خوارج در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
[[فرزندان]] و [[خانواده]] قطری بن فجائه در [[خانه]] [[جرموز]] مازنی بودند و او از آنان [[پذیرایی]] می‌کرد. [[جرموز]] از قطری بن فجائه درخواست کرد که [[اجازه]] دهد فرزندانش را نزد او فرستد تا آنها را کمک کند. قطری جواب داد: اگر فرزندانش را نزد او فرستد، گردنشان را خواهد زد و سرهایشان را برای او خواهد فرستاد. جرموز از این گفته قطری شگفت‌زده شد؛ زیرا او [[فرزندان]] و [[خانواده]] قطری را در [[خانه]] خود داشت و از آنان پذیرایی می‌کرد، اما قطری می‌خواست فرزندان وی را گردن زند و سرشان را برای او بفرستد. قطری گفت: آن‌چه تو برای خانواده‌ام انجام دادی، مطابق [[تعالیم]] مذهبی‌ات بود، و آن‌چه من با فرزندانت انجام می‌دهم، مطابق تعالیم [[مذهب]] خودم است<ref>جاحظ، عمرو بن بحر، البرهان والعرجان، ص۶۷.</ref>.
[[فرزندان]] و [[خانواده]] قطری بن فجائه در [[خانه]] [[جرموز]] مازنی بودند و او از آنان [[پذیرایی]] می‌کرد. [[جرموز]] از قطری بن فجائه درخواست کرد که [[اجازه]] دهد فرزندانش را نزد او فرستد تا آنها را کمک کند. قطری جواب داد: اگر فرزندانش را نزد او فرستد، گردنشان را خواهد زد و سرهایشان را برای او خواهد فرستاد. جرموز از این گفته قطری شگفت‌زده شد؛ زیرا او [[فرزندان]] و [[خانواده]] قطری را در [[خانه]] خود داشت و از آنان پذیرایی می‌کرد، اما قطری می‌خواست فرزندان وی را گردن زند و سرشان را برای او بفرستد. قطری گفت: آن‌چه تو برای خانواده‌ام انجام دادی، مطابق [[تعالیم]] مذهبی‌ات بود، و آن‌چه من با فرزندانت انجام می‌دهم، مطابق تعالیم [[مذهب]] خودم است<ref>جاحظ، عمرو بن بحر، البرهان والعرجان، ص۶۷.</ref>.
ج. [[خوارج]] تا حدودی دنیاخواه بودند، اما خواسته‌های آنان غالباً به مسائل [[پست]] و ناچیز محدود می‌شد و خواسته‌های بزرگی نداشتند؛ مگر رؤسای آنان که هدفشان از [[جنگ با علی]]{{ع}}، [[سلطنت]] و [[فرمانروایی]] بود.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۸۰.</ref>
ج. [[خوارج]] تا حدودی دنیاخواه بودند، اما خواسته‌های آنان غالباً به مسائل [[پست]] و ناچیز محدود می‌شد و خواسته‌های بزرگی نداشتند؛ مگر رؤسای آنان که هدفشان از [[جنگ با علی]]{{ع}}، [[سلطنت]] و [[فرمانروایی]] بود.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۸۰.</ref>
==[[جهاد]] [[امیرالمؤمنین]] با [[خوارج]]==
گروه سومی که امیرالمؤمنین{{ع}} با آنان جنگید خوارج بودند. این گروه از [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} منشعب شدند و با [[شعار]] «لاحکم الا لله» به [[مبارزه]] با حضرت پرداختند. آنان در منطقه [[حروراء]] اولین تجمع خود را برگزار کردند و به همین جهت [[حروریه]] خوانده می‌شوند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۵۴۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۳، ص‌۱۹.</ref>. امیرالمؤمنین در آغاز با آنان با [[مسالمت]] برخورد کرد و به [[پرسش‌ها]] و شبهه‌های آنان پاسخ داد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص‌۴۴۲.