دمشق‌]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن مسعود]]-: [[قرآن]] بر هفت حرف نازل شده است که هر حرفی، ظاهری و [[باطنی]] دارد و نزد [[علی بن ابی طالب]]، [[دانش]] ظاهر و [[باطن]] آن بود<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۰۰.</ref>.
 
[[الفتوح‌ (کتاب)|الفتوح‌]]- از سخنان [[عمار بن یاسر]] در [[جنگ صفین]]، خطاب به [[عمرو بن عاص]]-: ای ابتر! آیا نمی‌دانی که [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "هر کس که من مولای اویم، [[علی]] مولای اوست. بار الها! آنکه او را [[دوست]] می‌دارد، [[دوست]] بدار و آنکه او را [[دشمن]] می‌دارد، [[دشمن]] بدار. آنکه او را [[یاری]] می‌رسانَد، [[یاری]] رسان، و آنکه او را بی‌یار می‌گذارَد، بی [[یاور]] گذار"؟<ref>الفتوح، {{متن حدیث|عن عمار بن یاسر- مِن کلامِهِ فی حَربِ صِفینَ لِعَمرِو بنِ العاصِ-: أیهَا الأَبتَرُ! أ لَستَ تَعلَمُ أن النبِی {{صل}} قالَ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ، اللهُم والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ؟}} (الفتوح، ج ۳، ص ۷۷).</ref>
 
[[تاریخ دمشق‌ (کتاب)|تاریخ دمشق‌]]- به [[نقل]] از [[عمر بن خطاب]]-: خداوندا! هیچ گرفتاری و سختی‌ای نازل مکن، جز آنکه [[ابو الحسن]]، کنار من باشد<ref>تاریخ دمشق، ج ۵۳، ص ۳۵.</ref>.
 
[[الاستیعاب (کتاب)|الاستیعاب]]: درباره [[زن]] دیوانه‌ای که [[عمر]] [[دستور]] به رَجم وی داده بود و درباره زنی که شش ماهه زاییده بود و [[عمر]] می‌خواست او را [[رجم]] کند و [[علی]] {{ع}} به وی فرمود که‌ [[خداوند متعال]] می‌فرماید: "و بار برداشتن و از شیر گرفتن او سی ماه است..." و به وی فرمود: "[[خداوند]]، از دیوانه، [[قلم]][محاسبه‌] را برداشته است...". [[عمر]] می‌گفت: اگر [[علی]] نبود، [[عمر]] هلاک می‌شد<ref>الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۶ الرقم ۱۸۷۵.</ref>.
 
[[کنز العمال‌ (کتاب)|کنز العمال‌]]- به [[نقل]] از [[عمر بن خطاب]]-: ای پسر [[ابو طالب]]! همواره تو برطرف کننده هر [[شبهه]] و روشن کننده هر حکمی هستی<ref>کنز العمال، ج ۵، ص ۸۳۴، ح ۱۴۵۰۹.</ref>.
 
[[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]- به [[نقل]] از [[عمر بن خطاب]]، هنگامی که فردی را دید که [[علی]] {{ع}} را بد می‌گوید-: به نظر من تو منافقی. از [[پیامبر خدا]] شنیدم که می‌فرمود: "[[علی]] نسبت به من، چون [[هارون]] نسبت به [[موسی]] {{ع}} است، جز آنکه پس از من [[پیامبری]] نیست"<ref>[[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]، {{متن حدیث|عن عمر بن الخطاب- لَما رَأی‌ رَجُلًا یسُب عَلِیاً {{ع}}-: إنی أظُنک مُنافِقاً؛ سَمِعتُ رَسولَ اللهِ {{صل}} یقولُ: إنما عَلِی مِنی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی‌، إلاأنهُ لا نَبِی بَعدی}} ([[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]، ج ۷، ص ۴۵۳ ش ۴۰۲۳).</ref>.
 
