جز
جایگزینی متن - 'بکار' به 'بهکار'
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=150%' به '{{عربی') |
جز (جایگزینی متن - 'بکار' به 'بهکار') |
||
خط ۲۲۹: | خط ۲۲۹: | ||
[[پرونده:11582.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[اسحاق طاهری|طاهری]]]] | [[پرونده:11582.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[اسحاق طاهری|طاهری]]]] | ||
آقای دکتر '''[[اسحاق طاهری]]''' در کتاب ''«[[درسهایی پیرامون نبوت و امامت (کتاب)|درسهایی پیرامون نبوت و امامت]]»'' در اینباره گفته است: | آقای دکتر '''[[اسحاق طاهری]]''' در کتاب ''«[[درسهایی پیرامون نبوت و امامت (کتاب)|درسهایی پیرامون نبوت و امامت]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«غیب در دو معنای خاص و عام | ::::::«غیب در دو معنای خاص و عام بهکار رفته است؛ غیب در معنای عام شامل هر حقیقتی است که از دیدگاه انسان غایب است؛ یعنی میان انسان و آن حقیقت موانعی وجود دارد که از رابطه درکی میان انسان و آن حقیقت فاصله و حجاب انداخته است. بنابر این هر حقیقت و واقعیتی که ماورای درک انسان جاهل است، نسبت به او غیب خوانده میشود. اما غیب به معنای خاص حقایق پشت پردهای است که حواس و ذهن و دیگر ابزارهای شناخت معمولی به آن راه ندارد. آنچه را که قرآن غیب خوانده و بارها به آن اشاره کره است همین معنای خاص غیب است. (...) بنابر این میتوان گفت که دانای مطلق غیب تنها خداست و اگر بخواهد از این دانش کسی را آگاه کند منعی نیست. از این رو بعید دانستن علم غیب برای غیر خدا اجتهاد در مقابل نص صریح است»<ref>[[درسهایی پیرامون نبوت و امامت (کتاب)|درسهایی پیرامون نبوت و امامت امام]]، ص۱۷۹ و ۱۸۱.</ref> | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۳۷۹: | خط ۳۷۹: | ||
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]] | [[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]] | ||
'''پژوهشگران [http://borhan.blog.ir/1391/09/27/Martyrdom-of-Imam-AS-according-to-the-their-knowledge-of-the-Unseen وبگاه برهان]'''، در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | '''پژوهشگران [http://borhan.blog.ir/1391/09/27/Martyrdom-of-Imam-AS-according-to-the-their-knowledge-of-the-Unseen وبگاه برهان]'''، در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | ||
::::::«درباره [[علم غیب]] در قرآن کریم دو گونه آیات وجود دارند؛ در برخی آیات، اطّلاع از [[علم غیب]] فقط و فقط به خدا نسبت داده شده و از غیر خدا نفی گردیده است؛ امّا در برخی آیات دیگر اطّلاع از [[علم غیب]] با اذن خدا برای برخی انسانها نیز اثبات شده است. لذا باید دانست که [[علم غیب]] [[معصوم]]{{ع}} به امری نهان، علم خداست؛ و علم خدا تخلّف بردار نبوده، واقع شدنش حتمیاست. به تعبیر دیگر، متعلّق [[علم غیب]]، قضای حتمیاست؛ لذا قابل جلوگیری نمیباشد. [[معصوم]]{{ع}} دو حیثیّت وجودی دارد. او از آن جهت که فردی است مکلّف، ابداً [[علم غیب]] ندارد؛ و مثل افراد عادی است؛ لذا مثل مردم عادی رفتار میکند. امّا از آن حیث که [[امام]]{{ع}} یا [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} میباشد، علم او علم خداست؛ دیدن او دیدن خداست؛ شنیدن او شنیدن