</ref>. جمعی دست از [[عقیده]] خود برداشتند و گروهی بر عقیده [[باطل]] خود [[اصرار]] ورزیدند. از آنان به عنوان [[مارقین]] نیز یاد شده است. در [[سیره اجتماعی]] [[معصومان]] [[شیوه]] برخورد حضرت و دیگر معصومان را با خوارج بیان کردیم، ولی در آنجا به [[جنگ با خوارج]] نپرداختیم. در اینجا به‌تناسب اشاراتی که به این [[نبرد]] شده، به [[جنگ]] با مارقین می‌پردازیم. این جنگ [[جنگ نهروان]] هم نامیده شده؛ چون نبرد در منطقه [[نهروان]]<ref>نهروان منطقه‌ای وسیع بین بغداد و واسط و دارای روستاهای زیادی است (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۲۵).</ref> بوده است. جنگ با این گروه از جهت توجیه [[افکار عمومی]] بسیار سخت بود؛ چراکه اینان انسان‌هایی عابدپیشه و متنسک بودند. [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} که در گذشته درباره این جمع فرموده بود، تا حدودی افراد باورمند به امیرالمؤمنین{{ع}} را با حضرت همراه کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} آن‌گاه که خوارج را توصیف می‌کرد فرمود: آنان از [[دین]] خارج می‌شوند مانند خارج‌شدن تیر از کمان<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۲۴: {{متن حدیث|إِنَّهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ}}.</ref>.
بدیهی است که جمعی از [[اصحاب]] حضرت، اگرچه با خوارج نبودند، در نبرد بر ضد آنان نیز حضور نداشتند و جمعی نیز دچار [[شک و تردید]] شدند؛ به همین جهت سال‌های پایانی [[حکومت امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[مشکلات]] متعددی همراه بود. خوارج هر از چند گاه به [[مخالفت]] با [[حکومت]] حضرت می‌پرداختند<ref>ابن‌اثیر جزری (عزالدین)، الکامل، ج۳، ص۳۷۲.</ref>. از طرف دیگر معاویه هم جنایتکارانی را برای [[قتل]] و [[غارت]] به مناطق تحت [[نفوذ]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} می‌فرستاد که کتاب [[الغارات]] ثقفی دراین‌باره است.
===آغاز [[نبرد با خوارج]]===
امیرالمؤمنین{{ع}} که خود را برای [[نبرد]] دوباره با معاویه آماده کرده بود، ناچار شد به جای [[شام]] به سمت [[نهروان]] [[حرکت]] کند و با این گروه بجنگد. شروع این واقعه در [[محرم]] سال ۳۸ بود و درگیری در [[هفتم صفر]] رخ داد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۶۲؛ همو، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۱۳۶.</ref>. خبری در کافی آمده که از تردید برخی در این نبرد حکایت دارد.
[[رافع بن سلمه]] گوید: [[روز]] [[جنگ نهروان]] همراه [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} بودم. هنگامی که علی{{ع}} نشسته بود، سواری آمد و گفت: [[السلام]] علیک [[یا علی]]. امیرالمؤمنین علی{{ع}} فرمود: علیک السلام؛ مادرت به عزایت بنشیند<ref>این نفرین در میان عرب مرسوم بوده است.</ref>، چرا به عنوان امیرالمؤمنین بر من [[سلام]] نکردی؟ گفت: آری، اکنون دلیلش را به تو می‌گویم: در [[جنگ صفین]] تو بر [[حق]] بودی؛ ولی چون [[حکومت]] حکمَین را پذیرفتی، از تو [[بیزاری]] جستم و تو را [[مشرک]] دانستم. اکنون نمی‌دانم از چه کسی [[پیروی]] کنم. به [[خدا]] اگر هدایتت را از گمراهی‌ات باز شناسم (حق یا [[باطل]] تو را بدانم)، برای من بهتر از تمام دنیاست.