شرح [[نهج البلاغة]]: [[معاویه به قیس بن سعد]] گفت: [[خداوند]]، [[ابو الحسن]] را [[رحمت]] کند! او مردی خوش و بشاش و [[اهل]] [[مزاح]] بود. [[قیس]] گفت: آری. [[پیامبر خدا]] هم با یارانش [[مزاح]] می‌کرد و بر چهره‌شان لبخند می‌زد. به نظرم تو کنایه می‌زنی و می‌خواهی با این سخن، بر او خُرده بگیری؛ ولی [[سوگند]] به [[خدا]]، با همه شوخ‌طبعی و [[گشاده‌رویی]]، از شیر پُر یالِ گرسنه هم پُر هیبت‌تر بود. این، هیبتِ [[تقوا]] بود و همچون تو نبود که اوباش [[شام]]، بزرگت می‌دارند<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۵.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۵۴-۶۵۹.</ref>
 
=== از زبان یارانش ===
[[ربیع الأبرار (کتاب)|ربیع الأبرار]]: [[زیاد بن ابیه]]، از [[ابو الأسود دُئلی‌]] درباره [[دوستی]] [[علی]] {{ع}} پرسید. ابو الأسود گفت: [[دوستی]] [[علی]] در [[دل]] من، شدیدتر می‌گردد، همان گونه که [[دوستی]] [[معاویه]] در [[دل]] تو افزوده می‌شود. من از [[دوست داشتن علی]]، [[خداوند]] و [[خانه]] [[آخرت]] را می‌طلبم، و تو با [[دوست]] داشتن [[معاویه]]، [[دنیا]] و [[زیور]] آن را می‌جویی. مَثَل من و تو، چنان است که شاعر مَذحِجی گفته است: دو [[دوست]] با خواستِ گونه‌گونیم‌ من بزرگی می‌جویم و او به [[یمن]]، علاقه دارد. من [[خون]] بنی مالک را و شیر دوش، سفیدی شیر را در نظر می‌دارد<ref>ربیع الأبرار، ج ۳، ص ۴۷۹.</ref>.
 
[[تنبیه الخواطر (کتاب)|تنبیه الخواطر]]- به [[نقل]] از [[احنف بن قیس]]، هنگامی که [[معاویه]] از او درباره [[امیر مؤمنان]] پرسید-: او سه چیز را گرفته بود و سه چیز را رها کرده بود: هنگامی که سخن می‌گفت، [[دل]] [[مردم]] را در کف می‌گرفت؛ هرگاه با وی سخن گفته می‌شد، خوبْ گوش می‌داد؛ و هنگامی که با او [[مخالفت]] می‌شد، نرم‌ترین روش را برمی‌گزید. [[جدال]] را ترک می‌کرد؛ هم‌نشین نابکار نمی‌شد؛ و از آنچه از او عذرخواهی می‌شد، دست‌ می‌کشید<ref>تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۴.</ref>.
 
[[الصواعق المحرقة (کتاب)|الصواعق المحرقة]]: [[معاویه به خالد بن معمر]] گفت: چرا [[علی]] را نسبت به ما دوست‌تر می‌داری؟ پاسخ داد: به خاطر سه ویژگی: به خاطر برد باری‌اش در هنگامی که [[خشمگین]] می‌شد؛ و به خاطر راستگویی‌اش هر وقت که سخن می‌گفت؛ و به خاطر دادگری‌اش، هرگاه [[داوری]] می‌کرد<ref>الصواعق المحرقة، ص ۱۳۲.</ref>.
 