خداست و.... لذا از این حیث او دیگر در ردیف مکلّفین عادی نیست؛ بلکه مأمور تکوینی خدا بوده، دست و زبان خداست. لذا مقتضای قضای حتمی خدا را محقّق خواهد ساخت. اگر آیات ۶۰ به بعد سوره کهف را مطالعه فرمایید و به عملکرد [[حضرت خضر]]{{ع}} توجّه فرمایید این معنا را متوجّه میشوید. در چنین حالتی، انسان [[معصوم]]{{ع}} به حکم مکلّف بودن کار انجام نمیدهد، بلکه به عنوان مأمور خدا عمل میکند. [[حضرت خضر]]{{ع}} کشتی مردم را خراب میکند، کودکی را میکشد، امّا نه | ::::::«درباره [[علم غیب]] در قرآن کریم دو گونه آیات وجود دارند؛ در برخی آیات، اطّلاع از [[علم غیب]] فقط و فقط به خدا نسبت داده شده و از غیر خدا نفی گردیده است؛ امّا در برخی آیات دیگر اطّلاع از [[علم غیب]] با اذن خدا برای برخی انسانها نیز اثبات شده است. لذا باید دانست که [[علم غیب]] [[معصوم]]{{ع}} به امری نهان، علم خداست؛ و علم خدا تخلّف بردار نبوده، واقع شدنش حتمیاست. به تعبیر دیگر، متعلّق [[علم غیب]]، قضای حتمیاست؛ لذا قابل جلوگیری نمیباشد. [[معصوم]]{{ع}} دو حیثیّت وجودی دارد. او از آن جهت که فردی است مکلّف، ابداً [[علم غیب]] ندارد؛ و مثل افراد عادی است؛ لذا مثل مردم عادی رفتار میکند. امّا از آن حیث که [[امام]]{{ع}} یا [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} میباشد، علم او علم خداست؛ دیدن او دیدن خداست؛ شنیدن او شنیدن خداست و.... لذا از این حیث او دیگر در ردیف مکلّفین عادی نیست؛ بلکه مأمور تکوینی خدا بوده، دست و زبان خداست. لذا مقتضای قضای حتمی خدا را محقّق خواهد ساخت. اگر آیات ۶۰ به بعد سوره کهف را مطالعه فرمایید و به عملکرد [[حضرت خضر]]{{ع}} توجّه فرمایید این معنا را متوجّه میشوید. در چنین حالتی، انسان [[معصوم]]{{ع}} به حکم مکلّف بودن کار انجام نمیدهد، بلکه به عنوان مأمور خدا عمل میکند. [[حضرت خضر]]{{ع}} کشتی مردم را خراب میکند، کودکی را میکشد، امّا نه خرابهکار است و نه قاتل. چون او دست خداست. نقش او در این جریانات مثل نقش فرشته هاست. مثلاً او در کشتن کودک، همانند [[حضرت عزرائیل]]{{ع}} عمل میکند. در جریان [[حضرت موسی]]{{ع}} و [[حضرت خضر]]{{ع}}، در حقیقت دو نفر مطرح نیست؛ بلکه آن دو بزرگوار، دو روی یک انسانند. هر پیامبر و امامی ظاهری دارد و باطنی؛ که از حیث ظاهرش مثل افراد عادی، مکلّف است به تکالیف شرعی؛ و از حیث باطنش، مأمور تکوینی خداست؛ و هر چه اراده ی خدا بدان تعلّق گرفته به دست او جریان مییابد. در این جریان، [[حضرت خضر]]{{ع}} به عنوان باطن [[حضرت موسی]]{{ع}} عمل میکند. در او حیثیّت باطن نمودار شده و در [[حضرت موسی]]{{ع}} حیثیّت ظاهر؛ و الّا [[حضرت خضر]]{{ع}} نیز در محضر مردم، مثل یک انسان مکلّف رفتار مینمود؛ کما اینکه [[حضرت موسی]]{{ع}} نیز مثل [[حضرت خضر]]{{ع}} [[علم غیب]] داشت؛ بلکه [[حضرت موسی]]{{ع}} یقیناً افضل از [[حضرت خضر]]{{ع}} بوده است. در روایات نیز تصریح شده که [[حضرت موسی]]{{ع}} اعلم از [[حضرت خضر]]{{ع}} بوده است؛ لکن در این جریان، خدا میخواهد دو روی انسان کامل را به نمایش بگذارد»<ref>[http://borhan.blog.ir/1391/09/27/Martyrdom-of-Imam-AS-according-to-the-their-knowledge-of-the-Unseen وبگاه برهان]</ref> | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||