علی{{ع}} به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، نزدیک من بیا تا نشانه‌های [[هدایت]] را از نشانه‌های [[گمراهی]] برای تو باز شناسانم. آن مرد نزدیک حضرت ایستاد. در این هنگام سواری شتابان آمد تا نزد علی{{ع}} رسید و گفت: ای امیرالمؤمنین، مژده باد تو را بر [[پیروزی]]؛ خدا چشمت را روشن کند، به خدا تمام [[لشکر]] [[دشمن]] کشته شد. حضرت به او فرمود: زیر [[نهر]] یا پشت آن؟ گفت: آری زیر نهر. فرمود: [[دروغ]] گفتی، [[سوگند]] به آنکه دانه را شکافت و [[جان]] را آفرید، آنها هرگز از نهر عبور نکنند تا کشته شوند.
آن مرد گوید: بصیرتم درباره ([[بیزاری]] و مشرک‌بودن) علی{{ع}} زیاده گشت (زیرا آن مرد را [[تکذیب]] کرد). اسب‌سوار دیگری دوان‌دوان آمد و همان مطلب را به او گفت. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او همان پاسخ را داد که به رفیقش داده بود. مرد شک‌کننده گوید: من می‌خواستم به علی{{ع}} [[حمله]] کنم و با [[شمشیر]] فرقش را بشکافم؛ سپس دو سوار دیگر دوان‌دوان آمدند، طوری که اسبان آنها عرق کرده بود. گفتند: [[خدا]] چشمت را روشن کند ای امیرالمؤمنین، مژده باد تو را به فتح؛ به خدا که همه آن [[مردم]] کشته شدند. علی{{ع}} فرمود: پشت [[نهر]] یا زیر آن؟ گفتند: نه، بلکه پشت نهر؛ چون ایشان اسب‌های خود را به طرف [[نهروان]] راندند و آب زیر گردن اسبشان رسید، برگشتند و کشته شدند. امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: راست گفتید. آن مرد از اسبش به زیر آمد و دست و پای امیرالمؤمنین{{ع}} را گرفت و بوسه داد؛ سپس علی{{ع}} فرمود: این نشانه و معجزه‌ای برای توست<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۵؛ همو، (ترجمۀ سیدجواد مصطفوی)، ج۲، ص۱۵۰.</ref>.
مشابه این خبر را [[شیخ مفید]] از قول [[جندب بن عبدالله ازدی]] نقل کرده است که در [[جنگ جمل]] و [[صفین]] تردید نداشتم؛ ولی در [[جنگ با خوارج]] که از [[قاریان قرآن]] بودند، برایم تردید حاصل شد و در گوشه‌ای نشستم که سواری آمد و گفت [[خوارج]] از نهر گذشتند. حضرت سخن وی را رد کرد. مرد دومی نیز این خبر را داد و حضرت فرمود نهر را رد نمی‌کنند. وقتی رفتیم، متوجه [[صحت]] سخنان حضرت شدم و تردیدم برطرف شد<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۱۷؛ سید رضی، خصائص الأئمة{{عم}} (خصائص أمیرالمؤمنین{{ع}})، ص۶۰، با تلخیص).</ref>. این خبر از این جهت که سخن از عبورکردن یا نکردن خوارج است، دقیق‌تر به نظر می‌رسد تا خبر قبلی که خبر از [[مرگ]] آنان می‌دهد. به نقل [[نهج البلاغه]] حضرت فرمود: محل مرگ آنان قبل از آب نهر است. به خدا [[سوگند]] از آنان جز ده نفر [[نجات]] نمی‌یابند و از شما جز ده نفر کشته نمی‌شود<ref>نهج البلاغه (تحقیق صبحی صالح)، ص۹۳: {{متن حدیث|مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ}}.</ref>.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[پرچم]] [[امان]] را در دست [[ابو‌ایوب انصاری]] قرار داد و فرمود: هر کس زیر آن قرار گیرد، در امان خواهد بود. جمع زیادی از [[خوارج]] زیر پرچم قرار گرفتند<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۱۸۹.</ref>. حدود چهارهزار نفر بودند که جمعی رفتند و فقط ۱۸۰۰ یا ۱۵۰۰ نفر باقی ماندند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۷۱؛ همو، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۱۴۵.