[[امام صادق]] {{ع}}: هنگامی که در [[جنگ جمل]]، [[زید بن صوحان]] بر [[زمین]] افتاد، [[امیرمؤمنان]]، بالای سرش آمد و نشست و فرمود: "[[خدا]] رحمتت کنند، ای [[زید]]! تو سبک‌بار و پُر بهره بودی". [[زید]]، سرش را بلند کرد و گفت: [[خدا]] تو را خیر بدهد، ای [[امیرمؤمنان]]! به [[خدا]] [[سوگند]]، تو را جز این نشناختم که به [[خدا]] [[دانایی]] و در [[ام الکتاب]]، بلندمنزلت و [[حکیم]] هستی، و [[خداوند]]، در درون جانت، بزرگ است. [[سوگند]] به [[خدا]]، از روی [[ناآگاهی]] در کنارت نجنگیدم؛ بلکه از [[ام سلمه]]، [[همسر پیامبر]] {{صل}} شنیدم که می‌گفت: از [[پیامبر خدا]] شنیدم که می‌فرمود: "هر کس که من مولای اویم، [[علی]] مولای اوست. خداوندا! [[دوستدار]] [[علی]] را [[دوست]] بدار و [[دشمن]] [[علی]] را [[دشمن]] بدار. [[یاری]] کننده [[علی]] را [[یاری]] کن و تنها گذارنده [[علی]] را تنها بگذار". [[سوگند]] به [[خدا]]، بد داشتم که تو را بی‌یاور بگذارم و [[خدا]]، مرا بی‌یاور بگذارد<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق {{ع}}: لَما صُرِعَ زَیدُ بنُ صوحانَ- رَحمَةُ اللهِ عَلَیهِ- یومَ الجَمَلِ، جاءَ أمیرُ المُؤمِنینَ {{ع}} حَتی‌ جَلَسَ عِندَ رَأسِهِ فَقالَ: رَحِمَک اللهُ یا زَیدُ، قَد کنتَ خَفیفَ المَؤونَةِ عَظیمَ المَعونَةِ. قالَ: فَرَفَعَ زَیدٌ رَأسَهُ إلَیهِ وقالَ: وأنتَ فَجَزاک اللهُ خَیراً یا أمیرَ المُؤمِنینَ، فَوَاللهِ ما عَلِمتُک إلابِاللهِ عَلیماً، وفی ام الِکتابِ عَلِیاً حَکیماً، وأن اللهَ فی صَدرِک لَعَظیمٌ. وَاللهِ ما قاتَلتُ مَعَک عَلی‌ جَهالَةٍ، ولکنی سَمِعتُ ام سَلَمَةَ زَوجَ النبِی {{صل}} تَقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ {{صل}} یقولُ: «مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ، اللهُم والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ» فَکرِهتُ وَاللهِ أن أخذُلَک فَیخذُلَنِی اللهُ}} (رجال الکشی، ج ۱، ص ۲۸۴ ش ۱۱۹).</ref>.
 
[[تاریخ الیعقوبی‌ (کتاب)|تاریخ الیعقوبی‌]]- در یادکردِ [[بیعت]] [[مردم]] با [[امیرمؤمنان]]-:... [[صعصعة بن صوحان]] برخاست و گفت: [[سوگند]] به [[خدا]]- ای [[امیرمؤمنان]]- تو [[خلافت]] را [[زینت]] دادی، [[خلافت]] به تو [[زینت]] نداده است. تو [[مقام خلافت]] را بالا بردی و آن، [[مقام]] تو را بالا نبرده است، و [[خلافت]] به تو نیازمندتر است تا تو به [[خلافت]]!<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹.</ref>
 
[[تذکرة الخواص‌ (کتاب)|تذکرة الخواص‌]]- به [[نقل]] از [[عمرو بن یحیی]]، از [[صعصعة بن صوحان]]-: وی (صعصعه) بر [[مغیرة]] بن شعبه [[گذشت]] و [[مغیره]] پرسید: از کجا می‌آیی؟ گفت: از نزد [[حاکم]] پرهیزگارِ [[بخشنده]] با شرمِ بردبارِ وفادارِ [[کریم]] و پذیرنده، که به شمشیرش باز می‌دارد، با دستش می‌بخشد، اجاقش همیشه روشن است و حمایتگری‌اش بسیار است. آنکه از ریشه و اصل اشراف، بزرگان، شیر مردان و دلیران است. نه کم‌ریشه است و نه درکارش پُر زحمت و نه در سخنش [[دروغگو]]. نه بی‌ثبات و تند است، و نه کسِل و تنبل. دارنده [[فرزندان]] [[کریم]] و [[پدران]] [[شریف]] است. خوشْ آزموده و [[ستاره درخشان]] است. تجربه‌دارِ مشهور و دلیرِ نام آور است. در [[دنیا]]، [[زاهد]] و شیفته [[آخرت]] است. [[مغیره]] گفت: اینها، ویژگی‌های [[امیر مؤمنان علی]] است<ref>تذکرة الخواص، ص ۱۱۸.</ref>.
 