</ref>. آنان [[عبدالله بن خباب ارت]] و همسرش و [[حارث بن مره عبدی]] را کشته بودند. حضرت به آنان گفت: [[قاتلان]] [[برادران]] ما را تحویل دهید؛ گفتند: همه ما جمع، آنها را کشتیم<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۰، ص۲۲.</ref>. حضرت خواست درباره کشتن عبدالله نظر بدهند و این موضوع از تمام گردان‌های آنان، به صورت مستقل، پرسیده شود. همه گفتند: ما او را کشتیم و تو را هم مانند وی می‌کشیم. [[امام]] فرمود: {{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ أَقَرَّ أَهْلُ الدُّنْيَا كُلُّهُمْ بِقَتْلِهِ هَكَذَا وَ أَنَا أَقْدِرُ عَلَى قَتْلِهِمْ لَقَتَلْتُهُمْ}}: «به [[خدا]] [[سوگند]] اگر تمام [[مردم]] [[دنیا]] این‌گونه به کشتن او [[اقرار]] می‌کردند و من بر کشتن آنان توانا بودم، همه را می‌کشتم». وقتی [[گفتگو]] بی‌نتیجه ماند، حضرت فرمود بر آنان [[حمله]] کنید و خود حمله را آغاز کرد و آنان از بین رفتند<ref>ابن‌أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۲؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۳، ص۳۵۵ و ج۴۱، ص‌۱۰۱.</ref> و این غائله بزرگ خاتمه یافت.
[[جنگ]] امیرالمؤمنین{{ع}} با خوارج از شبهاتی بوده که بعدها هم مطرح شده است و [[امامان]] به آن پاسخ داده‌اند؛ از جمله آنان گفتگوی عبدالله بن ازرق<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۴۹.</ref> با [[امام باقر]]{{ع}} و اشکال همراهِ [[هشام بن عبدالملک]] دراین‌باره و پاسخ آن حضرت است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۱۲۰.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۵۶</ref>.
===در مسیر بازگشت از [[جنگ نهروان]]===
گزارش مفصلی در [[کتب اربعه]] درباره [[جنگ با خوارج]] و [[مارقین]] نیست؛ ولی افزون بر آنچه بیان شد، دو خبر در مسیر بازگشت حضرت به [[کوفه]] اتفاق افتاده که به نقل آنها می‌پردازیم:
۱. حادثه [[ردالشمس]] بعد از جنگ با خوارج نقل شده است. [[جویریة بن مسهر]] که از مؤذنان حضرت است، نقل می‌کند هنگامی که از کشتن [[خوارج]] برمی‌گشتیم، به [[سرزمین بابل]] رسیدیم. وقت [[نماز عصر]] رسید. حضرت از مرکب فرود آمد. [[مردم]] هم فرود آمدند. [[امام]] فرمود: ای مردم، اینجا سرزمینی است که مورد [[لعن]] و [[نفرین]] قرار گرفته است و سه بار گرفتار [[عذاب]] شده و در آن [[بت]] [[پرستش]] می‌شده و برای [[پیامبر]] و [[وصی]] او سزاوار نیست که در آن [[نماز]] بخواند. هر کس می‌خواهد نماز بخواند، بخواند. مردم در کنار جاده به نماز ایستادند و او بر استر خود سوار شد و رفت. [[جویریه]] با خود گفت به [[خدا]] [[سوگند]] من به دنبال [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} می‌روم و نمازم را مانند نماز او امروز می‌خوانم. سوگند به خدا پل سوراء را رد نکردیم که [[خورشید]] غایب شد؛ پس من به تردید افتادم. حضرت به من توجه کرد و گفت: ای جویریه، آیا تردید کردی؟ گفتم: آری ای [[امیر مؤمنان]]. در گوشه‌ای فرود آمد و [[وضو]] گرفت و سخنی گفت و من خوب متوجه نشدم. گویا به [[عبرانی]] بود؛ سپس برای نماز صدا زد. به خدا سوگند دیدم که خورشید هنوز بین دو [[کوه]] است. نماز عصر را خواند و من هم با او نماز خواندم و بعد از اتمام نمازمان، شب برگشت، آن‌گونه که بود. حضرت به من توجه کرد و فرمود: ای جویریه، [[خداوند]] می‌گوید: «به نام پرودگار بزرگ [[تسبیح]] بگوی» و من از خدا به نام عظیم و بزرگش درخواست کردم؛ پس خورشید را برای من بازگرداند. وقتی جویریه این را دید گفت: به [[پروردگار]] [[کعبه]] تو [[وصی پیامبر]] هستی<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۲۰۳.</ref>.
[[شیخ صدوق]] می‌نویسد: [[خورشید]] برای امیرالمؤمنین علی بن [[ابی‌طالب]]{{ع}} دو بار بازگشت؛ یک بار در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} و بار دیگر بعد از [[درگذشت پیامبر]]{{ع}} در دوران [[حکومت]] حضرت. [[اسماء دختر عمیس]] گوید: هنگامی که روزی [[رسول خدا]]{{صل}} خوابیده بود و سرش بر دامن علی بود، [[نماز عصر]] علی{{ع}} از دست رفت. تا خورشید غروب کرد. [[حضرت رسول]] فرمود: بار الها، علی در [[طاعت]] تو و طاعت [[رسول]] تو بود. خورشید را برایش برگردان. [[اسماء]] گوید: به [[خدا]] [[سوگند]] دیدم که خورشید غروب کرد، آن‌گاه طلوع کرد با اینکه غروب کرده بود. [[زمین]] و کوهی نبود جز اینکه خورشید بر آن طلوع کرد. علی{{ع}} [[وضو]] گرفت و [[نماز]] خواند؛ سپس خورشید غروب کرد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۲۰۳.</ref>. [[شیخ مفید]] نیز گزارش مشابهی دارد<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص‌۳۴۵.</ref>. [[کلینی]] این خبر را مفصل‌تر بیان کرده است و جای [[رد شمس]] را [[مسجد]] فضیخ می‌داند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۵۶۱.</ref>. [[علامه مجلسی]] [[حدیث]] کافی را [[ضعیف]] می‌شمارد<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل‌الرسول، ج‌۱۸، ص‌۲۷۶.</ref>. سند [[صدوق]] در هر دو خبر ضعیف شمرده شده است؛ زیرا مشتمل بر افراد ناشناخته می‌باشد<ref>محمد بن علی اردبیلی، جامع الرواة، ج۲، صص‌۵۳۱ و ۵۳۲.</ref>.
[[سید مرتضی]] به [[شبهات]] محتوایی که به دو [[حدیث ردالشمس]] گرفته شده، پاسخ داده است، به‌ویژه آنچه در [[زمان پیامبر]]{{صل}} رخ داده است<ref>سیدمرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج‌۴، ص‌۷۸ و ۸۱.</ref>. به هر [[حال]] موضوع دارای موافقان و مخالفان متعددی است که اینجا جای بحث آن نیست.
۲. در [[عراق]] مسجدی است به نام [[مسجد براثا]] که در محلی به همین نام، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} زمانی که از [[جنگ نهروان]] برمی‌گشته، در آنجا نماز خوانده است<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص‌۳۶۳.</ref>. [[جابر بن عبدالله بن انصاری]] گوید: علی{{ع}} با ما در بَراثا نماز خواند وقتی که از [[جنگ]] با [[شرات]] بر می‌گشت و ما در حدود صدهزار مرد بودیم. مردی [[نصرانی]] از صومعه‌اش بیرون آمد و گفت: [[فرمانده]] این [[سپاه]] کیست؟ گفتیم: این آقا. به سوی حضرت رفت و [[سلام]] کرد و گفت: ای آقای من، تو [[پیامبری]]؟ گفت: نه، [[پیامبر]] آقای من بود که درگذشت. پرسید: تو [[وصی]] پیامبری؟ پاسخ داد: آری؛ بعد حضرت گفت: بنشین، چرا این را پرسیدی؟ پاسخ داد: من این [[صومعه]] را برای تو در اینجا ایجاد کردم و نامش بَراثاست. در کتبی که [[منزلت]] مکان‌ها را بیان می‌کند خواندم که در اینجا [[نماز]] نمی‌خواند با چنین گروهی جز پیامبر یا وصی و [[جانشین پیامبر]] و آمده‌ام که [[مسلمان]] شوم؛ پس [[اسلام]] آورد و با ما به سوی [[کوفه]] [[حرکت]] کرد. [[حضرت علی]]{{ع}} پرسید: چه کسی در اینجا نماز خوانده است؟ گفت: [[عیسی بن مریم]] و مادرش. حضرت فرمود: به تو خبر دهم چه کسی در اینجا نماز خوانده؟ گفت: آری. فرمود: [[خلیل]]{{ع}} هم در اینجا نماز خوانده است<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۳۲‌۲۳۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۳، ص‌۲۶۴؛ همو، الأمالی، ص‌۱۹۹.</ref>. البته این دسته [[روایات]] که دارای سند معتبری نیستند، جای بحث و سخن دارد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۵۹</ref>.