[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: [[ضرار بن ضمره]] که از [[یاران]] ویژه [[علی]] {{ع}} بود، به عنوان [[نماینده]] بر [[معاویه]] وارد شد. [[معاویه]] گفت: [[علی]] را برایم توصیف کن. گفت: مرا معاف دار، ای [[امیرمؤمنان]]! [[معاویه]] گفت: چاره‌ای نداری. گفت: اگر چاره‌ای ندارم، بدان که او به [[خدا]] [[سوگند]]، دیر [[ترس]] و [[قوی]] پنجه بود. آخرین سخن را می‌گفت و به داد، [[حکم]] می‌کرد. [[دانش]] از همه سوی او فَوران می‌کرد و [[حکمت]]، از اطرافش می‌جوشید. از [[غذا]]، درشت آن را و از [[لباس]]، کوتاه آن را [[دوست]] می‌داشت. به [[خدا]] [[سوگند]]، هرگاه می‌خواندیمش، پاسخمان می‌داد، و هرگاه درخواست می‌کردیم، اجابتمان می‌کرد. [[سوگند]] به [[خدا]]، با همه نزدیکی او به ما و نزدیکی ما به او، به خاطر هیبتش با او سخن نمی‌گفتیم و به خاطر [[جایگاه]] عظیمش در [[جان]] ما، نزد او آغاز به [[سخن گفتن]] نمی‌کردیم. لبخند که می‌زد، دندان‌هایش چون رشته گوهر، آشکار می‌شد. [[اهل دین]] را بزرگ می‌داشت، به افتادگانْ رحم می‌کرد و در روزگار سخت، یتیمِ [[خویشاوند]] و [[نیازمند]] [[بدبخت]] را [[غذا]] می‌داد. برهنه را می‌پوشانْد، و [[گرفتاران]] را [[یاری]] می‌داد. از [[دنیا]] و زرق و برق آن، [[بیم]] داشت و به [[شب]] و [[تاریکی]] آن، [[انس]] می‌ورزید. گویی هم‌اکنون او را می‌بینم در هنگامی که [[شب]]، دامن گسترده و ستارگانش غروب می‌کنند، و او در محرابش، دست به‌ریش خود، چون شخص‌مار گزیده، به‌خود می‌پیچد و چون غمگینان می‌گِرید و می‌گوید: "ای [[دنیا]]! غیر از من را بفریب. آیا به من روی می‌آوری و برای من خودآرایی می‌کنی؟! هیهات، هیهات! زمان، زمانِ [[فریب]] [[خوردن]] از تو نیست. تو را سه بار [[طلاق]] دادم که مرا بازگشتی به سوی تو نباشد. [[عمر]] تو کوتاه، و عیش تو کوچک، و ارزشت کم است. آه از کم‌توشگی و دوری [[سفر]] و [[وحشت]] راه!". [[معاویه]] به وی گفت: چیزی از سخن او برایم بگو. ضرار گفت: همیشه می‌گفت: "شگفت‌ترینْ چیز در [[انسان]]، [[دل]] اوست...". [[معاویه]] گفت: هر چه از سخنان او می‌دانی، به من بگو. گفت: هیهات، اگر بتوانم همه آنچه از او شنیدم، به یاد بیاورم!<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۳۳.</ref>
 
[[الکامل فی التاریخ‌ (کتاب)|الکامل فی التاریخ‌]]- در یادکردِ کشته شدن [[حُجر بن عَدی]] و یارانش-: [معاویه‌] به [[عبد]] [[الرحمان]] بن حسان گفت: ای [[برادر]] [[ربیعه]]! درباره [[علی]] چه می‌گویی؟ گفت: رها کن و از من مپرس که به نفع توست. گفت: رها نمی‌کنم. پاسخ داد: [[گواهی]] می‌دهم که او از بسیارْ یاد کنندگانِ [[خداوند متعال]] بود؛ از [[فرمان]] دهندگان به [[حق]]، [[قیام]] کنندگان به [[قسط]]، و [[گذشت]] کنندگان از [[مردم]] بود. پرسید: درباره [[عثمان]] چه می‌گویی؟ گفت: او نخستین کسی بود که درهای [[ستمگری]] را گشود و درهای [[حق]] را بست. [[معاویه]] گفت: خود را کشتی! [[عبد الرحمان‌]] در پاسخ گفت: بلکه تو را کشتم. در حالی که [[قبیله]] [[ربیعه]]، در وادی نیست (یعنی [کسی نیست‌] که وی را [[شفاعت]] کند). [[معاویه]] او را به سوی زیاد فرستاد و به او [[فرمان]] داد که وی را به بدترین شکل، بکشد. زیاد هم او را زنده به [[گور]] کرد<ref>الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۹۸.</ref>.
 
[[رجال الکشی (کتاب)|رجال الکشی]]: از [[قنبر]] پرسیده شد: مولایت کیست؟ گفت: من [[غلام]] کسی هستم که به دو [[شمشیر]]، می‌جنگید و به دو نیزه، ضربه می‌زد، به دو [[قبله]] [[نماز]] گزارْد، دو [[مهاجرت]] به جای آورد، و لحظه‌ای به [[خدا]] [[کفر]] نورزید. من غلامِ آنم که شایسته‌ترینِ [[مؤمنان]] است و وارثِ [[پیامبران]]، و بهترینِ وصی‌ها، و بزرگِ [[مسلمانان]]، [[فرمانده]] [[مؤمنان]]، و نورِ [[مجاهدان]]، و [[رئیس]] اشکریزان، و زینتِ [[عبادت]] کنندگان، و چراغِ گذشتگان، نورِ نمازگزاران، و برترینِ [[پارسایان]]، و زبانِ [[پیامبر]] [[خداوند]] جهانیان، و نخستین [[مؤمن]] از [[آل یاسین]]. [غلامِ‌] آن [کسی هستم‌] که به وسیله [[جبرئیل]] امینْ [[تأیید]] شده، و توسط [[میکائیل]] متینْ [[یاری]] شده، و در بین همه آسمانیانْ [[ستایش]] شده است؛ [او که‌][[سرور]] [[مسلمانان]] و پیشتازان، و کشنده [[پیمان‌شکنان]] و تجاوزکاران، و مدافع [[حریم]] [[مسلمانان]]، و [[جنگ]] کننده با [[دشمنان]] [[کینه]] توز، و خاموش کننده [[آتش]] آتش‌افروزان بود، و با افتخارترین قرشی‌ای که گام بر [[زمین]] نهاد، و نخستین کسی که [در راه حق‌] به [[پیکار]] برخاست و [[دعوت الهی]] را پاسخ گفت، [[امیر مؤمنان]] است و [[وصی]] [[پیامبر خدا]] در بین جهانیان، و [[امین]] او بر [[بندگان]]، و جانشینِ آن کس که برای همه آنان برانگیخته شده، و کشنده [[پیمان‌شکنان]] و [[منحرفان]]، و نابود کننده [[مشرکان]]، و تیری از تیرهای [[الهی]] بر [[منافقان]]، و زبان سخن عابدان. [او] [[یاور]] [[دین خدا]]، و [[ولی خدا]]، و زبان سخن [[الهی]]، و [[یاور]] [[خدا]] در زمینش، و [[گنجینه دانش]] او، و [[پناه]] [[دین]] او، و پیشوای خوبان، و کسی که خداوندِ والا و [[توانمند]]، از او [[خشنود]] است. با [[گذشت]]، [[بخشنده]]، باشرم، [[خردمند]]، [[شب]] زنده‌دار، باهوش، [[پاک]]، حجازی، دست و دل‌باز، [[شجاع]]، [[سرور]] و سالار، [[صبور]]، [[روزه‌دار]]، [[هدایت]] شده، دلاورِ پیشتاز، قطع کننده پشت‌ها، برهم ریزنده [[احزاب]]، برترِ گردن فرازان که از نظر زمام، استوارترین، و از نظر [[دل]]، ثابت‌ترین، و در [[قوت قلب]]، استوارترینِ آنان بود. قدرتمند، دلیر، مهتر، هژَبْر، شیر، با [[اراده]]، مصمم، نیک‌اندیش، سخنور، مناظره‌گر، اصیل، با [[فضل]]، فاضلِ [[خاندان]]، [[پاک]] [[عشیره]]، پُر [[وقار]] و [[امانتدار]]. از [[بنی‌هاشم]]، پسر [[عموی پیامبر]] {{صل}}، امامِ، راه راست یافته، [[پرهیز]] کننده از [[فساد]]، [[بخشنده]] سامانده، قهرمانِ قهرمانان، و شیر ژیان، بدری، مکی، دارنده [[دین حنیف]]، [[روحانی]]، تابنده، ستیغ‌کوه‌ها، بالای بلندی‌ها، [[سرور]] عرب‌ها، و شیر بیشه‌ها، قهرمانِ دلیر، شیر حمله کننده، ماهِ تمام، محک [[مؤمنان]]، وارثِ مشعریان، [[پدر]] دو [[سبط]] [[حسن]] و [[حسین]] است. [[سوگند]] به [[خدا]]، [[امیر]] [[حقیقی]] و بر [[حق]] [[مؤمنان]]، [[علی بن ابی طالب]] است- که درودهای [[پاک]] وبرکت‌های ارجمند [[خداوند]] بر او باد-<ref>رجال الکشی، ج ۱، ص ۲۸۸ ش ۱۲۹.</ref>.
 