===شرط [[جنگ با خوارج]]===
جنگ با خوارج برای جمعی بسیار سخت و ناگوار بود. وقتی جنایات آنان باعث شد که [[مردم]] برای [[حفظ امنیت]] خود [[جنگ]] با آنان را بر جنگ با معاویه ترجیح بدهند، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که خود با آنها می‌جنگید، برای [[نبرد]] با آنان شرطی قرار داد. [[امام صادق]]{{ع}} از پدرش از پدرانش نقل می‌کند. وقتی که [[امیر مؤمنان]]{{ع}} از جنگ با [[اهل]] [[نهروان]] فارق شد فرمود: «بعد از من کسی با اینان نمی‌جنگد جز اینکه اینان اولی به [[حق]] از او هستند»<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۴: {{متن حدیث|لَمَّا فَرَغَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} مِنْ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ قَالَ لَا يُقَاتِلُهُمْ بَعْدِي إِلَّا مَنْ هُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْهُ}}.</ref>. [[فیض کاشانی]] در شرح این [[حدیث]] می‌نویسد: حضرت خبر داده کسانی که بعد از او با [[خوارج]] می‌جنگند، خوارج به [[حق]] از آن فرد سزاوارتر هستند و به‌تحقیق که حضرت راست فرمود؛ زیرا چنین بود<ref>محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۵، ص۶۲: {{عربی|أخبر{{ع}} أنّ كلّ من يقاتل الخوارج بعده فالخوارج أولى بالحق منه و لقد صدق فإنه كان كذلك}}.</ref>؛ یعنی مخالفان خوارج، از [[حاکمان]] بنی‌‌‌‌امیه و مانند آنان، شایسته [[حکومت]] نبودند.
در سخنی که [[امام صادق]]{{ع}} از پدرش نقل کرده چنین آمده است که نام «[[حروریه]]» نزد [[حضرت علی]]{{ع}} برده شد؛ حضرت فرمود: اگر بر ضد [[امام عادل]] یا جماعتی خروج کردند، با آنان بجنگید؛ اما اگر بر ضد [[رهبر]] [[ستمگر]] [[شورش]] کردند، با آنان نجنگید؛ زیرا دراین‌باره سخنی دارند<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۱۴۵؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج‌۲، ص‌۶۰۳.</ref>. در این سخن حضرت [[جنگ با خوارج]] را مشروط به دو شرط کرده است: یکی [[وجود امام]] و رهبر [[عادل]] و دیگر جماعتی از [[مردم]]. به نظر می‌رسد منظور حضرت این است که اگر باعث [[ناامنی]] در منطقه‌ای بشوند و [[جنگی]] را بر ضد گروهی از مردم به راه بیندازند، باید با آنها [[مبارزه]] کرد؛ اما اگر بر ضد رهبر ستمگر مبارزه می‌کنند، نباید علیه آنان جنگید؛ زیرا در این مورد استدلالی دارند که [[حاکم ستمگر]] سزاوار حکومت نیست و حکومتش از نظر [[اسلام]] پذیرفته نمی‌باشد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۶۲</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۷۷: خط ۲۰۷:
# [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']]
# [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']]
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']]
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']]
# [[پرونده:1100521.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۵٬۸۷۱

ویرایش