[[تاریخ الیعقوبی‌ (کتاب)|تاریخ الیعقوبی‌]]- در یادکرد [[بیعت]] [[مردم]] با [[امیرمؤمنان]]:... آن‌گاه، [[مالک بن حارث اشتر]] به پا ایستاد و گفت: ای [[مردم]]! این [[وصی]] وصی‌ها، و [[وارث]] [[دانش]] [[پیامبران]]، [[آزمایش]] دهنده بزرگ، و [[نیک]] بی‌نیاز است. آن است که [[کتاب خدا]] به [[ایمان]]، و [[پیامبر خدا]] به [[بهشت رضوان]] برای او [[گواهی]] داده است؛ آنکه در او [[فضایل]]، کمال یافته‌اند و در سابقه و [[دانش]] و فضلش، پیشینیان و پسینیان، تردیدی ندارند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۵۹-۶۶۵.</ref>
 
 
=== از زبان دشمنانش ===
# [[معاویة بن ابی سفیان‌]]: [[ابو مسلم خولانی]] با گروهی نزد [[معاویه]] آمدند و گفتند: تو با [[علی]] می‌جنگی. آیا تو چون اویی؟ گفت: [[سوگند]] به [[خدا]]، نه! من می‌دانم که او [[برتر]] از من است و به [[حکومت]]، سزاوارتر از من است<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰ ش ۲۵.</ref>. جابر نقل می‌کند؛ نزد [[معاویه]] بودیم که از [[علی]] یاد شد، [[معاویه]] از او و [[پدر]] و مادرش به [[نیکی]] یاد کرد. آن‌گاه گفت: چه‌طور درباره آنان، چنین نگویم در حالی که آنان، [[بهترین]] [[بندگان خدا]] بودند و پسران او نزد اویند که [[بهترین]] و فرزندِ بهترین‌اند<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱۵.</ref>. به [[نقل]] از [[مغیره]]: وقتی خبر [[مرگ]] [[علی بن ابی طالب]] به [[معاویه]] رسید، وی با زنش، دختر قرظه، در یک روز تابستانی در [[خواب]] نیم‌روزی بود. گفت: "ما همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم". [[مردم]]، چه [[دانش]] و خیر و [[فضل]] و [[فقهی]] را از دست دادند! زنش گفت: دیروز با او می‌جنگیدی و امروز برایش [[آیه]] [[رجعت]] می‌خوانی؟! [[معاویه]] گفت: وای بر تو! تو نمی‌دانی [[مردم]] چه مقدار از [[دانش]]، [[فضل]] و سابقه را- که‌ او داشت- از دست دادند<ref>مقتل أمیر المؤمنین، ص ۱۰۵، ح ۹۴.</ref>.
# [[عمرو بن عاص]]: به [[نقل]] از [[عمر بن سعد]]: [[معاویه]] به عمرو گفت: ای [[ابو عبد الله]]! من تو را به [[جنگ]] با این مردی که خدایش را [[عصیان]] کرده، [[خلیفه]] را کشته، [[فتنه]] بر پا ساخته، جمع را پراکنده و رابطه خویشی را قطع کرده است، فرا می‌خوانم. عمرو گفت: با کدام مرد؟ [[معاویه]] گفت: به [[جنگ]] با [[علی]]! عمرو گفت: [[سوگند]] به [[خداوند]]- ای [[معاویه]]- تو و [[علی]]، همتا نیستید. تو [[هجرت]]، سابقه، [[صحابی]] بودن، [[مبارزه]]، [[فقه]] و [[دانش]] او را نداری. به [[خدا]] [[سوگند]]، وی با داشتن همه اینها، از تیزی و جدیت، بهره‌مندی و عنایت و [[آزمایش]] نیکوی [[الهی]] برخوردار است. اگر من تو را در [[جنگ]] با او [[همراهی]] کنم- و خودت می‌دانی که در این کار، چه خطر و ضرری وجود دارد- چه چیزی برای من در نظر می‌گیری؟ گفت: نظر خودت چیست؟ گفت: پیشکشی [[مصر]]<ref>وقعة صفین، ص ۳۷.</ref>.
# [[مروان بن حکم]]: به [[نقل]] از [[ابن ابی سیف]]: [[مروان]]، سخنرانی می‌کرد و در حالی که [[حسن]] {{ع}} نشسته بود، در سخنرانی‌اش به [[علی]] {{ع}} بد گفت. [امام‌] [[حسن]] {{ع}} فرمود: "وای بر تو، ای [[مروان]]! آیا این فردی که بدش را می‌گویی، بدترینِ [[مردم]] است؟!". گفت: نه، بلکه بهترینِ [[مردم]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۰.</ref>.
# [[ولید بن عبدالملک]]: [[ولید بن عبدالملک]] روزی به پسرانش گفت: بر شما باد [[دینداری]]! من چیزی را ندیدم که [[دین]]، ایجاد کند و [[دنیا]]، آن را نابود سازد؛ ولی دیدم که [[دنیا]] بنایی بر پا کرده است، ولی [[دین]]، آن را نابود ساخته است. همواره می‌شنوم که [[یاران]] و [[خاندان]] ما، [[علی بن ابی طالب]] را بد می‌گویند و [[فضایل]] او را پوشیده می‌دارند و [[مردم]] را به [[دشمنی]] با او وا می‌دارند؛ ولی این [[کارها]] برای او جز نزدیکی بیشتر به [[دل‌ها]] ایجاد نمی‌کنند و آنان ([[یاران]] و [[خاندان]] ما) تلاش می‌کنند که در [[دل]] [[مردم]] جای گیرند و این تلاش، جز موجب دوری آنها از [[دل]] [[مردم]] نمی‌گردد<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.</ref>.
# [[عبدالعزیز بن مروان‌]]: به [[نقل]] از [[عمر بن عبد العزیز]]: پدرم سخنرانی می‌کرد و در سخنرانی خود، خوب پیش می‌رفت. هرگاه به یاد کردِ [[علی]] و بدگویی از او می‌رسید، زبانش بند می‌آمد، رنگش زرد می‌شد و حالش دگرگون می‌گشت. در این باره با او صحبت کردم. گفت: آیا این موضوع را متوجه شده‌ای؟ این [[مردم]] اگر آنچه را که پدرت درباره [[علی]] می‌داند، می‌دانستند، حتی یک نفر از آنان از ما [[پیروی]] نمی‌کرد<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۶۵-۶۶۷.</ref>


== [[شمایل]] [[امام]] ==
== [[شمایل]] [[امام]] ==
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش